نقش سکولارها در تخریب باورهاى دینى جامعه
آرشیو
چکیده
متن
رهبر فرزانه انقلاب، در روز جمعه26 آذرماه سال 78 در خطبههاىنماز جمعه تهران، یکى از مهمترین اهداف دشمن در این مرحله را«تخریب ایمان و باورهاى مذهبى مردم» شمرده است; ایمان وباورهاى کارساز در دل مردم، یعنى ایمانها و باورهایى که اینملت را از یک ملت عقب افتاده توسرى خور به یک ملتشجاعمیداندار در دنیا تبدیل کرد. (1)
در زمینه این هشدارهاى دلسوزانه، این پرسش سزاوار بررسى استکه: چرا مسلمانان در حالى که از نعمتسعادت آفرینترین برنامهزندگى یعنى قرآن و بیانات معصومان علیهم السلام بهرهمند بودهاندو بعد از وجود مقدس پیامبر اسلام(ص)، از نعمت هدایت ملکوتىترینانسانها یعنى على(ع)و ائمه معصومان علیهم السلام برخورداربودهاند، چرا آن گونه که شایسته یک جامعه اسلامى است، در مسیرحقو عدل و تکامل مادى و معنوى گام برنداشتند و چه عوامل و موانعىموجب انحراف و عقب ماندگى آنان گردید؟ چواب این پرسش رامىتوان، علاوه برعوامل و موانع درونى و برونى دیگر، در استفادهقدرتهاى ستمگر از روشنفکرنمایان سکولار و تخریب ایمان و باورهاىدینى مردم نیز جستجوکرد. آنها با این کار زمینههاى خوارى وتفرق و انحطاط جامعه اسلامى را فراهم آوردند. حکومتستم پیشهاموى باهمکارى عمروبن عاص و مغیره شبعه و مانند آنها کهروشنفکرنمایان سکولار بودند. با زهر آگین ساختن افکار و ایجادتردید در اعتقادات مسلمانان، زمینه رویگردانى آنها از حکومتحقو عدل على(ع)و تبعیت کورکورانه از سردمداران حزب فاسد اموى رافراهم آوردند. روشهاى آنان عبارت بود از:
1- با نابودى نظریه ایدئولوژى اسلامى(دین ایدئولوژى نیست. (2) )ووارونه جلوه دادن آن، وجدان انقلابى اسلامى مومنان را درهمشکستند و احساسات پاک مذهبى آنان را از حساسیت انداختند. (3)
امام صادق(ع)فرمود:
«ان بنى امیه یطلقوا تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیمالشرک» (34
بنى امیه آموزش ایمان را مجاز ولى آموزش شرک را ممنوعساختند.
این همان ایمانى تخریب شده است که در برابر شرک و ستمموضعگیرى ندارد و براى مستبدان و مستکبران خطر شمرده نمىشود.
2- ایجاد فرقههاى مذهبى، سیاسى زیر چتر اسلام براى بیانتفسیرهاى دینى گمراه کننده، به نام «مرجئه» که ایمان راتصدیق به زبان و نه عمل (5) مىشمردند. و «جبریه» که انسان رامغلوب ومقهور عوامل غیر ارادى مىدانستند. (6) این مکاتب در محواندیشه قرآن و انقلاب و لزوم مبارزه براى حاکمیت توحید و عدل وآزادى محرومان و مستضعفان و وجوب مبارزه تا رفع فتنه از عالمکوشیدند.
3- جعل حدیث در جهت توجیه روحیه بىتفاوتى و همراهى با حزبقاعدین، مانند این که از پیامبر(ص)نقل کردند: «به هنگام فتنه،نشستگان از کسانى که راه مىروند، بهترند و آنان که راه مىروند،از آنان که مىکوشند، برترند...» (7)
على(ع)در نکوهش این گروه مىفرماید:
«و آخر قد تسمى عالما و لیس به فاقتبس جهائل من جهال واضالین من ضلال و نصب للناس اشراکاء من حبائل غرور و قول زور قدحمل الکتاب على ارانه و عطف الحق على اهوائه یومن الناس منالعظائم و یهون کبیر الجرائم.... فالصوره صوره انسان و القلبقلب حیوان لایعرف باب الهدى فیتبعه و لاباب العمى فیصد عنه فذالکمیت الاحیا. »و دیگرى دانشمندش دانند و بهرهاى از دانش نبرده. ترهاتى چنداز نادانان و مایه جهلى از گمراهان به دست آورده، دامهایى ازفریب و دروغ گسترده، کتاب خدا را به راى خویش تفسیر کند و حقرا چنان که دلخواه او است تعبیر کند، مردم را از بلاهاى سختایمن دارد و گناهان بزرگ را آسان شمرد. صورت او صورت انسان استو دل او دل حیوان. نه راه رستگارى مىشناسد تا در آن راه رود ونه راه گمراهى تا از آن باز گردد. چنین کسى مردهاى میان زندگاناست.
سپس حضرت مىفرماید: پس کجا مىروید؟ و کى باز مىگردید؟ کهعلامتها برپا، دلیلها هویدا و نشانهها برجا است. گمراهى تاکجا؟ سرگشتگى تا کى و چرا؟» (8)
اینان با طرح و اشاعه شعارها و ضرب المثلهایى ضد اسلامى نظیر«عیسى به دین خود موسى به دین خود» ، هرکس را در درون قبرخودش مىخوابانند.» ، «به ده کوران رسیدى دستت را به چشمتبگیر» ، «خواهى نشوى رسوا همرنگ ماعتشو» ، «دلت پاک باشدعمل مهم نیست.» ، «سرنوشت ما چنین بود چه مىتوان کرد» افکارمنحط مرجئىگرى و جبرى اندیشى را در جوامع اسلامى گسترش دادند وزمینه را براى انحراف جامعه از مسیر حق و عدل و براى تحققاهداف پلید دنیایى خودشان آماده کردند.
على(ع)درباره عمروبن عاص، شاخصترین چهره روشنفکر سکولار،مىفرماید:
«فاذا کان عندالحرب فاى زاجرو آمرهو مالم تاخذالسیوفمآخذها فاذا کان ذالک کان اکبر مکیدته ان یمنح القرم سبته.»
چون سخن جنگ در میان باشد، دلیر است و بر امر و نهى چیره; وچون تیغ از نیام برآید و وقت کارزار درآید، بزرگترین نیرنگ اواین است که عورت خویش گشاید. (9)
و نیز در باره مغیره، یکى دیگر از این روشنفکرنمایان که باطرح شبهات بىاساس سعى در انحراف جامعه و توجیه سقوطهاى فکرى واخلاقى خویش داشت، به عمار یاسر که با وى گفتگو مىکرد.
فرمود: «او را واگذار; چه او چیزى از دین برنگرفته جز آنچهآدمى را به دنیانزدیک کردن تواند و به عمد خود را به شبههها درافکنده تا آن را عذر خطاهاى خود گرداند. (10)
درایران اسلامى تقریبا از یکصد و پنجاه سال پیش، استعمارگرانغربى به جاى حضور مستقیم سیاسى، نظامى جهت مقابله با اسلام وروحانیت مبارز که بزرگترین مانع استیلاى فرهنگى، سیاسى آنانبود. و نفوذ در همه سطوح جامعه از روشنفکرنمایان استفادهکردهاند.
این عالم نمایان با طرح شعارهاى دیکته شدهاى چون نسبى و شخصىبودن دین و اخلاق، قراردادى بودن حسن و قبح، مباح بودن همه حدودو تقدم حق بر مسوولیت در خصوصى کردن همه چیز حتى دین وتقدسزدایى از دین و اخلاق و نشاندن سود به جاى ارزش، آزادى منفىبه جاى عدالت،اصالت لذت به جاى اصالت کمال، شادى ابلهانه بهجاى دردهاى انسانى، سرگرمى به جاى تعقل، گوساله سامرى به جاىخداى موسى، کوه ریا و تزویر به جاى کشتى نوح، کوشیدند تا ملتاز خود بیگانه شود و به دلخواه آنان فکر کند و به نفع آنان عملکرده، هرنوع ذلتى بپذیرند. (11)
استاد مطهرى دراین باره مىفرماید: مساله اصلى، استعمار استو استعمار سیاسى و اقتصادى، آنگاه توفیق حاصل مىکند که دراستعمار فرهنگى توفیق به دست آورده باشد.
بىاعتقاد کردن مردم به فرهنگ و تاریخ خودشان، شرایط اصلى اینموفقیت است. استعمار تشخیص داده و تجربه کرده که فرهنگى کهمردم مسلمان به آن تکیه مىکنند و ایدئولوژىاى که به آن مىنازندفرهنگ و ایدئولوژى اسلام است. پس باید مردم از آن اعتقاد و ازآن ایمان و از آن اعتماد و حسن ظن تخلیه شوند تا آماده ساختهشدن طبق الگوهاى غربى گردند. (12)
نکتهاى که براى متدینان بیشتر مایه تاسف است، همراهى بعضىاز روحانیان که در مرحله جهاد اصغر روسفید بودهاند اما درمرحله جهاد اکبر و مبارزه با نفس امتحان موفقى نداشتهاند. بااین روشنفکرنمایان است. البته این واقعیتبا توجه به روایاتصراط مستقیم که از موباریکتر و از تیغ تیزتر است و هرمسلمانى دست کم روزى ده مرتبه موظف است توفیق گام نهادن درصراط مستقیم و نغلتیدن در دامن مغضوبان و گمراهان را از خدابخواهد. قابل توجیه است; اما واقعیتى بسیار تلخ است. در صدراسلام، گروهى از پیشکسوتان جهاد و مبارزه در کنار پیامبر(ص)دربرابر على(ع)علم مخالفتبرافراشتند. در انقلاب مشروطه نیز شیخمظلوم به فتواى یک روحانى سردار رفت و به گفته جلال آل احمد، ازآن روز بود که نقش غربزدگى را همچون داغى برپیشانى ما زدند ومن نقش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمى مىدانم که به علامتاستیلاى غربزدگى پس از دویستسال کشمکش بربام سراى این مملکتافراشته شد. (13)
پس اگر امروز عدهاى روحانى بر حمایت از روشنفکرنمایان سکولاربرخاستهاند و در برابر نظام مقدس و ولایت فقیه که با خون مطهرهزاران شهید گلگون کفن استقرار یافته است. صف آرایى کردهاند وبراى خاطر دستمالى قیصریه را آتش مىزنند، اولا جاى تاسف است نهتعجب (14) ; و ثانیا وظیفه مشخص است; باید طبق دستور مولاى متقیاندین را به اشخاص نشناسیم. باید راه را بشناسیم و با هرکس درمسیر قرار دارد، همراهى کنیم.
و براى شناخت افراد چه معیارى از آنچه در بیانات رهبر فرزانهانقلاب، آمده، بهتر است:
«ببینید دشمن براى چه کسانى کف مىزند. مسلما دشمن صلاح اسلامو مسلمین و ملت رشید ایران را نمىخواهد. ما به همه آنان کههنوز «میت الاحیاء» نشدهاند، توصیه مىکنیم از خواب غفلتبیدارشوند و عرض خود نبرند و دنیا و آخرتشان را فداى مطامع بیگانگاننکنند.» (15)
آفتاب آمد زخواب ننگ خیز از فریب خصم بد فرهنگ خیز چهره جان تابه کى زیر حجاب دیده دل بازکن اى مستخواب تا به کى بازیچه رنگ فرنگ تا به کى مفتون فرهنگ فرنگ تا به کى با خویشتن بیگانگى تابه کى با دشمنان همخانگى تا به کى مسحور افسون خسان تا به کى مدهوش هوش ناکسان تا به کى مجذوب کالاى فرنگ تا به کى خفتن به لالاى فرنگ
به یاران انقلاب متذکر مىشویم: آنان که امروز براى قتل تعدادمعدودى نویسنده که به ناحق کشته شدهاند و حتما قاتلان آنانباید شناسایى و در دادگاه عدل اسلامى به سزاى اعمال ننگینشانبرسند. این همه سروصدا به راه انداختهاند، هیچ گاه براى خونپاک دهها هزار شهید گلگون کفن انقلاب که در مسلخ عشق به دستمزدوران امریکایى به شهادت رسیدند، حتى یک آخ نگفتند و امروزهم حاضر نیستند بگویند.
دشمنان شهیدان قصد دارند از آب گل آلود بهره برده، از شهیدانو امام شهیدان و یاران شهیدان انتقام بگیرند. آیا وقت آننرسیده است که یاران بزرگوار انقلاب با درک شرایط زمانى و سعهصدر همدل و همصدا راه عزت آفرین امام را با قدرت هرچه تمامترادامه دهند و اذناب استکبار جهانى و روشنفکرنمایان سکولار راسرجایشان بنشانند و این آخرین تیرکمان استکبار را با صلابتشانبه سوى قلب سیاه خودش برگردانید و قلب دو فرزند بزرگوار زهراىاطهر، خامنهاى عزیز عزیزان و خاتمى قهرمان را شاد گردانند؟
نقل کردند: شهرى مورد تهاجم ارتش یونان قرار گرفت. مدافعانشهر سالها مقاومت کردند. ارتش مهاجم هرچه تلاش کرد، راهى براىنفوذ نیافت و به ظاهر عقب نشینى کرده، تنها اسبى چوبى برجاىگذاشت. دیده بانان با شادمانى شکست دشمن را اعلام کردند،دروازهها را باز کردند، اسب چوبى را به داخل آوردند، دروازههارا مجددا بستند و شادىکنان به استراحت پرداختند. شبانگاهسربازان پنهان شده در اسب چوبى، دروازهها را به روى لشکر مهاجمگشودند و لشکر به آسانى شهر را تسخیر کرد.
باید از تاریخ درس گرفت.در نبرد با شیطان بزرگ ، روشنفکرنمایانسکولار همان اسبهاى چوبىاستعمارند و پس باید با هوشیارى به مصافآنها رفت.
پى نوشتها:
1- روزنامه جمهورى اسلامى،شنبه، 27 آذر 1378.
2- جنبشهاى پنهانى در اسلام، محمود اسماعیل، ص 93.
3- پیشوایان ما، عادل ادیب، ترجمه دکتر اسد الله مبشرى، ص 131.
4- انسان شناسى، آیة الله حائرى، ص 58.
5- تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، ص 46 و 67.
6- مقالات الاسلامیین، اشعرى، ص 141، توحید در نظام عقیدتى اسلام، آیة الله مصباحآ ص 45.
7- نظام الاسلامیه، صبحى صالح، ص 144.
8- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، خطبه 87، ص 70.
9- همان، خطبه 84، ص 66.
10- همان، حکمت 305، ص 434.
11- روزنامه جمهورى اسلامى، 27 آذر 1378 (سخنان رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعه تهران).
12- شش مقاله، مرتضى مطهرى، ص 266.
13- غرب زدگى، جلال آل احمد، ص 78.
14- رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعه تهران، روزنامه جمهورى اسلامى، 27 آذر 1378.
15- رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعه تهران، روزنامه جمهورى اسلامى، 27 آذر 1378.
در زمینه این هشدارهاى دلسوزانه، این پرسش سزاوار بررسى استکه: چرا مسلمانان در حالى که از نعمتسعادت آفرینترین برنامهزندگى یعنى قرآن و بیانات معصومان علیهم السلام بهرهمند بودهاندو بعد از وجود مقدس پیامبر اسلام(ص)، از نعمت هدایت ملکوتىترینانسانها یعنى على(ع)و ائمه معصومان علیهم السلام برخورداربودهاند، چرا آن گونه که شایسته یک جامعه اسلامى است، در مسیرحقو عدل و تکامل مادى و معنوى گام برنداشتند و چه عوامل و موانعىموجب انحراف و عقب ماندگى آنان گردید؟ چواب این پرسش رامىتوان، علاوه برعوامل و موانع درونى و برونى دیگر، در استفادهقدرتهاى ستمگر از روشنفکرنمایان سکولار و تخریب ایمان و باورهاىدینى مردم نیز جستجوکرد. آنها با این کار زمینههاى خوارى وتفرق و انحطاط جامعه اسلامى را فراهم آوردند. حکومتستم پیشهاموى باهمکارى عمروبن عاص و مغیره شبعه و مانند آنها کهروشنفکرنمایان سکولار بودند. با زهر آگین ساختن افکار و ایجادتردید در اعتقادات مسلمانان، زمینه رویگردانى آنها از حکومتحقو عدل على(ع)و تبعیت کورکورانه از سردمداران حزب فاسد اموى رافراهم آوردند. روشهاى آنان عبارت بود از:
1- با نابودى نظریه ایدئولوژى اسلامى(دین ایدئولوژى نیست. (2) )ووارونه جلوه دادن آن، وجدان انقلابى اسلامى مومنان را درهمشکستند و احساسات پاک مذهبى آنان را از حساسیت انداختند. (3)
امام صادق(ع)فرمود:
«ان بنى امیه یطلقوا تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیمالشرک» (34
بنى امیه آموزش ایمان را مجاز ولى آموزش شرک را ممنوعساختند.
این همان ایمانى تخریب شده است که در برابر شرک و ستمموضعگیرى ندارد و براى مستبدان و مستکبران خطر شمرده نمىشود.
2- ایجاد فرقههاى مذهبى، سیاسى زیر چتر اسلام براى بیانتفسیرهاى دینى گمراه کننده، به نام «مرجئه» که ایمان راتصدیق به زبان و نه عمل (5) مىشمردند. و «جبریه» که انسان رامغلوب ومقهور عوامل غیر ارادى مىدانستند. (6) این مکاتب در محواندیشه قرآن و انقلاب و لزوم مبارزه براى حاکمیت توحید و عدل وآزادى محرومان و مستضعفان و وجوب مبارزه تا رفع فتنه از عالمکوشیدند.
3- جعل حدیث در جهت توجیه روحیه بىتفاوتى و همراهى با حزبقاعدین، مانند این که از پیامبر(ص)نقل کردند: «به هنگام فتنه،نشستگان از کسانى که راه مىروند، بهترند و آنان که راه مىروند،از آنان که مىکوشند، برترند...» (7)
على(ع)در نکوهش این گروه مىفرماید:
«و آخر قد تسمى عالما و لیس به فاقتبس جهائل من جهال واضالین من ضلال و نصب للناس اشراکاء من حبائل غرور و قول زور قدحمل الکتاب على ارانه و عطف الحق على اهوائه یومن الناس منالعظائم و یهون کبیر الجرائم.... فالصوره صوره انسان و القلبقلب حیوان لایعرف باب الهدى فیتبعه و لاباب العمى فیصد عنه فذالکمیت الاحیا. »و دیگرى دانشمندش دانند و بهرهاى از دانش نبرده. ترهاتى چنداز نادانان و مایه جهلى از گمراهان به دست آورده، دامهایى ازفریب و دروغ گسترده، کتاب خدا را به راى خویش تفسیر کند و حقرا چنان که دلخواه او است تعبیر کند، مردم را از بلاهاى سختایمن دارد و گناهان بزرگ را آسان شمرد. صورت او صورت انسان استو دل او دل حیوان. نه راه رستگارى مىشناسد تا در آن راه رود ونه راه گمراهى تا از آن باز گردد. چنین کسى مردهاى میان زندگاناست.
سپس حضرت مىفرماید: پس کجا مىروید؟ و کى باز مىگردید؟ کهعلامتها برپا، دلیلها هویدا و نشانهها برجا است. گمراهى تاکجا؟ سرگشتگى تا کى و چرا؟» (8)
اینان با طرح و اشاعه شعارها و ضرب المثلهایى ضد اسلامى نظیر«عیسى به دین خود موسى به دین خود» ، هرکس را در درون قبرخودش مىخوابانند.» ، «به ده کوران رسیدى دستت را به چشمتبگیر» ، «خواهى نشوى رسوا همرنگ ماعتشو» ، «دلت پاک باشدعمل مهم نیست.» ، «سرنوشت ما چنین بود چه مىتوان کرد» افکارمنحط مرجئىگرى و جبرى اندیشى را در جوامع اسلامى گسترش دادند وزمینه را براى انحراف جامعه از مسیر حق و عدل و براى تحققاهداف پلید دنیایى خودشان آماده کردند.
على(ع)درباره عمروبن عاص، شاخصترین چهره روشنفکر سکولار،مىفرماید:
«فاذا کان عندالحرب فاى زاجرو آمرهو مالم تاخذالسیوفمآخذها فاذا کان ذالک کان اکبر مکیدته ان یمنح القرم سبته.»
چون سخن جنگ در میان باشد، دلیر است و بر امر و نهى چیره; وچون تیغ از نیام برآید و وقت کارزار درآید، بزرگترین نیرنگ اواین است که عورت خویش گشاید. (9)
و نیز در باره مغیره، یکى دیگر از این روشنفکرنمایان که باطرح شبهات بىاساس سعى در انحراف جامعه و توجیه سقوطهاى فکرى واخلاقى خویش داشت، به عمار یاسر که با وى گفتگو مىکرد.
فرمود: «او را واگذار; چه او چیزى از دین برنگرفته جز آنچهآدمى را به دنیانزدیک کردن تواند و به عمد خود را به شبههها درافکنده تا آن را عذر خطاهاى خود گرداند. (10)
درایران اسلامى تقریبا از یکصد و پنجاه سال پیش، استعمارگرانغربى به جاى حضور مستقیم سیاسى، نظامى جهت مقابله با اسلام وروحانیت مبارز که بزرگترین مانع استیلاى فرهنگى، سیاسى آنانبود. و نفوذ در همه سطوح جامعه از روشنفکرنمایان استفادهکردهاند.
این عالم نمایان با طرح شعارهاى دیکته شدهاى چون نسبى و شخصىبودن دین و اخلاق، قراردادى بودن حسن و قبح، مباح بودن همه حدودو تقدم حق بر مسوولیت در خصوصى کردن همه چیز حتى دین وتقدسزدایى از دین و اخلاق و نشاندن سود به جاى ارزش، آزادى منفىبه جاى عدالت،اصالت لذت به جاى اصالت کمال، شادى ابلهانه بهجاى دردهاى انسانى، سرگرمى به جاى تعقل، گوساله سامرى به جاىخداى موسى، کوه ریا و تزویر به جاى کشتى نوح، کوشیدند تا ملتاز خود بیگانه شود و به دلخواه آنان فکر کند و به نفع آنان عملکرده، هرنوع ذلتى بپذیرند. (11)
استاد مطهرى دراین باره مىفرماید: مساله اصلى، استعمار استو استعمار سیاسى و اقتصادى، آنگاه توفیق حاصل مىکند که دراستعمار فرهنگى توفیق به دست آورده باشد.
بىاعتقاد کردن مردم به فرهنگ و تاریخ خودشان، شرایط اصلى اینموفقیت است. استعمار تشخیص داده و تجربه کرده که فرهنگى کهمردم مسلمان به آن تکیه مىکنند و ایدئولوژىاى که به آن مىنازندفرهنگ و ایدئولوژى اسلام است. پس باید مردم از آن اعتقاد و ازآن ایمان و از آن اعتماد و حسن ظن تخلیه شوند تا آماده ساختهشدن طبق الگوهاى غربى گردند. (12)
نکتهاى که براى متدینان بیشتر مایه تاسف است، همراهى بعضىاز روحانیان که در مرحله جهاد اصغر روسفید بودهاند اما درمرحله جهاد اکبر و مبارزه با نفس امتحان موفقى نداشتهاند. بااین روشنفکرنمایان است. البته این واقعیتبا توجه به روایاتصراط مستقیم که از موباریکتر و از تیغ تیزتر است و هرمسلمانى دست کم روزى ده مرتبه موظف است توفیق گام نهادن درصراط مستقیم و نغلتیدن در دامن مغضوبان و گمراهان را از خدابخواهد. قابل توجیه است; اما واقعیتى بسیار تلخ است. در صدراسلام، گروهى از پیشکسوتان جهاد و مبارزه در کنار پیامبر(ص)دربرابر على(ع)علم مخالفتبرافراشتند. در انقلاب مشروطه نیز شیخمظلوم به فتواى یک روحانى سردار رفت و به گفته جلال آل احمد، ازآن روز بود که نقش غربزدگى را همچون داغى برپیشانى ما زدند ومن نقش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمى مىدانم که به علامتاستیلاى غربزدگى پس از دویستسال کشمکش بربام سراى این مملکتافراشته شد. (13)
پس اگر امروز عدهاى روحانى بر حمایت از روشنفکرنمایان سکولاربرخاستهاند و در برابر نظام مقدس و ولایت فقیه که با خون مطهرهزاران شهید گلگون کفن استقرار یافته است. صف آرایى کردهاند وبراى خاطر دستمالى قیصریه را آتش مىزنند، اولا جاى تاسف است نهتعجب (14) ; و ثانیا وظیفه مشخص است; باید طبق دستور مولاى متقیاندین را به اشخاص نشناسیم. باید راه را بشناسیم و با هرکس درمسیر قرار دارد، همراهى کنیم.
و براى شناخت افراد چه معیارى از آنچه در بیانات رهبر فرزانهانقلاب، آمده، بهتر است:
«ببینید دشمن براى چه کسانى کف مىزند. مسلما دشمن صلاح اسلامو مسلمین و ملت رشید ایران را نمىخواهد. ما به همه آنان کههنوز «میت الاحیاء» نشدهاند، توصیه مىکنیم از خواب غفلتبیدارشوند و عرض خود نبرند و دنیا و آخرتشان را فداى مطامع بیگانگاننکنند.» (15)
آفتاب آمد زخواب ننگ خیز از فریب خصم بد فرهنگ خیز چهره جان تابه کى زیر حجاب دیده دل بازکن اى مستخواب تا به کى بازیچه رنگ فرنگ تا به کى مفتون فرهنگ فرنگ تا به کى با خویشتن بیگانگى تابه کى با دشمنان همخانگى تا به کى مسحور افسون خسان تا به کى مدهوش هوش ناکسان تا به کى مجذوب کالاى فرنگ تا به کى خفتن به لالاى فرنگ
به یاران انقلاب متذکر مىشویم: آنان که امروز براى قتل تعدادمعدودى نویسنده که به ناحق کشته شدهاند و حتما قاتلان آنانباید شناسایى و در دادگاه عدل اسلامى به سزاى اعمال ننگینشانبرسند. این همه سروصدا به راه انداختهاند، هیچ گاه براى خونپاک دهها هزار شهید گلگون کفن انقلاب که در مسلخ عشق به دستمزدوران امریکایى به شهادت رسیدند، حتى یک آخ نگفتند و امروزهم حاضر نیستند بگویند.
دشمنان شهیدان قصد دارند از آب گل آلود بهره برده، از شهیدانو امام شهیدان و یاران شهیدان انتقام بگیرند. آیا وقت آننرسیده است که یاران بزرگوار انقلاب با درک شرایط زمانى و سعهصدر همدل و همصدا راه عزت آفرین امام را با قدرت هرچه تمامترادامه دهند و اذناب استکبار جهانى و روشنفکرنمایان سکولار راسرجایشان بنشانند و این آخرین تیرکمان استکبار را با صلابتشانبه سوى قلب سیاه خودش برگردانید و قلب دو فرزند بزرگوار زهراىاطهر، خامنهاى عزیز عزیزان و خاتمى قهرمان را شاد گردانند؟
نقل کردند: شهرى مورد تهاجم ارتش یونان قرار گرفت. مدافعانشهر سالها مقاومت کردند. ارتش مهاجم هرچه تلاش کرد، راهى براىنفوذ نیافت و به ظاهر عقب نشینى کرده، تنها اسبى چوبى برجاىگذاشت. دیده بانان با شادمانى شکست دشمن را اعلام کردند،دروازهها را باز کردند، اسب چوبى را به داخل آوردند، دروازههارا مجددا بستند و شادىکنان به استراحت پرداختند. شبانگاهسربازان پنهان شده در اسب چوبى، دروازهها را به روى لشکر مهاجمگشودند و لشکر به آسانى شهر را تسخیر کرد.
باید از تاریخ درس گرفت.در نبرد با شیطان بزرگ ، روشنفکرنمایانسکولار همان اسبهاى چوبىاستعمارند و پس باید با هوشیارى به مصافآنها رفت.
پى نوشتها:
1- روزنامه جمهورى اسلامى،شنبه، 27 آذر 1378.
2- جنبشهاى پنهانى در اسلام، محمود اسماعیل، ص 93.
3- پیشوایان ما، عادل ادیب، ترجمه دکتر اسد الله مبشرى، ص 131.
4- انسان شناسى، آیة الله حائرى، ص 58.
5- تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، ص 46 و 67.
6- مقالات الاسلامیین، اشعرى، ص 141، توحید در نظام عقیدتى اسلام، آیة الله مصباحآ ص 45.
7- نظام الاسلامیه، صبحى صالح، ص 144.
8- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، خطبه 87، ص 70.
9- همان، خطبه 84، ص 66.
10- همان، حکمت 305، ص 434.
11- روزنامه جمهورى اسلامى، 27 آذر 1378 (سخنان رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعه تهران).
12- شش مقاله، مرتضى مطهرى، ص 266.
13- غرب زدگى، جلال آل احمد، ص 78.
14- رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعه تهران، روزنامه جمهورى اسلامى، 27 آذر 1378.
15- رهبر انقلاب در خطبههاى نماز جمعه تهران، روزنامه جمهورى اسلامى، 27 آذر 1378.