شمع شمعون
آرشیو
چکیده
متن
در میان زنان و مادران معصومان، نام «نرگس»تلالو و نورانیتخاصى دارد، بانویى که در قسطنطنیهزاده شد و در قصر قیصر رومشرقىجدپدرىخود رشد کردوبه دلیل انتساب از سوى مادر به«شمعون صفا» آن حوارى نیک مسیح، «شهره شهر» فرزانگىگردید.
آن هنگام که سیزده بهار از عمر او مىگذشت، حوادث و تحولات قصربراى او به گونهاى خاص، سریع، ناگهانى و غیر منتظره رقممىخورد و سرانجام آتیه زندگىاش در رویاهاى شیرین و پى در پىدگرگون شد; با رویاهایى که در آن با خاتم انبیاء(ص) و خاندانپاک طنیت ایشان آشنا شد و زمینه حضور در سامرا و ازدواج باامام عسکرى(ع) فراهم آمد و از این پیوند مبارک. «قائمآلمحمد» به عرصه گیتى پا نهاد.
دراینمقال،باعنایتبه تبار نرگس خاتون(س)، که به شمعون صفامنتهى مىگردد، گوشهاى از حیات و میراث آن وصى والا را رقممىزنیم.
سرآمد حوارى
شمعون صفا، فرزند حمون از اصحاب خاص و یکى از دوازده حوارىحضرت عیسى(ع) و سرآمد آنان بود که به او «کیفاس» و یا«پطرس» نیز مىگفتند. شمعون از آن رو که عموزاده حضرتمریم(ع) بود،از دوران کودکى مسیح، در کنار او و مادر باکرامتش ایستاد و سختىها و مرارتهاى دوران فشار بر مومنان رابه جان خرید و زندگى مخفى را با ایشان تجربه کرد.
او در مقاطع مختلف، به عنوان سفیر، رسول و فرستاده عیسى(ع) بهمناطق مختلف سفر مىکرد و پیام توحید را به گوش ایشان مىرساندو آنان را از بتپرستى و شرک بر حذر مىداشت و در پاسخ بهدرخواست مردم، در ارائه دلیل بر صحت ادعاى خود، آن قدرتى راکه مسیح پیامبر به اذن پروردگار به او ارزانى داشته بود، عیانمىساخت، لذا بیماران را شفا مىداد و مردگان را زنده مىکرد.
وصى عیسى
به هنگام غیبت عیسى(ع) و به امر خداوند، شمعون، جانشین و وصىمسیح پیامبر شد، پیامبر خاتم(ص) در این باره چنین مىفرماید:«...هنگامى که اراده خدا بر غیبت عیسى قرار گرفت، به او وحىشد که: نور و حکمت الهى و دانش کتابش را به شمعون بن حمون صفا بهودیعه بگذار و او را جانشین خود بر مومنین قرار بده. عیسى نیزچنین کرد و شمعون همواره میان قومش، دستورات پروردگار را احیاو اجرا مىساخت و به تمام وظیفه عیسى در میان مردم عمل مىکرد وبا کفار پیکار مىنمود، هر که به او ایمان آورد و از وى اطاعتکرد، مومن، و هر آنکه به انکار او پرداخت و او را نافرمانىکرد، کافر گردید.» این انتصاب الهى که در روز 18 ذىحجه انجامگرفت، نقطه عطف هدایت و رستگارى مومنان شد و رمز نجات و سعادتپس از غیبت مسیح، در گرو پیروى از شمعون بود. پیامبراسلام(ص) مىفرماید: «پیروان شمعون با ولایتشمعون نجات یافتند و شمعون به وسیلهعیسى رهایى یافت و عیسى نیز به واسطه خداوند رستگار شد.»
حضرت امام محمد باقر(ع) نیز چنین مىفرماید: «حضرت عیسى قبل از غیبت، به یاران خود چنین گفت: همانا شماپس از من به سه فرقه تقسیم خواهید شد، دو فرقهاى که به خداوندافترا مىبندند، دوزخى و یک فرقه پیرو شمعون که بر پیمان باخدا راستگویند. در بهشتخواهند بود.»
سربدار
آن هنگام که وصایتشمعون به پایان آمد، پروردگار رسالت وپیامبرى را به یحیى بن زکریا(ع) سپرد و شمعون نیز، خونین بالو سربدار، به سوى معبود عروج کرد. على بن حسن مسعودى مىنویسد:«پطرس را در شهر روسیه بکشتند و وارونه بر دار کردند.» امامباقر(ع) مىفرماید: «در آن شبى که شمعون به قتل رسید، هر سنگى را که از زمین برمىداشتند، زیر آن خون مىدیدند...»
گام در گام گل
فرزندان شمعون صفا، پس از درگذشت پدر، گام در گام او نهاده،راست قامت در پیروى و یارى از یحیى پیامبر(ص) تلاش کردند و پساز شهادت او، مقام وصایت را در خاندان خود احیا کردند، بدانگونه که یحیى(ع) پیش از شهادت و به فرموده خداوند، فرزندانشمعون را وصى خود ساخت و حواریون و یاران عیسى و دیگران را بهپیروى از ایشان ترغیب کرد.
نسل شمعون بن حمون در طول تاریخ، خوش درخشیدند و در مقاطعمختلف، ایمان خود را از تندبادهاى تحریف و تهدید حفظ کردند وهمواره در گروه مومنان قرار داشتند.
این گوهر افتخار، در گفتگوى صمیمى یکى از نوادگان شمعون صفابا حضرت على(ع) هویداست; او در این دیدار که در نزدیکى منطقه«صفین» انجام گرفت; ضمن اعلام ارادات و پیروى، به حضرت چنینگفت: «..من از نسل شمعون هستم، او که برترین و دوست داشتنىترینحوارى نزد عیسى بود و مسیح پیامبر به او وصایت در سیره و کتابو دانش و حکمتش را به او داد. پیوسته خاندان او برآیینشاستوار بودند و کافر و گمراه نگشتند.»
از تبار دو وصى
حکایت دیدار فوق ، نکته زیبایى را به ذهن متبادر مىسازد،تشابهى که در روایات اسلامى بین حضرت على(ع) و شمعون صفا بیانشده است، آن گونه که هر دو وصى و جانشین دو پیامبر بزرگبودند، این مهم در کلام پیامبر رحمت، حضرت محمد(ص) چنین ترسیممىشود: «شمعون وصى عیسى و على وصیى» شمعون وصى عیسى است وعلى وصى من. «یاعلى! انت منى... کشمعون من عیسى» اى على! تونسبتبه من مانند شمعون نسبتبه عیسى هستى.
روح این تشابه در هنگام ظهور نواده امیرمومنان(ع) و شمعون صفاتجلى مىیابد، آن زمان که عطر کلام گل نرگس، مهدى منتظر در کناردر خانه حق، کعبه ، پراکنده مىگردد و این سخن از او به گوشمىرسد که: «یا معشر الخلائق.. الا و من اراد ان ینظر الى عیسى و شمعونفها انا ذا عیسى و شمعون، الا و من اراد ان ینظر الى محمد وامیر المومنین(صلوات الله علیهما) فها انا ذا محمد(صلى اللهعلیه وآله) و امیرالمومنین(علیه السلام»)
اى مردم!.. هر کس بخواهد عیسى و شمعون را بنگرد، همانا منعیسى و شمعون هستم ، هر کس که بخواهد محمد(ص) وامیرالمومنین(علیه السلام) را نظاره کند، همانا من محمد(ص) وامیرالمومنین(ع) هستم.
آن هنگام که سیزده بهار از عمر او مىگذشت، حوادث و تحولات قصربراى او به گونهاى خاص، سریع، ناگهانى و غیر منتظره رقممىخورد و سرانجام آتیه زندگىاش در رویاهاى شیرین و پى در پىدگرگون شد; با رویاهایى که در آن با خاتم انبیاء(ص) و خاندانپاک طنیت ایشان آشنا شد و زمینه حضور در سامرا و ازدواج باامام عسکرى(ع) فراهم آمد و از این پیوند مبارک. «قائمآلمحمد» به عرصه گیتى پا نهاد.
دراینمقال،باعنایتبه تبار نرگس خاتون(س)، که به شمعون صفامنتهى مىگردد، گوشهاى از حیات و میراث آن وصى والا را رقممىزنیم.
سرآمد حوارى
شمعون صفا، فرزند حمون از اصحاب خاص و یکى از دوازده حوارىحضرت عیسى(ع) و سرآمد آنان بود که به او «کیفاس» و یا«پطرس» نیز مىگفتند. شمعون از آن رو که عموزاده حضرتمریم(ع) بود،از دوران کودکى مسیح، در کنار او و مادر باکرامتش ایستاد و سختىها و مرارتهاى دوران فشار بر مومنان رابه جان خرید و زندگى مخفى را با ایشان تجربه کرد.
او در مقاطع مختلف، به عنوان سفیر، رسول و فرستاده عیسى(ع) بهمناطق مختلف سفر مىکرد و پیام توحید را به گوش ایشان مىرساندو آنان را از بتپرستى و شرک بر حذر مىداشت و در پاسخ بهدرخواست مردم، در ارائه دلیل بر صحت ادعاى خود، آن قدرتى راکه مسیح پیامبر به اذن پروردگار به او ارزانى داشته بود، عیانمىساخت، لذا بیماران را شفا مىداد و مردگان را زنده مىکرد.
وصى عیسى
به هنگام غیبت عیسى(ع) و به امر خداوند، شمعون، جانشین و وصىمسیح پیامبر شد، پیامبر خاتم(ص) در این باره چنین مىفرماید:«...هنگامى که اراده خدا بر غیبت عیسى قرار گرفت، به او وحىشد که: نور و حکمت الهى و دانش کتابش را به شمعون بن حمون صفا بهودیعه بگذار و او را جانشین خود بر مومنین قرار بده. عیسى نیزچنین کرد و شمعون همواره میان قومش، دستورات پروردگار را احیاو اجرا مىساخت و به تمام وظیفه عیسى در میان مردم عمل مىکرد وبا کفار پیکار مىنمود، هر که به او ایمان آورد و از وى اطاعتکرد، مومن، و هر آنکه به انکار او پرداخت و او را نافرمانىکرد، کافر گردید.» این انتصاب الهى که در روز 18 ذىحجه انجامگرفت، نقطه عطف هدایت و رستگارى مومنان شد و رمز نجات و سعادتپس از غیبت مسیح، در گرو پیروى از شمعون بود. پیامبراسلام(ص) مىفرماید: «پیروان شمعون با ولایتشمعون نجات یافتند و شمعون به وسیلهعیسى رهایى یافت و عیسى نیز به واسطه خداوند رستگار شد.»
حضرت امام محمد باقر(ع) نیز چنین مىفرماید: «حضرت عیسى قبل از غیبت، به یاران خود چنین گفت: همانا شماپس از من به سه فرقه تقسیم خواهید شد، دو فرقهاى که به خداوندافترا مىبندند، دوزخى و یک فرقه پیرو شمعون که بر پیمان باخدا راستگویند. در بهشتخواهند بود.»
سربدار
آن هنگام که وصایتشمعون به پایان آمد، پروردگار رسالت وپیامبرى را به یحیى بن زکریا(ع) سپرد و شمعون نیز، خونین بالو سربدار، به سوى معبود عروج کرد. على بن حسن مسعودى مىنویسد:«پطرس را در شهر روسیه بکشتند و وارونه بر دار کردند.» امامباقر(ع) مىفرماید: «در آن شبى که شمعون به قتل رسید، هر سنگى را که از زمین برمىداشتند، زیر آن خون مىدیدند...»
گام در گام گل
فرزندان شمعون صفا، پس از درگذشت پدر، گام در گام او نهاده،راست قامت در پیروى و یارى از یحیى پیامبر(ص) تلاش کردند و پساز شهادت او، مقام وصایت را در خاندان خود احیا کردند، بدانگونه که یحیى(ع) پیش از شهادت و به فرموده خداوند، فرزندانشمعون را وصى خود ساخت و حواریون و یاران عیسى و دیگران را بهپیروى از ایشان ترغیب کرد.
نسل شمعون بن حمون در طول تاریخ، خوش درخشیدند و در مقاطعمختلف، ایمان خود را از تندبادهاى تحریف و تهدید حفظ کردند وهمواره در گروه مومنان قرار داشتند.
این گوهر افتخار، در گفتگوى صمیمى یکى از نوادگان شمعون صفابا حضرت على(ع) هویداست; او در این دیدار که در نزدیکى منطقه«صفین» انجام گرفت; ضمن اعلام ارادات و پیروى، به حضرت چنینگفت: «..من از نسل شمعون هستم، او که برترین و دوست داشتنىترینحوارى نزد عیسى بود و مسیح پیامبر به او وصایت در سیره و کتابو دانش و حکمتش را به او داد. پیوسته خاندان او برآیینشاستوار بودند و کافر و گمراه نگشتند.»
از تبار دو وصى
حکایت دیدار فوق ، نکته زیبایى را به ذهن متبادر مىسازد،تشابهى که در روایات اسلامى بین حضرت على(ع) و شمعون صفا بیانشده است، آن گونه که هر دو وصى و جانشین دو پیامبر بزرگبودند، این مهم در کلام پیامبر رحمت، حضرت محمد(ص) چنین ترسیممىشود: «شمعون وصى عیسى و على وصیى» شمعون وصى عیسى است وعلى وصى من. «یاعلى! انت منى... کشمعون من عیسى» اى على! تونسبتبه من مانند شمعون نسبتبه عیسى هستى.
روح این تشابه در هنگام ظهور نواده امیرمومنان(ع) و شمعون صفاتجلى مىیابد، آن زمان که عطر کلام گل نرگس، مهدى منتظر در کناردر خانه حق، کعبه ، پراکنده مىگردد و این سخن از او به گوشمىرسد که: «یا معشر الخلائق.. الا و من اراد ان ینظر الى عیسى و شمعونفها انا ذا عیسى و شمعون، الا و من اراد ان ینظر الى محمد وامیر المومنین(صلوات الله علیهما) فها انا ذا محمد(صلى اللهعلیه وآله) و امیرالمومنین(علیه السلام»)
اى مردم!.. هر کس بخواهد عیسى و شمعون را بنگرد، همانا منعیسى و شمعون هستم ، هر کس که بخواهد محمد(ص) وامیرالمومنین(علیه السلام) را نظاره کند، همانا من محمد(ص) وامیرالمومنین(ع) هستم.