قثم بن عباس، سردارى بزرگ
آرشیو
چکیده
متن
نامه امام على(ع) بزرگوارى و مقام علمى و اجتهادى جناب قثم را نشان مىدهد و گواه صداقت، مدیریت و عدالت او است. امیرمؤمنان على صلى الله علیه و آله به وى اجازه فتوا و تصرف در بیت المال داد و او را نماینده و سفیر تام الاختیار خود در حجاز ساخت.
توطئه عمروعاص
در سال39 ه ق عمروعاص معاویه را به فرستادن نماینده و تعیین امیرالحاج در مراسم حج ترغیب کرد. معاویه «یزیدبن شجره روهاوى» را همراه سه هزار جنگجوى کارآزموده براى تبلیغ دیدگاه سیاسى خویش و شوراندن مردم علیه امیرمؤمنان على(ع) به مکه گسیل داشت. او به یزید بن شجره فرمان داد والى مکه و امیرالحاج على(ع) را برکنار کند. این تصمیم معاویه و عمروعاص بسیار مخفى بود.
على(ع) از توطئه معاویه آگاه شد و خطاب به فرماندارش در شهر مکه چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
من عبدالله علىامیرالمؤمنین الى قثم بن عباس. سلام علیک
اما بعد فان عینى کتب الى یعلمنى انه وجه الى الموسم اناس. من اهل الشام، العمى القلوب، الصم الاسماع، الکمه الابصار، الذین یلبسون الحق بالباطل، و یطیعون المخلوق فى معصیة الخالق، و یحتلبون الدنیا درها و یشترون عاجلها بآجل الابرار المتقین، و لن یفوز بالخیر الا عامله، و لا یجزى جزاء الشر الا فاعله،
«وقد وجهت الیکم جمعا من المسلمین ذوى بسالة ونجدة مع الحسیب الصلیب الورع التقى معقل بن قیس الریاحى. و قد امرته باتباعهم و قص آثارهم حتى ینفیهم من ارض الحجاز»
فاقم على ما فى یدیک قیام الحازم الصلیب، والناصح اللبیب، التابع لسلطانه، المطیع لامامه، و ایاک و ما یعتذر منه، و لا تکن عند النعماء بطیرا، و لا عند الباساء فشلا. (و لا یبلغنى عنک وهن و لا خور، و ما تعتذر منه، و وطن نفسک على الصبر فى الباساء و الضراء، و لا تکونن فشلا، و لاطائثا و لا رعدیدا.) (1) (2)
بعد از حمد الهى، مامور اطلاعاتى من از مغرب «شام» گزارش داده است که مردمى از شام از طرف معاویه به سوى حج گسیل گشتهاند. مردمانى کوردل، کر و نابینا; کسانى که حق را از راه باطل مىجویند; در نافرمانى خدا، از مخلوق پیروى مىکنند، به بهانه دین، شیردنیا را مىدوشند و دنیاى حاضر را به جاى آخرت نیکوکاران پرهیزگار مىخرند; و هرگز به خیر و نیکى نرسد مگر نیکوکار; و هرگز کیفر بدى نبیند مگر بدکردار.
جماعتى از مؤمنان و صاحبان فضل و استقامت را، به فرماندهى مرد پرهیزگار «معقل» فرزند قیس، به سوى شما فرستادم و به ایشان امر کردم که «لشکرمعاویه» را از سرزمین حجاز اخراج کنند.
پس در حفظ حکومت مکه و نظام و آرامش آن چون شخصى دوراندیش، پایدار، دلسوز و خردمند، که پیرو سلطان و فرمانبردار «امام و پیشوایش» است، استوار باش; و بناید کارى کنى که بعدا به عذر خواهى منجر شود. هنگام خوشىها، زیاد شادمان نشوى و در سختىها هراسان نباشى; و نرسد مرا خبرى از تنبلى و سستى تو که بعدا از آن عذر خواهى کنى; و خود و اطرافیان و فرمانبرداران خویش را براى صبر در مقابل سختىها و مشکلات و پیشامدها آماده کن.
نامه حضرت چند مطلب را روشن مىکند:
الف ) امام در مرکز تصمیمگیرى معاویه نیروى اطلاعاتى داشت که اخبار و پیشامدهاى شام را به حضرت گزارش مىداد.
ب ) تربیتیافتگان معاویه صفاتى زشت داشتند.
ج ) هدف معاویه و دوستانش رسیدن به دنیا بود و دین را وسیله قرار داده بودند.
د ) دوراندیشى و خیرخواهى مسؤولان از عوامل مؤثر در حفظ حکومت است. حتى استقامت فردى نیز مفید است.
همزمان با رسیدن نامه حضرت على(ع) به دست قثم، وى مردم را به مسجد فرا خواند. بر منبر رفت، بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر پیامبر اسلام(ص)، ایشان را در جریان آمدن سپاه شام و اهداف آنان قرار داد و نظرشان را جویا شد. او از حاضران خواست که بگویند براى جهاد و دفاع آمادگى دارند یا خیر؟!
حاضران سکوت اختیار کردند، استاندار امیرمؤمنان فرمود: دریافتم شما در چه اندیشهاید و مىدانم براى دفاع آمادگى ندارید.
وقتى جناب قثم خواست از منبر پایین آید، «شیبهبن عثمان عبدى» گفت: اى امیر! ما در بیعت و تعهدمان ثابت قدم و وفاداریم. آنچه دستور فرمایید، انجام مىدهیم.
بقیه سکوت را ترجیح دادند. (3) نماینده امیرمؤمنان(ع) رهسپار پایگاهش شد.
«ابوسعید خدرى»، صحابى بزرگ که تازه از مدینه رسیده بود، خدمت نماینده على(ع) رسید و گفت: چه تصمیم دارید؟
قثم جواب داد: سپاه شام به فرماندهى «یزید بن شجره» نزدیک مکه است و مردم مکه با سکوتشان نداى یارىام را پاسخ منفى دادند. ما ناگزیریم جهتحفظ بیت المال و جانمان به کوههاى اطراف مکه برویم تا سپاه امام على(ع) برسد. (4)
ابوسعید گفت: روزى که از مدینه به طرف مکه حرکت کردم از بازرگانان کوفى شنیدم که سپاهى از جانب على(ع) به قصد مکه آماده حرکت است.
والى مکه: آرى، نامهاى از امیرمؤمنان على(ع) برایم رسیده، او اطمینان داده معقل را همراه جماعتى از مؤمنان جهت دفع فساد شامیان روانه کند. تا رسیدن ایشان، ما به کوههاى اطراف مکه پناه مىبریم.
ابوسعید: آیا جواب پسرعمومیت را دارى که قبل از رسیدن آنها شهر را ترک مىکنى؟ پیشنهاد بهتر آن است در شهر باشید و صبر کنید تا آنها وارد شوند. اگر قدرت بر جنگ و دفاع داشتید، وارد میدان شوید وگرنه به کوههاى اطراف مکه بروید. در این صورت معذورید. (5)
قثم این پیشنهاد خیرخواهانه را پذیرفت و در شهر ماند. یزید بن شجره با لشکر شام دو روز قبل از «ترویه» به عرفات رسید و اعلام داشتبراى جنگ نیامده است. یزید بن شجره گفت: یکى از صحابى بزرگ را بیاورید. ابوسعید خدرى را بردند. یزید گفت: امسال به افاق هم شخصى را به امامتحج انتخاب کنیم. نه من باشم و نه قثم.
ابوسعید پاسخ داد: باید نزد قثم بروم و نظر وى را جویا شوم.
والى مکه با گزینش فرد سوم موافقت کرد. مردم و بزرگان مکه به اتفاق «شیبهبن عثمان العبدى» را انتخاب کردند و او همراه مردم در سال39 ه ق مراسم حج را به پایان رسانید. (6)
نماینده امیرمؤمنان على(ع) در انتظار رسیدن سپاه امامش لحظهشمارى مىکرد که شامیان مکه را به قصد شام ترک کردند.
«معقل بن قیس» همراه سپاه اسلام به نزدیکى مکه رسید. حجاجى که برگشته بودند، خبر رفتن شامیان را به ایشان دادند. معقل آنها را دنبال کرد. او وقتى به وادى القرى رسید که شامیان حرکت کرده بودند. سپاه اسلام ده تن از سپاه یزید بن شجره را دستگیر کرد و به کوفه برد. (7)
یار وفادار على(ع)
قثم بن عباس تا هنگام شهادت امیرمؤمنان على(ع) نماینده و فرماندار وى در حجاز و توابع آن بود.
بعد از شهادت على(ع) جناب قثم بن عباس در گسترش فرهنگ دین مقدس اسلام بسیار کوشید و در جهت جلوگیرى از بدعت در سیره پیامبر اسلام(ص) و رسانیدن پیام ناب محمدى به مناطق مختلف سفر کرد. او در زمان حکومت معاویه بدون حکم رسمى مدتى در یکى از شهرهاى خراسان بزرگ فرماندار بود. (8)
قثم همراه سپاه اسلام، به فرماندهى سعیدبن عثمان، سرزمین بلخ را پشتسرگذاشت، از رود جیحون یا ماوراءالنهر عبور کرد. (9)
خدمات قثم در ماوراءالنهر
سردار فاتح اسلام، جناب قثم بن عباس، بعد از تسخیر سمرقند، با تعدادى از سربازان جهت تعلیم و ترویج احکام دین مقدس اسلام در آن سرزمین ماندگار شد. (10) او افزون بر آموزش حقایق وحى، خدمات اجتماعى بسیار به مردم آن دیار ارائه کرد که بخشى از آن چنین است:
1 ) دستور داد جوى آبى حفر کردند تا بیدمیدان و نوباغ سبزى کارى شود. (11)
2 ) مصلایى بزرگ در بیرون شهر بر دروازه شیخ زاده بنیان نهاد. (12)
3 ) معبد و بتخانه کافران را ویران و به جاى آن مسجد جامع سمرقند را بنیاد کرد. (13)
درخشش خورشید اسلام در سمرقند، دشمنان اسلام را نگران ساخت و سرانجام لشکر خاقان چین به سمرقند حمله کرد. (14)
شهادت
عموزاده رسولالله صلى الله علیه و آله پیشاپیش مردم آن سامان در چندکیلومترى شهر سمرقند با سپاه خاقان درگیر شد. در این نبرد، تیرى به پیشانى مبارکش اصابت کرد و او در کنار چشمه آبى که در چندکیلومترى شرق سمرقند قرار دارد، در تابستان56 هجرى قمرى به دیدار حق شتافت. (15)
آن چشمه را مشهد مىنامند; زیرا حضرت قثم در آن مکان به شهادت رسیده است.
از جمله کسانى که بسیار با رسولالله شباهت داشت قثم بن عباس بود که پدرش چنین شعرى سروده:
بابى یا قثم
یاشبیه ذى الکرم
«پدرم فداىتو اىقثم اىآنکه شبیه بهپیامبر صاحبکرم هستى.»
خوش سیما و گشاده رو و خوش اندام بود، رنگ روشن به سرخى آمیخته داشت، داراى چشمان سیاه و گشاده و مژههایى بلند و ریش کاملى بود، در گفتارش صراحت داشت و شیرین سخن مىگفت و زبانش فصیح و کامل بود. (16)
مرقد مطهر سرباز فداکار و گمنام اسلام حضرت قثم بن عباس بیرون شهر سمرقند در کنار قبرستان «بنوناجیه» در قلعه معروف و تاریخى افراسیاب واقع شده است. تربت گلگون او کعبه عاشقان حق و طبیب دردمندان و حلال مشکلات درماندگان است. (17)
حرم قثم
بارگاه حضرت قثم با طراحى دقیق هنرى بنا شده است. عمارتى عالى، با صفا و زیبا دارد و رنگ لاجوردىاش مردم را به سوى خود مىکشاند. (18)
در ایام دولت امیرتیمور گورکان آرامگاه سردار شهید آل هاشم عمارت یافت و در سال 735 آماده پذیرایى از زائران شد.
تاریخ بناى مسجد کلان مشخص نیست.
در بالاى دروازه آن از طرف داخل در یک سمت نام سلطان احمد و در طرف دیگرش نام سلطان ابوسعید نوشته شده است. بدین سبب، بعضى گمان مىکنند سلطان ابوسعید قبل از امیر تیمورگورکانى به عمارت آن پرداخته است. تاریخ اتمام دروازه و کندهکارى آن سال 760 ه ق است. (19)
مسجد داخل صحن و حجرههایى که در آخر پلکانها در کنار راهرو عمومى واقع شده، در سال 838 هجرى قمرى به وسیله میرزا الغ ساخته شده است. در زمان سلطان سنجر، در بالاى تل خندق سمرقند طرف غربى چشمه مشهد، مدرسهاى به نام «قثمیه» بنا کردند که اکنون اثرى از آن باقى نمانده است. در بالاى پلکانهاى شرقى در روضه، مدرسهاى است که در ایام دولت امیر حیدرپادشاه بنانهاده شده است. در اطراف آرامگاه قثم گنبدهاى قاضىزاده رومى و همسران و خواهران امیرتیمورگورکانى بارنگهاى زیبا و کاشىکارى فیروزهاى چشمان تماشاگران را جلب مىکند.
تعدادى از سربازان اسلام نیز در این مکان به خاک سپرده شدهاند. نام برخى از این بزرگان عبارت است از:
1 ) شیخ اسلام ابوالحسن.
2 ) ابونصر قصاب.
3 ) امیر خراسان.
4 ) محمد بن مالک اژدر که در نزدیکى بارگاه جناب قثم مدفون است. مشهور آن است که محمد از یاران قثم بود و در همان جنگ به شهادت رسید.
5 ) خواجه دانیال که در طرف شرقى قلعه افراسیاب کنار چشمه آب مدفون است. او نیز از یاران قثم بن عباس بوده است، هرچند مردم مزارش را مقبره دانیال نبىمىخوانند. (20)
سنت دیرینه مردم
یکى از سنتهاى دیرینه مردم سمرقند این است که همه ساله شب دوشنبه آخر سال شمسى در کنار چشمه مشهد جمع مىشوند، با آن آب غسل مىکنند، از آن مىنوشند و عقیده دارند که جناب قثم در کنار همان آب شهید شده است. (21)
جناب عباس، عموى حضرت رسولالله صلى الله علیه و آله یازده فرزند داشت. شش تن از آنها به نامهاى فضل، عبدالله، عبیدالله، قثم، معبد، عبدالرحمان و ام حبیب فرزند ام الفضل بودند. نام چهار فرزند دیگر عباس چنین است:
عون، کثیر، تمام و حارث. (22)
عبدالله بن یزید هلالى درباره ام الفضل مىگوید: هیچ زن نجیبى چون امالفضل شش فرزند بزرگ به دنیا نیاورده است. باید زنان و مردان او را گرامى بدارند. (23)
مزار آن برادران از یکدیگر دور افتاده است.
فضل در «یرموک» سوریه مدفون است. عبدالله در مدینه، عبیدالله در یمن، معبد و عبدالرحمن در آفریقا و قثم در سمرقند. (24) وقتى خبر شهادت قثم بن عباس به برادرش عبدالله رسید، گفت: میان زادگاه و آرامگاهش بسیار فاصله است; در مدینه به دنیا آمد و در سمرقند دنیا را وداع گفت. (25)
پىنوشتها:
1 - نهجالبلاغه، فیضالاسلام،نامه33، ص 942.
2 - ناسخ التواریخ، ج 1، ص 341.
3 - الفتوح، ابن اعثم کوفى، ص709.
4 - همان، ص 710.
5 - همان، ص 711; سیماى کارگزاران على(ع)، علىاکبرذاکرى، ج 1، ص 115.
6 - الفتوح، ص 711-712.
7 - همان، ص713.
8 - الاعلاق النفسیه، ابن رسة، ص 201; فضائل بلخ، واعظ بلخى، ص 30.
9 - مجله حبل الله، انتشارات سید جمال الدین، شماره 31، ص 11.
10- سیماى سمرقند، ص 88.
11 - قندیه، ص 2.
12 - همان، ص23-25.
13 - همان.
14 - سیماى سمرقند، ص89.
15 - همان، ص 90 و89.
16 - تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 514; بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 22، ص 250: نهایة الارب، ج7، ص29.
17 - سمریه، ص59.
18 - همان، ص 60.
19 - همان، ص63.
20 - همان، ص 64; سیماى سمرقند، ص59.
21 - همان، ص36-42.
22 - سیماى کارگزاران على(ع)، ج 1، ص136.
23 - همان.
24 - ناسخ التواریخ، ص 421.
25 - تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 172.
توطئه عمروعاص
در سال39 ه ق عمروعاص معاویه را به فرستادن نماینده و تعیین امیرالحاج در مراسم حج ترغیب کرد. معاویه «یزیدبن شجره روهاوى» را همراه سه هزار جنگجوى کارآزموده براى تبلیغ دیدگاه سیاسى خویش و شوراندن مردم علیه امیرمؤمنان على(ع) به مکه گسیل داشت. او به یزید بن شجره فرمان داد والى مکه و امیرالحاج على(ع) را برکنار کند. این تصمیم معاویه و عمروعاص بسیار مخفى بود.
على(ع) از توطئه معاویه آگاه شد و خطاب به فرماندارش در شهر مکه چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
من عبدالله علىامیرالمؤمنین الى قثم بن عباس. سلام علیک
اما بعد فان عینى کتب الى یعلمنى انه وجه الى الموسم اناس. من اهل الشام، العمى القلوب، الصم الاسماع، الکمه الابصار، الذین یلبسون الحق بالباطل، و یطیعون المخلوق فى معصیة الخالق، و یحتلبون الدنیا درها و یشترون عاجلها بآجل الابرار المتقین، و لن یفوز بالخیر الا عامله، و لا یجزى جزاء الشر الا فاعله،
«وقد وجهت الیکم جمعا من المسلمین ذوى بسالة ونجدة مع الحسیب الصلیب الورع التقى معقل بن قیس الریاحى. و قد امرته باتباعهم و قص آثارهم حتى ینفیهم من ارض الحجاز»
فاقم على ما فى یدیک قیام الحازم الصلیب، والناصح اللبیب، التابع لسلطانه، المطیع لامامه، و ایاک و ما یعتذر منه، و لا تکن عند النعماء بطیرا، و لا عند الباساء فشلا. (و لا یبلغنى عنک وهن و لا خور، و ما تعتذر منه، و وطن نفسک على الصبر فى الباساء و الضراء، و لا تکونن فشلا، و لاطائثا و لا رعدیدا.) (1) (2)
بعد از حمد الهى، مامور اطلاعاتى من از مغرب «شام» گزارش داده است که مردمى از شام از طرف معاویه به سوى حج گسیل گشتهاند. مردمانى کوردل، کر و نابینا; کسانى که حق را از راه باطل مىجویند; در نافرمانى خدا، از مخلوق پیروى مىکنند، به بهانه دین، شیردنیا را مىدوشند و دنیاى حاضر را به جاى آخرت نیکوکاران پرهیزگار مىخرند; و هرگز به خیر و نیکى نرسد مگر نیکوکار; و هرگز کیفر بدى نبیند مگر بدکردار.
جماعتى از مؤمنان و صاحبان فضل و استقامت را، به فرماندهى مرد پرهیزگار «معقل» فرزند قیس، به سوى شما فرستادم و به ایشان امر کردم که «لشکرمعاویه» را از سرزمین حجاز اخراج کنند.
پس در حفظ حکومت مکه و نظام و آرامش آن چون شخصى دوراندیش، پایدار، دلسوز و خردمند، که پیرو سلطان و فرمانبردار «امام و پیشوایش» است، استوار باش; و بناید کارى کنى که بعدا به عذر خواهى منجر شود. هنگام خوشىها، زیاد شادمان نشوى و در سختىها هراسان نباشى; و نرسد مرا خبرى از تنبلى و سستى تو که بعدا از آن عذر خواهى کنى; و خود و اطرافیان و فرمانبرداران خویش را براى صبر در مقابل سختىها و مشکلات و پیشامدها آماده کن.
نامه حضرت چند مطلب را روشن مىکند:
الف ) امام در مرکز تصمیمگیرى معاویه نیروى اطلاعاتى داشت که اخبار و پیشامدهاى شام را به حضرت گزارش مىداد.
ب ) تربیتیافتگان معاویه صفاتى زشت داشتند.
ج ) هدف معاویه و دوستانش رسیدن به دنیا بود و دین را وسیله قرار داده بودند.
د ) دوراندیشى و خیرخواهى مسؤولان از عوامل مؤثر در حفظ حکومت است. حتى استقامت فردى نیز مفید است.
همزمان با رسیدن نامه حضرت على(ع) به دست قثم، وى مردم را به مسجد فرا خواند. بر منبر رفت، بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر پیامبر اسلام(ص)، ایشان را در جریان آمدن سپاه شام و اهداف آنان قرار داد و نظرشان را جویا شد. او از حاضران خواست که بگویند براى جهاد و دفاع آمادگى دارند یا خیر؟!
حاضران سکوت اختیار کردند، استاندار امیرمؤمنان فرمود: دریافتم شما در چه اندیشهاید و مىدانم براى دفاع آمادگى ندارید.
وقتى جناب قثم خواست از منبر پایین آید، «شیبهبن عثمان عبدى» گفت: اى امیر! ما در بیعت و تعهدمان ثابت قدم و وفاداریم. آنچه دستور فرمایید، انجام مىدهیم.
بقیه سکوت را ترجیح دادند. (3) نماینده امیرمؤمنان(ع) رهسپار پایگاهش شد.
«ابوسعید خدرى»، صحابى بزرگ که تازه از مدینه رسیده بود، خدمت نماینده على(ع) رسید و گفت: چه تصمیم دارید؟
قثم جواب داد: سپاه شام به فرماندهى «یزید بن شجره» نزدیک مکه است و مردم مکه با سکوتشان نداى یارىام را پاسخ منفى دادند. ما ناگزیریم جهتحفظ بیت المال و جانمان به کوههاى اطراف مکه برویم تا سپاه امام على(ع) برسد. (4)
ابوسعید گفت: روزى که از مدینه به طرف مکه حرکت کردم از بازرگانان کوفى شنیدم که سپاهى از جانب على(ع) به قصد مکه آماده حرکت است.
والى مکه: آرى، نامهاى از امیرمؤمنان على(ع) برایم رسیده، او اطمینان داده معقل را همراه جماعتى از مؤمنان جهت دفع فساد شامیان روانه کند. تا رسیدن ایشان، ما به کوههاى اطراف مکه پناه مىبریم.
ابوسعید: آیا جواب پسرعمومیت را دارى که قبل از رسیدن آنها شهر را ترک مىکنى؟ پیشنهاد بهتر آن است در شهر باشید و صبر کنید تا آنها وارد شوند. اگر قدرت بر جنگ و دفاع داشتید، وارد میدان شوید وگرنه به کوههاى اطراف مکه بروید. در این صورت معذورید. (5)
قثم این پیشنهاد خیرخواهانه را پذیرفت و در شهر ماند. یزید بن شجره با لشکر شام دو روز قبل از «ترویه» به عرفات رسید و اعلام داشتبراى جنگ نیامده است. یزید بن شجره گفت: یکى از صحابى بزرگ را بیاورید. ابوسعید خدرى را بردند. یزید گفت: امسال به افاق هم شخصى را به امامتحج انتخاب کنیم. نه من باشم و نه قثم.
ابوسعید پاسخ داد: باید نزد قثم بروم و نظر وى را جویا شوم.
والى مکه با گزینش فرد سوم موافقت کرد. مردم و بزرگان مکه به اتفاق «شیبهبن عثمان العبدى» را انتخاب کردند و او همراه مردم در سال39 ه ق مراسم حج را به پایان رسانید. (6)
نماینده امیرمؤمنان على(ع) در انتظار رسیدن سپاه امامش لحظهشمارى مىکرد که شامیان مکه را به قصد شام ترک کردند.
«معقل بن قیس» همراه سپاه اسلام به نزدیکى مکه رسید. حجاجى که برگشته بودند، خبر رفتن شامیان را به ایشان دادند. معقل آنها را دنبال کرد. او وقتى به وادى القرى رسید که شامیان حرکت کرده بودند. سپاه اسلام ده تن از سپاه یزید بن شجره را دستگیر کرد و به کوفه برد. (7)
یار وفادار على(ع)
قثم بن عباس تا هنگام شهادت امیرمؤمنان على(ع) نماینده و فرماندار وى در حجاز و توابع آن بود.
بعد از شهادت على(ع) جناب قثم بن عباس در گسترش فرهنگ دین مقدس اسلام بسیار کوشید و در جهت جلوگیرى از بدعت در سیره پیامبر اسلام(ص) و رسانیدن پیام ناب محمدى به مناطق مختلف سفر کرد. او در زمان حکومت معاویه بدون حکم رسمى مدتى در یکى از شهرهاى خراسان بزرگ فرماندار بود. (8)
قثم همراه سپاه اسلام، به فرماندهى سعیدبن عثمان، سرزمین بلخ را پشتسرگذاشت، از رود جیحون یا ماوراءالنهر عبور کرد. (9)
خدمات قثم در ماوراءالنهر
سردار فاتح اسلام، جناب قثم بن عباس، بعد از تسخیر سمرقند، با تعدادى از سربازان جهت تعلیم و ترویج احکام دین مقدس اسلام در آن سرزمین ماندگار شد. (10) او افزون بر آموزش حقایق وحى، خدمات اجتماعى بسیار به مردم آن دیار ارائه کرد که بخشى از آن چنین است:
1 ) دستور داد جوى آبى حفر کردند تا بیدمیدان و نوباغ سبزى کارى شود. (11)
2 ) مصلایى بزرگ در بیرون شهر بر دروازه شیخ زاده بنیان نهاد. (12)
3 ) معبد و بتخانه کافران را ویران و به جاى آن مسجد جامع سمرقند را بنیاد کرد. (13)
درخشش خورشید اسلام در سمرقند، دشمنان اسلام را نگران ساخت و سرانجام لشکر خاقان چین به سمرقند حمله کرد. (14)
شهادت
عموزاده رسولالله صلى الله علیه و آله پیشاپیش مردم آن سامان در چندکیلومترى شهر سمرقند با سپاه خاقان درگیر شد. در این نبرد، تیرى به پیشانى مبارکش اصابت کرد و او در کنار چشمه آبى که در چندکیلومترى شرق سمرقند قرار دارد، در تابستان56 هجرى قمرى به دیدار حق شتافت. (15)
آن چشمه را مشهد مىنامند; زیرا حضرت قثم در آن مکان به شهادت رسیده است.
از جمله کسانى که بسیار با رسولالله شباهت داشت قثم بن عباس بود که پدرش چنین شعرى سروده:
بابى یا قثم
یاشبیه ذى الکرم
«پدرم فداىتو اىقثم اىآنکه شبیه بهپیامبر صاحبکرم هستى.»
خوش سیما و گشاده رو و خوش اندام بود، رنگ روشن به سرخى آمیخته داشت، داراى چشمان سیاه و گشاده و مژههایى بلند و ریش کاملى بود، در گفتارش صراحت داشت و شیرین سخن مىگفت و زبانش فصیح و کامل بود. (16)
مرقد مطهر سرباز فداکار و گمنام اسلام حضرت قثم بن عباس بیرون شهر سمرقند در کنار قبرستان «بنوناجیه» در قلعه معروف و تاریخى افراسیاب واقع شده است. تربت گلگون او کعبه عاشقان حق و طبیب دردمندان و حلال مشکلات درماندگان است. (17)
حرم قثم
بارگاه حضرت قثم با طراحى دقیق هنرى بنا شده است. عمارتى عالى، با صفا و زیبا دارد و رنگ لاجوردىاش مردم را به سوى خود مىکشاند. (18)
در ایام دولت امیرتیمور گورکان آرامگاه سردار شهید آل هاشم عمارت یافت و در سال 735 آماده پذیرایى از زائران شد.
تاریخ بناى مسجد کلان مشخص نیست.
در بالاى دروازه آن از طرف داخل در یک سمت نام سلطان احمد و در طرف دیگرش نام سلطان ابوسعید نوشته شده است. بدین سبب، بعضى گمان مىکنند سلطان ابوسعید قبل از امیر تیمورگورکانى به عمارت آن پرداخته است. تاریخ اتمام دروازه و کندهکارى آن سال 760 ه ق است. (19)
مسجد داخل صحن و حجرههایى که در آخر پلکانها در کنار راهرو عمومى واقع شده، در سال 838 هجرى قمرى به وسیله میرزا الغ ساخته شده است. در زمان سلطان سنجر، در بالاى تل خندق سمرقند طرف غربى چشمه مشهد، مدرسهاى به نام «قثمیه» بنا کردند که اکنون اثرى از آن باقى نمانده است. در بالاى پلکانهاى شرقى در روضه، مدرسهاى است که در ایام دولت امیر حیدرپادشاه بنانهاده شده است. در اطراف آرامگاه قثم گنبدهاى قاضىزاده رومى و همسران و خواهران امیرتیمورگورکانى بارنگهاى زیبا و کاشىکارى فیروزهاى چشمان تماشاگران را جلب مىکند.
تعدادى از سربازان اسلام نیز در این مکان به خاک سپرده شدهاند. نام برخى از این بزرگان عبارت است از:
1 ) شیخ اسلام ابوالحسن.
2 ) ابونصر قصاب.
3 ) امیر خراسان.
4 ) محمد بن مالک اژدر که در نزدیکى بارگاه جناب قثم مدفون است. مشهور آن است که محمد از یاران قثم بود و در همان جنگ به شهادت رسید.
5 ) خواجه دانیال که در طرف شرقى قلعه افراسیاب کنار چشمه آب مدفون است. او نیز از یاران قثم بن عباس بوده است، هرچند مردم مزارش را مقبره دانیال نبىمىخوانند. (20)
سنت دیرینه مردم
یکى از سنتهاى دیرینه مردم سمرقند این است که همه ساله شب دوشنبه آخر سال شمسى در کنار چشمه مشهد جمع مىشوند، با آن آب غسل مىکنند، از آن مىنوشند و عقیده دارند که جناب قثم در کنار همان آب شهید شده است. (21)
جناب عباس، عموى حضرت رسولالله صلى الله علیه و آله یازده فرزند داشت. شش تن از آنها به نامهاى فضل، عبدالله، عبیدالله، قثم، معبد، عبدالرحمان و ام حبیب فرزند ام الفضل بودند. نام چهار فرزند دیگر عباس چنین است:
عون، کثیر، تمام و حارث. (22)
عبدالله بن یزید هلالى درباره ام الفضل مىگوید: هیچ زن نجیبى چون امالفضل شش فرزند بزرگ به دنیا نیاورده است. باید زنان و مردان او را گرامى بدارند. (23)
مزار آن برادران از یکدیگر دور افتاده است.
فضل در «یرموک» سوریه مدفون است. عبدالله در مدینه، عبیدالله در یمن، معبد و عبدالرحمن در آفریقا و قثم در سمرقند. (24) وقتى خبر شهادت قثم بن عباس به برادرش عبدالله رسید، گفت: میان زادگاه و آرامگاهش بسیار فاصله است; در مدینه به دنیا آمد و در سمرقند دنیا را وداع گفت. (25)
پىنوشتها:
1 - نهجالبلاغه، فیضالاسلام،نامه33، ص 942.
2 - ناسخ التواریخ، ج 1، ص 341.
3 - الفتوح، ابن اعثم کوفى، ص709.
4 - همان، ص 710.
5 - همان، ص 711; سیماى کارگزاران على(ع)، علىاکبرذاکرى، ج 1، ص 115.
6 - الفتوح، ص 711-712.
7 - همان، ص713.
8 - الاعلاق النفسیه، ابن رسة، ص 201; فضائل بلخ، واعظ بلخى، ص 30.
9 - مجله حبل الله، انتشارات سید جمال الدین، شماره 31، ص 11.
10- سیماى سمرقند، ص 88.
11 - قندیه، ص 2.
12 - همان، ص23-25.
13 - همان.
14 - سیماى سمرقند، ص89.
15 - همان، ص 90 و89.
16 - تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 514; بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 22، ص 250: نهایة الارب، ج7، ص29.
17 - سمریه، ص59.
18 - همان، ص 60.
19 - همان، ص63.
20 - همان، ص 64; سیماى سمرقند، ص59.
21 - همان، ص36-42.
22 - سیماى کارگزاران على(ع)، ج 1، ص136.
23 - همان.
24 - ناسخ التواریخ، ص 421.
25 - تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 172.