فرهنگ اسوه (1)
منبع:
فرهنگ کوثر 1378 شماره 33
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی الگوها و عبرتهای شخصیتی و رفتاری
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی تاریخ و سیره پیامبران و امامان در روایات
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی اخلاق و تربیت در روایات
آرشیو
چکیده
متن
پیامبر (ص) اسوه زیباو نیکوى زندگى است، الگویى براى همه عصرهاو نسلها و براى همه عرصهها وصحنهها. باید رفتارهاى پیامبر(ص)را در هرمورد شناخت و زندگى را با آن تراز کرد. متاسفانه ماعادت کردیم که تنها شعار «پیامبر(ص) الگوست.» را تکرار کنیمبىآنکه بدانیم پیامبر چه رفتارهایى داشته است! گام مهم ونخستین، شناخت رفتارهاى پیامبر(ص) استباید همه فهرستى از اینرفتارها را در اختیار داشته باشیم تا در هر فرصت و زمینه بهسراغ آن برویم و پاسخ نیازهاى زندگى را از آن به دست آوریم.
آنچه از این شماره آغاز مىکنیم، فهرستى الفبایى از موضوعاتىاست که در زیر هر یک، رفتار یا رفتارهایى از پیامبر(ص) قرارگرفته است که دستیابى به این رفتارها را در هر موضوع آسانمىسازد.
1- آب
1- در نوشیدن آب بعد از خوردن گوشتشتاب نمىکرد; «کان اذااکل اللهم لایعجل بشرب الماء» پیامبر(ص) اگر گوشت مىخورد درنوشیدن آب شتاب نمىکرد.
2- حمد کردن بعد از نوشیدن آب; «اذا شرب الماء قال: الحمدلله الذى سقانا عذبا زلالا ولم یسقنا ملحا اجاجا و لم یواخذنابذنوبنا» هنگامى که آب مىنوشید، مىگفت: حمد خدایى را است کهبه ما آب گوارا و شیرین نوشاند و نه آب شور و تلخ و ما را بهگناهانمان مواخذه ننمود.
3- شیوه آب نوشیدن; «اذا شرب سقى من یمینه» هرگاه آبمىنوشید، به دیگران از جانب راست آب مىنوشاند.
4- ظرفى که با آن آب مىنوشید; «یشرب فى الاقداح الشامیه یجاءبها من الشام و تهدى له» در ظرفهاى اهدایى که از شام آوردهشده بود، آب مىنوشید
2- آینه
«عن على(ع) قال: کان رسولالله(ص) اذا نظر فى المرآه قال:الحمدلله الذى اکمل خلقى و احسن صورتى و زان منى ماشان منغیرى و هدانى للاسلام و من على بالنبوه» از امام علىبنابىطالب(ع) نقل شده که فرمود: پیامبر(ص) هرگاه به آینه نظرمىافکند، مىگفت: حمد خدایى رااست که خلقت مرا کامل ساخت وصورتم را نیکو گردانید. و آنچه از غیر من زشتبود را مایهزینتم قرار داد. مرا به اسلام هدایت کرد و بر من منت پیامبرىنهاد.
3- احوالپرسى
«کان رسولالله(ص) اذا فقد الرجل من اخوانه ثلاثه ایام سال عنهفان کان غائبا دعا له و ان کان شاهدا زاره و ان کان مریضاعاده» پیامبر(ص) چنین بود که هر گاه یکى از برادران را سهروز نمىدید، حال او را جویا مىشد; پس اگر غایب بود، براى اودعا مىکرد و اگر حاضر بود، به دیدارش مىرفت و اگر مریض بود،به عیادتش مىشتافت.
4- استغفار
استغفار از مهمترین وظائف و برجستهترین مظاهر بندگى است. هرچه مراتب و سطح بندگى بالاتر رود، مراتب و سطح استغفار نیزبالاتر مىرود. پیامبر(ص) بهترین و صالحترین بنده خدا بود و بهلقب «عبدالله» مفتخر گشت; به همین موازات، استغفار او نیزبیشتر بود.
در روایات آمده است:«کان رسولالله(ص) یتوب الى الله فى کل یوم سبعین مره» آنحضرت(ص) در هر روز هفتاد مرتبه استغفار و توبه مىکرد.
5- استلام در هنگام طواف
«کان رسولالله(ص) یستلم الرکنین الذى فیه الحجر الاسود والرکن الیمانى کلما مر بهما فىالطواف» پیامبر(ص) در طوافهنگامى که از کنار دو رکن رکنى که حجرالاسود در آن است و رکنیمانى مىگذشت، آنها را استلام مىکرد.
6- اسم
«کان رسول الله(ص) اذا سمع الاسم القبیح غیره.» پیامبر(ص)چنین بود که هرگاه اسم زشتى مىشنید آن را تغییر مىداد.
7- اعتکاف
« کان رسولالله(ص) اذا کان العشر الاواخر اعتکف فى المسجد وضربت له قبه من شعر و شمر المئزر و طوى فراشه...» امامصادق(ع) فرمود: پیامبر(ص) چنین بود که در دهه آخر ماه رمضان در مسجد اعتکافمىکرد. براى او خیمهاى از مو زده مىشد و حضرت(ص) دامن عبادتبر کمر مىزد و رختخواب خود را مىپیچید و جمع مىکرد.
8- افطار
1- هنگام افطار این دعا را مىخواند; «عن على(ع) قال کانرسولالله(ص) اذا افطر قال: اللهم لک صمت و على رزقک افطرتفتقبله منا ذهب الظما و ابتلت العروق و بقىالاجران شاء الله» از امیرمومنان(ع) روایتشده که فرمود: پیامبر(ص) چنین بود که هرگاه افطار مىکرد، مىگفت: خدایا! براى تو روزهگرفتم و با روزى تو افطار نمودم پس آن را از ما بپذیر. تشنگىرفت و رگها تر و نرم شد و اجر و ثواب باقى ماند. ان شاءالله.
2- چیزى که با آن افطار مىکرد; «عن ابى عبدالله(ع) قال: کانرسولالله(ص) اذا افطر بداء بحلواء یفطر علیها فان لم یجدفسکرهاو تمرات فاذا اعوز ذلک کله فماء فاتر» امام صادق(ع) فرمود:پیامبر(ص) چنین بود که هنگام افطار با شیرینى افطار مىکردواگر به آن دسترسى نبود، با شکر یا چند خرما افطار مىکرد. اگرهمه اینها فراهم نبود، با آب ولرم افطار مىنمود.
«عن ابىعبدالله(ع) قال: کان رسولالله(ص) یفطر على التمر فىزمن التمر على الرطب فى زمن الرطب امام صادق(ع) فرمود:پیامبر(ص) چنین بود که در موسم خرما با خرما افطار مىکرد و درزمان رطب با رطب.
9- انگشتر
«.... اذا توضا للصلاه حرک خاتمه ثلاثا» هنگامى که براى نمازوضوء مىگرفت، انگشتر خود را سه بار حرکت مىداد.
10- انگور
«...اءکل العنب حبه حبه» پیامبر(ص) انگور را دانه دانه میلمىفرمود.
11- ایام البیض
کان رسول الله(ص) یامرنا ان الصوم ایام اللیالى البیض ثالثعشر و رابع عشر و خامس عشر.
پیامبر(ص) به ما دستور مىداد که در ایام البیض یا سیزدهم،چهاردهم و پانزدهم روزه بگیریم.
سیماى صلح امام حسن علیه السلام (1)
جعفر انوارى
صلح امام حسن(ع) در طول چندین قرن از ابتدا تاکنون همیشه موردبحث و گفتگو بوده و اندیشمندان شیعه در صدد بررسى ابعاد وجوانب آن برآمدهاند. باتوجه به فرهنگ جهاد و مبارزه که همیشهبر جوامع اسلامى پرتو افکن بوده و ستیز با دشمنان به عنوان یکاصل مسلم در سیره پیشوایان دینى مطرح بوده، صلح امام حسن(ع)مورد شبهه و سوال افراد مختلف حتى دوستان و شیعیان آن حضرتقرار گرفته است. تا بدانجا که برخى از یاوران نزدیک آن امامهمام از تحلیل این جریان عاجز و لب به اعتراض گشوده، حضرتش راباخطاب «یامذل المومنین» مخاطب قرار دادند. در این نوشتاربه بررسى ابعاد وعوامل این صلح پرداخته خواهد شد. قبل از وروددر بحث، توجه به چند نکته راهگشاى سیر بحثخواهد بود.
نکته اول: بررسى کوتاهى از آیات قرآن پیرامون موضوع صلح وجهاد
آیات قرآن در این زمینه به چهار دسته تقسیم مىشود: دسته اول: آیاتى که جهاد و جنگ را بدون هیچ قید و شرطى لازممىشمرد; مانند: (قاتلوا الذین لایومنون بالله و لا بالیومالاخر)(29 توبه) (یاایهاالنبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظعلیهم)(73 توبه) دسته دوم: آیاتى که جنگ را مشروط مىداند;مانند:(... وقاتلوا المشرکین کافه کمایقاتلونکم کافه...) (36توبه) دسته سوم: آیاتى که بهطور صریح هرگونه اجبار و تحمیلىرا مردود مىشمارد; مانند: (لااکراه فى الدین)(256 بقره) ...
(... ا فانت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین) (99 یونس) (... و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر)(29کهف)
دسته چهارم: آیاتى که موضوع صلح را مورد تاکید قرار داده، آنرا اصلى در کنار جهاد قرار داده است; مانند:(و ان جنحوا للسلمفاجنح لها و توکل علىالله...)(60 انفال)
(...فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فماجعلالله لکم علیهم سبیلا)(90 نساء)
نکته دوم: راز تفاوت سیره سیاسى امامان معصوم(علیهم السلام)
چگونگى موضعگیرى سیاسى اجتماعى امامان معصوم(علیهم السلام)زمانى براى ما بهتر روشن مىگردد که از شرایط خاص اجتماعى وسیاسى و فرهنگى زمان آن بزرگواران آگاه باشیم. پیشوایان معصومخط مشى اجتماعى، مواضع سیاسى و شیوه مبارزاتى خویش را بر اساسسنجش دقیق اوضاع و احوال و شرایط زمانى و ارزیابى امکانات ومتناسب با برخوردها و جبههگیریهاى گوناگون مخالفان اسلام،تنظیم مىکردند. چه بسا در مرور بر تاریخ زندگانى امامان میانمواضع گوناگون آنان نوعى تضاد و تعارض دیده شود; چه اینکهبرخى از آنان با دشمن صلح و برخى تا آخرین نفس دست از جنگ برنداشته و برخى به تاسیس دانشگاه و فعالیت فرهنگى پرداخته وبعضى ولایتعهدى را پذیرفتهاند.
اما وقتى از شرایط حاکم بر زمان هریک از امامان آگاه مىشویم،موضعگیریهاى مختلف آنان معنى پیدا مىکند و معلوم مىشود هیچگونه تضادى میان اصول و مبانى حرکت ایشان نبوده و همه یک هدفرا تعقیب مىکردند. ایشان خود بر اصل زمان آگاهى تاکیدکردهاند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس» چگونه خود دربرخورد با حوادث عصر خویش از این اصل غفلت داشته باشند! البتهاین بدان معنى نیست که موضعگیرى امامان به صورت برخوردانفعالى باشد بلکه به این معنى است که بخشى از موضعگیرى ایشانبه نحوه خنثى سازى سیاستسرکوب و توطئه طاغوتهاى زمان اختصاصداشت. و از سوى دیگر موضعگیرى در برابر قدرتهاى حاکم مىبایستمتناسب با سیاستى باشد که آنان در زمامدارى و سیاستخود اتخاذنمودهاند.
نکته سوم: نمونههاى صلح در تاریخ اسلام
نشان دادن و ارائه الگو و نمونه در تبیین هرموضوعى یکى ازراههاى ساده و موثر به شمار مىرود. در موضوع صلح امام حسن(ع)نیز مىتوان از نمونههاى صلح در سیره پیامبر(ص) و حضرت على(ع)کمک گرفت. خود آن حضرت نیز در گفتار خود این نکته را گوشزدفرموده، آنجا که در پاسخ اباسعید مىفرماید: «یا اباسعید عله مصالحتى لمعاویه عله مصالحه رسول الله(ص)لبنى ضمره و بنى اشجع و لاهل مکه حین انصرف من الحدیبیه...»جریان صلح حضرت رسول(ص) با بنىضمره و بنى اشجع طبق نقل مفسراندر شان نزول آیه 90 نساء این چنین بوده که قبیله اول بامسلمانان پیمانترک تعرض بسته بودند و طایفه اشجع با بنىضمرهنیز همپیمان بودند. بعضى از مسلمانان از قدرت طایفه بنىضمره وپیمان شکنىآنها بیمناک بودند; لذا به پیامبراکرم(ص) پیشنهادکردند که پیش از آنکه حمله را آغاز کنند، مسلمانان به آنهاحملهور شوند; که پیامبر(ص) آنان را از این کار باز داشت. پساز مدتى مسلمانان با خبر شدند که طایفه اشجع به نزدیکى مدینهآمدهاند.
حضرت رسول(ص) نمایندگانى نزد آنها فرستادند تا از هدفمسافرتشان مطلع شوند که آنها اظهار داشتند: آمدهایم قرار دادترک مخاصمه با محمد(ص) را ببندیم.
هنگامى که حضرت چنین دیدند دستور دادند مقدار زیادى خرما بهعنوان هدیه براى آنها بردند.... در این آیه شریفه به دنبالدستور به شدت عمل در برابر منافقانى که با دشمنان اسلام همکارىنزدیک داشتند، دو دسته را از این قانون مستثنى مىکند...
«صلح حدیبیه» نمونه دیگر صلحى که میان پیامبر(ص) و مشرکانمکه واقع شد. در سال ششم هجرى پیامبر(ص) و یاران به عزم زیارتخانه خدا، مدینه را به سوى مکه ترک گفتند ولى مشرکان از ورودایشان به مکه جلوگیرى به عمل آوردند که پس از گفتگوىنمایندگان دو طرف سرانجام به صلحى انجامید که در قرآن از آنبه «فتح مبین» یاد شدهاست. و خود سرچشمه پیروزیهاى متعددىبراى اسلام بود. در پرتو این صلح، اسلام به عنوان یک دین رسمىدر سرزمین حجاز شناخته شد و صدور انقلاب جهانى اسلام آغازگردید. در زمان حضرت رسول(ص) موارد دیگرى از صلح نیز وجودداشته که براى رعایت اختصار از بیان آن موارد خوددارى مىشود.
پذیریش صلح تنها اختصاص به آن حضرت نداشته بلکه امامعلى(ع)نیز به چنین اقدامى دست زده است. آن حضرت در جنگ صفین در اثرجوى که عدهاى از جاهلان لشکر به وجود آورده بودند ناچار موضوعحکمیت و آتش بس را پذیرفت و خود در این باره فرمود: آیا شماخود نبودید در آن هنگام که دشمنان از روى مکر و حیله قرآن رابلند کرده بودند، مرا به ترک جنگ فرا مىخواندید؟ «الم تقولواعند رفعهم المصاحف حیله و غیله و مکرا و خدیعه اخواننا و اهلدعوتنا استقالونا و استراحوا الى کتاب الله سبحانه...»
نکته چهارم: توجه به شخصیت امام حسن (ع) از دیدگاه پیامبراکرم (ص)
با نگاهى به گفتار پیامبر اکرم (ص) در مورد شخصیت امام حسن (ع) وتاکید بر امامت آن حضرت، مىتوان زمینه را براى اثبات حقانیتآن امام همام و صحیح بودن روش و برنامه سیاسى و اجتماعى آنحضرت فراهم ساخت. این واقعیت را مىتوان در گفتار خود حضرت بهدست آورد. آنجا که در پاسخ سوال اباسعید مىفرماید: «ا لست الذى قال رسول الله(ص) لى و لاخى: الحسن و الحسینامامان قاما اوقعدا؟ قلت: بلى قال: فانا اذا امام لوقمت و اناامام اذا قعدت...» در کتب صحاح ششگانه اهل سنت روایاتى درفضیلت و شخصیت امام مجتبى(ع) از پیامبر(ص) نقل شده است:(کتاب المناقب)
نکته پنجم: موضوع عصمت و علم امام (ع)
از آنجا که شیعه، امامان (علیهم السلام) را معصوم و برخورداراز علم الهى مىداند، هیچ گونه شک و ایرادى را در رفتارهاى فردىو اجتماعى ایشان روا نمىداند; زیرا امام و رهبرى که با علمالهى به تمام مصالح و مفاسد آگاهى دارد، چون معصوم است، هرگزدچار اشتباه نمىشود. پس آنچه او انجام داده مطابق با واقع ودور از هرگونه لغزشى است. مرحوم سیدمرتضى(ره) در پاسخ اینپرسش که: چرا امام حسن(ع) حکومت را به معاویه واگذار نمود؟ مىگوید:«عصمت آن امام با دلیل و برهان بر ما ثابتشده، در نتیجه ماباید به تمام کارهاى آن حضرت با دیده قبول بنگریم...» البتهمعمول آن است که سیره سیاسى و... امامان بدون در نظر گرفتنعصمت مورد بحث و بررسى قرار گیرد تا واقعیت موضوع روشن و حتىبراى کسانىکه از این دیدگاه به این موضوع نمىنگرند، قانعکننده باشد.
ارزیابى و بررسى راز صلح
براى اینکه ابعاد این صلح و به تعبیر بهتر، ابعاد این «آتشبس» روشن شود، لازم است دورههاى گوناگون زمامدارى امام مجتبى (ع)و ویژگیهاى هر دوره شناخته شود. مدت زمامدارى حضرت به سه دورهتقسیم مىشود:
1- دوره آغاز زمامدارى.
2- دوره جنگ با دشمن.
3- دوره پایان جنگ و برقرارى آتش بس.
دوره اول: زمامدارى
بعد از شهادت حضرت على(ع)، امام حسن(ع) در جمع مردم کوفه برفراز منبر پدر بزرگوارش ایستاد و خطابه خود را ایراد فرمود.
پس از پایان خطابه، عبیدالله بن عباس برخاست و مردم را نسبتبه بیعتبا حضرتش تشویق کرد. آن روز مردم کوفه با حضرت بیعتکردند.
مردم بصره، مدائن، حجاز، یمن و فارس نیز دستبیعتبه طرف حضرتدراز کردند. (البته آنان در بیعتخود ادامه جنگ با معاویه راقید کردند ولى حضرت این شرط را نپذیرفت. امام در جنگ بامعاویه تردید نداشت اما این شرط را نپذیرفت تا اگر در شرایطىمجبور به پذیرش صلح شود، کسى را یاراى اعتراض نباشد.) شیخمفید(ره) مىگوید: «و لما قبض امیرالمومنین(ع) خطب الناسالحسن(ع) و ذکره حقه فبایعه اصحاب ابیه على حرب من حارب و سلممن سالم...» فقط مردم شام بودند که با برنامه ریزى معاویه ازاین بیعتخوددارى کردند.
افراد معدود دیگرى نیز از اطاعت و بیعت تخلف ورزیدند که از آنپس به «قعاد» (نشستگان) معروف شدند.
با این بیعت، زمامدارى امام حسن(ع) به طور رسمى آغاز شد. اماهمان کسانى که براى رسیدن به اهداف مادى خود باحضرت على(ع)بیعت کرده ولى به هدف شوم خود دست نیافته بودند، با حضرتشبناى مخالفت گذاشتند. دراین دوره نیز همان روش را در پیشگرفتند. ادامه طغیانگرى معاویه در شام نیز براى این افرادموقعیت مناسبى پیش آورد تا بتوانند وارد عمل شوند و در جامعهکوفه بذر کینه بریزند و درخت اختلاف را به بار آورند. مرحومشیخ مفید مردم آن سامان را به چند دسته تقسیم مىکند: «... گروهى شیعه حضرت و گروهى منافق وگروهى خوارج و گروهىطمعکار و متعصب...»
دوره دوم: دوره جنگ
از آنجا که معاویه از بیعتبا امام(ع) که امام بحق و خلیفهقانونى مسلمانان بود. تخلف ورزید و همچنان به اختلاف افکنىخود در جامعه اسلامىادامه داد، حضرت اورا به تسلیم در برابرحکومتحق الهى فراخواند. حضرت در نامهاى به معاویه پس ازیادآورى حقانیتخود و نصحیتبه او، در پایان وى را تهدید بهجنگ فرمود. البته بعد از آنکه موضوع اختلاف به جنگ منتهى شد،باز از ابتدا کردن به جنگ خود دارىنمود.
و این روش جلوى بهانهجویى عدهاى کج اندیش و مقدس مآب را گرفت.
اما بعد از آنکه معاویه وارد عمل شد و تمام عشایر و سپاهیانشرا به جنگ فراخواند، امام(ع) رسما اعلام جهاد فرمود. منادىدرکوفه با فریاد «الصلوه جامعه» مردم را به اجتماع در مسجددعوت کرد. پس از حضور مردم حضرت درخطابه خود از آنان خواست کهبه سوى اردوگاه «نخیله» حرکت کنند اما آنان در برابر ایندعوت، مهر سکوت بر لب زدند.
عدى بن حاتم که این وضع اسفبار را مشاهده کرد از جابرخاست وبا صداى رساى خود فریاد زد که: چرا به پیشوا و فرزندپیامبرتان پاسخ نمىدهید...؟ پس از آن، رو به حضرت کرد و گفت:...
سخنت را شنیدیم و فرمانت راگردن نهادیم... سپس رهسپار نخیلهگردید. به دنبال این فریاد چند نفر از خطبا برخاسته و همچوناو با امام(ع) سخن گفتند. امام(ع) با گماردن مغیره بن نوفلبرکوفه با یاران خود از شهر خارج شدند ولى در مدت اقامت دهروزه آن حضرت درنخیله تنها چهار هزار نفر در اردوگاه جمعشدند. حتى بسیارى از گردانهایى که حضرت على(ع) آماده جنگفرموده بود، از این فرمان سرپیچى کردند. در اینجا نباید نقشتخریبى منافقان خوارج را که پیوسته در فکر توطئه بودند. ازنظر دور داشت. آنان گرچه در صفوف یاران امام(ع) حضور داشتندولى خطر آنان کمتر از معاویه نبود.
شیخ مفید(ره) پیوستن خوارج به سپاه امام(ع) را چنین توجیهمىکند که آنان به هر حیلتى در صدد جنگ با معاویه بودند.
«و بعضهم محکمه یوثرون قتال معاویه بکل حیله...» اما مرحومشیخ راضى آل یاسین مىگوید: ولى من معتقدم غرض اصلى خوارج هدفقرار دادن زمامداران جهان اسلام درعراق، مصر یا شام بود وهمراهى آنان با امام حسن(ع) براى ضربه زدن بوده، شاهد آن همضربتى بود که در «ساباط» به حضرت وارد ساختند. وجود اینافراد در لشکر امام(ع) باعث ناهماهنگى در لشکر و از دست دادنروحیه جنگ وجهاد شد و اگر حضرت دستبه تصفیه این گروه مىزد،اختلاف و دودستگى آشکار و آتش عصیان و شورش شعلهور مىشد.
امام(ع) عبیدالله بن عباس را که داراى سوابق درخشانى بود، بهفرماندهى سپاه برگزید و او را موظف فرمود تا با قیس بن سعد وسعید بن قیس مشورت کند. وى همراه لشکریانش از «دیرعبدالرحمن» عازم «مسکن» شد. اما زمزمه شوم آغاز گفتگوى صلحاز طرف امام حسن(ع) شیرازه لشکر را درهم ریخت و جزم را از عزماین فرمانده برگرفت. در این وضع نابسامان نامه زهرآگین معاویهاو را وادار به تسلیم کرد. معاویه در نامهاش وعده پرداختیکمیلیون درهم را به عبیدالله داده بود...» فرار او اثر بسیاربدى در اردوگاههاى مسکن و مدائن گذاشت. به گونهاى که به نقلیعقوبى دو سوم لشکر حضرت به معاویه ملحق شدند. «ثمانیه آلافمن اصحابه.» نویسنده کتاب صلحالحسن(ع) مىنویسد: «اسلام از آغاز استقرار در جزیره العرب به مصیبتى از اینبزرگتر دچار نشده که مقام خلافت از چهار طرف در محاصره سستىسرباز، خیانت فرمانده، ناهمراهى دوست و فتنهانگیزى دشمن قرارگیرد... و جهاد امام(ع) جالب ترین و دردناک ترین جهادها بود;در جبهههاى مختلف: در جبهه مبارزه با دشمن به صورت لشکر کشى ومقابله با فتنهانگیزى، در جبهه مبارزه با اصحاب با روشهاىگوناگون در راه اصلاح آنان، درجبهه مبارزه با نفس در کنترلعواطف خویش و در جبهه مبارزه با شیعیان مخلص با تحمل پرسشهاىعتابآمیز در مورد علت صلح...» از طرفى کاهش چشمگیر لشکر و ازسوى دیگر شایعه شهادت قیس بن سعد و پذیرش صلح از طرف امام(ع)که گروهى از عمال معاویه در ساباط شایعه شهادت قیس را منتشر وگروه دیگرى خبر پذیرش صلح را درمیان سپاه امام(ع) پخش کردند.
(هذالحسن(ع) قد صالح فعلام تقتلون انفسکم؟!) پخش این شایعه باحیلهگرى خاصى صورت پذیرفت. معاویه قبل از آنکه امام(ع) تمایلىبه صلح نشان دهد، گروهى را براى مذاکره با امام(ع) به ساباطفرستاد. آنها پس از مذاکرات فراوان ومشاهده قاطعیت امام(ع) درمورد ادامه جنگ، پس از خروج از جلسه با صداى بلند مىگفتند که: حسن بن على(ع) صلح را پذیرفت. و خداوند با کمک پسر پیامبرش ازریختن خون مردم جلوگیرى کرد.» همین شایعه موجب شورش گروهى برضد امام(ع) شد که از میان آنها شخصیتى به نام جراح بن سنان باشمشیرش حضرت را مجروح ساخت.»
نقش خوارج
گرچه فرار فرمانده و پخش شایعات در متشنجساختن جو آن جامعه،تاثیر زیادى داشت ولى هرگز نباید نقش خوارج و فرهنگ حاکم برمردم آن زمان را فراموش کرد. خوارج این کوتهنظران که بزرگترینضربه را بر پیکره لشکر امیرالمومنین(ع) وارد ساختند و باتحمیل پذیرش حکمیتبرآن امام همام از شکست قطعى معاویهجلوگیرى کردند و سپس خود به قیام مسلحانه بر ضد آن حضرت دستزدند; گرچه این نبرد با سرکوبى آنان پایان یافت ولى عواقب بدىاز قبیل ایجاد اندوه فراوان در قلب مردم عراق و افزایش روحیهتمرد در آنان، به جا گذاشت که این عواقب ناپسند در زمان امامحسن(ع) نیز همچنان برآن جامعه پرتو افکن بود. وضع موجود درشکست آن حضرت در پیروزى کامل بر دشمن نقش به سزایى داشت، زیرااین روحیه تمرد و بىوفایى در مردم کوفه پشتوانه امامعلى(ع) رادر راه مبارزه با دشمن بسیار ضعیف وناتوان ساخت.
حضرت خود وضع اسفبار مردم را در خطبههاى متعددى بازگومىفرماید که در اینجا به پارهاى از آنها اشاره مىشود: «اما و الذى نفسى بیده لیظهرن هؤلاء القوم علیکم... استنفرتکمللجهاد فلم تنفروا و اسمعتکم فلم تسمعوا...» (خطبه 97) «...
ما انتم بوثیقه یعلق بها و لازوافر عز یعتصم الیها لبئس حشاشنارالحرب انتم اف لکم...»(خطبه 125)
«یااشباه الرجال و لا رجال حلوم الاطفال و عقول ربات الحجاللوددت انى لم ارکم و لم اعرفکم...» (خطبه 27)
امام(ع) با این سخنان شماتتآمیز از عدم همکارى مردم گلهمىکند. معاویه از این کندى و سستى استفاده و سعى مىکند مناطقتحت نفوذ حضرت را مورد هجوم قرار دهد. یکى از آن مناطق، مصربود که عمرو بن عاص بدانجا حمله کرد و محمدبن ابىبکر رادستگیر و تسلیم معاویه کرد و پس از مدتى او را به شهادترساند.
مکه و مدینه و... از مناطقى بود که مورد حمله معاویه قرارگرفت.
امام حسن(ع) وارث چنین جامعهاى بود. حضرتش در جملهاى کوتاهروحیه آن مردم را چنین ترسیم مىفرماید: «وکنتم فىمسیرکم الىصفین و دینکم امام دنیاکم و اصبحتم الیوم و دنیاکم امامدینکم...» آیا ادامه جنگ براى حضرت یک کار عاقلانه بود؟ یاهمان گونه که حضرتش انتخاب کرده بود، تنها راه صحیح همانپذیرفتن آتش بس بوده است.
در اینجا طومار جنگ به نفع معاویه پیچیده شد و صحنه جدیدىبراى حضرت امام حسن(ع) پیش آمد.
آنچه از این شماره آغاز مىکنیم، فهرستى الفبایى از موضوعاتىاست که در زیر هر یک، رفتار یا رفتارهایى از پیامبر(ص) قرارگرفته است که دستیابى به این رفتارها را در هر موضوع آسانمىسازد.
1- آب
1- در نوشیدن آب بعد از خوردن گوشتشتاب نمىکرد; «کان اذااکل اللهم لایعجل بشرب الماء» پیامبر(ص) اگر گوشت مىخورد درنوشیدن آب شتاب نمىکرد.
2- حمد کردن بعد از نوشیدن آب; «اذا شرب الماء قال: الحمدلله الذى سقانا عذبا زلالا ولم یسقنا ملحا اجاجا و لم یواخذنابذنوبنا» هنگامى که آب مىنوشید، مىگفت: حمد خدایى را است کهبه ما آب گوارا و شیرین نوشاند و نه آب شور و تلخ و ما را بهگناهانمان مواخذه ننمود.
3- شیوه آب نوشیدن; «اذا شرب سقى من یمینه» هرگاه آبمىنوشید، به دیگران از جانب راست آب مىنوشاند.
4- ظرفى که با آن آب مىنوشید; «یشرب فى الاقداح الشامیه یجاءبها من الشام و تهدى له» در ظرفهاى اهدایى که از شام آوردهشده بود، آب مىنوشید
2- آینه
«عن على(ع) قال: کان رسولالله(ص) اذا نظر فى المرآه قال:الحمدلله الذى اکمل خلقى و احسن صورتى و زان منى ماشان منغیرى و هدانى للاسلام و من على بالنبوه» از امام علىبنابىطالب(ع) نقل شده که فرمود: پیامبر(ص) هرگاه به آینه نظرمىافکند، مىگفت: حمد خدایى رااست که خلقت مرا کامل ساخت وصورتم را نیکو گردانید. و آنچه از غیر من زشتبود را مایهزینتم قرار داد. مرا به اسلام هدایت کرد و بر من منت پیامبرىنهاد.
3- احوالپرسى
«کان رسولالله(ص) اذا فقد الرجل من اخوانه ثلاثه ایام سال عنهفان کان غائبا دعا له و ان کان شاهدا زاره و ان کان مریضاعاده» پیامبر(ص) چنین بود که هر گاه یکى از برادران را سهروز نمىدید، حال او را جویا مىشد; پس اگر غایب بود، براى اودعا مىکرد و اگر حاضر بود، به دیدارش مىرفت و اگر مریض بود،به عیادتش مىشتافت.
4- استغفار
استغفار از مهمترین وظائف و برجستهترین مظاهر بندگى است. هرچه مراتب و سطح بندگى بالاتر رود، مراتب و سطح استغفار نیزبالاتر مىرود. پیامبر(ص) بهترین و صالحترین بنده خدا بود و بهلقب «عبدالله» مفتخر گشت; به همین موازات، استغفار او نیزبیشتر بود.
در روایات آمده است:«کان رسولالله(ص) یتوب الى الله فى کل یوم سبعین مره» آنحضرت(ص) در هر روز هفتاد مرتبه استغفار و توبه مىکرد.
5- استلام در هنگام طواف
«کان رسولالله(ص) یستلم الرکنین الذى فیه الحجر الاسود والرکن الیمانى کلما مر بهما فىالطواف» پیامبر(ص) در طوافهنگامى که از کنار دو رکن رکنى که حجرالاسود در آن است و رکنیمانى مىگذشت، آنها را استلام مىکرد.
6- اسم
«کان رسول الله(ص) اذا سمع الاسم القبیح غیره.» پیامبر(ص)چنین بود که هرگاه اسم زشتى مىشنید آن را تغییر مىداد.
7- اعتکاف
« کان رسولالله(ص) اذا کان العشر الاواخر اعتکف فى المسجد وضربت له قبه من شعر و شمر المئزر و طوى فراشه...» امامصادق(ع) فرمود: پیامبر(ص) چنین بود که در دهه آخر ماه رمضان در مسجد اعتکافمىکرد. براى او خیمهاى از مو زده مىشد و حضرت(ص) دامن عبادتبر کمر مىزد و رختخواب خود را مىپیچید و جمع مىکرد.
8- افطار
1- هنگام افطار این دعا را مىخواند; «عن على(ع) قال کانرسولالله(ص) اذا افطر قال: اللهم لک صمت و على رزقک افطرتفتقبله منا ذهب الظما و ابتلت العروق و بقىالاجران شاء الله» از امیرمومنان(ع) روایتشده که فرمود: پیامبر(ص) چنین بود که هرگاه افطار مىکرد، مىگفت: خدایا! براى تو روزهگرفتم و با روزى تو افطار نمودم پس آن را از ما بپذیر. تشنگىرفت و رگها تر و نرم شد و اجر و ثواب باقى ماند. ان شاءالله.
2- چیزى که با آن افطار مىکرد; «عن ابى عبدالله(ع) قال: کانرسولالله(ص) اذا افطر بداء بحلواء یفطر علیها فان لم یجدفسکرهاو تمرات فاذا اعوز ذلک کله فماء فاتر» امام صادق(ع) فرمود:پیامبر(ص) چنین بود که هنگام افطار با شیرینى افطار مىکردواگر به آن دسترسى نبود، با شکر یا چند خرما افطار مىکرد. اگرهمه اینها فراهم نبود، با آب ولرم افطار مىنمود.
«عن ابىعبدالله(ع) قال: کان رسولالله(ص) یفطر على التمر فىزمن التمر على الرطب فى زمن الرطب امام صادق(ع) فرمود:پیامبر(ص) چنین بود که در موسم خرما با خرما افطار مىکرد و درزمان رطب با رطب.
9- انگشتر
«.... اذا توضا للصلاه حرک خاتمه ثلاثا» هنگامى که براى نمازوضوء مىگرفت، انگشتر خود را سه بار حرکت مىداد.
10- انگور
«...اءکل العنب حبه حبه» پیامبر(ص) انگور را دانه دانه میلمىفرمود.
11- ایام البیض
کان رسول الله(ص) یامرنا ان الصوم ایام اللیالى البیض ثالثعشر و رابع عشر و خامس عشر.
پیامبر(ص) به ما دستور مىداد که در ایام البیض یا سیزدهم،چهاردهم و پانزدهم روزه بگیریم.
سیماى صلح امام حسن علیه السلام (1)
جعفر انوارى
صلح امام حسن(ع) در طول چندین قرن از ابتدا تاکنون همیشه موردبحث و گفتگو بوده و اندیشمندان شیعه در صدد بررسى ابعاد وجوانب آن برآمدهاند. باتوجه به فرهنگ جهاد و مبارزه که همیشهبر جوامع اسلامى پرتو افکن بوده و ستیز با دشمنان به عنوان یکاصل مسلم در سیره پیشوایان دینى مطرح بوده، صلح امام حسن(ع)مورد شبهه و سوال افراد مختلف حتى دوستان و شیعیان آن حضرتقرار گرفته است. تا بدانجا که برخى از یاوران نزدیک آن امامهمام از تحلیل این جریان عاجز و لب به اعتراض گشوده، حضرتش راباخطاب «یامذل المومنین» مخاطب قرار دادند. در این نوشتاربه بررسى ابعاد وعوامل این صلح پرداخته خواهد شد. قبل از وروددر بحث، توجه به چند نکته راهگشاى سیر بحثخواهد بود.
نکته اول: بررسى کوتاهى از آیات قرآن پیرامون موضوع صلح وجهاد
آیات قرآن در این زمینه به چهار دسته تقسیم مىشود: دسته اول: آیاتى که جهاد و جنگ را بدون هیچ قید و شرطى لازممىشمرد; مانند: (قاتلوا الذین لایومنون بالله و لا بالیومالاخر)(29 توبه) (یاایهاالنبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظعلیهم)(73 توبه) دسته دوم: آیاتى که جنگ را مشروط مىداند;مانند:(... وقاتلوا المشرکین کافه کمایقاتلونکم کافه...) (36توبه) دسته سوم: آیاتى که بهطور صریح هرگونه اجبار و تحمیلىرا مردود مىشمارد; مانند: (لااکراه فى الدین)(256 بقره) ...
(... ا فانت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین) (99 یونس) (... و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر)(29کهف)
دسته چهارم: آیاتى که موضوع صلح را مورد تاکید قرار داده، آنرا اصلى در کنار جهاد قرار داده است; مانند:(و ان جنحوا للسلمفاجنح لها و توکل علىالله...)(60 انفال)
(...فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فماجعلالله لکم علیهم سبیلا)(90 نساء)
نکته دوم: راز تفاوت سیره سیاسى امامان معصوم(علیهم السلام)
چگونگى موضعگیرى سیاسى اجتماعى امامان معصوم(علیهم السلام)زمانى براى ما بهتر روشن مىگردد که از شرایط خاص اجتماعى وسیاسى و فرهنگى زمان آن بزرگواران آگاه باشیم. پیشوایان معصومخط مشى اجتماعى، مواضع سیاسى و شیوه مبارزاتى خویش را بر اساسسنجش دقیق اوضاع و احوال و شرایط زمانى و ارزیابى امکانات ومتناسب با برخوردها و جبههگیریهاى گوناگون مخالفان اسلام،تنظیم مىکردند. چه بسا در مرور بر تاریخ زندگانى امامان میانمواضع گوناگون آنان نوعى تضاد و تعارض دیده شود; چه اینکهبرخى از آنان با دشمن صلح و برخى تا آخرین نفس دست از جنگ برنداشته و برخى به تاسیس دانشگاه و فعالیت فرهنگى پرداخته وبعضى ولایتعهدى را پذیرفتهاند.
اما وقتى از شرایط حاکم بر زمان هریک از امامان آگاه مىشویم،موضعگیریهاى مختلف آنان معنى پیدا مىکند و معلوم مىشود هیچگونه تضادى میان اصول و مبانى حرکت ایشان نبوده و همه یک هدفرا تعقیب مىکردند. ایشان خود بر اصل زمان آگاهى تاکیدکردهاند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس» چگونه خود دربرخورد با حوادث عصر خویش از این اصل غفلت داشته باشند! البتهاین بدان معنى نیست که موضعگیرى امامان به صورت برخوردانفعالى باشد بلکه به این معنى است که بخشى از موضعگیرى ایشانبه نحوه خنثى سازى سیاستسرکوب و توطئه طاغوتهاى زمان اختصاصداشت. و از سوى دیگر موضعگیرى در برابر قدرتهاى حاکم مىبایستمتناسب با سیاستى باشد که آنان در زمامدارى و سیاستخود اتخاذنمودهاند.
نکته سوم: نمونههاى صلح در تاریخ اسلام
نشان دادن و ارائه الگو و نمونه در تبیین هرموضوعى یکى ازراههاى ساده و موثر به شمار مىرود. در موضوع صلح امام حسن(ع)نیز مىتوان از نمونههاى صلح در سیره پیامبر(ص) و حضرت على(ع)کمک گرفت. خود آن حضرت نیز در گفتار خود این نکته را گوشزدفرموده، آنجا که در پاسخ اباسعید مىفرماید: «یا اباسعید عله مصالحتى لمعاویه عله مصالحه رسول الله(ص)لبنى ضمره و بنى اشجع و لاهل مکه حین انصرف من الحدیبیه...»جریان صلح حضرت رسول(ص) با بنىضمره و بنى اشجع طبق نقل مفسراندر شان نزول آیه 90 نساء این چنین بوده که قبیله اول بامسلمانان پیمانترک تعرض بسته بودند و طایفه اشجع با بنىضمرهنیز همپیمان بودند. بعضى از مسلمانان از قدرت طایفه بنىضمره وپیمان شکنىآنها بیمناک بودند; لذا به پیامبراکرم(ص) پیشنهادکردند که پیش از آنکه حمله را آغاز کنند، مسلمانان به آنهاحملهور شوند; که پیامبر(ص) آنان را از این کار باز داشت. پساز مدتى مسلمانان با خبر شدند که طایفه اشجع به نزدیکى مدینهآمدهاند.
حضرت رسول(ص) نمایندگانى نزد آنها فرستادند تا از هدفمسافرتشان مطلع شوند که آنها اظهار داشتند: آمدهایم قرار دادترک مخاصمه با محمد(ص) را ببندیم.
هنگامى که حضرت چنین دیدند دستور دادند مقدار زیادى خرما بهعنوان هدیه براى آنها بردند.... در این آیه شریفه به دنبالدستور به شدت عمل در برابر منافقانى که با دشمنان اسلام همکارىنزدیک داشتند، دو دسته را از این قانون مستثنى مىکند...
«صلح حدیبیه» نمونه دیگر صلحى که میان پیامبر(ص) و مشرکانمکه واقع شد. در سال ششم هجرى پیامبر(ص) و یاران به عزم زیارتخانه خدا، مدینه را به سوى مکه ترک گفتند ولى مشرکان از ورودایشان به مکه جلوگیرى به عمل آوردند که پس از گفتگوىنمایندگان دو طرف سرانجام به صلحى انجامید که در قرآن از آنبه «فتح مبین» یاد شدهاست. و خود سرچشمه پیروزیهاى متعددىبراى اسلام بود. در پرتو این صلح، اسلام به عنوان یک دین رسمىدر سرزمین حجاز شناخته شد و صدور انقلاب جهانى اسلام آغازگردید. در زمان حضرت رسول(ص) موارد دیگرى از صلح نیز وجودداشته که براى رعایت اختصار از بیان آن موارد خوددارى مىشود.
پذیریش صلح تنها اختصاص به آن حضرت نداشته بلکه امامعلى(ع)نیز به چنین اقدامى دست زده است. آن حضرت در جنگ صفین در اثرجوى که عدهاى از جاهلان لشکر به وجود آورده بودند ناچار موضوعحکمیت و آتش بس را پذیرفت و خود در این باره فرمود: آیا شماخود نبودید در آن هنگام که دشمنان از روى مکر و حیله قرآن رابلند کرده بودند، مرا به ترک جنگ فرا مىخواندید؟ «الم تقولواعند رفعهم المصاحف حیله و غیله و مکرا و خدیعه اخواننا و اهلدعوتنا استقالونا و استراحوا الى کتاب الله سبحانه...»
نکته چهارم: توجه به شخصیت امام حسن (ع) از دیدگاه پیامبراکرم (ص)
با نگاهى به گفتار پیامبر اکرم (ص) در مورد شخصیت امام حسن (ع) وتاکید بر امامت آن حضرت، مىتوان زمینه را براى اثبات حقانیتآن امام همام و صحیح بودن روش و برنامه سیاسى و اجتماعى آنحضرت فراهم ساخت. این واقعیت را مىتوان در گفتار خود حضرت بهدست آورد. آنجا که در پاسخ سوال اباسعید مىفرماید: «ا لست الذى قال رسول الله(ص) لى و لاخى: الحسن و الحسینامامان قاما اوقعدا؟ قلت: بلى قال: فانا اذا امام لوقمت و اناامام اذا قعدت...» در کتب صحاح ششگانه اهل سنت روایاتى درفضیلت و شخصیت امام مجتبى(ع) از پیامبر(ص) نقل شده است:(کتاب المناقب)
نکته پنجم: موضوع عصمت و علم امام (ع)
از آنجا که شیعه، امامان (علیهم السلام) را معصوم و برخورداراز علم الهى مىداند، هیچ گونه شک و ایرادى را در رفتارهاى فردىو اجتماعى ایشان روا نمىداند; زیرا امام و رهبرى که با علمالهى به تمام مصالح و مفاسد آگاهى دارد، چون معصوم است، هرگزدچار اشتباه نمىشود. پس آنچه او انجام داده مطابق با واقع ودور از هرگونه لغزشى است. مرحوم سیدمرتضى(ره) در پاسخ اینپرسش که: چرا امام حسن(ع) حکومت را به معاویه واگذار نمود؟ مىگوید:«عصمت آن امام با دلیل و برهان بر ما ثابتشده، در نتیجه ماباید به تمام کارهاى آن حضرت با دیده قبول بنگریم...» البتهمعمول آن است که سیره سیاسى و... امامان بدون در نظر گرفتنعصمت مورد بحث و بررسى قرار گیرد تا واقعیت موضوع روشن و حتىبراى کسانىکه از این دیدگاه به این موضوع نمىنگرند، قانعکننده باشد.
ارزیابى و بررسى راز صلح
براى اینکه ابعاد این صلح و به تعبیر بهتر، ابعاد این «آتشبس» روشن شود، لازم است دورههاى گوناگون زمامدارى امام مجتبى (ع)و ویژگیهاى هر دوره شناخته شود. مدت زمامدارى حضرت به سه دورهتقسیم مىشود:
1- دوره آغاز زمامدارى.
2- دوره جنگ با دشمن.
3- دوره پایان جنگ و برقرارى آتش بس.
دوره اول: زمامدارى
بعد از شهادت حضرت على(ع)، امام حسن(ع) در جمع مردم کوفه برفراز منبر پدر بزرگوارش ایستاد و خطابه خود را ایراد فرمود.
پس از پایان خطابه، عبیدالله بن عباس برخاست و مردم را نسبتبه بیعتبا حضرتش تشویق کرد. آن روز مردم کوفه با حضرت بیعتکردند.
مردم بصره، مدائن، حجاز، یمن و فارس نیز دستبیعتبه طرف حضرتدراز کردند. (البته آنان در بیعتخود ادامه جنگ با معاویه راقید کردند ولى حضرت این شرط را نپذیرفت. امام در جنگ بامعاویه تردید نداشت اما این شرط را نپذیرفت تا اگر در شرایطىمجبور به پذیرش صلح شود، کسى را یاراى اعتراض نباشد.) شیخمفید(ره) مىگوید: «و لما قبض امیرالمومنین(ع) خطب الناسالحسن(ع) و ذکره حقه فبایعه اصحاب ابیه على حرب من حارب و سلممن سالم...» فقط مردم شام بودند که با برنامه ریزى معاویه ازاین بیعتخوددارى کردند.
افراد معدود دیگرى نیز از اطاعت و بیعت تخلف ورزیدند که از آنپس به «قعاد» (نشستگان) معروف شدند.
با این بیعت، زمامدارى امام حسن(ع) به طور رسمى آغاز شد. اماهمان کسانى که براى رسیدن به اهداف مادى خود باحضرت على(ع)بیعت کرده ولى به هدف شوم خود دست نیافته بودند، با حضرتشبناى مخالفت گذاشتند. دراین دوره نیز همان روش را در پیشگرفتند. ادامه طغیانگرى معاویه در شام نیز براى این افرادموقعیت مناسبى پیش آورد تا بتوانند وارد عمل شوند و در جامعهکوفه بذر کینه بریزند و درخت اختلاف را به بار آورند. مرحومشیخ مفید مردم آن سامان را به چند دسته تقسیم مىکند: «... گروهى شیعه حضرت و گروهى منافق وگروهى خوارج و گروهىطمعکار و متعصب...»
دوره دوم: دوره جنگ
از آنجا که معاویه از بیعتبا امام(ع) که امام بحق و خلیفهقانونى مسلمانان بود. تخلف ورزید و همچنان به اختلاف افکنىخود در جامعه اسلامىادامه داد، حضرت اورا به تسلیم در برابرحکومتحق الهى فراخواند. حضرت در نامهاى به معاویه پس ازیادآورى حقانیتخود و نصحیتبه او، در پایان وى را تهدید بهجنگ فرمود. البته بعد از آنکه موضوع اختلاف به جنگ منتهى شد،باز از ابتدا کردن به جنگ خود دارىنمود.
و این روش جلوى بهانهجویى عدهاى کج اندیش و مقدس مآب را گرفت.
اما بعد از آنکه معاویه وارد عمل شد و تمام عشایر و سپاهیانشرا به جنگ فراخواند، امام(ع) رسما اعلام جهاد فرمود. منادىدرکوفه با فریاد «الصلوه جامعه» مردم را به اجتماع در مسجددعوت کرد. پس از حضور مردم حضرت درخطابه خود از آنان خواست کهبه سوى اردوگاه «نخیله» حرکت کنند اما آنان در برابر ایندعوت، مهر سکوت بر لب زدند.
عدى بن حاتم که این وضع اسفبار را مشاهده کرد از جابرخاست وبا صداى رساى خود فریاد زد که: چرا به پیشوا و فرزندپیامبرتان پاسخ نمىدهید...؟ پس از آن، رو به حضرت کرد و گفت:...
سخنت را شنیدیم و فرمانت راگردن نهادیم... سپس رهسپار نخیلهگردید. به دنبال این فریاد چند نفر از خطبا برخاسته و همچوناو با امام(ع) سخن گفتند. امام(ع) با گماردن مغیره بن نوفلبرکوفه با یاران خود از شهر خارج شدند ولى در مدت اقامت دهروزه آن حضرت درنخیله تنها چهار هزار نفر در اردوگاه جمعشدند. حتى بسیارى از گردانهایى که حضرت على(ع) آماده جنگفرموده بود، از این فرمان سرپیچى کردند. در اینجا نباید نقشتخریبى منافقان خوارج را که پیوسته در فکر توطئه بودند. ازنظر دور داشت. آنان گرچه در صفوف یاران امام(ع) حضور داشتندولى خطر آنان کمتر از معاویه نبود.
شیخ مفید(ره) پیوستن خوارج به سپاه امام(ع) را چنین توجیهمىکند که آنان به هر حیلتى در صدد جنگ با معاویه بودند.
«و بعضهم محکمه یوثرون قتال معاویه بکل حیله...» اما مرحومشیخ راضى آل یاسین مىگوید: ولى من معتقدم غرض اصلى خوارج هدفقرار دادن زمامداران جهان اسلام درعراق، مصر یا شام بود وهمراهى آنان با امام حسن(ع) براى ضربه زدن بوده، شاهد آن همضربتى بود که در «ساباط» به حضرت وارد ساختند. وجود اینافراد در لشکر امام(ع) باعث ناهماهنگى در لشکر و از دست دادنروحیه جنگ وجهاد شد و اگر حضرت دستبه تصفیه این گروه مىزد،اختلاف و دودستگى آشکار و آتش عصیان و شورش شعلهور مىشد.
امام(ع) عبیدالله بن عباس را که داراى سوابق درخشانى بود، بهفرماندهى سپاه برگزید و او را موظف فرمود تا با قیس بن سعد وسعید بن قیس مشورت کند. وى همراه لشکریانش از «دیرعبدالرحمن» عازم «مسکن» شد. اما زمزمه شوم آغاز گفتگوى صلحاز طرف امام حسن(ع) شیرازه لشکر را درهم ریخت و جزم را از عزماین فرمانده برگرفت. در این وضع نابسامان نامه زهرآگین معاویهاو را وادار به تسلیم کرد. معاویه در نامهاش وعده پرداختیکمیلیون درهم را به عبیدالله داده بود...» فرار او اثر بسیاربدى در اردوگاههاى مسکن و مدائن گذاشت. به گونهاى که به نقلیعقوبى دو سوم لشکر حضرت به معاویه ملحق شدند. «ثمانیه آلافمن اصحابه.» نویسنده کتاب صلحالحسن(ع) مىنویسد: «اسلام از آغاز استقرار در جزیره العرب به مصیبتى از اینبزرگتر دچار نشده که مقام خلافت از چهار طرف در محاصره سستىسرباز، خیانت فرمانده، ناهمراهى دوست و فتنهانگیزى دشمن قرارگیرد... و جهاد امام(ع) جالب ترین و دردناک ترین جهادها بود;در جبهههاى مختلف: در جبهه مبارزه با دشمن به صورت لشکر کشى ومقابله با فتنهانگیزى، در جبهه مبارزه با اصحاب با روشهاىگوناگون در راه اصلاح آنان، درجبهه مبارزه با نفس در کنترلعواطف خویش و در جبهه مبارزه با شیعیان مخلص با تحمل پرسشهاىعتابآمیز در مورد علت صلح...» از طرفى کاهش چشمگیر لشکر و ازسوى دیگر شایعه شهادت قیس بن سعد و پذیرش صلح از طرف امام(ع)که گروهى از عمال معاویه در ساباط شایعه شهادت قیس را منتشر وگروه دیگرى خبر پذیرش صلح را درمیان سپاه امام(ع) پخش کردند.
(هذالحسن(ع) قد صالح فعلام تقتلون انفسکم؟!) پخش این شایعه باحیلهگرى خاصى صورت پذیرفت. معاویه قبل از آنکه امام(ع) تمایلىبه صلح نشان دهد، گروهى را براى مذاکره با امام(ع) به ساباطفرستاد. آنها پس از مذاکرات فراوان ومشاهده قاطعیت امام(ع) درمورد ادامه جنگ، پس از خروج از جلسه با صداى بلند مىگفتند که: حسن بن على(ع) صلح را پذیرفت. و خداوند با کمک پسر پیامبرش ازریختن خون مردم جلوگیرى کرد.» همین شایعه موجب شورش گروهى برضد امام(ع) شد که از میان آنها شخصیتى به نام جراح بن سنان باشمشیرش حضرت را مجروح ساخت.»
نقش خوارج
گرچه فرار فرمانده و پخش شایعات در متشنجساختن جو آن جامعه،تاثیر زیادى داشت ولى هرگز نباید نقش خوارج و فرهنگ حاکم برمردم آن زمان را فراموش کرد. خوارج این کوتهنظران که بزرگترینضربه را بر پیکره لشکر امیرالمومنین(ع) وارد ساختند و باتحمیل پذیرش حکمیتبرآن امام همام از شکست قطعى معاویهجلوگیرى کردند و سپس خود به قیام مسلحانه بر ضد آن حضرت دستزدند; گرچه این نبرد با سرکوبى آنان پایان یافت ولى عواقب بدىاز قبیل ایجاد اندوه فراوان در قلب مردم عراق و افزایش روحیهتمرد در آنان، به جا گذاشت که این عواقب ناپسند در زمان امامحسن(ع) نیز همچنان برآن جامعه پرتو افکن بود. وضع موجود درشکست آن حضرت در پیروزى کامل بر دشمن نقش به سزایى داشت، زیرااین روحیه تمرد و بىوفایى در مردم کوفه پشتوانه امامعلى(ع) رادر راه مبارزه با دشمن بسیار ضعیف وناتوان ساخت.
حضرت خود وضع اسفبار مردم را در خطبههاى متعددى بازگومىفرماید که در اینجا به پارهاى از آنها اشاره مىشود: «اما و الذى نفسى بیده لیظهرن هؤلاء القوم علیکم... استنفرتکمللجهاد فلم تنفروا و اسمعتکم فلم تسمعوا...» (خطبه 97) «...
ما انتم بوثیقه یعلق بها و لازوافر عز یعتصم الیها لبئس حشاشنارالحرب انتم اف لکم...»(خطبه 125)
«یااشباه الرجال و لا رجال حلوم الاطفال و عقول ربات الحجاللوددت انى لم ارکم و لم اعرفکم...» (خطبه 27)
امام(ع) با این سخنان شماتتآمیز از عدم همکارى مردم گلهمىکند. معاویه از این کندى و سستى استفاده و سعى مىکند مناطقتحت نفوذ حضرت را مورد هجوم قرار دهد. یکى از آن مناطق، مصربود که عمرو بن عاص بدانجا حمله کرد و محمدبن ابىبکر رادستگیر و تسلیم معاویه کرد و پس از مدتى او را به شهادترساند.
مکه و مدینه و... از مناطقى بود که مورد حمله معاویه قرارگرفت.
امام حسن(ع) وارث چنین جامعهاى بود. حضرتش در جملهاى کوتاهروحیه آن مردم را چنین ترسیم مىفرماید: «وکنتم فىمسیرکم الىصفین و دینکم امام دنیاکم و اصبحتم الیوم و دنیاکم امامدینکم...» آیا ادامه جنگ براى حضرت یک کار عاقلانه بود؟ یاهمان گونه که حضرتش انتخاب کرده بود، تنها راه صحیح همانپذیرفتن آتش بس بوده است.
در اینجا طومار جنگ به نفع معاویه پیچیده شد و صحنه جدیدىبراى حضرت امام حسن(ع) پیش آمد.