طب و تربیت (4)
آرشیو
چکیده
متن
در مباحث گذشته عنوان گردید تربیتبه دوران قبل از جنینى بازمىگردد; و دریافتیم که سالهاى ابتدایى زندگى کودک از نظرتغذیه جسمى و روحى مرحلهاى بسیار حساس و موثر است. آیا پس ازتولد نوزاد، روایات الگوى تربیتى خاصى را ارائه مىدهند؟ آیاتربیت پس از تولد لازم است؟ وظیفه والدین در این مورد چیست؟تربیت دراین برهه زمانى چگونه باید باشد؟ مقاله حاضر، در پىپاسخ بدین پرسشهاست. در نوشتارهاى قبلى به معانى تعلیم وتربیت و ضرورت وجودى آن اشاره کردیم.
حال با توجه به اینکه«اسلام براى تربیت انسان آمده است» بخشهایى از سخنان امامخمینى (ره) در باره تعلیم و تربیت را ذکر مىکنیم: انسان موجودى است که با تعلیم و تربیت رشد مىکند. از راهرعایت اصول و روش صحیح تربیت، حتى روحیات و خلق و خوى آدمى رامىتوان به کلى دگرگون ساخت.
انسان همواره قابل تربیت است و روحیه تربیتپذیرى و تاثیریابىاو هیچ گاه به طور کلى از بین نمىرود. بر این اساس، آدمى تاآخر عمر نیازمند به تربیت است. تلاش همه انبیا و ایده اصلى همهبعثت ها در تمام قرون تربیت انسانها بوده. اهمیت تربیت ازتعلیم بیشتر بوده. تزکیه و تربیت، مقدم بر تعلیم مىباشد.
تردیدى نیست که با اصلاح و تربیت انسان، جهان اصلاح مىشود.
تربیت کامل و مفید چگونه است؟
تربیت کامل و مفید فقط در پرتو ایمان به خدا و تعالیم انبیاصورت مىپذیرد; زیرا غیر از انبیا کسى از تربیت مفید و کاملاطلاعى ندارد، چون غیر از انبیا به صراط مستقیم و ماوراى طبیعتاعتقادى ندارند. غیر از پروردگار متعال، کسى از همه ابعادوجودى و زوایاى آن آگاه نیست. بنابراین کسى که به امورماورایى و وجود خدا و مکتب انبیا معتقد نیست، انسان را بهگونهاى جامع نمىشناسد و در نتیجه دیدگاه تربیتى او نیزدیدگاهى کامل و مفید نخواهد بود. اسلام مترقىترین مکتب تربیتىاست و قرآن آن کتاب انسانسازى است و قرآن کتاب تربیتانسانهاست. در پرتو تربیت اسلامى، روحیه عبودیت و بندگى درپیشگاه خدا تقویت گشته و با هرگونه تمرد، سرکشى و نافرمانى دربرابر حق مبارزه مىشود و هدف اصلى رسالت انبیا همین است. اسلامبراى تربیت انسان، از پیش از انعقاد نطفه تا پس از مرگ، قانونتربیتى دارد.
تربیتبر اساس فطرت
انسان از اول با فطرت الهى به دنیا مىآید. «کل مولود یولدعلى الفطرة» این فطرت همان فطرتى است که مىتواند در پرتوعوامل تربیتشکوفا یا سرکوب گردد. «کل مولود یولد على الفطرةحتى یکون ابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه.» فطرت هرفرزندى خدایابى است، پدر و مادر او را یهودى، مسیحى یا زردشتىمىکنند. بنابراین، طبق قانون الهى، والدین در هدایت و بارورىفطرت نقش دارند. (... و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمونشیئا) زمانى که طفل از مادر متولد مىشود، صفحه خاطرش از نقشخالى است و هیچ دانشى ندارد. بنابراین، مىتوان با تربیت نقشىبر صفحه خاطر کودک ترسیم کرد یا این کار را به جامعه سپرد. ازدیدگاه اسلام، کودکان نهادى پاک دارند و پدر و مادر زمینههاىانحراف آنان را فراهم مىآورند. کودک از همان لحظه تولدیادگرفتن را شروع مىکند. رشد ذهنى کودک در سالهاى اول زندگىبسیار مهم است. کودکى سالم است که هم بدنش خوب رشد کند و همذهنش خوب تکامل یابد. پدر و مادر و اطرافیان و هر که کودکانرا دوست دارد، مىتواند به تکامل آنها کمک کند. اگر کودک درخانوادهاى بزرگ شود که کمتر صحبت مىکنند، از نظر حرف زدن رشدکمترى مىیابد. چنانکه توجه به تغذیه کودک سبب رشد بدن مىشود، توجه به مسایل روانى و ذهنى وى به تقویت این جنبه از وجودشمىانجامد.
قلب کودک، نوجوان و جوان به سبب لطیفتر، سادهتر و با صفاتربودن، بیشتر تحت تاثیر قرار مىگیرد. براین اساس، عبادت درجوانى تاثیر بیشترى دارد.
على(ع) در این باره مىفرماید: «... فرزند عزیزم! در راه ادبآموزىات از فرصت استفاده کردم وقبل از آن که دل کودکانهات سختشود و عقلتبه اندیشههاى دیگرمشغول گردد، به تربیت تو پرداختم و وظیفه پدرى را انجامدادم.»
«از فرصت استفاده کردم.» به پدر و مادر مىآموزد کهاز فرصتبهره گیرند، وقت را مغتنم شمارند و نگذارند دیگران دراین امر بر آنها پیشى گیرند. بىتردید کودک در ابتدا راحت و بامنطقى ساده مسایل را قبول مىکند و قلبش چون صفحهاى سفید آمادهنگاشتن است; ولى بعد از نوشتن، پاک کردن و بازنویسى آن بهراحتى صورت نمىگیرد. وجود کودک، ناشى از پدر و مادر است وکردار و افکار وى به کانون خانواده وابسته است. پدر در راساین کانون قرار دارد. و پرورش فرزندان با ادب و روشهاىپسندیده بخشى از وظایف اوست.
توهین کردن، به مسخره گرفتن و با کلمات نامناسب کودک راخواندن، شخصیت وى را از بین مىبرد. باید احترام و ادب را باکردار درستبه فرزندان آموخت. اگر پدر و مادر با رفتار وکلمات مؤدبانه و احترام با کودک برخورد کنند، او یاد مىگیردکه با افراد خانواده و جامعه همین برخورد را داشته باشد.
على(ع) مىفرماید: پس از این که فرزندت را با ادب تربیت کردى واخلاق حسنه را با رفتار مثبت و صحیح خویش به وى نشان دادى، درسخداپرستى را شروع و او را به سوى خالق هستى راهنمایى کن.
فرزندم، در این راه منتى برتو نیست. آنچه انجام دادم، وظیفهپدرى بود.
آرى وظیفه خانواده تنها تامین لباس و کلاسهاى متعدد زبانهاىخارجى، نقاشى و خط نیست. خانواده باید روح کودک را به طرففطرت خویش هدایت کند.
پدران مشرک مسلماننما
پیامبر گرامى (ص) به بعضى از کودکان نظر افکند و فرمود: واى بهفرزندان آخر زمان از روش ناپسند، پدرانشان! عرض شد: یا رسولالله، از پدران مشرک! فرمود: نه نه، از پدران مسلمان که بهفرزندان خود هیچ یک از فرایض دینى را نمىآموزند و به ناچیزىاز امور مادى در باره آنان بسنده مىکنند. من از این مردمبیزارم و آنان نیز از من بیزارند.
باتوجه به این روایت، روش تربیتى خانوادهها در جامعه کنونى ماقابل تامل است. در حال حاضر والدین در برآوردن نیازهاى مادىفرزند کوشش فراوان مىکنند و مسائل معنوى را در درجههاى بعدقرار مىدهند. متاسفانه والدین وقتى به معنویات کودکمىپردازند که نیازهاى مادىاش را کاملا اشباع کرده باشند. بهطور معمول این زمان بسیار دیر فرا مىرسد و جوان خلا فکرى،عاطفىاش را خود با همسالانش ارضا مىکند.
بهترین زمان تربیت
دوره کودکى طولانى ترین و بهترین دوره زندگانى بشر است. کودکدر این دوره به پدر و مادر خود متکى است. دوران اتکا به پدر ومادر طولانى است و بدین سبب، فرصت تربیت نیز طولانى مىنماید.
تاثیر خانه و خانواده در فرد نامحدود است و مىتوان گفتپایههاى تربیتى فرد در خانه قرار دارد.
ابن عبد الله در کتاب جامع بیان العلم مىگوید: «تعلیم و آموزش لازم است هنگام خردسالى باشد; زیرا کسى که علمرا مىآموزد در حالى که نوجوان و خردسال است این تعلم او مانندنقشى است در میان سنگ; و کسى که پا به سن گذاشت اگر دانشىفراگیرد، مانند کسى است که مىخواهد روى آب بنویسد.»
ابن خلدون نیز در تاکید بر تعلیم در خردسالى مىگوید: «قرآن نخستین علمى است که باید به کودک آن را بیاموزید و علتآن، این است که تعلم در خردسالى راسختر و اساس و پایه براىبزرگسالى است.»
یکى از محققان در این باره مىنویسد: «اگر کودک را در این دوره (خردسالى) مهمل گذاشته و یا او را به وضعبىبند و بارى به امورى که طبیعت و سرشت او اقتضاى آن راندارد، عادت دهیم و سپس شروع به تربیت و تهذیب او نماییم، پساز آنکه این عادات در او راسخ گشت، انتقال او از این عادات بهعادات دیگر براى مربى دشوار است.»
روسو مىگوید: «تکرار مىکنم تربیت آدمى از زمان تولد او شروع مىشود، قبل از سخنگفتن و شنیدن به یاد گرفتن مشغول است.»
یکى از پژوهشگران در این باره مىنویسد: «بچه مثل موم، نرم و مانند صفحه حساسى است که تمام آثار رابرمىدارد و بر خود نقش مىکند. چشمانش عدسىهایى هستند که تماماشعه نورانى را منعکس و منکسر کرده و تصویر تمام اشیایى که درمیدان دیدش ظاهر مىشود بر عقل باطینى او مرتسم مىسازند، هیچچیز از دستبچه فرار نمىکند. او ناظر تیزبین و موشکافى است.
روح تقلید در بچه خیلى نمودار است. او حرکات و رفتار و گفتارپدر و مادر و اطرافیان را مىدزدد و بالاخره روزى آن را ارائهمىدهد و انسان را در برابر عمل انجام شده قرار مىدهد.»
به نظر غزالى نیز ما باید کودکان را هنگام خردسالى تعلیمدهیم;«زیرا تعلیم در خرد سالى مانند نقش در سنگ، راسخ و پایدارمىماند.
تنها راه تمرین کودکان آن است که در خردسالى موردعنایت قرار گرفته، تمرین او در سنین پایین انجام گیرد; زیراقلب پاک او گوهر گرانبهاى ساده و بسیطى است که خالى از هرگونهنقش و قابل براى هرگونه نقش است.»
حال با توجه به اینکه«اسلام براى تربیت انسان آمده است» بخشهایى از سخنان امامخمینى (ره) در باره تعلیم و تربیت را ذکر مىکنیم: انسان موجودى است که با تعلیم و تربیت رشد مىکند. از راهرعایت اصول و روش صحیح تربیت، حتى روحیات و خلق و خوى آدمى رامىتوان به کلى دگرگون ساخت.
انسان همواره قابل تربیت است و روحیه تربیتپذیرى و تاثیریابىاو هیچ گاه به طور کلى از بین نمىرود. بر این اساس، آدمى تاآخر عمر نیازمند به تربیت است. تلاش همه انبیا و ایده اصلى همهبعثت ها در تمام قرون تربیت انسانها بوده. اهمیت تربیت ازتعلیم بیشتر بوده. تزکیه و تربیت، مقدم بر تعلیم مىباشد.
تردیدى نیست که با اصلاح و تربیت انسان، جهان اصلاح مىشود.
تربیت کامل و مفید چگونه است؟
تربیت کامل و مفید فقط در پرتو ایمان به خدا و تعالیم انبیاصورت مىپذیرد; زیرا غیر از انبیا کسى از تربیت مفید و کاملاطلاعى ندارد، چون غیر از انبیا به صراط مستقیم و ماوراى طبیعتاعتقادى ندارند. غیر از پروردگار متعال، کسى از همه ابعادوجودى و زوایاى آن آگاه نیست. بنابراین کسى که به امورماورایى و وجود خدا و مکتب انبیا معتقد نیست، انسان را بهگونهاى جامع نمىشناسد و در نتیجه دیدگاه تربیتى او نیزدیدگاهى کامل و مفید نخواهد بود. اسلام مترقىترین مکتب تربیتىاست و قرآن آن کتاب انسانسازى است و قرآن کتاب تربیتانسانهاست. در پرتو تربیت اسلامى، روحیه عبودیت و بندگى درپیشگاه خدا تقویت گشته و با هرگونه تمرد، سرکشى و نافرمانى دربرابر حق مبارزه مىشود و هدف اصلى رسالت انبیا همین است. اسلامبراى تربیت انسان، از پیش از انعقاد نطفه تا پس از مرگ، قانونتربیتى دارد.
تربیتبر اساس فطرت
انسان از اول با فطرت الهى به دنیا مىآید. «کل مولود یولدعلى الفطرة» این فطرت همان فطرتى است که مىتواند در پرتوعوامل تربیتشکوفا یا سرکوب گردد. «کل مولود یولد على الفطرةحتى یکون ابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه.» فطرت هرفرزندى خدایابى است، پدر و مادر او را یهودى، مسیحى یا زردشتىمىکنند. بنابراین، طبق قانون الهى، والدین در هدایت و بارورىفطرت نقش دارند. (... و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمونشیئا) زمانى که طفل از مادر متولد مىشود، صفحه خاطرش از نقشخالى است و هیچ دانشى ندارد. بنابراین، مىتوان با تربیت نقشىبر صفحه خاطر کودک ترسیم کرد یا این کار را به جامعه سپرد. ازدیدگاه اسلام، کودکان نهادى پاک دارند و پدر و مادر زمینههاىانحراف آنان را فراهم مىآورند. کودک از همان لحظه تولدیادگرفتن را شروع مىکند. رشد ذهنى کودک در سالهاى اول زندگىبسیار مهم است. کودکى سالم است که هم بدنش خوب رشد کند و همذهنش خوب تکامل یابد. پدر و مادر و اطرافیان و هر که کودکانرا دوست دارد، مىتواند به تکامل آنها کمک کند. اگر کودک درخانوادهاى بزرگ شود که کمتر صحبت مىکنند، از نظر حرف زدن رشدکمترى مىیابد. چنانکه توجه به تغذیه کودک سبب رشد بدن مىشود، توجه به مسایل روانى و ذهنى وى به تقویت این جنبه از وجودشمىانجامد.
قلب کودک، نوجوان و جوان به سبب لطیفتر، سادهتر و با صفاتربودن، بیشتر تحت تاثیر قرار مىگیرد. براین اساس، عبادت درجوانى تاثیر بیشترى دارد.
على(ع) در این باره مىفرماید: «... فرزند عزیزم! در راه ادبآموزىات از فرصت استفاده کردم وقبل از آن که دل کودکانهات سختشود و عقلتبه اندیشههاى دیگرمشغول گردد، به تربیت تو پرداختم و وظیفه پدرى را انجامدادم.»
«از فرصت استفاده کردم.» به پدر و مادر مىآموزد کهاز فرصتبهره گیرند، وقت را مغتنم شمارند و نگذارند دیگران دراین امر بر آنها پیشى گیرند. بىتردید کودک در ابتدا راحت و بامنطقى ساده مسایل را قبول مىکند و قلبش چون صفحهاى سفید آمادهنگاشتن است; ولى بعد از نوشتن، پاک کردن و بازنویسى آن بهراحتى صورت نمىگیرد. وجود کودک، ناشى از پدر و مادر است وکردار و افکار وى به کانون خانواده وابسته است. پدر در راساین کانون قرار دارد. و پرورش فرزندان با ادب و روشهاىپسندیده بخشى از وظایف اوست.
توهین کردن، به مسخره گرفتن و با کلمات نامناسب کودک راخواندن، شخصیت وى را از بین مىبرد. باید احترام و ادب را باکردار درستبه فرزندان آموخت. اگر پدر و مادر با رفتار وکلمات مؤدبانه و احترام با کودک برخورد کنند، او یاد مىگیردکه با افراد خانواده و جامعه همین برخورد را داشته باشد.
على(ع) مىفرماید: پس از این که فرزندت را با ادب تربیت کردى واخلاق حسنه را با رفتار مثبت و صحیح خویش به وى نشان دادى، درسخداپرستى را شروع و او را به سوى خالق هستى راهنمایى کن.
فرزندم، در این راه منتى برتو نیست. آنچه انجام دادم، وظیفهپدرى بود.
آرى وظیفه خانواده تنها تامین لباس و کلاسهاى متعدد زبانهاىخارجى، نقاشى و خط نیست. خانواده باید روح کودک را به طرففطرت خویش هدایت کند.
پدران مشرک مسلماننما
پیامبر گرامى (ص) به بعضى از کودکان نظر افکند و فرمود: واى بهفرزندان آخر زمان از روش ناپسند، پدرانشان! عرض شد: یا رسولالله، از پدران مشرک! فرمود: نه نه، از پدران مسلمان که بهفرزندان خود هیچ یک از فرایض دینى را نمىآموزند و به ناچیزىاز امور مادى در باره آنان بسنده مىکنند. من از این مردمبیزارم و آنان نیز از من بیزارند.
باتوجه به این روایت، روش تربیتى خانوادهها در جامعه کنونى ماقابل تامل است. در حال حاضر والدین در برآوردن نیازهاى مادىفرزند کوشش فراوان مىکنند و مسائل معنوى را در درجههاى بعدقرار مىدهند. متاسفانه والدین وقتى به معنویات کودکمىپردازند که نیازهاى مادىاش را کاملا اشباع کرده باشند. بهطور معمول این زمان بسیار دیر فرا مىرسد و جوان خلا فکرى،عاطفىاش را خود با همسالانش ارضا مىکند.
بهترین زمان تربیت
دوره کودکى طولانى ترین و بهترین دوره زندگانى بشر است. کودکدر این دوره به پدر و مادر خود متکى است. دوران اتکا به پدر ومادر طولانى است و بدین سبب، فرصت تربیت نیز طولانى مىنماید.
تاثیر خانه و خانواده در فرد نامحدود است و مىتوان گفتپایههاى تربیتى فرد در خانه قرار دارد.
ابن عبد الله در کتاب جامع بیان العلم مىگوید: «تعلیم و آموزش لازم است هنگام خردسالى باشد; زیرا کسى که علمرا مىآموزد در حالى که نوجوان و خردسال است این تعلم او مانندنقشى است در میان سنگ; و کسى که پا به سن گذاشت اگر دانشىفراگیرد، مانند کسى است که مىخواهد روى آب بنویسد.»
ابن خلدون نیز در تاکید بر تعلیم در خردسالى مىگوید: «قرآن نخستین علمى است که باید به کودک آن را بیاموزید و علتآن، این است که تعلم در خردسالى راسختر و اساس و پایه براىبزرگسالى است.»
یکى از محققان در این باره مىنویسد: «اگر کودک را در این دوره (خردسالى) مهمل گذاشته و یا او را به وضعبىبند و بارى به امورى که طبیعت و سرشت او اقتضاى آن راندارد، عادت دهیم و سپس شروع به تربیت و تهذیب او نماییم، پساز آنکه این عادات در او راسخ گشت، انتقال او از این عادات بهعادات دیگر براى مربى دشوار است.»
روسو مىگوید: «تکرار مىکنم تربیت آدمى از زمان تولد او شروع مىشود، قبل از سخنگفتن و شنیدن به یاد گرفتن مشغول است.»
یکى از پژوهشگران در این باره مىنویسد: «بچه مثل موم، نرم و مانند صفحه حساسى است که تمام آثار رابرمىدارد و بر خود نقش مىکند. چشمانش عدسىهایى هستند که تماماشعه نورانى را منعکس و منکسر کرده و تصویر تمام اشیایى که درمیدان دیدش ظاهر مىشود بر عقل باطینى او مرتسم مىسازند، هیچچیز از دستبچه فرار نمىکند. او ناظر تیزبین و موشکافى است.
روح تقلید در بچه خیلى نمودار است. او حرکات و رفتار و گفتارپدر و مادر و اطرافیان را مىدزدد و بالاخره روزى آن را ارائهمىدهد و انسان را در برابر عمل انجام شده قرار مىدهد.»
به نظر غزالى نیز ما باید کودکان را هنگام خردسالى تعلیمدهیم;«زیرا تعلیم در خرد سالى مانند نقش در سنگ، راسخ و پایدارمىماند.
تنها راه تمرین کودکان آن است که در خردسالى موردعنایت قرار گرفته، تمرین او در سنین پایین انجام گیرد; زیراقلب پاک او گوهر گرانبهاى ساده و بسیطى است که خالى از هرگونهنقش و قابل براى هرگونه نقش است.»