یادى از شهداى بدر
آرشیو
چکیده
متن
آیات فوق بیانگر مقام شهید و شهادت ، بویژه «شهیدان بدر» ، است ; مقامى که خاکیان و دورماندگان ازوصال ، از درک آنعاجزند و چشمان آنان از دیدن افقهاى بیکرانه آنناتوان .
زمانىکه در جنگ بدر چهارده تن به شهادت رسیدند ، گروهى چنانتصور کردند که آنان مردهاند و از زندگى محروم شدهاند . قرآنکریم براین گمان خط بطلان کشیده ، براى شهیدان حیاتى ویژه اثباتکرد و فرمود :به آنها که در راه خدا کشته مىشوند ، مرده مگویید بلکهزندهاند ولى شما درک نمىکنید .
هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدهاند ، مردگانندبلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند . آنهادر سایه نعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به آنها بخشیدهاست . خوشحالند و به خاطر کسانى (مجاهدانى) که هنوز به آنهاملحق نشدهاند ، شادمانند ; (زیرا) مىدانند که نه ترسىبرآنهاست و نه اندوهى .
البته حیات پس از مرگ به شهیدان اختصاص ندارد ; اما شهیدانراه خدا از ویژگى حیات پاکیزه و متفاوت بادیگران برخوردارند .
خصوصیات حیات شهیدان عبارت است از :
1ک برخوردارى از روزى ویژه نزد پروردگار ; (عندربهم یرزقون)
2ک شادمانى به آنچه خداوند از فضل خویش بدانان ارزانى داشتهاست ; (فرحین بما آتیهم الله من فضله)
3ک دریافتبشارت و مژده در باره سرنوشت نیک مجاهدان راه خدا ;(و یستبشرون بالذین لم یلحقوابهم)
4ک برخوردارى از نعمت و فضل خاص الهى ; (یستبشرون بنعمه منالله و فضل)
این مقام والا به پاس رشادتها ، مجاهدتها و ایثار شهیدانگرانقدرى است که در تنهایى و غربت اسلام ، پیامبر عظیمالشان رایارى کردند ، از ستمها نهراسیدند و بر کفر و استکبار هجومبردند . عمیرابن وهب ، جاسوس مشرکان و نیروى ارزیابى آنان ، پساز تحقیق در باره حالات مسلمانان در جنگ بدر ، آنان را چنین وصفکرد :شتران یثرب با خویش مرگ حمل کردهاند و زهر مهلک با خود دارند. «مالهم ملجا الا سیوفهم و ما اریهم یولون حتى یقتلوا و لایقتلون حتى یقتلوا بعددهم .»
پناهى جز شمشیرهاى خود نداشته ، هرگز پشتبه جنگ نکنند تاکشته شوند و کشته نشوند تا به تعداد خویش دشمن بکشند .
این واقعیتى است که قبل از آن مسلمانان در جلسه مشورتىپیامبر (ص) بیان داشته بودند . زمانى که پیامبر (ص) ازمسلمانان خواست نظر خویش را در باره جنگ با کفار اعلام دارند ،مقداد گفت : اى پیامبر ! دلهاى ما باشماست . آنچه خدا به تودستور داده ، همان را تعقیب کن . به خدا سوگند ، هرگز سخنى کهبنى اسرائیل به موسى گفتند ، به شما نخواهیم گفت . بنىاسرائیلدر پاسخ به دعوت موسى به جهاد ، گفتند : اى موسى ! تو وپروردگارت جهاد کنید و ما در همین جا نشستهایم . ولى مامىگوییم در ظل عنایات پروردگار جهاد کن و ما نیز در رکاب شمانبرد مىکنیم .
سعد بن معاذ ، به نمایندگى از انصار ، بیان داشت : اى پیامبر! به آن خدایى که تو را به رسالتبرگزیده است هرگاه وارد ایندریا (بحر احمر) شوید ، ما نیز پشتسرشما وارد مىشویم و حتىیکى از ما از پیروى شما روى نخواهد گرداند ; «فسر بنا علىبرکهالله» ما را به فرمان خدا به هرنقطهاى که صلاح است ،روانه کن .
روز نبرد
روز هفدهم ماه رمضان ، سپیده دمان از حادثهاى سرنوشتساز خبرمىداد . زمان تجلى گلواژههاى عشق و ایثار فرارسیده بود . در یکسو جبهه حق به رهبرى پیامبر خاتم (ص) که نمادى دل انگیز ازاستمرار حق را ترسیم مىکرد و در سویى کفر ابوسفیانى و ابوجهلىکه قامتشیطانى خویش را بر افراشته و عزم خاموش کردن انوار حقداشت . به زودى هماورد خواستن عتبه بن ربیعه و شیبه بنربیعه وولید بن عتبه آغاز شد . عوف و معوذ پسران عفرا ، از طایفه بنىمالک ابن نجار و معاذ ابن عمر و به نقلى عبدالله ابن رواحهاعلام آمادگى کردند و سمت دشمن رهسپار شدند . عتبهبن ربیعه کهدریافت آنان از جوانان مدینهاند . به آنان گفت : ما با شماکارى نداریم . سپس سخنگوى مشرکان فریاد برآورد : اى محمد ! ازقوم ما کسانى را که با ما همشان و همتایند ، به مبارزه بفرست. رسولخدا ، به بنىهاشم فرمود : اینک که آنها باطلشان راآوردهاند تا نور خدا را خاموش سازند ، برخیزید و به وسیله حقىکه پیامبرتان را به آن برانگیخته است ، بجنگید . حمزهبنعبدالمطلب ، على بن ابىطالب (ع) و عبیده پسرحارث بنعبدالمطلببه میدان رفتند . على و حمزه (علیهما السلام) در همان لحظاتنخست نبرد ، ولید و عتبه را کشتند .
و عبیدهبن الحارث تیغى بر فرق شیبه وارد ساخت . او بادمشمشیر به عضله ساق عبیده زد و آن را قطع کرد . حمزه و على (علیهما السلام) به سوى وى حمله بردند و او را کشتند . آنهاعبیدهبن الحارث را به صف مسلمانان بازآوردند . عبیده در حالىکه خون از ساق پایش روان بود ، به پیامبر (ص) گفت : آیا منشهید نیستم ؟
رسول خدا (ص) فرمود : آرى . آنگاه عبیده گفت : به خداسوگند ، اگر ابوطالب زنده بود ، مىدانست ما بدانچه او در حمایتاز محمد (ص) سروده است ، از وى سزاوارتریم .
بر اساس نقلى دیگر ، پیامبر (ص) سرش را درکنار گرفت و چنانگریست که اشک مبارکش بر چهره عبیده ریخت . عبیده به رسول گرامىاسلام نگاه کرد و گفت : آیا من شهید نیستم ؟
حضرت فرمود : آرى ، تو نخستین شهید از اهلبیت من هستى .
عبیده هنگام مراجعت از بدر ، در سرزمین «روحاء» یا «صفراء» به خاک سپرده شد و پرچم هدایتى گشت که براى همیشهالهام بخش عاشقان و مبارزان راه دین و آزادى خواهد بود .
خداوند متعال در باره این شش تن آیات ذیل را نازل فرمود : ایندو گروه «مومن و کافر» که در دین خدا با یکدیگر به جدالبرخاستند . مخالف و دشمن یکدیگرند . کافران را (عتبه ، شیبه ،ولید) لباسى از آتش دوزخ به قامتبریدهاند و بر سر آنان آبسوزان جهنم ریزند . . . آنان که ایمان به خدا آوردند (على ،حمزه (علیهما السلام) و عبیدهبن الحارث) و نیکوکار شدندالبته خدا همه را در بهشتهایى داخل گرداند که زیر درختانشنهرها جارى است و در آنجا طلا و مروارید بر دست زیور بندند و تنبه جامه حریر بیارایند .
حتى ابوذر سوگند یاد مىکرد که این آیات در باره این شش تننازل شده است .
اکنون ببینیم آن سه تن (عوف ، معوذ و معاذ) که در آغازشجاعانه دل درگرو مبارزات داشتند . کیانند . عوف و معوذ پسرانعفرا ، اگرچه با بدرقه دعاى پیامبر (ص) از میدان بازگرداندهشدند ، اما پاداش خویش را گرفته ، در همین جنگ به شهادت رسیدندو همراه یاورشان معاذبن عمروبن جموح برگ زرینى در تاریخ اسلامپدید آوردند . عوف بن عفرا از عبدالرحمان بن عوف سراغ ابوجهلرا گرفت . او در جواب گفت : پسرم ، از او چه مىخواهى ؟
پاسخ داد : به من گفتهانداو به رسول خدا دشنام مىدهد ; منسوگند خوردهام اگر او را ببینم ، بکشم یا کشته شوم .
عبد الرحمان ابوجهل را به او نشان داد . معوذ بن عفرا نیز چنینپاسخ و پرسشى با عبدالرحمان داشت . آنان ابوجهل را تعقیب کردند. در این هنگام ، معاذ پسر عمروبن جموح مشاهده کرد بنى مخزومکسى را درمیان گرفته ، مىگویند : نمىگذاریم دست کسى بهابوالحکم (ابوجهل) برسد . گمان کرد او ابوجهل است . کمین کردو در فرصتى مناسب ضربهاى به ساق پاى او زد . عکرمه ، پسرابوجهل، به معاذ حمله کرد و ضربهاى برشانهاش فرود آورد . دستش ازشانه جدا شد . عوف و معوذ که در تعقیب ابوجهل بودند . خود رابه ابوجهل رسانده ضربههایى بر او وارد ساختند و در همان جا بهشهادت رسیدند و عبدالله بن مسعود ابوجهل را در حال جان دادنگردن زد . پس از جنگ ، پیامبر اسلام (ص) از پیکر شهیدان اسلامدیدن کرد . درکنار پیکر پسران عفرا ایستاد و فرمود : خدابیامرزد پسران عفرا را که در کشتن فرعون این امت و رئیسپیشوایان کفر شرکت داشتند .
از دیگر شهداى بدر ، سعدبن خیثمه است . او پس از اعلام پیامبر(ص) همراه پدرش راهى جنگ شد و به پدرش گفت : «اگر پاى بهشتدرمیان نبود ، مىگذاشتم تنها نصیب تو شود ; اما من امیدوارم کهدراین سفر به شهادت نایل آیم .» پدر گفت : «تو نزدخانوادهبمان .»
سعد نپذیرفت . پدر گفت : «چارهاى جز این نیست که یکى از مابراى سرپرستى خانواده بماند .»
آنگاه قرعه کشیدند و قرعه جهاد به نام سعد افتاد . کارزارفزونى گرفت . یکى از مشرکان سعدبن خیثمه را به شهادت رساند وعلى (ع) را به جنگ تن به تن دعوت کرد . او ضربهاى به سوى على(ع) نشانه رفت . حضرت آن را دفع کرد . آنگاه ضربهاى بر پیکراو وارد ساخت . زره شکافته شد و با ضربه حمزه استخوان سرش برزره پدیدار گشت . حمزه هنگام فرودآوردن شمشیر مىگفت : از من کهپسر عبدالمطلب هستم ، این ضربه را بگیر .
از دیگر شهدا ، عمیربن ابى وقاص است . او که شانزده سالبیشتر نداشت . خود را میان سپاه پنهان کرد . وقتى برادرش سعدبنابى وقاص علت آن را جویا شد ، گفت : مىترسم پیامبر (ص) بهخاطر سن کم اجازه جهادم ندهد .
او را خدمت پیامبر (ص) بردند . حضرت از او خواستبرگردد .
عمیر گریست و بدین ترتیب ، اجازه همراهى با سپاه را دریافتداشت .
حارثه بن سراقه ، شهید دیگر بدر است . تیرمشرکان برگلویشنشست و به شهادت رسید . چون مادرش از شهادت او آگاه شد ، گفت :به خدا قسم ، بر او نمىگریم تا از رسول گرامى بپرسم جایگاهشکجاست ؟ اگر در بهشتباشد ، بر او گریه نخواهم کرد . چنانچه درآتش باشد ، برایش مىگریم . وقتى پیامبر (ص) به مدینه برگشت ،به حضورش شتافت و سوگند خویش را یادآور شد . پیامبر (ص)فرمود : «اجنه واحده ؟ ! انها جنان کثیره والذى نفسى بیده انه لفىالفردوس الاعلى .»
چقدر غافلى ، چرا مىگویى در یک باغ بهشتى است ؟ ! او درباغهاى بهشتى است . سوگند به خدایى که جانم در دست اوست ،حارثه در فردوس برین جاى دارد .
سپس حضرت آبى را طلبید . دستخود را در آن فرو برد و از آنمضمضه کرد . آنگاه به مادر و خواهر حارثه دستور داد از آنبیاشامند و آن را در گریبان خویش بریزند . آنها چنان کردند ودر حالى که دیدگانشان روشنتر و دلهایشان از دیگران شادمانتربود ، به خانه باز گشتند . شهیدان سرافراز بدر که در هفدهم ماهرمضان به سوى معبود شتافتند . چهاردهتن بودند ; شش مهاجر و هشتانصار . نامهاى این بزرگان عبارت است از :
1ک عبیده بن حارث بن عبدالمطلب .
2ک عمیرابن ابىوقاص .
3ک عمیرابن عبد عمرو . (ملقب به ذوالشمالین)
4ک عاقل ابن ابى بکیر .
5ک مهجع (نخستین شهید مهاجر .)
6ک صفوان ابن بیضاء .
7ک مبشربن عبدالمنذر .
8ک سعدبن خیثمه .
9ک حارثه بن سراقه .
10ک عوف بن عفرا .
11ک معوذبن عفرا .
12ک عمیربن حمام .
13ک رافع ابن معلى .
14ک یزید بن حارث .
ابن عباس آنسه ، آزاد شده رسول خدا (ص) را نیز در شمارشهداى بدر ذکر کرده است .
چهارتن از شهدا در تنگه صفراء «سیر» به خاک سپرده شدند وسه تن دیگر پایینتر از چشمه مستعجله .
درود و سلام و صلوات خدا بر شهیدان والامقام بدر که تمدن عظیماسلامى وامدار مجاهدتها و رشادتهاى آنان است . درود خدابروارثان صالح آنان ، به ویژه شهداى عملیات رمضان ، که پرچمعزت دینى و دفاع از ارزشها را برافراشته نگاه داشتند .
والسلام .
زمانىکه در جنگ بدر چهارده تن به شهادت رسیدند ، گروهى چنانتصور کردند که آنان مردهاند و از زندگى محروم شدهاند . قرآنکریم براین گمان خط بطلان کشیده ، براى شهیدان حیاتى ویژه اثباتکرد و فرمود :به آنها که در راه خدا کشته مىشوند ، مرده مگویید بلکهزندهاند ولى شما درک نمىکنید .
هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدهاند ، مردگانندبلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند . آنهادر سایه نعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به آنها بخشیدهاست . خوشحالند و به خاطر کسانى (مجاهدانى) که هنوز به آنهاملحق نشدهاند ، شادمانند ; (زیرا) مىدانند که نه ترسىبرآنهاست و نه اندوهى .
البته حیات پس از مرگ به شهیدان اختصاص ندارد ; اما شهیدانراه خدا از ویژگى حیات پاکیزه و متفاوت بادیگران برخوردارند .
خصوصیات حیات شهیدان عبارت است از :
1ک برخوردارى از روزى ویژه نزد پروردگار ; (عندربهم یرزقون)
2ک شادمانى به آنچه خداوند از فضل خویش بدانان ارزانى داشتهاست ; (فرحین بما آتیهم الله من فضله)
3ک دریافتبشارت و مژده در باره سرنوشت نیک مجاهدان راه خدا ;(و یستبشرون بالذین لم یلحقوابهم)
4ک برخوردارى از نعمت و فضل خاص الهى ; (یستبشرون بنعمه منالله و فضل)
این مقام والا به پاس رشادتها ، مجاهدتها و ایثار شهیدانگرانقدرى است که در تنهایى و غربت اسلام ، پیامبر عظیمالشان رایارى کردند ، از ستمها نهراسیدند و بر کفر و استکبار هجومبردند . عمیرابن وهب ، جاسوس مشرکان و نیروى ارزیابى آنان ، پساز تحقیق در باره حالات مسلمانان در جنگ بدر ، آنان را چنین وصفکرد :شتران یثرب با خویش مرگ حمل کردهاند و زهر مهلک با خود دارند. «مالهم ملجا الا سیوفهم و ما اریهم یولون حتى یقتلوا و لایقتلون حتى یقتلوا بعددهم .»
پناهى جز شمشیرهاى خود نداشته ، هرگز پشتبه جنگ نکنند تاکشته شوند و کشته نشوند تا به تعداد خویش دشمن بکشند .
این واقعیتى است که قبل از آن مسلمانان در جلسه مشورتىپیامبر (ص) بیان داشته بودند . زمانى که پیامبر (ص) ازمسلمانان خواست نظر خویش را در باره جنگ با کفار اعلام دارند ،مقداد گفت : اى پیامبر ! دلهاى ما باشماست . آنچه خدا به تودستور داده ، همان را تعقیب کن . به خدا سوگند ، هرگز سخنى کهبنى اسرائیل به موسى گفتند ، به شما نخواهیم گفت . بنىاسرائیلدر پاسخ به دعوت موسى به جهاد ، گفتند : اى موسى ! تو وپروردگارت جهاد کنید و ما در همین جا نشستهایم . ولى مامىگوییم در ظل عنایات پروردگار جهاد کن و ما نیز در رکاب شمانبرد مىکنیم .
سعد بن معاذ ، به نمایندگى از انصار ، بیان داشت : اى پیامبر! به آن خدایى که تو را به رسالتبرگزیده است هرگاه وارد ایندریا (بحر احمر) شوید ، ما نیز پشتسرشما وارد مىشویم و حتىیکى از ما از پیروى شما روى نخواهد گرداند ; «فسر بنا علىبرکهالله» ما را به فرمان خدا به هرنقطهاى که صلاح است ،روانه کن .
روز نبرد
روز هفدهم ماه رمضان ، سپیده دمان از حادثهاى سرنوشتساز خبرمىداد . زمان تجلى گلواژههاى عشق و ایثار فرارسیده بود . در یکسو جبهه حق به رهبرى پیامبر خاتم (ص) که نمادى دل انگیز ازاستمرار حق را ترسیم مىکرد و در سویى کفر ابوسفیانى و ابوجهلىکه قامتشیطانى خویش را بر افراشته و عزم خاموش کردن انوار حقداشت . به زودى هماورد خواستن عتبه بن ربیعه و شیبه بنربیعه وولید بن عتبه آغاز شد . عوف و معوذ پسران عفرا ، از طایفه بنىمالک ابن نجار و معاذ ابن عمر و به نقلى عبدالله ابن رواحهاعلام آمادگى کردند و سمت دشمن رهسپار شدند . عتبهبن ربیعه کهدریافت آنان از جوانان مدینهاند . به آنان گفت : ما با شماکارى نداریم . سپس سخنگوى مشرکان فریاد برآورد : اى محمد ! ازقوم ما کسانى را که با ما همشان و همتایند ، به مبارزه بفرست. رسولخدا ، به بنىهاشم فرمود : اینک که آنها باطلشان راآوردهاند تا نور خدا را خاموش سازند ، برخیزید و به وسیله حقىکه پیامبرتان را به آن برانگیخته است ، بجنگید . حمزهبنعبدالمطلب ، على بن ابىطالب (ع) و عبیده پسرحارث بنعبدالمطلببه میدان رفتند . على و حمزه (علیهما السلام) در همان لحظاتنخست نبرد ، ولید و عتبه را کشتند .
و عبیدهبن الحارث تیغى بر فرق شیبه وارد ساخت . او بادمشمشیر به عضله ساق عبیده زد و آن را قطع کرد . حمزه و على (علیهما السلام) به سوى وى حمله بردند و او را کشتند . آنهاعبیدهبن الحارث را به صف مسلمانان بازآوردند . عبیده در حالىکه خون از ساق پایش روان بود ، به پیامبر (ص) گفت : آیا منشهید نیستم ؟
رسول خدا (ص) فرمود : آرى . آنگاه عبیده گفت : به خداسوگند ، اگر ابوطالب زنده بود ، مىدانست ما بدانچه او در حمایتاز محمد (ص) سروده است ، از وى سزاوارتریم .
بر اساس نقلى دیگر ، پیامبر (ص) سرش را درکنار گرفت و چنانگریست که اشک مبارکش بر چهره عبیده ریخت . عبیده به رسول گرامىاسلام نگاه کرد و گفت : آیا من شهید نیستم ؟
حضرت فرمود : آرى ، تو نخستین شهید از اهلبیت من هستى .
عبیده هنگام مراجعت از بدر ، در سرزمین «روحاء» یا «صفراء» به خاک سپرده شد و پرچم هدایتى گشت که براى همیشهالهام بخش عاشقان و مبارزان راه دین و آزادى خواهد بود .
خداوند متعال در باره این شش تن آیات ذیل را نازل فرمود : ایندو گروه «مومن و کافر» که در دین خدا با یکدیگر به جدالبرخاستند . مخالف و دشمن یکدیگرند . کافران را (عتبه ، شیبه ،ولید) لباسى از آتش دوزخ به قامتبریدهاند و بر سر آنان آبسوزان جهنم ریزند . . . آنان که ایمان به خدا آوردند (على ،حمزه (علیهما السلام) و عبیدهبن الحارث) و نیکوکار شدندالبته خدا همه را در بهشتهایى داخل گرداند که زیر درختانشنهرها جارى است و در آنجا طلا و مروارید بر دست زیور بندند و تنبه جامه حریر بیارایند .
حتى ابوذر سوگند یاد مىکرد که این آیات در باره این شش تننازل شده است .
اکنون ببینیم آن سه تن (عوف ، معوذ و معاذ) که در آغازشجاعانه دل درگرو مبارزات داشتند . کیانند . عوف و معوذ پسرانعفرا ، اگرچه با بدرقه دعاى پیامبر (ص) از میدان بازگرداندهشدند ، اما پاداش خویش را گرفته ، در همین جنگ به شهادت رسیدندو همراه یاورشان معاذبن عمروبن جموح برگ زرینى در تاریخ اسلامپدید آوردند . عوف بن عفرا از عبدالرحمان بن عوف سراغ ابوجهلرا گرفت . او در جواب گفت : پسرم ، از او چه مىخواهى ؟
پاسخ داد : به من گفتهانداو به رسول خدا دشنام مىدهد ; منسوگند خوردهام اگر او را ببینم ، بکشم یا کشته شوم .
عبد الرحمان ابوجهل را به او نشان داد . معوذ بن عفرا نیز چنینپاسخ و پرسشى با عبدالرحمان داشت . آنان ابوجهل را تعقیب کردند. در این هنگام ، معاذ پسر عمروبن جموح مشاهده کرد بنى مخزومکسى را درمیان گرفته ، مىگویند : نمىگذاریم دست کسى بهابوالحکم (ابوجهل) برسد . گمان کرد او ابوجهل است . کمین کردو در فرصتى مناسب ضربهاى به ساق پاى او زد . عکرمه ، پسرابوجهل، به معاذ حمله کرد و ضربهاى برشانهاش فرود آورد . دستش ازشانه جدا شد . عوف و معوذ که در تعقیب ابوجهل بودند . خود رابه ابوجهل رسانده ضربههایى بر او وارد ساختند و در همان جا بهشهادت رسیدند و عبدالله بن مسعود ابوجهل را در حال جان دادنگردن زد . پس از جنگ ، پیامبر اسلام (ص) از پیکر شهیدان اسلامدیدن کرد . درکنار پیکر پسران عفرا ایستاد و فرمود : خدابیامرزد پسران عفرا را که در کشتن فرعون این امت و رئیسپیشوایان کفر شرکت داشتند .
از دیگر شهداى بدر ، سعدبن خیثمه است . او پس از اعلام پیامبر(ص) همراه پدرش راهى جنگ شد و به پدرش گفت : «اگر پاى بهشتدرمیان نبود ، مىگذاشتم تنها نصیب تو شود ; اما من امیدوارم کهدراین سفر به شهادت نایل آیم .» پدر گفت : «تو نزدخانوادهبمان .»
سعد نپذیرفت . پدر گفت : «چارهاى جز این نیست که یکى از مابراى سرپرستى خانواده بماند .»
آنگاه قرعه کشیدند و قرعه جهاد به نام سعد افتاد . کارزارفزونى گرفت . یکى از مشرکان سعدبن خیثمه را به شهادت رساند وعلى (ع) را به جنگ تن به تن دعوت کرد . او ضربهاى به سوى على(ع) نشانه رفت . حضرت آن را دفع کرد . آنگاه ضربهاى بر پیکراو وارد ساخت . زره شکافته شد و با ضربه حمزه استخوان سرش برزره پدیدار گشت . حمزه هنگام فرودآوردن شمشیر مىگفت : از من کهپسر عبدالمطلب هستم ، این ضربه را بگیر .
از دیگر شهدا ، عمیربن ابى وقاص است . او که شانزده سالبیشتر نداشت . خود را میان سپاه پنهان کرد . وقتى برادرش سعدبنابى وقاص علت آن را جویا شد ، گفت : مىترسم پیامبر (ص) بهخاطر سن کم اجازه جهادم ندهد .
او را خدمت پیامبر (ص) بردند . حضرت از او خواستبرگردد .
عمیر گریست و بدین ترتیب ، اجازه همراهى با سپاه را دریافتداشت .
حارثه بن سراقه ، شهید دیگر بدر است . تیرمشرکان برگلویشنشست و به شهادت رسید . چون مادرش از شهادت او آگاه شد ، گفت :به خدا قسم ، بر او نمىگریم تا از رسول گرامى بپرسم جایگاهشکجاست ؟ اگر در بهشتباشد ، بر او گریه نخواهم کرد . چنانچه درآتش باشد ، برایش مىگریم . وقتى پیامبر (ص) به مدینه برگشت ،به حضورش شتافت و سوگند خویش را یادآور شد . پیامبر (ص)فرمود : «اجنه واحده ؟ ! انها جنان کثیره والذى نفسى بیده انه لفىالفردوس الاعلى .»
چقدر غافلى ، چرا مىگویى در یک باغ بهشتى است ؟ ! او درباغهاى بهشتى است . سوگند به خدایى که جانم در دست اوست ،حارثه در فردوس برین جاى دارد .
سپس حضرت آبى را طلبید . دستخود را در آن فرو برد و از آنمضمضه کرد . آنگاه به مادر و خواهر حارثه دستور داد از آنبیاشامند و آن را در گریبان خویش بریزند . آنها چنان کردند ودر حالى که دیدگانشان روشنتر و دلهایشان از دیگران شادمانتربود ، به خانه باز گشتند . شهیدان سرافراز بدر که در هفدهم ماهرمضان به سوى معبود شتافتند . چهاردهتن بودند ; شش مهاجر و هشتانصار . نامهاى این بزرگان عبارت است از :
1ک عبیده بن حارث بن عبدالمطلب .
2ک عمیرابن ابىوقاص .
3ک عمیرابن عبد عمرو . (ملقب به ذوالشمالین)
4ک عاقل ابن ابى بکیر .
5ک مهجع (نخستین شهید مهاجر .)
6ک صفوان ابن بیضاء .
7ک مبشربن عبدالمنذر .
8ک سعدبن خیثمه .
9ک حارثه بن سراقه .
10ک عوف بن عفرا .
11ک معوذبن عفرا .
12ک عمیربن حمام .
13ک رافع ابن معلى .
14ک یزید بن حارث .
ابن عباس آنسه ، آزاد شده رسول خدا (ص) را نیز در شمارشهداى بدر ذکر کرده است .
چهارتن از شهدا در تنگه صفراء «سیر» به خاک سپرده شدند وسه تن دیگر پایینتر از چشمه مستعجله .
درود و سلام و صلوات خدا بر شهیدان والامقام بدر که تمدن عظیماسلامى وامدار مجاهدتها و رشادتهاى آنان است . درود خدابروارثان صالح آنان ، به ویژه شهداى عملیات رمضان ، که پرچمعزت دینى و دفاع از ارزشها را برافراشته نگاه داشتند .
والسلام .