فدایى امامت(عمر و بن حمق خزاعى )بخش اول
آرشیو
چکیده
متن
ظرف وجودى افراد متفاوت است. این امر سبب شد برخى از صحابهرسول خدا(ص)در پرتو تعلیمات آن حضرت بردیگریاران پیشى گیرند وبه مقام والاترى دستیابند. عمروبن حمق خزاعى یکى از آنها است. ویژگیهاى ارزشى او در این نوشتار نمىگنجد، ولى سعى در آن استکه در حد توان به چند بعد آن اشاره شود.
عمرو و قبیله
عمروبن حمق از قبیله خزاعه و در شمار اعراب جنوبى عربستاناست. (1)
اعراب جنوبى را قحطانى، یمنى، حمیرى، عاربه و اصیل مىخوانندو در مقابل، اعراب شمالى را عدنانى، مضرى، مدحرى، مستعربه وناخالص مىنامند. اعراب جنوبى از پیشینه فرهنگى بارزىبرخوردارند و تمدن به جاى مانده از آنان نزد صاحب نظران قابلبررسى است. قبیله خزاعه از دیرینهترین مهاجران جنوب است که بهمکه آمد و حدود سیصد سال برآن فرمان راند. (2)
خزاعه در پیشبرد اسلام نقش فراوان داشته، به گفته مورخانهمواره دوستدار پیامبر(ص)بود. (3)
پس از جنگ احد، قریش تصمیم به بازگشت دوباره و یکسره کردنکار مسلمانان را در سر مىپروراند که با سخنان مردى از قبیلهخزاعه از اندیشه خود برگشت و راه مکه پیش گرفت. (4)
در صلح حدیبیه نیز رسول خدا(ص)از یارى خزاعه بسیار بهره بردو از تصمیمگیرى قریش با همکارى آنان خبریافت. (5)
وابستگان بدین قبیله، پس از پیغمبر(ص)، دریارىامیرمومنان(ع)چنان پیش رفتند که معاویه به سپاهش گفت: بنىخزاعهدشمن مااست. اگر زنانشان نیز مىتوانستند، چون مردانشان با مابه ستیز برمىخاستند و مىجنگیدند. (6)
تولد و خردسالى
درتاریخ نامى از تولد عمرو بن حمق نیست; ولى از آنجا کهمورخان مسلمان به اتفاق، شهادت او را سالهاى 51 و 50نگاشتهاند، سال تولدش را نیز مىتوان در حدود سى سال پیش ازهجرتدانست. در قبایل سرزمین خشک حجاز، «پرورش» در کار شبانه روزىو زندگى دشوار معنا مىیافت. از این رو، شخصیت افراد همواره بادلیرى و پایدارى به رشد مىرسید. دوران کودکى او نیز چونهمسالانش با سختى و تلاش گذشت. در هفده سالگى شاهد بعثت، اینشگرفترین پیش آمد تاریخ، بود.
روشن نیست چه هنگام عمروبنحمق از وجود پیغمبر(ص)و دعوتش آگاهشده و او که در آن روزگار در گروه جوانان نورس قبیله خزاعهجاى داشت. تاچه اندازه در انتخاب مسیر زندگىاش آزاد بوده است.به هرحال آنچه در بستر تاریخ مىیابیم دوستى و همکارى عمروبنحمق و دیگر مردان خزاعه با رسول خدا(ص)از نخستین روزهاى ظهوراسلام در مدینه است. (7)
اسلام عمرو
جان پیغمبر(ص)به شوق خانه دوست قرار نداشت. تلاش بى سکونشقلبهاى زیادى را به نور خدا پیوند مىداد. همه جاسخن از حماسهبزرگ اسلام بود. هر روز فرد یا گروهى از سرزمینهاى دور و نزدیکبه مدینه وارد مىشد و با سخن پیامبر(ص)هدایت مىیافت. به تدریجذى قعده سال ششم هجرت فرا رسید و همه چیز براى یک حرکتبزرگمهیا شد. رسول خدا(ص)همراه هزار و ششصدتن از یارانش به سوى مکهحرکت کرد. (8) و در سرزمین حدیبیه با قریش پیمان صلح ده ساله بست. (9)
همزمان با این رخداد، عمروبن حمق با بسیارى از جنگجویانخزاعه به دین اسلام داخل شد. هرچند در گذشته نیز عمروبن حمق ودیگر مردان خزاعه در پیشبرد اسلام نقش زیادى داشتند (10) ; اما در اینتاریخ آن را در فکر و عمل به عنوان آخرین و کاملترین دین الهىپذیرفتند. (11)
عمرو پس از صلح حدیبیه به مدینه آمد و یار و همراهپیامبر(ص)شد. (12)
او حدود پنجسال در مدینه همراه پیامبر(ص)بود. در جنگهایى کهاز آن پس رخ داد، شرکت جست. پیوسته نزد حضرتمىرسید و عاشقانه از چشمه زلال و بىپایان فضلش فیض مىبرد. روزى در چهره پیغمبر(ص)اثر تشنگى دید. بىدرنگ کاسه شیرى آورد وبه دست مبارک آن بزرگوار داد.
رسول خدا(ص)شیر را نوشید و تشنگىاش فرو نشست. ادب و دوستىعمروبن حمق در نظرش نیکو آمد و در بارهاش چنین دعا کرد: «اللهم امتعه بشبابه» ;
خدایا به جوانىاش برکت ده.
در پرتو این دعا، حتى پس از هشتاد سالگى نیز هیچ موى سفیدىدر سر و چهره عمرو دیده نمىشد. (13)
عمرو بن حمق پس از رحلت پیغمبر(ص)، مدتى کوتاه در مدینه بهسر برد. مدینه دیگر شهر رسول خدا(ص)نبود. شهرى بود که نواىمظلومیتخاندان وحى از آن به گوش مىرسید. از این رو، براىزندگى به شام رفت. (14) بیشتر مهاجران شام از افرادى بودند که براىپیکار با روم و فتح آن دیار بدانجا رفته، پس از پیروزى ماندگارشده بودند. به نظر مىرسد، عمرو بن حمق نیز در نبرد با روم وگشودن سرزمین شام شرکت داشت. دلش از سکونت در شام آرام نگرفت. زخم تنهایى ولایت ژرفتر از آن بود که با دورى از مدینه آرامگیرد. درد مدینه، بى کسى عترت بود. اما زیستن در شام دردفرمانروایى بنىامیه را نیز برآن مىافزود. سر به فرمان فرزندابوسفیان و رانده شده پیامبر(ص)نهادن با مرام صحابى بودننمىساخت. از این رو، راهى عراق شد و در شهر کوفه که در آنروزگار یک اردوگاه نظامى شمرده مىشد. قرار گرفت. (15)
ساکنان کوفه همگى مردمى بودند که براى جنگ با ایران به عراقآمده، در آنجا ماندگار شده بودند. پس شرکت عمروبن حمق درفتوحات عراق نیز دور از ذهن نیست. پس از چندى، به مصر رفت و تاسال 35 هجرى در آنجا اقامت کرد.
بعد اجتماعى
درسال یادشده، انحراف عثمان و دست نشاندگانش به اوج رسید. گرایش شدید عثمان به نزدیکان سبب پنجه افکندن بنىامیه بربیشترپستهاى بلاد اسلام شد. او حکم بن ابىالعاص را که از بدتریندشمنان اسلام و رانده شده پیامبر(ص)بود. به مدینه خواند و بادادن جایزه گرامى داشت. عبدالله بن ابىسرح، رانده شده دیگررسول خدا(ص)، را نیز به حکومت مصر گمارد. (16)
حکم بن ابىالعاص که از اسلام و مسلمانان ناخرسندى بسیارداشت. به بدرفتارى با مسلمانان و مبارزه علنى با دین پرداخت. سرانجام صبر مردم مصر از رفتار کارگزار عثمان پایان یافت وبراى چاره جویى به سوى صحابه برجسته رسول خدا(ص)رفتند. عمرو بنحمق خزاعى، عمار بن یاسر و محمد بن ابىبکر در نیکى و گرهگشایى،معروفترین صحابه مصر بودند و با علاقه گره از مشکلات مسلمانانمىگشودند. مردم به رهبرى عمروبن حمق، عمار بن یاسر و محمدبنابىبکر پیش عثمان شکایتبردند. در همان هنگام، مردم کوفه وبصره نیز به اتفاق بزرگان خود براى رفع مشکلات به مدینه آمدهبودند. عثمان با راهنمایى امیرمومنان(ع) که آبرومندترین بزرگمدینه نزد مردم بود. پیمان عدالتبست و ستمدیدگان به شهرهاىخود بازگشتند. آنها در میان راه پیک عثمان را دیدند که ازبیراهه سوى مصر مىرفت. او که فرمان کشتار و دستگیرى رهبرانمعترض مصر را نزد فرماندار مصر مىبرد. به دست مردم افتاد. شاکیان با دیدن آن فرمان بىدرنگ به مدینه آمدند و مردم را ازنقض عهد خلیفه آگاه کردند. عمروبن حمق خزاعى از افرادى بود کهنامش درنامه عثمان به عنوان یکى از رهبران مردم به چشم مىخورد. وعدههاى فراوان و تهى عثمان، راه میانجیگرى و اعتماد عمومى رابسته بود. على(ع)نیز که روزهاى پیش باگرو نهادن آبروى خود بهپیمانهاى عثماناعتبار مىبخشید. شرمنده از پیمان شکنىهاى پیاپى خلیفه توانبیرون آمدن از خانه نداشت. تصمیم برآن شد تنى چند از بزرگان وخردمندان گروه به نمایندگى از مبارزان شهرها نزد عثمان رفته،او را به کنارهگیرى از قدرت راضى سازند. عمروبن حمق خزاعى وعماربن یاسر سرشناسترین شخصیتهایى بودند که به پیشنهاد مردمبراى راهنمایى عثمان نزد او رفتند. (17)
نصایح آنان در دل عثمان که سخت دربند هواى نزدیکانش بود. سودمند واقع نشد. سرانجام باخستگى و ناامیدى بازگشتند و مردمرا از نتیجه کارآگاه کردند. مردم که از ستم فرمانروایان وبىاعتنایى آنان به قرآن بسیار ناراحتبوده، از طولانى شدن سفر ودورى از خانواده خسته و ناتوان بودند. باکشته شدن یکى ازمصریان به دست نگهبانان عثمان به درون کاخ یورش بردند. عمروبنحمق خزاعى یکى از چهارصحابه معروفى بود که پیشاپیش انقلابیانبرعثمان وارد شد. (18)
ابوهریره و ابودردا(دوتن از صحابه)براى میانجیگرى بین دوسپاه پیش معاویه رفتند و دلیل مخالفتش را پرسیدند. او نیزبهانه دورى خود از دیگر مسلمانان را، ناشناخته بودن قاتلانعثمان شمرد. چون على(ع)از سخن معاویه آگاه شد، فرمود: همهمىدانید که من در آن گیرودار حضور نداشته، قاتلانش را نیزنمىشناسم. هرکس از آنان خبر دارد، بازگوید.
برخى چندتن، از جمله عمروبن حمق را نام بردند. على(ع)در پىآنان فرستاد. چون این خبر در سپاه پیچید، بیست هزار جنگجوىگردآمدند و خطاب به ابوهریره و ابودردا گفتند: روز قتل عثمانهمه صحابه و بزرگان مسلمان حاضر بودند و او از تمام کارگزارانشکمک خواست. همگى از یارىاش سرپیچیدند در حالى که عایشه و سرانجنگ جمل از برانگیزانندگان اصلى مردم علیه او بودند. هیچمسلمانى از او خرسند نبود. نه برقانون شریعت مىرفت و نه از ستمپرهیز داشت. کارگزاران او نیز هر روز برستم خود مىافزودند. ابوهریره و ابودردا با شنیدن آن گفتار از جواب ناتوان ماندند; خجل و سربه زیر درحالى که از نفوذ معنوى عمروبن حمق خزاعى وامثال او سخت در شگفتبودند، به شهرهاى خود رفتند. (19)
عمرو از بزرگان سپاه امام و از کسانى بود که به پیشنهادیاران آن حضرت «قرار داد حکمیت» را امضاء کرد. آنگاه همراهمالک اشتر نزدیک قرارگاه شام رفت و با صداى بلند به معاویهچنین گفت: اى معاویه! چون خود را ناتوان یافتى به حیله دستیازیدى. آگاه باش، اگر به راه راست نیایى، ما همان جنگجویاندیروزیم و تا یکى از ما زنده باشد، در یارى حقیقتبا تو پیکارخواهد کرد. (20)
عمرو در حکومت امیرمومنان(ع)
وى در بیعتبا على(ع)پیشگام بود و در همه مراحل یار و همراهششمرده مىشد. یکى از عرصههاى حضور عمرو در رکاب على(ع)نبرد جملبود.
وقتى نصایح حکیمانه على(ع)در دل رهبران جمل جاى نگرفت و جنگقطعى شد. حضرت على(ع)خطبهاى شورانگیز ایراد کرد و به مناجاتپروردگار پرداخت; آنگاه به آراستن سپاه دستیازید و عمروبن حمقرا برسواران کمین که حساسیتى ویژه داشتند. فرماندهى داد. (21)
دو سپاه در مقابل هم صف کشیدند و اندکى بعد، جنگ با هجومتیراندازان سپاه جمل آغاز شد. یاران امام یورش آنان را سرکوبکردند و دو باره هردو نیرو درجاى خود ایستادند. صداى شیپور رزماز نبردتن به تن خبر مىداد. اولین جنگجوى سپاه جمل به نام«اسوب بن بخترى» از مردم بصره به میدان آمد و از سپاهامیرمومنان(ع) مبارز خواست. عمروبن حمق خزاعى اولین مبارزسپاهعلى(ع)بود که به میدان گام نهاد و دلاورانه سرحریف را به یکسوپراند. آنگاه جلو سپاه دشمن ایستاد و هماورد خواست. چون کسى بهجنگش نرفت، اسب را برانگیخت و در مقابل سپاه به تاخت و تازپرداخت و فضایل على(ع)را بدین گونه بازگفت:
هذا على قائد نرضى به اخو رسول الله فى اصحابه (22)
این على رهبر شایستهاى است که ازاوخرسندیم و برادر رسول خدا(ص)در میان یاران او.
عمرو از پارسایان نامى اسلام بود. از این رو، زاهدان کوفههمواره حمایتش مىکردند. پس از اندکى گروه زیادى از آنانپیرامونش گرد آمدند و او با یارى عابدان برصف دشمن حمله برد. پیشروى او وپراکندگى دشمن همچنان ادامه داشت. تا اینکه شمشیرششکست. نزد برادرش ریاح بن حمق آمد. ریاح به عمرو گفت: «اىبرادر! چه نیکو نبرد کردیم، اگر انشاءالله پیروزى از آن ماباشد.»
سپاه جمل سخت پایدارى مىکرد و به هررفتارى دست مىزد. على(ع)که بىباکى دشمن را دید. خطاب به یارانش فرمود: «اینان سختخشمگین هستند و از هیچ کردارى پرهیزندارند. پس شما نیز بادلیرى بجنگید تا آنان را با یارى خداوند درهم شکنید.
در آن هنگام مالک اشتر نخعى، عماربن یاسر و عمروبن حمق خزاعىکه پیشاپیش سپاه امام قرار داشتند. بردشمن حمله بردند. جنگبا دلاورى آنان به پایان رسید و سپاه امام پیروز گردید.
عمروبن حمق در نخستین روزآغاز جنگ صفین نیز از جانبامیرمومنان(ع)به فرماندهى قبیله خزاعه منسوب شد. خویشان خود راگردآورد و برسپاه معاویه یورش برد و بسیارى از لشکر شام را بههلاکت رسانید. (24)
جنگ صفین به روزهاى دشوار خود رسیده بود. دو نیرو درحملههاىخونبار هرروزه ضعیف شده بودند. امام به منظور ایجاد روحیه تازهدر میان جنگجویان به بازآرایى سپاه دستیازید. سمت راست را بهامام حسین و امام حسین علیهما السلام و مسلم بن عقیل سپرد. محمدبن حنفیه و هاشم بن عتبه بن مرقال را به فرماندهى چپگمارد. مالک اشتر را در قلب لشکر نهاد و فرماندهى سواران راکه پارتیزانان ویژه آن روز به شمار مىرفتند. به عمروبن حمقخزاعى داد. نیروى امام برسپاه شام یورش برد. هاشم بن مرقال درنبردى سختبه شهادت رسید. عمروبن حمق بسیار ناراحتشد و همراهبا سوارانش برسپاه شام حمله برد. دشمن را از پیکر هاشم کنارزده، او را در برگرفت و شعرى به این مضمون خواند: «خدا بهماجزاى نیک دهد که در حمایتش این چنین پاى مىفشاریم و بهترینعزیزانمان را فدا مىکنیم. چه خوش صورتانى دورهاشم گردآمدهاند ودر فراق او دل مىسوزانند.»
آنگاه برسپاه معاویه حمله برد; چندان جنگید که توان از کفداد و یارانش تنزخمدارش را از میدان بیرون بردند. (25)
یکى از روزها در گرداب جنگ، على(ع)به بسربن ارطات نزدیک شد،بسر راه نجات را در کشف عورت دید و با این نیرنگ از مرگ گریخت. کار بسر که خندهسران معاویه را در پى داشت. بر غلامش گرانآمد. غلام بر صف یاران امیرمومنان(ع) حمله برد و به دست مالکاشتر که پیشاپیش سپاه امام ایستاده بود. به هلاکت رسید. دراین هنگام لشکر معاویه بر نیروى امام هجوم برد. عمروبن حمقخزاعى همراه هزار جنگجوى زیر فرمانش به لشکر شام حمله کرد وآنان را عقب راند. جنگ تا غروب آفتاب ادامه یافت و شمار زیادىاز افراد معاویه به دست عمرو و مردانش کشته شدند. (26) جنگ به پایانخود نزدیک مىشد. عبدالله بن بدیل خزاعى فرمانده جناح چپ امام،سخت مىجنگید. معاویه که او را تنها دید. بانگ برآورد و سپاهرا بر کشتن او فرمان داد. افراد زیادى پیرامونش گردآمدند و اورا به شهادت رساندند. عمروبن حمق از این مرناراحتشده، شعرىخواند و تنها بردشمن حمله برد. او چند تن از جنگجویان معاویهرا به هلاکت رساند و با تندرستى نزد امام(ع)بازگشت. (27)
پىنوشتها:
1- عقد الفرید، ابن عبد ربه، ج 3، ص 336.
2- ترجمه مروج الذهب، مسعودى، ج 1، 1؟
3- المغازى، واقدى، ج 1، ص 339.
4- همان.
5- السیرة النبوى، ابن هشام، ج 3، ص 312.
6- الفتوح، ابن اعثم کوفى، ص 604.
7- المغازى، ج 2، ص 592.
8- طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 96، سیره ابن هشام، ج 3، ص 324.
9- سیره ابن هشام، ج 4، ص 291، طبقات، ج 3، ص 93.
10- سیره ابن هشام، ج 3، ص 326، طبقات ج 2. ص 96، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 54.
11- الاصابه فى تمیز الصحابهآ ابن حجر عسقلانى، ج 4، ص 624، المعارف، ابن قتیب، ص 291، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبد البر، ج 3، ص 257.
12- طبقات، ج 4، ص 304، المعارف، ص 291.
13- الاصابه، ج 4، ص 624، اسد الغابه، ابن اثیر، ج 4، ص 218.
14- الاستیعاب، ج 3، ص 257.
15- اسد الغابه، ج 4، ص 117.
16- مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 118، دائرة المعارف، محمد حسین حائرى، ج 13، ص 489، الغدیر، علامه امینى، ج 1، ص 59.
17- تاریخ گزیده، مستوفى، ص 187.
18- الفتوح، ص 383، المعارف، ص 291، طبقات الکبیر، ج 4، ص 304.
19- الفتوح، ص 383.
20- همان.
21- اخبار الطوال، ابو حنیفه دینورى، ص 145.
22- اخبار الطوال، ص 150، الفتوح، ص 425، المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 181.
23- اخبار الطوال، ص 151.
24- همان، ص 171.
25- همان، ص 250 و 197.
26- الفتوح، ص 592.
27- همان، ص 605.
عمرو و قبیله
عمروبن حمق از قبیله خزاعه و در شمار اعراب جنوبى عربستاناست. (1)
اعراب جنوبى را قحطانى، یمنى، حمیرى، عاربه و اصیل مىخوانندو در مقابل، اعراب شمالى را عدنانى، مضرى، مدحرى، مستعربه وناخالص مىنامند. اعراب جنوبى از پیشینه فرهنگى بارزىبرخوردارند و تمدن به جاى مانده از آنان نزد صاحب نظران قابلبررسى است. قبیله خزاعه از دیرینهترین مهاجران جنوب است که بهمکه آمد و حدود سیصد سال برآن فرمان راند. (2)
خزاعه در پیشبرد اسلام نقش فراوان داشته، به گفته مورخانهمواره دوستدار پیامبر(ص)بود. (3)
پس از جنگ احد، قریش تصمیم به بازگشت دوباره و یکسره کردنکار مسلمانان را در سر مىپروراند که با سخنان مردى از قبیلهخزاعه از اندیشه خود برگشت و راه مکه پیش گرفت. (4)
در صلح حدیبیه نیز رسول خدا(ص)از یارى خزاعه بسیار بهره بردو از تصمیمگیرى قریش با همکارى آنان خبریافت. (5)
وابستگان بدین قبیله، پس از پیغمبر(ص)، دریارىامیرمومنان(ع)چنان پیش رفتند که معاویه به سپاهش گفت: بنىخزاعهدشمن مااست. اگر زنانشان نیز مىتوانستند، چون مردانشان با مابه ستیز برمىخاستند و مىجنگیدند. (6)
تولد و خردسالى
درتاریخ نامى از تولد عمرو بن حمق نیست; ولى از آنجا کهمورخان مسلمان به اتفاق، شهادت او را سالهاى 51 و 50نگاشتهاند، سال تولدش را نیز مىتوان در حدود سى سال پیش ازهجرتدانست. در قبایل سرزمین خشک حجاز، «پرورش» در کار شبانه روزىو زندگى دشوار معنا مىیافت. از این رو، شخصیت افراد همواره بادلیرى و پایدارى به رشد مىرسید. دوران کودکى او نیز چونهمسالانش با سختى و تلاش گذشت. در هفده سالگى شاهد بعثت، اینشگرفترین پیش آمد تاریخ، بود.
روشن نیست چه هنگام عمروبنحمق از وجود پیغمبر(ص)و دعوتش آگاهشده و او که در آن روزگار در گروه جوانان نورس قبیله خزاعهجاى داشت. تاچه اندازه در انتخاب مسیر زندگىاش آزاد بوده است.به هرحال آنچه در بستر تاریخ مىیابیم دوستى و همکارى عمروبنحمق و دیگر مردان خزاعه با رسول خدا(ص)از نخستین روزهاى ظهوراسلام در مدینه است. (7)
اسلام عمرو
جان پیغمبر(ص)به شوق خانه دوست قرار نداشت. تلاش بى سکونشقلبهاى زیادى را به نور خدا پیوند مىداد. همه جاسخن از حماسهبزرگ اسلام بود. هر روز فرد یا گروهى از سرزمینهاى دور و نزدیکبه مدینه وارد مىشد و با سخن پیامبر(ص)هدایت مىیافت. به تدریجذى قعده سال ششم هجرت فرا رسید و همه چیز براى یک حرکتبزرگمهیا شد. رسول خدا(ص)همراه هزار و ششصدتن از یارانش به سوى مکهحرکت کرد. (8) و در سرزمین حدیبیه با قریش پیمان صلح ده ساله بست. (9)
همزمان با این رخداد، عمروبن حمق با بسیارى از جنگجویانخزاعه به دین اسلام داخل شد. هرچند در گذشته نیز عمروبن حمق ودیگر مردان خزاعه در پیشبرد اسلام نقش زیادى داشتند (10) ; اما در اینتاریخ آن را در فکر و عمل به عنوان آخرین و کاملترین دین الهىپذیرفتند. (11)
عمرو پس از صلح حدیبیه به مدینه آمد و یار و همراهپیامبر(ص)شد. (12)
او حدود پنجسال در مدینه همراه پیامبر(ص)بود. در جنگهایى کهاز آن پس رخ داد، شرکت جست. پیوسته نزد حضرتمىرسید و عاشقانه از چشمه زلال و بىپایان فضلش فیض مىبرد. روزى در چهره پیغمبر(ص)اثر تشنگى دید. بىدرنگ کاسه شیرى آورد وبه دست مبارک آن بزرگوار داد.
رسول خدا(ص)شیر را نوشید و تشنگىاش فرو نشست. ادب و دوستىعمروبن حمق در نظرش نیکو آمد و در بارهاش چنین دعا کرد: «اللهم امتعه بشبابه» ;
خدایا به جوانىاش برکت ده.
در پرتو این دعا، حتى پس از هشتاد سالگى نیز هیچ موى سفیدىدر سر و چهره عمرو دیده نمىشد. (13)
عمرو بن حمق پس از رحلت پیغمبر(ص)، مدتى کوتاه در مدینه بهسر برد. مدینه دیگر شهر رسول خدا(ص)نبود. شهرى بود که نواىمظلومیتخاندان وحى از آن به گوش مىرسید. از این رو، براىزندگى به شام رفت. (14) بیشتر مهاجران شام از افرادى بودند که براىپیکار با روم و فتح آن دیار بدانجا رفته، پس از پیروزى ماندگارشده بودند. به نظر مىرسد، عمرو بن حمق نیز در نبرد با روم وگشودن سرزمین شام شرکت داشت. دلش از سکونت در شام آرام نگرفت. زخم تنهایى ولایت ژرفتر از آن بود که با دورى از مدینه آرامگیرد. درد مدینه، بى کسى عترت بود. اما زیستن در شام دردفرمانروایى بنىامیه را نیز برآن مىافزود. سر به فرمان فرزندابوسفیان و رانده شده پیامبر(ص)نهادن با مرام صحابى بودننمىساخت. از این رو، راهى عراق شد و در شهر کوفه که در آنروزگار یک اردوگاه نظامى شمرده مىشد. قرار گرفت. (15)
ساکنان کوفه همگى مردمى بودند که براى جنگ با ایران به عراقآمده، در آنجا ماندگار شده بودند. پس شرکت عمروبن حمق درفتوحات عراق نیز دور از ذهن نیست. پس از چندى، به مصر رفت و تاسال 35 هجرى در آنجا اقامت کرد.
بعد اجتماعى
درسال یادشده، انحراف عثمان و دست نشاندگانش به اوج رسید. گرایش شدید عثمان به نزدیکان سبب پنجه افکندن بنىامیه بربیشترپستهاى بلاد اسلام شد. او حکم بن ابىالعاص را که از بدتریندشمنان اسلام و رانده شده پیامبر(ص)بود. به مدینه خواند و بادادن جایزه گرامى داشت. عبدالله بن ابىسرح، رانده شده دیگررسول خدا(ص)، را نیز به حکومت مصر گمارد. (16)
حکم بن ابىالعاص که از اسلام و مسلمانان ناخرسندى بسیارداشت. به بدرفتارى با مسلمانان و مبارزه علنى با دین پرداخت. سرانجام صبر مردم مصر از رفتار کارگزار عثمان پایان یافت وبراى چاره جویى به سوى صحابه برجسته رسول خدا(ص)رفتند. عمرو بنحمق خزاعى، عمار بن یاسر و محمد بن ابىبکر در نیکى و گرهگشایى،معروفترین صحابه مصر بودند و با علاقه گره از مشکلات مسلمانانمىگشودند. مردم به رهبرى عمروبن حمق، عمار بن یاسر و محمدبنابىبکر پیش عثمان شکایتبردند. در همان هنگام، مردم کوفه وبصره نیز به اتفاق بزرگان خود براى رفع مشکلات به مدینه آمدهبودند. عثمان با راهنمایى امیرمومنان(ع) که آبرومندترین بزرگمدینه نزد مردم بود. پیمان عدالتبست و ستمدیدگان به شهرهاىخود بازگشتند. آنها در میان راه پیک عثمان را دیدند که ازبیراهه سوى مصر مىرفت. او که فرمان کشتار و دستگیرى رهبرانمعترض مصر را نزد فرماندار مصر مىبرد. به دست مردم افتاد. شاکیان با دیدن آن فرمان بىدرنگ به مدینه آمدند و مردم را ازنقض عهد خلیفه آگاه کردند. عمروبن حمق خزاعى از افرادى بود کهنامش درنامه عثمان به عنوان یکى از رهبران مردم به چشم مىخورد. وعدههاى فراوان و تهى عثمان، راه میانجیگرى و اعتماد عمومى رابسته بود. على(ع)نیز که روزهاى پیش باگرو نهادن آبروى خود بهپیمانهاى عثماناعتبار مىبخشید. شرمنده از پیمان شکنىهاى پیاپى خلیفه توانبیرون آمدن از خانه نداشت. تصمیم برآن شد تنى چند از بزرگان وخردمندان گروه به نمایندگى از مبارزان شهرها نزد عثمان رفته،او را به کنارهگیرى از قدرت راضى سازند. عمروبن حمق خزاعى وعماربن یاسر سرشناسترین شخصیتهایى بودند که به پیشنهاد مردمبراى راهنمایى عثمان نزد او رفتند. (17)
نصایح آنان در دل عثمان که سخت دربند هواى نزدیکانش بود. سودمند واقع نشد. سرانجام باخستگى و ناامیدى بازگشتند و مردمرا از نتیجه کارآگاه کردند. مردم که از ستم فرمانروایان وبىاعتنایى آنان به قرآن بسیار ناراحتبوده، از طولانى شدن سفر ودورى از خانواده خسته و ناتوان بودند. باکشته شدن یکى ازمصریان به دست نگهبانان عثمان به درون کاخ یورش بردند. عمروبنحمق خزاعى یکى از چهارصحابه معروفى بود که پیشاپیش انقلابیانبرعثمان وارد شد. (18)
ابوهریره و ابودردا(دوتن از صحابه)براى میانجیگرى بین دوسپاه پیش معاویه رفتند و دلیل مخالفتش را پرسیدند. او نیزبهانه دورى خود از دیگر مسلمانان را، ناشناخته بودن قاتلانعثمان شمرد. چون على(ع)از سخن معاویه آگاه شد، فرمود: همهمىدانید که من در آن گیرودار حضور نداشته، قاتلانش را نیزنمىشناسم. هرکس از آنان خبر دارد، بازگوید.
برخى چندتن، از جمله عمروبن حمق را نام بردند. على(ع)در پىآنان فرستاد. چون این خبر در سپاه پیچید، بیست هزار جنگجوىگردآمدند و خطاب به ابوهریره و ابودردا گفتند: روز قتل عثمانهمه صحابه و بزرگان مسلمان حاضر بودند و او از تمام کارگزارانشکمک خواست. همگى از یارىاش سرپیچیدند در حالى که عایشه و سرانجنگ جمل از برانگیزانندگان اصلى مردم علیه او بودند. هیچمسلمانى از او خرسند نبود. نه برقانون شریعت مىرفت و نه از ستمپرهیز داشت. کارگزاران او نیز هر روز برستم خود مىافزودند. ابوهریره و ابودردا با شنیدن آن گفتار از جواب ناتوان ماندند; خجل و سربه زیر درحالى که از نفوذ معنوى عمروبن حمق خزاعى وامثال او سخت در شگفتبودند، به شهرهاى خود رفتند. (19)
عمرو از بزرگان سپاه امام و از کسانى بود که به پیشنهادیاران آن حضرت «قرار داد حکمیت» را امضاء کرد. آنگاه همراهمالک اشتر نزدیک قرارگاه شام رفت و با صداى بلند به معاویهچنین گفت: اى معاویه! چون خود را ناتوان یافتى به حیله دستیازیدى. آگاه باش، اگر به راه راست نیایى، ما همان جنگجویاندیروزیم و تا یکى از ما زنده باشد، در یارى حقیقتبا تو پیکارخواهد کرد. (20)
عمرو در حکومت امیرمومنان(ع)
وى در بیعتبا على(ع)پیشگام بود و در همه مراحل یار و همراهششمرده مىشد. یکى از عرصههاى حضور عمرو در رکاب على(ع)نبرد جملبود.
وقتى نصایح حکیمانه على(ع)در دل رهبران جمل جاى نگرفت و جنگقطعى شد. حضرت على(ع)خطبهاى شورانگیز ایراد کرد و به مناجاتپروردگار پرداخت; آنگاه به آراستن سپاه دستیازید و عمروبن حمقرا برسواران کمین که حساسیتى ویژه داشتند. فرماندهى داد. (21)
دو سپاه در مقابل هم صف کشیدند و اندکى بعد، جنگ با هجومتیراندازان سپاه جمل آغاز شد. یاران امام یورش آنان را سرکوبکردند و دو باره هردو نیرو درجاى خود ایستادند. صداى شیپور رزماز نبردتن به تن خبر مىداد. اولین جنگجوى سپاه جمل به نام«اسوب بن بخترى» از مردم بصره به میدان آمد و از سپاهامیرمومنان(ع) مبارز خواست. عمروبن حمق خزاعى اولین مبارزسپاهعلى(ع)بود که به میدان گام نهاد و دلاورانه سرحریف را به یکسوپراند. آنگاه جلو سپاه دشمن ایستاد و هماورد خواست. چون کسى بهجنگش نرفت، اسب را برانگیخت و در مقابل سپاه به تاخت و تازپرداخت و فضایل على(ع)را بدین گونه بازگفت:
هذا على قائد نرضى به اخو رسول الله فى اصحابه (22)
این على رهبر شایستهاى است که ازاوخرسندیم و برادر رسول خدا(ص)در میان یاران او.
عمرو از پارسایان نامى اسلام بود. از این رو، زاهدان کوفههمواره حمایتش مىکردند. پس از اندکى گروه زیادى از آنانپیرامونش گرد آمدند و او با یارى عابدان برصف دشمن حمله برد. پیشروى او وپراکندگى دشمن همچنان ادامه داشت. تا اینکه شمشیرششکست. نزد برادرش ریاح بن حمق آمد. ریاح به عمرو گفت: «اىبرادر! چه نیکو نبرد کردیم، اگر انشاءالله پیروزى از آن ماباشد.»
سپاه جمل سخت پایدارى مىکرد و به هررفتارى دست مىزد. على(ع)که بىباکى دشمن را دید. خطاب به یارانش فرمود: «اینان سختخشمگین هستند و از هیچ کردارى پرهیزندارند. پس شما نیز بادلیرى بجنگید تا آنان را با یارى خداوند درهم شکنید.
در آن هنگام مالک اشتر نخعى، عماربن یاسر و عمروبن حمق خزاعىکه پیشاپیش سپاه امام قرار داشتند. بردشمن حمله بردند. جنگبا دلاورى آنان به پایان رسید و سپاه امام پیروز گردید.
عمروبن حمق در نخستین روزآغاز جنگ صفین نیز از جانبامیرمومنان(ع)به فرماندهى قبیله خزاعه منسوب شد. خویشان خود راگردآورد و برسپاه معاویه یورش برد و بسیارى از لشکر شام را بههلاکت رسانید. (24)
جنگ صفین به روزهاى دشوار خود رسیده بود. دو نیرو درحملههاىخونبار هرروزه ضعیف شده بودند. امام به منظور ایجاد روحیه تازهدر میان جنگجویان به بازآرایى سپاه دستیازید. سمت راست را بهامام حسین و امام حسین علیهما السلام و مسلم بن عقیل سپرد. محمدبن حنفیه و هاشم بن عتبه بن مرقال را به فرماندهى چپگمارد. مالک اشتر را در قلب لشکر نهاد و فرماندهى سواران راکه پارتیزانان ویژه آن روز به شمار مىرفتند. به عمروبن حمقخزاعى داد. نیروى امام برسپاه شام یورش برد. هاشم بن مرقال درنبردى سختبه شهادت رسید. عمروبن حمق بسیار ناراحتشد و همراهبا سوارانش برسپاه شام حمله برد. دشمن را از پیکر هاشم کنارزده، او را در برگرفت و شعرى به این مضمون خواند: «خدا بهماجزاى نیک دهد که در حمایتش این چنین پاى مىفشاریم و بهترینعزیزانمان را فدا مىکنیم. چه خوش صورتانى دورهاشم گردآمدهاند ودر فراق او دل مىسوزانند.»
آنگاه برسپاه معاویه حمله برد; چندان جنگید که توان از کفداد و یارانش تنزخمدارش را از میدان بیرون بردند. (25)
یکى از روزها در گرداب جنگ، على(ع)به بسربن ارطات نزدیک شد،بسر راه نجات را در کشف عورت دید و با این نیرنگ از مرگ گریخت. کار بسر که خندهسران معاویه را در پى داشت. بر غلامش گرانآمد. غلام بر صف یاران امیرمومنان(ع) حمله برد و به دست مالکاشتر که پیشاپیش سپاه امام ایستاده بود. به هلاکت رسید. دراین هنگام لشکر معاویه بر نیروى امام هجوم برد. عمروبن حمقخزاعى همراه هزار جنگجوى زیر فرمانش به لشکر شام حمله کرد وآنان را عقب راند. جنگ تا غروب آفتاب ادامه یافت و شمار زیادىاز افراد معاویه به دست عمرو و مردانش کشته شدند. (26) جنگ به پایانخود نزدیک مىشد. عبدالله بن بدیل خزاعى فرمانده جناح چپ امام،سخت مىجنگید. معاویه که او را تنها دید. بانگ برآورد و سپاهرا بر کشتن او فرمان داد. افراد زیادى پیرامونش گردآمدند و اورا به شهادت رساندند. عمروبن حمق از این مرناراحتشده، شعرىخواند و تنها بردشمن حمله برد. او چند تن از جنگجویان معاویهرا به هلاکت رساند و با تندرستى نزد امام(ع)بازگشت. (27)
پىنوشتها:
1- عقد الفرید، ابن عبد ربه، ج 3، ص 336.
2- ترجمه مروج الذهب، مسعودى، ج 1، 1؟
3- المغازى، واقدى، ج 1، ص 339.
4- همان.
5- السیرة النبوى، ابن هشام، ج 3، ص 312.
6- الفتوح، ابن اعثم کوفى، ص 604.
7- المغازى، ج 2، ص 592.
8- طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 96، سیره ابن هشام، ج 3، ص 324.
9- سیره ابن هشام، ج 4، ص 291، طبقات، ج 3، ص 93.
10- سیره ابن هشام، ج 3، ص 326، طبقات ج 2. ص 96، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 54.
11- الاصابه فى تمیز الصحابهآ ابن حجر عسقلانى، ج 4، ص 624، المعارف، ابن قتیب، ص 291، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبد البر، ج 3، ص 257.
12- طبقات، ج 4، ص 304، المعارف، ص 291.
13- الاصابه، ج 4، ص 624، اسد الغابه، ابن اثیر، ج 4، ص 218.
14- الاستیعاب، ج 3، ص 257.
15- اسد الغابه، ج 4، ص 117.
16- مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 118، دائرة المعارف، محمد حسین حائرى، ج 13، ص 489، الغدیر، علامه امینى، ج 1، ص 59.
17- تاریخ گزیده، مستوفى، ص 187.
18- الفتوح، ص 383، المعارف، ص 291، طبقات الکبیر، ج 4، ص 304.
19- الفتوح، ص 383.
20- همان.
21- اخبار الطوال، ابو حنیفه دینورى، ص 145.
22- اخبار الطوال، ص 150، الفتوح، ص 425، المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 181.
23- اخبار الطوال، ص 151.
24- همان، ص 171.
25- همان، ص 250 و 197.
26- الفتوح، ص 592.
27- همان، ص 605.