آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

آشنایى با رهبران قیام
یکى از راههاى شناخت انقلابها، آگاهى از شخصیت فکرى، فرهنگى و سیاسى رهبران آنهاست. نهضت‏ها از اندیشه‏هاى رهبران خویش متاثر است. تفسیر دین، مکتب و هر عقیده‏اى توسط رهبران جنبش‏ها به رویکرد عملى قیامها مى‏انجامد. تفکرهاى انقلابى هماره در بستر اندیشه‏هاى پیشوایان انقلاب، تغییر و تحول فراوان یافته‏اند و جامعه را متحول ساخته‏اند. کنکاش در زندگینامه رهبران انقلاب از بهترین شیوه‏هاى آشنایى با علل انقلابهاست. قیام توابین نخستین قیام شیعى پس از حادثه کربلاست. رهبران قیام، بویژه رهبر اصلى آن،از چنان جایگاهى برخوردار بودند که بدون شناخت وقعیت‏سیاسى آنها، شناخت قیام توابین میسر نخواهد بود. گرچه درباره قیام توابین تاکنون تحقیق مفصل و در خور تحقق نیافته است، اما اکثر نویسندگان و حتى مورخان قدیمى به دلیل آگاهى اندک از زندگانى رهبران این قیام، آن را انتحار خوانده‏اند. اکثریت قریب به اتفاق این نویسندگان در داورى به نام و نتیجه قیام توجه کرده‏اند. نام قیام برگرفته از آیه‏اى است که قصد خودکشى گروهى پشیمان را به وهم مى‏افکند و نتیجه آن نیز چیزى جز شکست نبود.
رهبران قیام توابین از بزرگان شیعیان کوفه بودند و جایگاه ممتازى در بین قبیله‏هاى خود داشتند. اینک به صورت بسیار فشرده به معرفى آنها مى‏پردازیم. بدیهى است که در معرفى رهبران قیام، قسمت عمده به زندگینامه سلیمان بن صرد خزاعى اختصاص دارد، زیرا وى مرد شماره یک این قیام است.
1- سلیمان بن صرد خزاعى
قبیله‏« خزاعه‏» از بزرگترین قبایل عراق است که قرنها داراى جایگاهى ممتاز در بین قبایل عرب بود. سد مارب در پى سیل عرم در یمن( 115 ق. م.) شکست و مردم جنوب حجاز ناچار به سوى شمال رهسپار شدند. یمنى‏هاى مهاجر در دو شهر بزرگ آن عصر حجاز، یعنى مکه و مدینه اقامت گزیدند و اندک اندک جمعیت و شوکت آنان فزونى یافت تا جایى که سالیان دراز تولیت کعبه را در دوران جاهلیت‏بر عهده داشتند. مردم قبیله خزاعه پیش از فتح مکه، مسلمان شدند و بسیارى از آنها، در جنگهاى پیامبر(ص) علیه کفار جنگیدند. برخى از دلاوران خزاعه از فرماندهان سپاه امام على (ع) نیز بودند. بدیل بن ورقاء خزاعى، در جنگ صفین فرمانده پیاده نظام سپاه امام على (ع) بود. دعبل شاعر اهل بیت و عمرو بن حمق،انقلابى بزرگ که به دست معاویه به شهادت رسید، نیز از قبیله خزاعه‏اند. مردم قبیله خزاعه در جنگهاى حضرت على (ع) علیه ناکثین، مارقین و قاسطین شرکت داشتند.
سلیمان بن صرد نیز از قبیله خزاعه بود. او در سال 28 ه.ق در مکه به دنیا آمد. نامش «یسار» بود و پس از مسلمان شدن، پیامبر (ص) نامش را به «سلیمان‏» تغییر داد. سلیمان در جوانى به اسلام گروید و هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه همراه مهاجران بود. کنیه سلیمان (ابو مطرف) بود.
سلیمان بن صرد از اصحاب حضرت محمد (ص)، حضرت على (ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود و 25 حدیث از آنها نقل کرده است. وى در سال 17 ه.ق (شش سال پس از فوت پیامبر (ص)) همراه نخستین گروه مسلمانان مکه را به سوى کوفه ترک کرد و تا آخر عمر در این شهر جدید التاسیس اقامت گزید.
سلیمان بن صرد خزاعى را عابدترین و صالح‏ترین فرد قبیله خزاعه خوانده‏اند. وى داراى جایگاهى ویژه در میان قبیله خزاعه بود. او را برترین فرد خزاعه نامیده‏اند. قبیله خزاعه از او اطاعت مى‏کرد. سلیمان در بین قبیله خود سرورى و ریاست داشت. شیعیان کوفه در رخدادهاى سیاسى به او مراجعه مى‏کردند و هماره خانه‏اش محل تصمیم‏گیرى رهبران شیعیان کوفه در حوادث بزرگ سیاسى بود، تا آنجا که وى را از بزرگان عراق نامیده‏اند.
مسلمانان پس از مرگ عثمان( 35 ه.ق)، حضرت على (ع) را به خلافت‏برگزیدند. سلیمان بن صرد نیز از افرادى بود که با آن حضرت بیعت کرد و به دنبال بیعت او، قبیله خزاعه به جمع هواداران امام على (ع) پیوست. سلیمان بن صرد پیرمردى 63 ساله بود که ریاست قبیله خزاعه را بر عهده داشت. سن زیاد، تجربه فراوان، پیشگامى در پذیرش اسلام، صحابى پیامبر و از مهاجران صدر اسلام بودن و بالاخره زهد او موجب شد تا قبیله خزاعه از او فرمانبرى کند. نظام قبیله‏گرى تنها نظام متمرکز سیاسى آن عصر بود. پیمان رئیس قبیله با یک قبیله به معناى پیمان تمام افراد قبیله بود. بیعت‏سلیمان بن صرد با حضرت على (ع) موجب شد تا مردم قبیله‏اش نیز با آن حضرت بیعت کنند.
سلیمان بن صرد در جنگ صفین، فرمانده جناح راست پیاده نظام سپاه امام على (ع) بود. او پس از نیرنگ عمرو بن عاص در به نیزه زدن قرآنها و اعلام داورى قرآن درباره خلافت امام على (ع) و معاویه- که عهد نامه متارکه جنگ نوشته شد.- به امام على (ع) عرض کرد:
اى امیر مؤمنان،اگر یاورانى داشتى، هرگز این طومار (عهدنامه) نوشته نمى‏شد. سوگند به خدا، میان نیروها رفتم تا نظر آنها را به جنگ با معاویه- که نظر همه آنان قبل از حکمیت‏بود.- برگردانم ولى جز اندکى، کسى به یارى‏ام نیامد.
امام على (ع) به چهره خسته، عرق کرده، مجروح و خونین سلیمان نگاه کرد و این آیه را تلاوت فرمود:
فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
بعضى پیمان خود را به آخر رساندند و برخى دیگر در انتظارند و هرگز تغییرى در پیمان خود نداده‏اند.
سپس امام على (ع) به سلیمان بن صرد گفت: سلیمان! تو از افرادى هستى که به انتظار شهادت به سر مى‏برى و هرگز تغییرى در عهد و پیمان خود نمى‏دهى.
سلیمان بن صرد در تمام عمرش مدافع اهل بیت علیهم السلام بود. او در تمام جنگهاى امام على (ع) علیه دشمنان اسلام و ولایت‏حضور داشت. برخى از تاریخ نویسان شرکت‏سلیمان بن صرد در جنگ جمل را رد کرده‏اند. دلیل آنها حدیثى است که در آن، امام على (ع) او را به خاطر شرکت نکردن در جنگ جمل نکوهش کرده است. این نظر به دلایل زیر صحیح نیست:
1- برخى از کتب معتبر تاریخى مانند طبقات الکبرى و تذکرة الخواص تصریح کرده‏اند که سلیمان بن صرد در جنگ جمل حضور داشت.
2- در کتابهاى تاریخى به شرکت نکردن سلیمان بن صرد در جنگ جمل اشاره نشده است.
3- بسیارى از مورخان قدیمى،مانند ابن اثیر تصریح مى‏کنند که سلیمان بن صرد در تمام جنگهاى حضرت على (ع) علیه دشمنان آن حضرت،شرکت داشت.
4- حدیث فوق از نظر سند ضعیف است و شیخ طوسى هم احتمال جعلى بودن آن را داده است.
سلیمان بن صرد در دفاع از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام لحظه‏اى کوتاهى نکرد. وى بیش از نیم قرن در راه تاسیس و حفظ حکومت اسلامى از جان مایه گذاشت و پس از شهادت امام على (ع) از همکارى با خلفا اجتناب ورزید. او پس از پیامبر (ص) در دوران غصب خلافت نیز از هر گونه تلاش براى استحکام خلافت نامشروع امتناع کرد و لحظه‏اى به خدمت‏خلفا درنیامد.
سلیمان بن صرد از شیعیانى بود که پس از شهادت حضرت على (ع)، در دوران حکومت معاویه روش مبارزه منفى پیش گرفتند. وى در نماز جماعت «مغیره‏»، فرماندار کوفه شرکت نمى‏کرد. معاویه در سال 42 ه. در نامه‏اى که فرماندار کوفه از او مى‏خواست‏سلیمان بن صرد و دیگر بزرگان کوفه را وادار کند تا در نماز جماعتش شرکت کنند. زیرا عدم حضور رهبران قبایل، بویژه رهبران شیعیان و صحابى پیامبر (ص)، در نماز جماعت کارگزار معاویه، به معناى نپذیرفتن خلافت معاویه و نوعى اعتراض به حکومت‏بود. نامه معاویه به فرماندار کوفه گویاى این است که عدم حضور سلیمان بن صرد و برخى از بزرگان شیعه در نماز جماعت فرماندار از جنبه سیاسى براى حکومت مهم بود، زیرا تمام هدف معاویه استحکام حکومتش بود و هر چه این حکومت را خدشه‏دار مى‏ساخت، خطر به شمار مى‏آورد. سلیمان بن صرد به خاطر درک حضور پیامبر (ص) در بین مردم مقامى ارزنده داشت. او از مهاجران صدر اسلام بود و فرماندهى قبیله‏اى بزرگ را نیز برعهده داشت. شرکت نکردن او در نماز فرماندار معاویه، به سرعت در کوفه پخش شد. بیم آن مى‏رفت‏بزرگان قبایل دیگر کوفه نیز با عدم حضور در نماز جماعت فرماندار کوفه نارضایتى خود را از حکومت معاویه اعلام دارند. بنابر این، معاویه به کارگزارش در کوفه دستور داد سلیمان بن صرد و دیگر یاران سرشناس امام على (ع) را به زور در نماز خویش حاضر کند.
سلیمان بن صرد از اصحاب امام حسن (ع) نیز بود. پس از آنکه معاویه صلح نامه خویش با امام حسن (ع) را نقض کرد، سلیمان بن صرد به امام حسن (ع) پیشنهاد کرد که دستور جنگ با معاویه را صادر کند و او را پیشاپیش نیروها براى تصرف کوفه و عزل فرماندار گسیل دارد. امام حسن (ع) به سلیمان فرمود: هدف من از صلح جلوگیرى از خونریزى بود، پس به قضاى الهى خشنود باشید.
2- مسیب بن نجبه قزارى
وى از پهلوانان عرب، رئیس قبیله و مردى پرهیزکار بود. در جنگ قادسیه(15 ه.) و تمام جنگهاى حضرت على (ع) علیه دشمنان آن حضرت براى اسلام شمشیر زد. مسیب بن نجبه از اصحاب امام على (ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود. او را از بهترین و سرشناس‏ترین شیعیان شمرده‏اند. پدرش از حضرت على (ع) و خودش از امام حسن (ع) حدیث نقل کرده است. مسیب بن نجبه در جریان تجاوز لشکر معاویه به قلمرو سرزمین‏هاى تحت‏حکومت امام على (ع) (39 ه.) از سوى آن حضرت به فرماندهى سپاه انتخاب شد تا به «تیماء» رفته و سربازان اشغالگر معاویه را از آن منطقه اخراج کند.
3- رفاعة بن شداد بجلى
از اصحاب امام على (ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بود و در بین راه سفر حج، همراه مالک اشتر و گروهى دیگر از شیعیان در ربذه بدن مطهر صحابى بزرگ رسول خدا (ص)،ابوذر غفارى را کفن و دفن کرد و بر آن نماز گذارد. رفاعة بن شداد در جنگ صفین، فرمانده قبیله «بجلیه‏» بود و مردم قبیله‏اش را در نبرد با دشمنان امام على (ع) رهبرى کرد. رفاعة در قیام حجر بن عدى از انقلابیان جوان شمرده مى‏شد.
4- عبد الله بن وال تیمى(تمیمى)
از اصحاب امام على (ع) و امام حسین (ع) بود و از بزرگان شیعیان کوفه به شمار مى‏آمد. او را از پرهیزکاران، زاهدان و فقیهان شیعه شمرده‏اند.
5- عبد الله بن سعد( بن نفیل) ازدى
از اصحاب امام على (ع)(ص) بود و در زمره برترین شیعیان جاى داشت.
معاویه به پسرش یزید وصیت کرده بود که از چهار نفر از بزرگان عرب،حتمام بیعت‏بگیرد: حسین بن على (ع)، عبد الله بن عمر، عبد الرحمن بن ابوبکر و عبد الله بن زبیر. معاویه به فرزندش گفته بود که تنها این چهار نفر براى حکومت او خطر هستند.
از بین چهار نفر یاد شده، سه نفر جزو فرزندان خلفاى پس از پیامبر (ص) هستند و این نشانگر عمق اعتقاد مردم به وابستگان خلفاى پس از پیامبر (ص) بود. عبد الله بن زبیر نیز فرزند فردى بود که محبوبیتى کمتر از خلفا نزد مردم نداشت.
هنوز خبر مرگ معاویه به حجاز نرسیده بود که بلافاصله نامه‏اى به فرماندار مدینه‏« ولید بن عتبة ابن ابى‏سفیان‏» نوشت و از او خواست تا هر چه زودتر، از آن چهار نفر برایش بیعت‏بستاند. فرماندار مدینه با مروان حکم به مشورت برخاست. مروان به او گفت: عبد الرحمن بن ابى‏بکر و عبد الله عمر خواستار خلافت نیستند ولى سخت مواظب حسین بن على (ع) و عبد الله بن زبیر باش. همین حالا، این دو نفر را به دار الاماره احضار کن و از آنها به زور بیعت‏بخواه و اگر بیعت نکردند، گردنشان را بزن.
سه شب به آخر ماه رجب بود و بنابر قولى شب دوم شعبان، که حدود 12 روز از مرگ معاویه گذشته بود ولى هنوز مردم مکه و مدینه از مرگ او بى‏خبر بودند. امام حسین (ع) در مسجد بود که پیکى از دار الاماره رسید و به حضرت اعلام کرد که باید هر چه سریع‏تر به دار الاماره برود. عبد الله ابن زبیر هم به دار الاماره احضار شد. وى از امام پرسید: چرا این قت‏شب، ما را به دار الاماره احضار کرده‏اند؟! امام (ع) فرمود: فکر مى‏کنم معاویه مرده است و ما را براى بیعت‏با یزید فرا خوانده‏اند.
امام حسین (ع)در حالى که شمارى از اصحابش همراه او بودند، شبانه به سوى دار الاماره حرکت کرد. امام به یارانش فرمود: بیرون دار الاماره، منتظر من باشید. اگر صداى فریاد مرا شنیدید، به داخل دار الاماره بیایید. سپس امام (ع) به داخل دار الاماره رفت.حاکم مدینه نامه یزید را براى امام خواند. امام (ع) گفت:من پنهانى بیعت نمى‏کنم. شخصیتى مثل من باید در میان مردم بیعت کند. ولید سخن امام را پذیرفت و امام به خانه برگشت و همان شب و یا شب بعد، مدینه را به قصد مکه ترک کرد.
هنگامى که خبر هجرت امام حسین (ع) از مدینه به مکه، به کوفه رسید، گروهى از مردم کوفه که در بین آنها بزرگانى چون: حبیب بن مظاهر بودند، در منزل سلیمان بن صرد گرد آمده بودند، سلیمان بن صرد به آنان خبر داد که یزید از امام حسین (ع) خواست که با او بیعت کند ولى امام نپذیرفت و مدینه را به قصد مکه ترک کرد. سلیمان بن صرد سپس به حاضران در خانه گفت: شما پیروان امام حسین (ع) و پدرش هستید. اگر مى‏خواهید او را یارى کنید و با دشمنانش بجنگید، نامه‏اى به او بنویسید و به آن حضرت اعلام کنید که مى‏خواهید با او بیعت کنید و حکومت را به او بسپارید و نعمان بن بشیر، والى کوفه را برکنار کنید.
افرادى که در خانه سلیمان بن صرد گرد آمده بودند، از سران شیعیان کوفه بودند و آنها همگى اعلام کردند که حاضرند با امام حسین (ع) بیعت کنند و با دشمن او بجنگند. سپس نامه‏اى به امام حسین (ع) نوشتند. متن نامه شیعیان کوفه:
بسم الله الرحمن الرحیم
به: حسین بن على-علیه السلام-.
از: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد، حبیب بن مظاهر و دیگر شیعیان وى، مؤمنان و مسلمانان کوفه.
درود خدا بر تو باد! حمد خداوند را که دشمن ظالم شما را نابود کرد، دشمنى که به این امت‏ستم کرد و خلافت را به ناحق گرفت و خوبان امت را کشت، دشمنى که بیت المال را به ثروتمندان و ستمکاران بخشید. لعنت‏خدا بر او باد!
اکنون ما امام و رهبر نداریم. به کوفه بیا. شاید خداوند به خاطر تو، ما را نسبت‏به حق دلالت کند، نعمان بن بشیر در قصر حکومت است. ما به نماز جمعه او نمى‏رویم. اگر خبر یابیم که نزد ما خواهى آمد، او را از کوفه بیرون مى‏کنیم. ان شاء الله
سلام و رحمت‏خداوند بر تو باد.
این نامه توسط دو پیک که یکى از آنها عبد الله بن وال، از رهبران قیام توابین بود، به مکه، خدمت امام حسین (ع) رسید.
در همان روز، پنجاه نامه دیگر از بزرگان کوفه که در هر نامه امضاى چند نفر وجود داشت، به خدمت امام حسین (ع) رسید. دو روز بعد، حدود صد و پنجاه نامه دیگر توسط قیس بن مسهر صیداوى و سه پیک دیگر به مکه رسید. درباره تعداد نامه‏هاى مردم کوفه ارقام مختلفى ذکر شده است، حتى شمار افرادى که از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند تا به کوفه بیاید، صد هزار نفر نیز آمده است.
از نحوه ارسال نامه‏ها بر مى‏آید که دعوت مردم کوفه، یک حرکت‏خودجوش سیاسى بود و در این میان نباید از تبلیغات رهبران قیام توابین و سران یاران دیگر حضرت على (ع)، امام حسن و امام حسین (ع) که در کوفه مى‏زیستند، غفلت کرد. برخى از سران شیعیان کوفه که در تشویق مردم کوفه به دعوت از امام حسین (ع) تلاش فراوانى کردند، جزو اصحاب امام حسین (ع) در کربلا نیز بودند که به درجه شهادت نایل آمدند.
از مضمون نامه‏هاى کوفیان برمى‏آید که آنها خواستار تغییر حکومت کوفه بودند. شیعیان کوفه از امام حسین خواسته بودند تا به کوفه بیاید و حکومت اسلامى را تاسیس نماید. شیعیان کوفه در نامه‏هاى خود به امام حسین (ع) عرض کرده بودند که آنها مى‏خواهند یزید را از خلافت‏خلع کنند و آن حضرت را به خلافت‏برگزینند.
شیعیان کوفه در نامه‏هاى خود از ظلم و ستم زمامداران حکومت معاویه و سرپیچى آنان از عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) شکایت کرده بودند. کوفیان در نامه‏هاى خود نوشته بودند که آن حضرت سزاوارتر به خلافت است نسبت‏به یزید و پدرش که خلافت را غصب کردند. آنان از شراب خورى، قمار بازى و دیگر مفاسد یزید یاد کرده بودند.
امام حسین (ع) در پاسخ به نامه‏هاى مردم کوفه نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن على (ع) به دوستان و شیعیان او در کوفه و به هر کسى که این نامه به او مى‏رسد.
سلام بر شما باد! نامه‏هاى شما به من رسید و دانستم که دوست دارید پیش شما بیایم. اکنون برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خود از خاندانم، مسلم بن عقیل را به سوى شما مى‏فرستم تا پس از آن که از تمام حوادث آگاه شد، براى من نامه بنویسد که اگر همان طور که از نامه‏هاى شما و سخنان شما برمى‏آید، باشد به خواست‏خدا،به زودى پیش شما خواهم آمد.
و السلام.
مسلم بن عقیل در پانزدهم رمضان از مکه به سمت کوفه حرکت کرد و در پنجم شوال به کوفه رسید. مسلم بن عقیل حدود چهل روز در کوفه بود.شیعیان کوفه،گروه گروه به نزد او مى‏آمدند و بیعت‏خود با امام حسین (ع) را به اطلاع او مى‏رساندند. مسلم بن عقیل پس از اطلاع از نظر مردم- بویژه بزرگان کوفه- نامه‏اى براى امام حسین (ع) نوشت و به آن حضرت عرض کرد که مردم کوفه در عهد و پیمان خود استوارند و آن حضرت هر چه سریعتر به کوفه بیاید.
بیشتر مردم کوفه با مسلم، به نمایندگى از امام حسین (ع) بیعت کرده بودند،. اما هنگامى که یزید فرماندار کوفه را عوض کرد و عبید الله ابن زیاد را به فرماندارى کوفه گماشت، ورق برگشت.
عبید الله سال‏ها فرماندار کوفه بود و مردم با جنایات او آشنا بودند. عبید الله بن زیاد حاکم بصره بود و با حفظ سمت، به فرماندارى کوفه انتصاب شده بود. عبید الله ابن زیاد، به محض ورود به کوفه به مسجد رفت و در سخنرانى براى مردم، آنان را از عواقب مخالفت‏با یزید و بیعت‏با امام حسین (ع) ترساند. عبید الله ابن زیاد با فراخوانى اشراف کوفه به قصر و تهدید و تطمیع آنان، نظر مساعدشان را بر بیعت‏با یزید جلب کرد و از آنها خواست تا مردم قبیله خود را از مخالفت‏با یزید و بیعت‏با امام حسین (ع) برحذر دارند.اشراف کوفه شایعه کردند که لشکرى گران از شام در راه است و هر لحظه ممکن است وارد کوفه شود و به قلع و قمع مخالفان یزید بپردازد. شمارى از سران شیعیان توسط ماموران حکومت زندانى شدند. هانى بن عروه، از سران دعوت کنندگان امام حسین (ع) به کوفه، دستگیر و به شهادت رسید. سرانجام هم مسلم بن عقیل دستگیر و به شهادت رسید. بسیارى از شیعیان کوفه پنهان شده بودند تا بتوانند در سیاهى شب از کوفه خارج شوند و خود را به کاروان امام حسین (ع) که در راه کوفه بود، برسانند.
نگهبانان حکومت راه‏هاى ورودى و خروجى کوفه را تحت نظر داشتند و بدین خاطر تنها سى نفر از آنان توانستند مخفیانه از کوفه خارج شوند و در صبح عاشورا خود را به کربلا برسانند و در رکاب امام حسین (ع) به شهادت برسند، افرادى چون مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر.
سلیمان بن صرد خزاعى و برخى از رهبران شیعیان کوفه نیز جزو دستگیر شدگان بودند. گر چه اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه پیمان شکستند و از ترس و یا به طمع زر به خدمت لشگر یزید در آمده و به کربلا آمدند و علیه امام حسین (ع) که خود از او دعوت کرده بودند تا به کوفه بیاید و حکومت اسلامى را تاسیس نماید، جنگیدند.

تبلیغات