امام خمینى(ره)درآینه رویاهاى راستین
آرشیو
چکیده
متن
نگرخواب را بیهده ننگرى یکى بهره دانش ز پیغمبرى روانهاى رش بینشید بخواب همه دیدنىها چو آتش درب «فردوسى»
روزنهاى به سوى روشنایى
در روایتى از رسول اکرم(ص)نقل شده است که آن وجود با کرامتفرمودهاند: آن کسى که به رویاى صادقه ایمان ندارد، به خدا ورسولش ایمان نخواهد داشت.و نیز آن خاتم رسولان در روایت دیگرىراستگوترین افراد را شخصى دانستهاند که رویایش صادق و مطابقباحقیقتباشد.
حضرت على(ع)نیز فرمودهاند: در عالم رویا ارواح به سوى خداوندمىروند و آنچه را نفس پس از مفارقت از بدن در آسمانها ملاحظهمىکند، حقیقت دارد و آنچه را در موقع فرود به زمین و اتصال بهبدن در برخورد با شیاطین مىبیند، کذب بوده و واقعیت ندارد.
رویاهاى راستین نتیجه مشاهدات روح مومن در ملکوت آسمانهاست وچنین خوابهایى روزنههایى در برابر اهل تقوا، صالحان ونیکوکاران به سوى روشنایى معنوى مىباشد. نفس طیب و طاهرى که ازآلودگىهاى دنیایى و شهوانى خویشتن را رهانیده، در عالم خواب ازبدن خارج مىشود و مجالى برایش پیش مىآید تا مشهوداتى را که درجایگاه عرشیان و قدسیان کشف کرده، بازگو نماید، اما اگر نفسىچراگاه شیطان است و وسوسههاى او در فضاى دلش پراکنده مىباشدالقاءاتى خوفناک بر قلبش وارد مىشود که هراس و وحشت وى را برمىانگیزد. بر این اساس، خوابهاى بشارت دهنده همان رویاهاىصادقانهاى هستند که میوهها و مجاهدات روحى، تلاشهاى معنوى وکوششهاى عبادى تلقى مىگردند که خداوند به منزله اجر و پاداش بهبنده پاکش اعطا مىنماید. حکماى اسلامى مىگویند: چون نفس انساناز جنس ملکوت بوده و ارتباطش با آن عالم معنا قوىتر است، درکامور غیبى و ماوراى حسى را مىیابد و چون نفوس پاک در خواب ازقیود دنیایىرها مىشوند درک چنین حالات معنوى برایشان میسر استولى افراد خبیث از این ویژگى محرومند.
قرآن کریم در آیات متعددى به رویاهاى صادقه اشاره کرده و بهبازگویى آنها پرداخته است، این خوابها مستقیما از جانب خداوندبه رسولان الهى و یا مادران پیامبران الهام گشته و احتیاجى بهتعبیرکننده خواب هم ندارد و در واقع رویاى انبیاء حکم وحى رادارد و گاه امر واجبى را به آنان الهام مىنماید و در مواقعى آنبزرگواران را از وقوع رویدادى مسلم در آینده خبر مىدهد کهکیفیت آن بدون کم و کاست در خارج صورت مىپذیرد.
اگر فرد صالحى رویایى صادق ببیند جزئى از چهل و شش قسمت نبوتاست.
امام خمینى(ره)به خوابهاى راستین معتقد بود و این رویاهاىصادقه را به عنوان نمونههایى که از وقایع آینده خبر مىدهند یاحقایقى را روشن مىکنند، مىپذیرفت.
حجهالاسلام والمسلمین نصرالله شاهآبادى فرزند آیهالله شاهآبادى(استاد امام) مىگوید: روزى یکى از شاگردان مرحوم پدرم درسنین جوانى دارفانى را وداع گفت و به سراى باقى شتافت. اینواقعه اسفانگیز والدم و نیز حضرت امام خمینى را که همراه او دردرس پدرم شرکت مىنمود، سخت متاثر نمود. روزى امام در اینرابطه فرمودند: باحاج آقا شاه آبادى(استادشان)از آن تازهمتوفى(مرحوم آقاسیدنورالدین)سخن به میان آمد. از ایشان پرسیدیمکه چگونه مىتوان او را در خواب دید؟
آن مربى عالیقدر حکمت و عرفان توصیه کرد: هرکدامتان یک سورهحمد برایش بخوانید.
ما چند نفر این کار را کردیم. همان شب در عالم رویاسیدنورالدین را مشاهده کردیم و از احوالش مطلع گشتیم.
حجهالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقى انصارى همدانىگفتهاست: زمانى که حضرت امامخمینى(ره)درنجف به سر مىبردند،فرزند ارشدشان آیهالله شهید سیدمصطفى خمینى به درس آیهاللهسیدعبدالکریم کشمیرى مىآمد و از ایشان براى والد معظمش خیلىتعریف مىکند. امام مىفرمایند: چیزهایى که مىگویى، صحیح است ولىمن دلیل هم مىخواهم. برو به ایشان بگو من در فلان تاریخ چهخوابى دیدهام؟
آقا مصطفى هم ماجرا را به استاد اخلاقش(مرحوم کشمیرى)گزارشمىکند، ایشان اظهار مىدارد:
به پدرت بگو که در عالم رویا مشاهده کردى که از دنیا رفتهاىو در حالى که پیکرت در قبر قرار گرفت زیر سرت سنگى مزاحمتبودو حضرت على تشریف آوردند و آن را برداشتند و آن وقتشما راحتشدید. چون اظهارات آیهالله کشمیرى توسط شهید سیدمصطفى خمینى بهاستحضار امام مىرسد، مىفرمایند: کاملا صحت دارد، برو از ایشانتعبیر آن خواب را هم بپرس. او هم مىرود، و تعبیر خواب را جویامىشود.
آیهالله کشمیرى جواب مىدهد:
به والدت بگو، نجف همچون قبر براى شماست.(به دلیل فشارهاىدولتین عراق و ایران)و آن سنگ موانعى است که در کارتان پدیدآمده است که انشاءالله با عنایت امیرالمومنین(ع)این موانع حلمىشود و شما به ایران برمىگردید و به هدفتان هم مىرسید و درسرزمین مزبور(ایران)رحلت مىنمائید.
حضرت امام خمینى(ره)مضمون این رویا را براى همسر خویش نقلکرده و تاکید نموده بودند: «تا در قیدحیات دنیوى هستم از فاشنمودن این خواب احتراز نما و براى کسى نقل مکن.» همسر امام آنرویا را این گونه، از زبان امام، بیان کرده است:
در رویایى دیدم از دنیاى فانى کوچ نمودهام و حضرت على(ع)مراغسل داده و کفن نمود. سپس آن حضرت به من فرمود: آیا راحتشدى؟
عرض کردم: اى جد بزرگوار! قلوه سنگى در زیر سرم مىباشد که مراناراحت مىکند. پس آن مانع را از زیر سرم برداشتند و دوبارهفرمودند: آیا رهایى یافتى؟ عرض کردم: بلى یا امیرمومنان(ع).
حضرت امام خمینى(ره)در بحثهاى فلسفى خود به مرحوم میردامادو ملاصدرا بسیار علاقه نشان داده و این دو را بیش از حکماى دیگرستوده وکتابهاى آنان را محور تدریس و مطالعه خود قرار دادهاست.
ایشان از میرداماد به عنوان محقق، سند ممجد، استاد مسندنشینو سعادتمند علوم عقلى و نقلى، استاد کل فى الکل که خداى متعالاز او راضى باد و به پاس خدمتى که به اولیاى حکمت و معرفت کردهبهترین پاداش را به او عنایت فرماید.
اما در یکى از تابستانها که حوزه علمیه قم تعطیل بود، امامبه خمین عزیمت نمود و در آنجا کتاب قبسات میرداماد را مطالعهمىکند و تصمیم مىگیرد آن را براى طلاب تدریس کند. در عالم رویامیرداماد را مشاهده مىکند که خطاب به ایشان مىگوید: من راضىنیستم کتاب مرا تدریس کنید. باز تصمیم گرفته بودند که آن رادرس دهند، شب هنگام میرداماد به خوابشان آمد و گفت: قبسات کتابدرسى نیست. پس از مشاهده این رویا، امام از خواب بیدار مىشوندو در فکر و تامل فرو مىروند که چرا سید به تدریس کتابشانرضایت نمىدهند؟ پس از تمرکز حواس باطنى به خاطرشان مىرسد کهمرحوم میرداماد در میان مردم و قاطبه اهل علم از عظمت و احترامخاصى برخوردار است و تدریس قبسات سبب مىشود که به واسطه عدمآمادگى و شایستگى لازم برخى از شاگردان، مشتىنادان که از حقایقآن آگاهى درستى ندارند، به ایشان اسائه ادب کنند و از مقامشامخ آن حکیم والاگهر کاسته شود.
مژده ملکوتى
نشستن در مجالسى که به نقل رویاهایى پرداختهاند و نیز استماعخوابهاى واقعى، از مواردى است که نشان مىدهد حضرت امام بهرویاهاى راستین توجه داشتهاند.
آیت الله احمدصابرى همدانى طى خاطرهاى مىگوید:
چون امام به«نوفل لوشاتو» عزیمت نمود، من که در مجمع اسلامى لندن بودمبراى دیدار با استادم به پاریس رفتم و بعد از پانزده سال بهخدمت امام رسیدم، دستشان را بوسیدم و اشکم جارى شد. بعد ازاحوالپرسى مقدماتى، عرض کردم: آقا! من خوابى دیدهام که طبقمضامین آن امیدوارم پیروز شوید. واقعا هم آن رویا برایم شگفتبود و نمىشود گفت از احلام یا خیالات بود; درخواب مشاهده کردمقلعهاى را که متعلق به خاندان پهلوى است و مىخواهد منفجر شود،من به سوى آن بنا دویدم و چون وارد شدم، دست چپ پلههایى بود وخاندان پهلوى با لباسهاى سیاه در حالى که ساکها و چمدانهایى دردست داشتند، از آن بالا و پایین مىرفتند و مردم مىگفتند: اینهاجواهراتى است که آنها با خودشان مىبرند. فریاد زدم: (قل اللهممالک الملک توتى الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز منتشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک على کل شىء قدیرهمچنین گفتم:(فاعتبروا یااولى الابصار، فاعتبروا یااولىالالباب)اما آیه اول را با صداى خیلى بلند گفتم. این خواب را دردفتر یادداشتى با ذکر تاریخ آن نوشته بودم. افزودم: آقا! انشاءالله خداوند متعال قدرتى به شما عنایت کند و حکومت را ازدست پهلوى بگیرد. ایشان فرمودند: «ان شاءالله.» و خیلى همخوشحال شدند.
در جلسهاى که در اواخر سال 1328 ه.ش به مناسبت ولیمهولادت نخستین فرزند محقق معاصر آقاى على دوانى در منزل ایشانتشکیل شد، حضرت امامخمینى(ره)و حاج آقا عبدالله آل آقاتهرانىحضور داشتند. یکى از علماى حاضر در این جلسه رو کرد به مرحومحاج آقا مصطفى خمینى و گفت: شنیدهام خواب شگفتى دیدهاى؟ براىحاج آقا(امام)هم نقل کردهاى؟ حاج آقا مصطفى نگاهى به امام کردو منتظر اجازه ایشان شد. حاج آقا عبدالله گفت: حاج آقا مخالفتنمىکنند، براى بعضى نقل کردهاى، حالا بگوتا همه بشنوند.
آن مرحوم در حالى که طبق معمول لبخندى بر لب داشت، بازنگاهىبه والد معظمش کرد و گویا از اظهار آن رویا ابا داشت و منتظربود امام اجازه دهند و براى شنیدن آن آماده باشند، همه منتظربودند و مرحوم شهید سیدمصطفى متحیر بود که بگوید یانگوید؟
مرحوم حاج عبدالله به امام گفتند: حاج آقا! اجازه دهید خوابرانقل کند. امام تبسمى نمودند و فرمودند: خوب، بگو.
مرحوم حاج آقا مصطفى با آن صراحت لهجه و فصاحت و طلاقت لسانمع الوصف با یکى دوبار لکنت زبان، گفت: چند شب پیش در عالمرویا دیدم در مجلسى هستم که تمام حکما و فلاسفه به ترتیبنشستهاند. هیبت عجیبى آن جلسه را گرفته بود. خوشحال بودم کهاین همه عالم را در یکجا جمع مىبینم. در همین حال دیدمشما(امام خمینى) وارد شدید و آن حکیمان و فلاسفه همه با مشاهدهشما از جاى برخاستند و به استقبالتان آمدند و شما را بردند درصدر مجلس نشانیدند.
آقایان حاضر در مجلس گوش مىدادند و گاهى به مرحوم حاج مصطفىکه شیوا و شیرین سخن مىگفت و گاهى به امام که نگاهشان پایینبود و آن خواب را گوش مىدادند; نگاه مىکردند.
حجهالاسلام والمسلمین نصرالله شاه آبادى از دورانى که در نجفخدمتحضرت امام خمینى(ره)بوده، خاطره جالبى را نقل کرده است:
قبل از تشریففرمایى امام به عراق، شبى درخواب دیدم که درایران و به خصوص خوزستان آشوب و جنگ است. سرتمام نخلهاى خرمایا قطع شده و یا سوخته بود و در این جنگ یکى از نزدیکانم بهشهادت رسیده بود.(البته بعدها برادرم حاج مهدى شاه آبادى درجبهه جنگ شهید شد.)اگرچه این جنگ طول کشید. اما با پیروزىایران خاتمه یافت. در تمام مدت رویاى مزبور تصور مىکردم کهنبرد میان حضرت سیدالشهداء(ع)و دشمنان او درگرفته است و چونجنگ به پایان رسید، پرسیدم: آقا امام حسین(ع) کجایند؟ طبقهبالاى ساختمانى را نشان دادند که دو اتاق یکى در سمت راست ودیگرى در طرف چپ داشت. من به آنجا رفتم و خدمتحضرت حسین بنعلى(ع)مشرف شدم و عرض ادب کردم. در همین حین از خواب بیدارشدم. پس از تشریف فرمایى امام به نجف این خواب را براى ایشانتعریف کردم. تبسمى کردند و فرمودند: این ماجراى روى خواهد داد.
عرض کردم: آقا! چطور؟ فرمودند: سرانجام مشخص مىشود. چون اصرارکردم، بیان داشتند: یک نکته به شما مىگویم ولى تا زمانى کهزندهام جایى گفته نشود. زمانى که در قم خدمت مرحوموالدت(آیهالله میرزا محمدعلى شاه آبادى)بودم به ایشان علاقهداشتم به طورى که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و مرانامحرم اسرارشان نمىدانستند. روزى برایم مسیر حرکت و کار رابیان کردند. حالا البته زود است اما زمانش فرا مىرسد.
این سخن امام تا هنگام وقوع انقلاب اسلامى و پس از آن و نیزجنگ تحمیلى عراق علیه ایران به یادم نماند و آن را فراموش کردهبودم تا آن که زمان جنگ فرا رسید، در یکى از سفرها که به جبههرفتم ناگهان چشمم به نخلهاى بىسر افتاد. همان لحظه به یادرویاى یاد شده و بیانات امام در این خصوص افتادم. اوضاع بههمان صورت که درخواب دیده بودم پیش رفت تا این که در اردیبهشت1363 ه.ش برادرم حاج مهدى به شهادت رسید. به یادم آمد کهامام فرمودند: تمام ماجراهاى خواب، روى مىدهد.
تجلى فضایل
رویاهاى راستین از حقایق و مسایل مسلمى خبر مىدهند و گاهارتباط افراد را با پیامبران و معصومان علیهم السلام روشنمىکنند.
آیهالله محى الدین حائرى شیرازى گفته است:
در سالهاى1352 1354 ه.ش در زندان بودم و بازجوئىهاى طولانى داشتم ودر مدت بازجویى چشمان مرا مىبستند، شبى که حالم نامساعد بود،خواب شگفتى دیدم: مجلسى بود که امام در آن تدریس مىنمودند، طلابزیادى هم حضور داشتند. ناگهان سیدى وارد شد. امامخمینى(ره)جلوى او راست قامت روى منبر ایستادند و سه بارفرمودند: الامان یا صاحب الزمان. من متوجه شدم که آن سید وجودمقدس امام زمان(عج)است. از فرداى آن شب روش بازجویى عوض شد.
فرد صالحى گفت: امام برایت امان گرفته است. یعنى نزد اماممهدى(عج)وساطت مرا کرده بودند و به همین دلیل هم روش بازجویىمن تغییر یافت. آرى اگر بخواهیم از برکات الهى استفاده کنیم،افرادى چون امام خمینى(ره)باید واسطه شوند و این مقام والایىاست.
رحمان علوى دهکردى مىگوید:
در شب دوازدهم بهمن 1357 ه.شخواب دیدم که قرآنى در آسمان به حال تعلیق است و به سوى زمینمىآید. من دویدم و آن را گرفتم. صبح همان شب رسانههاى گروهىورود حضرت امام را اعلام کردند و ما تصویر هواپیماى حامل امام وچهره منور ایشان را در سیمادیدیم; با ورود ایشان به ایرانپایههاى حکومتى بر اساس آیات قرآنى نهاده شد.
یکى از شاگردان آیهالله شهید سعیدى طى خاطرهاى گفته است:
یکبار وقتى کتابهاى آن شهید را تورق مىنمودم، دیدم نوشته است:
من خواب دیدم حضرت امام خمینى از نجف آمده و همه علما در منزلایشان اجتماع نمودهاند و من(شهید سعیدى) هم برایشان چاى مىریزمو از کسانى که به دیدن آقا مىآیند، پذیرایى مىکنم. در این بین،شخصى آمد وگفت: سید محمدرضا! مادرت با شماکار دارد. من تا آمدماستکانها را جمع کنم، امام با اشاره فرمودند: سینى را بگذار وببین مادرت چه مىگوید. در بین راه از آقا پرسیدم: این اسم خودرا نگفت؟ او پاسخ داد: چرا اظهار داشتهاند: فاطمه زهرا(س)هستم، مىخواهم ایشان را ببینم. بگویید با ایشان کار دارم.
مواظبت، مراقبت
در سال 1358 ه.ش یاران امام از عاقبت انقلاب اسلامى ناراحتبودند، آیهالله سیدعبدالکریم موسوى اردبیلى نقل کرده است:
نگران بودیم که امام از میان ما بروند و بىسرپرستشویم و کسىبه سخن کسى گوش ندهد. در عالم رویا کسى را دیدم و از او همینسوالات را کردم. او در جواب گفت: امام تا سال 1368 ه.ش درقیدحیات دنیوى خواهد بود. دریکى از شرفیابىها خدمت امام درهمان سال 1358 ه.ش این خواب را برایشان بازگو کردم و گفتم:
آقا! شما تاده سال دیگر بیمه شدهاید؟ تبسمى کردند و فرمودند:
این که خواب است. گفتم: پس فکر مىکنید به ما وحى مىشود؟ کار ماخیلى که بالابگیرد، این است که رویایى ببینیم.
در شنبه شب روز سیزدهم خرداد سال 1368 ه.ش مقارن با زمانرحلت امام بعد از این که مرحوم آیهالله العظمى گلپایگانى مشغولاستراحت مىشوند با حالتى مضطرب ازخواب برخاسته و از خادم خودمىخواهد که سریعا با آیهالله خامنهاى(مقام معظم رهبرى)تماسگرفته وحال امام را جویا شود. ایشان در پاسخ به دلیل نگرانى،خوابى را که چند لحظه قبل از آن دیده بودند به این مضمون بیانمىکنند:
در عالم رویا مشاهده کردم جلسهاى است و در آن رسول اکرم(ص)وائمه معصومین علیهم السلام حضور دارند. پس از مدتى درب بازمىشود و حضرت امام خمینى وارد اتاق مىگردند، آن بزرگواران بهاحترام ایشان ازجاى برمىخیزند و پیامبراکرم(ص)امام خمینى را درآغوش گرفتند و غرق در بوسه نمودند که در این حالت مضطربانهازخواب بیدار شدم.
مرحوم حجهالاسلام والمسلمین حاج سیداحمدخمینى خاطرنشان ساختهاست: من حضرت امام را در خواب دیدم، فرمودند: به دوستانبگویید: من از صراط رد شدم. اما کار خیلى مشکل است.
على ثقفى مىگوید: چندى قبل به خدمت همسربزرگوار امامرسیدم. عرض کردم: آیا به تازگى خوابى از حضرت امام دیدهاید؟
فرمودند: اوایل رحلتشان بیشتر ایشان را در عالم رویا زیارتمىکردم; اما حالاکم شده است. بعد فرمودند: چند شب قبل آقا را درخواب دیدم که لباس مرتبى داشتند و کنارى آرام و مودب چون همیشهنشسته بودند. به آقا عرض کردم: آنجا چگونه است؟
فرمودند: خیلى سخت است و با دقتبه حسابها رسیدگى مىکنند.
خیلى مواظب باشید، مواظبت کنید، مواظبت کنید. بعد از خواببیدار شدم.
شهید امیر سپهبد صیاد شیرازى چند روز قبل از آن که توسطعوامل منافقین به شهادت برسد; این خاطره را تعریف کرده است:
شبى در جبهه بودم، به صورت خیلى ناراحتخوابیدم; از وضعموجود نگران بودم. دلم گرفته بود، شاید ساعتحدود یک و نیم ویا دو بامداد بود که خوابیدم. بلافاصله خواب دیدم در قرارگاهىهستیم که مىگویند قراراست امام بیاید. با شنیدن نام رهبر خیلىتحت تاثیر قرار گرفتم. جمع ماهم زیاد بود. همه فرماندهان صفکشیده بودند. من گفتم: مىروم آخرصف تا یکجورى با امام ملاقاتکنم. چون در جمع آنان نمىتوانستم حرف دلم را بزنم. به انتهاىصف رفتم. طبق معمول، امام باید ثابت مىایستادند و هرکس مایلبود، باید مىرفتبا او دستبوسى مىکرد و از جلوى امام رد مىشد.
اما اینجا عکس ماجرا اتفاق افتاد، امام خود جلوى صفها راهمىرفتند و با همه خوشوبش مىکردند و به همه ابراز محبت مىنمودندو یک لبخند و تبسم بسیار ظریفى هم بر چهره ایشان نقش بسته بود.
سرانجام رسیدند به ما، چون بقیه با امام دستبوسى کردم و اماماز جلویمان رد شدند. دوسه قدم آن طرفتر که رفتند، یک دفعهبرگشتند و به من نگاه کردند و کاملا معلوم بود که دیدشان مستقیمبوده و به ما متمرکز شده است. در آن لحظه این جمله را بیانفرمودند: شما کارتان درست مىشود، نگران نباشید. خوب، این جملهدر من اثر زیادى گذاشت و مثل کسى که بغضش ترکیده باشد، یک دفعهاز خواب پریدم و عجیب این خواب به من آرامش داد. خودم را پیداکردم و حالم خوب شد و بعد براى کارها و برنامههاى روز بعد،آماده شدم.
همسر آن شهید نقل کرده است: در روز عید غدیرخم، امیرسپهبدصیاد شیرازى به خدمت فرمانده کل قوا شرفیاب شده بود و من شبقبل از آن در خواب دیدم: رهبر انقلاب با ناراحتى به من مىنگرد.
عرض کردم: از دست من ناراحتید؟ فرمودند: نه. امام زمان هم ازدستتان راضى است.
در همین وقتشادمان شدم و تقاضاى کارت ملاقات کردم که ایشانهم پذیرفتند و کارت دادند. بعد از شهادت همسرم متوجه شدم تعبیرآن خواب، شهادت سپهبد صیاد شیرازى بوده است.
روزنهاى به سوى روشنایى
در روایتى از رسول اکرم(ص)نقل شده است که آن وجود با کرامتفرمودهاند: آن کسى که به رویاى صادقه ایمان ندارد، به خدا ورسولش ایمان نخواهد داشت.و نیز آن خاتم رسولان در روایت دیگرىراستگوترین افراد را شخصى دانستهاند که رویایش صادق و مطابقباحقیقتباشد.
حضرت على(ع)نیز فرمودهاند: در عالم رویا ارواح به سوى خداوندمىروند و آنچه را نفس پس از مفارقت از بدن در آسمانها ملاحظهمىکند، حقیقت دارد و آنچه را در موقع فرود به زمین و اتصال بهبدن در برخورد با شیاطین مىبیند، کذب بوده و واقعیت ندارد.
رویاهاى راستین نتیجه مشاهدات روح مومن در ملکوت آسمانهاست وچنین خوابهایى روزنههایى در برابر اهل تقوا، صالحان ونیکوکاران به سوى روشنایى معنوى مىباشد. نفس طیب و طاهرى که ازآلودگىهاى دنیایى و شهوانى خویشتن را رهانیده، در عالم خواب ازبدن خارج مىشود و مجالى برایش پیش مىآید تا مشهوداتى را که درجایگاه عرشیان و قدسیان کشف کرده، بازگو نماید، اما اگر نفسىچراگاه شیطان است و وسوسههاى او در فضاى دلش پراکنده مىباشدالقاءاتى خوفناک بر قلبش وارد مىشود که هراس و وحشت وى را برمىانگیزد. بر این اساس، خوابهاى بشارت دهنده همان رویاهاىصادقانهاى هستند که میوهها و مجاهدات روحى، تلاشهاى معنوى وکوششهاى عبادى تلقى مىگردند که خداوند به منزله اجر و پاداش بهبنده پاکش اعطا مىنماید. حکماى اسلامى مىگویند: چون نفس انساناز جنس ملکوت بوده و ارتباطش با آن عالم معنا قوىتر است، درکامور غیبى و ماوراى حسى را مىیابد و چون نفوس پاک در خواب ازقیود دنیایىرها مىشوند درک چنین حالات معنوى برایشان میسر استولى افراد خبیث از این ویژگى محرومند.
قرآن کریم در آیات متعددى به رویاهاى صادقه اشاره کرده و بهبازگویى آنها پرداخته است، این خوابها مستقیما از جانب خداوندبه رسولان الهى و یا مادران پیامبران الهام گشته و احتیاجى بهتعبیرکننده خواب هم ندارد و در واقع رویاى انبیاء حکم وحى رادارد و گاه امر واجبى را به آنان الهام مىنماید و در مواقعى آنبزرگواران را از وقوع رویدادى مسلم در آینده خبر مىدهد کهکیفیت آن بدون کم و کاست در خارج صورت مىپذیرد.
اگر فرد صالحى رویایى صادق ببیند جزئى از چهل و شش قسمت نبوتاست.
امام خمینى(ره)به خوابهاى راستین معتقد بود و این رویاهاىصادقه را به عنوان نمونههایى که از وقایع آینده خبر مىدهند یاحقایقى را روشن مىکنند، مىپذیرفت.
حجهالاسلام والمسلمین نصرالله شاهآبادى فرزند آیهالله شاهآبادى(استاد امام) مىگوید: روزى یکى از شاگردان مرحوم پدرم درسنین جوانى دارفانى را وداع گفت و به سراى باقى شتافت. اینواقعه اسفانگیز والدم و نیز حضرت امام خمینى را که همراه او دردرس پدرم شرکت مىنمود، سخت متاثر نمود. روزى امام در اینرابطه فرمودند: باحاج آقا شاه آبادى(استادشان)از آن تازهمتوفى(مرحوم آقاسیدنورالدین)سخن به میان آمد. از ایشان پرسیدیمکه چگونه مىتوان او را در خواب دید؟
آن مربى عالیقدر حکمت و عرفان توصیه کرد: هرکدامتان یک سورهحمد برایش بخوانید.
ما چند نفر این کار را کردیم. همان شب در عالم رویاسیدنورالدین را مشاهده کردیم و از احوالش مطلع گشتیم.
حجهالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقى انصارى همدانىگفتهاست: زمانى که حضرت امامخمینى(ره)درنجف به سر مىبردند،فرزند ارشدشان آیهالله شهید سیدمصطفى خمینى به درس آیهاللهسیدعبدالکریم کشمیرى مىآمد و از ایشان براى والد معظمش خیلىتعریف مىکند. امام مىفرمایند: چیزهایى که مىگویى، صحیح است ولىمن دلیل هم مىخواهم. برو به ایشان بگو من در فلان تاریخ چهخوابى دیدهام؟
آقا مصطفى هم ماجرا را به استاد اخلاقش(مرحوم کشمیرى)گزارشمىکند، ایشان اظهار مىدارد:
به پدرت بگو که در عالم رویا مشاهده کردى که از دنیا رفتهاىو در حالى که پیکرت در قبر قرار گرفت زیر سرت سنگى مزاحمتبودو حضرت على تشریف آوردند و آن را برداشتند و آن وقتشما راحتشدید. چون اظهارات آیهالله کشمیرى توسط شهید سیدمصطفى خمینى بهاستحضار امام مىرسد، مىفرمایند: کاملا صحت دارد، برو از ایشانتعبیر آن خواب را هم بپرس. او هم مىرود، و تعبیر خواب را جویامىشود.
آیهالله کشمیرى جواب مىدهد:
به والدت بگو، نجف همچون قبر براى شماست.(به دلیل فشارهاىدولتین عراق و ایران)و آن سنگ موانعى است که در کارتان پدیدآمده است که انشاءالله با عنایت امیرالمومنین(ع)این موانع حلمىشود و شما به ایران برمىگردید و به هدفتان هم مىرسید و درسرزمین مزبور(ایران)رحلت مىنمائید.
حضرت امام خمینى(ره)مضمون این رویا را براى همسر خویش نقلکرده و تاکید نموده بودند: «تا در قیدحیات دنیوى هستم از فاشنمودن این خواب احتراز نما و براى کسى نقل مکن.» همسر امام آنرویا را این گونه، از زبان امام، بیان کرده است:
در رویایى دیدم از دنیاى فانى کوچ نمودهام و حضرت على(ع)مراغسل داده و کفن نمود. سپس آن حضرت به من فرمود: آیا راحتشدى؟
عرض کردم: اى جد بزرگوار! قلوه سنگى در زیر سرم مىباشد که مراناراحت مىکند. پس آن مانع را از زیر سرم برداشتند و دوبارهفرمودند: آیا رهایى یافتى؟ عرض کردم: بلى یا امیرمومنان(ع).
حضرت امام خمینى(ره)در بحثهاى فلسفى خود به مرحوم میردامادو ملاصدرا بسیار علاقه نشان داده و این دو را بیش از حکماى دیگرستوده وکتابهاى آنان را محور تدریس و مطالعه خود قرار دادهاست.
ایشان از میرداماد به عنوان محقق، سند ممجد، استاد مسندنشینو سعادتمند علوم عقلى و نقلى، استاد کل فى الکل که خداى متعالاز او راضى باد و به پاس خدمتى که به اولیاى حکمت و معرفت کردهبهترین پاداش را به او عنایت فرماید.
اما در یکى از تابستانها که حوزه علمیه قم تعطیل بود، امامبه خمین عزیمت نمود و در آنجا کتاب قبسات میرداماد را مطالعهمىکند و تصمیم مىگیرد آن را براى طلاب تدریس کند. در عالم رویامیرداماد را مشاهده مىکند که خطاب به ایشان مىگوید: من راضىنیستم کتاب مرا تدریس کنید. باز تصمیم گرفته بودند که آن رادرس دهند، شب هنگام میرداماد به خوابشان آمد و گفت: قبسات کتابدرسى نیست. پس از مشاهده این رویا، امام از خواب بیدار مىشوندو در فکر و تامل فرو مىروند که چرا سید به تدریس کتابشانرضایت نمىدهند؟ پس از تمرکز حواس باطنى به خاطرشان مىرسد کهمرحوم میرداماد در میان مردم و قاطبه اهل علم از عظمت و احترامخاصى برخوردار است و تدریس قبسات سبب مىشود که به واسطه عدمآمادگى و شایستگى لازم برخى از شاگردان، مشتىنادان که از حقایقآن آگاهى درستى ندارند، به ایشان اسائه ادب کنند و از مقامشامخ آن حکیم والاگهر کاسته شود.
مژده ملکوتى
نشستن در مجالسى که به نقل رویاهایى پرداختهاند و نیز استماعخوابهاى واقعى، از مواردى است که نشان مىدهد حضرت امام بهرویاهاى راستین توجه داشتهاند.
آیت الله احمدصابرى همدانى طى خاطرهاى مىگوید:
چون امام به«نوفل لوشاتو» عزیمت نمود، من که در مجمع اسلامى لندن بودمبراى دیدار با استادم به پاریس رفتم و بعد از پانزده سال بهخدمت امام رسیدم، دستشان را بوسیدم و اشکم جارى شد. بعد ازاحوالپرسى مقدماتى، عرض کردم: آقا! من خوابى دیدهام که طبقمضامین آن امیدوارم پیروز شوید. واقعا هم آن رویا برایم شگفتبود و نمىشود گفت از احلام یا خیالات بود; درخواب مشاهده کردمقلعهاى را که متعلق به خاندان پهلوى است و مىخواهد منفجر شود،من به سوى آن بنا دویدم و چون وارد شدم، دست چپ پلههایى بود وخاندان پهلوى با لباسهاى سیاه در حالى که ساکها و چمدانهایى دردست داشتند، از آن بالا و پایین مىرفتند و مردم مىگفتند: اینهاجواهراتى است که آنها با خودشان مىبرند. فریاد زدم: (قل اللهممالک الملک توتى الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز منتشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک على کل شىء قدیرهمچنین گفتم:(فاعتبروا یااولى الابصار، فاعتبروا یااولىالالباب)اما آیه اول را با صداى خیلى بلند گفتم. این خواب را دردفتر یادداشتى با ذکر تاریخ آن نوشته بودم. افزودم: آقا! انشاءالله خداوند متعال قدرتى به شما عنایت کند و حکومت را ازدست پهلوى بگیرد. ایشان فرمودند: «ان شاءالله.» و خیلى همخوشحال شدند.
در جلسهاى که در اواخر سال 1328 ه.ش به مناسبت ولیمهولادت نخستین فرزند محقق معاصر آقاى على دوانى در منزل ایشانتشکیل شد، حضرت امامخمینى(ره)و حاج آقا عبدالله آل آقاتهرانىحضور داشتند. یکى از علماى حاضر در این جلسه رو کرد به مرحومحاج آقا مصطفى خمینى و گفت: شنیدهام خواب شگفتى دیدهاى؟ براىحاج آقا(امام)هم نقل کردهاى؟ حاج آقا مصطفى نگاهى به امام کردو منتظر اجازه ایشان شد. حاج آقا عبدالله گفت: حاج آقا مخالفتنمىکنند، براى بعضى نقل کردهاى، حالا بگوتا همه بشنوند.
آن مرحوم در حالى که طبق معمول لبخندى بر لب داشت، بازنگاهىبه والد معظمش کرد و گویا از اظهار آن رویا ابا داشت و منتظربود امام اجازه دهند و براى شنیدن آن آماده باشند، همه منتظربودند و مرحوم شهید سیدمصطفى متحیر بود که بگوید یانگوید؟
مرحوم حاج عبدالله به امام گفتند: حاج آقا! اجازه دهید خوابرانقل کند. امام تبسمى نمودند و فرمودند: خوب، بگو.
مرحوم حاج آقا مصطفى با آن صراحت لهجه و فصاحت و طلاقت لسانمع الوصف با یکى دوبار لکنت زبان، گفت: چند شب پیش در عالمرویا دیدم در مجلسى هستم که تمام حکما و فلاسفه به ترتیبنشستهاند. هیبت عجیبى آن جلسه را گرفته بود. خوشحال بودم کهاین همه عالم را در یکجا جمع مىبینم. در همین حال دیدمشما(امام خمینى) وارد شدید و آن حکیمان و فلاسفه همه با مشاهدهشما از جاى برخاستند و به استقبالتان آمدند و شما را بردند درصدر مجلس نشانیدند.
آقایان حاضر در مجلس گوش مىدادند و گاهى به مرحوم حاج مصطفىکه شیوا و شیرین سخن مىگفت و گاهى به امام که نگاهشان پایینبود و آن خواب را گوش مىدادند; نگاه مىکردند.
حجهالاسلام والمسلمین نصرالله شاه آبادى از دورانى که در نجفخدمتحضرت امام خمینى(ره)بوده، خاطره جالبى را نقل کرده است:
قبل از تشریففرمایى امام به عراق، شبى درخواب دیدم که درایران و به خصوص خوزستان آشوب و جنگ است. سرتمام نخلهاى خرمایا قطع شده و یا سوخته بود و در این جنگ یکى از نزدیکانم بهشهادت رسیده بود.(البته بعدها برادرم حاج مهدى شاه آبادى درجبهه جنگ شهید شد.)اگرچه این جنگ طول کشید. اما با پیروزىایران خاتمه یافت. در تمام مدت رویاى مزبور تصور مىکردم کهنبرد میان حضرت سیدالشهداء(ع)و دشمنان او درگرفته است و چونجنگ به پایان رسید، پرسیدم: آقا امام حسین(ع) کجایند؟ طبقهبالاى ساختمانى را نشان دادند که دو اتاق یکى در سمت راست ودیگرى در طرف چپ داشت. من به آنجا رفتم و خدمتحضرت حسین بنعلى(ع)مشرف شدم و عرض ادب کردم. در همین حین از خواب بیدارشدم. پس از تشریف فرمایى امام به نجف این خواب را براى ایشانتعریف کردم. تبسمى کردند و فرمودند: این ماجراى روى خواهد داد.
عرض کردم: آقا! چطور؟ فرمودند: سرانجام مشخص مىشود. چون اصرارکردم، بیان داشتند: یک نکته به شما مىگویم ولى تا زمانى کهزندهام جایى گفته نشود. زمانى که در قم خدمت مرحوموالدت(آیهالله میرزا محمدعلى شاه آبادى)بودم به ایشان علاقهداشتم به طورى که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و مرانامحرم اسرارشان نمىدانستند. روزى برایم مسیر حرکت و کار رابیان کردند. حالا البته زود است اما زمانش فرا مىرسد.
این سخن امام تا هنگام وقوع انقلاب اسلامى و پس از آن و نیزجنگ تحمیلى عراق علیه ایران به یادم نماند و آن را فراموش کردهبودم تا آن که زمان جنگ فرا رسید، در یکى از سفرها که به جبههرفتم ناگهان چشمم به نخلهاى بىسر افتاد. همان لحظه به یادرویاى یاد شده و بیانات امام در این خصوص افتادم. اوضاع بههمان صورت که درخواب دیده بودم پیش رفت تا این که در اردیبهشت1363 ه.ش برادرم حاج مهدى به شهادت رسید. به یادم آمد کهامام فرمودند: تمام ماجراهاى خواب، روى مىدهد.
تجلى فضایل
رویاهاى راستین از حقایق و مسایل مسلمى خبر مىدهند و گاهارتباط افراد را با پیامبران و معصومان علیهم السلام روشنمىکنند.
آیهالله محى الدین حائرى شیرازى گفته است:
در سالهاى1352 1354 ه.ش در زندان بودم و بازجوئىهاى طولانى داشتم ودر مدت بازجویى چشمان مرا مىبستند، شبى که حالم نامساعد بود،خواب شگفتى دیدم: مجلسى بود که امام در آن تدریس مىنمودند، طلابزیادى هم حضور داشتند. ناگهان سیدى وارد شد. امامخمینى(ره)جلوى او راست قامت روى منبر ایستادند و سه بارفرمودند: الامان یا صاحب الزمان. من متوجه شدم که آن سید وجودمقدس امام زمان(عج)است. از فرداى آن شب روش بازجویى عوض شد.
فرد صالحى گفت: امام برایت امان گرفته است. یعنى نزد اماممهدى(عج)وساطت مرا کرده بودند و به همین دلیل هم روش بازجویىمن تغییر یافت. آرى اگر بخواهیم از برکات الهى استفاده کنیم،افرادى چون امام خمینى(ره)باید واسطه شوند و این مقام والایىاست.
رحمان علوى دهکردى مىگوید:
در شب دوازدهم بهمن 1357 ه.شخواب دیدم که قرآنى در آسمان به حال تعلیق است و به سوى زمینمىآید. من دویدم و آن را گرفتم. صبح همان شب رسانههاى گروهىورود حضرت امام را اعلام کردند و ما تصویر هواپیماى حامل امام وچهره منور ایشان را در سیمادیدیم; با ورود ایشان به ایرانپایههاى حکومتى بر اساس آیات قرآنى نهاده شد.
یکى از شاگردان آیهالله شهید سعیدى طى خاطرهاى گفته است:
یکبار وقتى کتابهاى آن شهید را تورق مىنمودم، دیدم نوشته است:
من خواب دیدم حضرت امام خمینى از نجف آمده و همه علما در منزلایشان اجتماع نمودهاند و من(شهید سعیدى) هم برایشان چاى مىریزمو از کسانى که به دیدن آقا مىآیند، پذیرایى مىکنم. در این بین،شخصى آمد وگفت: سید محمدرضا! مادرت با شماکار دارد. من تا آمدماستکانها را جمع کنم، امام با اشاره فرمودند: سینى را بگذار وببین مادرت چه مىگوید. در بین راه از آقا پرسیدم: این اسم خودرا نگفت؟ او پاسخ داد: چرا اظهار داشتهاند: فاطمه زهرا(س)هستم، مىخواهم ایشان را ببینم. بگویید با ایشان کار دارم.
مواظبت، مراقبت
در سال 1358 ه.ش یاران امام از عاقبت انقلاب اسلامى ناراحتبودند، آیهالله سیدعبدالکریم موسوى اردبیلى نقل کرده است:
نگران بودیم که امام از میان ما بروند و بىسرپرستشویم و کسىبه سخن کسى گوش ندهد. در عالم رویا کسى را دیدم و از او همینسوالات را کردم. او در جواب گفت: امام تا سال 1368 ه.ش درقیدحیات دنیوى خواهد بود. دریکى از شرفیابىها خدمت امام درهمان سال 1358 ه.ش این خواب را برایشان بازگو کردم و گفتم:
آقا! شما تاده سال دیگر بیمه شدهاید؟ تبسمى کردند و فرمودند:
این که خواب است. گفتم: پس فکر مىکنید به ما وحى مىشود؟ کار ماخیلى که بالابگیرد، این است که رویایى ببینیم.
در شنبه شب روز سیزدهم خرداد سال 1368 ه.ش مقارن با زمانرحلت امام بعد از این که مرحوم آیهالله العظمى گلپایگانى مشغولاستراحت مىشوند با حالتى مضطرب ازخواب برخاسته و از خادم خودمىخواهد که سریعا با آیهالله خامنهاى(مقام معظم رهبرى)تماسگرفته وحال امام را جویا شود. ایشان در پاسخ به دلیل نگرانى،خوابى را که چند لحظه قبل از آن دیده بودند به این مضمون بیانمىکنند:
در عالم رویا مشاهده کردم جلسهاى است و در آن رسول اکرم(ص)وائمه معصومین علیهم السلام حضور دارند. پس از مدتى درب بازمىشود و حضرت امام خمینى وارد اتاق مىگردند، آن بزرگواران بهاحترام ایشان ازجاى برمىخیزند و پیامبراکرم(ص)امام خمینى را درآغوش گرفتند و غرق در بوسه نمودند که در این حالت مضطربانهازخواب بیدار شدم.
مرحوم حجهالاسلام والمسلمین حاج سیداحمدخمینى خاطرنشان ساختهاست: من حضرت امام را در خواب دیدم، فرمودند: به دوستانبگویید: من از صراط رد شدم. اما کار خیلى مشکل است.
على ثقفى مىگوید: چندى قبل به خدمت همسربزرگوار امامرسیدم. عرض کردم: آیا به تازگى خوابى از حضرت امام دیدهاید؟
فرمودند: اوایل رحلتشان بیشتر ایشان را در عالم رویا زیارتمىکردم; اما حالاکم شده است. بعد فرمودند: چند شب قبل آقا را درخواب دیدم که لباس مرتبى داشتند و کنارى آرام و مودب چون همیشهنشسته بودند. به آقا عرض کردم: آنجا چگونه است؟
فرمودند: خیلى سخت است و با دقتبه حسابها رسیدگى مىکنند.
خیلى مواظب باشید، مواظبت کنید، مواظبت کنید. بعد از خواببیدار شدم.
شهید امیر سپهبد صیاد شیرازى چند روز قبل از آن که توسطعوامل منافقین به شهادت برسد; این خاطره را تعریف کرده است:
شبى در جبهه بودم، به صورت خیلى ناراحتخوابیدم; از وضعموجود نگران بودم. دلم گرفته بود، شاید ساعتحدود یک و نیم ویا دو بامداد بود که خوابیدم. بلافاصله خواب دیدم در قرارگاهىهستیم که مىگویند قراراست امام بیاید. با شنیدن نام رهبر خیلىتحت تاثیر قرار گرفتم. جمع ماهم زیاد بود. همه فرماندهان صفکشیده بودند. من گفتم: مىروم آخرصف تا یکجورى با امام ملاقاتکنم. چون در جمع آنان نمىتوانستم حرف دلم را بزنم. به انتهاىصف رفتم. طبق معمول، امام باید ثابت مىایستادند و هرکس مایلبود، باید مىرفتبا او دستبوسى مىکرد و از جلوى امام رد مىشد.
اما اینجا عکس ماجرا اتفاق افتاد، امام خود جلوى صفها راهمىرفتند و با همه خوشوبش مىکردند و به همه ابراز محبت مىنمودندو یک لبخند و تبسم بسیار ظریفى هم بر چهره ایشان نقش بسته بود.
سرانجام رسیدند به ما، چون بقیه با امام دستبوسى کردم و اماماز جلویمان رد شدند. دوسه قدم آن طرفتر که رفتند، یک دفعهبرگشتند و به من نگاه کردند و کاملا معلوم بود که دیدشان مستقیمبوده و به ما متمرکز شده است. در آن لحظه این جمله را بیانفرمودند: شما کارتان درست مىشود، نگران نباشید. خوب، این جملهدر من اثر زیادى گذاشت و مثل کسى که بغضش ترکیده باشد، یک دفعهاز خواب پریدم و عجیب این خواب به من آرامش داد. خودم را پیداکردم و حالم خوب شد و بعد براى کارها و برنامههاى روز بعد،آماده شدم.
همسر آن شهید نقل کرده است: در روز عید غدیرخم، امیرسپهبدصیاد شیرازى به خدمت فرمانده کل قوا شرفیاب شده بود و من شبقبل از آن در خواب دیدم: رهبر انقلاب با ناراحتى به من مىنگرد.
عرض کردم: از دست من ناراحتید؟ فرمودند: نه. امام زمان هم ازدستتان راضى است.
در همین وقتشادمان شدم و تقاضاى کارت ملاقات کردم که ایشانهم پذیرفتند و کارت دادند. بعد از شهادت همسرم متوجه شدم تعبیرآن خواب، شهادت سپهبد صیاد شیرازى بوده است.