تقوا، بال پرواز
آرشیو
چکیده
متن
در این مقاله به معناى «تقوا» و آثار و برکات و سازندگیهاىآن در زندگى دنیوى و اخروى اشاره مىشود.
تقوا یعنى: پرهیزکارى، خداپرستى، دورى کردن از گناه، احتیاط کردن و دربرابر گناه ورع داشتن.
معناى اصطلاحى و رایج تقوا:
دورى از گناه و عصیان در برابر خداى متعال است امیر المؤمنینعلى(ع) در دریاى عمیق و امواج بى پایان نهج البلاغه در اهمیتتقوى مىفرماید: اى مردم روزها به سرعت مىگذرند و هفتهها وماهها شما را پشتسر مىگذارند. چه شتابنده استسالها و چهسریع مىگذرند عمرها، از این گذشت زمان سرمشق گیرید و از اینگذرگاه براى منزلگاه ابدى زاد و توشه بردارید که بهترین ذخیرهو پس انداز تقوى و ترس از گناه و پرهیزکارى است.
مومن پیشانى عزت را برخاک ذلت در برابر خداى با عظمت در خاکمىگذارد و با عروهالوثقى عبادت و اطاعتبه رواق ربوبىاش،نزدیک شده و براى رسیدن به وصال بىپایان دوست از هر عمل زشت وپلید دورى مىکند. در ستیز و مبازره با نفس خود همیشه چشمانتظار و امید به فضل خدا دارد. امام خمینى(ره) در مناجاتعارفانه خویش مىفرمایند:
پروانهوار بر در میخانه پر زدم در بسته بود با دل دیوانه در زدم
خوابم ربود آن بت دلدارتا به صبح چون مرغ حق زعشق ندا تا سحر زدم
مؤمن بنا و زیور کننده ساختمان وجودى خود است آن را به ایمانو تقوا آراسته است. اما این آراستگى با طوفان گناه در هم فرومىریزد لذا چون نگهبان بیدار، طبیعى هشیار مراقب تمام اعمال ورفتارش است. تا مبادا در دام گناه گرفتار آید. وقتى به عواقبدهشتناک گناه مىاندیشد، خوف سراپاى وجودش را فرا مىگیردمبادر خانه ایمانم ویران گردد مبادا با گناه از حمایت محبوبمخارج شده در زندان و جهنم نفسم گرفتار آیم این همان تقواىالهى است. متقى ملاحظه حضور خدا مىکند و خود را از هر ناپسنداىباز مىدارد و خدا نیز یاور اوست. سراسر زندگى آدمى بسانکورهاى آتشین است که محصول و ثمره آن طلاى ناب تقواست. هر آنچهاین طلاى گرانبهاى معرفت، صافتر و صیقلىتر شود، عیار و ارزش وعظمت آن نیز بالاتر مىرود.
اگر درباره تعالیم دین مبین اسلام مطالعه و دقت کافى کنیمدرمىیابیم که هدف از نزول قرآن و ادیان گذشته و فرستادن 124هزار پیغمبر و امام و رهنما تنها جهت تربیت انسان واقعى بودهاست «هدى للمتقین» طبق این ایه قرآن فقط هدایتگر متقین است.
کسانیکه از خدا حیا مىکنند و خودشان را از منجلاب گناه نجاتمىدهند; آنان متقیان واقعى هستند که خلقت آسمان و زمین و آنچهدر اوستبه یمن وجود آنها است. تقوا تنها میوهاى شیرینانسانیت است. براى دستیابى بهاینگوهر گرانبها و بارور شدن اینارزش بىنظیروبىبویل تلاش و مراقبت فراوان و گذشت زمان لازم است:یعنى براى خوب شدن یک عمر مجاهده لازم است. خدا ترس خودش را بهگناه آلوده نمىکند.
این ترس یا از شوق وصال یار است و یا از ترس از فرو افتادن دوآتش جهنم. به هر حال شب و روزبسان نگهبان همیشه بیدار اززوایاى پستى بلندیهاى وجودش نگهبانى ونگهدارى مىکند. گهرهاىگرانبهاى فراوانى در دریاى وسیع وعمیق تقوا نهفته که طالب دینو دنیا را سیراب مىکند. اگر کسى کمر همتبسته و تقواى الهى رارعایت کند، در واقع گنجهاى آسمان و زمین در ید قدرت او قرارمىگیرد بهطورى که خداوند مهربان مىفرماید: اگر مردم شهر و روستاها ایمان مىآوردند و خدا ترس و پرهیزکارمىشدند ما برکات آسمان و زمین را براى آنان مىگشودیم تقوابهسان چراغى پرنور نزد مومن است که در پیچ و تابهاى زندگى وفراز و نشیبهاى آن راه را از بىراهه نمایان مىکندو صاحبش رابه سرمنزل هدایت مىرساند. تا از پستى وبلندیهاىآنبهآسانىعبورکند و درک معارف و معانى بلند الهى وتشخیص حق از باطل او را یارى مىدهد «یاایهاالذین آمنواانتتقواالله یجعل لکم فرقانا» متقى همواره دراطاعتخداست وسعى مىکند از صراط مستقیم خارج نشده و از فرامین خدا وائمهاطهار(علیهم السلام) اطاعت کند. آنان عاشقان و معشوقانخدایند و فقط از او یارى مىطلبند و تنها خدا یاور آنهاستامامخمینى دراین باره مىفرمایند:
مده از جنت و از جور و قصورم خبرى جز رخ دوست نظیرسوى کسى نیست مرا
بتو دل بستم و غیر تو کسى نیست مرا جزتو جان جهان داد رسى نیست مرا
متقى استوارتر از کوه چنان صلابت دارد که تمام توطئه دشمنانشرا متلاشى مىکند و هیچ ضررى دشمنان به او نمىرسانند چرا کهنمىتوانند برسانندزیرا که خداوند دشمن دشمنان آنهاست. قلهبلند ارزشهاى انسانیت تقوا است.
ملاک و معیار و ارزش آدمى در هر مقام و جایگاه و جنسیت که باشدرعایت تقوا و عبدکاملومطیع محض خدا بودن است.
خداوند مىفرماید «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» یعنى گرامىترینشما نزد خدا با تقواترین شماست. متقىدرجلب رضاى خداى هستى، بىوقفه تلاش مىکند و دست قدرت و عظمتخدا با او بوده و هرگزگرفتار بنبستها و ناامیدىها نمىشود. تمامبندهاى شیطانى راشکافته و از تنگناهاى دنیا و آخرت به آسانى عبور کرده و به سرمنشا سعادت، هدایت، رستگارى و نجات واقعى مىرسد.
به فرموده خداوند سبحان: «اءولئک هم المفلحون» قرآن کتابروشنگر و قانون هدایتگر انسانهاست.اگر کسانى از این قانون نابالهى تبعیت کنند البته باید تنها آنها رستگاران باشند. اماهمه انسانها به یک میزان از دریاى مواج رحمت قرآن بهره ندارندچرا که تنها پرهیزکاران هستند تکیه بر تختهاى سعادت زده و ازمیوههاى شیرین هدایت آن تناول مىکنند.
تقوا چون بهارى پر توان است که بادستانسخاوتمندومعجزهگرشمردگان خفته در خاک غفلت را بیدار نموده و به نهایت درجه کمالو بالندگى بالا مىبرد.
تقوا روزى مادى و معنوى را زیاد کردهو کارهاى صعب و دشوار راآسان مىکند و موجب قبولى کارهاى نیک و پسندیده در نزد خداىمتعال مىشود.امیرالمومنین(ع) در اهمیت تقوا مىفرماید: «تقوا کلید در نجات، ذخیره روز معاد، آزادى از آتش دوزخ وباب رستگارى و هدایت از تباهى و گمراهى است. پرهیزگارى سببنجات نیازمندان، و برآوردن حاجات، رسیدن به هدیههاى الهى وکمال مطلوب است.»
رسیدن به تقوا سفارش خدا و رسولش و امیرالمومنین است توشهاىاست که صاحبش را به مقصد مىرساند.
اولین بانوى اسلام
احمد محیطى اردکانى
به مناسبت دهم ماه مبارک رمضان سالروز رحلتحضرت خدیجه(س)
حضرت خدیجه (س)
پیامبر اکرم(ص) به خدیجه(س)، اولین و برترین همسرش، عشقمىورزید و علاقه نشان مىداد; هرگاه در طول زندگىاش نام خدیجهبه میان مىآمد، از او به بزرگى یاد مىفرمود و برایش استغفارمىکرد. ابن عباس مىگوید: روزى رسول خدا(ص) چهار خط روى زمینکشید و فرمود: آیا مىدانید اینها چیست؟ عرض کردیم: خدا و فرستادهاش داناترند. پیامبر(ص) فرمود: برترین زنان بهشت، چهار نفرند: خدیجه دخترخویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)
حضرت در روایتى دیگر فرمودند:خداوند چهار زن را از میان زنان برگزید:مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه.
عایشه مىگوید: به هیچ کس به اندازه خدیجه حسرت نبردم; چونپیامبر(ص) بسیار او را یاد مىکرد.
پیامبر اکرم(ص) به حضرت خدیجه بسیار مهر مىورزید; چون مىدیدجبرئیل سلام الله علیه و خدا او را دوست دارند.
امام باقر(ع) مىفرماید: پیامبر(ص) هنگام بازگشت از معراج ازجبرئیل پرسید: چه حاجتى دارید؟ جبرئیل گفت: تقاضاى من این است که از جانب خدا و خودم به حضرتخدیجه سلام برسانید.
وقتى پیامبر(ص) سلام جبرئیل و خدا را به حضرت خدیجه ابلاغ کرد،خدیجه گفت: خداوند خود سلام است، سلام از او و به سوى اوست; و برجبرئیل سلامباد.
جبرئیل همچنین فرمود: من مامورم خدیجه را به خانهاى بلوریندر بهشت که با گوهرهاى مختلف آراسته است. بشارت دهم.
راز محبت
تاریخ راز محبت رسول خدا(ص) به خدیجه را چنین بازگفته است:اخلاق پسندیده.
حضرت خدیجه(س) حتى در عصر جاهلیت از اخلاق نیک بهره مىبرد.حضرت ابوطالب(ع) هنگام ازدواج پیامبر با خدیجه(س) که 15 سالقبل از بعثت پیامبر(ص) بود. وى را چنین ستود: «ان خدیجه امراه کامله میمونه فاضله تخشى العار و تحذرالشنار» همانا خدیجه، بانویى کامل، پرمیمنت و مبارک و زیبندهاست. بانویى که ساحتش از هر ننگ و بدنامى دور بوده، با شخصیت وآبرومند است.
پیامبر(ص) هنگام ازدواج با خدیجه به عموهایش فرمود: «اىعموها! بروید او را برایم خواستگارى کنید... آنچه من در بارهخدیجه مىدانم، شما نمىدانید.» نبى گرامى اسلام، با این جملهحضرت خدیجه را در اوج عظمت قرار داد. حضرت خدیجه با وجودزیبایى ظاهر و برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه، هرگزدر جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجهاى ازکمال و پاکى دستیافت که به وى لقب (طاهره) دادند.
در کتابهاى تاریخ و سیره چنین مىخوانیم: «حضرت خدیجه باشرافتترین و ثروتمندترین و زیباترین زنان قریش بود و درجاهلیتبه «طاهره» و «سیده قریش» معروف بود و هر قبیلهاىاصرار داشتبه وى تقرب جوید.»
افتخار مادرى فرزندان رسول خدا (ص)
حضرت خدیجه(س) افتخار مادرى فرزندان خاتم پیغمبران(ص) رادارد.پیامبر(ص) تنها از «ماریه» و خدیجه داراى فرزند شد.«ابراهیم»، فرزند ماریه، در کمتر از دو سالگى درگذشت.بنابراین تمام فرزندان رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه(س) است.
امام صادق(ع) فرمود: روزى پیامبر خدا(ص) داخل خانه شد. ناگاهدریافت عایشه بر فاطمه(س) فریاد مىزند و مىگوید: و الله اىدختر خدیجه! تو را هرگز نمىبینم مگر اینکه مادرت بر ما برترىداده مىشود، در حالى که او هیچ برترى بر ما نداشت و مثل ما بود.پیامبر(ص) سخنهاى وى را شنید. وقتى حضرت فاطمه (س) پدربزرگوارش را دید، گریست، پیامبر(ص) فرمود: دخترم! چرا گریهمىکنى؟! فاطمه گفت: مادرم را یاد کردم، تحقیرش کردند.پیامبر(ص) غمگین شد و فرمود: حمیرا! ساکتباش. خداوند متعالزنى را مبارک قرار داده است که از همه دوست داشتنىتر باشد وفرزند بیشترى بیاورد. تمام فرزندان من از خدیجه است; عبد الله،قاسم، فاطمه، رقیه، ام کلثوم و زینب همه از خدیجه متولد شدند.اما خداوند تو را نازا قرار داد و من هیچ فرزندى از تو ندارم.
دوست داشتن صفات پیامبر (ص)
حضرت خدیجه، بعد از وفات دو شوهرش (عقیق بن خالد مخزومى و ابنهاله بن منذر اسدى) خواستگاران زیادى داشت. طبرى مىگوید: تمامقریش خواستگار خدیجه بودند.سران و ثروتمندان عرب بهخواستگارىاش شتافتند اما جواب رد شنیدند.
به تصریح بیشتر تاریخنویسان، بانوى قریش خود به طور مستقیمتقاضاى ازدواج با محمد (ص) را با وى در میان گذاشت و به امینقریش گفت: «اى پسر عمو! من به خاطر خویشاوندى، شرافت تو در میان مردم،امانت، خوشى خلقى و راستگویىات، به تو تمایل پیدا کردم.»
گروهى از زنان جاهل و مغرض قریش او را سرزنش کردند و گفتند: «خدیجه با آن همه شوکتبا یتیم ابو طالب محمد (ص) که تهیدست وفقیر است، ازدواج کرده، آیا این ننگ نیست؟»
خبر این سرزنشهاو یاوهسرایىها به خدیجه رسید، آن بانوى خردمند دستور دادغذاى مطبوعى آماده کنند و آن زنان را به صرف نهار فرا خوانند.وقتى میهمانان غذا خوردند، به آنها گفت: «اى گروه زنان! شنیدم شوهران شما(و شما) در مورد ازدواج منبا محمد(ص) خرده گرفتهاید. من از شما مىپرسم آیا در میان شماشخصى نظیر محمد(ص) وجود دارد؟ آیا در سراسر مکه و اطراف آن،شخصیتى با جمال و کمال همانند محمد (ص) از جهت فضایل و اخلاقنیک مىیابید؟! من به خاطر این کمالات عالى او با او ازدواجکردم...بنابراین، سزاوار یستبیهوده سخن بگویید.»
دوست داشتن دوستان پیامبر(ص)
حضرت خدیجه در پرتو هوش و ایمانش به دقتبه پیامبر گرامىاسلام (ص) مىنگریست; هرکس را که پیامبر دوست داشت او نیز دوستمىداشت، مهر مىورزید و از دشمنانش دورى مىجست.
وقتى دریافت پیامبر(ص) به على که کودکى خردسال بود، بسیارعلاقهنشان مىدهد و او را در دامان خود مىپرورد، به على(ع) مهرورزید و در مراقبت از وى کوشید. او کنیزهایش را به یارىعلى(ع) مىفرستاد.
خدمتکارانش را وا مىداشت على(ع) را بر دوش خویش نشانند و خودنیز او را نوازش مىکرد. محبت او به على(ع) چنان بود که مردممىگفتند: «على(ع) نور چشم محمد و خدیجه است.» او براى آشکارساختن محبتخویش به على(ع) و خاندانش، هدایاى بسیار به خانهابوطالب مىفرستاد....»
اولین زن مؤمن
اولین زنى که به پیامبر(ص) ایمان آورد، حضرت خدیجه است.امیر المؤمنین(ع) فرمود: «من اولین کسى هستم که به پیامبرایمان آوردم و تا سه سال کسى جز من و خدیجه دختر خویلد کهخداوند او را رحمت کند. آن حضرت را تصدیق نکرد و با او نمازنخواند.» روزى یکىاز همسران پیامبر (ص) گفت: چرا گریه مىکنى؟!آیا براى پیرزنى گندمگون از فرزندان اسد، گریه مىکنى؟! پیامبرفرمود: «صدقتنى اذ کذبتم امنتبى اذ کفرتم و ولدت لى اذ عقمتم.» هنگامى که شما مرا تکذیب مىکردید، او تصدیقم کرد و هنگامى کهکافر بودید، به من گروید و برایم فرزندانى آورد، در حالى کهشما نازایید.
ایثار و مقاومت
حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(ص) ثروتمندترین زنجزیره العرب بود. حدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروانهاىتجارىاش شب و روز در طائف، یمن، شام، مصر و دیگر مناطق درحرکتبودند. او غلامان و کنیزان و اموال بسیار داشت که همه رابدون هیچ اکراه و منتى در اختیار پیامبر(ع) قرار داد. به پسرعموى خود ورقهبن نوفل گفت: برو به مردم اعلام کن که خدیجه تمام اموالش را به حضرت محمد(ص)هدیه کرده است. خداوند متعال نیز هرگز در مقابل این همه ایثارو مقاومت در راه حبیبش رسول خدا(ص)، خدیجه(س) را از یاد نبرد،او را در دنیا به مادرى حضرت زهرا(س) مفتخر ساخت و در آخرتجایگاهى ویژه به وى بخشید. امام صادق(ع) مىفرماید: «وقتى حضرت خدیجه از دنیا رفت، فاطمه(س) گرد رسول خدا(ص)مىگشت و مىگفت: پدر! مادرم کجاست؟ جبرئیل نازل شد و گفت: پروردگارت تو را مامور ساخته تا سلامشرا به فاطمه(س) ابلاغ کنى و به او بگویى که حضرت خدیجه(س) درخانهاى بلورین که با طلا زینتشده و ستونهایى از یاقوت قرمزدارد. ساکن است. و آسیه و مریم بنت عمران با اویند. حضرتفاطمه(س) گفت: خداوند خود سلام است; سلام از او و به سوىاوست.» 2یاور پیامبر(ص)2 پیامبر خاتم(ص) بعد از آشکار ساختناسلام، از طرف مشرکین و کفار آزار بسیار مىدید تا جایى کهفرمود: «ما اوذى نبى بمثل ما اوذیت» هیچ پیامبرى به اندازه منآزرده نشد. ابن اسحاق مىگوید: «خدیجه براى اسلام وزیرى راستینبود و پیامبرخدا(ص) به وسیله او آرامش مىیافت و تسلاى خاطرپیدامىکرد.
درسال پنجم یا ششم بعثت، پیامبر گرامى اسلام در موسم حج از کوهصفا بالا رفت و با صداى بلند فرمود: «یا ایها الناس انى رسول الله رب العالمین.» «اى مردم! منفرستاده خداوند پروردگار جهانیان هستم.» مردم به سوى اونگریستند. سپس رسول خدا بر کوه مروه رفت، دستبرگوش نهاد و سهبار با صداى بلند فرمود: اى مردم! من فرستاده خدا هستم. دراین هنگام، بتپرستان با چهره خشمآلود به او چشم دوختند وابوجهل و مشرکان سنگبارانش کردند.
در این هنگام، مردى به حضرت على(ع) گفت: «محمد(ص) کشته شد.»حضرت على(ع) سراسیمه به سوى خانه خدیجه(س) دوید و در را کوفت.خدیجه(س) فرمود: کیست؟ على(ع): من هستم. خدیجه: محمد(ص) کجاست؟ على(ع): خبر ندارم، ولى مشرکان سنگبارانش کردند. نمىدانم زندهاستیا نه. مقدارى آب و غذا بده و بیا به جستجویش بپردازیم کهاکنون تشنه و گرسنه است. خدیجه(س) با برداشتن غذا و آب ازخانه بیرون آمد و همراه على(ع) به طرف کوه حرکت کرد. او درکوه مىگفت: «چه کسى از پیامبر برگزیده برایم خبر مىآورد؟ چه کسى از بهارپسندیدهام آگاهم مىسازد؟ چه کسى از آن که در راه خدا راندهشده، برایم سخن مىگوید؟ چه کسى مرا از ابوالقاسم با خبرمىکند؟» خداوند پیامبر(ص) را نجات داد و جبرئیل در کنارشحضور یافته، به حضرت خدیجه(س) نگاه کرد و به رسول خدا(ص) عرضکرد: «آیا به خدیجه(س) نمىنگرى که فرشتگان آسمان از گریهاشگریستند. او را به سوى خود بخوان، سلام مرا به او برسان و بهوى بگو: خداوند به تو سلام مىرساند; و او را به خانهاى دربهشت، که از قطعهاى بلورین ساخته شده و به سه طلا آراسته شدهاست و در آن هیچگونه رنج و نگرانى نیست، مژده بده.»
آنگاه پیامبر(ص) خدیجه(س) را دید و فرا خواند. وقتى خدیجه بهرسول خدا(ص) نزدیک شد و چهره خونین او را دید، با آهى جانکاهگفت: «پدر و مادرم به فدایت، بگذار قطرات خون چهرهات بر زمینبریزد.» پیامبر(ص) فرمود: «مىترسم پروردگار بر اهلزمینخشم گیرد.»
سرانجام شب فرا رسید و پیامبر(ص) در تاریکى شب همراه على(ع) وخدیجه(س) به خانه باز گشت.
حضرت آدم فرمود: «من در روز قیامتسید و سرور هستم ولى شخصىاز فرزندان من به نام محمد(ص) که یکى از پیامبران است.
ازجهاتى برمن برترى دارد. از جمله، او همسرى به نام «خدیجه»خواهد داشت که یاور اوست; ولى همسرمن «حوا» چنین نیست.»
تقوا یعنى: پرهیزکارى، خداپرستى، دورى کردن از گناه، احتیاط کردن و دربرابر گناه ورع داشتن.
معناى اصطلاحى و رایج تقوا:
دورى از گناه و عصیان در برابر خداى متعال است امیر المؤمنینعلى(ع) در دریاى عمیق و امواج بى پایان نهج البلاغه در اهمیتتقوى مىفرماید: اى مردم روزها به سرعت مىگذرند و هفتهها وماهها شما را پشتسر مىگذارند. چه شتابنده استسالها و چهسریع مىگذرند عمرها، از این گذشت زمان سرمشق گیرید و از اینگذرگاه براى منزلگاه ابدى زاد و توشه بردارید که بهترین ذخیرهو پس انداز تقوى و ترس از گناه و پرهیزکارى است.
مومن پیشانى عزت را برخاک ذلت در برابر خداى با عظمت در خاکمىگذارد و با عروهالوثقى عبادت و اطاعتبه رواق ربوبىاش،نزدیک شده و براى رسیدن به وصال بىپایان دوست از هر عمل زشت وپلید دورى مىکند. در ستیز و مبازره با نفس خود همیشه چشمانتظار و امید به فضل خدا دارد. امام خمینى(ره) در مناجاتعارفانه خویش مىفرمایند:
پروانهوار بر در میخانه پر زدم در بسته بود با دل دیوانه در زدم
خوابم ربود آن بت دلدارتا به صبح چون مرغ حق زعشق ندا تا سحر زدم
مؤمن بنا و زیور کننده ساختمان وجودى خود است آن را به ایمانو تقوا آراسته است. اما این آراستگى با طوفان گناه در هم فرومىریزد لذا چون نگهبان بیدار، طبیعى هشیار مراقب تمام اعمال ورفتارش است. تا مبادا در دام گناه گرفتار آید. وقتى به عواقبدهشتناک گناه مىاندیشد، خوف سراپاى وجودش را فرا مىگیردمبادر خانه ایمانم ویران گردد مبادا با گناه از حمایت محبوبمخارج شده در زندان و جهنم نفسم گرفتار آیم این همان تقواىالهى است. متقى ملاحظه حضور خدا مىکند و خود را از هر ناپسنداىباز مىدارد و خدا نیز یاور اوست. سراسر زندگى آدمى بسانکورهاى آتشین است که محصول و ثمره آن طلاى ناب تقواست. هر آنچهاین طلاى گرانبهاى معرفت، صافتر و صیقلىتر شود، عیار و ارزش وعظمت آن نیز بالاتر مىرود.
اگر درباره تعالیم دین مبین اسلام مطالعه و دقت کافى کنیمدرمىیابیم که هدف از نزول قرآن و ادیان گذشته و فرستادن 124هزار پیغمبر و امام و رهنما تنها جهت تربیت انسان واقعى بودهاست «هدى للمتقین» طبق این ایه قرآن فقط هدایتگر متقین است.
کسانیکه از خدا حیا مىکنند و خودشان را از منجلاب گناه نجاتمىدهند; آنان متقیان واقعى هستند که خلقت آسمان و زمین و آنچهدر اوستبه یمن وجود آنها است. تقوا تنها میوهاى شیرینانسانیت است. براى دستیابى بهاینگوهر گرانبها و بارور شدن اینارزش بىنظیروبىبویل تلاش و مراقبت فراوان و گذشت زمان لازم است:یعنى براى خوب شدن یک عمر مجاهده لازم است. خدا ترس خودش را بهگناه آلوده نمىکند.
این ترس یا از شوق وصال یار است و یا از ترس از فرو افتادن دوآتش جهنم. به هر حال شب و روزبسان نگهبان همیشه بیدار اززوایاى پستى بلندیهاى وجودش نگهبانى ونگهدارى مىکند. گهرهاىگرانبهاى فراوانى در دریاى وسیع وعمیق تقوا نهفته که طالب دینو دنیا را سیراب مىکند. اگر کسى کمر همتبسته و تقواى الهى رارعایت کند، در واقع گنجهاى آسمان و زمین در ید قدرت او قرارمىگیرد بهطورى که خداوند مهربان مىفرماید: اگر مردم شهر و روستاها ایمان مىآوردند و خدا ترس و پرهیزکارمىشدند ما برکات آسمان و زمین را براى آنان مىگشودیم تقوابهسان چراغى پرنور نزد مومن است که در پیچ و تابهاى زندگى وفراز و نشیبهاى آن راه را از بىراهه نمایان مىکندو صاحبش رابه سرمنزل هدایت مىرساند. تا از پستى وبلندیهاىآنبهآسانىعبورکند و درک معارف و معانى بلند الهى وتشخیص حق از باطل او را یارى مىدهد «یاایهاالذین آمنواانتتقواالله یجعل لکم فرقانا» متقى همواره دراطاعتخداست وسعى مىکند از صراط مستقیم خارج نشده و از فرامین خدا وائمهاطهار(علیهم السلام) اطاعت کند. آنان عاشقان و معشوقانخدایند و فقط از او یارى مىطلبند و تنها خدا یاور آنهاستامامخمینى دراین باره مىفرمایند:
مده از جنت و از جور و قصورم خبرى جز رخ دوست نظیرسوى کسى نیست مرا
بتو دل بستم و غیر تو کسى نیست مرا جزتو جان جهان داد رسى نیست مرا
متقى استوارتر از کوه چنان صلابت دارد که تمام توطئه دشمنانشرا متلاشى مىکند و هیچ ضررى دشمنان به او نمىرسانند چرا کهنمىتوانند برسانندزیرا که خداوند دشمن دشمنان آنهاست. قلهبلند ارزشهاى انسانیت تقوا است.
ملاک و معیار و ارزش آدمى در هر مقام و جایگاه و جنسیت که باشدرعایت تقوا و عبدکاملومطیع محض خدا بودن است.
خداوند مىفرماید «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» یعنى گرامىترینشما نزد خدا با تقواترین شماست. متقىدرجلب رضاى خداى هستى، بىوقفه تلاش مىکند و دست قدرت و عظمتخدا با او بوده و هرگزگرفتار بنبستها و ناامیدىها نمىشود. تمامبندهاى شیطانى راشکافته و از تنگناهاى دنیا و آخرت به آسانى عبور کرده و به سرمنشا سعادت، هدایت، رستگارى و نجات واقعى مىرسد.
به فرموده خداوند سبحان: «اءولئک هم المفلحون» قرآن کتابروشنگر و قانون هدایتگر انسانهاست.اگر کسانى از این قانون نابالهى تبعیت کنند البته باید تنها آنها رستگاران باشند. اماهمه انسانها به یک میزان از دریاى مواج رحمت قرآن بهره ندارندچرا که تنها پرهیزکاران هستند تکیه بر تختهاى سعادت زده و ازمیوههاى شیرین هدایت آن تناول مىکنند.
تقوا چون بهارى پر توان است که بادستانسخاوتمندومعجزهگرشمردگان خفته در خاک غفلت را بیدار نموده و به نهایت درجه کمالو بالندگى بالا مىبرد.
تقوا روزى مادى و معنوى را زیاد کردهو کارهاى صعب و دشوار راآسان مىکند و موجب قبولى کارهاى نیک و پسندیده در نزد خداىمتعال مىشود.امیرالمومنین(ع) در اهمیت تقوا مىفرماید: «تقوا کلید در نجات، ذخیره روز معاد، آزادى از آتش دوزخ وباب رستگارى و هدایت از تباهى و گمراهى است. پرهیزگارى سببنجات نیازمندان، و برآوردن حاجات، رسیدن به هدیههاى الهى وکمال مطلوب است.»
رسیدن به تقوا سفارش خدا و رسولش و امیرالمومنین است توشهاىاست که صاحبش را به مقصد مىرساند.
اولین بانوى اسلام
احمد محیطى اردکانى
به مناسبت دهم ماه مبارک رمضان سالروز رحلتحضرت خدیجه(س)
حضرت خدیجه (س)
پیامبر اکرم(ص) به خدیجه(س)، اولین و برترین همسرش، عشقمىورزید و علاقه نشان مىداد; هرگاه در طول زندگىاش نام خدیجهبه میان مىآمد، از او به بزرگى یاد مىفرمود و برایش استغفارمىکرد. ابن عباس مىگوید: روزى رسول خدا(ص) چهار خط روى زمینکشید و فرمود: آیا مىدانید اینها چیست؟ عرض کردیم: خدا و فرستادهاش داناترند. پیامبر(ص) فرمود: برترین زنان بهشت، چهار نفرند: خدیجه دخترخویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)
حضرت در روایتى دیگر فرمودند:خداوند چهار زن را از میان زنان برگزید:مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه.
عایشه مىگوید: به هیچ کس به اندازه خدیجه حسرت نبردم; چونپیامبر(ص) بسیار او را یاد مىکرد.
پیامبر اکرم(ص) به حضرت خدیجه بسیار مهر مىورزید; چون مىدیدجبرئیل سلام الله علیه و خدا او را دوست دارند.
امام باقر(ع) مىفرماید: پیامبر(ص) هنگام بازگشت از معراج ازجبرئیل پرسید: چه حاجتى دارید؟ جبرئیل گفت: تقاضاى من این است که از جانب خدا و خودم به حضرتخدیجه سلام برسانید.
وقتى پیامبر(ص) سلام جبرئیل و خدا را به حضرت خدیجه ابلاغ کرد،خدیجه گفت: خداوند خود سلام است، سلام از او و به سوى اوست; و برجبرئیل سلامباد.
جبرئیل همچنین فرمود: من مامورم خدیجه را به خانهاى بلوریندر بهشت که با گوهرهاى مختلف آراسته است. بشارت دهم.
راز محبت
تاریخ راز محبت رسول خدا(ص) به خدیجه را چنین بازگفته است:اخلاق پسندیده.
حضرت خدیجه(س) حتى در عصر جاهلیت از اخلاق نیک بهره مىبرد.حضرت ابوطالب(ع) هنگام ازدواج پیامبر با خدیجه(س) که 15 سالقبل از بعثت پیامبر(ص) بود. وى را چنین ستود: «ان خدیجه امراه کامله میمونه فاضله تخشى العار و تحذرالشنار» همانا خدیجه، بانویى کامل، پرمیمنت و مبارک و زیبندهاست. بانویى که ساحتش از هر ننگ و بدنامى دور بوده، با شخصیت وآبرومند است.
پیامبر(ص) هنگام ازدواج با خدیجه به عموهایش فرمود: «اىعموها! بروید او را برایم خواستگارى کنید... آنچه من در بارهخدیجه مىدانم، شما نمىدانید.» نبى گرامى اسلام، با این جملهحضرت خدیجه را در اوج عظمت قرار داد. حضرت خدیجه با وجودزیبایى ظاهر و برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه، هرگزدر جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجهاى ازکمال و پاکى دستیافت که به وى لقب (طاهره) دادند.
در کتابهاى تاریخ و سیره چنین مىخوانیم: «حضرت خدیجه باشرافتترین و ثروتمندترین و زیباترین زنان قریش بود و درجاهلیتبه «طاهره» و «سیده قریش» معروف بود و هر قبیلهاىاصرار داشتبه وى تقرب جوید.»
افتخار مادرى فرزندان رسول خدا (ص)
حضرت خدیجه(س) افتخار مادرى فرزندان خاتم پیغمبران(ص) رادارد.پیامبر(ص) تنها از «ماریه» و خدیجه داراى فرزند شد.«ابراهیم»، فرزند ماریه، در کمتر از دو سالگى درگذشت.بنابراین تمام فرزندان رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه(س) است.
امام صادق(ع) فرمود: روزى پیامبر خدا(ص) داخل خانه شد. ناگاهدریافت عایشه بر فاطمه(س) فریاد مىزند و مىگوید: و الله اىدختر خدیجه! تو را هرگز نمىبینم مگر اینکه مادرت بر ما برترىداده مىشود، در حالى که او هیچ برترى بر ما نداشت و مثل ما بود.پیامبر(ص) سخنهاى وى را شنید. وقتى حضرت فاطمه (س) پدربزرگوارش را دید، گریست، پیامبر(ص) فرمود: دخترم! چرا گریهمىکنى؟! فاطمه گفت: مادرم را یاد کردم، تحقیرش کردند.پیامبر(ص) غمگین شد و فرمود: حمیرا! ساکتباش. خداوند متعالزنى را مبارک قرار داده است که از همه دوست داشتنىتر باشد وفرزند بیشترى بیاورد. تمام فرزندان من از خدیجه است; عبد الله،قاسم، فاطمه، رقیه، ام کلثوم و زینب همه از خدیجه متولد شدند.اما خداوند تو را نازا قرار داد و من هیچ فرزندى از تو ندارم.
دوست داشتن صفات پیامبر (ص)
حضرت خدیجه، بعد از وفات دو شوهرش (عقیق بن خالد مخزومى و ابنهاله بن منذر اسدى) خواستگاران زیادى داشت. طبرى مىگوید: تمامقریش خواستگار خدیجه بودند.سران و ثروتمندان عرب بهخواستگارىاش شتافتند اما جواب رد شنیدند.
به تصریح بیشتر تاریخنویسان، بانوى قریش خود به طور مستقیمتقاضاى ازدواج با محمد (ص) را با وى در میان گذاشت و به امینقریش گفت: «اى پسر عمو! من به خاطر خویشاوندى، شرافت تو در میان مردم،امانت، خوشى خلقى و راستگویىات، به تو تمایل پیدا کردم.»
گروهى از زنان جاهل و مغرض قریش او را سرزنش کردند و گفتند: «خدیجه با آن همه شوکتبا یتیم ابو طالب محمد (ص) که تهیدست وفقیر است، ازدواج کرده، آیا این ننگ نیست؟»
خبر این سرزنشهاو یاوهسرایىها به خدیجه رسید، آن بانوى خردمند دستور دادغذاى مطبوعى آماده کنند و آن زنان را به صرف نهار فرا خوانند.وقتى میهمانان غذا خوردند، به آنها گفت: «اى گروه زنان! شنیدم شوهران شما(و شما) در مورد ازدواج منبا محمد(ص) خرده گرفتهاید. من از شما مىپرسم آیا در میان شماشخصى نظیر محمد(ص) وجود دارد؟ آیا در سراسر مکه و اطراف آن،شخصیتى با جمال و کمال همانند محمد (ص) از جهت فضایل و اخلاقنیک مىیابید؟! من به خاطر این کمالات عالى او با او ازدواجکردم...بنابراین، سزاوار یستبیهوده سخن بگویید.»
دوست داشتن دوستان پیامبر(ص)
حضرت خدیجه در پرتو هوش و ایمانش به دقتبه پیامبر گرامىاسلام (ص) مىنگریست; هرکس را که پیامبر دوست داشت او نیز دوستمىداشت، مهر مىورزید و از دشمنانش دورى مىجست.
وقتى دریافت پیامبر(ص) به على که کودکى خردسال بود، بسیارعلاقهنشان مىدهد و او را در دامان خود مىپرورد، به على(ع) مهرورزید و در مراقبت از وى کوشید. او کنیزهایش را به یارىعلى(ع) مىفرستاد.
خدمتکارانش را وا مىداشت على(ع) را بر دوش خویش نشانند و خودنیز او را نوازش مىکرد. محبت او به على(ع) چنان بود که مردممىگفتند: «على(ع) نور چشم محمد و خدیجه است.» او براى آشکارساختن محبتخویش به على(ع) و خاندانش، هدایاى بسیار به خانهابوطالب مىفرستاد....»
اولین زن مؤمن
اولین زنى که به پیامبر(ص) ایمان آورد، حضرت خدیجه است.امیر المؤمنین(ع) فرمود: «من اولین کسى هستم که به پیامبرایمان آوردم و تا سه سال کسى جز من و خدیجه دختر خویلد کهخداوند او را رحمت کند. آن حضرت را تصدیق نکرد و با او نمازنخواند.» روزى یکىاز همسران پیامبر (ص) گفت: چرا گریه مىکنى؟!آیا براى پیرزنى گندمگون از فرزندان اسد، گریه مىکنى؟! پیامبرفرمود: «صدقتنى اذ کذبتم امنتبى اذ کفرتم و ولدت لى اذ عقمتم.» هنگامى که شما مرا تکذیب مىکردید، او تصدیقم کرد و هنگامى کهکافر بودید، به من گروید و برایم فرزندانى آورد، در حالى کهشما نازایید.
ایثار و مقاومت
حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(ص) ثروتمندترین زنجزیره العرب بود. حدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروانهاىتجارىاش شب و روز در طائف، یمن، شام، مصر و دیگر مناطق درحرکتبودند. او غلامان و کنیزان و اموال بسیار داشت که همه رابدون هیچ اکراه و منتى در اختیار پیامبر(ع) قرار داد. به پسرعموى خود ورقهبن نوفل گفت: برو به مردم اعلام کن که خدیجه تمام اموالش را به حضرت محمد(ص)هدیه کرده است. خداوند متعال نیز هرگز در مقابل این همه ایثارو مقاومت در راه حبیبش رسول خدا(ص)، خدیجه(س) را از یاد نبرد،او را در دنیا به مادرى حضرت زهرا(س) مفتخر ساخت و در آخرتجایگاهى ویژه به وى بخشید. امام صادق(ع) مىفرماید: «وقتى حضرت خدیجه از دنیا رفت، فاطمه(س) گرد رسول خدا(ص)مىگشت و مىگفت: پدر! مادرم کجاست؟ جبرئیل نازل شد و گفت: پروردگارت تو را مامور ساخته تا سلامشرا به فاطمه(س) ابلاغ کنى و به او بگویى که حضرت خدیجه(س) درخانهاى بلورین که با طلا زینتشده و ستونهایى از یاقوت قرمزدارد. ساکن است. و آسیه و مریم بنت عمران با اویند. حضرتفاطمه(س) گفت: خداوند خود سلام است; سلام از او و به سوىاوست.» 2یاور پیامبر(ص)2 پیامبر خاتم(ص) بعد از آشکار ساختناسلام، از طرف مشرکین و کفار آزار بسیار مىدید تا جایى کهفرمود: «ما اوذى نبى بمثل ما اوذیت» هیچ پیامبرى به اندازه منآزرده نشد. ابن اسحاق مىگوید: «خدیجه براى اسلام وزیرى راستینبود و پیامبرخدا(ص) به وسیله او آرامش مىیافت و تسلاى خاطرپیدامىکرد.
درسال پنجم یا ششم بعثت، پیامبر گرامى اسلام در موسم حج از کوهصفا بالا رفت و با صداى بلند فرمود: «یا ایها الناس انى رسول الله رب العالمین.» «اى مردم! منفرستاده خداوند پروردگار جهانیان هستم.» مردم به سوى اونگریستند. سپس رسول خدا بر کوه مروه رفت، دستبرگوش نهاد و سهبار با صداى بلند فرمود: اى مردم! من فرستاده خدا هستم. دراین هنگام، بتپرستان با چهره خشمآلود به او چشم دوختند وابوجهل و مشرکان سنگبارانش کردند.
در این هنگام، مردى به حضرت على(ع) گفت: «محمد(ص) کشته شد.»حضرت على(ع) سراسیمه به سوى خانه خدیجه(س) دوید و در را کوفت.خدیجه(س) فرمود: کیست؟ على(ع): من هستم. خدیجه: محمد(ص) کجاست؟ على(ع): خبر ندارم، ولى مشرکان سنگبارانش کردند. نمىدانم زندهاستیا نه. مقدارى آب و غذا بده و بیا به جستجویش بپردازیم کهاکنون تشنه و گرسنه است. خدیجه(س) با برداشتن غذا و آب ازخانه بیرون آمد و همراه على(ع) به طرف کوه حرکت کرد. او درکوه مىگفت: «چه کسى از پیامبر برگزیده برایم خبر مىآورد؟ چه کسى از بهارپسندیدهام آگاهم مىسازد؟ چه کسى از آن که در راه خدا راندهشده، برایم سخن مىگوید؟ چه کسى مرا از ابوالقاسم با خبرمىکند؟» خداوند پیامبر(ص) را نجات داد و جبرئیل در کنارشحضور یافته، به حضرت خدیجه(س) نگاه کرد و به رسول خدا(ص) عرضکرد: «آیا به خدیجه(س) نمىنگرى که فرشتگان آسمان از گریهاشگریستند. او را به سوى خود بخوان، سلام مرا به او برسان و بهوى بگو: خداوند به تو سلام مىرساند; و او را به خانهاى دربهشت، که از قطعهاى بلورین ساخته شده و به سه طلا آراسته شدهاست و در آن هیچگونه رنج و نگرانى نیست، مژده بده.»
آنگاه پیامبر(ص) خدیجه(س) را دید و فرا خواند. وقتى خدیجه بهرسول خدا(ص) نزدیک شد و چهره خونین او را دید، با آهى جانکاهگفت: «پدر و مادرم به فدایت، بگذار قطرات خون چهرهات بر زمینبریزد.» پیامبر(ص) فرمود: «مىترسم پروردگار بر اهلزمینخشم گیرد.»
سرانجام شب فرا رسید و پیامبر(ص) در تاریکى شب همراه على(ع) وخدیجه(س) به خانه باز گشت.
حضرت آدم فرمود: «من در روز قیامتسید و سرور هستم ولى شخصىاز فرزندان من به نام محمد(ص) که یکى از پیامبران است.
ازجهاتى برمن برترى دارد. از جمله، او همسرى به نام «خدیجه»خواهد داشت که یاور اوست; ولى همسرمن «حوا» چنین نیست.»