ریشههاى انحراف در دین
آرشیو
چکیده
متن
در دنیایى که براى کوچکترین مساله زندگى مادى به متخصصمراجعه مىکنند و هرگز حاضر نیستند بدن یا لوازم منزل و ماشینخود را به غیر متخصص بسپارند ، آیا مىشود مسایل دینى و اصل دینرا که در نگاه واقع بینانه با دنیا و زندگى دنیایى قابل مقایسهنیست . از غیر متخصص یا غیر عالم به دین فراگرفت ؟
کتاب و سنتبه ما تکلیف کردهاند که دین را از دینشناسانبیاموزیم . قرآن مىفرماید : (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون)
در سیره مسلمانان ، به ویژه شیعه ، این مساله همواره وجودداشته است که دین و اعتقادات خود را بر پیشوایان عرضه مىکردندو از صحت و سقم آن با خبرمىشدند . در تاریخ آمده است : على بنجعفر با محاسن سفید خدمت امام جواد (ع) شرفیاب شد و اعتقاداتخود را بر آن حضرت عرضه کرد و گفت : اگر مشکلى در آن وجود دارد، اصلاح کنید . امام نیز برآن مهر تایید نهاد . متاسفانه درجامعه کنونى ما دو چیز تا حدودى فراموش شده است :
1- برخى از مردم ، بویژه نسل جوان ، در پى اخذ مبانى صحیح دیننیستند ، به آن اهمیت چندانى نمىدهند و حرف غیرمتخصصان را گوشمىکنند . نتیجه این کار سستشدن اعتقاد و بىتفاوت شدن آنان دربرابر مبانى اصیل دین است .
2- متاسفانه هرکس به خود اجازه مىدهد در باره دین و مسایلدینى اظهار نظر کند و به راحتى خیلى ازمسائل دینى را در نوشتارو سخنرانىها مطرح کند و به رد یا قبول آن پردازد .
این موارد مخالف صریح تعالیم دینى اسلام است . در مورد اولقرآن مىفرماید : (و لاتقف مالیس لک به علم)
در مورد دوم پیامبر (ص) فرمود : «من افتى الناس بغیر علم فلیتبوء مقعده من النار»
امروز مسایلى مانند قصاص ، دیه ، حکومت در اسلام ، ولایت فقیه، موسیقى ، ربا ، رقص ، غنا ، بانکدارى تشریح و پیوند اعضا ،کنترل نسل و صدها مساله دیگر که در فقه اسلامى ، به ویژه تشیع، از ظرافتخاصى برخوردار است . در مجلات و روزنامههایى که هیچتخصصى در امور دینى ندارند ، مطرح مىشود و بدون هیچ دفاعى بهمذبح مىرود . این که در احادیث آمده است : «من اصغى الى ناطقفقد عبده»کسى که به گویندهاى گوش دهد ، مانند این است که او را عبادتکرده است . (اگر گوینده از خدا بگوید شنونده خدا را عبادتکرده است و اگر ناطق از شیطان بگوید ، شنونده شیطان را عبادتکرده است .) تکلیف ما را روشن مىکند .
آنچه تحت عنوان «اخذ معالم دین» در روایات آمده ، همهناظر به این است که هم گوینده و مبین دین باید متخصص باشد و همشنونده حق ندارد هرچیزى را به عنوان دین قبول کند . در متوندینى براى اظهار نظر کردن در امور و مسایل دینى ، دو نوع شرطوجود دارد :
الف- شرایط عمومى .
ب- شرایط خاص .
الف) شرایط عمومى تبیین کنندگان دین
1- ولایت پذیر باشند .
على بن سویدى سابى ، از یاران امام موسى بن جعفر (ع)مىگوید : امام زندانى بود و من در مورد این که از چه کسى معالمو اصول و مهمات دینم را اخذ کنم ، خدمت آن حضرت نامهاى نوشتم .
امام در پاسخ فرمود : معالم دینت را از غیر شیعه و کسانى کهپیرو ما نیستند اخذ نکن . اگر چنین کنى ، دینت را از خائنانگرفتهاى ; کسانى که هم به خدا خیانت کردهاند و هم به پیامبرش وهم به امانتهاى خدا و رسول که قرآن و سنت است ، کسانى که کتابخدا را تحریف و آن را به نفع خویش تفسیر کردند . لعنتخدا ورسولش و ملائکه و پدران پاکم و من و تمام پیروانم برچنین کسانىباد .
دراین بیان نورانى چند گروه از تبیین و تفسیر دین ممنوعشدهاند :
1- کسانى که باولایت میانهاى ندارند .
2- کسانى که به قرآن بدون اهلبیت تمسک مىکنند .
3- کسانى که قرآن را به راءى و نظر خود تفسیر مىکنند .
2- ممارست در قرآن و حدیث
احمدبن حاتم ماهویه مىگوید : خدمتحضرت امامهادى (ع)نامهاى نوشتم و عرض کردم : دینم را از چه کسى یاد بگیرم ؟امام فرمود : در مسایل دینى به کسى مراجعه کنید که در حب مامسن بوده و در ارتباط با مسایل دینى با ما رفت و آمد زیادىداشته باشند . به تعبیر دیگر ، کسى مىتواند پرده از مهمات دینبردارد که محاسنش در این راه سپید شده باشد .
3- مورد اطمینان و ثقه باشد
در بسیارى از روایات آمده است : زمانى که مردم به امامان خوددسترسى نداشتند و از طرفى نمىتوانستند به دین خود بىتوجه باشند، به امام وقتخویش پیام مىدادند : آیا فلان عالم منطقه مورداطمینان استیا خیر ؟
مثلا در مورد یونس بن عبدالرحمان آمده است : پسر على بن یقطینبه امام رضا (ع) عرض کرد : راه من دور است و نمىتوانم براىهر مسالهاى خدمتشما برسم ، آیا یونس بن عبدالرحمان مورداطمینان است تا به او مراجعه کنم ؟ امام فرمود : یونس ثقه ومورد اطمینان است . در بعضى از روایات دیگر در باره شخصى بهنام عمرى و پسرش یا در مورد ابوبصیر و زکریا بن آدم و دیگرشاگردان ائمه همین قضیه تکرار شده است و مردم تااز ثقه بودنشخصى مطمئن نمىشدند ، چیزى از وى نمىپذیرفتند .
4- محاسن و پیچ و خمهاى احادیث را بداند
کسى مىتواند در مسایل دینى اظهار نظر کند که به اصطلاح فقها«شم الحدیث» داشته باشد ; یعنى تمام زوایاى یک حدیث رابفهمد . زمان مدور حدیث ، جو سیاسى اجتماعى حدیث ، مکان حدیث ،افراد مستمع حدیث و دهها مساله دیگر را باید بهخوبى بداند ;مثلا در حدیثى از پیامبر اسلام (ص) آمده است : «اختلاف امتىرحمه» امروزه بسیارى براى توجیه احزاب و گروههاى سیاسى بهاین حدیث تمسک مىکنند و اختلاف در دین را به عنوان بحث قرائتهاىجدید از دین در جامعه مطرح مىکنند . در حالى که اگر به تفسیرصحیح این حدیث مراجعه و در آن دقتشود ، منظور چیزى دیگرى است. امام صادق (ع) مىفرماید : منظور از اختلاف ، آمد و رفت مردمنزد پیامبر (ص) است که در مورد آیه «نفر» مطرح شده است ;یعنى مردم از شهرهاى مختلف خدمت پیامبر (ص) مىآمدند و مسایلدینى را یاد مىگرفتند و سپس نزد قوم خویش برمىگشتند . پیحمبر (ص) فرمود : این آمد و رفتها از رحمت الهى است . امام صادق (ع) فرمود : در دین اختلافى نیست . دین یک چیز است . پس قرائتجدید از دین معنى ندارد .
ب) شرایط خاص
کسى مىتواند احکام الهى را از کتاب و سنت استخراج کند که بهدرجه اجتهاد رسیده باشد و کسى مىتواند ادعاى اجتهاد داشته باشدکه ویژگیهاى ذیل را دارا باشد :
1- آشنایى با ادبیات عرب
آشنایى با زبان و ادبیات عرب به اندازهاى که فهمیدن معناىظاهرى قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) به آن نیازدارد ، براى متخصص و کسى که مىخواهد اظهار نظر کند لازم است ;زیرا عدم آشنایى با زبان و ادبیات عرب و عدم آگاهى بر خصوصیاتو ویژگیهایى آن به اشتباه و خلاف واقع افتادن و استنباط نادرستمىانجامد .
2- علم اصول فقه
مسایل مختلفى در علم اصول فقه مورد بحث قرار مىگیرد کهمىتوان گفت مهمترین آنها دو گروه است :الف) مسایلى که در استنباط احکام موثر است اما نیاز بهبحثهاى طولانى مرسوم ندارد ، مانند بحث اجماع .
ب) مسایل مهمى که فهم احکام شرعى به دانستن و تحقیق درآنهابستگى دارد ، مانند بحث اوامر ، نواهى ، عام و خاص ، مطلق ومقید ، استصحاب ، برائت و تعادل و تراجیح .
3- معرفت کتاب و سنت
به جراءت مىتوان گفت : مهمترین کار براى متخصص در علم دینمعرفت آیات و روایات فقهى است . متخصص باید خوب تفحص کند تا بهمعناى لغوى و عرفى مفردات آیه و روایات پىبرد و نیز بر قرائنموجود که مىتواند کلمه یا جمله را از معنى حقیقىاش به معنىدیگر برگرداند . واقف گردد . باید روایتهاى معارض را به دستآورد و به شان نزول آیات و کیفیت استدلال و تمسک ائمه معصومان(علیهم السلام) به آیات قرآن توجه داشته باشد ; به عبارت دیگر، متخصص باید با انس با روایات رسیده از معصومان (علیهم السلام) و نیز انس با طرز بیان و لسان آنها و چگونگى گفتگو و خطاباتآنها ، ملکه توانائى فهم مقاصد آیات و روایات را پیدا کند .
داودبن فرقه مىگوید : از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود :شما فقیهترین مردم هستید ، اگر معانى کلام ما را بشناسید ، زیراکلام گوینده مىتواند بر معانى حمل متعدد شود .
4- علم رجال
یکى از دو منبع عظیم فقه اسلام روایات معصومان (علیهم السلام) است . براى استفاده از روایات باید با سلسله سند و صدورروایت از معصوم آشنا بود و براى تشخیص وثاقت راویان به کتابهاىرجالى مراجعه کرد . علم رجال به اندازهاى مهم است که برخى آنرا بطور مستقل تحصیل و تدریس مىکنند .
5- دیدن کلمات و فتاواى فقها
قدماى فقها به زمان ائمه طهارین (علیهم السلام) نزدیک بودندو بسیارى از کتابهاى حدیثى اولیه در اختیار آنان بود . اینکتابها در زمانهاى بعد مفقود شده است . روش آنها در تدوینکتابهاى فقهى احتمالا این طور بوده که متون روایات را به عنوانفتاوا و نظریات فقهى خود مىنوشتند ; یعنى متن کتابهاى آنان متنروایات بوده است ; مثلا کتاب مقنع و هدایه صدوق این گونه است .
از اینرو شهرت یک فتوا بین آنان مىتواند کاشف از نص معتبر دالبرآن فتوا باشد .
امام خمینى (ره) در مساله نجاست اهلکتاب پس از یک بحثطولانى و عمیق فرمودهاند : حاصل مطالب گذشته این است که در آیاتو روایات دلیلى بر نجاست غیر مشرکان از کفار نداریم و مقتضاىاصالهالطهاره ، طهارت اهل کتاب و کفار غیر مشرک است ، بلکهباید بگوییم : طهارت اهل کتاب از ظاهر برخى از آیات و روایاتاستفاده مىشود ، اما در عین حال فتواى قدما نجاست اهل کتاب استو خصوصیات ادله طهارت اهل کتاب که در دست مااست چنان نیست کهبتوانیم بگوییم قدما فقط همین ادله را در دست داشتهاند و بهاشتباه نجاست اهل کتاب را از آن استنباط کردهاند ; زیرا ادلهبه کیفیتى است که یک مجتهد معمولى هم در آن دچار اشتباه نمىشودچه برسد به بزرگان فقه ، آن هم همه بزرگان گذشته . پس بایدبگوییم این شهرت نجاست اهلکتاب نزد آنان تا زمان ائمه اطهار (علیهم السلام) ادامه داشته است و این حکم جاى تردید ندارد .
مبناى فتواى آنان مسلم بودن حکم به نجاست است که از ائمه (علیهم السلام) تلقى کردهاند .
6- توجه به نقش زمان و مکان
هرکس با آیات و روایات و محتواى اسلام آشنا باشد مىداند کهپیامبر اسلام (ص) آخرین پیامبر الهى و حلال و حرام احکام او تاقیامتباقى است ; «حلال محمد حلال الى یوم القیامه و حرامهحرام الى یوم القیامه»
بنابراین ، اگر کسى چنان پندارد که گذشت زمان و به اصطلاحترقى و تعالى مردم و رشد فکرى و علمى جوامع بشرى موجب تغییراحکام الهى مىشود ، یا نادان استیا بىایمان . مقصود از توجهبه نقش زمان در دین این است که چون ممکن استیک عمل در یک زمانموضوع حکمى باشد و در زمان دیگر از مصادیق آن موضوع نباشد ،متخصص باید این ظرافت را درک کند ; مثلا مساله خرید و فروش خونمطرح مىشود ، ما مىدانیم درزمانهاى گذشته براى خرید و فروش خونهیچ نوع انتفاع معمولى جز خوردن متصور نبود و چون خوردن خون همحرام است ، از اینرو خرید و فروش آن حرام بود ، اما در زمان ماخون یک نفع عقلایى و معمول دیگر ، مثل تزریق به کسانى که نیازبه خون دارند ، پیدا کرده ، دلیل بر حرمت این انتفاع نداریم ،زیرا ادله حرمت انتفاع از خون به همان خوردن منصرف است و هنگامصدور آن روایات ، انتفاعى جز خوردن وجود نداشت . پس بادقتمعلوم مىشود که زمان در این حکم نقش دارد . یعنى دریک زمان ،خرید و فروش خون از مصادیق خرید و فروش اشیاى بىنفع و حرام بودو درزمان دیگر از مصادیق منفعتحلال است .
یا در بعضى روایات آمده است : «لما تلبسوالباس اعدایى»در یک زمان کلاه مخصوصى ، لباس کفار و دشمنان خدا است و بهمفاد این روایتبه سرنهادن آن کلاه حرام یا مکروه است . اما باگذشت زمان آن کلاه از لباس رسمى کفار خارج مىشود و اصلا از آنقبیل کلاه استفاده نمىکنند ، در این صورت نمىتوان گفت این کلاهاز لباس دشمنان خدا است و پوشیدن آن حرام یا مکروه است . زیراباگذشت زمان ، موضوع عوض شده است .
با توجه به این موارد و شرایط باید کار دین و اظهار نظر دینىرا به اهل دین و مجتهدان و متخصصان واگذارد و برخى افراد مانندوزیر محترم ارشاد و دیگر مسئولان فرهنگى کشور یا باید به درجهتخصص و اجتهاد رسیده باشند و سپس اظهار نظر کنند و یا مواردحساس شبهات دینى را به اهل آن بسپارند تا کیان دین بیش از اینآسیب نبیند .
کتاب و سنتبه ما تکلیف کردهاند که دین را از دینشناسانبیاموزیم . قرآن مىفرماید : (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون)
در سیره مسلمانان ، به ویژه شیعه ، این مساله همواره وجودداشته است که دین و اعتقادات خود را بر پیشوایان عرضه مىکردندو از صحت و سقم آن با خبرمىشدند . در تاریخ آمده است : على بنجعفر با محاسن سفید خدمت امام جواد (ع) شرفیاب شد و اعتقاداتخود را بر آن حضرت عرضه کرد و گفت : اگر مشکلى در آن وجود دارد، اصلاح کنید . امام نیز برآن مهر تایید نهاد . متاسفانه درجامعه کنونى ما دو چیز تا حدودى فراموش شده است :
1- برخى از مردم ، بویژه نسل جوان ، در پى اخذ مبانى صحیح دیننیستند ، به آن اهمیت چندانى نمىدهند و حرف غیرمتخصصان را گوشمىکنند . نتیجه این کار سستشدن اعتقاد و بىتفاوت شدن آنان دربرابر مبانى اصیل دین است .
2- متاسفانه هرکس به خود اجازه مىدهد در باره دین و مسایلدینى اظهار نظر کند و به راحتى خیلى ازمسائل دینى را در نوشتارو سخنرانىها مطرح کند و به رد یا قبول آن پردازد .
این موارد مخالف صریح تعالیم دینى اسلام است . در مورد اولقرآن مىفرماید : (و لاتقف مالیس لک به علم)
در مورد دوم پیامبر (ص) فرمود : «من افتى الناس بغیر علم فلیتبوء مقعده من النار»
امروز مسایلى مانند قصاص ، دیه ، حکومت در اسلام ، ولایت فقیه، موسیقى ، ربا ، رقص ، غنا ، بانکدارى تشریح و پیوند اعضا ،کنترل نسل و صدها مساله دیگر که در فقه اسلامى ، به ویژه تشیع، از ظرافتخاصى برخوردار است . در مجلات و روزنامههایى که هیچتخصصى در امور دینى ندارند ، مطرح مىشود و بدون هیچ دفاعى بهمذبح مىرود . این که در احادیث آمده است : «من اصغى الى ناطقفقد عبده»کسى که به گویندهاى گوش دهد ، مانند این است که او را عبادتکرده است . (اگر گوینده از خدا بگوید شنونده خدا را عبادتکرده است و اگر ناطق از شیطان بگوید ، شنونده شیطان را عبادتکرده است .) تکلیف ما را روشن مىکند .
آنچه تحت عنوان «اخذ معالم دین» در روایات آمده ، همهناظر به این است که هم گوینده و مبین دین باید متخصص باشد و همشنونده حق ندارد هرچیزى را به عنوان دین قبول کند . در متوندینى براى اظهار نظر کردن در امور و مسایل دینى ، دو نوع شرطوجود دارد :
الف- شرایط عمومى .
ب- شرایط خاص .
الف) شرایط عمومى تبیین کنندگان دین
1- ولایت پذیر باشند .
على بن سویدى سابى ، از یاران امام موسى بن جعفر (ع)مىگوید : امام زندانى بود و من در مورد این که از چه کسى معالمو اصول و مهمات دینم را اخذ کنم ، خدمت آن حضرت نامهاى نوشتم .
امام در پاسخ فرمود : معالم دینت را از غیر شیعه و کسانى کهپیرو ما نیستند اخذ نکن . اگر چنین کنى ، دینت را از خائنانگرفتهاى ; کسانى که هم به خدا خیانت کردهاند و هم به پیامبرش وهم به امانتهاى خدا و رسول که قرآن و سنت است ، کسانى که کتابخدا را تحریف و آن را به نفع خویش تفسیر کردند . لعنتخدا ورسولش و ملائکه و پدران پاکم و من و تمام پیروانم برچنین کسانىباد .
دراین بیان نورانى چند گروه از تبیین و تفسیر دین ممنوعشدهاند :
1- کسانى که باولایت میانهاى ندارند .
2- کسانى که به قرآن بدون اهلبیت تمسک مىکنند .
3- کسانى که قرآن را به راءى و نظر خود تفسیر مىکنند .
2- ممارست در قرآن و حدیث
احمدبن حاتم ماهویه مىگوید : خدمتحضرت امامهادى (ع)نامهاى نوشتم و عرض کردم : دینم را از چه کسى یاد بگیرم ؟امام فرمود : در مسایل دینى به کسى مراجعه کنید که در حب مامسن بوده و در ارتباط با مسایل دینى با ما رفت و آمد زیادىداشته باشند . به تعبیر دیگر ، کسى مىتواند پرده از مهمات دینبردارد که محاسنش در این راه سپید شده باشد .
3- مورد اطمینان و ثقه باشد
در بسیارى از روایات آمده است : زمانى که مردم به امامان خوددسترسى نداشتند و از طرفى نمىتوانستند به دین خود بىتوجه باشند، به امام وقتخویش پیام مىدادند : آیا فلان عالم منطقه مورداطمینان استیا خیر ؟
مثلا در مورد یونس بن عبدالرحمان آمده است : پسر على بن یقطینبه امام رضا (ع) عرض کرد : راه من دور است و نمىتوانم براىهر مسالهاى خدمتشما برسم ، آیا یونس بن عبدالرحمان مورداطمینان است تا به او مراجعه کنم ؟ امام فرمود : یونس ثقه ومورد اطمینان است . در بعضى از روایات دیگر در باره شخصى بهنام عمرى و پسرش یا در مورد ابوبصیر و زکریا بن آدم و دیگرشاگردان ائمه همین قضیه تکرار شده است و مردم تااز ثقه بودنشخصى مطمئن نمىشدند ، چیزى از وى نمىپذیرفتند .
4- محاسن و پیچ و خمهاى احادیث را بداند
کسى مىتواند در مسایل دینى اظهار نظر کند که به اصطلاح فقها«شم الحدیث» داشته باشد ; یعنى تمام زوایاى یک حدیث رابفهمد . زمان مدور حدیث ، جو سیاسى اجتماعى حدیث ، مکان حدیث ،افراد مستمع حدیث و دهها مساله دیگر را باید بهخوبى بداند ;مثلا در حدیثى از پیامبر اسلام (ص) آمده است : «اختلاف امتىرحمه» امروزه بسیارى براى توجیه احزاب و گروههاى سیاسى بهاین حدیث تمسک مىکنند و اختلاف در دین را به عنوان بحث قرائتهاىجدید از دین در جامعه مطرح مىکنند . در حالى که اگر به تفسیرصحیح این حدیث مراجعه و در آن دقتشود ، منظور چیزى دیگرى است. امام صادق (ع) مىفرماید : منظور از اختلاف ، آمد و رفت مردمنزد پیامبر (ص) است که در مورد آیه «نفر» مطرح شده است ;یعنى مردم از شهرهاى مختلف خدمت پیامبر (ص) مىآمدند و مسایلدینى را یاد مىگرفتند و سپس نزد قوم خویش برمىگشتند . پیحمبر (ص) فرمود : این آمد و رفتها از رحمت الهى است . امام صادق (ع) فرمود : در دین اختلافى نیست . دین یک چیز است . پس قرائتجدید از دین معنى ندارد .
ب) شرایط خاص
کسى مىتواند احکام الهى را از کتاب و سنت استخراج کند که بهدرجه اجتهاد رسیده باشد و کسى مىتواند ادعاى اجتهاد داشته باشدکه ویژگیهاى ذیل را دارا باشد :
1- آشنایى با ادبیات عرب
آشنایى با زبان و ادبیات عرب به اندازهاى که فهمیدن معناىظاهرى قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) به آن نیازدارد ، براى متخصص و کسى که مىخواهد اظهار نظر کند لازم است ;زیرا عدم آشنایى با زبان و ادبیات عرب و عدم آگاهى بر خصوصیاتو ویژگیهایى آن به اشتباه و خلاف واقع افتادن و استنباط نادرستمىانجامد .
2- علم اصول فقه
مسایل مختلفى در علم اصول فقه مورد بحث قرار مىگیرد کهمىتوان گفت مهمترین آنها دو گروه است :الف) مسایلى که در استنباط احکام موثر است اما نیاز بهبحثهاى طولانى مرسوم ندارد ، مانند بحث اجماع .
ب) مسایل مهمى که فهم احکام شرعى به دانستن و تحقیق درآنهابستگى دارد ، مانند بحث اوامر ، نواهى ، عام و خاص ، مطلق ومقید ، استصحاب ، برائت و تعادل و تراجیح .
3- معرفت کتاب و سنت
به جراءت مىتوان گفت : مهمترین کار براى متخصص در علم دینمعرفت آیات و روایات فقهى است . متخصص باید خوب تفحص کند تا بهمعناى لغوى و عرفى مفردات آیه و روایات پىبرد و نیز بر قرائنموجود که مىتواند کلمه یا جمله را از معنى حقیقىاش به معنىدیگر برگرداند . واقف گردد . باید روایتهاى معارض را به دستآورد و به شان نزول آیات و کیفیت استدلال و تمسک ائمه معصومان(علیهم السلام) به آیات قرآن توجه داشته باشد ; به عبارت دیگر، متخصص باید با انس با روایات رسیده از معصومان (علیهم السلام) و نیز انس با طرز بیان و لسان آنها و چگونگى گفتگو و خطاباتآنها ، ملکه توانائى فهم مقاصد آیات و روایات را پیدا کند .
داودبن فرقه مىگوید : از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود :شما فقیهترین مردم هستید ، اگر معانى کلام ما را بشناسید ، زیراکلام گوینده مىتواند بر معانى حمل متعدد شود .
4- علم رجال
یکى از دو منبع عظیم فقه اسلام روایات معصومان (علیهم السلام) است . براى استفاده از روایات باید با سلسله سند و صدورروایت از معصوم آشنا بود و براى تشخیص وثاقت راویان به کتابهاىرجالى مراجعه کرد . علم رجال به اندازهاى مهم است که برخى آنرا بطور مستقل تحصیل و تدریس مىکنند .
5- دیدن کلمات و فتاواى فقها
قدماى فقها به زمان ائمه طهارین (علیهم السلام) نزدیک بودندو بسیارى از کتابهاى حدیثى اولیه در اختیار آنان بود . اینکتابها در زمانهاى بعد مفقود شده است . روش آنها در تدوینکتابهاى فقهى احتمالا این طور بوده که متون روایات را به عنوانفتاوا و نظریات فقهى خود مىنوشتند ; یعنى متن کتابهاى آنان متنروایات بوده است ; مثلا کتاب مقنع و هدایه صدوق این گونه است .
از اینرو شهرت یک فتوا بین آنان مىتواند کاشف از نص معتبر دالبرآن فتوا باشد .
امام خمینى (ره) در مساله نجاست اهلکتاب پس از یک بحثطولانى و عمیق فرمودهاند : حاصل مطالب گذشته این است که در آیاتو روایات دلیلى بر نجاست غیر مشرکان از کفار نداریم و مقتضاىاصالهالطهاره ، طهارت اهل کتاب و کفار غیر مشرک است ، بلکهباید بگوییم : طهارت اهل کتاب از ظاهر برخى از آیات و روایاتاستفاده مىشود ، اما در عین حال فتواى قدما نجاست اهل کتاب استو خصوصیات ادله طهارت اهل کتاب که در دست مااست چنان نیست کهبتوانیم بگوییم قدما فقط همین ادله را در دست داشتهاند و بهاشتباه نجاست اهل کتاب را از آن استنباط کردهاند ; زیرا ادلهبه کیفیتى است که یک مجتهد معمولى هم در آن دچار اشتباه نمىشودچه برسد به بزرگان فقه ، آن هم همه بزرگان گذشته . پس بایدبگوییم این شهرت نجاست اهلکتاب نزد آنان تا زمان ائمه اطهار (علیهم السلام) ادامه داشته است و این حکم جاى تردید ندارد .
مبناى فتواى آنان مسلم بودن حکم به نجاست است که از ائمه (علیهم السلام) تلقى کردهاند .
6- توجه به نقش زمان و مکان
هرکس با آیات و روایات و محتواى اسلام آشنا باشد مىداند کهپیامبر اسلام (ص) آخرین پیامبر الهى و حلال و حرام احکام او تاقیامتباقى است ; «حلال محمد حلال الى یوم القیامه و حرامهحرام الى یوم القیامه»
بنابراین ، اگر کسى چنان پندارد که گذشت زمان و به اصطلاحترقى و تعالى مردم و رشد فکرى و علمى جوامع بشرى موجب تغییراحکام الهى مىشود ، یا نادان استیا بىایمان . مقصود از توجهبه نقش زمان در دین این است که چون ممکن استیک عمل در یک زمانموضوع حکمى باشد و در زمان دیگر از مصادیق آن موضوع نباشد ،متخصص باید این ظرافت را درک کند ; مثلا مساله خرید و فروش خونمطرح مىشود ، ما مىدانیم درزمانهاى گذشته براى خرید و فروش خونهیچ نوع انتفاع معمولى جز خوردن متصور نبود و چون خوردن خون همحرام است ، از اینرو خرید و فروش آن حرام بود ، اما در زمان ماخون یک نفع عقلایى و معمول دیگر ، مثل تزریق به کسانى که نیازبه خون دارند ، پیدا کرده ، دلیل بر حرمت این انتفاع نداریم ،زیرا ادله حرمت انتفاع از خون به همان خوردن منصرف است و هنگامصدور آن روایات ، انتفاعى جز خوردن وجود نداشت . پس بادقتمعلوم مىشود که زمان در این حکم نقش دارد . یعنى دریک زمان ،خرید و فروش خون از مصادیق خرید و فروش اشیاى بىنفع و حرام بودو درزمان دیگر از مصادیق منفعتحلال است .
یا در بعضى روایات آمده است : «لما تلبسوالباس اعدایى»در یک زمان کلاه مخصوصى ، لباس کفار و دشمنان خدا است و بهمفاد این روایتبه سرنهادن آن کلاه حرام یا مکروه است . اما باگذشت زمان آن کلاه از لباس رسمى کفار خارج مىشود و اصلا از آنقبیل کلاه استفاده نمىکنند ، در این صورت نمىتوان گفت این کلاهاز لباس دشمنان خدا است و پوشیدن آن حرام یا مکروه است . زیراباگذشت زمان ، موضوع عوض شده است .
با توجه به این موارد و شرایط باید کار دین و اظهار نظر دینىرا به اهل دین و مجتهدان و متخصصان واگذارد و برخى افراد مانندوزیر محترم ارشاد و دیگر مسئولان فرهنگى کشور یا باید به درجهتخصص و اجتهاد رسیده باشند و سپس اظهار نظر کنند و یا مواردحساس شبهات دینى را به اهل آن بسپارند تا کیان دین بیش از اینآسیب نبیند .