سفیر نبوت در سفر برائت(2)
آرشیو
چکیده
متن
در این مقاله به بررسى پارهاى از نکات تاریخى، تفسیرى و کلامىسفر مهم و با ارزش امیرالمؤمنین(ع) مىپردازیم تا با تحقیق بهترو بیشتر با ارزش و جایگاه «سفر برائت» آشنا گردیم. مباحثى کهخواهد آمد، با این سرفصلها و عنوانهااست:
1- نوع و دامنه ماموریت امیرالمؤمنین(ع).
2- امیرالمؤمنین(ع)در آیات برائت.
3- بررسى تاریخنگارى اهلبیت: وپارهاى مباحث کلامى اعتقادعلیهم السلام.
4- دیدگاه مستشرقان و بررسى آن.
1- نوع و دامنه ماموریت امیرالمؤمنین(ع)
در این که مهمترین وظیفه امیرالمؤمنین(ع)در این سفر «ابلاغبرائت» بوده، مورخین اتفاق دارند; اما از بعضى روایات برمىآید که رسول خدا(ص) امیرالمؤمنین(ع)را در آن سال امیرالحاج همقرار داده است. اگرچه در سنت امیرالحاج بودن تردید است; چرا کهاین سنت پس از پیامبر(ص)رسم شد. اما آنچه بعضى روایات به آنتصریح دارند و منافاتى هم ندارد، این روایت از تفسیر عیاشى استکه:
... و آنگاه رسول خدا(ص)به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: زود است کهمردم براى قضاوت به سوى تو بیایند. پس اگر دو خصم نزد توآمدند، پس براى یکى قضاوت نکن تا سخن دیگرى را هم بشنوى که اینبه حق نزدیکتر است. (1)
از این روایت و بعض روایات دیگر برمىآید کهامیرالمؤمنین(ع)منصب قضاوت راهم داشته است و این با حوادث آنسال هم بسیار تناسب دارد که از طرفى رسول خدا(ص) مکرر مىفرمود: «اقضاکم على» ; و از طرفى در مکه تازه مسلمان و اجتماعمسلمان و مشرک، جاى مخاصمه و اختلاف بود و در نتیجه نیاز به یکقاضى خبره(ولو موقتا در ایام حج)مشاهده مىشد.
نکته جالب دیگر این که امیرالمؤمنین(ع)در این ابلاغ موظف بودهبفرماید: داخل بهشت نمىشود مگر مؤمن.
این سخن نه از احکام تکلیفى و فقهى بلکه مسالهاى کلامى واعتقادى است و قرآن بارها برآن تاکید داشتهاست، این که این همجزو ماموریتحضرت بوده، مىرساند که ماموریتحضرت صرفا ابلاغیک حکم تکلیفى نبوده است; به ویژه که او والاترین نماینده رسولخدا(ص)بود و با تعیین وحى اعزام شد; و همین دلیل برفضیلت اینسفر براى امیرالمؤمنین(ع) است; چرا که فرشته وحى بیاید وبفرماید: خداوند فرموده: این را ابلاغ نکند مگر تو(اى پیامبر)یامردى از خاندانت; و آنگاه رسول خدا(ع) امیرالمؤمنین(ع)رابفرستد و بفرماید: «على منى» ; على از من است. مىرساند کهاین تبلیغ با تبلیغ یک حکم ساده توسط اصحاب یا علما فرق دارد،علامه طباطبایى در المیزان در این باره مىنویسد: (2)
پس فرق آشکارى استبین تبلیغ احکام توسط افراد معمولى باتبلیغ برائت و همانند آن; چرا که محتوا و قرائت آیات برائت وهمچنین نهى از طواف با بدن برهنه و یا...; همه و همه تبلیغاحکام الهى در مرحله اولیه و ابتدایى است که تاکنون ابلاغ وگفته نشده بود. چون این ابلاغ در حکم رسالت ابتدایى است پس محققنخواهد شد مگر از رسول الهى(یا کسى که همانند اوست.)بله، درسایر موارد که رسول خدا(ص)ابتدا خود حکم خدا را بیان مىفرمودسپس عدهاى را براى تبلیغ آن به اطراف مىفرستاد، دیگر نیازمندخود پیامبر(ص)یا همانند او نبود، چون این تبلیغ دوم بعد ازتبلیغ پیامبر(ص)است. و بعد از تبلیغ پیامبر، وظیفه تمام مسلمینحفظ اسلام و تبلیغ و رساندن آن به دیگران است.
... و خلاصه سخن این که طبق فرموده فرشته وحى این تبلیغ نشایدمگر از رسول خدا(ص)یا کسى که همانند او باشد. و شاءنیت ابلاغوحى و رسالت ابتدایى را داشته باشد.»
و همین دلیل فضیلت امیرالمؤمنین(ع)در واقعه است. البته غیراز دیگر فضایلى که در این سفر داشته همانند شجاعت و حضور یکتنه در میان قریش و مشرکین و به همین دلیل است که در احتجاجطبرسى از خود امیرالمؤمنین(ع)در موارد متعددى اشارات واستشهادات به این فضیلتشده; (3) چرا که این وحى غیر قرآنى «علىمنى» مقدمهاى استبراى وحى قرآنى. «انفسنا و انفسکم» و... .
2- امیرالمؤمنین(ع)در آیات برائت:
سومین آیه سوره برائت این است:(و اذان من الله و رسولهالىالناس یوم الحج الاکبر ان الله برى من المشرکین و رسوله...
و این اعلام و ندایى است از جانب خدا و پیامبر به مردم در روزحج اکبر که خدا و پیامبر از مشرکین تبرى و بیزارى مىجویند و دربرابر آنان تعهدى ندارند...
در روایتى از امام صادق(ع)آمده که: به درستى که براىامیرالمؤمنین(ع)اسمایى است که نمىدانند آنها رامگردانایان(عالمون)که از آنهاست. اذان که در این آیه آمده (4) وخود امیرالمؤمنین(ع)هم در احتجاجاتى با ابوبکر بعد از سقیفهداشته است که: به خدا قسم مىدهم اى ابوبکر! آیا من «اذان»خدا و رسولش براى حاجیان و جمیع امتبوده و هستم یا تو؟ ابوبکرگفت: تو. (5) و همچنین خود حضرت در خطبهاى مىفرماید: من در قرآن داراىاسمایى مخصوص هستم، از جمله این که من موذن هستم به اینآیه(فاذن موذن بینهم ان لعنه الله على الظالمین (6)
من اذان هستم به این آیه:(و اذان من الله و رسوله)
خلاصه سخن این که چه فضیلتى بالاتر از این که به تصریح قرآن،فردى اذان و صداى رساى خداوند و رسولش قرار گیرد. رسول هیچ گاهاز هواى نفس صحبت نمىکند بلکه گفتار او وحى است.(لاینطق عنالهوى ان هو الا وحى یوحى)
همچنین است کسى که اذان خدا و رسولش باشد، آن هم به تصریححضرت در احتجاج بالا به این که اذانى استبراى جمیع امتپیامبر(ص)در گذشته و اکنون، بنابراین، برما است که به این اذانگوش جان سپرده و به گفتارش مخلصانه عمل کنیم.
3- بررسى تاریخنگارى مورخین عامه
باوجود این که تمامى نقلهاى تاریخى خاصه و نقلهاى صحیح عامهتصریح دارند که ابوبکر بعد از دادن نامه پیامبر(ص) بهامیرالمؤمنین(ع)به سرعتبه سوى مدینه بازگشت تا از خودپیامبر(ص)علت عزل را بشنود و آنگاه بدون هیچ اعتراضى و بلکهشادمان از عدم انجام این ماموریتسخت، آن هم مقابل قریش، بهخانه و زندگى خود بازگشت.
اما امویان و عامه بعدها که متوجه شدند این واقعه بدین صورتفضیلتى مهم براى حضرت على(ع)به ویژه در برابر ابوبکر است; سعىکردند به شیوههاى گوناگون این رخداد را تحریف کنند. ازمهمترینآنها این که: «عزلى در کارنبوده; بلکه ابوبکر از ابتداامیرالحاج بوده بعد آیات نازل شده و على(ع)فقط مامور ابلاغآیات بوده، آن هم بایست تحت امر ابوبکر عمل مىکرده است.»
این ادعا کاملا مردود است. چرا که از طرفى با گروه عمدهروایات ضدیت دارد و مهمتر این که راوى همه آنها ابوهریره استکه کارخانه حدیثسازى درخدمت امویان داشت; ومهمتر این کهمحتواى خود این قصههاى ساختگى کذب آنها را مىرساند; چرا کهمضمون آنها نقل یک رخداد معمولى و بسیار عادى است که على(ع)همبىارتباط با آن نبود; در حالى که این ادعا با شرائط مکه و قریشو مشرکین و آنگاه با آثار و برکات عظیم آن که مهمترین آنوحشت تمام مشرکین حجاز و اعزام نماینده به مدینه بود. سازگارنیست; به ویژه که مدعاى اینان آن است که ابوبکر اگرچه مامورابلاغ برائت نبوده اما امیرالحاج بوده; در حالى که به اتفاقمورخین سنت امیرالحاج انتخاب کردن براى اعمال حج از بعد ازرسول خدا(ص) شروع شد. مهمتر این که تا آن سال اصولا مسلمین چیزمشخصى به نام حج نداشتند و حجسال نهم هم مخلوط مشرکین ومسلمین بود و اکثر تعالیم حج مربوط به سال بعد در حجهالوداعاست. پس چگونه حجى که خود مشخص نیست، امیرالحاج داشته است؟!
بعضى دیگر مىگویند: عزل ابوبکر درست است، اما علت آن یک رسمکهن عربى بوده که اگر کسى مىخواست عهدو پیمان خود را باطل کند،باید آن را خود یا یکى از خویشاوندانش اعلام مىکرد و الا عهد وپیمان برحال خود باقى مىماند.
بعضى دیگر مىگویند: علت عزل، شفقت ابوبکر در برابر شجاعتعلى(ع)بود و در اینجاهم شجاعت لازم بود نه شفقت.
هردو ادعا باطل است، زیرا در هردو، دلیل وحى را که تنها دلیلعزل ابوبکر است، نادیده گرفته و(به این آیه که(الله اعلم حیثیجعل رسالته)توجه نداشته)تا ازاین جهت نه فضیلتى باشد نهمنقصتى. آنگاه براى توجیه عزل یا به رسوم جاهلى یا به ویژگىهاىافراد دلیل آوردهاند
در حالى که خود رسول خدا(ص)از مهمترین رسالتش، نفى و ابطالسنن و رسوم خود ساخته جاهلى بود، آیا صرف یک رسم جاهلى مىتواندمستند یک فرمان رسول الهى باشد؟ ! و یا صرف یک سرى توجیهاتروانشناسى و جامعه شناختى مىتواند توضیح دهنده فعل یک معصومباشد؟! و یا این که همه اینها افکار وحى اى است که تصریح دارد: «على منى; على از من است.» ؟
به ویژه از سوى متاخرین آنها این گونه گفته شده: برفرض قبولقول خاصه، این تبلیغ دین بوده و تبلیغ دین هم یک وظیفه عمومىمسلمین است. بنابراین به خودى خود فضیلتى براى کسى شمردهنمىشود.
جواب آن از علامه طباطبایى گذشت که: فرق استبین تبلیغمعمولىاى که بعد از ابلاغ رسولخدا(ص)صورت بگیرد و بین این کهآیاتى خطاب به یک گروه فکرى خاصى نازل شود و آنگاه رسولخدا(ص)شخصى انتخاب کند که آیات را براى اولین بار در مقامتبلیغ ابتدایى و در جایگاه اولیه رسولخدا(ص)براى آنها بیان کندکه به نص وحى این مرتبه، جز براى رسول خدا(ص)یاامیرالمؤمنین(ع)براى کسى دیگر نبوده است.
و خلاصه سخن در این فصل این که: این فضیلتبارز و آشکارامیرالمؤمنین(ع)چون هم مربوط به تاریخ اسلام است و هم مربوط بهقرآن، بنابراین، به صورت مستحکمى هم با تاریخ اسلام و هم باقرآن و تفسیر قرآن پیوند خورده است.
و به فرموده علامه امینى در الغدیر: طبق احادیث(صحیح)اینواقعه و این فرموده جبرئیل از طرف خداوند که: «انه لایودى عنکالا انت او رجل منک» که بعد از آن رسول خدا(ص)فرمود: «وعلىمنى و لا یودى عنى الاعلى.» تصریح به این است که کسى که حتىصلاحیت ابلاغ چند آیه از آیات قرآن را نداشته و ندارد. پس چگونهمىتواند بعد از رسول خدا(ص) متولى تمام امور دینى و تبلیغ واجراى احکام و مصالح دین الهى بشود؟! (7)
4- دیدگاه مستشرقین و بررسى آن
خاورشناسان که این عمل رسول خدا(ص)را با اصل آزادى عقیده«پلورالیسم دینى» مخالف دیدهاند و نتوانستهاند با مبانى«لیبرالیستى» خود آن را وفق بدهند، سختبه آن تاختهاند واسلام را به سرکوبى عقیده متهم کردهاند. چیزى که به تازگى اززبان بعضى خودىها هم بازگو مىشود.
در حالى که این ادعا ناشى از غفلت و جهالت است; چرا که اسلامخود مدافع آزادى عقیده است اما در حیطه ضوابط خاص و مشخص ومادام که به سعادت فرد و جامعه لطمه نزند; به ویژه آنگاه کهآزادى عقیده با آزادى افکار آلوده و هوسناک مخلوط گردد.
در اینجاهم: نزول و اجراى این آیات بعد از 20 سال از بعثتوطى مراحل گوناگون و مباحث مختلف بین مسلمین و مشرکین بوده بهگونهاى که نه ابهامى براى آنها بماند و نه حجتى داشته باشند ومشخص گردد که باقى ماندن آنها بر مرام خود، نه براساس حقانیت وعدم اقناع بلکه براثر لجاجت و عناد است; چرا که حتى خود مشرکینبه پوچى مرام خود علم داشته و گاه آن چنان شیفته حق مىشدند کهناخواسته و شبانگاه به استماع تلاوت قرآن محمدى مىپرداختند.
حال بعد از این همه اتمام حجتها، وقتى غدهاى سرطانى شد،چاره، عمل است; به ویژه آنگاه که جامعه اسلامى از سوى مظاهر زشتو منحط جاهلى و خلاف فطرت انسانى در معرض آسیب باشد و به حکمعقل، روش همه متفکران عالم، این آزادى دیگر محکوم به مخالفتاست که آزادى نیستبلکه اسارت هوس و غرض و لجاجت و عناد است.
پىنوشتها:
1- تفسیر عیاشى، ذیل آیات برائت.
2- المیزان، ج 9، ص 170.
3- احتجاج طبرسى.
4- تفسیر کنز الدقائق، ج 5، ص 398.
5- خصال صدوق، ص 549.
6- اعراف، آیه 43.
7- الغدیر، ج 6، ص 250.
1- نوع و دامنه ماموریت امیرالمؤمنین(ع).
2- امیرالمؤمنین(ع)در آیات برائت.
3- بررسى تاریخنگارى اهلبیت: وپارهاى مباحث کلامى اعتقادعلیهم السلام.
4- دیدگاه مستشرقان و بررسى آن.
1- نوع و دامنه ماموریت امیرالمؤمنین(ع)
در این که مهمترین وظیفه امیرالمؤمنین(ع)در این سفر «ابلاغبرائت» بوده، مورخین اتفاق دارند; اما از بعضى روایات برمىآید که رسول خدا(ص) امیرالمؤمنین(ع)را در آن سال امیرالحاج همقرار داده است. اگرچه در سنت امیرالحاج بودن تردید است; چرا کهاین سنت پس از پیامبر(ص)رسم شد. اما آنچه بعضى روایات به آنتصریح دارند و منافاتى هم ندارد، این روایت از تفسیر عیاشى استکه:
... و آنگاه رسول خدا(ص)به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: زود است کهمردم براى قضاوت به سوى تو بیایند. پس اگر دو خصم نزد توآمدند، پس براى یکى قضاوت نکن تا سخن دیگرى را هم بشنوى که اینبه حق نزدیکتر است. (1)
از این روایت و بعض روایات دیگر برمىآید کهامیرالمؤمنین(ع)منصب قضاوت راهم داشته است و این با حوادث آنسال هم بسیار تناسب دارد که از طرفى رسول خدا(ص) مکرر مىفرمود: «اقضاکم على» ; و از طرفى در مکه تازه مسلمان و اجتماعمسلمان و مشرک، جاى مخاصمه و اختلاف بود و در نتیجه نیاز به یکقاضى خبره(ولو موقتا در ایام حج)مشاهده مىشد.
نکته جالب دیگر این که امیرالمؤمنین(ع)در این ابلاغ موظف بودهبفرماید: داخل بهشت نمىشود مگر مؤمن.
این سخن نه از احکام تکلیفى و فقهى بلکه مسالهاى کلامى واعتقادى است و قرآن بارها برآن تاکید داشتهاست، این که این همجزو ماموریتحضرت بوده، مىرساند که ماموریتحضرت صرفا ابلاغیک حکم تکلیفى نبوده است; به ویژه که او والاترین نماینده رسولخدا(ص)بود و با تعیین وحى اعزام شد; و همین دلیل برفضیلت اینسفر براى امیرالمؤمنین(ع) است; چرا که فرشته وحى بیاید وبفرماید: خداوند فرموده: این را ابلاغ نکند مگر تو(اى پیامبر)یامردى از خاندانت; و آنگاه رسول خدا(ع) امیرالمؤمنین(ع)رابفرستد و بفرماید: «على منى» ; على از من است. مىرساند کهاین تبلیغ با تبلیغ یک حکم ساده توسط اصحاب یا علما فرق دارد،علامه طباطبایى در المیزان در این باره مىنویسد: (2)
پس فرق آشکارى استبین تبلیغ احکام توسط افراد معمولى باتبلیغ برائت و همانند آن; چرا که محتوا و قرائت آیات برائت وهمچنین نهى از طواف با بدن برهنه و یا...; همه و همه تبلیغاحکام الهى در مرحله اولیه و ابتدایى است که تاکنون ابلاغ وگفته نشده بود. چون این ابلاغ در حکم رسالت ابتدایى است پس محققنخواهد شد مگر از رسول الهى(یا کسى که همانند اوست.)بله، درسایر موارد که رسول خدا(ص)ابتدا خود حکم خدا را بیان مىفرمودسپس عدهاى را براى تبلیغ آن به اطراف مىفرستاد، دیگر نیازمندخود پیامبر(ص)یا همانند او نبود، چون این تبلیغ دوم بعد ازتبلیغ پیامبر(ص)است. و بعد از تبلیغ پیامبر، وظیفه تمام مسلمینحفظ اسلام و تبلیغ و رساندن آن به دیگران است.
... و خلاصه سخن این که طبق فرموده فرشته وحى این تبلیغ نشایدمگر از رسول خدا(ص)یا کسى که همانند او باشد. و شاءنیت ابلاغوحى و رسالت ابتدایى را داشته باشد.»
و همین دلیل فضیلت امیرالمؤمنین(ع)در واقعه است. البته غیراز دیگر فضایلى که در این سفر داشته همانند شجاعت و حضور یکتنه در میان قریش و مشرکین و به همین دلیل است که در احتجاجطبرسى از خود امیرالمؤمنین(ع)در موارد متعددى اشارات واستشهادات به این فضیلتشده; (3) چرا که این وحى غیر قرآنى «علىمنى» مقدمهاى استبراى وحى قرآنى. «انفسنا و انفسکم» و... .
2- امیرالمؤمنین(ع)در آیات برائت:
سومین آیه سوره برائت این است:(و اذان من الله و رسولهالىالناس یوم الحج الاکبر ان الله برى من المشرکین و رسوله...
و این اعلام و ندایى است از جانب خدا و پیامبر به مردم در روزحج اکبر که خدا و پیامبر از مشرکین تبرى و بیزارى مىجویند و دربرابر آنان تعهدى ندارند...
در روایتى از امام صادق(ع)آمده که: به درستى که براىامیرالمؤمنین(ع)اسمایى است که نمىدانند آنها رامگردانایان(عالمون)که از آنهاست. اذان که در این آیه آمده (4) وخود امیرالمؤمنین(ع)هم در احتجاجاتى با ابوبکر بعد از سقیفهداشته است که: به خدا قسم مىدهم اى ابوبکر! آیا من «اذان»خدا و رسولش براى حاجیان و جمیع امتبوده و هستم یا تو؟ ابوبکرگفت: تو. (5) و همچنین خود حضرت در خطبهاى مىفرماید: من در قرآن داراىاسمایى مخصوص هستم، از جمله این که من موذن هستم به اینآیه(فاذن موذن بینهم ان لعنه الله على الظالمین (6)
من اذان هستم به این آیه:(و اذان من الله و رسوله)
خلاصه سخن این که چه فضیلتى بالاتر از این که به تصریح قرآن،فردى اذان و صداى رساى خداوند و رسولش قرار گیرد. رسول هیچ گاهاز هواى نفس صحبت نمىکند بلکه گفتار او وحى است.(لاینطق عنالهوى ان هو الا وحى یوحى)
همچنین است کسى که اذان خدا و رسولش باشد، آن هم به تصریححضرت در احتجاج بالا به این که اذانى استبراى جمیع امتپیامبر(ص)در گذشته و اکنون، بنابراین، برما است که به این اذانگوش جان سپرده و به گفتارش مخلصانه عمل کنیم.
3- بررسى تاریخنگارى مورخین عامه
باوجود این که تمامى نقلهاى تاریخى خاصه و نقلهاى صحیح عامهتصریح دارند که ابوبکر بعد از دادن نامه پیامبر(ص) بهامیرالمؤمنین(ع)به سرعتبه سوى مدینه بازگشت تا از خودپیامبر(ص)علت عزل را بشنود و آنگاه بدون هیچ اعتراضى و بلکهشادمان از عدم انجام این ماموریتسخت، آن هم مقابل قریش، بهخانه و زندگى خود بازگشت.
اما امویان و عامه بعدها که متوجه شدند این واقعه بدین صورتفضیلتى مهم براى حضرت على(ع)به ویژه در برابر ابوبکر است; سعىکردند به شیوههاى گوناگون این رخداد را تحریف کنند. ازمهمترینآنها این که: «عزلى در کارنبوده; بلکه ابوبکر از ابتداامیرالحاج بوده بعد آیات نازل شده و على(ع)فقط مامور ابلاغآیات بوده، آن هم بایست تحت امر ابوبکر عمل مىکرده است.»
این ادعا کاملا مردود است. چرا که از طرفى با گروه عمدهروایات ضدیت دارد و مهمتر این که راوى همه آنها ابوهریره استکه کارخانه حدیثسازى درخدمت امویان داشت; ومهمتر این کهمحتواى خود این قصههاى ساختگى کذب آنها را مىرساند; چرا کهمضمون آنها نقل یک رخداد معمولى و بسیار عادى است که على(ع)همبىارتباط با آن نبود; در حالى که این ادعا با شرائط مکه و قریشو مشرکین و آنگاه با آثار و برکات عظیم آن که مهمترین آنوحشت تمام مشرکین حجاز و اعزام نماینده به مدینه بود. سازگارنیست; به ویژه که مدعاى اینان آن است که ابوبکر اگرچه مامورابلاغ برائت نبوده اما امیرالحاج بوده; در حالى که به اتفاقمورخین سنت امیرالحاج انتخاب کردن براى اعمال حج از بعد ازرسول خدا(ص) شروع شد. مهمتر این که تا آن سال اصولا مسلمین چیزمشخصى به نام حج نداشتند و حجسال نهم هم مخلوط مشرکین ومسلمین بود و اکثر تعالیم حج مربوط به سال بعد در حجهالوداعاست. پس چگونه حجى که خود مشخص نیست، امیرالحاج داشته است؟!
بعضى دیگر مىگویند: عزل ابوبکر درست است، اما علت آن یک رسمکهن عربى بوده که اگر کسى مىخواست عهدو پیمان خود را باطل کند،باید آن را خود یا یکى از خویشاوندانش اعلام مىکرد و الا عهد وپیمان برحال خود باقى مىماند.
بعضى دیگر مىگویند: علت عزل، شفقت ابوبکر در برابر شجاعتعلى(ع)بود و در اینجاهم شجاعت لازم بود نه شفقت.
هردو ادعا باطل است، زیرا در هردو، دلیل وحى را که تنها دلیلعزل ابوبکر است، نادیده گرفته و(به این آیه که(الله اعلم حیثیجعل رسالته)توجه نداشته)تا ازاین جهت نه فضیلتى باشد نهمنقصتى. آنگاه براى توجیه عزل یا به رسوم جاهلى یا به ویژگىهاىافراد دلیل آوردهاند
در حالى که خود رسول خدا(ص)از مهمترین رسالتش، نفى و ابطالسنن و رسوم خود ساخته جاهلى بود، آیا صرف یک رسم جاهلى مىتواندمستند یک فرمان رسول الهى باشد؟ ! و یا صرف یک سرى توجیهاتروانشناسى و جامعه شناختى مىتواند توضیح دهنده فعل یک معصومباشد؟! و یا این که همه اینها افکار وحى اى است که تصریح دارد: «على منى; على از من است.» ؟
به ویژه از سوى متاخرین آنها این گونه گفته شده: برفرض قبولقول خاصه، این تبلیغ دین بوده و تبلیغ دین هم یک وظیفه عمومىمسلمین است. بنابراین به خودى خود فضیلتى براى کسى شمردهنمىشود.
جواب آن از علامه طباطبایى گذشت که: فرق استبین تبلیغمعمولىاى که بعد از ابلاغ رسولخدا(ص)صورت بگیرد و بین این کهآیاتى خطاب به یک گروه فکرى خاصى نازل شود و آنگاه رسولخدا(ص)شخصى انتخاب کند که آیات را براى اولین بار در مقامتبلیغ ابتدایى و در جایگاه اولیه رسولخدا(ص)براى آنها بیان کندکه به نص وحى این مرتبه، جز براى رسول خدا(ص)یاامیرالمؤمنین(ع)براى کسى دیگر نبوده است.
و خلاصه سخن در این فصل این که: این فضیلتبارز و آشکارامیرالمؤمنین(ع)چون هم مربوط به تاریخ اسلام است و هم مربوط بهقرآن، بنابراین، به صورت مستحکمى هم با تاریخ اسلام و هم باقرآن و تفسیر قرآن پیوند خورده است.
و به فرموده علامه امینى در الغدیر: طبق احادیث(صحیح)اینواقعه و این فرموده جبرئیل از طرف خداوند که: «انه لایودى عنکالا انت او رجل منک» که بعد از آن رسول خدا(ص)فرمود: «وعلىمنى و لا یودى عنى الاعلى.» تصریح به این است که کسى که حتىصلاحیت ابلاغ چند آیه از آیات قرآن را نداشته و ندارد. پس چگونهمىتواند بعد از رسول خدا(ص) متولى تمام امور دینى و تبلیغ واجراى احکام و مصالح دین الهى بشود؟! (7)
4- دیدگاه مستشرقین و بررسى آن
خاورشناسان که این عمل رسول خدا(ص)را با اصل آزادى عقیده«پلورالیسم دینى» مخالف دیدهاند و نتوانستهاند با مبانى«لیبرالیستى» خود آن را وفق بدهند، سختبه آن تاختهاند واسلام را به سرکوبى عقیده متهم کردهاند. چیزى که به تازگى اززبان بعضى خودىها هم بازگو مىشود.
در حالى که این ادعا ناشى از غفلت و جهالت است; چرا که اسلامخود مدافع آزادى عقیده است اما در حیطه ضوابط خاص و مشخص ومادام که به سعادت فرد و جامعه لطمه نزند; به ویژه آنگاه کهآزادى عقیده با آزادى افکار آلوده و هوسناک مخلوط گردد.
در اینجاهم: نزول و اجراى این آیات بعد از 20 سال از بعثتوطى مراحل گوناگون و مباحث مختلف بین مسلمین و مشرکین بوده بهگونهاى که نه ابهامى براى آنها بماند و نه حجتى داشته باشند ومشخص گردد که باقى ماندن آنها بر مرام خود، نه براساس حقانیت وعدم اقناع بلکه براثر لجاجت و عناد است; چرا که حتى خود مشرکینبه پوچى مرام خود علم داشته و گاه آن چنان شیفته حق مىشدند کهناخواسته و شبانگاه به استماع تلاوت قرآن محمدى مىپرداختند.
حال بعد از این همه اتمام حجتها، وقتى غدهاى سرطانى شد،چاره، عمل است; به ویژه آنگاه که جامعه اسلامى از سوى مظاهر زشتو منحط جاهلى و خلاف فطرت انسانى در معرض آسیب باشد و به حکمعقل، روش همه متفکران عالم، این آزادى دیگر محکوم به مخالفتاست که آزادى نیستبلکه اسارت هوس و غرض و لجاجت و عناد است.
پىنوشتها:
1- تفسیر عیاشى، ذیل آیات برائت.
2- المیزان، ج 9، ص 170.
3- احتجاج طبرسى.
4- تفسیر کنز الدقائق، ج 5، ص 398.
5- خصال صدوق، ص 549.
6- اعراف، آیه 43.
7- الغدیر، ج 6، ص 250.