مدیریت زبان از نگاه امام چهارم(ع)
آرشیو
چکیده
متن
«و اما حق اللسان فاکرامه عن الخناء و تعویده على الخیر وحمله على الادب و اجمامه الا لموضع الحاجه و اعفائه عن الفضول. الشنعه القلیله الفائده التى لایومن ضررها مع قله عائدتها.
و یعد شاهد العقل و الدلیل علیه و تزین العاقل بعقله و حسنسیرته فى لسانه و لا قوه الا بالله العلى العظیم.»
اما حق زبان این است که آن را با سخن یاوه نگفتن گرامىبدارى.(و نیز)به نیکى عادت دهى. به ادب و نزاکت وادارى. جز درمورد نیاز جلویش را بگیرى. از زیاده گویىهاى زننده، بیهوده وکم فایده که نفعى ناچیز دارند و مفسدهانگیز و زیان آورند. دورش سازى.
زبان شاهد و دلیل عقل است. آراستگى و زیبائى عاقل را باید درعقلش جستجو کرد; و حسن منش عاقل را باید از زبان و کلامش فهمید; و هیچ نیرویى نیست مگر از خداى على و عظیم.
خداوند زبان را براى بیان معانى، مقاصد و اغراض درونى وپنهانى به انسان داده است.
وقتى آفریدگار حکیم مقرر داشت انسان در این جهان پر از نیاززندگى کند، اسباب و ابزار رفع نیاز را نیز در اختیارش گذاشت. یکى از چیزهایى که انسان در این جهان بدان نیاز دارد، وسیلهىتفهیم مقاصد درونى به دیگران یعنى زبان است.
ارزش هر نعمتبه شکل و نوع و شیوه استفاده از آن نعمت وموهبت وابسته است. اگر نعمت و موهبتى طبق اصول و ضابطههاى معقول و به اصطلاح کماهو حقه مورد استفاده قرار گیرد، قیمت و اهمیت آن فزونتر وموقعیت آن بهتر خواهد بود.
زمینهاى کشاورزى و زراعى فراوان و آبهاى وحشى و بدون کنترلوقتى ارزشمند و داراى اهمیت است. که بتوانیم مطابق ضابطهها وروشهاى معقول آنها را به ثمر دهى برسانیم. اگر چنین نباشد، آن همه زمین و آب براى ما داراى اهمیت وارزش نخواهد بود.
دست انسان را که یکى از موهبتهاى خدا است. ملاحظه کنید; اهمیت آن تنها در بودنش نیست. اهمیت آن بسته به این است کهببینیم چگونه باید از آن استفاده کنیم، در چه چیز و در کجا آنرا به کار اندازیم و آن را ابزار کدام کار قرار دهیم؟
در سخن جامع، اهمیت دست تنها در بودنش نیست; دستبا اهمیت،دست عمل کننده و شاغل است و اهمیت ستشاغل هم به نوع و کیفیتکارى که انجام مىدهد، بستگى دارد. اگر دستبه کار بهتر ونافعتر و پربهاتر پردازد، اهمیت و ارزش بیشتر دارد.
چیستى کار زبان و کیفیت مطلوب در کار زبان
امام چهارم، حضرت امام زین العابدین(ع)، در رساله حقوقىاشدرباره شیوه استفاده درست، منطقى و مشروع از زبان مىفرماید:
1- با زبان خود سخن ناهنجار و یاوه نگویید; دور کردن زباناز سخن یاوه، احترام کردن به زبان و ارزشمند شمردن آن است.
2- زبان را به نیکى و خیر عادت دهید.
از کلمه عادت دادن، استفاده مىشود که:
الف- باید همواره مراقب زبان باشیم تا با استمرار و مراقبت،«سخن خوب گفتن» عادت زبان شود.
ب- انسان در طبیعتخود در مورد زبانش موجودى بى بند و باراست و به طبیعتخود، جلو فساد و خلاف زبانش را نمىگیرد، پس بایدانسان در مورد زبان خود به اعمال روش بپردازد. و آن را در جهتخیر و نیکى کانالیزه کند. البته این امر امکانپذیر نیست مگر بهوسیله اندیشیدن در عواقب سوء آزادگذاشتن زبان و عادت دادن آنبه خیر و نیکى; به عبارت روشنتر، اصلاح زبان کارى تخصصى است وبرنامه و طرح و دستور مىخواهد نه یک کار طبیعى که به طورخودکار انجام شود.
تجربه ثابت کرده که نفوذ عادت در انسان، مانند تقلید و تعصب،از نفوذ عمل و قانون و مذهب و علم بیشتر است. بر این اساس،باید از نفوذ عادت در راه جلوگیرى از ناهنجار گویى زباناستفاده کرد.
ادعاى ما به آسانى قابل اثبات است:
بسیارى، در روزنامه یا مجله، درباره زیانهاى بهداشتى تماسهاىآلوده جنسى، سیگار، مواد مخدر، مشروبات الکلى، ربا، قمار واحتکار مطالعه مىکنند; ولى بعد از مطالعه بلافاصله سیگارى آتشمىزنند یا به مواد مخدر و ... روى مىآورند.
مىدانید چرا به نداى عقل، دانش، روزنامه و مجله گوش نمىدهند؟ سببش قدرت عادت است. آگاهى آنان در باره آن امور زیانبار بهاندازهاى نیست که در مقابل یک عادت عمیق و ریشه دار مقاومتکند.
تاثیر و نفوذ عادت خوب هم همین طور است; یعنى اگر به چندیندلیل، خوبى گفتار را به اثبات برسانى، همه دلایل شما نمىتواندکسى را که به گفتار نیک عادت کرده، از سخن زیبا گفتن باز دارد.
بر این اساس، امام چهارم(ع)عادت دادن زبان به سخن خوب گفتنرا یکى از حقوق زبان و یکى از وظایف انسانى ما در برابر نعمتزبان معرفى مىفرماید.
3- حقسوم زباناین استکه آنرا بهادب وادارى. مراد(ادب لفظى که به جنبههاى ادبى سخن گفتن مربوط مىشود. نیست، بلکه منظور مراعات ادب معنوى است; یعنى همراه بودن مضمونکلام با ادب و احترام; براى مثال اگر بستانکار به بدهکار بگوید: «اگر امکان دارید; لطفا سند بدهى خود را از ما بگیرید.» دراینجا طلبکار جملهاى به کار گرفته که مضمونى مودبانه واحترامآمیز دارد; یعنى جمله بار ادب معنوى دارد، نه بار ادبلفظى.
اگر در مقام مطالبه، به جاى جمله اول، بگوید: «چرا چنینمردمى هستید؟، چرا در دادن طلب ما مسامحه مىکنید؟، چرا به موقعنیامدى؟ شما قابل ترحم نیستید.» نه از ادب لفظى پیروى کرده ونه از ادب معنوى و مضمونى.
و اگر در همان مورد بگوید: «سند بدهى خود را که هموارهمانند سایه مرگ شما را دنبال مىکند و مثل عقاب بر پیکر نحیفشما پنجه انداخته و مثل سرطان در اعماق جان و جسم شما ریشهدوانیده است. از ما بگیرید و آرامش فکرى را به روح خودتان بازگردانید.» از ادب لفظى و معنوى هر دو پیروى کرده است.
از کلمه وادار کردن استنباط مىشود که زبان از یک طغیان وسرکشى ویژه اطاعت مىکند، طبع فرمانبرى ندارد و عبد الشیطاناست; پس باید او را به عبودیت وادار کرد.
اغلب قدرتمندان و زورمداران جهان زبانهاى جلف و بى مهابا ودریدهاى دارند و زبانهایشان هم مثل خودشان بى شرم و حیااست.
4- حق چهارم زبان این است که جلوى آن را، جز در جایى که نفعمادى و معنوى دارد و گفتن مورد نیاز است، بگیرى.
پس سخن گفتن وقتى منطقى و قابل توجیه است که متضمن نفع مادى،معنوى یا هر دو باشد.
5- حق پنجم زبان این است که آن را از زیاده گوییهاى زننده وبیهوده که نفعى ناچیز دارند و مفسدهانگیز و زیان آورند. دورسازى; یعنى آنجا که سخن گفتن متضمن ده درصد نفع و نود درصدزیان است، باید زبان را از سخن بازدارى. در حدیث آمده است:
وقتى مىخواهید صبح زود از خانه بیرون بیایید، تمامى اعضا وجوارح شما با التماس و خواهش زیاد زبان شما را مورد خطاب قرارداده، مىگویند:
اى زبان! ما(اعضا و جوارح)از شما مىخواهیم و انتظار داریموقتى که با مردم حرف مىزنید مواظب حرفهایتان باشید و فحش،ناروا و دروغ نگویید; زیرا خطر اینها دامنگیر ما اعضا و جوارحخواهد شد; پس التماس ما را بپذیر.
و یعد شاهد العقل و الدلیل علیه و تزین العاقل بعقله و حسنسیرته فى لسانه و لا قوه الا بالله العلى العظیم.»
اما حق زبان این است که آن را با سخن یاوه نگفتن گرامىبدارى.(و نیز)به نیکى عادت دهى. به ادب و نزاکت وادارى. جز درمورد نیاز جلویش را بگیرى. از زیاده گویىهاى زننده، بیهوده وکم فایده که نفعى ناچیز دارند و مفسدهانگیز و زیان آورند. دورش سازى.
زبان شاهد و دلیل عقل است. آراستگى و زیبائى عاقل را باید درعقلش جستجو کرد; و حسن منش عاقل را باید از زبان و کلامش فهمید; و هیچ نیرویى نیست مگر از خداى على و عظیم.
خداوند زبان را براى بیان معانى، مقاصد و اغراض درونى وپنهانى به انسان داده است.
وقتى آفریدگار حکیم مقرر داشت انسان در این جهان پر از نیاززندگى کند، اسباب و ابزار رفع نیاز را نیز در اختیارش گذاشت. یکى از چیزهایى که انسان در این جهان بدان نیاز دارد، وسیلهىتفهیم مقاصد درونى به دیگران یعنى زبان است.
ارزش هر نعمتبه شکل و نوع و شیوه استفاده از آن نعمت وموهبت وابسته است. اگر نعمت و موهبتى طبق اصول و ضابطههاى معقول و به اصطلاح کماهو حقه مورد استفاده قرار گیرد، قیمت و اهمیت آن فزونتر وموقعیت آن بهتر خواهد بود.
زمینهاى کشاورزى و زراعى فراوان و آبهاى وحشى و بدون کنترلوقتى ارزشمند و داراى اهمیت است. که بتوانیم مطابق ضابطهها وروشهاى معقول آنها را به ثمر دهى برسانیم. اگر چنین نباشد، آن همه زمین و آب براى ما داراى اهمیت وارزش نخواهد بود.
دست انسان را که یکى از موهبتهاى خدا است. ملاحظه کنید; اهمیت آن تنها در بودنش نیست. اهمیت آن بسته به این است کهببینیم چگونه باید از آن استفاده کنیم، در چه چیز و در کجا آنرا به کار اندازیم و آن را ابزار کدام کار قرار دهیم؟
در سخن جامع، اهمیت دست تنها در بودنش نیست; دستبا اهمیت،دست عمل کننده و شاغل است و اهمیت ستشاغل هم به نوع و کیفیتکارى که انجام مىدهد، بستگى دارد. اگر دستبه کار بهتر ونافعتر و پربهاتر پردازد، اهمیت و ارزش بیشتر دارد.
چیستى کار زبان و کیفیت مطلوب در کار زبان
امام چهارم، حضرت امام زین العابدین(ع)، در رساله حقوقىاشدرباره شیوه استفاده درست، منطقى و مشروع از زبان مىفرماید:
1- با زبان خود سخن ناهنجار و یاوه نگویید; دور کردن زباناز سخن یاوه، احترام کردن به زبان و ارزشمند شمردن آن است.
2- زبان را به نیکى و خیر عادت دهید.
از کلمه عادت دادن، استفاده مىشود که:
الف- باید همواره مراقب زبان باشیم تا با استمرار و مراقبت،«سخن خوب گفتن» عادت زبان شود.
ب- انسان در طبیعتخود در مورد زبانش موجودى بى بند و باراست و به طبیعتخود، جلو فساد و خلاف زبانش را نمىگیرد، پس بایدانسان در مورد زبان خود به اعمال روش بپردازد. و آن را در جهتخیر و نیکى کانالیزه کند. البته این امر امکانپذیر نیست مگر بهوسیله اندیشیدن در عواقب سوء آزادگذاشتن زبان و عادت دادن آنبه خیر و نیکى; به عبارت روشنتر، اصلاح زبان کارى تخصصى است وبرنامه و طرح و دستور مىخواهد نه یک کار طبیعى که به طورخودکار انجام شود.
تجربه ثابت کرده که نفوذ عادت در انسان، مانند تقلید و تعصب،از نفوذ عمل و قانون و مذهب و علم بیشتر است. بر این اساس،باید از نفوذ عادت در راه جلوگیرى از ناهنجار گویى زباناستفاده کرد.
ادعاى ما به آسانى قابل اثبات است:
بسیارى، در روزنامه یا مجله، درباره زیانهاى بهداشتى تماسهاىآلوده جنسى، سیگار، مواد مخدر، مشروبات الکلى، ربا، قمار واحتکار مطالعه مىکنند; ولى بعد از مطالعه بلافاصله سیگارى آتشمىزنند یا به مواد مخدر و ... روى مىآورند.
مىدانید چرا به نداى عقل، دانش، روزنامه و مجله گوش نمىدهند؟ سببش قدرت عادت است. آگاهى آنان در باره آن امور زیانبار بهاندازهاى نیست که در مقابل یک عادت عمیق و ریشه دار مقاومتکند.
تاثیر و نفوذ عادت خوب هم همین طور است; یعنى اگر به چندیندلیل، خوبى گفتار را به اثبات برسانى، همه دلایل شما نمىتواندکسى را که به گفتار نیک عادت کرده، از سخن زیبا گفتن باز دارد.
بر این اساس، امام چهارم(ع)عادت دادن زبان به سخن خوب گفتنرا یکى از حقوق زبان و یکى از وظایف انسانى ما در برابر نعمتزبان معرفى مىفرماید.
3- حقسوم زباناین استکه آنرا بهادب وادارى. مراد(ادب لفظى که به جنبههاى ادبى سخن گفتن مربوط مىشود. نیست، بلکه منظور مراعات ادب معنوى است; یعنى همراه بودن مضمونکلام با ادب و احترام; براى مثال اگر بستانکار به بدهکار بگوید: «اگر امکان دارید; لطفا سند بدهى خود را از ما بگیرید.» دراینجا طلبکار جملهاى به کار گرفته که مضمونى مودبانه واحترامآمیز دارد; یعنى جمله بار ادب معنوى دارد، نه بار ادبلفظى.
اگر در مقام مطالبه، به جاى جمله اول، بگوید: «چرا چنینمردمى هستید؟، چرا در دادن طلب ما مسامحه مىکنید؟، چرا به موقعنیامدى؟ شما قابل ترحم نیستید.» نه از ادب لفظى پیروى کرده ونه از ادب معنوى و مضمونى.
و اگر در همان مورد بگوید: «سند بدهى خود را که هموارهمانند سایه مرگ شما را دنبال مىکند و مثل عقاب بر پیکر نحیفشما پنجه انداخته و مثل سرطان در اعماق جان و جسم شما ریشهدوانیده است. از ما بگیرید و آرامش فکرى را به روح خودتان بازگردانید.» از ادب لفظى و معنوى هر دو پیروى کرده است.
از کلمه وادار کردن استنباط مىشود که زبان از یک طغیان وسرکشى ویژه اطاعت مىکند، طبع فرمانبرى ندارد و عبد الشیطاناست; پس باید او را به عبودیت وادار کرد.
اغلب قدرتمندان و زورمداران جهان زبانهاى جلف و بى مهابا ودریدهاى دارند و زبانهایشان هم مثل خودشان بى شرم و حیااست.
4- حق چهارم زبان این است که جلوى آن را، جز در جایى که نفعمادى و معنوى دارد و گفتن مورد نیاز است، بگیرى.
پس سخن گفتن وقتى منطقى و قابل توجیه است که متضمن نفع مادى،معنوى یا هر دو باشد.
5- حق پنجم زبان این است که آن را از زیاده گوییهاى زننده وبیهوده که نفعى ناچیز دارند و مفسدهانگیز و زیان آورند. دورسازى; یعنى آنجا که سخن گفتن متضمن ده درصد نفع و نود درصدزیان است، باید زبان را از سخن بازدارى. در حدیث آمده است:
وقتى مىخواهید صبح زود از خانه بیرون بیایید، تمامى اعضا وجوارح شما با التماس و خواهش زیاد زبان شما را مورد خطاب قرارداده، مىگویند:
اى زبان! ما(اعضا و جوارح)از شما مىخواهیم و انتظار داریموقتى که با مردم حرف مىزنید مواظب حرفهایتان باشید و فحش،ناروا و دروغ نگویید; زیرا خطر اینها دامنگیر ما اعضا و جوارحخواهد شد; پس التماس ما را بپذیر.