امام على علیه السلام از دیدگاه مقاممعظم رهبرى
آرشیو
چکیده
متن
چرا باید ائمه را بشناسیم؟ این پرسشى است که ذهن هر شیعهاىرا هماره به خود مشغول کرده است. آیا شناخت ائمه در توان ما همهست؟ این پرسش دیگرى است که پس از پاسخ به پرسش نخستبه ذهن هرکاوشگرى راه پیدا مىکند. مقام معظم رهبرى، در این باره فرمود:
«یکى از وظایف بسیار مهم مسلمانان شناختسیره و شخصیت ائمهطاهرین سلامالله علیهم اجمعین است، زیرا عمل کردن به روشآنان سعادت دارین را در بر دارد و به همین دلیل است که مىبینیمعدم شناختسیره و شخصیت آنها در طول زمان نشان داده است که چهبدبختیها و ضلالتهایى را براى مسلمانان جهان به دنبال داشته است... سیره پیشوایان معصوم ما، همه و همه داراى یکسو و یکجهتبوده است ولیکن روشهایى که هر یک از این اختران تابناک اتخاذفرمودهاند به صورت ظاهر با یکدیگر مغایرت دارد.
... اگر چه شناخت وجود مقدس ائمه معصومین(ع) از عهده افرادبرجسته و عالیرتبه، اعم از عرفا و فیلسوفان و مورخین ودانشمندان و متفکرین و ... خارج است، تا چه رسد به ما تهىدستانو از راه بدور ماندگان. لکن هر کس باندازه معرفتش لازم است درجهتشناسایى و شناساندن سیره آنان که در نتیجه شناختشخصیتشانمىباشد، کوشش کرده و لحظهاى از پاى ننشیند.»
نسل جوان تشنه آموختن است. اینک که بیش از نیمى از پیکرهجامعه مسلمان ایران را طبقه جوان تشکیل مىدهد، وظیفه اربابانفرهنگى کشور سنگینتر است. تهاجم فرهنگى غرب علیه ساختارهاىفرهنگى مذهبى ما نشانه رفته است و غفلت مسئولان فرهنگى نظاماز یک سو و نارسایى در روشهاى تبلیغى سنتى از سوى دیگر، موجبشده است تا نسل جوان در خطر از دست دادن باورهاى اعتقادى قراربگیرد. و بنابراین وظیفه همه مسئولان و نشریات است که در راستاىگسترش فرهنگ شیعى بکوشند و با استفاده از همه روشهاى مطلوب ونو، در پى شناساندن ائمه به نسل جوان باشند.
ولایت و امامت از دیدگاه ائمه علیهم السلام
بسیارى از واژهها در طول زمان تفسیر مىشود و معنا مىیابد.
برخى واژهها در گذشت زمانها، معناى تازهاى مىیابند و معانىبرخى واژهها روز به روز تازهتر و روشنتر مىشود. اینک که ولایتفقیه در راس حکومت است، واژههاى امامت و ولایت تواءمان باحکومت و جامعه معنا مىشود; مقام معظم رهبرى فرمودند:
«گر چه ولى و امام ممکن است معناهاى متفاوتى داشته باشند،اما مراد از این دو مسئله، مسئله ولایت و مسئله امامت در زبانائمه یکى است ... یعنى آن کسى که هم متکفل ارشاد و هدایت توستاز نظر دینى، و هم متکفل اداره امور زندگى توست از نظر دنیا;
یعنى جانشین پیغمبر.
خوشبختانه امروز در زندگى و در وضع کنونى در ایران، مردممعناى امام را خوب مىفهمند، در دوره گذشته، از امام، مردم آنمعناى درستش را نمىفهمیدند. ما امروز مىگوییم امام یعنى رهبرجامعه; یعنى آن کسى که ما هم دینمان را از او یاد مىگیریم، هماداره دنیامان به دست اوست. اطاعت او هم در امور دینى، هم درامور دنیا بر ما واجب است.»
مردم و حکومت امام على علیه السلام
دموکراسى واژهاى نو و غربى است اما بسیارى از تعاریفى کهبراى آن مىشود، سازگارى با دین دارى و شریعت محورى دارد. حضورمردم در عرصه حکومت، نقش داشتن آحاد شهروندان نظام در اعطاىمسئولیتها و تصمیمگیرىها به صورت مستقیم و غیر مستقیم، حقانتقاد از دولت و دیگر حقوق طبیعى مردم در اسلام پذیرفته شدهاست; مقام معظم رهبرى در این باره فرمود:
«در دوران امیرالمؤمنین(ع)مردم در صحنهاى حکومت، به معناىواقعى، دخالت داشتند; نظر و راى مىدادند; تصمیم مىگرفتند.»
اصولگرایى
اصول گرایى از ویژگىهاى ائمه است. امامان معصوم هماره دردفاع از ارزشهاى اسلامى، پیشگام بودند. ائمه هماره در سخنان واعمال خویش به دنبال اصولگرایى بودند. پیاده شدن احکام اسلامىهدف اصلى تلاشهاى فرهنگى، علمى و سیاسى ائمه بود. ائمه در برابرکژىها، استوار ایستادند و بر سر آرمانها و اصول اسلام معاملهنکردند:
«از اول، امیرالمؤمنین پاى بندى خود به اصول را در گفتارهاو کلمات مشخص کرد; چه در زمینه مسائل مالى، چه در زمینهمسئولیتهاى مربوط به حکومت و ولایت و سپردن مشاغل حساس به افرادصالح.
... به حضرت امیرالمؤمنین(ع)گفتند: شما امروز اول کارتانهست، افراد صاحب نفوذ را از راس کارها بر مىدارید، و این بهصلاح حکومت و خلافتشما نیست، ایشان در جواب فرمودند: شما از علىتوقع دارید که پیروزى را به وسیلهى ظلم به آن مردمى که مسئولیتآنها به عهدهى اوست، به دستبیاورد! تا دنیا دنیاست و تا نقشهىعالم بر این منوال است، على ابن ابى طالب این کار را نخواهدکرد. مىگویید: على شکست مىخورد، پس براى این که شکست نخورد، برخلاف اصول و ارزشهاى اسلامى کارى را انجام دهد؟ این کار را مننخواهم کرد. به مردم و خودم ظلم نمىکنم تا به این وسیله پیروزىرا به دستبیاورم.»
عزل و نصبها
امام على(ع)در تمام مدت خلافتش تلاش کرد تا صالحترین افراد رابه مسئولیتها بگمارد. امیرالمؤمنین(ع)در طول مدت کوتاه خلافتشبارها بر اساس تعهد و تخصص، افرادى را به مسئولیتهایى گمارد وافرادى را هم عزل کرد. امام على(ع)تلاش مىکرد تاشایستهترینافراد را به مسئولیتها بگمارد.
محمد بن ابى بکر یکى از یاران امام على(ع)است. وى جزو بهتریناصحاب آن حضرت بود; اما هنگامى که حضرت على(ع) فردى دیگر راشایستهتر از او در مسئولیتیافت، او را نیز عزل کرد مقام معظمرهبرى مىفرماید:
«یک مورد دیگر از قاطعیت امیرالمؤمنین ... در عزل و نصبهاست. ارزشهایى که موجب مىشود یک انسان منصوب به یک مسئولیتاجتماعى بشود، اینها ارزشهاى مشخصى است. همه کس را نمىشود برهر کارى گماشت. باید افرادى که به مسئولیتها و ماموریتهاىاجتماعى گماشته مىشوند، صلاحیتها و قابلیتهایى داشته باشند. اگرآن قابلیتها را نداشتند. معنایش این نیست که آدمهاى بدى هستند،معنایش این است که براى این کار مناسب نیستند ... در حکومتامیرالمؤمنین این معنا مراعات مىشد ... امیرالمؤمنین احساسکردند که باید استاندار مصر، یعنى محمد بن ابى بکر را که ازیاران و نزدیکان و شاگردان مخصوص امیرالمؤمنین است، بردارند وکار را به یک انسان نیرومندترى بدهند و آن آدم نیرومندتر، مالکاشتر بود ... به صرف این که مالک اشتر داراى صلاحیتبیشترى است،موجب آن شد که امیرالمؤمنین، محمد بن ابى بکر را بردارد و مالکاشتر را بگذارد. محمد بن ابى بکر هم بدش آمد، با این که وى یکىاز بهترین یاران امیرالمؤمنین و فرزند خواندهاى اوست و حضرت بهاو، فوق العاده علاقهمند بود، در عین حال وقتى که مىبینند براىاین مسئولیت از او مناسبتر و شایستهتر وجود دارد ... او را برمىدارد .... او هم ناراحت مىشود، نامهى گلایهآمیزى مىنویسد یاپیغام گلایهآمیزى مىدهد. حضرت هم در جواب مىنویسند که من به توبدبین نشدم و تو را کوچک نشمردم، اما این کار براى مالک اشترمناسبتر بود. این قاطعیت است و مجموعهى این رفتارها و اینبرخوردها و این پایبندىهاى صد در صد، و اصول و ارزشهاى اسلامىاز امیرالمؤمنین، آن شخصیت جهانى تاریخى فراموش نشدنى راساخته، که چهرهى آن بزرگوار در میان ذهنهاى مردم مسلمان شبیهچهرههاى افسانهاى است.»
عبدالله بن عباس، یکى دیگر از اصحاب سرشناس حضرت على(ع)استکه از سوى آن حضرت به استاندارى بصره گمارده شده بود. وى پسرعموى امام على(ع)و جزو یاران نزدیک آن حضرت بود اما هنگامى کهبه حضرت على(ع)خبر رسید که ابن عباس در بیت المال تصرف ناحقکرده است، بلافاصله او را توبیخ نمود.
سوابق درخشان افراد نباید سبب شود تا اشتباهات آنان فراموششود بلکه باید اشتباهاتشان به آنها گوشزد شود تا از راه راستخارج نشوند. مقام معظم رهبرى، حضرت آیهالله خامنهاى دربارهبرخورد شدید امام على(ع)با ابن عباس مىفرماید:
«عبدالله بن عباس پسر عمو، شاگرد، مرید و مخلص امیرالمؤمنینبود; یکى از کسانى که امیرالمؤمنین او را از همه به خودنزدیکتر مىشمارد. وى از طرف امیرالمؤمنین استاندار بصره بود.
البته عبدالله بن عباس اگر چه این حادثه در زندگى او هست ...
اما یکى از کسانى است که تا آخر عمر به امیرالمؤمنین وفاداربود ... تا آخر عمر یکى از مبلغان و وفاداران و منادیان بهمحبت امیرالمؤمنین بود.
به امیرالمؤمنین گزارش رسیده بود که عبدالله بن عباس یکمقدارى در اموال بیتالمالى که در اختیارش هست، دخل و تصرف بیجاکرده. حضرت نامه نوشتند که چنین چیزى به گوش من رسیده، حساب وکتاب براى من بفرست.
امیرالمؤمنین ملاحظه نکرد که حالا عبدالله بن عباس پسر عموى مناست، اگر من بگویم حساب و کتاب بده، بدش مىآید. نگفت این اهانتبه اوست.
وقتى ما مىدانیم که هر انسانى که مىتواند لغزش و اشتباه درمسائل شخصى، جمعى و در مسئولیتهاى بزرگ اجتماعى داشته باشد،این ملاحظات، دیگر بیجاست ... پرسیدن، حسابرسى کردن و ملاحظه کارکارگزاران حکومت را کردن، این یک واجب و وظیفهى اولیاى اموراست ...
عبدالله بن عباس بدش آمد، در جواب نوشت که آن مقدارى که مااز این اموال در اختیارمان هست، بیش از اینها ما در بیت المالحق داریم. این حالتى که در بعضى هست، به طورى که خیال مىکنندچون یک خدمتى کردهاند، سابقهاى به خرج دادهاند و کارى براىانقلاب یا مردم کردهاند، پس حق آنها در بیتالمال یک حق زیادىاست و اگر چیزى زیر دست آنها تلف شد، کمتر از حقشان است; همینتصور نادرستبر این بزرگوار هم وجود داشت و همین را هم بهامیرالمؤمنین نوشت.
آن وقت، امیرالمؤمنین در جواب او، یک نامهى تندى نوشته کهاین نامه در نهج البلاغهى شریف هست. به قدرى الفاظ شدید، غلیظ،توبیخ کننده و ملامت گر نسبتبه ابن عباس در این نامه هست کهآدم تعجب مىکند. واقعا هم اگر ایمان ابن عباس نبود و سابقهمعرفت او نسبتبه امیرالمؤمنین نبود، شاید کس دیگر بود از ایننامهى امیرالمؤمنین(ع)موجب مىشد که روى گردان شود، به معاویهپناه ببرد و اصلا از حوزهى ولایت امیرالمؤمنین خارج شود; اما اونکرد و بعدها همواره عبدالله بن عباس هر وقتیاد امیرالمؤمنینرا مىکرد، چشمش پر از اشک مىشد و نام نیک این بزرگوار و یادنیک این استاد و امام خود را بر زبان جارى مىکرد.
طبیعى است وقتى براى خدا، امیرالمؤمنین حرف مىزند و اقداممىکند، اثر او هم اثر عمیق و الهى خواهد بود. ببینید قاطعیتاین است. ملاحظهى پسر عمویى، شاگرد و استادى، سوابق خدمت و غیرهنمىکرد.
عبدالله بن عباس یکى از حواریین امیرالمؤمنین بود، از کسانىکه در مقابل دشمنان، از این حضرت به بهترین وجه دفاع کرده، اماوقتى که خبر مىرسد که این، تخلف کرده، تخلف است، فرق نمىکند.
متخلف اگر عبدالله بن عباس هم هستباید به او تذکر دادهبشود.»
«یکى از وظایف بسیار مهم مسلمانان شناختسیره و شخصیت ائمهطاهرین سلامالله علیهم اجمعین است، زیرا عمل کردن به روشآنان سعادت دارین را در بر دارد و به همین دلیل است که مىبینیمعدم شناختسیره و شخصیت آنها در طول زمان نشان داده است که چهبدبختیها و ضلالتهایى را براى مسلمانان جهان به دنبال داشته است... سیره پیشوایان معصوم ما، همه و همه داراى یکسو و یکجهتبوده است ولیکن روشهایى که هر یک از این اختران تابناک اتخاذفرمودهاند به صورت ظاهر با یکدیگر مغایرت دارد.
... اگر چه شناخت وجود مقدس ائمه معصومین(ع) از عهده افرادبرجسته و عالیرتبه، اعم از عرفا و فیلسوفان و مورخین ودانشمندان و متفکرین و ... خارج است، تا چه رسد به ما تهىدستانو از راه بدور ماندگان. لکن هر کس باندازه معرفتش لازم است درجهتشناسایى و شناساندن سیره آنان که در نتیجه شناختشخصیتشانمىباشد، کوشش کرده و لحظهاى از پاى ننشیند.»
نسل جوان تشنه آموختن است. اینک که بیش از نیمى از پیکرهجامعه مسلمان ایران را طبقه جوان تشکیل مىدهد، وظیفه اربابانفرهنگى کشور سنگینتر است. تهاجم فرهنگى غرب علیه ساختارهاىفرهنگى مذهبى ما نشانه رفته است و غفلت مسئولان فرهنگى نظاماز یک سو و نارسایى در روشهاى تبلیغى سنتى از سوى دیگر، موجبشده است تا نسل جوان در خطر از دست دادن باورهاى اعتقادى قراربگیرد. و بنابراین وظیفه همه مسئولان و نشریات است که در راستاىگسترش فرهنگ شیعى بکوشند و با استفاده از همه روشهاى مطلوب ونو، در پى شناساندن ائمه به نسل جوان باشند.
ولایت و امامت از دیدگاه ائمه علیهم السلام
بسیارى از واژهها در طول زمان تفسیر مىشود و معنا مىیابد.
برخى واژهها در گذشت زمانها، معناى تازهاى مىیابند و معانىبرخى واژهها روز به روز تازهتر و روشنتر مىشود. اینک که ولایتفقیه در راس حکومت است، واژههاى امامت و ولایت تواءمان باحکومت و جامعه معنا مىشود; مقام معظم رهبرى فرمودند:
«گر چه ولى و امام ممکن است معناهاى متفاوتى داشته باشند،اما مراد از این دو مسئله، مسئله ولایت و مسئله امامت در زبانائمه یکى است ... یعنى آن کسى که هم متکفل ارشاد و هدایت توستاز نظر دینى، و هم متکفل اداره امور زندگى توست از نظر دنیا;
یعنى جانشین پیغمبر.
خوشبختانه امروز در زندگى و در وضع کنونى در ایران، مردممعناى امام را خوب مىفهمند، در دوره گذشته، از امام، مردم آنمعناى درستش را نمىفهمیدند. ما امروز مىگوییم امام یعنى رهبرجامعه; یعنى آن کسى که ما هم دینمان را از او یاد مىگیریم، هماداره دنیامان به دست اوست. اطاعت او هم در امور دینى، هم درامور دنیا بر ما واجب است.»
مردم و حکومت امام على علیه السلام
دموکراسى واژهاى نو و غربى است اما بسیارى از تعاریفى کهبراى آن مىشود، سازگارى با دین دارى و شریعت محورى دارد. حضورمردم در عرصه حکومت، نقش داشتن آحاد شهروندان نظام در اعطاىمسئولیتها و تصمیمگیرىها به صورت مستقیم و غیر مستقیم، حقانتقاد از دولت و دیگر حقوق طبیعى مردم در اسلام پذیرفته شدهاست; مقام معظم رهبرى در این باره فرمود:
«در دوران امیرالمؤمنین(ع)مردم در صحنهاى حکومت، به معناىواقعى، دخالت داشتند; نظر و راى مىدادند; تصمیم مىگرفتند.»
اصولگرایى
اصول گرایى از ویژگىهاى ائمه است. امامان معصوم هماره دردفاع از ارزشهاى اسلامى، پیشگام بودند. ائمه هماره در سخنان واعمال خویش به دنبال اصولگرایى بودند. پیاده شدن احکام اسلامىهدف اصلى تلاشهاى فرهنگى، علمى و سیاسى ائمه بود. ائمه در برابرکژىها، استوار ایستادند و بر سر آرمانها و اصول اسلام معاملهنکردند:
«از اول، امیرالمؤمنین پاى بندى خود به اصول را در گفتارهاو کلمات مشخص کرد; چه در زمینه مسائل مالى، چه در زمینهمسئولیتهاى مربوط به حکومت و ولایت و سپردن مشاغل حساس به افرادصالح.
... به حضرت امیرالمؤمنین(ع)گفتند: شما امروز اول کارتانهست، افراد صاحب نفوذ را از راس کارها بر مىدارید، و این بهصلاح حکومت و خلافتشما نیست، ایشان در جواب فرمودند: شما از علىتوقع دارید که پیروزى را به وسیلهى ظلم به آن مردمى که مسئولیتآنها به عهدهى اوست، به دستبیاورد! تا دنیا دنیاست و تا نقشهىعالم بر این منوال است، على ابن ابى طالب این کار را نخواهدکرد. مىگویید: على شکست مىخورد، پس براى این که شکست نخورد، برخلاف اصول و ارزشهاى اسلامى کارى را انجام دهد؟ این کار را مننخواهم کرد. به مردم و خودم ظلم نمىکنم تا به این وسیله پیروزىرا به دستبیاورم.»
عزل و نصبها
امام على(ع)در تمام مدت خلافتش تلاش کرد تا صالحترین افراد رابه مسئولیتها بگمارد. امیرالمؤمنین(ع)در طول مدت کوتاه خلافتشبارها بر اساس تعهد و تخصص، افرادى را به مسئولیتهایى گمارد وافرادى را هم عزل کرد. امام على(ع)تلاش مىکرد تاشایستهترینافراد را به مسئولیتها بگمارد.
محمد بن ابى بکر یکى از یاران امام على(ع)است. وى جزو بهتریناصحاب آن حضرت بود; اما هنگامى که حضرت على(ع) فردى دیگر راشایستهتر از او در مسئولیتیافت، او را نیز عزل کرد مقام معظمرهبرى مىفرماید:
«یک مورد دیگر از قاطعیت امیرالمؤمنین ... در عزل و نصبهاست. ارزشهایى که موجب مىشود یک انسان منصوب به یک مسئولیتاجتماعى بشود، اینها ارزشهاى مشخصى است. همه کس را نمىشود برهر کارى گماشت. باید افرادى که به مسئولیتها و ماموریتهاىاجتماعى گماشته مىشوند، صلاحیتها و قابلیتهایى داشته باشند. اگرآن قابلیتها را نداشتند. معنایش این نیست که آدمهاى بدى هستند،معنایش این است که براى این کار مناسب نیستند ... در حکومتامیرالمؤمنین این معنا مراعات مىشد ... امیرالمؤمنین احساسکردند که باید استاندار مصر، یعنى محمد بن ابى بکر را که ازیاران و نزدیکان و شاگردان مخصوص امیرالمؤمنین است، بردارند وکار را به یک انسان نیرومندترى بدهند و آن آدم نیرومندتر، مالکاشتر بود ... به صرف این که مالک اشتر داراى صلاحیتبیشترى است،موجب آن شد که امیرالمؤمنین، محمد بن ابى بکر را بردارد و مالکاشتر را بگذارد. محمد بن ابى بکر هم بدش آمد، با این که وى یکىاز بهترین یاران امیرالمؤمنین و فرزند خواندهاى اوست و حضرت بهاو، فوق العاده علاقهمند بود، در عین حال وقتى که مىبینند براىاین مسئولیت از او مناسبتر و شایستهتر وجود دارد ... او را برمىدارد .... او هم ناراحت مىشود، نامهى گلایهآمیزى مىنویسد یاپیغام گلایهآمیزى مىدهد. حضرت هم در جواب مىنویسند که من به توبدبین نشدم و تو را کوچک نشمردم، اما این کار براى مالک اشترمناسبتر بود. این قاطعیت است و مجموعهى این رفتارها و اینبرخوردها و این پایبندىهاى صد در صد، و اصول و ارزشهاى اسلامىاز امیرالمؤمنین، آن شخصیت جهانى تاریخى فراموش نشدنى راساخته، که چهرهى آن بزرگوار در میان ذهنهاى مردم مسلمان شبیهچهرههاى افسانهاى است.»
عبدالله بن عباس، یکى دیگر از اصحاب سرشناس حضرت على(ع)استکه از سوى آن حضرت به استاندارى بصره گمارده شده بود. وى پسرعموى امام على(ع)و جزو یاران نزدیک آن حضرت بود اما هنگامى کهبه حضرت على(ع)خبر رسید که ابن عباس در بیت المال تصرف ناحقکرده است، بلافاصله او را توبیخ نمود.
سوابق درخشان افراد نباید سبب شود تا اشتباهات آنان فراموششود بلکه باید اشتباهاتشان به آنها گوشزد شود تا از راه راستخارج نشوند. مقام معظم رهبرى، حضرت آیهالله خامنهاى دربارهبرخورد شدید امام على(ع)با ابن عباس مىفرماید:
«عبدالله بن عباس پسر عمو، شاگرد، مرید و مخلص امیرالمؤمنینبود; یکى از کسانى که امیرالمؤمنین او را از همه به خودنزدیکتر مىشمارد. وى از طرف امیرالمؤمنین استاندار بصره بود.
البته عبدالله بن عباس اگر چه این حادثه در زندگى او هست ...
اما یکى از کسانى است که تا آخر عمر به امیرالمؤمنین وفاداربود ... تا آخر عمر یکى از مبلغان و وفاداران و منادیان بهمحبت امیرالمؤمنین بود.
به امیرالمؤمنین گزارش رسیده بود که عبدالله بن عباس یکمقدارى در اموال بیتالمالى که در اختیارش هست، دخل و تصرف بیجاکرده. حضرت نامه نوشتند که چنین چیزى به گوش من رسیده، حساب وکتاب براى من بفرست.
امیرالمؤمنین ملاحظه نکرد که حالا عبدالله بن عباس پسر عموى مناست، اگر من بگویم حساب و کتاب بده، بدش مىآید. نگفت این اهانتبه اوست.
وقتى ما مىدانیم که هر انسانى که مىتواند لغزش و اشتباه درمسائل شخصى، جمعى و در مسئولیتهاى بزرگ اجتماعى داشته باشد،این ملاحظات، دیگر بیجاست ... پرسیدن، حسابرسى کردن و ملاحظه کارکارگزاران حکومت را کردن، این یک واجب و وظیفهى اولیاى اموراست ...
عبدالله بن عباس بدش آمد، در جواب نوشت که آن مقدارى که مااز این اموال در اختیارمان هست، بیش از اینها ما در بیت المالحق داریم. این حالتى که در بعضى هست، به طورى که خیال مىکنندچون یک خدمتى کردهاند، سابقهاى به خرج دادهاند و کارى براىانقلاب یا مردم کردهاند، پس حق آنها در بیتالمال یک حق زیادىاست و اگر چیزى زیر دست آنها تلف شد، کمتر از حقشان است; همینتصور نادرستبر این بزرگوار هم وجود داشت و همین را هم بهامیرالمؤمنین نوشت.
آن وقت، امیرالمؤمنین در جواب او، یک نامهى تندى نوشته کهاین نامه در نهج البلاغهى شریف هست. به قدرى الفاظ شدید، غلیظ،توبیخ کننده و ملامت گر نسبتبه ابن عباس در این نامه هست کهآدم تعجب مىکند. واقعا هم اگر ایمان ابن عباس نبود و سابقهمعرفت او نسبتبه امیرالمؤمنین نبود، شاید کس دیگر بود از ایننامهى امیرالمؤمنین(ع)موجب مىشد که روى گردان شود، به معاویهپناه ببرد و اصلا از حوزهى ولایت امیرالمؤمنین خارج شود; اما اونکرد و بعدها همواره عبدالله بن عباس هر وقتیاد امیرالمؤمنینرا مىکرد، چشمش پر از اشک مىشد و نام نیک این بزرگوار و یادنیک این استاد و امام خود را بر زبان جارى مىکرد.
طبیعى است وقتى براى خدا، امیرالمؤمنین حرف مىزند و اقداممىکند، اثر او هم اثر عمیق و الهى خواهد بود. ببینید قاطعیتاین است. ملاحظهى پسر عمویى، شاگرد و استادى، سوابق خدمت و غیرهنمىکرد.
عبدالله بن عباس یکى از حواریین امیرالمؤمنین بود، از کسانىکه در مقابل دشمنان، از این حضرت به بهترین وجه دفاع کرده، اماوقتى که خبر مىرسد که این، تخلف کرده، تخلف است، فرق نمىکند.
متخلف اگر عبدالله بن عباس هم هستباید به او تذکر دادهبشود.»