فضل بن شاذان و دفاع فرهنگى
آرشیو
چکیده
متن
«ابو حمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدى نیشابورى» از چهرههاى درخشان تشیع و از علماى برجسته فقه، کلام و دیگر رشتههاى متنوع علوم اسلامى است. چنین به نظر مىرسد که فضل تا اواسط قرن سوم هجرى، حیات داشته و افتخار شاگردى و مصاحبت چهار نور پاک از امامان شیعه را براى خود ثبت کرده است; او از اصحاب و شاگردان امام رضا، امام جواد، امام هادى و امام عسکرى (ع) مىباشد. در روایتى آمده است: «که امام حسن عسکرى (ع) سه بار بر او رحمت فرستاند و او را به نیکى یاد کردند.» فضل بن شاذان دانش را از امام على بن موسى الرضا (ع) فرا گرفت. فضل طبق نقل اکثر مورخین در سال 260 هجرى، دار فانى را وداع کرده است، پدر فضل بن شاذان از شاگردان «یونس بن عبد الرحمن» فقیه و متکلم امامى بود که به گفته فضل، یونس در نزد او جایگاه و مقام ویژهاى داشت. عصر فضل بن شاذان یکى از برهههاى ویژه تاریخ اسلام مخصوصا تشیع مىباشد او در زمانى حیات علمى خود را آغاز نمود که جهان اسلام با پدیدهاى جدید به نام «نهضت ترجمه» رو به رو گردید، این نهضت در حقیقت از عهد «منصور دوانیقى» خلیفه عباسى آغاز شد و خلفاى دیگر، کار او را دنبال کردند. «مامون» در سال 217 براى ترجمه، مدرسهاى تاسیس کرد که به «بیت الحکمه» معروف شد. او گروهى از مترجمان را در آنجا گرد آورد و یک طبیب نصرانى به نام «یوحنا بن ماسویه» را بر آنها ریاست داد، در آغاز، کتبى که ترجمه شد، مربوط به علوم عملى مانند: طب، حساب و کیمیا بود ولى بعدها به علوم دیگر و معارف نظرى و ما بعد الطبیعه و دین نیز پرداخته شد، که نخستین جرقههاى انحراف دینى نیز از همین جا زده شد. ترجمه تورات و انجیل و نیز کتب مانوى و مزدکى در این دوره صورت گرفت. مهمترین و موثرترین کتبى که نظر مسلمانان را به خود جلب کرد، کتب طبى و فلسفى بود، و بسیارى از عقاید مسلمانان تحت تاثیر این کتب قرار گرفت. «ابن ندیم» مىگوید: «مسلمانان بعضى از فلاسفه قبل از سقراط و برخى از سوفسطائیان و شکاکان و رواقیان و اپیکوریان را مىشناختند، مذهب ذرى ذیمقراطیس و اپیکورس در عقاید متکلمین و اشاعره، تاثیر گذاشت; همچنان که مذهب مادى رواقیان در متفکران معتزلى، مؤثر بود. نوشتههاى «نظام»، بزرگترین دلیل بر این مدعاست.» همانگونه که «شهرستانى» در کتاب «ملل و نحل» از فلسفه طالس، فیثاغورث و امباذ قلس و مباحث مختصرى را ذکر کرده است. ولى آنچه قابل توجه است این که آگاهى مسلمانان از این فلسفهها سطحى و ناقص و مغشوش بود. ترجمهها در جهان اسلام موجب چنان انقلاب فکرى، فرهنگى و لغوى گردید که شاید بتوان گفت در تمام تاریخ تمدن بشرى نظیر نداشته استحتى مىشد گفتبر «رنسانس اروپا» در قرن پانزدهم میلادى نیز برترى داشت. مسلمانان از صدر اسلام و عهد اموى و اوائل عهد عباسى جز به علوم قرآنى، فقه، حدیث و لغت توجهى نداشتند و از علوم دخیله یا علوم اوائل مانند: طب، ریاضیات، موسیقى و فلسفه بىبهره بودند و از طرف دیگر سریانیان، صابئین و حرابیان در نقل این علوم به عربى و انتشار آن در جهان اسلام، سهم به سزایى داشتند. این علوم که مسلمانان از راه ترجمهها بدان آشنایى یافتند در همه نواحى فکر اسلامى حتى در مسائل دینى تاثیر عمیق داشت زیرا برخورد مسلمانان با فرهنگها و فلسفههاى بیگانه آنها را وادار کرد تا هر چه را با تعبد فراگرفته بودند به محک عقل بسنجند و از همینجا بود که در کیان اسلام، فرقههاى مختلف پیدا شد. فرقى که به علل سیاسى پدید آمدند.
تعبدزدائى
شاید بشود گفت: اولین نتیجه بارز برخورد مسلمانان با علوم بیگانه، خروج آنها از فطرت نخستین و ایمان ساده خود بود تا آنجا که گروه کثیرى چون به دیده عقل در آنچه بىچون و چرا پذیرفته بودند، نگریستند، در آنها تردید کردند. و در واقع، تعقل جاى تعبد را گرفت. به کار گرفتن عقل در امور دین در پارهاى موارد موجب الحاد و زندقه و انکار نبوت و معجزات گردید. بنابراین مىشود گفت: نهضت ترجمه با همه خدماتى که براى جهان اسلام همراه داشت. باعث ظهور و بروز بسیارى از فرقههاى انحرافى گشت و در این راستا رسالت کسانى که به فکر حفظ اسلام اصیل بودند دو چندان گشت در این حال و هوا بود که «فضل بن شاذان» قدم به عرصه یک مبارزه فکرى نهاد و در همین رابطه با فرقههاى انحرافى بىشمارى دست و پنجه نرم کرد. فرقههایى نظیر: ثنویه، حشویه، کرامیه، اهل تعطیل، قرامطه و غیر اینها. فرقههایى بودند که بیشترین ظهور و بروز را داشتند. بطور مثال در مورد «حشویه» مىتوان گفت: آنان متاثر از عقاید «برهمائیان» بودند که اصل نبوت را انکار کرده و وجود عقل را براى هدایت، کافى مىدانستند. حشویه در مورد امامت و عدم لزوم آن این چنین عقیده دارند که: «پیامبر براى خود جانشینى قرار نداده و امور مسلمین را به خود ایشان واگذار کرده است.» و یا اینکه در مسئله ارتکاب معصیت تحت تاثیر تعلیمات یهود و نصارى قرار گرفته و ارتکاب کبائر را بر انبیاء جایز دانستند. ارزش کار فضل بن شاذان هنگامى مشخص مىشود که مىبینیم عمده تالیفات او در رد این فرق انحرافى است. که این امر مىتواند براى اندیشمندان دینى ما مخصوصا حوزویان عزیز به عنوان یک سرمشق باشد زیرا در این برهه از زمان نیز گروههاى انحرافى به شدت به ارکان نظام اسلامى حملهور شده و اگر مدافعان نظام به خود نیایند قطعا فردا خیلى دیر خواهد بود. تعداد تالیفات فضل در رد گروهکهاى انحرافى، بالغ بر 180 اثر است که برخى از آنها عبارتند از: 1- الرد على اهل التعطیل 2- الرد على الثنویه 3- الرد على الحشویه 4- کتاب الوعید 5- الرد على القرامطه 6- کتاب الاستطاعه 7- بیان اصل الضلاله 8- الخصال فى الامامه 9- الاعراض و الجواهر 10- مسائل البلدان 11- الملاحم 12- المعیار و الموازنه 13- محبة السلام 14- الایضاح «شیخ مفید» در کتاب کلامى «الفصول المختاره» مطالب زیادى را در موضوعات مختلف از ابن شاذان نقل کرده است که نشان از حدت ذهن و ممارست و احاطه علمى او بر مسائل دارد. چیزى که باعثشهرت فضل گردید تالیفات او در موضوعاتى بود که جامعه اسلامى آن روز با آنها دستبه گریبان بود.
فضل و علم تفسیر:
در بحثهاى علوم قرآنى، موضوعات مختلفى طرح و بحثشده است که در کتب تفسیر و علوم قرآنى به طور تفصیل آمده است. یکى از این موضوعات که در جاى خود قابل تامل است مسئله ترتیب سور قرآنى است که آیا ترتیب قرآن موجود همان ترتیب صدر اسلام است و یا تغییراتى در آن رخ داده است؟ در این باب، ابن ندیم از فضل مطالبى را نقل مىکند، فضل ابن شاذان مىگوید: «یکى از اصحاب ما که مورد اعتماد است مىگفت: ترتیب سورههاى قرآن را به قرائت «ابى بن کعب» در بصره در دهکدهاى به نام «قریة الانصار» در دو فرسنگى بصره نزد «محمد بن عبد الملک انصارى» یافتم، او قرآنى به ما نشان داده و گفت: این قرآن متعلق به پدر من بوده و ما از پدران خود آن را روایت مىنمائیم. من در آن قرآن نظر کردم و اوایل و اواخر سورهها و عدد آیات آن را درآوردم: اول آن سوره بقره و آخر آن سوره ناس بود.»
فضل و مباحثات کلامى:
شاید بشود گفت: تمام حیات علمى فضل را مباحث کلامى تشکیل داده است. براى نمونه به از آنها، اشاره مىگردد: از فضل سؤال شد: چه دلیلى بر امامت على بن ابى طالب وجود دارد؟ فضل پاسخ داد: دلایل زیادى بر این امر وجود دارد. یکى از آنها، آیه قرآن است که فرمود: (یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) به این توضیح که خداوند ما را به اطاعت «اولى الامر» دعوت کرده، همچنان که ما را به اطاعت از خود و رسولش امر کرده است. بنا بر این، همچنان که بر ما شناختخدا و رسول واجب استشناخت «اولى الامر» نیز واجب مىگردد.از طرف دیگر، همه اجماع دارند که این آیه در شان على بن ابى طالب است ولى در معناى «اولى الامر» اختلاف کردهاند. بعضى گفتهاند: منظور امیران و فرماندهان جنگ مىباشند. بعضى گفتهاند: منظور، علما هستند. و برخى منظور از اولى الامر را آمرین به معروف مىدانند. حال ما مىپرسیم: بر فرض که همه اینها درستباشد، آیا على (ع) از فرماندهان جنگ نبود؟ قطعا مىگویند: بوده است. به دسته دوم مىگوییم: آیا على (ع) از علما نبود؟ باز جواب مثبت است. به دسته سوم مىگوییم: آیا على (ع) آمر به معروف و ناهى از منکر نبود؟ این را نیز قبول دارند. نتیجه این که با اقرار طرف مقابل، این اتفاق و اجماع به دست مىآید که مقصود از آیه قرآن، قطعا على (ع) است.
فضل و کتاب الایضاح:
مهمترین کتابى که در این زمان از ابن شاذان در دسترس مىباشد کتاب گرانسنگ «الایضاح» است که یکى از مهمترین کتب کلامى شیعه است. در این کتاب، مباحث کلامى بیشمارى که در آن عصر مورد ابتلا بوده بحثشده است. کافى ستبا نگاهى تیزبینانه به مطالب کتاب الایضاح، دریابیم که بعضى از انحرافات دینى زمان ما نیز عینا همان قضایایى است که در آن زمان اتفاق افتاده است و به راستى که تاریخ تکرار شده است. هر چند پوسته، رنگ و لعاب مطالب تغییر یافته اما باطن و مغز انحراف، یکى است. از باب نمونه، به چند مورد بسنده مىکنیم:
الف- پیامبر (ص) و دغدغه جانشین بعد از خود
فضل در کتاب الایضاح حدیث مشهور «حدائق بهشتى» را ذکر کرده و به جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) اشاره مىکند که روزى پیامبر اکرم (ص) به همراه حضرت على (ع) از کنار باغى مىگذشتند. حضرت على (ع) اظهار داشتند: عجب باغى! زیبایى باغ، مورد تعجب آن حضرت واقع شد. پیامبر (ص) به على (ع) فرمود: باغ تو در بهشت از اینها، زیباتر است. آنگاه سر مبارکش را بر روى شانه حضرت على (ع) نهاد و گریست. وقتى حضرت على (ع) علت گریه را سؤال کردند فرمود: «ضغائن فى صدور اقوام لا یبدونها لک الا من بعدى احقاد بدر و تراث احد» یعنى: اى على! کینههاى بدر و احد را در دل گروههایى مىبینم که آنها را بر تو ظاهر نمىکنند مگر بعد از من. سپس فرمود: پدرم فداى تو، که تنها و شهید خواهى شد. آرى، اگر آن روز کینههاى بدر و احد رخ مىنمایاند و على را به جرم اسلامخواهى و دفاع از دین، محاکمه مىکنند و سرانجام او را به همین جرم به شهادت مىرسانند، امروز نیز بعد از 20 سال از انقلاب اسلامى و بعد از 10 سال از رحلت ابر مرد تاریخ یعنى خمینى کبیر (ره) عقدههاى سرکوبى منافقین و گروهکهاى منحرف در سالهاى نخست انقلاب، سر باز مىکند و سران نفاق با حالتى طلبکارانه از خوشگذرانیهاى فرنگ، برگشته و اساس انقلاب را زیر سؤال مىبرند و از آن بدتر، افرادى در مناصب کلیدى کشور قرار مىگیرند که سابقه خوشى نداشته و به بدهکاران نظام، چراغ سبز نشان مىدهند. مخالفتهایى که امروز در قالبهاى مختلف با اصل «ولایت فقیه» مىشود اگر در زمان امام (ره) یک هزارم آن مطرح مىگشتبا مشت آهنین امام مواجه بود. همانگونه که برخى از این افراد در مصاحبههایشان گفتهاند: ما در زمان امام جرات نمىکردیم آنچه را در دل داریم، بگوییم.
ب- خطر تکیه بر یهود و نصارى و ایجاد رابطه با آنها:
فضل در بخش دیگرى از کتاب الایضاح با ذکر مطلبى از «عبد الله بن عمر» مىگوید: روزى شخصى از علماى یهود به نام «یوسف» نزد ابن عمر نشسته بود. فردى آمد و از ابن عمر مسئلهاى را پرسید. ابن عمر به سائل گفت: از یوسف بپرس. زیرا او «اهل ذکر» است و قرآن فرموده است: (اگر مطلبى را نمىدانید از اهل ذکر سؤال کنید.) فضل مىگوید: شما گمان مىکنید «اهل ذکر» یهود و نصارى هستند؟ و حال آن که اگر ما از آنها در مورد دین خود سؤال کنیم آنها با عقاید خویش به پرسش ما پاسخ خواهند گفت و ما را منحرف خواهند کرد. در مورد ایجاد روابط با یهود و نصارى، مىگوید: روزى عمر بن الخطاب نزد پیامبر اکرم (ص) آمد، در حالى که کتابى را در دست داشت که در آن، تورات به عربى نوشته شده بود. عمر آن را براى پیامبر (ص) قرائت کرد. پیامبر به محض شنیدن تورات غضبناک گردید به صورتى که آثار غضب از چهرهاش نمایان شد. سپس بر بالاى منبر رفته فرمودند: «اى مردم! هیچگاه چیزى را از اهل کتاب سؤال نکنید زیرا آنان شما را هدایت نخواهند کرد. اگر اهل هدایتبودند خود به ضلالت نمىرفتند.» حال چه شده است که ما براى اکثر امور اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و غیره، نسخههاى پیچیده شده در غرب را مو به مو در این کشور اسلامى اجرا مىکنیم خداوند آخر و عاقبت همه را ختم به خیر کند.
ج- بررسى چهرههاى صدر اسلام:
شناختن رجال دینى و سیاسى هر مکتب یا کشور، نقش زیادى در پیشبرد اهداف آن مکتب یا انقلاب یا کشور دارد. مثلا چرا افرادى مانند «زبیر» که 25 سال براى اسلام و پیشبرد آن شمشیر مىزنند ولى یکباره در مقابل حق قرار مىگیرند و تقاضاى «مصونیت قضائى، مىکنند و خواستار امتیازات بیشترى مىگردند. فضل در جاى دیگرى از کتاب الایضاح، به معرفى چهرههاى مهم نفاق پنهان در قضایاى صدر اسلام مىپردازد و در این رابطه از ابو هریره، ابو موسى اشعرى، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب، عبد الله بن عمر، عایشه و عمرو بن عاص نام مىبرد. او حدیثى را از «حذیفة بن یمان» نقل مىکند که مىگفت: به خدا قسم کسى از اصحاب پیامبر (ص) مثل من، منافقین را نمىشناخت و من شهادت مىدهم که: ابو موسى اشعرى، منافق است. حال چه شده است که همین ابو موسى به عنوان «حکم» انتخاب و چنان ضربهاى به دین مىزند که هزاران مرد جنگى از آن ناتوانند. امروز نیز وقتى انحرافات برخى افراد را گوشزد مىکنى داد بسیارى بلند مىشود که فلان شخص داراى چندین حکم از امام است. مگر مىشود منحرف شود؟ و حال آنکه همین امام (ره) فرمود: «ملاک، حال فعلى افراد است.» و هیچگاه کسى را براى همیشه، مصونیت نبخشید. کما این که پیامبراکرم (ص) نیز چنین کارى را نکرد. امید این که حوزههاى علمیه بتوانند صدها فضل بن شاذان را که آشناى به زمان و مکان باشند، تربیت کرده و به جامعه عرضه کنند.
تعبدزدائى
شاید بشود گفت: اولین نتیجه بارز برخورد مسلمانان با علوم بیگانه، خروج آنها از فطرت نخستین و ایمان ساده خود بود تا آنجا که گروه کثیرى چون به دیده عقل در آنچه بىچون و چرا پذیرفته بودند، نگریستند، در آنها تردید کردند. و در واقع، تعقل جاى تعبد را گرفت. به کار گرفتن عقل در امور دین در پارهاى موارد موجب الحاد و زندقه و انکار نبوت و معجزات گردید. بنابراین مىشود گفت: نهضت ترجمه با همه خدماتى که براى جهان اسلام همراه داشت. باعث ظهور و بروز بسیارى از فرقههاى انحرافى گشت و در این راستا رسالت کسانى که به فکر حفظ اسلام اصیل بودند دو چندان گشت در این حال و هوا بود که «فضل بن شاذان» قدم به عرصه یک مبارزه فکرى نهاد و در همین رابطه با فرقههاى انحرافى بىشمارى دست و پنجه نرم کرد. فرقههایى نظیر: ثنویه، حشویه، کرامیه، اهل تعطیل، قرامطه و غیر اینها. فرقههایى بودند که بیشترین ظهور و بروز را داشتند. بطور مثال در مورد «حشویه» مىتوان گفت: آنان متاثر از عقاید «برهمائیان» بودند که اصل نبوت را انکار کرده و وجود عقل را براى هدایت، کافى مىدانستند. حشویه در مورد امامت و عدم لزوم آن این چنین عقیده دارند که: «پیامبر براى خود جانشینى قرار نداده و امور مسلمین را به خود ایشان واگذار کرده است.» و یا اینکه در مسئله ارتکاب معصیت تحت تاثیر تعلیمات یهود و نصارى قرار گرفته و ارتکاب کبائر را بر انبیاء جایز دانستند. ارزش کار فضل بن شاذان هنگامى مشخص مىشود که مىبینیم عمده تالیفات او در رد این فرق انحرافى است. که این امر مىتواند براى اندیشمندان دینى ما مخصوصا حوزویان عزیز به عنوان یک سرمشق باشد زیرا در این برهه از زمان نیز گروههاى انحرافى به شدت به ارکان نظام اسلامى حملهور شده و اگر مدافعان نظام به خود نیایند قطعا فردا خیلى دیر خواهد بود. تعداد تالیفات فضل در رد گروهکهاى انحرافى، بالغ بر 180 اثر است که برخى از آنها عبارتند از: 1- الرد على اهل التعطیل 2- الرد على الثنویه 3- الرد على الحشویه 4- کتاب الوعید 5- الرد على القرامطه 6- کتاب الاستطاعه 7- بیان اصل الضلاله 8- الخصال فى الامامه 9- الاعراض و الجواهر 10- مسائل البلدان 11- الملاحم 12- المعیار و الموازنه 13- محبة السلام 14- الایضاح «شیخ مفید» در کتاب کلامى «الفصول المختاره» مطالب زیادى را در موضوعات مختلف از ابن شاذان نقل کرده است که نشان از حدت ذهن و ممارست و احاطه علمى او بر مسائل دارد. چیزى که باعثشهرت فضل گردید تالیفات او در موضوعاتى بود که جامعه اسلامى آن روز با آنها دستبه گریبان بود.
فضل و علم تفسیر:
در بحثهاى علوم قرآنى، موضوعات مختلفى طرح و بحثشده است که در کتب تفسیر و علوم قرآنى به طور تفصیل آمده است. یکى از این موضوعات که در جاى خود قابل تامل است مسئله ترتیب سور قرآنى است که آیا ترتیب قرآن موجود همان ترتیب صدر اسلام است و یا تغییراتى در آن رخ داده است؟ در این باب، ابن ندیم از فضل مطالبى را نقل مىکند، فضل ابن شاذان مىگوید: «یکى از اصحاب ما که مورد اعتماد است مىگفت: ترتیب سورههاى قرآن را به قرائت «ابى بن کعب» در بصره در دهکدهاى به نام «قریة الانصار» در دو فرسنگى بصره نزد «محمد بن عبد الملک انصارى» یافتم، او قرآنى به ما نشان داده و گفت: این قرآن متعلق به پدر من بوده و ما از پدران خود آن را روایت مىنمائیم. من در آن قرآن نظر کردم و اوایل و اواخر سورهها و عدد آیات آن را درآوردم: اول آن سوره بقره و آخر آن سوره ناس بود.»
فضل و مباحثات کلامى:
شاید بشود گفت: تمام حیات علمى فضل را مباحث کلامى تشکیل داده است. براى نمونه به از آنها، اشاره مىگردد: از فضل سؤال شد: چه دلیلى بر امامت على بن ابى طالب وجود دارد؟ فضل پاسخ داد: دلایل زیادى بر این امر وجود دارد. یکى از آنها، آیه قرآن است که فرمود: (یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) به این توضیح که خداوند ما را به اطاعت «اولى الامر» دعوت کرده، همچنان که ما را به اطاعت از خود و رسولش امر کرده است. بنا بر این، همچنان که بر ما شناختخدا و رسول واجب استشناخت «اولى الامر» نیز واجب مىگردد.از طرف دیگر، همه اجماع دارند که این آیه در شان على بن ابى طالب است ولى در معناى «اولى الامر» اختلاف کردهاند. بعضى گفتهاند: منظور امیران و فرماندهان جنگ مىباشند. بعضى گفتهاند: منظور، علما هستند. و برخى منظور از اولى الامر را آمرین به معروف مىدانند. حال ما مىپرسیم: بر فرض که همه اینها درستباشد، آیا على (ع) از فرماندهان جنگ نبود؟ قطعا مىگویند: بوده است. به دسته دوم مىگوییم: آیا على (ع) از علما نبود؟ باز جواب مثبت است. به دسته سوم مىگوییم: آیا على (ع) آمر به معروف و ناهى از منکر نبود؟ این را نیز قبول دارند. نتیجه این که با اقرار طرف مقابل، این اتفاق و اجماع به دست مىآید که مقصود از آیه قرآن، قطعا على (ع) است.
فضل و کتاب الایضاح:
مهمترین کتابى که در این زمان از ابن شاذان در دسترس مىباشد کتاب گرانسنگ «الایضاح» است که یکى از مهمترین کتب کلامى شیعه است. در این کتاب، مباحث کلامى بیشمارى که در آن عصر مورد ابتلا بوده بحثشده است. کافى ستبا نگاهى تیزبینانه به مطالب کتاب الایضاح، دریابیم که بعضى از انحرافات دینى زمان ما نیز عینا همان قضایایى است که در آن زمان اتفاق افتاده است و به راستى که تاریخ تکرار شده است. هر چند پوسته، رنگ و لعاب مطالب تغییر یافته اما باطن و مغز انحراف، یکى است. از باب نمونه، به چند مورد بسنده مىکنیم:
الف- پیامبر (ص) و دغدغه جانشین بعد از خود
فضل در کتاب الایضاح حدیث مشهور «حدائق بهشتى» را ذکر کرده و به جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) اشاره مىکند که روزى پیامبر اکرم (ص) به همراه حضرت على (ع) از کنار باغى مىگذشتند. حضرت على (ع) اظهار داشتند: عجب باغى! زیبایى باغ، مورد تعجب آن حضرت واقع شد. پیامبر (ص) به على (ع) فرمود: باغ تو در بهشت از اینها، زیباتر است. آنگاه سر مبارکش را بر روى شانه حضرت على (ع) نهاد و گریست. وقتى حضرت على (ع) علت گریه را سؤال کردند فرمود: «ضغائن فى صدور اقوام لا یبدونها لک الا من بعدى احقاد بدر و تراث احد» یعنى: اى على! کینههاى بدر و احد را در دل گروههایى مىبینم که آنها را بر تو ظاهر نمىکنند مگر بعد از من. سپس فرمود: پدرم فداى تو، که تنها و شهید خواهى شد. آرى، اگر آن روز کینههاى بدر و احد رخ مىنمایاند و على را به جرم اسلامخواهى و دفاع از دین، محاکمه مىکنند و سرانجام او را به همین جرم به شهادت مىرسانند، امروز نیز بعد از 20 سال از انقلاب اسلامى و بعد از 10 سال از رحلت ابر مرد تاریخ یعنى خمینى کبیر (ره) عقدههاى سرکوبى منافقین و گروهکهاى منحرف در سالهاى نخست انقلاب، سر باز مىکند و سران نفاق با حالتى طلبکارانه از خوشگذرانیهاى فرنگ، برگشته و اساس انقلاب را زیر سؤال مىبرند و از آن بدتر، افرادى در مناصب کلیدى کشور قرار مىگیرند که سابقه خوشى نداشته و به بدهکاران نظام، چراغ سبز نشان مىدهند. مخالفتهایى که امروز در قالبهاى مختلف با اصل «ولایت فقیه» مىشود اگر در زمان امام (ره) یک هزارم آن مطرح مىگشتبا مشت آهنین امام مواجه بود. همانگونه که برخى از این افراد در مصاحبههایشان گفتهاند: ما در زمان امام جرات نمىکردیم آنچه را در دل داریم، بگوییم.
ب- خطر تکیه بر یهود و نصارى و ایجاد رابطه با آنها:
فضل در بخش دیگرى از کتاب الایضاح با ذکر مطلبى از «عبد الله بن عمر» مىگوید: روزى شخصى از علماى یهود به نام «یوسف» نزد ابن عمر نشسته بود. فردى آمد و از ابن عمر مسئلهاى را پرسید. ابن عمر به سائل گفت: از یوسف بپرس. زیرا او «اهل ذکر» است و قرآن فرموده است: (اگر مطلبى را نمىدانید از اهل ذکر سؤال کنید.) فضل مىگوید: شما گمان مىکنید «اهل ذکر» یهود و نصارى هستند؟ و حال آن که اگر ما از آنها در مورد دین خود سؤال کنیم آنها با عقاید خویش به پرسش ما پاسخ خواهند گفت و ما را منحرف خواهند کرد. در مورد ایجاد روابط با یهود و نصارى، مىگوید: روزى عمر بن الخطاب نزد پیامبر اکرم (ص) آمد، در حالى که کتابى را در دست داشت که در آن، تورات به عربى نوشته شده بود. عمر آن را براى پیامبر (ص) قرائت کرد. پیامبر به محض شنیدن تورات غضبناک گردید به صورتى که آثار غضب از چهرهاش نمایان شد. سپس بر بالاى منبر رفته فرمودند: «اى مردم! هیچگاه چیزى را از اهل کتاب سؤال نکنید زیرا آنان شما را هدایت نخواهند کرد. اگر اهل هدایتبودند خود به ضلالت نمىرفتند.» حال چه شده است که ما براى اکثر امور اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و غیره، نسخههاى پیچیده شده در غرب را مو به مو در این کشور اسلامى اجرا مىکنیم خداوند آخر و عاقبت همه را ختم به خیر کند.
ج- بررسى چهرههاى صدر اسلام:
شناختن رجال دینى و سیاسى هر مکتب یا کشور، نقش زیادى در پیشبرد اهداف آن مکتب یا انقلاب یا کشور دارد. مثلا چرا افرادى مانند «زبیر» که 25 سال براى اسلام و پیشبرد آن شمشیر مىزنند ولى یکباره در مقابل حق قرار مىگیرند و تقاضاى «مصونیت قضائى، مىکنند و خواستار امتیازات بیشترى مىگردند. فضل در جاى دیگرى از کتاب الایضاح، به معرفى چهرههاى مهم نفاق پنهان در قضایاى صدر اسلام مىپردازد و در این رابطه از ابو هریره، ابو موسى اشعرى، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب، عبد الله بن عمر، عایشه و عمرو بن عاص نام مىبرد. او حدیثى را از «حذیفة بن یمان» نقل مىکند که مىگفت: به خدا قسم کسى از اصحاب پیامبر (ص) مثل من، منافقین را نمىشناخت و من شهادت مىدهم که: ابو موسى اشعرى، منافق است. حال چه شده است که همین ابو موسى به عنوان «حکم» انتخاب و چنان ضربهاى به دین مىزند که هزاران مرد جنگى از آن ناتوانند. امروز نیز وقتى انحرافات برخى افراد را گوشزد مىکنى داد بسیارى بلند مىشود که فلان شخص داراى چندین حکم از امام است. مگر مىشود منحرف شود؟ و حال آنکه همین امام (ره) فرمود: «ملاک، حال فعلى افراد است.» و هیچگاه کسى را براى همیشه، مصونیت نبخشید. کما این که پیامبراکرم (ص) نیز چنین کارى را نکرد. امید این که حوزههاى علمیه بتوانند صدها فضل بن شاذان را که آشناى به زمان و مکان باشند، تربیت کرده و به جامعه عرضه کنند.