آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

 بحثى در باب نور
همچنانکه راهمان را به طرف بقیع ادامه مى دادیم دوست همراه من باز سؤالش را تکرار کرد که:
- چه شده که این همه ساکت و تو فکرى، مثل اینکه در عالم دیگرى سیر مى کنى... آیا اتفاقى برایت افتاده است؟
- نه، اتفاقى برایم نیفتاده است.
- آیا فراموش کرده اى که ما در مدینة الرسول هستیم. جایى که محل اقامت حضرت صاحب الامر ارواحنافداء است؟
- فکر مرا این حدیث امام صادق (ع)، مشغول کرده که مى فرماید:
«صاحب این امر را چاره جز غیبت نیست و در این غیبت ناچار به «کناره جویى » است و بهترین منزل براى او جمدینه ج طیبه است و او با وجود آن سى نفر هیچ بیم و هراسى ندارد.» (1)
مساله اى به این عظمت چگونه فکر و حواس مرا مشغول نکند؟! نور خدا در زمین و حجت او بر بندگانش، در شهرى که ما الان در آن هستیم زندگى مى کند و ما هیچ صحبتى از او و نشانه هاى او نمى کنیم؟
آیا این کلام خدا را نخوانده اى که:
«خدا نور آسمانها و زمین است. مثل نور او چون چراغدانى است، که در آن چراغى باشد جوج آن چراغ در آبگینه اى جوج آن آبگینه گویى ستاره اى است تابان، که جآن چراغ ج از روغن درخت پربرکت زیتونى که نه شرقى است و نه غربى بر افروخته شود که روغنش جاز درخشندگى ج گر چه آتشى به آن نرسد نزدیک است روشنى دهد، روشنى بر روشنى است; خداى هرکه را خواهد به نور خود راه نماید; و خداى به همه چیز داناست. جآن چراغ ج در خانه هایى است که خداى رخصت داده است که بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وى در آنها یاد شود و او را در آنجا بامدادان و شبانگاهان به پاکى ستایند.
مردانى که بازرگانى و خرید و فروش ایشان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات باز ندارد، و از روزى مى ترسند که دلها و دیدگان در آن روز دگرگون شود.» (2)
یعنى اینکه براى نور خداوند عزوجل بر روى زمین مرکزى است که مانند «چراغدان » است. خداوند تعالى این مثال را براى مردم ساکن بر روى این زمین زده است!! پس این نور الهى و آن چراغدان و چراغ فروزان نان مفسرین را پذیرفت که آیه بعد از آیه نور که مى فرماید: «در خانه هایى که خداوند رخصت داده که بالا برده و بزرگ داشته شوند.» (3) هیچ ارتباطى با آیه ماقبل خود ندارد؟ چگونه مى توانیم چشمانمان را بر روى این حدیث نبوى، که آن را از طریق اهل بیت روایت مى کنیم و سیوطى و ثعلبى هم آن را به طریق خود روایت مى کنند، ببندیم که مى فرماید: «این نور الهى در این خانه هاست و این خانه ها هم خانه هاى پیامبران و امامان است.»؟!
سیوطى در «درالمنثور» مى گوید:
«ابن مردویه از انس بن مالک و بریده روایت کرده است که: رسول خدا (ص)، این ى که خداوند رخصت داده که بزرگ داشته شوند» در این هنگام مردى برخاست و پرسید: منظور از این خانه ها چیست، اى رسول خدا؟ آن حضرت فرمود: خانه هاى پیامبران. آنگاه ابوبکر برخاست و با اشاره به خانه على و فاطمه پرسید: آیا این خانه هم از جمله آنهاست؟ رسول خدا فرمود: بله، این خانه از برترین آن خانه هاست!» (4)
چگونه خود را با تفسیر مفسرین این آیه قانع کنیم که گفته اند: «مراد از خانه ها «در این آیه مساجد است و مراد از «چراغدان » نور خدا در زمین همان چلچراغ مساجد است که مردم آن را با شمع و نفت و برق روشن مى کنند.»؟!
آیا ندیده اى که مطلع آیه یعنى «الله نورالسموات والارض » زمینه را براى مطالب بعدى آماده مى سازد و به عبارتى مطالب بعدى را خلاصه مى کند... پس خداوند عزوجل نور آفرینش آسمانها و زمین، نور استمرار وجود و حیات آنها، و نور جمله آنچه در میان آنها واقع شده، مى باشد. و او را در هر دوره اى نورى است در زمین، بسیار شبیه به چراغى که در چراغدان قرار دارد و خداوند هرکس را که بخواهد بدان هدایت مى کند.
و این مضمون حدیث متواترى است که مى فرماید: «خداوند تعالى هرگز زمینش را از حجت خالى نمى گذارد، خواه این محبت آشکار و شناخته شده باشد، و خواه ترسان و گمنام.» (5)
بعد از زیارت بقیع، دوستم پیشنهاد کرد که در کنار دیوار بقیع بنشینیم و صحبتى را که درباره حضرت مهدى (ع)، داشتیم ادامه دهیم، پیشنهادش را پذیرفتم و او گفت:
- یعنى امام مهدى (ع)، همان مرکز نور الهى در آیه نور است؟
- بله، مقتضاى این کلام الهى که «مثل نور او چون چراغدانى است » این است که این «چراغدان » هموار در زمین موجود است. زیرا این کلام از نظر زمان مطلق است و مقید به وقت خاصى نیست، و حدیث نبوى که سیوطى روایت کرده صریح در این مطلب است.
- یعنى شما مى گویید، افعال الهى در زمین و بین مردم به واسطه وجود امام مهدى (ع)، تمام مى شود؟
- بله، من مى گویم که براى خدا بر روى زمین «چراغى » است که آن مرکز نور اوست، و هیچ تردیدى نیست که این چراغ در وجود مقدس نبى اکرم (ص)، تجلى مى یابد و نقش آن حضرت در تاباندن نور الهى و جارى ساختن عطایاى الهى بسیار فراتر از آن است که در تصور ما مى گنجد.
همچنین هیچ تردیدى در این نیست که این «چراغ » بعد از پیامبر در وجود على (ع) و پیشوایانى که از نسل او هستند، با همان حدودى که پیامبر از آن خبر داده است، تجلى مى یابد.
آیا سؤال ابوبکر از پیامبر این نکته را به ذهن نمى آورد که او مى خواسته است بداند که آیا خانه على و فاطمه، که دائما پیامبر تاکید مى ورزید آن خانه اوست و اهل آن خانه اهل بیت او هستند، از خانه هاى پیامبران و مرکز نور الهى است یا خیر؟ و پیامبر هم جواب او را چنین داد که این خانه نه فقط یکى از خانه هاى پیامبران بلکه خانه اى برگزیده از میان آن خانه هاست!!
آیا سوره قدر را نخوانده اى که مى فرماید فرشتگان در هر سال بر همه امور نازل مى شوند؟ آیا در این عموم و شمول دقت کرده اى؟
دوست من! مقام پیامبر و پیشوایان ما بسیار بزرگتر از آن است که ما گمان مى کنیم. همانطور که انواع افعال الهى بسیار زیادتر از آن است که در تصور ما مى آید. خداوند بعضى از کارها را خود مستقیما و بعضى دیگر را بواسطه فرشتگان و پیامبرانش و یا بواسطه هرکس از مخلوقاتش که اراده کند، انجام مى دهد.
شاید ما بتوانیم با استفاده از قرآن به پرتویى از انواع افعال الهى و قوانین حاکم بر آن دست یابیم. از آنجا که گاهى در قرآن فعل به صیغه مفرد متکلم به خدا نسبت داده مى شود و گاه به صیغه جمع و گاه به صیغه غایب... بررسى و تحلیل افعال که در قرآن به خدا نسبت داده شده و تقسیم بندى آنها به ما نگرشى کلى نسبت به انواع افعال الهى به ما مى بخشد... و تو درمى یابى که در این تفاوت صیغه ها و نحوه نسبت فعل الهى در قرآن هدفى وراى این تفاوت قاعده اى وجود دارد.
بعضى از افعال را خداوند عزوجل هم به صیغه مفرد متکلم، هم به صیغه جمع متکلم و هم به صیغه مفرد غائب به خودش نسبت داده است مانند: «او حیت » (وحى کردم)، «اوحینا» (وحى کردیم)، «نوحى » (وحى مى کنیم) و «اوحى » (وحى کرد).
و بعضى دیگر از افعال را فقط به صیغه جمع متکلم و غائب به خودش نسبت داده و به صیغه مفرد نسبت نداده است مانند: «بشرنا» (مژده دادیم)، «ارسلنا» (فرستادیم)، «صورنا» (شکل دادیم)، «رزقنا» (روزى دادیم)، «بینا» (بیان کردیم) و... اما نفرموده است: «بشرت » (مژده دادم) و یا «رزقت » (روزى دادم) و ... همین امر به ما مى فهماند که در این موضوع قاعده اى وجود دارد. زیرا کلمات و حروف قرآن به موجب حساب و قواعد دقیق در جاى خود قرار گرفته اند، همچنانکه ستارگان در جایگاهها و مدارهاى خود قرار گرفته اند.
«سوگند به جایگاه ستارگان و همانا این سوگندى است بزرگ، اگر بدانید، که هر آینه این قرآنى است گرامى و ارجمند» (6)
اما آنچه ما از این قاعده به موجب استعمال فعل درمى یابیم، ظنى و تخمینى است، زیرا ما از وجود آن کس که علم کتاب در نزد اوست، محرومیم.
در «احتجاج » روایت شده است که شخصى به حضور امیرالمؤمنین (ع)، رسید و به ایشان عرض کرد:
«اگر در قرآن اختلاف و تناقض وجود نداشت به دین شما داخل مى شدم! و آن حضرت فرمود: این اختلاف و تناقض چیست؟ آن مرد عرض کرد: ... خداوند در آیه اى مى گوید: «به آنها بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده جان شما را خواهد گرفت » (7) و در جایى دیگر مى گوید: «خداست آن که وقت مرگ ارواح خلائق را مى گیرد» (8) ، «آنانکه فرشتگان جان آنها را مى گیرند در حالى که پاکیزه هستند...» (9) و موارد دیگر مشابه این که خداوند یک بار فعل را به خودش،، یک بار به فرشته مرگ و بار دیگر به فرشتگان نسبت مى دهد...
- امیرالمؤمنین (ع)، فرمود: منزه و پیراسته است پروردگار فرشتگان و روح، پاک و منزه است خداوند والامقام، اوست زنده همیشگى، اوست که بر همه خلائق و آنچه عمل مى کنند ناظر است. اگر در چیز دیگر هم شک دارى عرضه کن.
- آن مرد عرض کرد: آنچه گفتم بس است...
- آنگاه امام (ع)، فرمود: اما درباره این موضوع که خداوند در یک جایى مى فرماید: «خداست آنکه وقت مرگ ارواح خلائق را مى گیرد» (10) ، و در یک جا مى فرماید: «فرشته مرگ جان شما را خواهد گرفت » (11) و در جایى دیگر مى فرماید: «جان او را فرستادگان ما گرفتند» (12) و در جایى مى فرماید: «آنانکه فرشتگان جان آنها را مى گیرند در حالى که پاکیزه هستند.» (13) و در جایى دیگر: «آنانکه فرشتگان جان آنها را مى گیرند در حالى که بر خود ستم کرده اند.» (14) باید گفت که: خداوند تبارک و تعالى بزرگتر و والاتر از این است که امور را خود انجام دهد، بلکه در واقع آنچه که فرستادگان و فرشتگانش انجام مى دهند همان فعل اوست، زیرا آنها به امر او عمل مى کنند، پس خداوند، جل ذکره، از میان فرشتگانش فرستادگان و سفرایى را بین خود و بندگانش برگزیده است که آنها همان کسانى هستند که در حقشان گفته شده است: «خداوند از میان فرشتگان و مردم فرستادگانى برمى گزیند» (15) ... پس هر کس که اهل گناه باشد قبض روحش را فرشتگان عذاب به عهده مى گیرند، و براى فرشته مرگ، یاورانى است از فرشتگان رحمت و عذاب که امر او را انجام مى دهند، و در واقع فعل آنها فعل اوست و همه آنچه آنها انجام مى دهند به او نسبت داده مى شود، و بنابراین فعل آنها فعل فرشته مرگ است و فعل فرشته مرگ فعل خداوند، زیرا خداوند جانها را به دست هر کس که بخواهد مى گیرد و به دست هر کس که بخواهد، مى بخشد، محروم مى کند، پاداش مى دهد و مجازات مى کند. و همانا فعل امناى او فعل اوست.» (16)
دوستم گفت: یعنى ما معتقدیم به اینکه پیامبران و پیشوایان علاوه بر نقشى که در تبلیغ و هدایت دارند نقشى هم در کارهایى که خداوند در جهان طبیعت، و نسبت به اشخاص و جوامع انجام مى دهد، دارند.
- بله، ما ناگزیر به این اعتقادیم، زیرا آیات قرآن بر این موضوع دلالت دارد و احادیث و سیره نیز در این موضوع صراحت دارند... اما ما نسبت به حدود این نقش و تفصیل آن اطلاعى نداریم، و ظاهرا این از اسرار خداوند تعالى است، چرا که خداوند سبحان بیشتر افعالش را بر مخفى بودن بنا گذاشته است. تا آنجا که به پیامبرش موسى درباره آخرت فرمود:
«همانا رستاخیز آمدنى است، مى خواهم جهنگام ج آن را پنهان دارم. تا هر کس به آنچه مى کند پاداش داده شود.» (17)
- بنابراین وهابیون حق خواهند داشت که ما را متهم کنند که شما پیامبران و پیشوایان را شرکاى خداوند قرار مى دهید.
- خداوند از این نسبتها منزه است. چگونه آنها مى توانند ما را به این موضوع متهم کنند تنها به سبب اینکه ما معتقدیم خداوند تعالى، در روى زمین چراغ و چراغدانى دارد که مثلى براى نور اوست، و در شب قدر هر سال فرشتگانش را بر آن نازل مى کند.
دوست من! این موضوع که کسانى دانسته و یا ندانسته مؤمنین را به شرک متهم مى کنند نباید تو را ناراحت کند، بلکه از ایشان باید سؤال کرد که آیا اگر با آیه و یا حدیث صحیحى ثابت شد که خداوند تعالى بخشى از کارهایش را به واسطه فرشتگان، فرستادگان و اولیائش انجام مى دهد، و ما این موضوع را پذیرفتیم و بدان ایمان آوردیم، ما مشرکیم؟
آیا این سخن خداوند را نخوانده اى که: «بگو اگر خداى رحمان را فرزندى مى بود، پس من نخستین پرستنده جوى ج بودم، پاک است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگار عرش، از آنچه جاو را به ناشایست ج وصف مى کنند.» (18) یعنى اینکه، اى پیامبر بگو من هر آنچه را که از جانب پروردگارم به من رسد پیروى مى کنم، پس اگر او به من خبر دهد که فرزندى دارد و مرا به عبادتش امر کند، من اولین کسى هستم که او را عبادت مى کنم، اما خداوند منزه از این نسبتهاست و ما هم مى گوییم که اگر دلیلى از کتاب خدا و یا سنت پیامبرش بر ما اقامه شد که خداوند تعالى برخى از افعالش را به واسطه فرشتگان و فرستادگانش انجام مى دهد، ما آن را مى پذیریم و اطاعت مى کنیم. و این همان توحید است و به آنها هم که ما را متهم مى کنند مى گوییم: قبل از آنکه مردم را متهم کنید توحید را بفهمید و بشناسید.
کسانى که ما را متهم به شرک مى کنند، در واقع خدا را به این شرط به یگانگى مى پذیرند که او افعالش را مستقیما و بدون هیچ واسطه اى انجام مى دهد و یا لااقل به واسطه فرشتگان انجام مى دهد نه به واسطه انسانها و سایر مخلوقات... اما ما خدا را بى هیچ شرطى به یگانگى مى پرستیم، و کارهاى او را با هر واسطه اى که انجام دهد مى پذیریم و مطابق فرمایش امیرالمؤمنین (ع)، معتقدیم که فعل امناى خداوند در واقع همان فعل اوست. حال کدامیک از این دو گونه توحید و یگانه پرستى برتر و ژرف تر است؟
- راستى، امام مهدى در مدینه چه مى کند و با چه کسانى زندگى مى کند؟
- او همانگونه زندگى و رفتار مى کند که خضر، آیا قصه موسى و خضر (ع)، را در قرآن نخوانده اى؟
- چرا خوانده ام، ولى آیا همه علماى دین به این موضوع معتقدند که خضر پیوسته زنده است و روزى مى خورد؟
- بله، از طریق شیعه روایات صحیحى وارد شده که خضر پیوسته زنده و مشغول به کار است، و این موضوع در نزد بیشتر علماى اهل سنت هم پذیرفته شده است. و حتى «محى الدین بن شرف النورى »، در کتاب «المجموع فى شرح المهذب » به هنگام بحث از موضوع استحباب و دلجویى کردن از خویشاوندان میت و تسلى بخشیدن آنها، نقل مى کند که علما بر این موضوع به دلجویى کردن خضر از اهل بیت پیامبر به هنگام وفات آن حضرت استدلال کرده اند. (19)
قصه خضر و موسى را در قرآن بخوان تا بدانى که او از طرف خداوند به انجام عملیات خاصى - اگر این تعبیر درست باشد - ماموریت دارد، و حتى پیامبر خدا حضرت موسى (ع)، که یک روز یا دو روز با او همراه بود از او چیزهایى مشاهده کرد که نتوانست تحمل کند.
از پیامبر (ص)، روایت شده است که فرمود: «خداوند موسى را رحمت کند که نسبت به کارهاى عالم جخضرج شتاب کرد. اگر او قدرى شکیبایى مى کرد. عجایب زیادى را از جحضرت خضرج مشاهده مى کرد.» (20)
از این برمى آید که پیامبر ما (ص)، این عجایب را دیده است!
- این عجایب چیست؟
- دوست من نحوه اداره امور جهان توسط خداوند، و ربوبیت او نسبت به ما شباهت به گلوله یخ شناور در آب دارد که تنها یک دهم آن براى ما قابل مشاهده است و نه دهم آن از چشم ما پنهان است.
هر مرحله از تدبیر پنهان خداوند عزوجل جنسبت به عالم ج از مرحله قبلى شگفت آورتر و فهم آن مشکلتر است. زیرا هر مرحله اى با قوانینى به انجام مى رسد و با وسایلى ظهور مى یابد که از قوانین و وسایل مراحل قبلى ژرف تر است.
ما اگرچه نمى دانیم که جایگاه پیامبر ما و اهل بیتش (ص)، در این مراحل چگونه است، اما همین قدر مى دانیم که ایشان نور خدا در زمین هستند و خداوند هر کارى را بخواهد به دست ایشان به انجام مى رساند.
- مثل روزى رساندن و مرگ و زندگى؟
- بله، چه مانعى دارد؟ آیا تو مى خواهى که خداى تعالى را از اینکه کسى را مامور انجام فعلى از افعال خود کند باز دارى؟ و یا اینکه مى خواهى مانع عطاى او به پیامبرانش شوى؟
چه مانعى وجود دارد که خداوند پیامبرانش را به انجام یکى از این امور فرمان دهد و به آنها قدرت انجامشان را عطا کند، و آنها هم این امور را به امر خداوند و اذن او و نه به امر و قدرت خودشان انجام دهند. زیرا آنها اگرچه بندگان مخلوق خداوند هستند و هیچ اراده اى از خود ندارند «اما ایشان بندگان گرامى خداوندند که در سخن از خدا پیشى نمى گیرند و هر کارى را به امر او انجام مى دهند.» (21)
- آیا در حال حاضر غیر از خضر و امام مهدى کسى که مامور به چنین عملیات خاصى باشد یافت مى شود؟
- در بعضى روایات به نقل از حضرت موسى (ع)، آمده است که: «هنگامى که من و خضر در کنار دریا بودیم، در مقابل دیدگان ما پرنده اى از آسمان فرود آمد و قطره اى از آب دریا را با منقار خود برداشت و آن را به طرف شرق پرتاب کرد و براى بار دوم قطره اى از آب دریا را برداشت و آن را به طرف غرب پرتاب کرد و براى بار سوم هم همین کار را تکرار کرد و این بار قطره آب را به طرف آسمان پرتاب کرد، و در مرتبه چهارم آن پرنده قطره آب را به طرف زمین پرتاب کرد و بالاخره در مرتبه پنجم قطره آب را در دریا انداخت. من و خضر از این عمل پرنده سخت شگفت زده شدیم و من رو به خضر کردم و از او علت این کار را پرسیدم اما او گفت که من هم نمى دانم.
همچنانکه ما در حیرت و تعجب بودیم متوجه ماهیگیرى شدیم که در دریا مشغول ماهیگیرى بود، او رو به ما کرد و گفت: چه شده است، آیا از کار این پرنده در حیرت شده اید؟ و ما گفتیم: که بله، همین طور است. آن مرد گفت: من مرد ماهیگیرى بیش نیستم اما اشاره این پرنده را درک مى کنم، چطور شما دو نفر که پیامبر خدا هستید آن را درک نمى کنید؟ ما در جواب او گفتیم: ما جز آنچه را که خداوند عزوجل به ما آموخته است نمى دانیم...» (22)
از این روایت و سایر روایات مشابه آن به دست مى آید که خداوند تعالى را اولیاء مورد اعتماد متعددى است که بواسطه آنها هر آنچه از افعالش را که اراده کند انجام مى دهد، چنانکه خداى تعالى در جایى فرموده است:
«لشکریان آسمان و زمین از آن خداست.» (23)
و در جایى دیگر فرموده است:
«[و شمار] سپاهیان پروردگارت را جز او نداند.» (24)
اما در این میان براى امام مهدى (ع)، در بین لشکریان خداى تعالى و اولیاء او جایگاهى برجسته و ممتاز است.
- یعنى اینکه جایگاه امام مهدى از خضر و آن صیاد برتر و بالاتر است؟
- بله، چرا که پیامبر ما (ص)، نه تنها از خضر (ع)، بلکه بطور مطلق داناتر و برتر از همه پیامبران است و ائمه (ع)، عترت پیامبر، اوصیاء او و وارثان علم او هستند و طبیعى است که علم وصى هر پیامبر با علم خود آن پیامبر و علم هر نائب با علم منوب عنه تناسب دارد. به معناى اینکه وقتى ابراهیم (ع) داناتر و برتر از پیامبران پیش از خود باشد پس بناچار باید اوصیاء و جانشینان او داناتر از اوصیاء و جانشینان پیامبران پیش او باشند. بنابراین پیشوایان ما هم مى بایست از همه اوصیاء پیش از خود برتر و داناتر باشند پس دیگر تعجبى نخواهد داشت که بگویم آنها از خضر علیه السلام، داناتر هستند.
دوست من، از تو مى پرسم، آیا به صداقت و عصمت پیامبر (ص)، معتقد هستى؟ یعنى اینکه اگر پیامبر از جایگاه خود و اهل بیتش در نزد خداوند به ما خبر داد، آیا تو مى پذیرى که این خبر او درست است و مشمول این سخن خداوند است که: «او از هواى نفس سخن نمى گوید، نیست این [قرآن] مگر وحیى که به او فرستاده مى شود.» یا اینکه همچون بعضى از مسلمانها مى گویى که پیامبر هم انسانى است که از سر خشنودى و یا خشم سخن مى گوید و گاه خودش و یا اهل بیتش را به بیشتر آز آنچه شایسته آن هستند مى ستاید؟!
- بخدا پناه مى برم از اینکه بخواهم چنین سخنى بگویم، بلکه مى گویم او در همه سخنانش از سوى خدا تایید مى شود و هرگز از سر هوا و هوس سخن نمى گوید.
- بنابراین براى تو معلوم خواهد بود که نصوص ثابت و قطعى دلالت دارند بر اینکه مساله پیامبر و اهل بیت او از اساس جبا مساله سایر پیامبران و اوصیاءج متمایز است. و خداوند تعالى نور محمد و اهل بیت او را قبل از آنکه آدم را بیافریند و روح خود را در آن بدمد، آفرید.
من ابتدا این نصوص را در منابع شیعى دیدم اما بعدها چنین نصوصى را در منابع برادران اهل سنت و در تالیفات بعضى از مؤلفانى که در حد توان سعى در کم رنگ جلوه دادن اهمیت و جایگاه اهل بیت دارند، نیز مشاهده کردم، و بتازگى نیز این موضوع را در مقدمه اى که مسعودى بر «مروج الذهب » نوشته است ملاحظه کردم، آنجا که او بنا بر عادت تاریخ نگاران از شروع خلقت جهان بحث کرده و حدیث خلقت نور محمدى قبل از خلقت آدم را آورده است. که این خود دلالت بر این دارد که این نصوص در نزد تاریخ نگاران شناخته شده مى باشد.
مسعودى در جلد اول از تاریخ خود روایتى را نقل کرده و در پایان آن تصریح مى کند که «این را از ابوعبدالله جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن على، از پدرش على بن الحسین، از پدرش حسین بن على و از امیر مؤمنان على بن ابیطالب، کرم الله وجهه، روایت کرده اند.» متن آن روایت چنین است:
از امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام روایت کرده اند که فرمود: «وقتى خدا خواست خلقت را بوجود آرد و مخلوق را بیافریند و مبدعات را ابداع کند پیش از گسترش زمین و افراشتن آسمان که در انفراد ملکوت و وحدت جبروت خویش بود مخلوق را چون غبارى بیاراست آنگاه شمه اى از نور خود را رها کرد تا بدرخشید و شعله اى از نور وى پرتو افکند و این نور در میان صورتهاى نهان فراهم شد و بصورت پیمبر ما محمد (ص) درآمد و خداوند که گوینده عزیز است فرمود تو برگزیده منتخبى و ودیعه نور و گنجینه هدایت من پیش تو است، بخاطر تو بطحا را مسطح و آب را روان و آسمان را بلند مى کنم و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم بوجود مى آورم و خاندان تو را براى هدایت مى گمارم و از علم نهان خود بهره ورشان مى کنم تا نکته اى براى آنها مشکل نباشد و چیزى از آنها نهان نماند و آنها را حجت خلق و نشانه قدرت و وحدانیت خویش مى کنم. آنگاه درباره ربوبیت و خلوص و وحدانیت از آنها شهادت گرفت و از پس این شهادت که گرفته شد انتخاب محمد و آل وى را با بصیرت خلق بیامیخت و به آنها وانمود که هدایت با اوست و نور از اوست و امامت در خاندان اوست تا سنت عدل از پیش مستقر شود و عذرها برخیزد آنگاه خداوند مخلوق را در غیب نهان کرد و به مکنون علم خویش فرو برد آنگاه علل را برگماشت و زمان را کشید و آب را روان کرد و کف را برانگیخت و بخار را بجنبانید و عرش وى بر آب شناور شد و زمین را بر روى آب بگسترد و از آب بخارى برآورد و آن را آسمان کرد و زمین و آسمان را طاعت خواند که پذیرفتند و اطاعت آوردند. آنگاه فرشتگان را از نورى که ابداع کرده و جانها که به وجود آورده بود بیافرید و نبوت محمد صلى الله علیه و سلم را قرین توحید خویش کرد و از آن پیش که در زمین مبعوث شود در آسمان مشهور شد. و چون خدا آدم را بیافرید فضیلت او را بر فرشتگان بیان کرد و دانشى را که از پیش خاص او کرده بود عیان نمود که وقتى نام اشیاء را از او پرسیدند همه را بدو شناسانید و خدا آدم را محراب و کعبه و باب و قبله نهاد که نیکان و روحانیان نورانى را به سجده او واداشت. آنگاه آدم را به نزد فرشتگان پیشوا خواند و او را از ودیعه خویش آگاه کرد و اهمیت امانتى را که سپرده او بود وانمود که همه بهره آدم از نکویى، ودیعه نور ما بود که بدو نمود. و خداى تعالى پیوسته این نور را به روزگار نهان داشت تا محمد (ص) را به دوران فترت علنا فضیلت داد که مردم را به ظاهر و باطن و سر و علن دعوت کرد و او (ع) پیمانى را که از ذر پیش از نسل گرفته شده به یاد آورد و هرکه با او موافق شد و از چراغ نور قدیم اقتباس کرد به سر آن راه یافت و کار واضح را عیان دید و هرکه به غفلت دچار شد سزاوار غضب شد آنگاه نور را به فطرت ما انتقال داد که در امامان ما درخشید که ما نور آسمان و زمینیم و نجات به ما وابسته است و علم نهان از ماست و سرانجام کارها به ماست و همه حجت ها به ظهور مهدى ما که ختم امامان و ناجى امت و غایت نور و مصدر امور است خاتمه مى یابد که ما افضل مخلوق و اشرف موحدان و حجت پروردگار جهانیم و هر که به ولایت ما چنگ زند و دستاویز ما را بگیرد نعمت بر او فرخنده باد.» (25)
دوست من، به این سخن خداوند توجه کن که مى فرماید:
«بلکه به مردم براى آنچه خدا به آنان از فزونى و دهش خویش ارزانى داشته رشک مى برند. همانا ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ایشان را فرمانروایى بزرگ بخشیدیم. (26)
و درباره حضرت خضر نبى مى فرماید: «ما او را از نزد خویش بخشایشى داده بودیم و او را از نزد خویش دانشى آموخته بودیم.» (27)
ولى آیا به نظر تو آنچه خداوند تعالى به خضر و آل ابراهیم بخشیده است بیش از آن چیزى بوده است که به محمد و آل محمد بخشیده است؟ قطعا اینطور نیست. اما خداوند تعالى در قرآن به این موضوع تصریح نکرده است. زیرا براى امت پیامبر و سایر امتها این موضوع که محمد و خاندان او تا روز قیامت تا به این حد از برترى برخوردارند قابل پذیرش نبود.
و ما ملاحظه مى کنیم که گروهى حتى نتوانستند چیزى بسیار کمتر از این حد از برترى را تحمل کنند و رفتار آنها با اهل بیت پیامبر بسیار بالاتر از رفتار یک حکومت با گروههاى مخالف و رقباى خود بود.
دوست من! خضر به آنچه از علم باطنى به او امر مى شد مکلف بود و موسى به آنچه از علم ظاهرى به او امر مى شد اما پیامبر و پیشوایان ما به آنچه از علم باطنى و ظاهرى بدانها امر مى شد مکلف بودند.
- آیا قابل تصور است که انسانى در یک زمان هم مکلف به علم باطنى و هم مکلف به علم ظاهرى باشد؟ با اینکه در قصه موسى و خضر ملاحظه مى کنیم که علم ظاهرى و باطنى نتوانستند در مدت کوتاهى با هم همراه باشند، تا آنجا که خضر به موسى گفت: «اینک جدایى میان من و توست.» (28)
- از تو سؤالى دارم، آیا ممکن است که در جیب تو پولى باشد، و تو با اینکه احتیاج دارى که آن را خرج کنى. از خرج کردن آن خوددارى کنى؟
- بله ممکن است، ولى آیا این مثل این است که انسانى علم باطنى داشته باشد ولى به علم ظاهرى خود عمل کند؟
- بله این شبیه به آن است. اما از تو سؤالى دیگر دارم، آیا این امکان دارد که تو بدانى فلان دوستت بزودى و در همین سال از دنیا مى رود ولى با این حال هیچ اثرى بر این علمى که دارى مترتب نکنى؟ و آیا این امکان دارد که تو بر دشمنى دشمنت، شکیبایى کنى در حالى که مى توانى با دعا به درگاه پروردگار نابودى او را درخواست کنى و خداوند هم او را نابود سازد؟
قصد من از این پرسشها این بود که بدانم آیا تو مى توانى در زمانى که بر اسباب و وسایل غیرعادى تسلط دارى و یا مى توانى معجزه اى را تحقق بخشى، از آن صرف نظر کنى و با اسباب عادى و بر طبق قوانین طبیعت مادى زندگى کنى؟
- گمان نمى کنم من چنین توانى را داشته باشم و به همین خاطر هم مى گویم که هیچ انسانى توان جمع کردن بین علم باطنى و عمل به علم ظاهرى را ندارد.
- اما پیامبر و اهل بیت او به واسطه عصمتى که خداوند بدانها بخشیده است توان چنین کارى را دارند و همین هم وجه افتراق آنها با ماست.
خوب، دوست من برخیز که نشستن ما زیاد به طول انجامید...
از آن روز به بعد دوستم مرتب از جایگاه امام مهدى در نزد خداوند و نحوه زندگى و کار او سؤال مى کرد و این موضوع بطور کامل فکر و ذکر او را مشغول کرده بود و دیگر ساعتها نشستن در کنار دیوار بقیع براى او کارى دوست داشتنى شده بود...
روزى او را دیدم که در همان مکان نشسته است، در کنارش نشستم و به او گفتم: دوست من، به چه فکر مى کنى؟
- تو درباره نزول فرشتگان در شب قدر براى من صحبت کرده بودى، اما برنامه اى که آنها به خدمت حضرت صاحب الامر(ع)، عرضه کنند چیست؟
- من هم در این باره چیزى نمى دانم، تنها چیزى که در این باره مى دانم همان است که خداوند تعالى در قرآن فرموده است که: «فرشتگان و روح در آن شب به فرمان پروردگارشان از براى هر کارى فرود مى آیند.» (29) در روایتى آمده است که روزى عمربن الخطاب از پیامبر (ص)، سؤال کرد که چرا قلبش به هنگام قرائت سوره قدر بیش از هنگام قرائت دیگر سوره ها دچار رقت مى شود؟ پس پیامبر قرائت این سوره را تکرار کرد تا به این جمله «من کل امر» رسید، آنگاه به عمر گفت: آیا بعد از این دیگر چیزى باقى مى ماند؟ و عمر در جواب ایشان گفت: هرگز!
این حدیث دلالت بر گوناگونى اوامر و امورى که در شب قدر بر رسول خدا و یا بر حجت خدا بر روى زمین نازل مى شود، دارد. و از ائمه طاهرین (س)، نیز روایاتى که در آنها این معنى تایید شده و جزئیاتى از آن نیز بیان شده، نقل گردیده است.
- این مساله بزرگى است و من به این نتیجه رسیده ام که ترک تفکر در این مساله سزاوارتر است. آیا اینطور نیست؟
- تفکر ما را به شناخت چیزهاى بسیارى رهنمون مى سازد. اما شناخت آنچه در شب قدر نازل مى شود با تفکر در آن حاصل نمى شود. و ما هم مکلف به شناخت آن نیستیم. بلکه تنها بر ما واجب است که به این سخن خداوند که «فرشتگان و روح در آن شب به فرمان پروردگارشان از براى هر کارى فرود مى آیند.» (30) با همه عمومیت و اجمال آن ایمان داشته باشیم.
- قدرى در موضوع سى نفرى که حضرت صاحب الامر (ع)، با آنها سر و کار دارد، تامل کردم و به این نتیجه رسیدم که هر یک از این سى نفر بخشى از برنامه سال را از سوى آن حضرت دریافت مى کنند و مامور به اجراى آن مى شوند، آیا اینطور نیست؟
- بله احتمال دارد، همچنانکه این احتمال هم وجود دارد که به همراه نزول برنامه شیوه اجراى آن برنامه نیز نازل شود. پس در مجموع براى ما امکان اینکه با فکر و اندیشه خودمان روش کار امام مهدى، ارواحنا فداه، را درک کنیم وجود ندارد.
- من در داستان خضر در قرآن تامل کردم و به این نتیجه رسیدم که محور کارهاى او یارى و خدمت به مؤمنان در امور زندگیشان مى باشد، همچنانکه در مورد صاحبان کشتى که آن حضرت کشتى آنها را از تصرف شدن نجات داد و یا دو پسرى که حضرت خضر گنج آنها را از آسیب حفظ کرد، مشاهده مى کنیم، و نیز از کارهاى آن حضرت دفع ضرر و گمراهى از مؤمنان مى باشد، همچنانکه در مورد پدر و مادرى که فرزندى ناصالح داشتند. جو آن حضرت با کشتن پسر مانع از گمراهى پدر و مادرش شد.ج ملاحظه کنیم.
همچنین از داستان خضر (ع)، این نکته بر من روشن شد که او شخصى جهانگرد است و هرگز در یک مکان اقامت نمى کند. او در واقع زمانى که بر کشتى سوار شد، شهر و یا شهرهاى مختلفى را قصد کرده بود و در هر مکان کار و برنامه خاصى داشت. بنابراین مى توان گفت که کارهاى حضرت صاحب الامر گروهى که با آن حضرت هستند نیز بر محور خدمت مادى و معنوى به مؤمنان دور مى زند و آنها نیز در یک مکان اقامت نمى کنند و دائم در حال حرکت از نقطه اى به نقطه دیگرند.
- بله همینطور است. در روایتى وارد شده است که گنج آن دو پسر جکه حضرت آن را از آسیب حفظ کردج در واقع لوحه اى زرین بود که بر آن دانش و حکمت نقش بسته بود. پس خدمت خضر به آن دو هم خدمتى در امر زندگى مادى آنها و هم خدمتى در طریق هدایت آنها بود.
- بنابراین معناى روایتى که مى گوید آنها در مدینه سکونت دارند چیست؟
- مدینه در واقع پایگاه و مقر اقامت آنهاست و این منافاتى با حرکت دائمى و رفت و آمد آنها به نقاط مختلف ندارد. و من از دوستم که در کنار دیوار بقیع نشسته بود جدا شدم در حالى که همچنان در اندیشه بود.
پى نوشتها:
1- ر. ک: الکلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتاب الاسلامیه،1367، ج 1: ص 340.16. ح (م).
2- نور/ 35 -37.
3. نور/36.
4. السیوطى، جلال الدین، الدرالمنثور فى التفسیر بالماثور، بیروت، دارالمعرفة، ج 5، ص 50.
5 و6. واقعه. 75 - 78.
7. سجده / 11.
8 . زمر / 42.
9. نحل / 32.
10. زمر / 42.
11. سجده/ 11.
12. انعام / 61.
13. نحل / 32.
14.نحل / 28.
15. حج / 75.
16. الطبرسى، احمد بن على بن ابیطالب، الاحتجاج، بیروت، اعلمى، ص 244-247.
17- طه/ 15.
18. زخرف / 81 - 82.
19. النووى، محى الدین بن شرف، المجموع فى شرح المهذب، بیروت، دارالمعرفة، ج ، ص.
20. المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرالاخبارالائمه الاطهار، بیروت، مؤسسة الوفاء،1403 ق، ج 13، ص 301.
21. انبیاء/27.
22. المجلسى، محمد باقر، پیشین ،ج 26،ص 199- 200.
23. فتح/ 4.
24. مدثر/ 31.
25. المسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مروج الذهب و معاون الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران - انتشارات علمى - فرهنگى، 1374، ج 1، ص 24- 25.
26. نساء/ 54.
27. کهف/ 85.
28. کهف/ 78.
29. قدر / 4.
30. قدر / 4.

تبلیغات