سیماى معصومان علیهم السلام در اندیشه امام خمینى(ره)
منبع:
فرهنگ کوثر 1378 شماره 31
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره کلیات شخصیت ها
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره حضرت محمد(ص)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
آرشیو
چکیده
متن
انقلاب اسلامى ایران، که بر محور اسلام بنا نهاده شده، بر اصولىالهى استوار است; اصولى که در ابتداى ظهور اسلام به اجرا درآمد و در عصر پیامبراکرم(ص) و خلافتحضرت امیر(ع) به شکوفایىرسید.
این مقاله سیره عملى حضرت امیرمومنان(ع) را از دیدگاه امامخمینى(ره) بررسى مىکند. نکته جالب توجه آن است که امام راحلعنایتى خاص به امیرمومنان(ع) داشت و طبق آمار مفتاح صحیفه نورحضرت على(ع) بیش از سایر امامانعلیهم السلام مورد توجه ایشانبوده است.
البته امام در بیشتر موارد با عنوان «حضرت امیر» از نخستینجانشین معصوم رسول خدا یاد کرده است. این امر نشان مىدهد کهنگاه امام راحل(ره) به على(ع)، نگاه یک فقیه شیعه به یک حاکممعصوم و الهى است و آن بزرگوار، به عنوان یک انسان کامل وحاکم منصوب از سوى خداوند، مورد توجه آن فقیه وارسته بودهاست. آن راهبر راحل مىفرماید: «باید حکومت اسلامى مثل حکومتعلىبن ابىطالب سلام الله علیه باشد.»
شخصیتحضرت امیر(ع)
شناخت امام على(ع) بسى دشوار است تا آنجا جز خداوند متعال ورسول گرامىاش او را نشناختهاند و مدعیان شناختحضرت تنها بهاندازه توان اندک خویش به این شجره طیبه نزدیک شدند. حضرتامام در موارد متعددى مىفرماید: «على(ع) که در هر جا مىرویم،اسم اوهست... این على همه چیز است; یعنى در همه ابعادانسانیتدرجه یک است; و لهذا هر طایفهاى خودشان را به اونزدیک مىکنند.
این على همه چیز ماست و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادتفوق تمام عبادتکنندگان بود. در زهد فوق همه زاهدها بود. درجنگ فوق همه جنگجویان بود. در قدرت فوق همه قدرتمندان بود; واین اعجوبهاى است که جمع ما بین چیزهاى متضاد باهم کردهاست.» «على یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخنگویند. یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازهگیرىکنند. اولى آن است که ... بگوییم علىبن ابىطالب(ع) فقط بندهخدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که مىتوان از آن یاد کرد;و پرورش یافته و تربیتشده پیامبر عظیمالشان است; و این ازبزرگترین افتخارات است.»
فارغ از هردو جهانم به گل روى على از خم دوست جوانم به خم موى على طى کنم عرصه ملک و ملکوت از پىدوست یاد آرم به خرابات چو ابروى على
دنیاى على(ع)
یکى از ویژگیهاى حاکم اسلامى، بىاعتنایى به دنیاست. حاکممسلمانان باید چنان زاهدانه به دنیا نگاه کند که هیچ پست ومقامى نتواند او را بفریبد. امام(ره) با رفتار حکومتىاش درسبزرگى به همه حاکمان دنیا داد. او به همه آموخت که در هر عصرمىتوان علىگونه حکومت کرد. آن راهبر روشن بین مىفرمود:
«اسلام وضعش از اول این طور بوده است که آن حاکمش، که در راسبوده است، در زندگى در معاشرت در اینها با مردم یا پایینتربوده استیا همان جور; و بهترین حاکمى که در اسلام بعد از رسولالله(ص) پیدا شد، حضرت امیر سلام الله علیه بود. »
«... در زندگیش وقتى که انسان مىبیند، که یک پوستى بوده است(این طور نقل مىکنند) که شبها این پوست را مىانداختند وخودشان با حضرت فاطمه سلام الله علیها رویش مىخوابیدند وروزها همین پوست را علوفه رویش مىریختند براى شترشان. ..»
«شما ملاحظه کنید که یک نفر که خلیفه مسلمین است، زمامدارامور است، خلیفه است، این چه وضعى داشته است. در حالى کهخلیفه است، مىخواهد نماز جمعه بخواند لباس زیادى ندارد; مىرودبالاى منبر آن لباسى که دارد، حرکت مىدهد. به حسب نقلتا خشکبشود و دو تا لباس ندارد. یک کفشى را که خودش وصله مىکردهاست، کفاشى مىکرده است، ازش مىپرسند; حضرت مىفرماید: که اینکفش به نظر شما چقدر ارزش دارد؟ مىگویند: هیچ. مىگوید که:
امارت بر شما هم، خلافت هم در نظر من مثل این کفش و پایینتر ازاین کفش است; مگر این که اقامه عدالت کنم.»
حکومت و سیاست و عدالت
در اسلام هر یک از این سه مقوله، معنایى خاص دارد. در آیینوحى، جهتحکومت و سیاستبه سوى حق و عدالت است. امام(ره) چنینحکومتى را ظلالله مىشمارد و مىفرماید:
«آن اولىالامرى که پهلوى خدا و رسول قرار مىگیرد، باید پهلوىخدا و رسول باشد، باید مثل خدا و رسول (بلاتشبیه) یعنى ظل خداو رسول باید باشد. حکومتسلطان اسلام ظلالله هست. معنى ظل ایناست که حرکتى ندارد خودش، حرکتبه حرکت اوست. سایه آدم کهخودش حرکتى ندارد، هرحرکتى آدم مىکند سایه هم همان طور.
ظلالله این است. آن اسم او. کسى را که اسلام به ظل اللهىشناخته است، این است که از خودش یک چیزى مایه نگذارد; به تبعاحکام اسلام حرکتبکند. حرکت، حرکت صحیح باشد. رسول الله اینطور بود. ظلالله بود.»
به رغم بعضى نگرشهاى باطل که سیاست را امرى منفى و آلوده بهنیرنگ مىدانند، حکومت را امرى مشروع و ضرورى و سیاست را ازلوازم آن مىداند. در نگاه او، افرادى که سیاست را امرى منفىمىشمارند، از فلسفه وجودى بعثت پیامبراکرم(ص) و ولایتحضرتعلى(ع) بیگانهاند. امام(ره) جدایى حکومت از سیاست را مردوددانسته، این دو را مقدمه عدالت مىشمارد و مىفرماید: «حکومتعدل سیاست، تمام معناى سیاست است. خداى تبارک و تعالى اینحکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیرواگذار کنند. چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومتبدونسیاست ممکن نیست. این سیاست و این حکومتى که عجین با سیاستاست، در روز عید غدیر براى حضرت امیر ثابتشد.» آن بزرگواردر معناى روایت «بنىالاسلامى على خمس...» چنین فرموده است:
«در هر عصرى باید حکومتباشد با سیاست; منتها سیاست عادلانهکه بتواند به واسطه آن سیاست اقامه صلاه کند، اقامه صوم کند،اقامه حج کند، اقامه همه معارف را بکند... به هیچ چیز مثل اینامر سیاسى دعوت نشده است.» «... غدیر آمده است که بفهماندکه سیاستبه همه مربوط است.» «اسلامى که حکومتش تشکیل شد درزمان رسول الله و باقى ماند این حکومتبه عدل یا به غیر عدل ودر زمان حکومت امیر باز حکومت عادله اسلامى بود، یک حکومتى بودبا سیاستبا همه جهاتى که بود.»
دین و سیاست
امام راحل(ره) جدایى دین و سیاست را رهاورد توطئه دنیاپرستان، نوعى انحراف مىشمارد:
«از اعوجاجهایى که پیدا شده است مع الاسف ... بزرگترینش ایناست که دستهایى پیدا شده است که بگویند که دین علىحده ازمسایل است و سیاست علىحده از حکومت است. هرچه پایین آمده است،این قوت گرفته است تا وقتى بازیگرهاى دنیا که دیدند باید دینرا یک چیز تعبدى قرار داد. این بازیگرها آمدند و این طورکردند که ما هم باورمان آمده بود که دین چکار دارد بهسیاست.» حضرت امام(ره) در مقابل این انحراف بزرگ ایستاد و بارهبرى انقلاب براین افکار غلط خط بطلان کشید. آن مرجع وارسته،اندیشه جدایى دین و سیاست را به شدت مردود و به معناى تکذیبخدا و رسول و ائمهعلیهم السلام مى دانست:
«آنى که مىگوید دین از سیاست جداست، تکذیب خدا را کرده،تکذیب رسول خدا را کرده، تکذیب ائمه هدى را کرده است.»
ولایت فقیه ضد دیکتاتورى
تئورى انقلاب اسلامى برگرفته از اسلام ناب محمدى است وادامه مسیرولایت معصومانعلیهم السلام شمرده مىشود. محور این اندیشه، ولایتفقیه است.
امام راحل(ره) ولایت فقیه را راه نجات جوامع از دیکتاتورىمىداند و مىفرماید:
«شما از ولایت فقیه نترسید. فقیه نمىخواهد به مردم زورگویىکند... اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصى بود که ازاو مىترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمددیکتاتورى بکند، اگر او شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هممىتواند باشد. اگر امیرالمومنین سلام الله علیه یک آدمدیکتاتورى بود، آن وقت فقیه هم مىتواند دیکتاتور باشد.
دیکتاتورى در کار نیست. مىخواهیم جلوى دیکتاتور را بگیریم.
ولایت فقیه ولایتبر امور است که نگذارد این امور از مجارى خودشبیرون برود. نظارت کند بر مجلس بر رئیس جمهور که مبادا یک پاىخطایى بر دارد...
جلو دیکتاتورى را ما مىخواهیم بگیریم. نمىخواهیم دیکتاتورىباشه. مىخواهیم ضد دیکتاتورى باشه.
ولایت فقیه، ضد دیکتاتورى است نه دیکتاتورى. چرا این قدر بهدست و پا افتادهاید و همهتان خودتان را پریشان مىکنید. بىخود؟
هرچه پریشان بشوید و هرچه بنویسید، کارى از شما نمىآید. منصلاحتان را مىبینم که دستبردارید از این حرفها و از اینتوطئهها و از این غلطکاریها. بر گردید به دامن همین ملت...»
على(ع) و ستمگران زمان
حق و باطل و عدل و ستم سابقهاى دیرینه دارند. اسلام، این فرشتهنجات، توانست امتها را از زیر چکمه ستمگران آزاد سازد.
انقلاب اسلامى ایران براى مبارزه با باطل و ستمپدید آمد. خداوندمتعال از دانشمندان پیمان گرفته با باطل سازش نکنند. امام(ره)
هرگز با ظالمان سازش نکرده و پیوسته مىفرمود:
«امیرالمؤمنین، عمر خود را در پیکار با ستمگران، که خود رامسلمان معرفى مىکردند، به سر برد.»
«... آنهایى که حضرت امیر را به خیال خودشان نصیحت مىکردندکه شما یک مدتى معاویه را بگذارید در حکومتشما باشد و بعد کهپایه حکومتشما قوى شد، آن وقت او را رد مىکنید، به هیچ از آنحرفها اعتنا نکردند و حجتشان هم این بود که یک نفر آدمى که برخلاف موازین الهى رفتار مىکند و ظلم در بلاد راه مىاندازد، منحتى براى یک آن هم نمىتوانم که او را حاکمش قرار بدهم. بلکهاگر حاکمش قرار مىدادند یک حجت مىشد براى اینکه مىشود یکفاسقى هم از طرف او حاکم شود; و حضرت امیر مضایقه کردند.»
این مقاله سیره عملى حضرت امیرمومنان(ع) را از دیدگاه امامخمینى(ره) بررسى مىکند. نکته جالب توجه آن است که امام راحلعنایتى خاص به امیرمومنان(ع) داشت و طبق آمار مفتاح صحیفه نورحضرت على(ع) بیش از سایر امامانعلیهم السلام مورد توجه ایشانبوده است.
البته امام در بیشتر موارد با عنوان «حضرت امیر» از نخستینجانشین معصوم رسول خدا یاد کرده است. این امر نشان مىدهد کهنگاه امام راحل(ره) به على(ع)، نگاه یک فقیه شیعه به یک حاکممعصوم و الهى است و آن بزرگوار، به عنوان یک انسان کامل وحاکم منصوب از سوى خداوند، مورد توجه آن فقیه وارسته بودهاست. آن راهبر راحل مىفرماید: «باید حکومت اسلامى مثل حکومتعلىبن ابىطالب سلام الله علیه باشد.»
شخصیتحضرت امیر(ع)
شناخت امام على(ع) بسى دشوار است تا آنجا جز خداوند متعال ورسول گرامىاش او را نشناختهاند و مدعیان شناختحضرت تنها بهاندازه توان اندک خویش به این شجره طیبه نزدیک شدند. حضرتامام در موارد متعددى مىفرماید: «على(ع) که در هر جا مىرویم،اسم اوهست... این على همه چیز است; یعنى در همه ابعادانسانیتدرجه یک است; و لهذا هر طایفهاى خودشان را به اونزدیک مىکنند.
این على همه چیز ماست و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادتفوق تمام عبادتکنندگان بود. در زهد فوق همه زاهدها بود. درجنگ فوق همه جنگجویان بود. در قدرت فوق همه قدرتمندان بود; واین اعجوبهاى است که جمع ما بین چیزهاى متضاد باهم کردهاست.» «على یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخنگویند. یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازهگیرىکنند. اولى آن است که ... بگوییم علىبن ابىطالب(ع) فقط بندهخدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که مىتوان از آن یاد کرد;و پرورش یافته و تربیتشده پیامبر عظیمالشان است; و این ازبزرگترین افتخارات است.»
فارغ از هردو جهانم به گل روى على از خم دوست جوانم به خم موى على طى کنم عرصه ملک و ملکوت از پىدوست یاد آرم به خرابات چو ابروى على
دنیاى على(ع)
یکى از ویژگیهاى حاکم اسلامى، بىاعتنایى به دنیاست. حاکممسلمانان باید چنان زاهدانه به دنیا نگاه کند که هیچ پست ومقامى نتواند او را بفریبد. امام(ره) با رفتار حکومتىاش درسبزرگى به همه حاکمان دنیا داد. او به همه آموخت که در هر عصرمىتوان علىگونه حکومت کرد. آن راهبر روشن بین مىفرمود:
«اسلام وضعش از اول این طور بوده است که آن حاکمش، که در راسبوده است، در زندگى در معاشرت در اینها با مردم یا پایینتربوده استیا همان جور; و بهترین حاکمى که در اسلام بعد از رسولالله(ص) پیدا شد، حضرت امیر سلام الله علیه بود. »
«... در زندگیش وقتى که انسان مىبیند، که یک پوستى بوده است(این طور نقل مىکنند) که شبها این پوست را مىانداختند وخودشان با حضرت فاطمه سلام الله علیها رویش مىخوابیدند وروزها همین پوست را علوفه رویش مىریختند براى شترشان. ..»
«شما ملاحظه کنید که یک نفر که خلیفه مسلمین است، زمامدارامور است، خلیفه است، این چه وضعى داشته است. در حالى کهخلیفه است، مىخواهد نماز جمعه بخواند لباس زیادى ندارد; مىرودبالاى منبر آن لباسى که دارد، حرکت مىدهد. به حسب نقلتا خشکبشود و دو تا لباس ندارد. یک کفشى را که خودش وصله مىکردهاست، کفاشى مىکرده است، ازش مىپرسند; حضرت مىفرماید: که اینکفش به نظر شما چقدر ارزش دارد؟ مىگویند: هیچ. مىگوید که:
امارت بر شما هم، خلافت هم در نظر من مثل این کفش و پایینتر ازاین کفش است; مگر این که اقامه عدالت کنم.»
حکومت و سیاست و عدالت
در اسلام هر یک از این سه مقوله، معنایى خاص دارد. در آیینوحى، جهتحکومت و سیاستبه سوى حق و عدالت است. امام(ره) چنینحکومتى را ظلالله مىشمارد و مىفرماید:
«آن اولىالامرى که پهلوى خدا و رسول قرار مىگیرد، باید پهلوىخدا و رسول باشد، باید مثل خدا و رسول (بلاتشبیه) یعنى ظل خداو رسول باید باشد. حکومتسلطان اسلام ظلالله هست. معنى ظل ایناست که حرکتى ندارد خودش، حرکتبه حرکت اوست. سایه آدم کهخودش حرکتى ندارد، هرحرکتى آدم مىکند سایه هم همان طور.
ظلالله این است. آن اسم او. کسى را که اسلام به ظل اللهىشناخته است، این است که از خودش یک چیزى مایه نگذارد; به تبعاحکام اسلام حرکتبکند. حرکت، حرکت صحیح باشد. رسول الله اینطور بود. ظلالله بود.»
به رغم بعضى نگرشهاى باطل که سیاست را امرى منفى و آلوده بهنیرنگ مىدانند، حکومت را امرى مشروع و ضرورى و سیاست را ازلوازم آن مىداند. در نگاه او، افرادى که سیاست را امرى منفىمىشمارند، از فلسفه وجودى بعثت پیامبراکرم(ص) و ولایتحضرتعلى(ع) بیگانهاند. امام(ره) جدایى حکومت از سیاست را مردوددانسته، این دو را مقدمه عدالت مىشمارد و مىفرماید: «حکومتعدل سیاست، تمام معناى سیاست است. خداى تبارک و تعالى اینحکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیرواگذار کنند. چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومتبدونسیاست ممکن نیست. این سیاست و این حکومتى که عجین با سیاستاست، در روز عید غدیر براى حضرت امیر ثابتشد.» آن بزرگواردر معناى روایت «بنىالاسلامى على خمس...» چنین فرموده است:
«در هر عصرى باید حکومتباشد با سیاست; منتها سیاست عادلانهکه بتواند به واسطه آن سیاست اقامه صلاه کند، اقامه صوم کند،اقامه حج کند، اقامه همه معارف را بکند... به هیچ چیز مثل اینامر سیاسى دعوت نشده است.» «... غدیر آمده است که بفهماندکه سیاستبه همه مربوط است.» «اسلامى که حکومتش تشکیل شد درزمان رسول الله و باقى ماند این حکومتبه عدل یا به غیر عدل ودر زمان حکومت امیر باز حکومت عادله اسلامى بود، یک حکومتى بودبا سیاستبا همه جهاتى که بود.»
دین و سیاست
امام راحل(ره) جدایى دین و سیاست را رهاورد توطئه دنیاپرستان، نوعى انحراف مىشمارد:
«از اعوجاجهایى که پیدا شده است مع الاسف ... بزرگترینش ایناست که دستهایى پیدا شده است که بگویند که دین علىحده ازمسایل است و سیاست علىحده از حکومت است. هرچه پایین آمده است،این قوت گرفته است تا وقتى بازیگرهاى دنیا که دیدند باید دینرا یک چیز تعبدى قرار داد. این بازیگرها آمدند و این طورکردند که ما هم باورمان آمده بود که دین چکار دارد بهسیاست.» حضرت امام(ره) در مقابل این انحراف بزرگ ایستاد و بارهبرى انقلاب براین افکار غلط خط بطلان کشید. آن مرجع وارسته،اندیشه جدایى دین و سیاست را به شدت مردود و به معناى تکذیبخدا و رسول و ائمهعلیهم السلام مى دانست:
«آنى که مىگوید دین از سیاست جداست، تکذیب خدا را کرده،تکذیب رسول خدا را کرده، تکذیب ائمه هدى را کرده است.»
ولایت فقیه ضد دیکتاتورى
تئورى انقلاب اسلامى برگرفته از اسلام ناب محمدى است وادامه مسیرولایت معصومانعلیهم السلام شمرده مىشود. محور این اندیشه، ولایتفقیه است.
امام راحل(ره) ولایت فقیه را راه نجات جوامع از دیکتاتورىمىداند و مىفرماید:
«شما از ولایت فقیه نترسید. فقیه نمىخواهد به مردم زورگویىکند... اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصى بود که ازاو مىترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمددیکتاتورى بکند، اگر او شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هممىتواند باشد. اگر امیرالمومنین سلام الله علیه یک آدمدیکتاتورى بود، آن وقت فقیه هم مىتواند دیکتاتور باشد.
دیکتاتورى در کار نیست. مىخواهیم جلوى دیکتاتور را بگیریم.
ولایت فقیه ولایتبر امور است که نگذارد این امور از مجارى خودشبیرون برود. نظارت کند بر مجلس بر رئیس جمهور که مبادا یک پاىخطایى بر دارد...
جلو دیکتاتورى را ما مىخواهیم بگیریم. نمىخواهیم دیکتاتورىباشه. مىخواهیم ضد دیکتاتورى باشه.
ولایت فقیه، ضد دیکتاتورى است نه دیکتاتورى. چرا این قدر بهدست و پا افتادهاید و همهتان خودتان را پریشان مىکنید. بىخود؟
هرچه پریشان بشوید و هرچه بنویسید، کارى از شما نمىآید. منصلاحتان را مىبینم که دستبردارید از این حرفها و از اینتوطئهها و از این غلطکاریها. بر گردید به دامن همین ملت...»
على(ع) و ستمگران زمان
حق و باطل و عدل و ستم سابقهاى دیرینه دارند. اسلام، این فرشتهنجات، توانست امتها را از زیر چکمه ستمگران آزاد سازد.
انقلاب اسلامى ایران براى مبارزه با باطل و ستمپدید آمد. خداوندمتعال از دانشمندان پیمان گرفته با باطل سازش نکنند. امام(ره)
هرگز با ظالمان سازش نکرده و پیوسته مىفرمود:
«امیرالمؤمنین، عمر خود را در پیکار با ستمگران، که خود رامسلمان معرفى مىکردند، به سر برد.»
«... آنهایى که حضرت امیر را به خیال خودشان نصیحت مىکردندکه شما یک مدتى معاویه را بگذارید در حکومتشما باشد و بعد کهپایه حکومتشما قوى شد، آن وقت او را رد مىکنید، به هیچ از آنحرفها اعتنا نکردند و حجتشان هم این بود که یک نفر آدمى که برخلاف موازین الهى رفتار مىکند و ظلم در بلاد راه مىاندازد، منحتى براى یک آن هم نمىتوانم که او را حاکمش قرار بدهم. بلکهاگر حاکمش قرار مىدادند یک حجت مىشد براى اینکه مىشود یکفاسقى هم از طرف او حاکم شود; و حضرت امیر مضایقه کردند.»