آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

سرآغاز جدایى انسان غربى از فطرت خود به زمانى بر مى‏گرددکه در مقابل کلیسایى که هرچند خرافات را به مذهب وحتى به کتاب‏آسمانى خود بسته بود، اما از یک سرى آموزش‏ها و تعالیم اخلاقى‏نیز که در عمق فطرت جامعه انسانى ریشه داشت، برخوددار بود، اوضمن رهایى ازستم کلیسایى که خرافات را به نام مذهب ارائه‏مى‏داد، به صورت افسار گسیخته، به نام جدایى از دین، جنبه‏هاى‏اخلاقى و معنوى مذهب را نیز در وجدان خویش لگدمال کرد و به این‏ترتیب رسیدن به قله‏هاى تکنولوژى نیز نتوانست آنان رااز حصاربلند تمدن بى‏روح مادى نجات دهد.
بشر غربى با اصالت دادن به تکنیک و اقتصاد، خود به ماشینى‏تبدیل شد که دیگر زندگى‏اش فاقد هرگونه فضیلت و هدف بود وسرانجام به پوچى روى آورد. با این همه در سایه پیشرفت‏خیره‏کننده تکنولوژى ضمن ارسال میسیونرهاى مسیحى، سعى کرد فرهنگ‏هایى‏را که ریشه الهى دارند از پیش پاى خود بردارد و فرهنگ‏ماشینیسم‏را جایگزین آن سازد تا درسایه گسترش آن به رفاه ودنیاى بیشتردست‏یابد. لذا سعى کرد با ترویج فرهنگ آلوده خود از راه اشاعه‏تفکر مبتذل مادى و نشان دادن جلوه‏هاى فریبنده دنیاى صنعتى درفرهنگ اصیل اسلامى رخنه کرده، ارزش‏هاى اسلامى را سست کند و دراین مسیر از دروغ بزرگ مخالفت دین اسلام با تمدن و صنعت‏براى‏درهم کوبیدن مقاومت مسلمانان سود برد. حال تاریخ به وضوح نشان‏مى‏دهد رشد صنعت وتحول اقتصادى جامعه اروپا مرهون تماس علمى،فنى، اقتصادى و تجارى با کشورهاى اسلامى‏است و چنین بود که تهاجم‏شروع شد. ایجاد جو خودباختگى، تخریب هویت مذهبى و ملى، ایجادجامعه‏اى که تفکرات فرهنگ مصرفى غرب ماشینى را بپذیرد، اهداف‏اصلى این تهاجم را تشکیل مى‏دهند.
ایران الگوست:
با پیروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن، چشم‏هاى مستضعفان اقتصادى‏و فرهنگى به ایران دوخته شد و به این ترتیب زنگ خطر براى‏تمدن غرب به صدا در آمد، تمدنى که تمام وجود خود را مدیون‏خون‏هایى بود که از ملل شرق و حتى خود غربى‏ها مکیده بود.
«دانیل پاتیس‏» رئیس انیستیتوى پژوهشهاى سیاست‏خارجى آمریکادر همین باره مى‏گوید: «ما تا ده سال ساسیت‏خاصى نسبت‏به اسلام‏نداشتیم، اما امروز، این طور نیست و همه ما نسبت‏به این پدیده‏جدید در ایران و برخى کشورهاى دیگر باید با حساسیت‏بیشترى‏برخورد کنیم. امروز مسلمانان به ایران نظر دارند و از آن الگوبردارى مى‏کنند. ایران براى مسلمانان مانند یک آزمایشگاه است.
اگر این تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان کشورهاى دیگر بیشترخواهد شد.»
الف- تهاجم فرهنگى یا زمینه تسلط کفار بر مسلمانان
آیت الله مصباح یزدى یازده فصل از کتاب را به این بخش اختصاص‏داده است:
1- نویسنده ضمن نقل سخنى از امام راحل پیرامون مبارزه باتهاجم فرهنگى، به هویت‏شرق نشینان و گستره تهاجم فرهنگى اشاره‏مى‏کند و مى‏نویسد: «اساسى‏ترین عنصر فرهنگ‏ها، همانا معارف وارزشهاى دینى مى‏باشد که به شدت هدف هجوم دشمنان ما واقع شده‏است.»
نویسنده لازمه مقابله با دشمن را شناخت ماهیت، انگیزه و هدف‏او مى‏داند، سپس به زمان حمله، ناحیه نفوذ و عوامل داخلى وابزارها مى‏اندیشد. آن گاه به تعریف واژه فرهنگ و تهاجم‏مى‏پردازد، رابطه فرهنگ و تکنولوژى را شرح مى‏دهد. و آن گاه‏مى‏نویسد: «واضح است که تلاش غرب در گسترش شبکه‏هاى ارتباطى وخبرى، به منظور آن است که سلیقه‏ها، معیارها و الگوهاى رفتارى‏واخلاقى خود را در قالب فیلم‏ها، شوهاى تلویزیونى و دیگربرنامه‏هاى سرگرم کننده مبتذل در سراسر کره زمین و به تمام‏بشریت تحمیل کند.»
2- نقش تخریبى فلسفه غرب در فرهنگ جوامع اسلامى
نویسنده ضمن اذعان به وجود فیلسوفانى در جوامع غربى که بافسادها مخالفند، مى‏نویسد: «حقیقت این است که فرهنگ و فلسفه‏غالب و مسلط در کشورهاى غربى، حتى برآن‏ها که در ظاهر مسیحى‏هستند.... گرایش مادى است.» به اعتقاد نویسنده این بینش مادى‏از دوره رنسانس که روح تنفر عمومى نسبت‏به کلیسا شکل گرفت.به وجود آمد. البته رنسانس فلسفه خاصى نیست ولى محور آن‏بازگشت‏به تمدن باستانى غرب در دوران پیش از تسلط کلیسا است.
وى مى‏نویسد: «از آن دوره به بعد مجسمه‏هایى که در اروپا ساخته‏شد، به سوى عریان نهایى حرکت کرد... حتى مجسمه‏هاى حضرت‏مریم(س)به شکل سربرهنه ساخته شد.»
3- ریشه تاریخى فرهنگ و فلسفه جدید غرب
نویسنده عقیده دارد: «این فرهنگ ریشه ماتریالیستى دارد،هرچند خود غربى‏ها آن را ابراز نمى‏کنند.» در بخش دیگرنویسنده به عدم موفقیت در حذف دین و ناچار شدن آنها به محصورکردن مذهب در امور فردى به دلیل وجدانى بودن دین، اشاره مى‏کندو مى‏نویسد: «درایران نیز از دوره مشروطه و به ویژه در زمان‏حکومت پهلوى مساله جدایى دین از سیاست توسط روشنفکران غربزده،مطرح گردید و به نتایج موثرى نیز رسید.» وى آن گاه به سخنى ازاحسان نراقى درباره اندیشه «فراماسن‏ها» اشاره مى‏کند. و به‏نفوذ این جنبش ضد مذهب از اروپا به کشورهاى دیگر مى‏پردازد.
4- روح برترى طلبى غرب
وى مى‏نویسد: «اگر تاریخ غرب را خصوصا پس از دوره رنسانس،مورد مطالعه و بررسى قرار دهیم، مى‏بینیم که یکى از ویژگى‏هاى‏فرهنگ غربى، اصالت دادن به قدرت است که بدبختانه اکنون در روح‏و تفکر و فرهنگ آن رسوخ کرده است. از سوى دیگر غربیان براى‏اثبات برترى خود بردیگر ملتها، در مقام تحریف تاریخ برآمده‏اندو تلاش کردند که اروپا را سرچشمه تمدن بشرى قلمداد کنند.»
5- گونه‏هاى تهاجم یا زمینه تسلط کفار بر مسلمین
در این بخش نویسنده به سلطه نظامى، سیاسى، اقتصادى وفرهنگى اشاره مى‏کند و در مورد قسم چهارم مى‏نویسد: «در میان‏شیوه‏هاى استعمارى و سلطه‏گرى آنچه از همه خطرناک‏تر و در عین حال‏مخفى‏تر مى‏باشد، سلطه فرهنگى است. خطرى که در این زمینه جبهه‏اسلامى ما را تهدید مى‏کند به خاطر گستردگى جبهه تهاجم، پیچیدگى‏آن و صدماتى است که از نظر معنوى به روح او وارد مى‏کند...»
وى آن گاه به ارتباط بین شیوه‏هاى چهارگانه اشاره مى‏کندومعتقد است تسلط فرهنگى پیش در آمد سلطه دائمى است.
6- اصل عدم استیلاى کفار بر مسلمین
نویسنده بعد ازشرح مفصل این اصل نتیجه مى‏گیرد به دو دلیل،«اصل عدم استیلاى کفار و سیادت مسلمانان در اسلام‏» پذیرفته‏شده است:
1- این که افراد جامعه با احساس سربلندى و با کمال آرامش به‏رشد همه جانبه خود ادامه دهند.
2- این که جوامع اسلامى در اثر بالندگى و پیشرفت نزد ملت‏هاى‏دیگر سرافراز ومفتخر باشند و بدین وسیله حرکت جهانى اسلام که‏متوقف برسربلندى و ترقیات جوامع اسلامى است، تحقق یابد.»
آن گاه دلیل فقهى اصل فوق را توضیح مى‏دهد.
7- نگاهى به تاریخ مبارزات مسلمین علیه سلطه
در این فصل به مبارزه علیه سلطه اقتصادى، مبارزه علیه سلطه‏سیاسى به وسیله حرکت جهادى درعراق و مبارزه امام‏خمینى(ره)اشاره مى‏شود.
8- اهمیت تلاش و مبارزه فرهنگى در زمان حاضر
نویسنده به جنایات کفار علیه نسل کشى مسلمانان در بوسنى،فلسطین، الجزایر و... اشاره مى‏کند و عقیده دارد: «براى حفظ‏عزت و سیادت مسلمانان که یک واجب شرعى است، وظیفه داریم درروابط بین المللى از مواضع سیاسى کشورهاى مسلمان حمایت کنیم.»
وى مبارزه فرهنگى را مهم‏تر از همه مى‏داند و مى‏نویسد: «تهاجم‏فرهنگى بر خلاف شیوه‏هاى تهاجم نظامى و اقتصادى، یک جریان کاملاملموسى نیست که بتوان در برابر آن واکنش دفعى نشان داد بلکه‏داراى طبیعت پیچیده‏اى است که از تلاش‏ها وتجربه‏هاى فراوان دشمنان‏اسلام طى مدت‏هاى طولانى سود جسته و با آنها عجین شده است.»
آنگاه به گسترش تکنولوژى و ارتباطات و اعزام تعداد بسیارى ازمبلغین مسیحى به سراسر جهان اشاره مى‏کند و مى‏نویسد: «بایدبدانیم که اسلام و قرآن فقط براى ما و چند کشور دیگر نازل نشده‏است.... و این فرمان خداست که باید آن را به اهلش برسانند.»
او به شگردهاى مبلغان مسیحى مى‏پردازد و از اشتیاق کشورها به‏مبلغ شیعى با وجود کارشکنى وهابى‏ها خبر مى‏دهد. از مسایلى‏پیرامون تبلیغات خارجى سخن مى‏گوید و با تاسف مى‏نویسد: «امادر داخل کشور نیز موفقیتهاى دشمن رو به افزایش مى‏باشد و فرهنگ‏اسلام در حال تضعیف است.»
و مى‏نویسد: «یکى از دام‏هاى دشمن القاى(این فکر است که وظیفه‏ما در برابر اسلام و’انقلاب به پاى عناصر داخلى که از اسلام‏بیگانه هستند، نیز توجه داشت. نویسنده عقیده دارد: براى مبارزه‏صحیح باید فرهنگ اسلامى و واقعى را شناخت و آنچه را غیر اسلامى‏است از آن جدا کرد تا دانست که با چه چیز باید مبارزه کرد.
10- بازسازى فرهنگى
استاد به نیاز فعلى جامعه به فعالیت فرهنگى و کمبود فرهنگى‏اشاره مى‏کند و مى‏نویسد: «به یقین مى‏توان گفت‏حرکت انبیا درطول تاریخ بشر بیش از هرچیز صبغه فرهنگى و الهى داشته است وسروکارش با عقل و دل و فکر و اندیشه مردم بوده است. »
11- عرصه فرهنگ و سلاح فرهنگى
عرصه فرهنگ، عرصه فکر و اندیشه اعتقاد و گرایش و جلوه‏گرى‏انواع مکاتب حق و باطل است، بنابراین بازسازى فرهنگى نیز به‏معناى مبارزه با اندیشه‏هاى باطل، برداشت‏هاى نادرست، گرایش‏هاى‏شیطانى، روش‏هاى غلط و مکاتب انحرافى و جایگزینى حق و صواب است.
نویسنده عقیده دارد: درچنین مبارزه‏اى تنها سلاح موثر علم است‏فقط با منطق صحیح است که مى‏توان غلط را نابود ساخت نه با زور ویا شعار، البته شعار و زور نیز هر یک در جاى خود موثر است.
ب- اصول و ارزشهاى اسلامى و خطر تهاجم فرهنگى
نویسنده این بخش از مباحث را در 10 فصل به ترتیب زیر ارائه‏مى‏کند.
1- مقوله فرهنگ و تهاجم فرهنگى
ضمن اشاره به گستردگى تعاریف موجود در باب فرهنگ، این گونه‏به تعریف اجمالى فرهنگ اشاره مى‏کند: «فرهنگ عبارت است ازمجموعه مایه‏هایى که رفتار انسان را از رفتار حیوانات مشخص وممتاز مى‏سازد و به طور کلى سه بخش اساسى مى‏توان براى فرهنگ درنظر گرفت:
اول، شناخت‏ها و باورها; دوم، ارزشها و گرایشها; سوم رفتارهاوکردارها.
نویسنده آن گاه به منظور خود از هجوم فرهنگى(تلاش جامعه‏اى‏براى تحمیل فرهنگ خود به جامعه دیگر یا ایجاد دگرگونى درفرهنگ آن)مى‏پردازد، به مطلوب بودن برخى تهاجم‏ها اشاره مى‏کند وآن را مشروط به جنبه ارزشى فرهنگ‏ها مى‏داند.
2- انگیزه دشمن از تهاجم فرهنگى
در ضمن اذعان به این که سخن در این باره به بحث روان‏شناسى‏اجتماعى نیازمند است، تنها به بحثى کوتاه پیرامون آن بسنده‏مى‏کند و معتقد است: «تمام فعالیت‏هاى انسان اعم از زمینه‏هاى‏علمى، هنرى، صنعتى، همه و همه در هت‏خدمت‏به ارضاى اغراض‏حیوانى و رفع نیازهاى مادى و فیزیولوژیکى مانند ارضاى هوس‏هاى‏جنسى و شهوترانى است; لذا اغلب غربى‏ها اهداف مادى دارند و سایرمسایل جنبه مقدمى دارد.. . آن‏ها سیاست را نیز براى اقتصادمى‏خواهند.»
آنگاه نتیجه مى‏گیرد: «انگیزه اصلى دشمنان ازهجوم فرهنگى،اقتصادى وجلب منافع مادى است، هر چند انگیزه‏هاى دیگرى نیز وجوددارد.»
3- تامین منافع اقتصادى، بزرگترین هدف
وى مى‏نویسد: «هدف بیشتر مهاجمان فرهنگى این است که از این‏هجوم به عنوان یک ابزار استفاده کنند و گرنه هرگز براى مسایل‏فرهنگى اصالتى قائل نیستند.» نویسنده عقیده دارد: «اگر آنهادر صدد تغییر فرهنگ مردم هستند به دلیل منافع اقتصادى است که‏به دنبال آن هستند. اولین نتیجه‏اى که آنها از این کار خودمى‏گیرند این است که غرور مردم را مى‏شکنند. وقتى مردم فرهنگ‏خود را مردود شمردند، مانند آن است که هویت اجتماعى خود را ازدست داده باشند و وقتى ملتى از فرهنگ خود دست‏بردارد و تابع‏دیگران شود، مانند آن است که بند اطاعت و بندگى آنها را به‏گردن خود انداخته باشد.»
در ادامه به آسیب پذیرى جوانان و مظاهر هجوم فرهنگى در زندگى‏ما اشاره مى‏کند.
4- پیشینه تهاجم فرهنگى
نویسنده به آیه(کذالک جعلنا لکل نبى عدوا شیاطین الانس والجن)استناد و آن گاه به شیطان بزرگ آمریکا اشاره مى‏کند ومى‏نویسد: «این همیشه بوده است... هر روز به یک شکل جلوه مى‏کنداما این روحیه از بین نخواهد رفت. انبیا هم در مقابل این روحیه‏تلاش کردند تا باآن مبارزه کنند. این طبیعت دشمنى بین حق و باطل‏است. »
وى نزول این آیات را براى هدایت‏بشر و به کار بردن آن درعصرخود مى‏داند و در پایان مى‏نویسد: «پاسخ این سوال که هجوم‏فرهنگى از چه زمانى شروع شد; این است که: از ابتداى تاریخ‏زندگى اجتماعى انسان همه افراد بشر در گروه حق و باطل قرارداشته‏اند و از همان ابتدا هم تهاجم فرهنگى وجود داشته است.»
5- مظاهر هجوم فرهنگى
همانند بخش اول به سه سرفصل بینش‏ها و باورها، گرایش‏ها،رفتارها و کردارها اشاره مى‏کند و مى‏نویسد: «در بخش باورهادشمنان سعى مى‏کنند که بینش ما را نسبت‏به هستى و انسان تغییردهند.»
6- اصول و ارزشهاى دینى و تشکیک‏هاى مهاجمان
در این فصل، به تلاش دشمن براى این که مردم اعتقادات خود راجدى نگیرند; اشاره مى‏کند و مى‏نویسد: «دشمن مى‏گوید: دین یک‏سلسله پندارهایى است، مربوط به زندگى شخصى افراد. هرکس دراعتقادى که دارد، آزاد است ولى نباید به اعتقاد دیگران کارى‏داشته باشد. در حالى که عمده شعارهاى پس از انقلاب ما بر این‏اساس بود که «ما انقلابمان را به همه جهان صادر مى‏کنیم.» یعنى‏ما یک سلسله باورهاى دینى داریم که مى‏خواهیم آنها را براى‏دیگران هم ثابت کنیم.»
نویسنده آن گاه به تلاش دشمنان براى اعتبارى جلوه دادن ارزش‏هااشاره مى‏کند و آن را عامل پیروزى دشمن دراهداف پلیدش مى‏داند.
7- مبارزه فرهنگى، بهترین شگرد دشمنان
نویسنده به ناکامى مبارزات سیاسى و نظامى و اقتصادى دشمن‏اشاره مى‏کند و تنها راه نفوذ آنان را مبارزه فرهنگى مى‏داند ومى‏نویسد: «تنها راهى که براى آنان باقى مانده، مبارزه فرهنگى‏است. مثلا نفوذ در مراکز فرهنگى و دینى، به اسم دین دنبال آن‏هستند که ببینند موقعیت زمان چه چیزى را اقتضا مى‏کند، اگربتوانند بى‏پرده اسلام را مى‏کوبند و اگر نتوانند به اسم‏«تحقیقات جدید» و «اسلام نوین‏» مطالبى را مطرح مى‏کنند که‏اساس اعتقادات و ارزش‏هاى اسلامى ما را سست مى‏کند. آن‏ها مى‏دانندآنچه حیات جهانخواران را به خطر مى‏اندازد، اسلام واقعى و اعتقادبه ارزشهاى آن است.»
به نظر نویسنده یکى از روشهاى مقابله با فرهنگ اسلامى این است‏که سعى مى‏کنند افکارى را عرضه کنند که ملت‏هاى مسلمان خود ازاعتقادشان دست‏بردارند و چنین وانمود کنند که تاحال رشد فکرى‏نداشته‏اند.
8- اهمیت مبارزه با هجوم فرهنگى
در این فصل، نویسنده به تبیین وظایف مسلمانان در قبال تهاجم‏فرهنگى مى‏پردازد و درک درست از عظمت‏خطر را وظیفه اصلى‏مسلمانان مى‏داند. او مى‏گوید: «باید متوجه باشیم که دشمن‏مى‏خواهد هویت ما را به عنوان یک ملت از بین ببرد و دین ما رابه عنوان باارزش‏ترین پدیده هستى از ما بگیرد، اندیشه‏هاى اخلاقى‏ما را که جانمان را باید براى حفظ آنها فدا کنیم، از بین ببردو... اگر این روند ادامه یابد، نسل آینده ما نه ایمان محکمى‏خواهند داشت و نه شناخت‏یقینى، نه جهان بینى روشنى، نه دستگاه‏ارزشى محکمى و نه رفتار ثابتى که ناشى از هویت فرهنگى خودش‏باشد.»
وى معتقد است دربین تمام فرهنگ‏ها، تنها اسلام است که مى‏توانددر مقابل دشمنان با تمام قوا مقاومت کند.
9- ابزار تهاجم دشمنان چیست؟
نویسنده دراین فصل، نسبت‏به درک نکردن تاکتیک‏هاى فرهنگى‏دشمن ابراز تاسف مى‏کند و مى‏گوید: «متاسفانه با همه درک‏سیاسى خوبى که داریم، درک فرهنگى ما قوى نیست. متاسفانه! پس‏از انقلاب نیز در این زمینه رشد نکرده‏ایم.» وى آن گاه سلب‏ایمان و یقین را مهم‏ترین ابزار تهاجم بیان مى‏کند.
10- ایمان زدایى و ایجاد شک یکى از ابزارهاى تهاجم فرهنگى
«بعد از انقلاب تلاش‏هاى زیادى صورت گرفته است تا به نوعى‏مردم را به شک بیاندازند و گوهر یقین را از آنان بگیرند و چه‏راه‏هایى ساده‏تر از سخنرانى‏هاى علمى، کتاب‏هاى فلسفى، فیلم‏ها،نمایشنامه‏ها و چیزهایى از این قبیل به نام پیشرفت علم، ترقى‏فرهنگ، فلسفه‏هاى نوین و... ایجاد شک در مردم زحمتى ندارد وسرمایه ایمانى را که صدها سال روى آن کارشده تا در دلهاى مردم‏رسوخ پیدا کرده است‏به راحتى از بین مى‏برند.»
ج- انقلاب اسلامى و خطر تهاجم فرهنگى
این بخش از مطالب در 20 بخش گرد آمده است.
1- تهاجم فرهنگى بزرگترین خطر
2- سه عنصر اصلى فرهنگ
3- تصور غلط از فرهنگ اسلامى
فرهنگ اصیل اسلامى معنایش تکیه بر سه عنصر(باورها، ارزشها،شیوه‏هاى رفتارى) است. بنابراین، باید ببینیم آیا این سه عنصردرجامعه ما کاملا محفوظ مانده‏اند. متاسفانه خطرى جدى وجود داردو وجود خطر و هجوم حتمى است.
4- هدف اصلى دشمن
حذف یقین، هدف اصلى است. وى مى‏پرسد: «اگر چنین حمله‏اى به‏اعتقادات ما بشود، چه خواهد شد؟ آیا چیزى از اسلام باقى‏مى‏ماند؟» براساس این برنامه، ارزشهاى اخلاقى امورى اعتبارى‏دانسته مى‏شود که برهانى ندارد... «زمانى بدترین فحش این بودکه به کسى بگویند: «همجنس باز» اما امروز در جوامع به اصطلاح‏متمدن بزرگترین تظاهرات به طرفدارى از همجنس بازان انجام‏مى‏شود... اگر این فکر در جامعه اسلامى نیز رواج پیدا کند که‏ارزشها نسبى، متغیر و اعتبارى است و ریشه‏اى ندارد... بدون شک‏پایه دوم فرهنگ ما هم شکست‏خواهد خورد. اعمال و رفتار مابراساس آن بینش‏ها و ارزش‏ها شکل مى‏گیرد. قوانین ما براساس آن‏ارزش‏ها است و زمانى که ارزش‏هاى ما درهم ریخت، این‏ها که روبناست‏به طریق اولى ثباتى نخواهد داشت.»
5- نقش فرهنگ در تداوم انقلاب
ضمن شرح دلایل تغییرات جامعه به تحولى که با کمال اختیار وآگاهى ایجاد مى‏شود (انقلاب فرهنگى)، اشاره مى‏کند و مى‏نویسد:
«این نوع تحول ارتباط مستقیمى با فرهنگ دارد. در سایر تغییرات‏اجتماعى ممکن است عناصر فرهنگى با واسطه و از راه دور، کم وبیش تاثیر داشته باشد... اما در انقلاب به طور مستقیم فکر واندیشه مردم اثر دارد. در این تحول عامل مستقیم و مباشروبى‏واسطه فرهنگ است... اگر تاثیر فرهنگ همچنان ادامه داشته‏باشد، انقلاب پا برجا خواهد بود.»
6- چگونه فرهنگ جامعه تغییر مى‏کند؟
نویسنده معتقد است: علاقه‏مندى به لذت‏هاى حیوانى، امیال وشهوات و هوس‏ها باعث مى‏شود آرمان‏ها و ارزش‏هاى مقدس به تدریج‏فراموش شود و فرهنگ تغییر کند. با تغییر فرهنگ، عامل بقاى‏انقلاب سست مى‏شود. وقتى عامل و موجبى براى بقاى انقلاب نبود،انقلاب دچار ضعف شده، گروه‏هایى آرام آرام در دستگاه‏هاى اجراى،قانون گذارى و قضایى کشور نفوذ مى‏کنند و ارزش‏ها را کنارگذاشته، خواست‏هاى خود را اعمال مى‏کنند. .. دراین صورت از انقلاب‏جز اسم، چیزى باقى نمى‏ماند.
در بخش دیگر مى‏نویسد: «چنین نیست که اگرفرهنگى درجامعه‏حکم‏فرما شد و رواج یافت، ضمانتى براى بقا داشته باشد. تا وقتى‏مردم بخواهند و آن را دوست داشته باشند، آن فرهنگ باقى است.
وقتى هم به هر دلیلى آن آرمانها را نخواستند و به فرهنگ دیگرى‏گرایش پیدا کردند، آن فرهنگ آرام آرام ضعیف مى‏شود. بدیهى است‏که بیگانگان و دشمنان انقلاب مى‏توانند نقش خوبى در این جهت ایفاکنند.»
7- بى‏نظیر بودن انقلاب اسلامى
این نعمت عظیم با تفاوت مراتب شبیه انقلابى است که به دست‏رسول‏الله(ص)در عالم تحقق پیدا کرد و به همان اندازه که عظمت‏دارد، داراى آفاتى نیز هست و به همان مقدار که براى ما نعمت وبرکت‏به دنبال داشته، وظیفه و تکلیف نیز آورده است.
8- ارزش هرچیزى بیشتر، خطراتش نیز بیشتر
9- هجوم فرهنگى دشمنان بزرگترین خطر براى انقلابها
دراین فصل ضمن اشاره به فراوانى تعاریف از فرهنگ و در پاسخ‏به مغالطه‏اى که منظور از فرهنگ را حیطه‏اى وسیع و گسترده‏مى‏داند، به نقل از رهبر انقلاب مى‏نویسد:
«رهبر انقلاب که مى‏گوید: «بزرگترین خطر براى انقلاب ما خطرفرهنگى است.» آیا مى‏توان گفت که منظور او از خطر این است که‏رقصهاى محلى تعطیل شود؟ حال اگر ما رقصهاى محلى را احیا کنیم‏با تهاجم فرهنگى مبارزه کرده‏ایم؟ آیا منظور دشمنان از تهاجم‏فرهنگى این است که مى‏گویند مثل ما برقصید؟ آیا براى مقابله باتهاجم فرهنگى دشمن باید سازهاى قدیمى و مطربهاى خودمان را به‏میدان بیاوریم و از گوشه و کنار رسوم قدیم را نو کنیم؟»
10- نابود کردن ارزشهاى اسلامى،(هدف دشمن از تهاجم فرهنگى
11- خطر تهاجم فرهنگى، عظیم‏تر از جنگ هشت‏ساله
12- بسیج همگانى اصلى ترین راه مقابله با تهاجم فرهنگى
13- ولایت فقیه،(هدف اصلى تهاجم فرهنگى
... امروز آمده‏اند و به اصطلاح ازنظر علوم اجتماعى مساله‏ولایت فقیه را مورد انتقاد قرار داده و گفته‏اند آن هم نوعى‏استبداد و نوعى حکومت فاشیستى است. متاسفانه بعضى از دوستان‏نا آگاه هم نسبت‏به این مساله «ان قلت‏» مى‏زنند و به زعم خودمى‏پندارند تحقیقات فقهى انجام مى‏دهند. نویسنده معتقد است:
«قوام و شیرازه انقلاب ما ولایت فقیه است ولایت فقیه رکن حیاتى‏ماست و باید متوجه خطرات آن باشیم.»
وى به مطبوعات اشاره مى‏کند و مى‏نویسد: «یک حرکت عمومى براى‏ترویج افکار غربى و مبارزه با افکار اسلامى شروع شده است، باتکیه بردموکراسى، لیبرالیسم، آزادى و مفاهیمى از این قبیل وطعنه زدن به حکومت‏هاى دینى و اسلامى و تشبیه آنها به حکومت‏هاى‏کلیسایى قرون وسطى و چیزهایى مانند آن. اینها تیرهاى است که به‏قلب انقلاب ما مى‏خورد.»
14- حفظ باورها و ارزشهاى اسلامى با احیاى جلسات مذهبى، یکى‏از راههاى مقابله با هجوم فرهنگى است.
15- ایجاد محیط گرم خانوادگى و برخورد دوستانه با جوانان،یکى از راههاى مبارزه با تهاجم فرهنگى است.
نباید با سختى با آنها برخورد کرد. آنها را هم نباید به حال‏خود رها کرد... سعى کنید دوستان خوبى براى بچه‏هایتان پیداکنید. مهمترین عاملى که ممکن است انسان را اصلاح یا فاسد کند،رفیق است.
16- ابزار استکبار براى پیشبرد مقاصد فرهنگى خود
به عقیده نویسنده تسلط قومى یا نژادى بر اقوام و کشورهاى‏دیگر هرگز موجب تسلط فرهنگ آن‏ها نمى‏شود، مگر آن که با کارفرهنگى توام باشد و گرنه دیر یا زود گروه دیگرى بر آن‏ها مسلطمى‏شوند، یا همان گروه مغلوب به هوش مى‏آیند و بر ضد آنان شورش‏مى‏کنند و آن‏ها را از کشور خود مى‏رانند. هرقدر گروه مهاجم بیشتربتواند در ملت، نفوذ فکرى و فرهنگى پیدا کند، تسلطش نیز بیشتربیمه مى‏شود.
آن گاه مى‏نویسد: «این که مى‏گوییم باید با فرهنگ غربى مبارزه‏کرد، منظورمان مبارزه با علوم و صنایع نیست‏بلکه علوم و صنایع‏را باید از آن‏ها آموخت. حتى اگر نمى‏دهند باید از آن‏ها ربود. مابا آنچه بار ارزشى دارد، موجب عقیده و رفتار غیر صحیح مى‏شود وجوانان ما را به لاابالى‏گرى و شهوترانى مى‏کشاند، مخالف هستیم.»
نویسنده در ادامه به نظریه «تکامل دینى یا معرفت دینى‏»
اشاره مى‏کند.
17- راه ترویج ارزشها
1- بحث و گفتگو، منطق و استدلال.
2- تحریک احساسات و عواطف.
18- شیوه‏هاى مقابله با تهاجم فرهنگى
1- آگاه کردن مردم از اهداف فرهنگ سازان غربى.
2- هجوم فرهنگى بر ضد فرهنگ غرب.
3- ترویج ارزشهاى معنوى.
19- سیر قهقرایى دانشگاهها در مدت پس از انقلاب
20- ضرورت تقویت‏حرکت فرهنگى همراه با توسعه اقتصادى
د- تهاجم فرهنگى و راهکارهاى دفاعى
پس از طرح سه مبحث قبل، نویسنده به طرح راهکارهاى دفاعى درمقابله با تهاجم فرهنگى به ترتیب زیر مى‏پردازد:
1- تعیین نقاط مورد هجوم.
الف- عناصر سه‏گانه فرهنگ اسلامى.
ب- حوزه و دانشگاه(مراکز فرهنگى)
دشمن براى این که به اهداف خود برسد، این دو مرگز مهم‏فرهنگى را نشانه مى‏گیرد و آن‏ها را علیه یکدیگر تحریک مى‏کند.
2- راه نفوذ فرهنگى دشمن
الف- هدف دشمن در این روش ابتدا متوجه قشرتحصیل کرده ودانشگاهى مى‏گردد و سعى مى‏کند ازطریق دانشگاه به طور غیر مستقیم‏در طبقه تحصیل کرده و ممتاز جامعه تاثیر بگذارد.
ب- راههاى سطحى
با استفاده از روش‏هاى گوناگون به خصوص تلویزیون، مردم عادى‏را تحت تاثیر قرار مى‏دهند تا آن جا که برنامه‏ریزان و طراحان ومجریان ما خواسته و ناخواسته از فرهنگ بیگانه متاثر مى‏گردند واغلب برنامه‏هاى آن‏ها را اجرا مى‏کنند.
دشمنان در این روش خود آنچنان موفق بوده‏اند که حتى‏توانسته‏اند در خانواده‏هاى بسیار متدین و مذهبى نیز نفوذکنند.
3- دیرپایى مسایل فرهنگى
اگر بخواهیم آنچه را امروز به نام ابتذال فرهنگى نامیده‏مى‏شود، ریشه‏یابى کنیم و عوامل بروز آن را در جامعه شناسایى‏کرده براى پیشگیرى و برطرف ساختن آن اقدام کنیم، خواهیم دید بامسایل بسیار گسترده‏اى سروکار پیدا مى‏کنیم و گاه حالت ناامیدى‏به انسان دست مى‏دهد، ولى باید برخاست و براى اصلاح کوشید.
4- راهکارهاى دفاعى
الف: وظیفه مردم در دفاع از فرهنگ اسلامى.
الف: فرهیختگان: شناخت هریک از دو مرکز حوزه ودانشگاه توسطهمدیگر مبارزه با شک‏گرایى در هردو مرکز هت‏حفظ عناصر اصلى‏فرهنگ اسلام.
ب: عموم مردم.
1- بسیج عمومى و آموزش دینى.
2- احیاى جلسات مذهبى.
3- برخورد محبت آمیز با جوانان.
ب: وظیفه دولت.
«عمده‏ترین وظیفه دولت در مبارزه فرهنگى و دفاع از فرهنگ‏اسلامى، همان ترویج روزآمد و تکنولوژیک ارزش‏ها است که به دوصورت انجام مى‏شود:
1- راه بحث و مناظره که اختصاص به اندیشمندان و عالمان‏جامعه اسلامى دارد.
2- راه دوم همان است که امروز دستگاه‏هاى تبلیغى غرب براى‏مبارزه با ارزش‏هاى اسلامى از آن استفاده مى‏کنند. زیرا آنان ضعیف‏و عاجزتر از آن هستند که بتوانند با منطق و استدلال، ارزش‏هاى‏اسلامى را تضعیف کنند، یا ارزش‏هاى منحط خود را ترویج نمایند،بلکه با شیوه‏هاى تبلیغاتى متمرکز براى ارائه عملى الگوها،اهداف خود را تحقق مى‏بخشند... ما باید از شیوه‏هاى تهاجمى برضدآن‏ها استفاده کنیم. همان گونه که آنها براى ترویج ارزشهاى خوداز این شیوه‏ها استفاده مى‏کنند، ما نیز باید هنرمندانى پرورش‏دهیم که بتوانند ارزشهاى اسلامى را در فیلم، نمایشنامه، کتاب،رمان، داستان و سایر آثار هنرى آنچنان زنده و ترویج کنند که‏بتوانند دیگران را تحت تاثیر قرار دهند; نه آن که همیشه درمقابل دشمن موضعى انفعالى اتخاذ کنیم یا در نهایت تنها از خوددفاع نماییم.»

تبلیغات