آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در این مقاله به معناى «تقوا» و آثار و برکات و سازندگیهاى‏آن در زندگى دنیوى و اخروى اشاره مى‏شود.
تقوا یعنى: پرهیزکارى، خداپرستى، دورى کردن از گناه، احتیاط کردن و دربرابر گناه ورع داشتن.
معناى اصطلاحى و رایج تقوا:
دورى از گناه و عصیان در برابر خداى متعال است امیر المؤمنین‏على(ع) در دریاى عمیق و امواج بى پایان نهج البلاغه در اهمیت‏تقوى مى‏فرماید: اى مردم روزها به سرعت مى‏گذرند و هفته‏ها وماه‏ها شما را پشت‏سر مى‏گذارند. چه شتابنده است‏سالها و چه‏سریع مى‏گذرند عمرها، از این گذشت زمان سرمشق گیرید و از این‏گذرگاه براى منزلگاه ابدى زاد و توشه بردارید که بهترین ذخیره‏و پس انداز تقوى و ترس از گناه و پرهیزکارى است.
مومن پیشانى عزت را برخاک ذلت در برابر خداى با عظمت در خاک‏مى‏گذارد و با عروه‏الوثقى عبادت و اطاعت‏به رواق ربوبى‏اش،نزدیک شده و براى رسیدن به وصال بى‏پایان دوست از هر عمل زشت وپلید دورى مى‏کند. در ستیز و مبازره با نفس خود همیشه چشم‏انتظار و امید به فضل خدا دارد. امام خمینى(ره) در مناجات‏عارفانه خویش مى‏فرمایند:
پروانه‏وار بر در میخانه پر زدم در بسته بود با دل دیوانه در زدم
خوابم ربود آن بت دلدارتا به صبح چون مرغ حق زعشق ندا تا سحر زدم
مؤمن بنا و زیور کننده ساختمان وجودى خود است آن را به ایمان‏و تقوا آراسته است. اما این آراستگى با طوفان گناه در هم فرومى‏ریزد لذا چون نگهبان بیدار، طبیعى هشیار مراقب تمام اعمال ورفتارش است. تا مبادا در دام گناه گرفتار آید. وقتى به عواقب‏دهشتناک گناه مى‏اندیشد، خوف سراپاى وجودش را فرا مى‏گیردمبادر خانه ایمانم ویران گردد مبادا با گناه از حمایت محبوبم‏خارج شده در زندان و جهنم نفسم گرفتار آیم این همان تقواى‏الهى است. متقى ملاحظه حضور خدا مى‏کند و خود را از هر ناپسنداى‏باز مى‏دارد و خدا نیز یاور اوست. سراسر زندگى آدمى بسان‏کوره‏اى آتشین است که محصول و ثمره آن طلاى ناب تقواست. هر آنچه‏این طلاى گرانبهاى معرفت، صافتر و صیقلى‏تر شود، عیار و ارزش وعظمت آن نیز بالاتر مى‏رود.
اگر درباره تعالیم دین مبین اسلام مطالعه و دقت کافى کنیم‏درمى‏یابیم که هدف از نزول قرآن و ادیان گذشته و فرستادن 124هزار پیغمبر و امام و رهنما تنها جهت تربیت انسان واقعى بوده‏است «هدى للمتقین‏» طبق این ایه قرآن فقط هدایتگر متقین است.
کسانیکه از خدا حیا مى‏کنند و خودشان را از منجلاب گناه نجات‏مى‏دهند; آنان متقیان واقعى هستند که خلقت آسمان و زمین و آنچه‏در اوست‏به یمن وجود آنها است. تقوا تنها میوه‏اى شیرین‏انسانیت است. براى دست‏یابى به‏این‏گوهر گرانبها و بارور شدن این‏ارزش بى‏نظیروبى‏بویل تلاش و مراقبت فراوان و گذشت زمان لازم است:یعنى براى خوب شدن یک عمر مجاهده لازم است. خدا ترس خودش را به‏گناه آلوده نمى‏کند.
این ترس یا از شوق وصال یار است و یا از ترس از فرو افتادن دوآتش جهنم. به هر حال شب و روزبسان نگهبان همیشه بیدار اززوایاى پستى بلندیهاى وجودش نگهبانى ونگهدارى مى‏کند. گهرهاى‏گرانبهاى فراوانى در دریاى وسیع وعمیق تقوا نهفته که طالب دین‏و دنیا را سیراب مى‏کند. اگر کسى کمر همت‏بسته و تقواى الهى رارعایت کند، در واقع گنج‏هاى آسمان و زمین در ید قدرت او قرارمى‏گیرد به‏طورى که خداوند مهربان مى‏فرماید: اگر مردم شهر و روستاها ایمان مى‏آوردند و خدا ترس و پرهیزکارمى‏شدند ما برکات آسمان و زمین را براى آنان مى‏گشودیم تقوابه‏سان چراغى پرنور نزد مومن است که در پیچ و تاب‏هاى زندگى وفراز و نشیبهاى آن راه را از بى‏راهه نمایان مى‏کندو صاحبش رابه سرمنزل هدایت مى‏رساند. تا از پستى وبلندیهاى‏آن‏به‏آسانى‏عبورکند و درک معارف و معانى بلند الهى وتشخیص حق از باطل او را یارى مى‏دهد «یاایهاالذین آمنواان‏تتقواالله یجعل لکم فرقانا» متقى همواره دراطاعت‏خداست وسعى مى‏کند از صراط مستقیم خارج نشده و از فرامین خدا وائمه‏اطهار(علیهم السلام) اطاعت کند. آنان عاشقان و معشوقان‏خدایند و فقط از او یارى مى‏طلبند و تنها خدا یاور آنهاست‏امام‏خمینى دراین باره مى‏فرمایند:
مده از جنت و از جور و قصورم خبرى جز رخ دوست نظیرسوى کسى نیست مرا
بتو دل بستم و غیر تو کسى نیست مرا جزتو جان جهان داد رسى نیست مرا
متقى استوارتر از کوه چنان صلابت دارد که تمام توطئه دشمنانش‏را متلاشى مى‏کند و هیچ ضررى دشمنان به او نمى‏رسانند چرا که‏نمى‏توانند برسانندزیرا که خداوند دشمن دشمنان آنهاست. قله‏بلند ارزشهاى انسانیت تقوا است.
ملاک و معیار و ارزش آدمى در هر مقام و جایگاه و جنسیت که باشدرعایت تقوا و عبدکامل‏ومطیع محض خدا بودن است.
خداوند مى‏فرماید «ان اکرمکم عندالله اتقاکم‏» یعنى گرامى‏ترین‏شما نزد خدا با تقواترین شماست. متقى‏درجلب رضاى خداى هستى، بى‏وقفه تلاش مى‏کند و دست قدرت و عظمت‏خدا با او بوده و هرگزگرفتار بن‏بست‏ها و ناامیدى‏ها نمى‏شود. تمام‏بندهاى شیطانى راشکافته و از تنگناهاى دنیا و آخرت به آسانى عبور کرده و به سرمنشا سعادت، هدایت، رستگارى و نجات واقعى مى‏رسد.
به فرموده خداوند سبحان: «اءولئک هم المفلحون‏» قرآن کتاب‏روشنگر و قانون هدایتگر انسانهاست.اگر کسانى از این قانون ناب‏الهى تبعیت کنند البته باید تنها آنها رستگاران باشند. اماهمه انسانها به یک میزان از دریاى مواج رحمت قرآن بهره ندارندچرا که تنها پرهیزکاران هستند تکیه بر تختهاى سعادت زده و ازمیوه‏هاى شیرین هدایت آن تناول مى‏کنند.
تقوا چون بهارى پر توان است که بادستان‏سخاوتمندومعجزه‏گرش‏مردگان خفته در خاک غفلت را بیدار نموده و به نهایت درجه کمال‏و بالندگى بالا مى‏برد.
تقوا روزى مادى و معنوى را زیاد کرده‏و کارهاى صعب و دشوار راآسان مى‏کند و موجب قبولى کارهاى نیک و پسندیده در نزد خداى‏متعال مى‏شود.امیرالمومنین(ع) در اهمیت تقوا مى‏فرماید: «تقوا کلید در نجات، ذخیره روز معاد، آزادى از آتش دوزخ وباب رستگارى و هدایت از تباهى و گمراهى است. پرهیزگارى سبب‏نجات نیازمندان، و برآوردن حاجات، رسیدن به هدیه‏هاى الهى وکمال مطلوب است.»
رسیدن به تقوا سفارش خدا و رسولش و امیرالمومنین است توشه‏اى‏است که صاحبش را به مقصد مى‏رساند.
اولین بانوى اسلام
احمد محیطى اردکانى
به مناسبت دهم ماه مبارک رمضان سالروز رحلت‏حضرت خدیجه(س)
حضرت خدیجه (س)
پیامبر اکرم(ص) به خدیجه(س)، اولین و برترین همسرش، عشق‏مى‏ورزید و علاقه نشان مى‏داد; هرگاه در طول زندگى‏اش نام خدیجه‏به میان مى‏آمد، از او به بزرگى یاد مى‏فرمود و برایش استغفارمى‏کرد. ابن عباس مى‏گوید: روزى رسول خدا(ص) چهار خط روى زمین‏کشید و فرمود: آیا مى‏دانید اینها چیست؟ عرض کردیم: خدا و فرستاده‏اش داناترند. پیامبر(ص) فرمود: برترین زنان بهشت، چهار نفرند: خدیجه دخترخویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)
حضرت در روایتى دیگر فرمودند:خداوند چهار زن را از میان زنان برگزید:مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه.
عایشه مى‏گوید: به هیچ کس به اندازه خدیجه حسرت نبردم; چون‏پیامبر(ص) بسیار او را یاد مى‏کرد.
پیامبر اکرم(ص) به حضرت خدیجه بسیار مهر مى‏ورزید; چون مى‏دیدجبرئیل سلام الله علیه و خدا او را دوست دارند.
امام باقر(ع) مى‏فرماید: پیامبر(ص) هنگام بازگشت از معراج ازجبرئیل پرسید: چه حاجتى دارید؟ جبرئیل گفت: تقاضاى من این است که از جانب خدا و خودم به حضرت‏خدیجه سلام برسانید.
وقتى پیامبر(ص) سلام جبرئیل و خدا را به حضرت خدیجه ابلاغ کرد،خدیجه گفت: خداوند خود سلام است، سلام از او و به سوى اوست; و برجبرئیل سلام‏باد.
جبرئیل همچنین فرمود: من مامورم خدیجه را به خانه‏اى بلورین‏در بهشت که با گوهرهاى مختلف آراسته است. بشارت دهم.
راز محبت
تاریخ راز محبت رسول خدا(ص) به خدیجه را چنین بازگفته است:اخلاق پسندیده.
حضرت خدیجه(س) حتى در عصر جاهلیت از اخلاق نیک بهره مى‏برد.حضرت ابوطالب(ع) هنگام ازدواج پیامبر با خدیجه(س) که 15 سال‏قبل از بعثت پیامبر(ص) بود. وى را چنین ستود: «ان خدیجه امراه کامله میمونه فاضله تخشى العار و تحذرالشنار» همانا خدیجه، بانویى کامل، پرمیمنت و مبارک و زیبنده‏است. بانویى که ساحتش از هر ننگ و بدنامى دور بوده، با شخصیت وآبرومند است.
پیامبر(ص) هنگام ازدواج با خدیجه به عموهایش فرمود: «اى‏عموها! بروید او را برایم خواستگارى کنید... آنچه من در باره‏خدیجه مى‏دانم، شما نمى‏دانید.» نبى گرامى اسلام، با این جمله‏حضرت خدیجه را در اوج عظمت قرار داد. حضرت خدیجه با وجودزیبایى ظاهر و برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه، هرگزدر جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجه‏اى ازکمال و پاکى دست‏یافت که به وى لقب (طاهره) دادند.
در کتابهاى تاریخ و سیره چنین مى‏خوانیم: «حضرت خدیجه باشرافت‏ترین و ثروتمندترین و زیباترین زنان قریش بود و درجاهلیت‏به «طاهره‏» و «سیده قریش‏» معروف بود و هر قبیله‏اى‏اصرار داشت‏به وى تقرب جوید.»
افتخار مادرى فرزندان رسول خدا (ص)
حضرت خدیجه(س) افتخار مادرى فرزندان خاتم پیغمبران(ص) رادارد.پیامبر(ص) تنها از «ماریه‏» و خدیجه داراى فرزند شد.«ابراهیم‏»، فرزند ماریه، در کمتر از دو سالگى درگذشت.بنابراین تمام فرزندان رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه(س) است.
امام صادق(ع) فرمود: روزى پیامبر خدا(ص) داخل خانه شد. ناگاه‏دریافت عایشه بر فاطمه(س) فریاد مى‏زند و مى‏گوید: و الله اى‏دختر خدیجه! تو را هرگز نمى‏بینم مگر اینکه مادرت بر ما برترى‏داده مى‏شود، در حالى که او هیچ برترى بر ما نداشت و مثل ما بود.پیامبر(ص) سخنهاى وى را شنید. وقتى حضرت فاطمه (س) پدربزرگوارش را دید، گریست، پیامبر(ص) فرمود: دخترم! چرا گریه‏مى‏کنى؟! فاطمه گفت: مادرم را یاد کردم، تحقیرش کردند.پیامبر(ص) غمگین شد و فرمود: حمیرا! ساکت‏باش. خداوند متعال‏زنى را مبارک قرار داده است که از همه دوست داشتنى‏تر باشد وفرزند بیشترى بیاورد. تمام فرزندان من از خدیجه است; عبد الله،قاسم، فاطمه، رقیه، ام کلثوم و زینب همه از خدیجه متولد شدند.اما خداوند تو را نازا قرار داد و من هیچ فرزندى از تو ندارم.
دوست داشتن صفات پیامبر (ص)
حضرت خدیجه، بعد از وفات دو شوهرش (عقیق بن خالد مخزومى و ابن‏هاله بن منذر اسدى) خواستگاران زیادى داشت. طبرى مى‏گوید: تمام‏قریش خواستگار خدیجه بودند.سران و ثروتمندان عرب به‏خواستگارى‏اش شتافتند اما جواب رد شنیدند.
به تصریح بیشتر تاریخ‏نویسان، بانوى قریش خود به طور مستقیم‏تقاضاى ازدواج با محمد (ص) را با وى در میان گذاشت و به امین‏قریش گفت: «اى پسر عمو! من به خاطر خویشاوندى، شرافت تو در میان مردم،امانت، خوشى خلقى و راستگویى‏ات، به تو تمایل پیدا کردم.»
گروهى از زنان جاهل و مغرض قریش او را سرزنش کردند و گفتند: «خدیجه با آن همه شوکت‏با یتیم ابو طالب محمد (ص) که تهیدست وفقیر است، ازدواج کرده، آیا این ننگ نیست؟»
خبر این سرزنش‏هاو یاوه‏سرایى‏ها به خدیجه رسید، آن بانوى خردمند دستور دادغذاى مطبوعى آماده کنند و آن زنان را به صرف نهار فرا خوانند.وقتى میهمانان غذا خوردند، به آنها گفت: «اى گروه زنان! شنیدم شوهران شما(و شما) در مورد ازدواج من‏با محمد(ص) خرده گرفته‏اید. من از شما مى‏پرسم آیا در میان شماشخصى نظیر محمد(ص) وجود دارد؟ آیا در سراسر مکه و اطراف آن،شخصیتى با جمال و کمال همانند محمد (ص) از جهت فضایل و اخلاق‏نیک مى‏یابید؟! من به خاطر این کمالات عالى او با او ازدواج‏کردم...بنابراین، سزاوار یست‏بیهوده سخن بگویید.»
دوست داشتن دوستان پیامبر(ص)
حضرت خدیجه در پرتو هوش و ایمانش به دقت‏به پیامبر گرامى‏اسلام (ص) مى‏نگریست; هرکس را که پیامبر دوست داشت او نیز دوست‏مى‏داشت، مهر مى‏ورزید و از دشمنانش دورى مى‏جست.
وقتى دریافت پیامبر(ص) به على که کودکى خردسال بود، بسیارعلاقه‏نشان مى‏دهد و او را در دامان خود مى‏پرورد، به على(ع) مهرورزید و در مراقبت از وى کوشید. او کنیزهایش را به یارى‏على(ع) مى‏فرستاد.
خدمتکارانش را وا مى‏داشت على(ع) را بر دوش خویش نشانند و خودنیز او را نوازش مى‏کرد. محبت او به على(ع) چنان بود که مردم‏مى‏گفتند: «على(ع) نور چشم محمد و خدیجه است.» او براى آشکارساختن محبت‏خویش به على(ع) و خاندانش، هدایاى بسیار به خانه‏ابوطالب مى‏فرستاد....»
اولین زن مؤمن
اولین زنى که به پیامبر(ص) ایمان آورد، حضرت خدیجه است.امیر المؤمنین(ع) فرمود: «من اولین کسى هستم که به پیامبرایمان آوردم و تا سه سال کسى جز من و خدیجه دختر خویلد که‏خداوند او را رحمت کند. آن حضرت را تصدیق نکرد و با او نمازنخواند.» روزى یکى‏از همسران پیامبر (ص) گفت: چرا گریه مى‏کنى؟!آیا براى پیرزنى گندمگون از فرزندان اسد، گریه مى‏کنى؟! پیامبرفرمود: «صدقتنى اذ کذبتم امنت‏بى اذ کفرتم و ولدت لى اذ عقمتم.» هنگامى که شما مرا تکذیب مى‏کردید، او تصدیقم کرد و هنگامى که‏کافر بودید، به من گروید و برایم فرزندانى آورد، در حالى که‏شما نازایید.
ایثار و مقاومت
حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(ص) ثروتمندترین زن‏جزیره العرب بود. حدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروانهاى‏تجارى‏اش شب و روز در طائف، یمن، شام، مصر و دیگر مناطق درحرکت‏بودند. او غلامان و کنیزان و اموال بسیار داشت که همه رابدون هیچ اکراه و منتى در اختیار پیامبر(ع) قرار داد. به پسرعموى خود ورقه‏بن نوفل گفت: برو به مردم اعلام کن که خدیجه تمام اموالش را به حضرت محمد(ص)هدیه کرده است. خداوند متعال نیز هرگز در مقابل این همه ایثارو مقاومت در راه حبیبش رسول خدا(ص)، خدیجه(س) را از یاد نبرد،او را در دنیا به مادرى حضرت زهرا(س) مفتخر ساخت و در آخرت‏جایگاهى ویژه به وى بخشید. امام صادق(ع) مى‏فرماید: «وقتى حضرت خدیجه از دنیا رفت، فاطمه(س) گرد رسول خدا(ص)مى‏گشت و مى‏گفت: پدر! مادرم کجاست؟ جبرئیل نازل شد و گفت: پروردگارت تو را مامور ساخته تا سلامش‏را به فاطمه(س) ابلاغ کنى و به او بگویى که حضرت خدیجه(س) درخانه‏اى بلورین که با طلا زینت‏شده و ستونهایى از یاقوت قرمزدارد. ساکن است. و آسیه و مریم بنت عمران با اویند. حضرت‏فاطمه(س) گفت: خداوند خود سلام است; سلام از او و به سوى‏اوست.» 2یاور پیامبر(ص)2 پیامبر خاتم(ص) بعد از آشکار ساختن‏اسلام، از طرف مشرکین و کفار آزار بسیار مى‏دید تا جایى که‏فرمود: «ما اوذى نبى بمثل ما اوذیت‏» هیچ پیامبرى به اندازه من‏آزرده نشد. ابن اسحاق مى‏گوید: «خدیجه براى اسلام وزیرى راستین‏بود و پیامبرخدا(ص) به وسیله او آرامش مى‏یافت و تسلاى خاطرپیدامى‏کرد.
درسال پنجم یا ششم بعثت، پیامبر گرامى اسلام در موسم حج از کوه‏صفا بالا رفت و با صداى بلند فرمود: «یا ایها الناس انى رسول الله رب العالمین.» «اى مردم! من‏فرستاده خداوند پروردگار جهانیان هستم.» مردم به سوى اونگریستند. سپس رسول خدا بر کوه مروه رفت، دست‏برگوش نهاد و سه‏بار با صداى بلند فرمود: اى مردم! من فرستاده خدا هستم. دراین هنگام، بت‏پرستان با چهره خشم‏آلود به او چشم دوختند وابوجهل و مشرکان سنگبارانش کردند.
در این هنگام، مردى به حضرت على(ع) گفت: «محمد(ص) کشته شد.»حضرت على(ع) سراسیمه به سوى خانه خدیجه(س) دوید و در را کوفت.خدیجه(س) فرمود: کیست؟ على(ع): من هستم. خدیجه: محمد(ص) کجاست؟ على(ع): خبر ندارم، ولى مشرکان سنگبارانش کردند. نمى‏دانم زنده‏است‏یا نه. مقدارى آب و غذا بده و بیا به جستجویش بپردازیم که‏اکنون تشنه و گرسنه است. خدیجه(س) با برداشتن غذا و آب ازخانه بیرون آمد و همراه على(ع) به طرف کوه حرکت کرد. او درکوه مى‏گفت: «چه کسى از پیامبر برگزیده برایم خبر مى‏آورد؟ چه کسى از بهارپسندیده‏ام آگاهم مى‏سازد؟ چه کسى از آن که در راه خدا رانده‏شده، برایم سخن مى‏گوید؟ چه کسى مرا از ابوالقاسم با خبرمى‏کند؟» خداوند پیامبر(ص) را نجات داد و جبرئیل در کنارش‏حضور یافته، به حضرت خدیجه(س) نگاه کرد و به رسول خدا(ص) عرض‏کرد: «آیا به خدیجه(س) نمى‏نگرى که فرشتگان آسمان از گریه‏اش‏گریستند. او را به سوى خود بخوان، سلام مرا به او برسان و به‏وى بگو: خداوند به تو سلام مى‏رساند; و او را به خانه‏اى دربهشت، که از قطعه‏اى بلورین ساخته شده و به سه طلا آراسته شده‏است و در آن هیچ‏گونه رنج و نگرانى نیست، مژده بده.»
آنگاه پیامبر(ص) خدیجه(س) را دید و فرا خواند. وقتى خدیجه به‏رسول خدا(ص) نزدیک شد و چهره خونین او را دید، با آهى جانکاه‏گفت: «پدر و مادرم به فدایت، بگذار قطرات خون چهره‏ات بر زمین‏بریزد.» پیامبر(ص) فرمود: «مى‏ترسم پروردگار بر اهل‏زمین‏خشم گیرد.»
سرانجام شب فرا رسید و پیامبر(ص) در تاریکى شب همراه على(ع) وخدیجه(س) به خانه باز گشت.
حضرت آدم فرمود: «من در روز قیامت‏سید و سرور هستم ولى شخصى‏از فرزندان من به نام محمد(ص) که یکى از پیامبران است.
ازجهاتى برمن برترى دارد. از جمله، او همسرى به نام «خدیجه‏»خواهد داشت که یاور اوست; ولى همسرمن «حوا» چنین نیست.»

تبلیغات