آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

پیامبر (ص) اسوه زیباو نیکوى زندگى است، الگویى براى همه عصرهاو نسلها و براى همه عرصه‏ها وصحنه‏ها. باید رفتارهاى پیامبر(ص)را در هرمورد شناخت و زندگى را با آن تراز کرد. متاسفانه ماعادت کردیم که تنها شعار «پیامبر(ص) الگوست.» را تکرار کنیم‏بى‏آنکه بدانیم پیامبر چه رفتارهایى داشته است! گام مهم ونخستین، شناخت رفتارهاى پیامبر(ص) است‏باید همه فهرستى از این‏رفتارها را در اختیار داشته باشیم تا در هر فرصت و زمینه به‏سراغ آن برویم و پاسخ نیازهاى زندگى را از آن به دست آوریم.
آنچه از این شماره آغاز مى‏کنیم، فهرستى الفبایى از موضوعاتى‏است که در زیر هر یک، رفتار یا رفتارهایى از پیامبر(ص) قرارگرفته است که دستیابى به این رفتارها را در هر موضوع آسان‏مى‏سازد.
1- آب
1- در نوشیدن آب بعد از خوردن گوشت‏شتاب نمى‏کرد; «کان اذااکل اللهم لایعجل بشرب الماء» پیامبر(ص) اگر گوشت مى‏خورد درنوشیدن آب شتاب نمى‏کرد.
2- حمد کردن بعد از نوشیدن آب; «اذا شرب الماء قال: الحمدلله الذى سقانا عذبا زلالا ولم یسقنا ملحا اجاجا و لم یواخذنابذنوبنا» هنگامى که آب مى‏نوشید، مى‏گفت: حمد خدایى را است که‏به ما آب گوارا و شیرین نوشاند و نه آب شور و تلخ و ما را به‏گناهانمان مواخذه ننمود.
3- شیوه آب نوشیدن; «اذا شرب سقى من یمینه‏» هرگاه آب‏مى‏نوشید، به دیگران از جانب راست آب مى‏نوشاند.
4- ظرفى که با آن آب مى‏نوشید; «یشرب فى الاقداح الشامیه یجاءبها من الشام و تهدى له‏» در ظرفهاى اهدایى که از شام آورده‏شده بود، آب مى‏نوشید
2- آینه
«عن على(ع) قال: کان رسول‏الله(ص) اذا نظر فى المرآه قال:الحمدلله الذى اکمل خلقى و احسن صورتى و زان منى ماشان من‏غیرى و هدانى للاسلام و من على بالنبوه‏» از امام على‏بن‏ابى‏طالب(ع) نقل شده که فرمود: پیامبر(ص) هرگاه به آینه نظرمى‏افکند، مى‏گفت: حمد خدایى رااست که خلقت مرا کامل ساخت وصورتم را نیکو گردانید. و آنچه از غیر من زشت‏بود را مایه‏زینتم قرار داد. مرا به اسلام هدایت کرد و بر من منت پیامبرى‏نهاد.
3- احوالپرسى
«کان رسول‏الله(ص) اذا فقد الرجل من اخوانه ثلاثه ایام سال عنه‏فان کان غائبا دعا له و ان کان شاهدا زاره و ان کان مریضاعاده‏» پیامبر(ص) چنین بود که هر گاه یکى از برادران را سه‏روز نمى‏دید، حال او را جویا مى‏شد; پس اگر غایب بود، براى اودعا مى‏کرد و اگر حاضر بود، به دیدارش مى‏رفت و اگر مریض بود،به عیادتش مى‏شتافت.
4- استغفار
استغفار از مهمترین وظائف و برجسته‏ترین مظاهر بندگى است. هرچه مراتب و سطح بندگى بالاتر رود، مراتب و سطح استغفار نیزبالاتر مى‏رود. پیامبر(ص) بهترین و صالح‏ترین بنده خدا بود و به‏لقب «عبدالله‏» مفتخر گشت; به همین موازات، استغفار او نیزبیشتر بود.
در روایات آمده است:«کان رسول‏الله(ص) یتوب الى الله فى کل یوم سبعین مره‏» آن‏حضرت(ص) در هر روز هفتاد مرتبه استغفار و توبه مى‏کرد.
5- استلام در هنگام طواف
«کان رسول‏الله(ص) یستلم الرکنین الذى فیه الحجر الاسود والرکن الیمانى کلما مر بهما فى‏الطواف‏» پیامبر(ص) در طواف‏هنگامى که از کنار دو رکن رکنى که حجرالاسود در آن است و رکن‏یمانى مى‏گذشت، آنها را استلام مى‏کرد.
6- اسم
«کان رسول الله(ص) اذا سمع الاسم القبیح غیره.» پیامبر(ص)چنین بود که هرگاه اسم زشتى مى‏شنید آن را تغییر مى‏داد.
7- اعتکاف
« کان رسول‏الله(ص) اذا کان العشر الاواخر اعتکف فى المسجد وضربت له قبه من شعر و شمر المئزر و طوى فراشه...» امام‏صادق(ع) فرمود: پیامبر(ص) چنین بود که در دهه آخر ماه رمضان در مسجد اعتکاف‏مى‏کرد. براى او خیمه‏اى از مو زده مى‏شد و حضرت(ص) دامن عبادت‏بر کمر مى‏زد و رختخواب خود را مى‏پیچید و جمع مى‏کرد.
8- افطار
1- هنگام افطار این دعا را مى‏خواند; «عن على(ع) قال کان‏رسول‏الله(ص) اذا افطر قال: اللهم لک صمت و على رزقک افطرت‏فتقبله منا ذهب الظما و ابتلت العروق و بقى‏الاجران شاء الله‏» از امیرمومنان(ع) روایت‏شده که فرمود: پیامبر(ص) چنین بود که هرگاه افطار مى‏کرد، مى‏گفت: خدایا! براى تو روزه‏گرفتم و با روزى تو افطار نمودم پس آن را از ما بپذیر. تشنگى‏رفت و رگها تر و نرم شد و اجر و ثواب باقى ماند. ان شاءالله.
2- چیزى که با آن افطار مى‏کرد; «عن ابى عبدالله(ع) قال: کان‏رسول‏الله(ص) اذا افطر بداء بحلواء یفطر علیها فان لم یجدفسکره‏او تمرات فاذا اعوز ذلک کله فماء فاتر» امام صادق(ع) فرمود:پیامبر(ص) چنین بود که هنگام افطار با شیرینى افطار مى‏کردواگر به آن دسترسى نبود، با شکر یا چند خرما افطار مى‏کرد. اگرهمه اینها فراهم نبود، با آب ولرم افطار مى‏نمود.
«عن ابى‏عبدالله(ع) قال: کان رسول‏الله(ص) یفطر على التمر فى‏زمن التمر على الرطب فى زمن الرطب امام صادق(ع) فرمود:پیامبر(ص) چنین بود که در موسم خرما با خرما افطار مى‏کرد و درزمان رطب با رطب.
9- انگشتر
«.... اذا توضا للصلاه حرک خاتمه ثلاثا» هنگامى که براى نمازوضوء مى‏گرفت، انگشتر خود را سه بار حرکت مى‏داد.
10- انگور
«...اءکل العنب حبه حبه‏» پیامبر(ص) انگور را دانه دانه میل‏مى‏فرمود.
11- ایام البیض
کان رسول الله(ص) یامرنا ان الصوم ایام اللیالى البیض ثالث‏عشر و رابع عشر و خامس عشر.
پیامبر(ص) به ما دستور مى‏داد که در ایام البیض یا سیزدهم،چهاردهم و پانزدهم روزه بگیریم.
سیماى صلح امام حسن علیه السلام (1)
جعفر انوارى
صلح امام حسن(ع) در طول چندین قرن از ابتدا تاکنون همیشه موردبحث و گفتگو بوده و اندیشمندان شیعه در صدد بررسى ابعاد وجوانب آن برآمده‏اند. باتوجه به فرهنگ جهاد و مبارزه که همیشه‏بر جوامع اسلامى پرتو افکن بوده و ستیز با دشمنان به عنوان یک‏اصل مسلم در سیره پیشوایان دینى مطرح بوده، صلح امام حسن(ع)مورد شبهه و سوال افراد مختلف حتى دوستان و شیعیان آن حضرت‏قرار گرفته است. تا بدانجا که برخى از یاوران نزدیک آن امام‏همام از تحلیل این جریان عاجز و لب به اعتراض گشوده، حضرتش راباخطاب «یامذل المومنین‏» مخاطب قرار دادند. در این نوشتاربه بررسى ابعاد وعوامل این صلح پرداخته خواهد شد. قبل از وروددر بحث، توجه به چند نکته راهگشاى سیر بحث‏خواهد بود.
نکته اول: بررسى کوتاهى از آیات قرآن پیرامون موضوع صلح وجهاد
آیات قرآن در این زمینه به چهار دسته تقسیم مى‏شود: دسته اول: آیاتى که جهاد و جنگ را بدون هیچ قید و شرطى لازم‏مى‏شمرد; مانند: (قاتلوا الذین لایومنون بالله و لا بالیوم‏الاخر)(29 توبه) (یاایهاالنبى جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ‏علیهم)(73 توبه) دسته دوم: آیاتى که جنگ را مشروط مى‏داند;مانند:(... وقاتلوا المشرکین کافه کمایقاتلونکم کافه...) (36توبه) دسته سوم: آیاتى که به‏طور صریح هرگونه اجبار و تحمیلى‏را مردود مى‏شمارد; مانند: (لااکراه فى الدین)(256 بقره) ...
(... ا فانت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین) (99 یونس) (... و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر)(29کهف)
دسته چهارم: آیاتى که موضوع صلح را مورد تاکید قرار داده، آن‏را اصلى در کنار جهاد قرار داده است; مانند:(و ان جنحوا للسلم‏فاجنح لها و توکل على‏الله...)(60 انفال)
(...فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فماجعل‏الله لکم علیهم سبیلا)(90 نساء)
نکته دوم: راز تفاوت سیره سیاسى امامان معصوم(علیهم السلام)
چگونگى موضع‏گیرى سیاسى اجتماعى امامان معصوم(علیهم السلام)زمانى براى ما بهتر روشن مى‏گردد که از شرایط خاص اجتماعى وسیاسى و فرهنگى زمان آن بزرگواران آگاه باشیم. پیشوایان معصوم‏خط مشى اجتماعى، مواضع سیاسى و شیوه مبارزاتى خویش را بر اساس‏سنجش دقیق اوضاع و احوال و شرایط زمانى و ارزیابى امکانات ومتناسب با برخوردها و جبهه‏گیریهاى گوناگون مخالفان اسلام،تنظیم مى‏کردند. چه بسا در مرور بر تاریخ زندگانى امامان میان‏مواضع گوناگون آنان نوعى تضاد و تعارض دیده شود; چه اینکه‏برخى از آنان با دشمن صلح و برخى تا آخرین نفس دست از جنگ برنداشته و برخى به تاسیس دانشگاه و فعالیت فرهنگى پرداخته وبعضى ولایتعهدى را پذیرفته‏اند.
اما وقتى از شرایط حاکم بر زمان هریک از امامان آگاه مى‏شویم،موضع‏گیریهاى مختلف آنان معنى پیدا مى‏کند و معلوم مى‏شود هیچ‏گونه تضادى میان اصول و مبانى حرکت ایشان نبوده و همه یک هدف‏را تعقیب مى‏کردند. ایشان خود بر اصل زمان آگاهى تاکیدکرده‏اند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس‏» چگونه خود دربرخورد با حوادث عصر خویش از این اصل غفلت داشته باشند! البته‏این بدان معنى نیست که موضع‏گیرى امامان به صورت برخوردانفعالى باشد بلکه به این معنى است که بخشى از موضع‏گیرى ایشان‏به نحوه خنثى سازى سیاست‏سرکوب و توطئه طاغوتهاى زمان اختصاص‏داشت. و از سوى دیگر موضع‏گیرى در برابر قدرتهاى حاکم مى‏بایست‏متناسب با سیاستى باشد که آنان در زمامدارى و سیاست‏خود اتخاذنموده‏اند.
نکته سوم: نمونه‏هاى صلح در تاریخ اسلام
نشان دادن و ارائه الگو و نمونه در تبیین هرموضوعى یکى ازراههاى ساده و موثر به شمار مى‏رود. در موضوع صلح امام حسن(ع)نیز مى‏توان از نمونه‏هاى صلح در سیره پیامبر(ص) و حضرت على(ع)کمک گرفت. خود آن حضرت نیز در گفتار خود این نکته را گوشزدفرموده، آنجا که در پاسخ اباسعید مى‏فرماید: «یا اباسعید عله مصالحتى لمعاویه عله مصالحه رسول الله(ص)لبنى ضمره و بنى اشجع و لاهل مکه حین انصرف من الحدیبیه...»جریان صلح حضرت رسول(ص) با بنى‏ضمره و بنى اشجع طبق نقل مفسران‏در شان نزول آیه 90 نساء این چنین بوده که قبیله اول بامسلمانان پیمان‏ترک تعرض بسته بودند و طایفه اشجع با بنى‏ضمره‏نیز هم‏پیمان بودند. بعضى از مسلمانان از قدرت طایفه بنى‏ضمره وپیمان شکنى‏آنها بیمناک بودند; لذا به پیامبراکرم(ص) پیشنهادکردند که پیش از آنکه حمله را آغاز کنند، مسلمانان به آنهاحمله‏ور شوند; که پیامبر(ص) آنان را از این کار باز داشت. پس‏از مدتى مسلمانان با خبر شدند که طایفه اشجع به نزدیکى مدینه‏آمده‏اند.
حضرت رسول(ص) نمایندگانى نزد آنها فرستادند تا از هدف‏مسافرتشان مطلع شوند که آنها اظهار داشتند: آمده‏ایم قرار دادترک مخاصمه با محمد(ص) را ببندیم.
هنگامى که حضرت چنین دیدند دستور دادند مقدار زیادى خرما به‏عنوان هدیه براى آنها بردند.... در این آیه شریفه به دنبال‏دستور به شدت عمل در برابر منافقانى که با دشمنان اسلام همکارى‏نزدیک داشتند، دو دسته را از این قانون مستثنى مى‏کند...
«صلح حدیبیه‏» نمونه دیگر صلحى که میان پیامبر(ص) و مشرکان‏مکه واقع شد. در سال ششم هجرى پیامبر(ص) و یاران به عزم زیارت‏خانه خدا، مدینه را به سوى مکه ترک گفتند ولى مشرکان از ورودایشان به مکه جلوگیرى به عمل آوردند که پس از گفتگوى‏نمایندگان دو طرف سرانجام به صلحى انجامید که در قرآن از آن‏به «فتح مبین‏» یاد شده‏است. و خود سرچشمه پیروزیهاى متعددى‏براى اسلام بود. در پرتو این صلح، اسلام به عنوان یک دین رسمى‏در سرزمین حجاز شناخته شد و صدور انقلاب جهانى اسلام آغازگردید. در زمان حضرت رسول(ص) موارد دیگرى از صلح نیز وجودداشته که براى رعایت اختصار از بیان آن موارد خوددارى مى‏شود.
پذیریش صلح تنها اختصاص به آن حضرت نداشته بلکه امام‏على(ع)نیز به چنین اقدامى دست زده است. آن حضرت در جنگ صفین در اثرجوى که عده‏اى از جاهلان لشکر به وجود آورده بودند ناچار موضوع‏حکمیت و آتش بس را پذیرفت و خود در این باره فرمود: آیا شماخود نبودید در آن هنگام که دشمنان از روى مکر و حیله قرآن رابلند کرده بودند، مرا به ترک جنگ فرا مى‏خواندید؟ «الم تقولواعند رفعهم المصاحف حیله و غیله و مکرا و خدیعه اخواننا و اهل‏دعوتنا استقالونا و استراحوا الى کتاب الله سبحانه...»
نکته چهارم: توجه به شخصیت امام حسن (ع) از دیدگاه پیامبراکرم (ص)
با نگاهى به گفتار پیامبر اکرم (ص) در مورد شخصیت امام حسن (ع) وتاکید بر امامت آن حضرت، مى‏توان زمینه را براى اثبات حقانیت‏آن امام همام و صحیح بودن روش و برنامه سیاسى و اجتماعى آن‏حضرت فراهم ساخت. این واقعیت را مى‏توان در گفتار خود حضرت به‏دست آورد. آنجا که در پاسخ سوال اباسعید مى‏فرماید: «ا لست الذى قال رسول الله(ص) لى و لاخى: الحسن و الحسین‏امامان قاما اوقعدا؟ قلت: بلى قال: فانا اذا امام لوقمت و اناامام اذا قعدت...» در کتب صحاح ششگانه اهل سنت روایاتى درفضیلت و شخصیت امام مجتبى(ع) از پیامبر(ص) نقل شده است:(کتاب المناقب)
نکته پنجم: موضوع عصمت و علم امام (ع)
از آنجا که شیعه، امامان (علیهم السلام) را معصوم و برخورداراز علم الهى مى‏داند، هیچ گونه شک و ایرادى را در رفتارهاى فردى‏و اجتماعى ایشان روا نمى‏داند; زیرا امام و رهبرى که با علم‏الهى به تمام مصالح و مفاسد آگاهى دارد، چون معصوم است، هرگزدچار اشتباه نمى‏شود. پس آنچه او انجام داده مطابق با واقع ودور از هرگونه لغزشى است. مرحوم سیدمرتضى(ره) در پاسخ این‏پرسش که: چرا امام حسن(ع) حکومت را به معاویه واگذار نمود؟ مى‏گوید:«عصمت آن امام با دلیل و برهان بر ما ثابت‏شده، در نتیجه ماباید به تمام کارهاى آن حضرت با دیده قبول بنگریم...» البته‏معمول آن است که سیره سیاسى و... امامان بدون در نظر گرفتن‏عصمت مورد بحث و بررسى قرار گیرد تا واقعیت موضوع روشن و حتى‏براى کسانى‏که از این دیدگاه به این موضوع نمى‏نگرند، قانع‏کننده باشد.
ارزیابى و بررسى راز صلح
براى اینکه ابعاد این صلح و به تعبیر بهتر، ابعاد این «آتش‏بس‏» روشن شود، لازم است دوره‏هاى گوناگون زمامدارى امام مجتبى (ع)و ویژگیهاى هر دوره شناخته شود. مدت زمامدارى حضرت به سه دوره‏تقسیم مى‏شود:
1- دوره آغاز زمامدارى.
2- دوره جنگ با دشمن.
3- دوره پایان جنگ و برقرارى آتش بس.
دوره اول: زمامدارى
بعد از شهادت حضرت على(ع)، امام حسن(ع) در جمع مردم کوفه برفراز منبر پدر بزرگوارش ایستاد و خطابه خود را ایراد فرمود.
پس از پایان خطابه، عبیدالله بن عباس برخاست و مردم را نسبت‏به بیعت‏با حضرتش تشویق کرد. آن روز مردم کوفه با حضرت بیعت‏کردند.
مردم بصره، مدائن، حجاز، یمن و فارس نیز دست‏بیعت‏به طرف حضرت‏دراز کردند. (البته آنان در بیعت‏خود ادامه جنگ با معاویه راقید کردند ولى حضرت این شرط را نپذیرفت. امام در جنگ بامعاویه تردید نداشت اما این شرط را نپذیرفت تا اگر در شرایطى‏مجبور به پذیرش صلح شود، کسى را یاراى اعتراض نباشد.) شیخ‏مفید(ره) مى‏گوید: «و لما قبض امیرالمومنین(ع) خطب الناس‏الحسن(ع) و ذکره حقه فبایعه اصحاب ابیه على حرب من حارب و سلم‏من سالم...» فقط مردم شام بودند که با برنامه ریزى معاویه ازاین بیعت‏خوددارى کردند.
افراد معدود دیگرى نیز از اطاعت و بیعت تخلف ورزیدند که از آن‏پس به «قعاد» (نشستگان) معروف شدند.
با این بیعت، زمامدارى امام حسن(ع) به طور رسمى آغاز شد. اماهمان کسانى که براى رسیدن به اهداف مادى خود باحضرت على(ع)بیعت کرده ولى به هدف شوم خود دست نیافته بودند، با حضرتش‏بناى مخالفت گذاشتند. دراین دوره نیز همان روش را در پیش‏گرفتند. ادامه طغیانگرى معاویه در شام نیز براى این افرادموقعیت مناسبى پیش آورد تا بتوانند وارد عمل شوند و در جامعه‏کوفه بذر کینه بریزند و درخت اختلاف را به بار آورند. مرحوم‏شیخ مفید مردم آن سامان را به چند دسته تقسیم مى‏کند: «... گروهى شیعه حضرت و گروهى منافق وگروهى خوارج و گروهى‏طمعکار و متعصب...»
دوره دوم: دوره جنگ
از آنجا که معاویه از بیعت‏با امام(ع) که امام بحق و خلیفه‏قانونى مسلمانان بود. تخلف ورزید و همچنان به اختلاف افکنى‏خود در جامعه اسلامى‏ادامه داد، حضرت اورا به تسلیم در برابرحکومت‏حق الهى فراخواند. حضرت در نامه‏اى به معاویه پس ازیادآورى حقانیت‏خود و نصحیت‏به او، در پایان وى را تهدید به‏جنگ فرمود. البته بعد از آنکه موضوع اختلاف به جنگ منتهى شد،باز از ابتدا کردن به جنگ خود دارى‏نمود.
و این روش جلوى بهانه‏جویى عده‏اى کج اندیش و مقدس مآب را گرفت.
اما بعد از آنکه معاویه وارد عمل شد و تمام عشایر و سپاهیانش‏را به جنگ فراخواند، امام(ع) رسما اعلام جهاد فرمود. منادى‏درکوفه با فریاد «الصلوه جامعه‏» مردم را به اجتماع در مسجددعوت کرد. پس از حضور مردم حضرت درخطابه خود از آنان خواست که‏به سوى اردوگاه «نخیله‏» حرکت کنند اما آنان در برابر این‏دعوت، مهر سکوت بر لب زدند.
عدى بن حاتم که این وضع اسفبار را مشاهده کرد از جابرخاست وبا صداى رساى خود فریاد زد که: چرا به پیشوا و فرزندپیامبرتان پاسخ نمى‏دهید...؟ پس از آن، رو به حضرت کرد و گفت:...
سخنت را شنیدیم و فرمانت راگردن نهادیم... سپس رهسپار نخیله‏گردید. به دنبال این فریاد چند نفر از خطبا برخاسته و همچون‏او با امام(ع) سخن گفتند. امام(ع) با گماردن مغیره بن نوفل‏برکوفه با یاران خود از شهر خارج شدند ولى در مدت اقامت ده‏روزه آن حضرت درنخیله تنها چهار هزار نفر در اردوگاه جمع‏شدند. حتى بسیارى از گردانهایى که حضرت على(ع) آماده جنگ‏فرموده بود، از این فرمان سرپیچى کردند. در اینجا نباید نقش‏تخریبى منافقان خوارج را که پیوسته در فکر توطئه بودند. ازنظر دور داشت. آنان گرچه در صفوف یاران امام(ع) حضور داشتندولى خطر آنان کمتر از معاویه نبود.
شیخ مفید(ره) پیوستن خوارج به سپاه امام(ع) را چنین توجیه‏مى‏کند که آنان به هر حیلتى در صدد جنگ با معاویه بودند.
«و بعضهم محکمه یوثرون قتال معاویه بکل حیله...» اما مرحوم‏شیخ راضى آل یاسین مى‏گوید: ولى من معتقدم غرض اصلى خوارج هدف‏قرار دادن زمامداران جهان اسلام درعراق، مصر یا شام بود وهمراهى آنان با امام حسن(ع) براى ضربه زدن بوده، شاهد آن هم‏ضربتى بود که در «ساباط‏» به حضرت وارد ساختند. وجود این‏افراد در لشکر امام(ع) باعث ناهماهنگى در لشکر و از دست دادن‏روحیه جنگ وجهاد شد و اگر حضرت دست‏به تصفیه این گروه مى‏زد،اختلاف و دودستگى آشکار و آتش عصیان و شورش شعله‏ور مى‏شد.
امام(ع) عبیدالله بن عباس را که داراى سوابق درخشانى بود، به‏فرماندهى سپاه برگزید و او را موظف فرمود تا با قیس بن سعد وسعید بن قیس مشورت کند. وى همراه لشکریانش از «دیرعبدالرحمن‏» عازم «مسکن‏» شد. اما زمزمه شوم آغاز گفتگوى صلح‏از طرف امام حسن(ع) شیرازه لشکر را درهم ریخت و جزم را از عزم‏این فرمانده برگرفت. در این وضع نابسامان نامه زهرآگین معاویه‏او را وادار به تسلیم کرد. معاویه در نامه‏اش وعده پرداخت‏یک‏میلیون درهم را به عبیدالله داده بود...» فرار او اثر بسیاربدى در اردوگاههاى مسکن و مدائن گذاشت. به گونه‏اى که به نقل‏یعقوبى دو سوم لشکر حضرت به معاویه ملحق شدند. «ثمانیه آلاف‏من اصحابه.» نویسنده کتاب صلح‏الحسن(ع) مى‏نویسد: «اسلام از آغاز استقرار در جزیره العرب به مصیبتى از این‏بزرگتر دچار نشده که مقام خلافت از چهار طرف در محاصره سستى‏سرباز، خیانت فرمانده، ناهمراهى دوست و فتنه‏انگیزى دشمن قرارگیرد... و جهاد امام(ع) جالب ترین و دردناک ترین جهادها بود;در جبهه‏هاى مختلف: در جبهه مبارزه با دشمن به صورت لشکر کشى ومقابله با فتنه‏انگیزى، در جبهه مبارزه با اصحاب با روشهاى‏گوناگون در راه اصلاح آنان، درجبهه مبارزه با نفس در کنترل‏عواطف خویش و در جبهه مبارزه با شیعیان مخلص با تحمل پرسشهاى‏عتاب‏آمیز در مورد علت صلح...» از طرفى کاهش چشمگیر لشکر و ازسوى دیگر شایعه شهادت قیس بن سعد و پذیرش صلح از طرف امام(ع)که گروهى از عمال معاویه در ساباط شایعه شهادت قیس را منتشر وگروه دیگرى خبر پذیرش صلح را درمیان سپاه امام(ع) پخش کردند.
(هذالحسن(ع) قد صالح فعلام تقتلون انفسکم؟!) پخش این شایعه باحیله‏گرى خاصى صورت پذیرفت. معاویه قبل از آنکه امام(ع) تمایلى‏به صلح نشان دهد، گروهى را براى مذاکره با امام(ع) به ساباطفرستاد. آنها پس از مذاکرات فراوان ومشاهده قاطعیت امام(ع) درمورد ادامه جنگ، پس از خروج از جلسه با صداى بلند مى‏گفتند که: حسن بن على(ع) صلح را پذیرفت. و خداوند با کمک پسر پیامبرش ازریختن خون مردم جلوگیرى کرد.» همین شایعه موجب شورش گروهى برضد امام(ع) شد که از میان آنها شخصیتى به نام جراح بن سنان باشمشیرش حضرت را مجروح ساخت.»
نقش خوارج
گرچه فرار فرمانده و پخش شایعات در متشنج‏ساختن جو آن جامعه،تاثیر زیادى داشت ولى هرگز نباید نقش خوارج و فرهنگ حاکم برمردم آن زمان را فراموش کرد. خوارج این کوته‏نظران که بزرگترین‏ضربه را بر پیکره لشکر امیرالمومنین(ع) وارد ساختند و باتحمیل پذیرش حکمیت‏برآن امام همام از شکست قطعى معاویه‏جلوگیرى کردند و سپس خود به قیام مسلحانه بر ضد آن حضرت دست‏زدند; گرچه این نبرد با سرکوبى آنان پایان یافت ولى عواقب بدى‏از قبیل ایجاد اندوه فراوان در قلب مردم عراق و افزایش روحیه‏تمرد در آنان، به جا گذاشت که این عواقب ناپسند در زمان امام‏حسن(ع) نیز همچنان برآن جامعه پرتو افکن بود. وضع موجود درشکست آن حضرت در پیروزى کامل بر دشمن نقش به سزایى داشت، زیرااین روحیه تمرد و بى‏وفایى در مردم کوفه پشتوانه امام‏على(ع) رادر راه مبارزه با دشمن بسیار ضعیف وناتوان ساخت.
حضرت خود وضع اسفبار مردم را در خطبه‏هاى متعددى بازگومى‏فرماید که در اینجا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود: «اما و الذى نفسى بیده لیظهرن هؤلاء القوم علیکم... استنفرتکم‏للجهاد فلم تنفروا و اسمعتکم فلم تسمعوا...» (خطبه 97) «...
ما انتم بوثیقه یعلق بها و لازوافر عز یعتصم الیها لبئس حشاش‏نارالحرب انتم اف لکم...»(خطبه 125)
«یااشباه الرجال و لا رجال حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال‏لوددت انى لم ارکم و لم اعرفکم...» (خطبه 27)
امام(ع) با این سخنان شماتت‏آمیز از عدم همکارى مردم گله‏مى‏کند. معاویه از این کندى و سستى استفاده و سعى مى‏کند مناطق‏تحت نفوذ حضرت را مورد هجوم قرار دهد. یکى از آن مناطق، مصربود که عمرو بن عاص بدانجا حمله کرد و محمدبن ابى‏بکر رادستگیر و تسلیم معاویه کرد و پس از مدتى او را به شهادت‏رساند.
مکه و مدینه و... از مناطقى بود که مورد حمله معاویه قرارگرفت.
امام حسن(ع) وارث چنین جامعه‏اى بود. حضرتش در جمله‏اى کوتاه‏روحیه آن مردم را چنین ترسیم مى‏فرماید: «وکنتم فى‏مسیرکم الى‏صفین و دینکم امام دنیاکم و اصبحتم الیوم و دنیاکم امام‏دینکم...» آیا ادامه جنگ براى حضرت یک کار عاقلانه بود؟ یاهمان گونه که حضرتش انتخاب کرده بود، تنها راه صحیح همان‏پذیرفتن آتش بس بوده است.
در اینجا طومار جنگ به نفع معاویه پیچیده شد و صحنه جدیدى‏براى حضرت امام حسن(ع) پیش آمد.

تبلیغات