الگوى معلمان
آرشیو
چکیده
متن
کربلا دریاى بیکران فضائل، خوبیها و زیباییهاست و هرچه برآنبگذرد تجلیات آن بیشترگشته و عمق این فداکارىها روز به روزبهتر خود را نشان مىدهد.
حادثه عاشورا را وقتى که از زاویه دلاوریها و ایثارگرىها وجانبازیهاى یاران امام و یا از دید امامان معصوم(علیهمالسلام)در باره آنان مىنگریم بىاختیار حتى در برابر آن غلام سیاهچهره اما روسفید ابىعبدالله(ع) سرتعظیم فرود مىآوریم، چه رسدبه یاران آزاده حسین بن على(ع). همانهایى که سالها لحظه شمارىمىکردند تا در رکاب فرزند رسول خدا به عالیترین مقامات اخروىدستیابند و در مقابل چشمان حضرت همچو صید، دست و پا بزنند ودر خون خود بغلطند، یارانى متقى و پرهیزکار، عابد و شبزندهدار، عاشق و دلدادهى حسین همچو مسلم بن عوسجه اسدى مانندماه در آسمان پرستاره بدرخشد.
اینک به پاس احترام و ارجگذارى از مجاهدتهاى بىنظیر او برگسبزى به خوانندگان تقدیم مىداریم:
نام و کنیهى او
نامش مسلم فرزند عوسجهبن سعد بن ثعلبه بن دودان بن اسد بنخزیمه از قبیله بنىاسد و کنیهاش ابوجحل اسدى سعدى است.
وى یکى از چهرههاى نیکنامى است که تقوا و پرهیزکارى و اخلاق وشجاعت و تعهدش زبانزد خاص وعام و دوست و دشمن مىباشد. برخى اورا جزو یاران پیامبر بزرگوار اسلام شمردهاند و در برخى ازفتوحات نیز شرکت فعال داشته است. در کوفه و کربلا نقش بسیارمهمى ایفاکرد و در روز عاشورا همراه دیگر یارانابىعبدالله(ع)به فیض شهادت نائل آمد.
ویژگیهاى مسلم بن عوسجه
1- صحابى رسول الله(ص)
از جمله افتخارات این مرد بزرگ آنست که افتخار شرف حضور بهمحضر پیامبربزرگوار پیدا کرده و از آن حضرت نیز روایت نقل کردهاست و یکى از پنج صحابى است که در کربلا شرکت جسته و به فیضشهادت نائل آمده. علامه سماوى نام این پنج صحابى را بدین ترتیبیادآورشده است:
انس بن الحرث کاهلى و حبیب بن مظاهر اسدى و مسلم بن عوسجهاسدى و عبدالله بن یقطر و یک نفر هم در کوفه پیش از ورود امامبه عراق به شهادت رسید، به نام هانى بن عروه.
نام وى در کتب تراجم در شمار یاران رسول الله(ص)نیامده جز درطبقات ابن سعد بنابرنقل ابصارالعین، البته در اسدالغابه والاصابه، به نام مسلم ابوعوسجه آمده و بسیار بعید است که برمسلم بن عوسجه انطباق داشته باشد.
2- عابد و شب زندهدار
ازجمله صفات پسندیدهاى که مورخین براى این مرد بزرگ به ثبترساندهاند عبادت و تهجد و شب زندهدارى اوست. مرحوم قمىمىنویسد: مسلم بن عوسجه از عباد روزگار بوده و پیوسته در مسجدکوفه در پاى ستونى از آن مشغول به عبادت و نماز بود.
3- قارى و معلم قرآن
از دیگر افتخارات مسلم این بود که وى هم عارف و آشنا به قرآنبود و هم قرآنآموز، چنانچه عسقلانى دربارهاش گفته: «کان عابداقارئا متنسکا» وى عابد و پرهیزکار بود و قارى و اهلعبادت وراز و نیاز(و شب زندهدارى).
4- تهور و شجاعت
تهور و پایمردى و شجاعت مسلم زبانزد خاص و عام و دوست و دشمنبود. وى بنا بر نقل شبثبن ربعى: از رزمندگان دلیر و شجاع بودهو در جنگهایى که با مسلمانان شرکت مىجسته در آذربایجان کارىانجام داد که باعث اعجاب و حیرت دیگران شد.
آرى دلائل فراوانى براین شجاعت از او به یادگار مانده که ازنظرتان خواهد گذشت. زیرا خرسندى دشمن بویژه عمربنسعد از کشتهشدن مسلم بن عوسجه و شرکت چند نفر در شهادت رساندن وى از دلائلواضح و روشنى است که مسلم از شجاعان و دلیران به شمارمىرفتهاست.
5- ضدیتبا حاکمان جور
نامهنگارى و دعوت وى از امام حسین(ع)جهت آمدن به کوفه و حضورنیافتن درجمعه و جماعات نماینده حکومتیزید و همکارى نکردن باآنها و ایفاى نقشى بسیار مهم در قیام نماینده و سفیر امامحسین(ع)در کوفه و سپس حضور در کربلا و ملحق شدن به امامحسین(ع)و شهادت در راه تحقق اهداف ابىعبدالله(ع) نشانهاى ازهمان ضدیتبا حاکمان جور است.
6- عشق به امام حسین(ع)
از گفتهها و نحوه عملکرد وى در کوفه و کربلا بهخوبى روشن وهویدا است که مسلم یک عشق فوقالعادهاى نسبتبه سرور آزادگان وسالار شهیدان داشته است. اگر مىخوانیم که در شب عاشورا خطاب بهامام حسین(ع)مىگوید که: «به خدا سوگند من از تو جدا نمىگردمتا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در دست مناستبا آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحى نداشتم با سنگ و کلوخ بهجنگشان مىروم. و اگر هفتاد مرتبه مرا بکشند و بسوزانند وخاکسترم را برباد دهند بار دیگر زنده شوم هرگز از توجدا نخواهمشد» . و اگر مىشنویم که با دریافتخبر ورود امام حسین(ع)بهکربلا دست از همه چیز کشیده و به همراه همسرخود شبانه راه کربلارا در پیش مىگیرد، همه و همه از عشق به امام حسین(ع) و رهبرىسرچشمه مىگیرد.
7- مسلم در رواق چشم مهدى
چه زیبااست که یک انسان آنقدر ارزش معنوى و مقام پیدا کند کهسه پیشواى معصوم براو ترحم کرده و از عمل با اخلاصش تقدیر وتشکر کنند و یا در سوگ او بگریند.
آرى، امام حسین(ع)به هنگامى که سربالین مسلم حضور پیدامىکند، مىفرماید:
«رحمک الله یا مسلم.» و امام زین العابدین(ع)در سوگ او وسایر یاران حضرت اشک مىریزد و امام زمان(ع)در زیارت ناحیه باجملات بسیار زیبا و پرمعناى خود پس از سلام به وى و یاد آورىحماسه شب عاشورا خطاب به مسلم مىفرماید: «وتو اولین کسى بودىکه جان خودش را فروخت و اولین شهید بودى که به ملاقات خدا رفت.
قسم به خداى کعبه که رستگار و کامیاب شدى، و خداوند این تلاشخالصانه و این مواساتى که نسبتبه امامت داشتى از تو قبولکرد... خداوند لعنت کند عبدالله ضبابى و عبدالرحمن بن خشکارهبجلى و مسلم بن عبدالله ضبابى راکه در کشته شدن تو شرکتداشتند» .
8- نقش مسلم بن عوسجه در حوادث کوفه
مسلم بن عوسجه یکى از زبدهترین افرادى بود که در کوفه نقشخود را بهخوبى ایفا کرد، وى به دلیل قابلیتهاى فراوانى که داشتمسوولیتهاى سنگینى را از طرف حضرت مسلم بن عقیل عهدهدار شدبلکه وى یکى از دعوت کنندگان حضرت ابىعبدالله(ع)به کوفه بود.
چنانچه علامه سماوى مىنویسد: «وکان من المکاتبین حبیب ابنمظاهر و مسلم بن عوسجه.»; و ازجمله نویسندگان نامه به امامحسین(ع)حبیب بن مظاهر ومسلم بن عوسجه بودند.
وى با حضور در خانه سلیمان بن صرد خزاعى و بررسى اوضاع کوفهبه همراه دیگر سران، از حضرت دعوت کرده و تا آخر بر همین تعهدباقىماند. از این رو مىبینیم که پس از شکست قیام مسلم و خیانتبرخى اشراف کوفه در نقطه نامعلومى پنهان گشته و منتظر ورودحضرت امام حسین(ع)به کوفه بود. او همین که شنید امام حسین(ع)بهکربلا رفته استبا این که تمام راههاى خروجى کوفه از طرفعبیدالله شدیدا کنترل شده بود; اما شبانه به همراه همسر خود ازکوفه فرار کرده و به امام حسین(ع)در کربلا ملحق گردید و به نقلمعالى السبطین: مسلم بن عوسجه و حبیب شبانه راه مىرفتند و روزرا پنهان مىشدند تا خود را به کربلا رساندند.
1- عهدهدارى بیعتبراى امام حسین(ع)
اولین نقشى که مسلم بن عوسجه پس از ورود نماینده امامحسین(ع)به کوفه ایفا کرد، پذیرفتن مسوولیتبیعت گرفتن از مردمبراى امام حسین(ع)بود، بدین گونه هرکس که مىخواستبا امام بیعتکند نزد مسلم بن عوسجه رفته و به نشانه اظهار وفادارى به ساحتمقدس ابىعبدالله(ع)با او بیعت مىکرد. علامه سماوى مىنویسد: «کام ممن تولى البیعه للحسین حینما دخل مسلم الکوفه.»
ممکن است این انتخاب دلائل فراوانى داشته باشد از جمله این کهوى فردى داراى سابقه درخشان و نزد غالب مردم کوفه از احترامخاصى برخوردار بود، بدین جهت مىباید کسى مسوولیت چنین کارى رابپذیرد که روى تمام قبائل و طوائف و گروهها و اشراف شناختىداشته باشد تا بتواند براى حرکت آینده روى بیعت کنندگان حساببازکرده و برنامهریزى کند.
افزون براین شاید به دلائل امنیتى که همه روزه حضرت مسلم بنعقیل نمىتوانست جهتبیعت گرفتن با مردم ملاقات کند، وى را بدینسمت انتخاب کرد.
نقشه خائنانه معقل
باورود عبیدالله بن زیاد به کوفه و تسلط بر اوضاع و سخنرانىو تهدید مردم و تطمیع اشراف کوفه، حضرت مسلم بن عقیل چنین صلاحدید که درخانه هانى بن عروه مستقر گردد. بدین جهتخانه مختاررا به قصد خانه هانى ترک گفت و از آن پس شیعیان و هواداران بهطور مخفیانه به حضور مسلم بن عقیل مىرسیدند.
بدون شک مخفى شدن مسلم بن عقیل و رهبرى مردم از طرف امامحسین(ع)سخت عبیدالله را نگران ساخته و پیوسته تلاش مىکرد تا محلاختفاى مسلم بن عقیل را پیدا کند. اما همچنان تلاشهاى اوبىنتیجه مانده بود. در نهایت نظرش براین شد تا شخصى را در پوششهوادارى اهلبیت(علیهم السلام)به نزد یکى از کارگزاران حضرت مسلمبفرستد تا از آن طریق بر محل اختفاى حضرت مسلم و اتفاقات ورخدادها، آگاه شود.
بدین جهتیکى از غلامان خود را به نام «معقل» فراخواند وگفت: این سههزار درهم را بگیر و خود را به گونهاى به نزد مسلمبن عقیل برسان و این کار فقط از طریق یارانش ساخته است، پس اگربریکى یا گروهى از آنها دستیافتى این پول را به آنها بده وبگو این پول را درراه جهاد با دشمنانتان به مصرف برسانید وآنها را مطمئن ساز که از آنان مىباشى و اگر این صداقت را از تودیدند اطمینان پیدا کرده و چیزى را ازتو پنهان نخواهند داشت وبا آنان در رفت و آمد باش تا تو را به محل اختفاى مسلم بن عقیلبرسانند.
روز دیگر معقل به دنبال انجام ماموریتبه مسجد آمده و درفاصله چند قدمى مسلم بن عوسجه اسدى که مشغول نماز بود نشست. درآن هنگام شنید که مىگویند: این مرد مسلم بن عوسجه براىامام حسین(ع)بیعت مىگیرد. همین که از نماز فارغ شد به نزد اورفته و در کنارش قرار گرفت و وى را مخاطب قرار داده چنین گفت: اى بنده خدا! من مردى از اهل شام هستم که خداوند نعمت محبتاهلبیت و محبت کسانى که آنها را دوست دارند به من ارزانى داشتهاست. ضمنا براى این که جلب توجه کند خود را به حالت گریه درآورد و گفت: سه هزار درهم همراه من است که مىخواهم بدین وسیلهبه ملاقات یکى از آنها که شنیدهام به تازگى وارد کوفه شده وبراى فرزند رسول خدا از مردم بیعت مىگیرد. بروم. خواستم او راملاقات کنم اما تا کنون کسى را پیدا نکرده تا مرا به سوى اوببرد و محل استقرار او را یاد ندارم که خودم بروم. حال که درمسجد نشسته بودم شنیدم که عدهاى از مؤمنین به یکدیگر مىگفتند: که این مرد اطلاعاتى از این خاندان دارد و من نیز نزد تو آمدهامتا این اموال را از من بستانى و برصاحبتبدهى. بدان که منبرادرى از برادرانت مىباشم و مورد ثقه و اعتماد تو نیز مىباشمو اگر مىخواهى پیش از آنکه مرا به ملاقات او ببرى نخست از منبیعتبگیر.
مسلم بن عوسجه گفت: خداى را حمد و سپاس مىگویم که تو راملاقات کردم و از این دیدار بسیار خوشحالم، امید ستبه آنچه کهدوست دارى برسى و خداوند به وسیله تو اهلبیت پیامبرش را نصرتدهد. ...
معقل گفت: چیزى جز خیر نخواهد بود، حال از من بیعتبگیر.
مسلم بن عوسجه از او بیعت گرفته در ضمن پیمان سختى گرفت کهصداقت داشته باشد و خیانت ننموده و هرآنچه را که مىبیند یامىشنود کتمان کند.
معقل در ظاهر به او اطمینان داد که خواستههاى مسلم بن عوسجهرا عملى سازد. ضمنا چند روزى به منزل مسلم بن عوسجه در رفت وآمد بود اما همچنان منتظر ورود برمسلم بن عقیل بود. و پس ازدرخواست ورود معقل از طرف مسلم بن عوسجه، عاقبت موفق شد که برمسلم بن عقیل وارد شود و پس از اخذ بیعت آن مبلغ را در اختیارمسلم قرار داد.
دراینجا «استاد شریف قرشى» اعضا و گردانندگان قیام مسلم بنعقیل را مخاطب قرار داده و کار آنها را زیر سؤال برده به اینکه: مگر نمىدانستند که معقل از اهلشام است و اهل شام نیز معروفبه بغض اهلبیت و دوستى و محبتبنىامیه مىباشند، پس چرا به اواعتماد کردند؟ ثانیا خوب بود به خاطر همان مبلغى که پیشنهادکرده و به جهت آن گریه فریبنده که نموده بود نسبتبه او احتیاطبیشترى مىکردند و لا اقل دربارهاش مشکوک مىبودند. و ثالثا چهدلیلى داشتیک فرد ناآشنا و به قول خودش شامى هر روز یک توقفطولانى آن هم در مرکز فرماندهى داشته باشد تا جائىکه اولین فردبرمسلم بن عقیل داخل شده و آخرین فرد خارج گردد؟ آیا این حرکاتمرموز دلیل برمشکوک بودن او نبوده که شاید عامل نفوذى باشد؟!
در پاسخ مىگوییم که: ممکن است درمجموع کارى برخلاف امنیت صورتگرفته باشد، اما هرگز این راهیابى به توسط مسلم بن عوسجه نقطهضعفى براو حساب نمىشود، بلکه از دقت و مطالعه بیشترى دراینجریان به دست مىآید که وى کمال دقت و احتیاط را مراعات کردهبود; زیرا او نه اولین فردى بود که بیعت مىکرده و پول مىآوردهو نه آخرین آنها بلکه صدها و هزاران نفر با مسلم ملاقاتداشتهاند. حال خود قضاوت کنید که مشخص کردن نیتسوء وى از بینهجده هزار نفرى که بیعت کردند چهگونه ممکن بود با توجه به اینکه نه او امام معصوم بود که از ضمائر و نیتهاى انسانهاباخبرباشد و نه اگر امام بود مىتوانستبر اساس باطن انسانها ونیتهاى سوء شان عمل کند؟ بدین جهت مسلم بن عوسجه با گرفتن عهدو پیمان سخت و معطل گذاشتن چند روزه وى بر ملاقات با حضرت مسلمچنین به نظر مىرسد که هیچ گونه بىدقتى و بىاحتیاطى دراین راستانبوده است; زیرا این اقدام خائنانه از هرکس امکانش بود.
2- وکیل مسلم در قبض اموال وخرید اسلحه
دومین مسوولیت مسلم بن عوسجه در ایام حضور مسلم بن عقیل درکوفه این بود که وى از طرف مسلم وکالت گرفتن اموال و خرید وفروش اسلحه جنگى را پذیرا شده بود. بدون شک این دو وظیفه کارىبس دشوار و پرخطر بود که یقینا از همه کس ساخته نبود، ولى مسلمبن عوسجه این وظیفه را به خوبى ایفاکرده و آنچه را که مىبایداز ادوات جنگى تهیه کرده و آمادگىهاى لازم خود را تا روز قیامحضرت مسلم بن عقیل انجام داده بود.
3- فرماندهى برگروهى از مذحج و اسد
سومین سمت مسلم بن عوسجه عهدهدارى فرماندهى برگروهى از قبیلهمذحج و اسد بود. زیرا با مسلط شدن عبیدالله بر اوضاع و دستگیرىهانى بن عروه اوضاع رو به وخامت گذارده و نظر مسلم بن عقیلبراین شد تا براى کوتاه کردن دست عبیدالله بن زیاد از نیروهاىوفادار به امام حسین(ع)، قیام خود را آغاز کند. بدین جهت ازعبدالله بن حازم خواست تا نیروها را فراخوان کند. پس از اعلانعبدالله حدود چهار هزار نفر یا چهل هزار نفر گرداگرد مسلم جمعگشته و شعار مسلمانان در روز بدر «یا منصور امت» را تکرارمىکردند.
مسلم بن عقیل به سرعت نیروها را سازماندهى کرده و فرماندهىگردانهاى لشکر را به عدهاى واگذار نمود. از جمله مسلم بن عوسجهبودکه وى را فرمانده گروهى از قبیله مذحج و قبیله اسد نمود.
نقش مسلم بن عوسجه در حادثه عاشورا
اما نقش وى درحادثه کربلا چیزى نیست که برکسى پوشیده باشد ویا تاریخنگارى آن را نادیده گرفته باشد. زیرا از همان وقتى کهوارد کربلا شد، پیوسته مایه دلگرمى یاران امام بوده به طورى کهدر شب عاشورا با آن سخن پرشور وهیجان انگیز خود آن چنانصادقانه سخن گفت و عمل کرد که در روز عاشورا دشمن را به حیرتواداشت. مسلم کسى بود که دشمنان از حضور وى سخت وحشت زدهبودند. دلیلش آن است که پس از شهادت وى لشکر عمربن سعد آن قدرخوشحال شد که با فریاد، شادىکنان مىگفتند: مسلم را کشتیم.
و به نقل علامه مازندرانى خود عمر ازشهادت مسلم بن عوسجهخوشحال بود و فریاد مىزد که مسلم را کشتیم.
اینک در یک نگاه کوتاه نقش مسلم را در کربلا ازنظر مىگذرانیم:
1- سخنان پرشور مسلم در شب عاشورا
در شب عاشورا هنگامى که امام حسین(ع)براى آخرینبار یاران خودرا طى سخنانى آزمایش کرد، به این که «هنگام شهادت فرا رسیده ومن بیعتخود را از شما برداشتم از این تاریکى شب استفاده کنیدو راه شهر و دیار خویش را پیش گیرید.»
اولین کسى که پس از بنىهاشم از جاى برخاسته و سخنان پرشورىرا در تایید مواضع به حق امام حسین(ع)بیان داشت مسلم بن عوسجهبود. وى امام را مخاطب قرار داده چنین گفت: ما چگونه دست ازیارى تو برداریم؟! در این صورت در پیشگاه خدا چه عذرى خواهیمداشت؟ به خدا سوگند، من از تو جدا نمىگردم تا با نیزه خودسینهى دشمنان تو رابشکافم و تا شمشیر در دست من استبا آنانبجنگم و اگر هیچ سلاحى نداشتم با سنگ و کلوخ به جنگشان مىروم تاجان به جان آفرین تسلیم کنم.
سوگند به خدا که ما دست از یارى تو برنمىداریم تا بدانند کهما حرمت پیامبر را در حق تو رعایت نمودیم. به خدا سوگند که مندر مقام یارى تو به رتبهاى رسیدهام که اگر بدانم کشته مىشومآنگاه مرا زنده کنند و بکشند و بسوزانند و خاکستر مرا برباددهند و این کردار را هفتاد مرتبه با من به جاى آورند، هرگز ازتو جدا نخواهم شد تا هنگامى که مرگ را درخدمت تو ملاقات کنم وچگونه این خدمت را به انجام نرسانم و حال آن که یک شهادت بیشنیست و پس از آن کرامت جاودانه و سعادت ابدى است.
آرى، سخنان پرشور مسلم بن عوسجه در جمع امام حسین(ع)و یارانشآن قدر تحسینآمیز بود که برخى از یاران امام همانند زهیر راواداشت تا او هم به نشانه حمایت از امام حسین(ع)سخنانى راایراد کند.
2- خوددارى از تیراندازى به دستور امام(ع)
در روز عاشورا کهبه دستورامام(ع) درآن گودالى که در پشت چادرهاقرار گرفته بود آتش روشن کردندبه گونهاى که دشمن نتواند از پشتسربه امام و یارانش حمله کند.
لشکر عمربن سعد، از هرطرف که مىرفت آن آتش افروخته را در خندقمىدید. پس شمربن ذىالجوشن به صداى بلند فریاد برآورد: اى حسین!
پیش از آن که قیامت رسد به آتش شتاب کردى. حضرت فرمود: اینگوینده کیست؟ گویا شمر است. گفتند: آرى جز او نمىباشد. حضرتفرمود: اى پسر آن زنى که بزچرانى مىکرده! تو سزاوارترى به دخولدر آتش جهنم! مسلم بن عوسجه خواستبه طرف او تیرى افکند که آنحضرت اجازهاش نداد. مسلم عرض کرد: مرا رخصت ده تا او را هدفتیر سازم که همانا او فاسق و از دشمنان خدا و از بزرگانستمکاران است و خداوند مرا بر او توان و قدرت داده است. حضرتدر پاسخ فرمود: کراهت دارم که من شروع کننده جنگ با اینهاباشم.
3- پیکار در راه خدا
مهمترین نقش این یار باوفاى ابىعبداللهالحسین(ع) پیکار در راهخدا و دفاع ازاسلام و قرآن و امام زمان خودش مىباشد. او به حقراه خود را پیداکرده و در دفاع از راهش یک لحظه عقب نشینىنکرد. و در روز عاشورا آن چنان حماسه آفرید که دشمن به حیرتافتاد و به تعبیر مرحوم سماوى: جنگى که همانند آن شنیده نشدهاست. او در یک جنگ نابرابر به شهادت رسید. شیخ مفید مىنویسد: آنگاه که مزاحم بن حریثبه دست تواناى نافع بن هلال به هلاکترسید، عمروبن الحجاج برلشکر عمربن سعد فریاد زد و گفت: اى مردماحمق! آیا مىدانید شما با چه مردمى جنگ مىکنید؟ همانا اینجماعت دلیران مصرند و از پستان شجاعتشیرمکیدهاند و طالب مرگمىباشند. از این پس هیچ یک از شما به تنهایى به جنگ ایشان نرودکه هلاک خواهد شد. همانا این گروه عددشان اندک است و به زودىهلاک خواهند شد و به خدا سوگند اگر همگى هیچ کارى ننمایید جزآنکه ایشان را سنگ باران کنید همه را خواهید کشت. عمربن سعدگفت: راى محکم همین است که تودیدهاى. پس قاصدى به جانب لشکرفرستاد تا ندا کند که هیچ کس از سپاهیان حق ندارد که یک تنهبجنگد. به دنبال این تصمیم، عمروبن الحجاج از کنار فرات بانیروهاى تحت امر خود برمیمنه اصحاب امام حسین(ع) حمله کرد وساعتى این دو لشکر به نبرد سختى باهم پرداختند. در این جنگنابرابر عدهزیادى از طرفین کشته و زخمى شدند. از جمله مسلم بنعوسجه به شدت زخمى شده روى خاک افتاد.
و در معالى السبطین آمده: وکان مسلم یقاتل قتالا شدیدا و یحملفیهم و سیفه مصلتبیمینه و یقول:
ان تسالوا عفى فانى ذولبد من فرع قوم من ذرى بنىاسد فمن بغانا حائد عن الرشد و کافر بدین جبار صمد
مسلم بن عوسجه با حمله به صفوف دشمنان، سختبا آنان جنگید. وى در حالىکه شمشیر خود را به دست راست گرفته بود این رجز رامىخواند:
اگر از من بپرسید من آن شیرى هستم، از تبار قومى که از ریشهو ذریه بنىاسد مىباشند. هرکه به ما تجاوز کند از راه رشد فاصلهگرفته، و به دین خداوند جبار و صمد کافر گشته است.
امام بربالین مسلم بن عوسجه
هنگامى که لشکر عمربن سعد از حمله خود دست کشید و گردوغباردر معرکه فرو نشست، مسلم بن عوسجه را بر روى زمین افتادهدیدند. هنوز رمقى در وى بود، حسین بن على(ع)به همراه حبیب بنمظاهر اسدى به بالین او آمد، و درکنارش نشست و چنین گفت: «رحمک الله یا مسلم» ; اى مسلم! خدا تو را رحمت کند. سپس اینآیه را خواند:
«بعضى از آنها به پیمان خود عمل نموده و بعضى دیگر بهانتظار نشستهاند و تغییر و تبدیلى در پیمانشان ندادهاند.»
در اینجا حبیب بن مظاهر خطاب به مسلم چنین گفت: مسلم کشتهشدن تو بر من سخت است ولى به تو مژده مىدهم که چند لحظه دیگروارد بهشتخواهى شد. مسلم گفت: «جزاکالله خیرا.»
حبیب گفت: اگر مىدانستم که پس از تو بلافاصله به میدان نخواهمرفت، دوست داشتم که اگر وصیتىدارى انجام دهم. مسلم با صداىضعیف در حالى که به حسین بن على(ع) اشاره مىنمود به حبیب گفت: «اوصیک بهذا ان تموت دونه» ; وصیت من این است که تا آخرینقطره خون دست از او برندارى.
حبیب گفت: به خدا سوگند! این وصیت تو را عملى خواهم کرد و درهمین گفتگو بودند که مسلم بن عوسجه جان به جان آفرین تسلیمکرد.
انعکاس خبر شهادت در اردوى دشمن
پس از باخبرشدن لشکر عمربن سعد از شهادت مسلم بن عوسجه،ولوله عجیبى در بین سپاهیان افتاد، عدهاى از خوشحالى به یکدیگرتبریک گفته اما عدهاى دیگر شدیدا از شهادت مسلم متاثر بودند.
شبثبن ربعىبا این که خود یکى از جنایتکاران جنگى به شمارمىرفت، اما این خبر به حدى او را متاثر کرد و از خوشحالىعمربن سعد و سپاهیانش به حدى عصبانى گشته بود که همه آنها رابه باد انتقاد گرفته چنین مىگفت: مادرهایتان به عزایتانبنشینند، شما به دستخود خودتان را مىکشید و نفسهاى خود رابراى دیگرى ذلیل و خوار مىکنید! آیا براى کشته شدن شخصیتىهمانند مسلم، شادى مىکنید؟! قسم به آن که تسلیم او هستم، چهصحنههاى زیبا و مهمى را از او دیدهام و در روز سلق آذربایجاناو را دیدم که شش نفر از مشرکین را به هلاکت رسانده بود، پیش ازآن که اسبهاى مسلمانان به خواب روند آیا همانند چنین کسى کشتهمىشود، شما خوشحالى و شادى مىکنید؟!
در سوگ فرزند عوسجه
اما در سوگ مسلم بن عوسجه و سایر یاران وشهداى کربلا همهگریستند و برآن همه ایثار و شجاعت و مقاومت و دفاع از رهبرىآفرین گفتند.
اولین کسى که در سوگ فرزند عوسجه متاثر شد و به شدت گریستامام سجاد(ع)بود. و آن در وقتى بود که امام حسین(ع)پس از شهادتتمام اصحاب و بنىهاشم در آخرین لحظات که به دیدار جگرگوشهاشرفته تا با اوهم آخرین دیدار را داشته باشد.
علامه مازندرانى به نقل از «الدمعه الساکبه» مىنویسد:
هنگامى که امام حسین(ع)در روز عاشورا تنها شد، نگاهى بهچادرهاى فرزندان پدر خود انداخت و آنها را خالى از برادران خوددید، سپس نگاهى به چادرهاى بنىعقیل انداخت که آنها را نیز خالىاز اهلش دید. آنگاه، نگاهى به چادرهاى یاران و اصحاب خود افکندو احدى را در آنجا نیافت. پس جمله «لاحول و لا قوه الا بالله»را همواره تکرار کرده بر زبان جارى مىساخت و به طرف خیمههاىزنان حرکت کرد. ابتدا به چادر فرزند خود امام سجاد(ع)رفت.
ملاحظه کرد که بر پوستینى در بستر افتاده است و زینب(س) او راپرستارى مىکند. همین که چشم امام سجاد(ع)به پدر افتاد; خواستاز جاى برخیزد اما در اثر شدت بیمارى نتوانست از جاى برخیزد،به عمه خود روکرده گفت: عمه جان! مرا به سینه خود به چسبان تاقدرى خودم را از جاى بلند کنم، زیرا این فرزند رسول الله استکه به دیدار ما آمده.
زینب(س)در پشتسرامام سجاد(ع)قرار گرفته و او را به سینه خودتکیه داد. امام حسین(ع)از بیمارى فرزندش جویا شد. در حالى کهامام سجاد(ع)خدا را حمد و سپاس مىنمود، و آنگاه ازامام(ع)پرسید: پدرجان! کار شما با این منافقین امروز به کجاانجامید؟
امام حسین(ع)فرمود: فرزندم! شیطان برآنها غلبه کرد و یاد خدارا به فراموشى سپردند. بدان که جنگ بین ما و آنها بالا گرفت تازمین از خون ما و آنها رنگین شد. امام سجاد(ع)فرمود: پدرجان! عمویم عباس کجاست؟ تا نام عباس به میان آمد، اشک در چشمان زینبحلقه و پیوسته به برادر خود نگاه مىکرد که جواب امام سجاد(ع)راچگونه خواهد داد؟ زیرا خبر شهادت عمویش عباس را به جهتشدتنیافتن بیماریش، به او نگفته بودند. حضرت در پاسخ فرمود: فرزندم! عموى تو عباس، کشته شد و دو دستش را در کنار نهر فراتقطع کردند. امام زین العابدین(ع)گریه سختى کرد تا از هوش رفت وهمین که به هوش آمد، از عموهاى خود یک به یک سؤال کرد و امامدر جواب مىفرمود: کشته شد. امام سجاد(ع) پرسید: پدرجان! برادرمکجاست؟ حبیب کجاست و مسلم بن عوسجه و زهیر بن القین چه شدند وکجایند؟
امام(ع)در جواب فرمود: بدان فرزندم که در این خیمهها مردى جزمن و تو یافت نمىشود و از تمام اینهایىکه پرسیدى، همهشان بهشهادت رسیدند.
امام سجاد(ع)بار دیگر گریه سختى کرد و به عمهاش فرمود: عمهجان! شمشیر و عصا را برایم بیاور. امام حسین(ع)فرمود: براىچه مىخواهى؟
امام سجاد(ع)فرمود: پدرجان! ... اما عصا را مىخواهم که به آنتکیه کنم و اما شمشیر را مىخواهم تا به وسیله آن از جان فرزندپیامبر دفاع کنم، زیرا هیچ خیرى در زندگى پس از او نمىباشد. امام(ع)فرزند خود را به سینه چسبانید و از اقدام چنین کارىبه خاطر بیمارىاش منع نمود.
سلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعثحیا.
اللهم احشرنا مع الحسین و مع اصحاب الحسین، الذین بذلوامهجهم دون الحسین(ع) انک سمیع مجیب.
حادثه عاشورا را وقتى که از زاویه دلاوریها و ایثارگرىها وجانبازیهاى یاران امام و یا از دید امامان معصوم(علیهمالسلام)در باره آنان مىنگریم بىاختیار حتى در برابر آن غلام سیاهچهره اما روسفید ابىعبدالله(ع) سرتعظیم فرود مىآوریم، چه رسدبه یاران آزاده حسین بن على(ع). همانهایى که سالها لحظه شمارىمىکردند تا در رکاب فرزند رسول خدا به عالیترین مقامات اخروىدستیابند و در مقابل چشمان حضرت همچو صید، دست و پا بزنند ودر خون خود بغلطند، یارانى متقى و پرهیزکار، عابد و شبزندهدار، عاشق و دلدادهى حسین همچو مسلم بن عوسجه اسدى مانندماه در آسمان پرستاره بدرخشد.
اینک به پاس احترام و ارجگذارى از مجاهدتهاى بىنظیر او برگسبزى به خوانندگان تقدیم مىداریم:
نام و کنیهى او
نامش مسلم فرزند عوسجهبن سعد بن ثعلبه بن دودان بن اسد بنخزیمه از قبیله بنىاسد و کنیهاش ابوجحل اسدى سعدى است.
وى یکى از چهرههاى نیکنامى است که تقوا و پرهیزکارى و اخلاق وشجاعت و تعهدش زبانزد خاص وعام و دوست و دشمن مىباشد. برخى اورا جزو یاران پیامبر بزرگوار اسلام شمردهاند و در برخى ازفتوحات نیز شرکت فعال داشته است. در کوفه و کربلا نقش بسیارمهمى ایفاکرد و در روز عاشورا همراه دیگر یارانابىعبدالله(ع)به فیض شهادت نائل آمد.
ویژگیهاى مسلم بن عوسجه
1- صحابى رسول الله(ص)
از جمله افتخارات این مرد بزرگ آنست که افتخار شرف حضور بهمحضر پیامبربزرگوار پیدا کرده و از آن حضرت نیز روایت نقل کردهاست و یکى از پنج صحابى است که در کربلا شرکت جسته و به فیضشهادت نائل آمده. علامه سماوى نام این پنج صحابى را بدین ترتیبیادآورشده است:
انس بن الحرث کاهلى و حبیب بن مظاهر اسدى و مسلم بن عوسجهاسدى و عبدالله بن یقطر و یک نفر هم در کوفه پیش از ورود امامبه عراق به شهادت رسید، به نام هانى بن عروه.
نام وى در کتب تراجم در شمار یاران رسول الله(ص)نیامده جز درطبقات ابن سعد بنابرنقل ابصارالعین، البته در اسدالغابه والاصابه، به نام مسلم ابوعوسجه آمده و بسیار بعید است که برمسلم بن عوسجه انطباق داشته باشد.
2- عابد و شب زندهدار
ازجمله صفات پسندیدهاى که مورخین براى این مرد بزرگ به ثبترساندهاند عبادت و تهجد و شب زندهدارى اوست. مرحوم قمىمىنویسد: مسلم بن عوسجه از عباد روزگار بوده و پیوسته در مسجدکوفه در پاى ستونى از آن مشغول به عبادت و نماز بود.
3- قارى و معلم قرآن
از دیگر افتخارات مسلم این بود که وى هم عارف و آشنا به قرآنبود و هم قرآنآموز، چنانچه عسقلانى دربارهاش گفته: «کان عابداقارئا متنسکا» وى عابد و پرهیزکار بود و قارى و اهلعبادت وراز و نیاز(و شب زندهدارى).
4- تهور و شجاعت
تهور و پایمردى و شجاعت مسلم زبانزد خاص و عام و دوست و دشمنبود. وى بنا بر نقل شبثبن ربعى: از رزمندگان دلیر و شجاع بودهو در جنگهایى که با مسلمانان شرکت مىجسته در آذربایجان کارىانجام داد که باعث اعجاب و حیرت دیگران شد.
آرى دلائل فراوانى براین شجاعت از او به یادگار مانده که ازنظرتان خواهد گذشت. زیرا خرسندى دشمن بویژه عمربنسعد از کشتهشدن مسلم بن عوسجه و شرکت چند نفر در شهادت رساندن وى از دلائلواضح و روشنى است که مسلم از شجاعان و دلیران به شمارمىرفتهاست.
5- ضدیتبا حاکمان جور
نامهنگارى و دعوت وى از امام حسین(ع)جهت آمدن به کوفه و حضورنیافتن درجمعه و جماعات نماینده حکومتیزید و همکارى نکردن باآنها و ایفاى نقشى بسیار مهم در قیام نماینده و سفیر امامحسین(ع)در کوفه و سپس حضور در کربلا و ملحق شدن به امامحسین(ع)و شهادت در راه تحقق اهداف ابىعبدالله(ع) نشانهاى ازهمان ضدیتبا حاکمان جور است.
6- عشق به امام حسین(ع)
از گفتهها و نحوه عملکرد وى در کوفه و کربلا بهخوبى روشن وهویدا است که مسلم یک عشق فوقالعادهاى نسبتبه سرور آزادگان وسالار شهیدان داشته است. اگر مىخوانیم که در شب عاشورا خطاب بهامام حسین(ع)مىگوید که: «به خدا سوگند من از تو جدا نمىگردمتا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در دست مناستبا آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحى نداشتم با سنگ و کلوخ بهجنگشان مىروم. و اگر هفتاد مرتبه مرا بکشند و بسوزانند وخاکسترم را برباد دهند بار دیگر زنده شوم هرگز از توجدا نخواهمشد» . و اگر مىشنویم که با دریافتخبر ورود امام حسین(ع)بهکربلا دست از همه چیز کشیده و به همراه همسرخود شبانه راه کربلارا در پیش مىگیرد، همه و همه از عشق به امام حسین(ع) و رهبرىسرچشمه مىگیرد.
7- مسلم در رواق چشم مهدى
چه زیبااست که یک انسان آنقدر ارزش معنوى و مقام پیدا کند کهسه پیشواى معصوم براو ترحم کرده و از عمل با اخلاصش تقدیر وتشکر کنند و یا در سوگ او بگریند.
آرى، امام حسین(ع)به هنگامى که سربالین مسلم حضور پیدامىکند، مىفرماید:
«رحمک الله یا مسلم.» و امام زین العابدین(ع)در سوگ او وسایر یاران حضرت اشک مىریزد و امام زمان(ع)در زیارت ناحیه باجملات بسیار زیبا و پرمعناى خود پس از سلام به وى و یاد آورىحماسه شب عاشورا خطاب به مسلم مىفرماید: «وتو اولین کسى بودىکه جان خودش را فروخت و اولین شهید بودى که به ملاقات خدا رفت.
قسم به خداى کعبه که رستگار و کامیاب شدى، و خداوند این تلاشخالصانه و این مواساتى که نسبتبه امامت داشتى از تو قبولکرد... خداوند لعنت کند عبدالله ضبابى و عبدالرحمن بن خشکارهبجلى و مسلم بن عبدالله ضبابى راکه در کشته شدن تو شرکتداشتند» .
8- نقش مسلم بن عوسجه در حوادث کوفه
مسلم بن عوسجه یکى از زبدهترین افرادى بود که در کوفه نقشخود را بهخوبى ایفا کرد، وى به دلیل قابلیتهاى فراوانى که داشتمسوولیتهاى سنگینى را از طرف حضرت مسلم بن عقیل عهدهدار شدبلکه وى یکى از دعوت کنندگان حضرت ابىعبدالله(ع)به کوفه بود.
چنانچه علامه سماوى مىنویسد: «وکان من المکاتبین حبیب ابنمظاهر و مسلم بن عوسجه.»; و ازجمله نویسندگان نامه به امامحسین(ع)حبیب بن مظاهر ومسلم بن عوسجه بودند.
وى با حضور در خانه سلیمان بن صرد خزاعى و بررسى اوضاع کوفهبه همراه دیگر سران، از حضرت دعوت کرده و تا آخر بر همین تعهدباقىماند. از این رو مىبینیم که پس از شکست قیام مسلم و خیانتبرخى اشراف کوفه در نقطه نامعلومى پنهان گشته و منتظر ورودحضرت امام حسین(ع)به کوفه بود. او همین که شنید امام حسین(ع)بهکربلا رفته استبا این که تمام راههاى خروجى کوفه از طرفعبیدالله شدیدا کنترل شده بود; اما شبانه به همراه همسر خود ازکوفه فرار کرده و به امام حسین(ع)در کربلا ملحق گردید و به نقلمعالى السبطین: مسلم بن عوسجه و حبیب شبانه راه مىرفتند و روزرا پنهان مىشدند تا خود را به کربلا رساندند.
1- عهدهدارى بیعتبراى امام حسین(ع)
اولین نقشى که مسلم بن عوسجه پس از ورود نماینده امامحسین(ع)به کوفه ایفا کرد، پذیرفتن مسوولیتبیعت گرفتن از مردمبراى امام حسین(ع)بود، بدین گونه هرکس که مىخواستبا امام بیعتکند نزد مسلم بن عوسجه رفته و به نشانه اظهار وفادارى به ساحتمقدس ابىعبدالله(ع)با او بیعت مىکرد. علامه سماوى مىنویسد: «کام ممن تولى البیعه للحسین حینما دخل مسلم الکوفه.»
ممکن است این انتخاب دلائل فراوانى داشته باشد از جمله این کهوى فردى داراى سابقه درخشان و نزد غالب مردم کوفه از احترامخاصى برخوردار بود، بدین جهت مىباید کسى مسوولیت چنین کارى رابپذیرد که روى تمام قبائل و طوائف و گروهها و اشراف شناختىداشته باشد تا بتواند براى حرکت آینده روى بیعت کنندگان حساببازکرده و برنامهریزى کند.
افزون براین شاید به دلائل امنیتى که همه روزه حضرت مسلم بنعقیل نمىتوانست جهتبیعت گرفتن با مردم ملاقات کند، وى را بدینسمت انتخاب کرد.
نقشه خائنانه معقل
باورود عبیدالله بن زیاد به کوفه و تسلط بر اوضاع و سخنرانىو تهدید مردم و تطمیع اشراف کوفه، حضرت مسلم بن عقیل چنین صلاحدید که درخانه هانى بن عروه مستقر گردد. بدین جهتخانه مختاررا به قصد خانه هانى ترک گفت و از آن پس شیعیان و هواداران بهطور مخفیانه به حضور مسلم بن عقیل مىرسیدند.
بدون شک مخفى شدن مسلم بن عقیل و رهبرى مردم از طرف امامحسین(ع)سخت عبیدالله را نگران ساخته و پیوسته تلاش مىکرد تا محلاختفاى مسلم بن عقیل را پیدا کند. اما همچنان تلاشهاى اوبىنتیجه مانده بود. در نهایت نظرش براین شد تا شخصى را در پوششهوادارى اهلبیت(علیهم السلام)به نزد یکى از کارگزاران حضرت مسلمبفرستد تا از آن طریق بر محل اختفاى حضرت مسلم و اتفاقات ورخدادها، آگاه شود.
بدین جهتیکى از غلامان خود را به نام «معقل» فراخواند وگفت: این سههزار درهم را بگیر و خود را به گونهاى به نزد مسلمبن عقیل برسان و این کار فقط از طریق یارانش ساخته است، پس اگربریکى یا گروهى از آنها دستیافتى این پول را به آنها بده وبگو این پول را درراه جهاد با دشمنانتان به مصرف برسانید وآنها را مطمئن ساز که از آنان مىباشى و اگر این صداقت را از تودیدند اطمینان پیدا کرده و چیزى را ازتو پنهان نخواهند داشت وبا آنان در رفت و آمد باش تا تو را به محل اختفاى مسلم بن عقیلبرسانند.
روز دیگر معقل به دنبال انجام ماموریتبه مسجد آمده و درفاصله چند قدمى مسلم بن عوسجه اسدى که مشغول نماز بود نشست. درآن هنگام شنید که مىگویند: این مرد مسلم بن عوسجه براىامام حسین(ع)بیعت مىگیرد. همین که از نماز فارغ شد به نزد اورفته و در کنارش قرار گرفت و وى را مخاطب قرار داده چنین گفت: اى بنده خدا! من مردى از اهل شام هستم که خداوند نعمت محبتاهلبیت و محبت کسانى که آنها را دوست دارند به من ارزانى داشتهاست. ضمنا براى این که جلب توجه کند خود را به حالت گریه درآورد و گفت: سه هزار درهم همراه من است که مىخواهم بدین وسیلهبه ملاقات یکى از آنها که شنیدهام به تازگى وارد کوفه شده وبراى فرزند رسول خدا از مردم بیعت مىگیرد. بروم. خواستم او راملاقات کنم اما تا کنون کسى را پیدا نکرده تا مرا به سوى اوببرد و محل استقرار او را یاد ندارم که خودم بروم. حال که درمسجد نشسته بودم شنیدم که عدهاى از مؤمنین به یکدیگر مىگفتند: که این مرد اطلاعاتى از این خاندان دارد و من نیز نزد تو آمدهامتا این اموال را از من بستانى و برصاحبتبدهى. بدان که منبرادرى از برادرانت مىباشم و مورد ثقه و اعتماد تو نیز مىباشمو اگر مىخواهى پیش از آنکه مرا به ملاقات او ببرى نخست از منبیعتبگیر.
مسلم بن عوسجه گفت: خداى را حمد و سپاس مىگویم که تو راملاقات کردم و از این دیدار بسیار خوشحالم، امید ستبه آنچه کهدوست دارى برسى و خداوند به وسیله تو اهلبیت پیامبرش را نصرتدهد. ...
معقل گفت: چیزى جز خیر نخواهد بود، حال از من بیعتبگیر.
مسلم بن عوسجه از او بیعت گرفته در ضمن پیمان سختى گرفت کهصداقت داشته باشد و خیانت ننموده و هرآنچه را که مىبیند یامىشنود کتمان کند.
معقل در ظاهر به او اطمینان داد که خواستههاى مسلم بن عوسجهرا عملى سازد. ضمنا چند روزى به منزل مسلم بن عوسجه در رفت وآمد بود اما همچنان منتظر ورود برمسلم بن عقیل بود. و پس ازدرخواست ورود معقل از طرف مسلم بن عوسجه، عاقبت موفق شد که برمسلم بن عقیل وارد شود و پس از اخذ بیعت آن مبلغ را در اختیارمسلم قرار داد.
دراینجا «استاد شریف قرشى» اعضا و گردانندگان قیام مسلم بنعقیل را مخاطب قرار داده و کار آنها را زیر سؤال برده به اینکه: مگر نمىدانستند که معقل از اهلشام است و اهل شام نیز معروفبه بغض اهلبیت و دوستى و محبتبنىامیه مىباشند، پس چرا به اواعتماد کردند؟ ثانیا خوب بود به خاطر همان مبلغى که پیشنهادکرده و به جهت آن گریه فریبنده که نموده بود نسبتبه او احتیاطبیشترى مىکردند و لا اقل دربارهاش مشکوک مىبودند. و ثالثا چهدلیلى داشتیک فرد ناآشنا و به قول خودش شامى هر روز یک توقفطولانى آن هم در مرکز فرماندهى داشته باشد تا جائىکه اولین فردبرمسلم بن عقیل داخل شده و آخرین فرد خارج گردد؟ آیا این حرکاتمرموز دلیل برمشکوک بودن او نبوده که شاید عامل نفوذى باشد؟!
در پاسخ مىگوییم که: ممکن است درمجموع کارى برخلاف امنیت صورتگرفته باشد، اما هرگز این راهیابى به توسط مسلم بن عوسجه نقطهضعفى براو حساب نمىشود، بلکه از دقت و مطالعه بیشترى دراینجریان به دست مىآید که وى کمال دقت و احتیاط را مراعات کردهبود; زیرا او نه اولین فردى بود که بیعت مىکرده و پول مىآوردهو نه آخرین آنها بلکه صدها و هزاران نفر با مسلم ملاقاتداشتهاند. حال خود قضاوت کنید که مشخص کردن نیتسوء وى از بینهجده هزار نفرى که بیعت کردند چهگونه ممکن بود با توجه به اینکه نه او امام معصوم بود که از ضمائر و نیتهاى انسانهاباخبرباشد و نه اگر امام بود مىتوانستبر اساس باطن انسانها ونیتهاى سوء شان عمل کند؟ بدین جهت مسلم بن عوسجه با گرفتن عهدو پیمان سخت و معطل گذاشتن چند روزه وى بر ملاقات با حضرت مسلمچنین به نظر مىرسد که هیچ گونه بىدقتى و بىاحتیاطى دراین راستانبوده است; زیرا این اقدام خائنانه از هرکس امکانش بود.
2- وکیل مسلم در قبض اموال وخرید اسلحه
دومین مسوولیت مسلم بن عوسجه در ایام حضور مسلم بن عقیل درکوفه این بود که وى از طرف مسلم وکالت گرفتن اموال و خرید وفروش اسلحه جنگى را پذیرا شده بود. بدون شک این دو وظیفه کارىبس دشوار و پرخطر بود که یقینا از همه کس ساخته نبود، ولى مسلمبن عوسجه این وظیفه را به خوبى ایفاکرده و آنچه را که مىبایداز ادوات جنگى تهیه کرده و آمادگىهاى لازم خود را تا روز قیامحضرت مسلم بن عقیل انجام داده بود.
3- فرماندهى برگروهى از مذحج و اسد
سومین سمت مسلم بن عوسجه عهدهدارى فرماندهى برگروهى از قبیلهمذحج و اسد بود. زیرا با مسلط شدن عبیدالله بر اوضاع و دستگیرىهانى بن عروه اوضاع رو به وخامت گذارده و نظر مسلم بن عقیلبراین شد تا براى کوتاه کردن دست عبیدالله بن زیاد از نیروهاىوفادار به امام حسین(ع)، قیام خود را آغاز کند. بدین جهت ازعبدالله بن حازم خواست تا نیروها را فراخوان کند. پس از اعلانعبدالله حدود چهار هزار نفر یا چهل هزار نفر گرداگرد مسلم جمعگشته و شعار مسلمانان در روز بدر «یا منصور امت» را تکرارمىکردند.
مسلم بن عقیل به سرعت نیروها را سازماندهى کرده و فرماندهىگردانهاى لشکر را به عدهاى واگذار نمود. از جمله مسلم بن عوسجهبودکه وى را فرمانده گروهى از قبیله مذحج و قبیله اسد نمود.
نقش مسلم بن عوسجه در حادثه عاشورا
اما نقش وى درحادثه کربلا چیزى نیست که برکسى پوشیده باشد ویا تاریخنگارى آن را نادیده گرفته باشد. زیرا از همان وقتى کهوارد کربلا شد، پیوسته مایه دلگرمى یاران امام بوده به طورى کهدر شب عاشورا با آن سخن پرشور وهیجان انگیز خود آن چنانصادقانه سخن گفت و عمل کرد که در روز عاشورا دشمن را به حیرتواداشت. مسلم کسى بود که دشمنان از حضور وى سخت وحشت زدهبودند. دلیلش آن است که پس از شهادت وى لشکر عمربن سعد آن قدرخوشحال شد که با فریاد، شادىکنان مىگفتند: مسلم را کشتیم.
و به نقل علامه مازندرانى خود عمر ازشهادت مسلم بن عوسجهخوشحال بود و فریاد مىزد که مسلم را کشتیم.
اینک در یک نگاه کوتاه نقش مسلم را در کربلا ازنظر مىگذرانیم:
1- سخنان پرشور مسلم در شب عاشورا
در شب عاشورا هنگامى که امام حسین(ع)براى آخرینبار یاران خودرا طى سخنانى آزمایش کرد، به این که «هنگام شهادت فرا رسیده ومن بیعتخود را از شما برداشتم از این تاریکى شب استفاده کنیدو راه شهر و دیار خویش را پیش گیرید.»
اولین کسى که پس از بنىهاشم از جاى برخاسته و سخنان پرشورىرا در تایید مواضع به حق امام حسین(ع)بیان داشت مسلم بن عوسجهبود. وى امام را مخاطب قرار داده چنین گفت: ما چگونه دست ازیارى تو برداریم؟! در این صورت در پیشگاه خدا چه عذرى خواهیمداشت؟ به خدا سوگند، من از تو جدا نمىگردم تا با نیزه خودسینهى دشمنان تو رابشکافم و تا شمشیر در دست من استبا آنانبجنگم و اگر هیچ سلاحى نداشتم با سنگ و کلوخ به جنگشان مىروم تاجان به جان آفرین تسلیم کنم.
سوگند به خدا که ما دست از یارى تو برنمىداریم تا بدانند کهما حرمت پیامبر را در حق تو رعایت نمودیم. به خدا سوگند که مندر مقام یارى تو به رتبهاى رسیدهام که اگر بدانم کشته مىشومآنگاه مرا زنده کنند و بکشند و بسوزانند و خاکستر مرا برباددهند و این کردار را هفتاد مرتبه با من به جاى آورند، هرگز ازتو جدا نخواهم شد تا هنگامى که مرگ را درخدمت تو ملاقات کنم وچگونه این خدمت را به انجام نرسانم و حال آن که یک شهادت بیشنیست و پس از آن کرامت جاودانه و سعادت ابدى است.
آرى، سخنان پرشور مسلم بن عوسجه در جمع امام حسین(ع)و یارانشآن قدر تحسینآمیز بود که برخى از یاران امام همانند زهیر راواداشت تا او هم به نشانه حمایت از امام حسین(ع)سخنانى راایراد کند.
2- خوددارى از تیراندازى به دستور امام(ع)
در روز عاشورا کهبه دستورامام(ع) درآن گودالى که در پشت چادرهاقرار گرفته بود آتش روشن کردندبه گونهاى که دشمن نتواند از پشتسربه امام و یارانش حمله کند.
لشکر عمربن سعد، از هرطرف که مىرفت آن آتش افروخته را در خندقمىدید. پس شمربن ذىالجوشن به صداى بلند فریاد برآورد: اى حسین!
پیش از آن که قیامت رسد به آتش شتاب کردى. حضرت فرمود: اینگوینده کیست؟ گویا شمر است. گفتند: آرى جز او نمىباشد. حضرتفرمود: اى پسر آن زنى که بزچرانى مىکرده! تو سزاوارترى به دخولدر آتش جهنم! مسلم بن عوسجه خواستبه طرف او تیرى افکند که آنحضرت اجازهاش نداد. مسلم عرض کرد: مرا رخصت ده تا او را هدفتیر سازم که همانا او فاسق و از دشمنان خدا و از بزرگانستمکاران است و خداوند مرا بر او توان و قدرت داده است. حضرتدر پاسخ فرمود: کراهت دارم که من شروع کننده جنگ با اینهاباشم.
3- پیکار در راه خدا
مهمترین نقش این یار باوفاى ابىعبداللهالحسین(ع) پیکار در راهخدا و دفاع ازاسلام و قرآن و امام زمان خودش مىباشد. او به حقراه خود را پیداکرده و در دفاع از راهش یک لحظه عقب نشینىنکرد. و در روز عاشورا آن چنان حماسه آفرید که دشمن به حیرتافتاد و به تعبیر مرحوم سماوى: جنگى که همانند آن شنیده نشدهاست. او در یک جنگ نابرابر به شهادت رسید. شیخ مفید مىنویسد: آنگاه که مزاحم بن حریثبه دست تواناى نافع بن هلال به هلاکترسید، عمروبن الحجاج برلشکر عمربن سعد فریاد زد و گفت: اى مردماحمق! آیا مىدانید شما با چه مردمى جنگ مىکنید؟ همانا اینجماعت دلیران مصرند و از پستان شجاعتشیرمکیدهاند و طالب مرگمىباشند. از این پس هیچ یک از شما به تنهایى به جنگ ایشان نرودکه هلاک خواهد شد. همانا این گروه عددشان اندک است و به زودىهلاک خواهند شد و به خدا سوگند اگر همگى هیچ کارى ننمایید جزآنکه ایشان را سنگ باران کنید همه را خواهید کشت. عمربن سعدگفت: راى محکم همین است که تودیدهاى. پس قاصدى به جانب لشکرفرستاد تا ندا کند که هیچ کس از سپاهیان حق ندارد که یک تنهبجنگد. به دنبال این تصمیم، عمروبن الحجاج از کنار فرات بانیروهاى تحت امر خود برمیمنه اصحاب امام حسین(ع) حمله کرد وساعتى این دو لشکر به نبرد سختى باهم پرداختند. در این جنگنابرابر عدهزیادى از طرفین کشته و زخمى شدند. از جمله مسلم بنعوسجه به شدت زخمى شده روى خاک افتاد.
و در معالى السبطین آمده: وکان مسلم یقاتل قتالا شدیدا و یحملفیهم و سیفه مصلتبیمینه و یقول:
ان تسالوا عفى فانى ذولبد من فرع قوم من ذرى بنىاسد فمن بغانا حائد عن الرشد و کافر بدین جبار صمد
مسلم بن عوسجه با حمله به صفوف دشمنان، سختبا آنان جنگید. وى در حالىکه شمشیر خود را به دست راست گرفته بود این رجز رامىخواند:
اگر از من بپرسید من آن شیرى هستم، از تبار قومى که از ریشهو ذریه بنىاسد مىباشند. هرکه به ما تجاوز کند از راه رشد فاصلهگرفته، و به دین خداوند جبار و صمد کافر گشته است.
امام بربالین مسلم بن عوسجه
هنگامى که لشکر عمربن سعد از حمله خود دست کشید و گردوغباردر معرکه فرو نشست، مسلم بن عوسجه را بر روى زمین افتادهدیدند. هنوز رمقى در وى بود، حسین بن على(ع)به همراه حبیب بنمظاهر اسدى به بالین او آمد، و درکنارش نشست و چنین گفت: «رحمک الله یا مسلم» ; اى مسلم! خدا تو را رحمت کند. سپس اینآیه را خواند:
«بعضى از آنها به پیمان خود عمل نموده و بعضى دیگر بهانتظار نشستهاند و تغییر و تبدیلى در پیمانشان ندادهاند.»
در اینجا حبیب بن مظاهر خطاب به مسلم چنین گفت: مسلم کشتهشدن تو بر من سخت است ولى به تو مژده مىدهم که چند لحظه دیگروارد بهشتخواهى شد. مسلم گفت: «جزاکالله خیرا.»
حبیب گفت: اگر مىدانستم که پس از تو بلافاصله به میدان نخواهمرفت، دوست داشتم که اگر وصیتىدارى انجام دهم. مسلم با صداىضعیف در حالى که به حسین بن على(ع) اشاره مىنمود به حبیب گفت: «اوصیک بهذا ان تموت دونه» ; وصیت من این است که تا آخرینقطره خون دست از او برندارى.
حبیب گفت: به خدا سوگند! این وصیت تو را عملى خواهم کرد و درهمین گفتگو بودند که مسلم بن عوسجه جان به جان آفرین تسلیمکرد.
انعکاس خبر شهادت در اردوى دشمن
پس از باخبرشدن لشکر عمربن سعد از شهادت مسلم بن عوسجه،ولوله عجیبى در بین سپاهیان افتاد، عدهاى از خوشحالى به یکدیگرتبریک گفته اما عدهاى دیگر شدیدا از شهادت مسلم متاثر بودند.
شبثبن ربعىبا این که خود یکى از جنایتکاران جنگى به شمارمىرفت، اما این خبر به حدى او را متاثر کرد و از خوشحالىعمربن سعد و سپاهیانش به حدى عصبانى گشته بود که همه آنها رابه باد انتقاد گرفته چنین مىگفت: مادرهایتان به عزایتانبنشینند، شما به دستخود خودتان را مىکشید و نفسهاى خود رابراى دیگرى ذلیل و خوار مىکنید! آیا براى کشته شدن شخصیتىهمانند مسلم، شادى مىکنید؟! قسم به آن که تسلیم او هستم، چهصحنههاى زیبا و مهمى را از او دیدهام و در روز سلق آذربایجاناو را دیدم که شش نفر از مشرکین را به هلاکت رسانده بود، پیش ازآن که اسبهاى مسلمانان به خواب روند آیا همانند چنین کسى کشتهمىشود، شما خوشحالى و شادى مىکنید؟!
در سوگ فرزند عوسجه
اما در سوگ مسلم بن عوسجه و سایر یاران وشهداى کربلا همهگریستند و برآن همه ایثار و شجاعت و مقاومت و دفاع از رهبرىآفرین گفتند.
اولین کسى که در سوگ فرزند عوسجه متاثر شد و به شدت گریستامام سجاد(ع)بود. و آن در وقتى بود که امام حسین(ع)پس از شهادتتمام اصحاب و بنىهاشم در آخرین لحظات که به دیدار جگرگوشهاشرفته تا با اوهم آخرین دیدار را داشته باشد.
علامه مازندرانى به نقل از «الدمعه الساکبه» مىنویسد:
هنگامى که امام حسین(ع)در روز عاشورا تنها شد، نگاهى بهچادرهاى فرزندان پدر خود انداخت و آنها را خالى از برادران خوددید، سپس نگاهى به چادرهاى بنىعقیل انداخت که آنها را نیز خالىاز اهلش دید. آنگاه، نگاهى به چادرهاى یاران و اصحاب خود افکندو احدى را در آنجا نیافت. پس جمله «لاحول و لا قوه الا بالله»را همواره تکرار کرده بر زبان جارى مىساخت و به طرف خیمههاىزنان حرکت کرد. ابتدا به چادر فرزند خود امام سجاد(ع)رفت.
ملاحظه کرد که بر پوستینى در بستر افتاده است و زینب(س) او راپرستارى مىکند. همین که چشم امام سجاد(ع)به پدر افتاد; خواستاز جاى برخیزد اما در اثر شدت بیمارى نتوانست از جاى برخیزد،به عمه خود روکرده گفت: عمه جان! مرا به سینه خود به چسبان تاقدرى خودم را از جاى بلند کنم، زیرا این فرزند رسول الله استکه به دیدار ما آمده.
زینب(س)در پشتسرامام سجاد(ع)قرار گرفته و او را به سینه خودتکیه داد. امام حسین(ع)از بیمارى فرزندش جویا شد. در حالى کهامام سجاد(ع)خدا را حمد و سپاس مىنمود، و آنگاه ازامام(ع)پرسید: پدرجان! کار شما با این منافقین امروز به کجاانجامید؟
امام حسین(ع)فرمود: فرزندم! شیطان برآنها غلبه کرد و یاد خدارا به فراموشى سپردند. بدان که جنگ بین ما و آنها بالا گرفت تازمین از خون ما و آنها رنگین شد. امام سجاد(ع)فرمود: پدرجان! عمویم عباس کجاست؟ تا نام عباس به میان آمد، اشک در چشمان زینبحلقه و پیوسته به برادر خود نگاه مىکرد که جواب امام سجاد(ع)راچگونه خواهد داد؟ زیرا خبر شهادت عمویش عباس را به جهتشدتنیافتن بیماریش، به او نگفته بودند. حضرت در پاسخ فرمود: فرزندم! عموى تو عباس، کشته شد و دو دستش را در کنار نهر فراتقطع کردند. امام زین العابدین(ع)گریه سختى کرد تا از هوش رفت وهمین که به هوش آمد، از عموهاى خود یک به یک سؤال کرد و امامدر جواب مىفرمود: کشته شد. امام سجاد(ع) پرسید: پدرجان! برادرمکجاست؟ حبیب کجاست و مسلم بن عوسجه و زهیر بن القین چه شدند وکجایند؟
امام(ع)در جواب فرمود: بدان فرزندم که در این خیمهها مردى جزمن و تو یافت نمىشود و از تمام اینهایىکه پرسیدى، همهشان بهشهادت رسیدند.
امام سجاد(ع)بار دیگر گریه سختى کرد و به عمهاش فرمود: عمهجان! شمشیر و عصا را برایم بیاور. امام حسین(ع)فرمود: براىچه مىخواهى؟
امام سجاد(ع)فرمود: پدرجان! ... اما عصا را مىخواهم که به آنتکیه کنم و اما شمشیر را مىخواهم تا به وسیله آن از جان فرزندپیامبر دفاع کنم، زیرا هیچ خیرى در زندگى پس از او نمىباشد. امام(ع)فرزند خود را به سینه چسبانید و از اقدام چنین کارىبه خاطر بیمارىاش منع نمود.
سلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعثحیا.
اللهم احشرنا مع الحسین و مع اصحاب الحسین، الذین بذلوامهجهم دون الحسین(ع) انک سمیع مجیب.