علىاکبر علیه السلام الگوى جوانان
آرشیو
چکیده
متن
دیرزمانى است که جوانان کشورهاى اسلامى، که از تابش وحى و زلالمعارف ناب الهى بهره مىبرند، باشیوههاى گوناگون و متنوع دشمندر راهزنى فکر و فرهنگ رو به رویند.
پیروزى انقلاب اسلامى ایران، این حساسیت ناپیدا را به صورتآشکار در آورد و سردمداران استکبار را به اظهار نظر شفافواداشت.
امروز دشمن به خوبى دریافته است که ما جوانان با ویژگىهایىهمانند آرمان خواهى، عدالتطلبى، عشق به باورهاى آسمانى و علاقهبه رهبران مذهبى، لشکرهایى به هم فشرده و آماده کارزاریم. ازاین رو، ایجاد تردید در باورهاى آسمان زاد، تزریق فرهنگ بیگانهبا نمایش آداب و رسوم و شیوههاى زندگانى آنان، کوشش حساب شدهدر کنار زدن چهرههاى مورد علاقه مردم بویژه جوانان، پرورش روحیهذلت و خوارى در بیگانه ساختن ما با الگوهاى شایسته فرهنگ اسلامىو ارائه الگوهاى ساخته شده از آن سوى مرزها به عنوان معجزهآفرینان خوشبختى و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار دادتا بدین وسیله دستیکایک ما را از دستان پرمحبت اسوههاى صداقتپیشه و راستین در آورده و دل و دیده مان را از آموزههاى نابدینى تهى گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بخش معارف الهى وسخنان قدسى پیشوایان محبوب ما، به سان کیمیایى گرانسنگ، دلهاىآگاه و بیدار همگان را از غبارها پاک ساخته، آینه گونه محلپذیرش آفتاب هدایت مىگرداند.
در این بخش از گفتگوى خود، دل به امواج پاک و صفات روشن وزندگى ساز اسوهاى ارزشمند و الگویى کم نظیر مىسپاریم و براىامروز و فرداى حوادث ارمغانهایى پربها نصیب خود مىسازیم.
الگوى شایسته
ما جوانان به دنبال الگویى هستیم که نخست همسن و سالمان باشدو همانند ما در توفان جوانى بوده و در نشیب و فراز حوادث حضورداشته باشد. معصوم نباشد; زیرا با ما فرق خواهد کرد و دربحرانهاى اجتماعى سیاسى و حتى اقتصادى درگیر شده باشد تا بهخوبى او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانى، روش برخورداو با دیگران، چگونگى سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردى و بىباکى وى براى خود سرمشق بگیریم و او را نمونهاى تمام عیار براىامروز و فرداى زندگى خود بدانیم.
دفتر زندگانى چنین الگویى را، که برخى هجده ساله و پارهاىسالهایى بیشتر دانستهاند، مىگشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفاتو ارزشهاى چشمگیر او مىنگریم. آرام آرام با او همراه شده وبیشتر از گذشته به ناگفتههاى گفتنىاش که همگى برایمان مشعلىفروزان خواهد بود، دل مىسپاریم.
او یازدهم شعبان سال سى و سوم هجرى (1) به دنیاى پر غوغاى حیاتپاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وى را باترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت وولایت آشنا شود و با چنین سرودهایى راه روشن رستگارى را از عمقجان بیابد. دیرى نپایید که در هفتمین روز تولد وى، بنا به سنتپسندیده دینى، سرش را تراشیدند و هم وزن موهاى زیبایش، بهمستمندان چشم به راه نقره صدقه دادند.
آشفتگى اوضاع سیاسى و آتش افروزى حاکمان ستمگر آن عصر بدانحد بود که نام «على» جرمى نابخشودنى حساب مىشد و برزبانراندن این واژه مقدس ممنوع بود. پدر وى، که به خوبى مىدانستنام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است،نام کودک را «على» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفاتبردریاى وجود فرزندش ریزان شود و بدسگالان سیه سرشتخود را باامواج پاک و زلال غیرت دینى و شخصیت مذهبى رو به رو ببینند. درپى آن، لقب «اکبر» نیز براى او انتخاب کرد تا «على اکبر»که به عنوان پسر نخستخانواده استبا دیگر فرزندان، که نامآنان نیز على خواهد بود، تفاوت یابد. (2)
پدر على که همانند پدرانش از تمامى اصول اساسى و شیوههاىشیرین تربیتى آگاهى داشت، خود را با دنیاى کودکى هماهنگ مىکردو رفتارى که شایسته نوباوگى و کودکى فرزند بود، انجام مىداد تاهمانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظهاى از شرایط روحى روانى کودکدلبند خویش دور نماند. (3)
همراه با بزرگ شدن على، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشیوههاى زندگى و احترام بیشتر به او مىآموخت تا خصیتخود راباز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.
بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظى تواءم بااحترام بهکار مىبرد تا از آغاز زندگى، احساس سرافرازى و شخصیت کند و درفرداى حیات خود، راست قامت و قوى دل از حقوق محرومان دفاعکرده، در برابر ستم ستمکاران بى تفاوت یا مایوس نباشد.
به سوى مدرسه
على که هفتساله شد، به تمرینهاى فکرى و آموزشهاى دینىپرداخت و با مراقبتهاى صحیح سنجیده پدر، بنیانهاى اعتقادى درروان او و شیوههاى رفتارى در اعمال او رشدى بیشتر یافت. (4)
روزى پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندشگمارد. وقتى آموزش تمام شد و على در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، پول و هدایاى فراوان به عبدالرحمان بخشید ودهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همهبذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابرى عطاى معلم على را ندارد که در برابرتعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است.» (5)
دوران نوجوانى على به تدریج آغاز شد و هر روز بیشتر از روزقبل، زمینههاى رشد و شکوفایى معنوى و عقلانى در وجود وى فراهممىگردید.
على در جوانى با ویژگیهاى اخلاقى و رفتارى خود نگاه انبوهجوانان را به سوى خود جلب مىکرد. آنچه در این فراز از داستاناو گفته مىشود، نکتههایى است که بى تردید با مطالعه و رد شدنتاثیرى بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تاملبیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
على صفات جد خود را مىدانست، از اینرو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر مىکرد و خود را بدان صفات مىآراست. به هنگامجوانى در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;
ولى در درتنهایى اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانى بهخلوت با خداى خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستىداشت. در زندگى آسانگیر، ملایم و خوشخو بود، نگاهش کوتاه مىنمودو به روى کسى خیره نمىشد. بیشتر اوقات بر زمین چشم مىدوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهرى در جامعه و نگاه دنیا طلباناحترام چشمگیرى نداشتند. نشست و برخاست مىکرد، با آنان همسفرهمىشد و با دستخود دردهانشان غذا مىگذارد. اصالتهاى فکرى واستواریهاى روحى، وى را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچحاکمى هراس نداشت.
هرگز عیبجویى نمىکرد و از مداحى نابجا و شنیدن چاپلوسى افراددورى مىکرد. تمامى انسانها را بندگان خدا مىدانست و از تحقیرآنان خود دارى مىورزید. در طول عمر خویش به کسى دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویى شیوه همیشهاو بود. بخشنده بود و آنچه به دست مىآورد، به دیگران بویژهنیازمندان انفاق مىکرد. هرگاه کسى هدیهاى به او تقدیم مىکرد،با گشاده رویى مىپذیرفت. اگر فردى مهمانى داشت و او را دعوتمىکرد، مىپذیرفت. به عیادت بیماران مىرفت، هرچند خانه بیمار دردور افتادهترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر مىشدو هیچ یار از دست رفتهاى را تنها نمىگذاشت.
براى همسالان برادرى مهربان و براى کودکان پدرى پرمحبتبود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفتخویش قرار مىداد. امور دنیوى واضطرابهاى مادى او را متزلزل نمىساخت.
زندگى على ساده و بى پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثرى دیده نمىشد. آنان که اخلاقى نیکو و فضایلى شایستهداشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وى بودند و خویشاوندان ازصله او بهرهمند مىشدند. از صبرى عظیم برخوردار بود و از هیچ کستوقع و انتظارى نداشت.
در میدان رزم سلحشورى شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوهدشمن هرگز او را بیمناک نمىساخت. در اجراى عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یارى محرومان و مظلومان مىشتافت و دربرابر ظالمان مىایستاد تا حق را به صاحبش برنمىگردانید، آرامنمىگرفت. به دانش اندوزى و فراگیرى معارف اهمیت زیادى مىداد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بىخبرى باز مىداشت.
به پاکیزگى و آراستگى علاقهاى وافر داشت و این صفت از دورانکودکى در او دیده مىشد. از این رو هماره برتمیزى لباس و بدناهتمام مىورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان مىدانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانى و ملایمت و انصاف با آنانرفتار مىکرد.
آنان که قیافه ظاهرى و سیماى به نور نشسته على را دیدهاند،چهره وى را این گونه ترسیم کردهاند:
قیافهاش بسیار با ابهتبود و چون ماه تابان مىدرخشید. بهزیبایى و پاکیزگى آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگى روشن و به سرخى آمیخته و چشمانى سیاه وگشاده با مژههایى پرموداشت، گونههایش هموار و کم گوشتبود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده مىنمود. از سینه تا نافخط موى بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانهاش پهن بود.
سرشانههایش از هم فاصله داشت. پشتى پهن داشت، جز ران و ساقکه زیر مفصلهااست، استخوانهاى بند دستش کشیده و کفى گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوى و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه مىرفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویى از زمین سراشیب فرود مىآید یااز روى سنگى به نشیب مىرود. چون به طرف کسى بر مىگشتبا تمامبدن بر مىگشت. دیدهاش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا بهآسمان.
بینىاش قلمى کشیده و باریک و میانش برآمدگى داشت و نورى ازآن مىتافت.
دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهاى زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوى مشک و عنبر از او بلند بود. (6)
پارهاى از مورخان این ویژگیها را براى جد وى نگاشتهاند; اماعلى را در این خصوصیات همانند دانستهاند.
... بااین ویژگیهاى روشنى آفرین به خوبى مىتوان او را شناخت،وى على اکبر پور والاى امام حسین(ع)است. جوانى زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانى مىنمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگى سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهاى اجتماعى اخلاقى او مىتراوید. از این رو، امامحسین(ع) او را شبیهترین مردم حتى نسبتبه خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحى، گفتار و آداب اجتماعى به رسولخدا(ص) معرفى مىکرد. (7)
آنان که با صورت دلرباى پیامبر(ص)و صداى پرچاذبه آن حضرتآشنا بودند، آنگاه که على از پشت دیوار زبان به سخن مىگشود،گویى صداى رسول اکرم(ص)را مىشنیدند.
گاهى که اباعبدالله(ع)براى صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ مىشد، بهعلى مىفرمود: على جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهرهبرم. (8)
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعتبى چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگى به حقیقت، برگى دیگر اززندگانى زرین على اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنى اوهمراه مىشد، نگاه تحسینآمیز همگان را به دنبال داشت.
در ساحل فرات
على درحماسه کربلا، درخششى چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت مىانداخت. هنگامى که با 25 سوار بهساحل فرات روانه شد و براى سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحابامام حسین(ع)آب آورد، بسیارى از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.
عمویش ابوالفضل(ع)که خود در دلاورى و بىباکى و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، على را بسیاراحترام مىکرد.
قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصههاى نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصتنداشته و یا علاقه کمترى به درس آموزى و دانش آفرینى از خودنشان مىدهند; اما على اکبر، جوانى چند بعدى بود و سطرهاى کتابوجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمههاى دانش و دانایى از اعماقوجودش مىجوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب بهسخن مىگشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن مىگفت.
از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیارى روایت مىکرد،به عنوان «محدث» شناخته شد.
افزون برصفات ظاهرى و باطنى که به طور چشمگیر در وجود حضرتعلى اکبر(ع) دیده مىشد. کمالات و مقامات معنوى وى نیز دررتبهاى برتر از دیگران قرار داشت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبى بهرهمند باشیم، گاه توان تحملسختىها و ظرفیت رویارویى با مصایب را از دست مىدهیم و سنگینىناملایمات زندگى، تعادل رفتار و گفتارمان را مىرباید.
على اکبر در چنین صحنههاى سخت و طاقتسوز، تنها به رضا وتسلیم الهى فکر مىکرد و چنان در برابر بلاهاى الهى آرام و مطمئنبود که گاه حیرت و شگفتى دیگران را برمىانگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا على الحق» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟
و چون امام فرمود: آرى، گفت: در این هنگام، باکى از مرگنداریم. (9)
این روحیه قوى و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمتبه على اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برترىهایشاعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف مىکردند. معاویه روزى ازاطرافیانش پرسید: «چه کسى در این زمان براى خلافت مسلمانانبردیگران برترى دارد و براى حکمرانى بر مردم از دیگرانسزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشتسیرت که نام و نان خود را در تملق مىیافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفى کردند.
معاویه گفت: نه چنین نیست:
«اولى الناس بهذالامر على بن الحسین بن على جده رسول الله وفیه شجاعه بنىهاشم و سخاه بنى امیه و رهو ثقیف.» (10)
شایستهترین افراد براى امر حکومت، على اکبر فرزند امام حسیناست که جدش رسول خدا(ص)است و جاعتبنىهاشم، سخاوت بنى امیه وزیبایى قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.
فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوى فزونتر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست (11)
پىنوشتها:
1- على الاکبر الامام الحسین(ع)، على محمد على دخیل، ص 7.
2- معالى السبطین، ج 1، ص 206.
3- براى آشنایى بیشتر با چگونگى این برخوردها بنگرید: محجة البیضاء، ج 2، ص 233.
4- مسائل الخلاف، ج 1، ص 93.
5- لؤلؤ و مرجان، ص 44 و 45، راز خوشبختى، ص 189.
6- تاریخ یعقوبى، ج 1 ص 513 و 514، فرسان الهیجاء، ص 293 و 294.
7- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 360.
8- مصائب امام حسین(ع)، ص 108.
9- ابصار العین فى انصار الحسین، مرحوم سماویآ ص 21.
10- مقاتل الطالبیین( فارسى)، ص 78، وسیلة الدارین فى انصار الحسین(ع)، ص 285 و 286.
11- شاعر معاصر، حبیب چایچیان( حسان)
پیروزى انقلاب اسلامى ایران، این حساسیت ناپیدا را به صورتآشکار در آورد و سردمداران استکبار را به اظهار نظر شفافواداشت.
امروز دشمن به خوبى دریافته است که ما جوانان با ویژگىهایىهمانند آرمان خواهى، عدالتطلبى، عشق به باورهاى آسمانى و علاقهبه رهبران مذهبى، لشکرهایى به هم فشرده و آماده کارزاریم. ازاین رو، ایجاد تردید در باورهاى آسمان زاد، تزریق فرهنگ بیگانهبا نمایش آداب و رسوم و شیوههاى زندگانى آنان، کوشش حساب شدهدر کنار زدن چهرههاى مورد علاقه مردم بویژه جوانان، پرورش روحیهذلت و خوارى در بیگانه ساختن ما با الگوهاى شایسته فرهنگ اسلامىو ارائه الگوهاى ساخته شده از آن سوى مرزها به عنوان معجزهآفرینان خوشبختى و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار دادتا بدین وسیله دستیکایک ما را از دستان پرمحبت اسوههاى صداقتپیشه و راستین در آورده و دل و دیده مان را از آموزههاى نابدینى تهى گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بخش معارف الهى وسخنان قدسى پیشوایان محبوب ما، به سان کیمیایى گرانسنگ، دلهاىآگاه و بیدار همگان را از غبارها پاک ساخته، آینه گونه محلپذیرش آفتاب هدایت مىگرداند.
در این بخش از گفتگوى خود، دل به امواج پاک و صفات روشن وزندگى ساز اسوهاى ارزشمند و الگویى کم نظیر مىسپاریم و براىامروز و فرداى حوادث ارمغانهایى پربها نصیب خود مىسازیم.
الگوى شایسته
ما جوانان به دنبال الگویى هستیم که نخست همسن و سالمان باشدو همانند ما در توفان جوانى بوده و در نشیب و فراز حوادث حضورداشته باشد. معصوم نباشد; زیرا با ما فرق خواهد کرد و دربحرانهاى اجتماعى سیاسى و حتى اقتصادى درگیر شده باشد تا بهخوبى او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانى، روش برخورداو با دیگران، چگونگى سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردى و بىباکى وى براى خود سرمشق بگیریم و او را نمونهاى تمام عیار براىامروز و فرداى زندگى خود بدانیم.
دفتر زندگانى چنین الگویى را، که برخى هجده ساله و پارهاىسالهایى بیشتر دانستهاند، مىگشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفاتو ارزشهاى چشمگیر او مىنگریم. آرام آرام با او همراه شده وبیشتر از گذشته به ناگفتههاى گفتنىاش که همگى برایمان مشعلىفروزان خواهد بود، دل مىسپاریم.
او یازدهم شعبان سال سى و سوم هجرى (1) به دنیاى پر غوغاى حیاتپاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وى را باترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت وولایت آشنا شود و با چنین سرودهایى راه روشن رستگارى را از عمقجان بیابد. دیرى نپایید که در هفتمین روز تولد وى، بنا به سنتپسندیده دینى، سرش را تراشیدند و هم وزن موهاى زیبایش، بهمستمندان چشم به راه نقره صدقه دادند.
آشفتگى اوضاع سیاسى و آتش افروزى حاکمان ستمگر آن عصر بدانحد بود که نام «على» جرمى نابخشودنى حساب مىشد و برزبانراندن این واژه مقدس ممنوع بود. پدر وى، که به خوبى مىدانستنام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است،نام کودک را «على» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفاتبردریاى وجود فرزندش ریزان شود و بدسگالان سیه سرشتخود را باامواج پاک و زلال غیرت دینى و شخصیت مذهبى رو به رو ببینند. درپى آن، لقب «اکبر» نیز براى او انتخاب کرد تا «على اکبر»که به عنوان پسر نخستخانواده استبا دیگر فرزندان، که نامآنان نیز على خواهد بود، تفاوت یابد. (2)
پدر على که همانند پدرانش از تمامى اصول اساسى و شیوههاىشیرین تربیتى آگاهى داشت، خود را با دنیاى کودکى هماهنگ مىکردو رفتارى که شایسته نوباوگى و کودکى فرزند بود، انجام مىداد تاهمانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظهاى از شرایط روحى روانى کودکدلبند خویش دور نماند. (3)
همراه با بزرگ شدن على، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشیوههاى زندگى و احترام بیشتر به او مىآموخت تا خصیتخود راباز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.
بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظى تواءم بااحترام بهکار مىبرد تا از آغاز زندگى، احساس سرافرازى و شخصیت کند و درفرداى حیات خود، راست قامت و قوى دل از حقوق محرومان دفاعکرده، در برابر ستم ستمکاران بى تفاوت یا مایوس نباشد.
به سوى مدرسه
على که هفتساله شد، به تمرینهاى فکرى و آموزشهاى دینىپرداخت و با مراقبتهاى صحیح سنجیده پدر، بنیانهاى اعتقادى درروان او و شیوههاى رفتارى در اعمال او رشدى بیشتر یافت. (4)
روزى پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندشگمارد. وقتى آموزش تمام شد و على در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، پول و هدایاى فراوان به عبدالرحمان بخشید ودهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همهبذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابرى عطاى معلم على را ندارد که در برابرتعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است.» (5)
دوران نوجوانى على به تدریج آغاز شد و هر روز بیشتر از روزقبل، زمینههاى رشد و شکوفایى معنوى و عقلانى در وجود وى فراهممىگردید.
على در جوانى با ویژگیهاى اخلاقى و رفتارى خود نگاه انبوهجوانان را به سوى خود جلب مىکرد. آنچه در این فراز از داستاناو گفته مىشود، نکتههایى است که بى تردید با مطالعه و رد شدنتاثیرى بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تاملبیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
على صفات جد خود را مىدانست، از اینرو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر مىکرد و خود را بدان صفات مىآراست. به هنگامجوانى در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;
ولى در درتنهایى اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانى بهخلوت با خداى خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستىداشت. در زندگى آسانگیر، ملایم و خوشخو بود، نگاهش کوتاه مىنمودو به روى کسى خیره نمىشد. بیشتر اوقات بر زمین چشم مىدوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهرى در جامعه و نگاه دنیا طلباناحترام چشمگیرى نداشتند. نشست و برخاست مىکرد، با آنان همسفرهمىشد و با دستخود دردهانشان غذا مىگذارد. اصالتهاى فکرى واستواریهاى روحى، وى را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچحاکمى هراس نداشت.
هرگز عیبجویى نمىکرد و از مداحى نابجا و شنیدن چاپلوسى افراددورى مىکرد. تمامى انسانها را بندگان خدا مىدانست و از تحقیرآنان خود دارى مىورزید. در طول عمر خویش به کسى دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویى شیوه همیشهاو بود. بخشنده بود و آنچه به دست مىآورد، به دیگران بویژهنیازمندان انفاق مىکرد. هرگاه کسى هدیهاى به او تقدیم مىکرد،با گشاده رویى مىپذیرفت. اگر فردى مهمانى داشت و او را دعوتمىکرد، مىپذیرفت. به عیادت بیماران مىرفت، هرچند خانه بیمار دردور افتادهترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر مىشدو هیچ یار از دست رفتهاى را تنها نمىگذاشت.
براى همسالان برادرى مهربان و براى کودکان پدرى پرمحبتبود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفتخویش قرار مىداد. امور دنیوى واضطرابهاى مادى او را متزلزل نمىساخت.
زندگى على ساده و بى پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثرى دیده نمىشد. آنان که اخلاقى نیکو و فضایلى شایستهداشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وى بودند و خویشاوندان ازصله او بهرهمند مىشدند. از صبرى عظیم برخوردار بود و از هیچ کستوقع و انتظارى نداشت.
در میدان رزم سلحشورى شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوهدشمن هرگز او را بیمناک نمىساخت. در اجراى عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یارى محرومان و مظلومان مىشتافت و دربرابر ظالمان مىایستاد تا حق را به صاحبش برنمىگردانید، آرامنمىگرفت. به دانش اندوزى و فراگیرى معارف اهمیت زیادى مىداد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بىخبرى باز مىداشت.
به پاکیزگى و آراستگى علاقهاى وافر داشت و این صفت از دورانکودکى در او دیده مىشد. از این رو هماره برتمیزى لباس و بدناهتمام مىورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان مىدانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانى و ملایمت و انصاف با آنانرفتار مىکرد.
آنان که قیافه ظاهرى و سیماى به نور نشسته على را دیدهاند،چهره وى را این گونه ترسیم کردهاند:
قیافهاش بسیار با ابهتبود و چون ماه تابان مىدرخشید. بهزیبایى و پاکیزگى آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگى روشن و به سرخى آمیخته و چشمانى سیاه وگشاده با مژههایى پرموداشت، گونههایش هموار و کم گوشتبود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده مىنمود. از سینه تا نافخط موى بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانهاش پهن بود.
سرشانههایش از هم فاصله داشت. پشتى پهن داشت، جز ران و ساقکه زیر مفصلهااست، استخوانهاى بند دستش کشیده و کفى گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوى و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه مىرفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویى از زمین سراشیب فرود مىآید یااز روى سنگى به نشیب مىرود. چون به طرف کسى بر مىگشتبا تمامبدن بر مىگشت. دیدهاش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا بهآسمان.
بینىاش قلمى کشیده و باریک و میانش برآمدگى داشت و نورى ازآن مىتافت.
دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهاى زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوى مشک و عنبر از او بلند بود. (6)
پارهاى از مورخان این ویژگیها را براى جد وى نگاشتهاند; اماعلى را در این خصوصیات همانند دانستهاند.
... بااین ویژگیهاى روشنى آفرین به خوبى مىتوان او را شناخت،وى على اکبر پور والاى امام حسین(ع)است. جوانى زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانى مىنمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگى سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهاى اجتماعى اخلاقى او مىتراوید. از این رو، امامحسین(ع) او را شبیهترین مردم حتى نسبتبه خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحى، گفتار و آداب اجتماعى به رسولخدا(ص) معرفى مىکرد. (7)
آنان که با صورت دلرباى پیامبر(ص)و صداى پرچاذبه آن حضرتآشنا بودند، آنگاه که على از پشت دیوار زبان به سخن مىگشود،گویى صداى رسول اکرم(ص)را مىشنیدند.
گاهى که اباعبدالله(ع)براى صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ مىشد، بهعلى مىفرمود: على جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهرهبرم. (8)
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعتبى چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگى به حقیقت، برگى دیگر اززندگانى زرین على اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنى اوهمراه مىشد، نگاه تحسینآمیز همگان را به دنبال داشت.
در ساحل فرات
على درحماسه کربلا، درخششى چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت مىانداخت. هنگامى که با 25 سوار بهساحل فرات روانه شد و براى سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحابامام حسین(ع)آب آورد، بسیارى از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.
عمویش ابوالفضل(ع)که خود در دلاورى و بىباکى و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، على را بسیاراحترام مىکرد.
قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصههاى نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصتنداشته و یا علاقه کمترى به درس آموزى و دانش آفرینى از خودنشان مىدهند; اما على اکبر، جوانى چند بعدى بود و سطرهاى کتابوجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمههاى دانش و دانایى از اعماقوجودش مىجوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب بهسخن مىگشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن مىگفت.
از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیارى روایت مىکرد،به عنوان «محدث» شناخته شد.
افزون برصفات ظاهرى و باطنى که به طور چشمگیر در وجود حضرتعلى اکبر(ع) دیده مىشد. کمالات و مقامات معنوى وى نیز دررتبهاى برتر از دیگران قرار داشت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبى بهرهمند باشیم، گاه توان تحملسختىها و ظرفیت رویارویى با مصایب را از دست مىدهیم و سنگینىناملایمات زندگى، تعادل رفتار و گفتارمان را مىرباید.
على اکبر در چنین صحنههاى سخت و طاقتسوز، تنها به رضا وتسلیم الهى فکر مىکرد و چنان در برابر بلاهاى الهى آرام و مطمئنبود که گاه حیرت و شگفتى دیگران را برمىانگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا على الحق» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟
و چون امام فرمود: آرى، گفت: در این هنگام، باکى از مرگنداریم. (9)
این روحیه قوى و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمتبه على اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برترىهایشاعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف مىکردند. معاویه روزى ازاطرافیانش پرسید: «چه کسى در این زمان براى خلافت مسلمانانبردیگران برترى دارد و براى حکمرانى بر مردم از دیگرانسزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشتسیرت که نام و نان خود را در تملق مىیافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفى کردند.
معاویه گفت: نه چنین نیست:
«اولى الناس بهذالامر على بن الحسین بن على جده رسول الله وفیه شجاعه بنىهاشم و سخاه بنى امیه و رهو ثقیف.» (10)
شایستهترین افراد براى امر حکومت، على اکبر فرزند امام حسیناست که جدش رسول خدا(ص)است و جاعتبنىهاشم، سخاوت بنى امیه وزیبایى قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.
فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوى فزونتر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست (11)
پىنوشتها:
1- على الاکبر الامام الحسین(ع)، على محمد على دخیل، ص 7.
2- معالى السبطین، ج 1، ص 206.
3- براى آشنایى بیشتر با چگونگى این برخوردها بنگرید: محجة البیضاء، ج 2، ص 233.
4- مسائل الخلاف، ج 1، ص 93.
5- لؤلؤ و مرجان، ص 44 و 45، راز خوشبختى، ص 189.
6- تاریخ یعقوبى، ج 1 ص 513 و 514، فرسان الهیجاء، ص 293 و 294.
7- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 360.
8- مصائب امام حسین(ع)، ص 108.
9- ابصار العین فى انصار الحسین، مرحوم سماویآ ص 21.
10- مقاتل الطالبیین( فارسى)، ص 78، وسیلة الدارین فى انصار الحسین(ع)، ص 285 و 286.
11- شاعر معاصر، حبیب چایچیان( حسان)