قثم بن عباس، سردارى بزرگ (1)
آرشیو
چکیده
متن
یکى از افتخارات مکتب انسانساز اسلام این است که چهرههاى درخشان و فداکارى به جامعه تحویل داده است. حضرت قثم از کسانى است که تنها مکتب جامعى چون اسلام مىتواند مانند آنها پدید آورد. او، که سالها از سرچشمه زلال معارف علوى کسب فیض کرده بود، معرفت و صداقت را در آمیخت و با دل و جان در راه گسترش «کلمة الله» کوشید. در یکى از حساسترین دورانهاى حیات اسلام در کنار رهبر قرار گرفت و با سلاح علم و عمل از حریم امامت و ولایت دفاع کرد. به پاس احترام یاران على (ع) و براى زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهداى صدر اسلام، فرازهایى از خدمات و فداکارىهاى سردار گمنام آل هاشم شهید دور از وطن، حضرت قثم، عموزاده پیامبراسلام (ص) را مرور مىکنیم.
ولادت قثم
گرچه در کتابهاى تاریخى و رجالى تاریخ دقیق تولد وى مشخص نشده; ولى با دقت در زندگى او و بررسى تاریخ ولادت برادرانش، عبد الله و عبید الله، و دیگر قراین و شواهد مىتوان دریافت که چند روز پیش از هجرت حضرت پیامبر اسلام (ص) در مکه، چشم به جهان گشود. پدر ارجمندش ، جناب عباس ابو الفضل لقب داشت و فرزند عبد المطلب، عموى بزرگوار حضرت نبى اکرم (ص)، بود. وى از پایگاه عظیم اجتماعى و تجربه خوب مردمدارى بر خوردار بود. سالها قایتحاجیان با آب زمزم و عمارت مسجد الحرام را به عهده داشت. قبل از هجرت، وقتى مردم مدینه از حضرت پیامبر اسلام (ص) دعوت کردند جهت هدایت آنها به مدینه برود، جناب عباس، با اجازه حضرت پیامبر (ص) از آنان تعهد گرفت که از یارى وى دستبرندارند. او به آنها سفارش کرد که از فرمان پیامبر اسلام (ص) اطاعت کنند. ابو رافع، غلام عباس، که بعدها غلام رسول خدا (ص) شد و پس از آزادى در شمار یاران با وفاى امیر مؤمنان على (ع) جاى گرفت، مىگوید: بعد از هجرت رسول خدا (ص) در مکه تنها ما سه تن مسلمان بودیم: عباس، همسرش ام الفضل و من. ما ایمانمان را پنهان مىداشتیم. بعد از هجرت رسول الله (ص)، عمویش عباس اخبار پیمانها و تصمیمهاى مشرکان مکه را به وى مىرساند. او سه روز قبل از جنگ احد گزارش آن را به وسیله مردى از بنى غفار فرستاد. جناب عباس به دستور پیامبر اسلام (ص) از مکه هجرت کرد. پیامبر اکرم (ص) به عموى برزگوارش نوشت: «یا عم یا عم، مکانک الذى انت فیه، فان الله یختم بک الهجرة کما ختم بی النبوة» عمو، عمو، جایگاهى که شما در آن قرار دارید، خداوند با هجرت شما هجرت را تمام مىکند; چنانکه با نبوت من نبوت را به پایان رساند.
فضیلت و افتخارات ام الفضل
مادر جناب قثم لبابه بود و ام الفضل کنیه داشت. او دختر حارث هلالى و خواهر میمونه، همسر رسول الله (ص)، شمرده مىشد. ام الفضل، بعد از حضرت خدیجه (س) اولین زنى بود که دین مقدس اسلام را پذیرفت. وى از حضرت پیامبر اسلام (ص) روایات گوناگون نقل کرده، از راویان قابل اعتماد به شمار مىآید.
افتخار خدمتبه فرزندان حضرت زهرا (س)
ام الفضل گفت: شبى از شبها خوابى دیدم که به سبب آن از شدت هراس مىلرزیدم. خدمتحضرت رسول الله (ص) شتافتم و گفتم: اى بهترین بندگان خدا، خوابى دیدم که از آن هراسانم. حضرت فرمود: باز گو. گفتم: در خواب دیدم از پیکر مبارک شما پارهاى گوشتبریده شد و نزد من آمد. حضرت فرمود: نیک خواهد بود. بزودى از فاطمه من فرزندى متولد مىشود و تو آن را با شیرت پرورش مىدهى. فرزندان فاطمه پاره تن من هستند. بعد از ولادت امام حسن (ع) ، حضرت پیامبر اسلام (ص) وى را نزد ام الفضل، همسر عموى بزرگوارش، برد تا شیر دهد. ام الفضل، روزهایى که قثم را از شیر جدا مىکرد، به امام حسن (ع) شیر مىداد. ام الفضل امام حسین (ع) را نیز شیر داده است.
دعاى حضرت رسول الله (ص) در باره قثم
عبد الله بن جعفر «طیار» مىگوید: من همراه عبید الله و قثم، فرزندان عباس، بازى مىکردم. پیامبر اسلام (ص) که بر مرکبى سوار بود، رسید و فرمود: این جوان (قثم) را بلند کنید. او را پشتسر و مرا جلوى خویش نشاند و درباره ما دعا کرد. دعاى حضرت رسول الله (ص) درباره «قثم» بهترین گواه بر عظمت، سعادت و موفقیت و سربلندى وى به شمار مىآید. زیرا بىتردید هر که پیامبر اسلام (ص) دربارهاش دعاى خیر کرده باشد، مورد لطف خداوند قرار مىگیرد و به راه راست هدایت مىشود.
قثم در مراسم غسل دادن رسول الله (ص)
کسانى که در مراسم غسل دادن رسول اکرم (ص) شرف حضور داشتند، عبارت بودند از: على بن ابى طالب (ع) ، عباس بن عبد المطلب، عموى پیامبر اسلام، فضل و قثم، فرزندان عباس، اسامة بن زید و شقران غلام رسول الله (ص).
افتخار بزرگ قثم
یکى از افتخارات بزرگ قثم این است که آخرین وداعکننده پیکر مطهر حضرت رسول (ص) شمرده مىشود. کسانى که وارد آرامگاه پیامبر شدند عبارت بودند از: على (ع) ، فضل، قثم و شقران. آخرین کسى که از آرامگاه حضرت بیرون آمد، قثم بود.
مغیرة بن شعب و ادعاى دروغ
مغیرة بن شعبه در میان مردم چنان شایع کرد که آخرین وداعکننده رسول الله (ص) است و این را افتخار خودش شمرد. او مىگفت: در لحظههاى آخر که روى قبر مبارک ایشان را مىپوشاندند، به عمد انگشترم را درون قبر انداختم و براى گرفتن آن، بدان مکان گام نهادم.
افشاى دروغگویى مغیره
عبد الله بن حارث بن نوفل مىگوید: سال بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) در مراسم عمره خدمت امیر مؤمنان على (ع) بودم که گروهى از حجاج عراق به محضر وى مشرف شدند و گفتند: اى ابو الحسن، دوست داریم مسالهاى را براى ما آشکار سازى. على (ع) پیش از آن که پرسش را مطرح کنند، فرمود: گویا مغیرة بن شعبه ادعا کرده آخرین کسى است که رسول الله (ص) را وداع گفته است. همه گفتند: آرى، مولاى ما. حضرت على (ع) فرمود: «کذب، کان احدث الناس عهدا برسول الله قثم بن العباس» دروغ مىگوید. آخرین کسى که با رسول الله (ص) وداع کرد قثم بن عباس است.امام در جاى دیگر فرمود: «کذب المغیرة احدثنا عهدا به قثم بن العباس». مغیره دروغ گفت. آخرین فرد ما قثم فرزند عباس بود که با حضرت وداع کرد. با تصدیق امام على (ع) قثم، عموزاده پیامبر اسلام (ص) این افتخار بزرگ را به دست آورد. او تا پایان عمر به این امر مىبالید و عمهاش در این باره شعرى سرود.
راوى معتبر
خبرگان علم رجال، جناب قثم بن عباس را روایتگرى مورد اعتماد مىدانند که از حضرت پیامبر اکرم (ص) و امیر مؤمنان (ع) حدیث کرده است. او از صحابى جوان پیامبر اسلام (ص) بود. و ابو اسحاق السبیعى از وى روایت نقل کرده است. دو نمونه از روایتهاى او چنین است: «قال قثم: قال ابى ذر، قال رسول الله: ان الملائکة صلت على و على على سبع سنین قبل ان یسلم بشر.» قثم از زبان ابوذر از پیامبر اسلام (ص) چنین نقل کرد: هفتسال قبل از آن که فردى از انسانها مسلمان شود، فرشتگان بر من و على درود فرستادند. «قال قثم: قال علی: بعث النبى یوم الاثنین و اسلمتیوم الثلاثاء.» قثم از على (ع) چنین نقل کرد: پیامبر اسلام (ص) روز دوشنبه مبعوث شد و من روز سهشنبه وى را همراهى کردم. مرحوم شیخ طوسى (ره) در کتاب رجال خویش، قثم بن عباس را از اصحاب مورد اعتماد امیر مؤمنان على (ع) شمرده است.
دفاع از حریم امامت
دشمنان مکتب وحى و امامت همواره در پى ضربه زدن به مسلمانان و ایجاد تفرقه میان آنها بودهاند. آنان در مسائل اساسى، بویژه مقام ولایت، شبهه پدید مىآوردند تا مردم را از برکات این مقام الهى محروم سازند. روزى عبد الرحمن بن خالد در اجتماعى به قثم گفت: على بن ابى طالب نزد پیامبر اسلام (ص) چه امتیازى داشت که عباس نداشت; در حالى که عباس عموى پیامبر اسلام (ص) بوده، جایگاهى والا دارد و از تجارب خوب مردمدارى برخوردار است. سردار فداکار اسلام جناب قثم در پاسخ فرمود: امیر مؤمنان على (ع) اولین فرد ماست که به نداى ملکوتى خاتم الانبیا (ص) لبیک گفت. از نخستین روز نزول وحى تا آخرین لحظه زندگى پیامبر اسلام (ص) براى وى مشکل و گرفتاریى پیش نیامده، مگر این که على (ع) او را همراهى کرد. بعد از رسول الله (ص) على (ع) در نشر و گسترش دین مقدس اسلام از همه پیشگامتر و ثابتقدمتر بود و علم و فضیلت وى از همه ما بیشتر است. بر فرض که فضایل و مناقب على (ع) را نادیده بگیریم، آیا این مقام امامت وى انتخابى استیا انتصابى تا دیگران در برابرش مدعى فضیلتشوند؟ نه خیر ولایت و رهبرى الهى است. بدین ترتیب، به دشمنان ولایت پاسخى منطقى و مایوسکننده داد و اخلاص خویش را به رهبرى اعلام داشت. ابو اسحاق مىگوید: از قثم درباره على (ع) پرسیدم: پاسخ داد: «کان اولنا برسول الله لحوقا و اشدنا به لصوقا» اولین کسى از ما بنى هاشم بود که به رسول الله پیوست و ایمان آورد و ثابت قدمترین فرد ما بنى هاشم بود که به پیامبر اسلام وفادار ماند و وى را همراهى کرد. او با این سخن سرمشق خوبى براى رهروان طریق امامت و ولایتشد تا همیشه هشیار باشند و توطئههاى پنهان و آشکار دشمنان را از یاد نبرند. از مقام ولایت دفاع کنند و پشتوانه رهبرى باشند.
افشاگر توطئه ناکثان
وقتى طلحه و زیبر با عایشه در مکه همداستان شدند. ام الفضل، مادر قثم، به على (ع) چنین نوشت: اما بعد، به محضر امیر المؤمنین على (ع) مىرساند که طلحه و زبیر همراه عایشه قصد بصره دارند. مردم را به بهانه خونخواهى عثمان علیه شما تحریک مىکنند تا شورش و فتنه پدید آورند. خداوند با شماست. پیروزى شما را آرزومندم. این نامه به وسیله فردى به نام ظفر از جهینه به خدمت على (ع) در مدینه رسید. امام (ع) ، بعد از مطالعه نامه، محمد بن ابى بکر را خواست، ماجرا را برایش بیان کرد; سپس مردم مدینه را به مسجد فرا خواند و اهداف شورشیان را شرح داد. روزى که على (ع) یارانش را از مدینه به سوى «ربذه»، براى حضور در جنگ جمل، حرکت داد. پرچم سوارهنظام سپاه را به محمد حنفیه سپرد. عبد الله بن عباس را، سمت راستسپاه عمر بن ابى سلمه را سمت چپ و ابو لیلى بن جراح را در جلو قرار داد. او قثم بن عباس، عموزادهاش، را جانشین و نماینده خویش در مدینه ساخت. سپاه امیر مؤمنان على (ع) مدتى در «ربذه» ماند. امام از همان جا قثم بن عباس را به استاندارى مکه منصوب کرد. جناب قثم برادرش تمام بن عباس را به طور موقتبه فرماندارى مدینه نصب کرد و خود رهسپار مکه شد. تمام بن عباس، تندخو و سختگیر بود. بر اساس برخى از روایات، وقتى «کعب بن سور» به مدینه آمد تا تحقیق کند طلحه و زبیر با رضایتبیعت کردند یا اکراه، اسامة بن زید مزاح کرد و گفت: با اکراه. تمام خشمگین شد و دستور تنبیه او را صادر کرد. هرچند بعضى از تاریخنویسان نوشتهاند: تمیم بن عمرو زمان جنگ جمل والى مدینه بود; ولى شواهدى که تمام بن عباس را والى مدینه مىشمارد، قوى و بیشتر است. عهدنامه مالک اشتر و قثم بن عباس، اختیارات بسیار آنها را بخوبى نشان مىدهد. البته این عهدنامهها به نام شخص نوشته شده; ولى در واقع یک منشور جاوید و قانون کلى به شمار مىآید و اختیارات استانداران مهم را مىنمایاند. باید این را در نظر داشت که همه «استانداران» چنین اختیاراتى نداشتند; تنها افراد زبدهاى چون مالک اشتر، قیس بن سعد، قثم بن عباس، محمد بن ابى بکر، عبد الله بن عباس و عثمان بن حنیف از شایستگى چنین اختیاراتى برخوردار بودند. در آن روزگار، چند شهر مهم و سرنوشتساز شمرده مىشد; مکه، مدینه، مصر، بصره، کوفه و شام. على (ع) از مدینه و کوفه نگرانى نداشت، زیرا به ترتیب مرکز قدرتش بودند. او از شهرهاى دیگر نگران بود و یاران برجستهاش را بدان شهرها گسیل مىکرد.
قثم در کنار رهبرى
جناب قثم بن عباس از معدود افرادى است که تا آخرین لحظههاى زندگى امیر مؤمنان على (ع) با دل و جان آماده فداکارى بود. وى در طول دوران فرماندارىاش با مشکلات ناگوارى رو به رو شد. ولى با کمال سربلندى و عزت نفس استوار و ثابتقدم ماند. او در کلیه امور صد در صد تسلیم فرمان امامش بود و حتى در یک مورد نیز سبب ناخشنودى امیر مؤمنان على (ع) نشد. این امر بیانگر عظمت، بزرگوارى، عدالت، صداقت و مدیریت او است.
منشور جاوید
در پایان نامه امیر المؤمنین على (ع) به قثم بن عباس، فرماندار مکه، را جهت تیمن و تبرک مىآوریم تا هر کس به قدر توان خود از عمق این دریاى بیکران دانههاى گرانقیمتبه دست آورد.
بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد: فاقم للناس الحج. و ذکرهم بایام الله، و اجلس لهم العصرین فافت، المستفتی، و علم الجاهل، و ذاکر العالم، و لا یکن لک الى الناس سفیر الا لسانک، و لا حاجب الا وجهک. و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائک بها، فانها ان ذیدت عن ابوابک فى اول وردها لم تحمد فیها بعد على قضائها. و انظر الى ما اجتمع عندک من مال الله فاصرفه الى من قبلک من ذوی العیال و المجاعة مصیبا به مواضع الفاقة و الخلات و ما فضل عن ذلک فاحمله الینا لنقسمه فیمن قبلنا، و مر اهل مکة الا یاخذوا من ساکن اجرا، فان الله سبحانه یقول: سواء العاکف فیه و الباد، فالعاکف المقیم به، و البادى، الذى یحج الیه من غیر اهله وفقنا الله و ایاکم لمحابه» اما بعد ... حج را با مردم بر پا دار و به آنها روزهاى خدا را یادآورى کن. (تا از یاد مرگ و قیامت غافل نشوند.) صبح و عصر با آنها بنشین و فتوا بده. به پرسش کسى که حکمى از احکام الهى مىپرسد، پاسخ ده. به آنان که نمىدانند بیاموز و با دانشمندان و علما بحث و گفت و گو کن. (در مسایل مختلف بحث و تبادل نظر داشته باشید تا شبههاى باقى نماند.) نزد مردم نمایندهاى جز زبانت و دربانى جز رویت نداشته باش.درخواستکنندهاى را از دیدارت باز مدار، زیرا اگر آن درخواست ابتداى کار از طریق مقرر حل نشود، براى حل آن در آخر کار مورد ستایش واقع نمىشوى. (کار مردم را در اول وقت انجام دهید، اگر بعد از تاخیر و معطلى انجام دهید، جلب رضایت مقدور نیست.) آنچه از مال خدا (بیت المال) نزدت گرد آمده، به عیالمندان، گرسنگان و نیازمندان همان منطقه بده و هر چه از مصرف ایشان اضافه آمد، براى ما بفرست تا آن را میان فقرا و نیازمندان تقسیم کنم. به مردم مکه فرمان ده از ساکن (آنان که از مکانهاى دیگر براى حجبه مکه آمدهاند) مزد و کرایه نگیرند; زیرا خداوند سبحان مىفرماید: سواء العاکف فیه و الباد مراد از عاکف مقیم مکه است و مراد از بادى کسى که به حج مىرود و اهل آن سامان نیست. خداوند ما و شما را بر آنچه دوست دارد، موفق دارد.
ولادت قثم
گرچه در کتابهاى تاریخى و رجالى تاریخ دقیق تولد وى مشخص نشده; ولى با دقت در زندگى او و بررسى تاریخ ولادت برادرانش، عبد الله و عبید الله، و دیگر قراین و شواهد مىتوان دریافت که چند روز پیش از هجرت حضرت پیامبر اسلام (ص) در مکه، چشم به جهان گشود. پدر ارجمندش ، جناب عباس ابو الفضل لقب داشت و فرزند عبد المطلب، عموى بزرگوار حضرت نبى اکرم (ص)، بود. وى از پایگاه عظیم اجتماعى و تجربه خوب مردمدارى بر خوردار بود. سالها قایتحاجیان با آب زمزم و عمارت مسجد الحرام را به عهده داشت. قبل از هجرت، وقتى مردم مدینه از حضرت پیامبر اسلام (ص) دعوت کردند جهت هدایت آنها به مدینه برود، جناب عباس، با اجازه حضرت پیامبر (ص) از آنان تعهد گرفت که از یارى وى دستبرندارند. او به آنها سفارش کرد که از فرمان پیامبر اسلام (ص) اطاعت کنند. ابو رافع، غلام عباس، که بعدها غلام رسول خدا (ص) شد و پس از آزادى در شمار یاران با وفاى امیر مؤمنان على (ع) جاى گرفت، مىگوید: بعد از هجرت رسول خدا (ص) در مکه تنها ما سه تن مسلمان بودیم: عباس، همسرش ام الفضل و من. ما ایمانمان را پنهان مىداشتیم. بعد از هجرت رسول الله (ص)، عمویش عباس اخبار پیمانها و تصمیمهاى مشرکان مکه را به وى مىرساند. او سه روز قبل از جنگ احد گزارش آن را به وسیله مردى از بنى غفار فرستاد. جناب عباس به دستور پیامبر اسلام (ص) از مکه هجرت کرد. پیامبر اکرم (ص) به عموى برزگوارش نوشت: «یا عم یا عم، مکانک الذى انت فیه، فان الله یختم بک الهجرة کما ختم بی النبوة» عمو، عمو، جایگاهى که شما در آن قرار دارید، خداوند با هجرت شما هجرت را تمام مىکند; چنانکه با نبوت من نبوت را به پایان رساند.
فضیلت و افتخارات ام الفضل
مادر جناب قثم لبابه بود و ام الفضل کنیه داشت. او دختر حارث هلالى و خواهر میمونه، همسر رسول الله (ص)، شمرده مىشد. ام الفضل، بعد از حضرت خدیجه (س) اولین زنى بود که دین مقدس اسلام را پذیرفت. وى از حضرت پیامبر اسلام (ص) روایات گوناگون نقل کرده، از راویان قابل اعتماد به شمار مىآید.
افتخار خدمتبه فرزندان حضرت زهرا (س)
ام الفضل گفت: شبى از شبها خوابى دیدم که به سبب آن از شدت هراس مىلرزیدم. خدمتحضرت رسول الله (ص) شتافتم و گفتم: اى بهترین بندگان خدا، خوابى دیدم که از آن هراسانم. حضرت فرمود: باز گو. گفتم: در خواب دیدم از پیکر مبارک شما پارهاى گوشتبریده شد و نزد من آمد. حضرت فرمود: نیک خواهد بود. بزودى از فاطمه من فرزندى متولد مىشود و تو آن را با شیرت پرورش مىدهى. فرزندان فاطمه پاره تن من هستند. بعد از ولادت امام حسن (ع) ، حضرت پیامبر اسلام (ص) وى را نزد ام الفضل، همسر عموى بزرگوارش، برد تا شیر دهد. ام الفضل، روزهایى که قثم را از شیر جدا مىکرد، به امام حسن (ع) شیر مىداد. ام الفضل امام حسین (ع) را نیز شیر داده است.
دعاى حضرت رسول الله (ص) در باره قثم
عبد الله بن جعفر «طیار» مىگوید: من همراه عبید الله و قثم، فرزندان عباس، بازى مىکردم. پیامبر اسلام (ص) که بر مرکبى سوار بود، رسید و فرمود: این جوان (قثم) را بلند کنید. او را پشتسر و مرا جلوى خویش نشاند و درباره ما دعا کرد. دعاى حضرت رسول الله (ص) درباره «قثم» بهترین گواه بر عظمت، سعادت و موفقیت و سربلندى وى به شمار مىآید. زیرا بىتردید هر که پیامبر اسلام (ص) دربارهاش دعاى خیر کرده باشد، مورد لطف خداوند قرار مىگیرد و به راه راست هدایت مىشود.
قثم در مراسم غسل دادن رسول الله (ص)
کسانى که در مراسم غسل دادن رسول اکرم (ص) شرف حضور داشتند، عبارت بودند از: على بن ابى طالب (ع) ، عباس بن عبد المطلب، عموى پیامبر اسلام، فضل و قثم، فرزندان عباس، اسامة بن زید و شقران غلام رسول الله (ص).
افتخار بزرگ قثم
یکى از افتخارات بزرگ قثم این است که آخرین وداعکننده پیکر مطهر حضرت رسول (ص) شمرده مىشود. کسانى که وارد آرامگاه پیامبر شدند عبارت بودند از: على (ع) ، فضل، قثم و شقران. آخرین کسى که از آرامگاه حضرت بیرون آمد، قثم بود.
مغیرة بن شعب و ادعاى دروغ
مغیرة بن شعبه در میان مردم چنان شایع کرد که آخرین وداعکننده رسول الله (ص) است و این را افتخار خودش شمرد. او مىگفت: در لحظههاى آخر که روى قبر مبارک ایشان را مىپوشاندند، به عمد انگشترم را درون قبر انداختم و براى گرفتن آن، بدان مکان گام نهادم.
افشاى دروغگویى مغیره
عبد الله بن حارث بن نوفل مىگوید: سال بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) در مراسم عمره خدمت امیر مؤمنان على (ع) بودم که گروهى از حجاج عراق به محضر وى مشرف شدند و گفتند: اى ابو الحسن، دوست داریم مسالهاى را براى ما آشکار سازى. على (ع) پیش از آن که پرسش را مطرح کنند، فرمود: گویا مغیرة بن شعبه ادعا کرده آخرین کسى است که رسول الله (ص) را وداع گفته است. همه گفتند: آرى، مولاى ما. حضرت على (ع) فرمود: «کذب، کان احدث الناس عهدا برسول الله قثم بن العباس» دروغ مىگوید. آخرین کسى که با رسول الله (ص) وداع کرد قثم بن عباس است.امام در جاى دیگر فرمود: «کذب المغیرة احدثنا عهدا به قثم بن العباس». مغیره دروغ گفت. آخرین فرد ما قثم فرزند عباس بود که با حضرت وداع کرد. با تصدیق امام على (ع) قثم، عموزاده پیامبر اسلام (ص) این افتخار بزرگ را به دست آورد. او تا پایان عمر به این امر مىبالید و عمهاش در این باره شعرى سرود.
راوى معتبر
خبرگان علم رجال، جناب قثم بن عباس را روایتگرى مورد اعتماد مىدانند که از حضرت پیامبر اکرم (ص) و امیر مؤمنان (ع) حدیث کرده است. او از صحابى جوان پیامبر اسلام (ص) بود. و ابو اسحاق السبیعى از وى روایت نقل کرده است. دو نمونه از روایتهاى او چنین است: «قال قثم: قال ابى ذر، قال رسول الله: ان الملائکة صلت على و على على سبع سنین قبل ان یسلم بشر.» قثم از زبان ابوذر از پیامبر اسلام (ص) چنین نقل کرد: هفتسال قبل از آن که فردى از انسانها مسلمان شود، فرشتگان بر من و على درود فرستادند. «قال قثم: قال علی: بعث النبى یوم الاثنین و اسلمتیوم الثلاثاء.» قثم از على (ع) چنین نقل کرد: پیامبر اسلام (ص) روز دوشنبه مبعوث شد و من روز سهشنبه وى را همراهى کردم. مرحوم شیخ طوسى (ره) در کتاب رجال خویش، قثم بن عباس را از اصحاب مورد اعتماد امیر مؤمنان على (ع) شمرده است.
دفاع از حریم امامت
دشمنان مکتب وحى و امامت همواره در پى ضربه زدن به مسلمانان و ایجاد تفرقه میان آنها بودهاند. آنان در مسائل اساسى، بویژه مقام ولایت، شبهه پدید مىآوردند تا مردم را از برکات این مقام الهى محروم سازند. روزى عبد الرحمن بن خالد در اجتماعى به قثم گفت: على بن ابى طالب نزد پیامبر اسلام (ص) چه امتیازى داشت که عباس نداشت; در حالى که عباس عموى پیامبر اسلام (ص) بوده، جایگاهى والا دارد و از تجارب خوب مردمدارى برخوردار است. سردار فداکار اسلام جناب قثم در پاسخ فرمود: امیر مؤمنان على (ع) اولین فرد ماست که به نداى ملکوتى خاتم الانبیا (ص) لبیک گفت. از نخستین روز نزول وحى تا آخرین لحظه زندگى پیامبر اسلام (ص) براى وى مشکل و گرفتاریى پیش نیامده، مگر این که على (ع) او را همراهى کرد. بعد از رسول الله (ص) على (ع) در نشر و گسترش دین مقدس اسلام از همه پیشگامتر و ثابتقدمتر بود و علم و فضیلت وى از همه ما بیشتر است. بر فرض که فضایل و مناقب على (ع) را نادیده بگیریم، آیا این مقام امامت وى انتخابى استیا انتصابى تا دیگران در برابرش مدعى فضیلتشوند؟ نه خیر ولایت و رهبرى الهى است. بدین ترتیب، به دشمنان ولایت پاسخى منطقى و مایوسکننده داد و اخلاص خویش را به رهبرى اعلام داشت. ابو اسحاق مىگوید: از قثم درباره على (ع) پرسیدم: پاسخ داد: «کان اولنا برسول الله لحوقا و اشدنا به لصوقا» اولین کسى از ما بنى هاشم بود که به رسول الله پیوست و ایمان آورد و ثابت قدمترین فرد ما بنى هاشم بود که به پیامبر اسلام وفادار ماند و وى را همراهى کرد. او با این سخن سرمشق خوبى براى رهروان طریق امامت و ولایتشد تا همیشه هشیار باشند و توطئههاى پنهان و آشکار دشمنان را از یاد نبرند. از مقام ولایت دفاع کنند و پشتوانه رهبرى باشند.
افشاگر توطئه ناکثان
وقتى طلحه و زیبر با عایشه در مکه همداستان شدند. ام الفضل، مادر قثم، به على (ع) چنین نوشت: اما بعد، به محضر امیر المؤمنین على (ع) مىرساند که طلحه و زبیر همراه عایشه قصد بصره دارند. مردم را به بهانه خونخواهى عثمان علیه شما تحریک مىکنند تا شورش و فتنه پدید آورند. خداوند با شماست. پیروزى شما را آرزومندم. این نامه به وسیله فردى به نام ظفر از جهینه به خدمت على (ع) در مدینه رسید. امام (ع) ، بعد از مطالعه نامه، محمد بن ابى بکر را خواست، ماجرا را برایش بیان کرد; سپس مردم مدینه را به مسجد فرا خواند و اهداف شورشیان را شرح داد. روزى که على (ع) یارانش را از مدینه به سوى «ربذه»، براى حضور در جنگ جمل، حرکت داد. پرچم سوارهنظام سپاه را به محمد حنفیه سپرد. عبد الله بن عباس را، سمت راستسپاه عمر بن ابى سلمه را سمت چپ و ابو لیلى بن جراح را در جلو قرار داد. او قثم بن عباس، عموزادهاش، را جانشین و نماینده خویش در مدینه ساخت. سپاه امیر مؤمنان على (ع) مدتى در «ربذه» ماند. امام از همان جا قثم بن عباس را به استاندارى مکه منصوب کرد. جناب قثم برادرش تمام بن عباس را به طور موقتبه فرماندارى مدینه نصب کرد و خود رهسپار مکه شد. تمام بن عباس، تندخو و سختگیر بود. بر اساس برخى از روایات، وقتى «کعب بن سور» به مدینه آمد تا تحقیق کند طلحه و زبیر با رضایتبیعت کردند یا اکراه، اسامة بن زید مزاح کرد و گفت: با اکراه. تمام خشمگین شد و دستور تنبیه او را صادر کرد. هرچند بعضى از تاریخنویسان نوشتهاند: تمیم بن عمرو زمان جنگ جمل والى مدینه بود; ولى شواهدى که تمام بن عباس را والى مدینه مىشمارد، قوى و بیشتر است. عهدنامه مالک اشتر و قثم بن عباس، اختیارات بسیار آنها را بخوبى نشان مىدهد. البته این عهدنامهها به نام شخص نوشته شده; ولى در واقع یک منشور جاوید و قانون کلى به شمار مىآید و اختیارات استانداران مهم را مىنمایاند. باید این را در نظر داشت که همه «استانداران» چنین اختیاراتى نداشتند; تنها افراد زبدهاى چون مالک اشتر، قیس بن سعد، قثم بن عباس، محمد بن ابى بکر، عبد الله بن عباس و عثمان بن حنیف از شایستگى چنین اختیاراتى برخوردار بودند. در آن روزگار، چند شهر مهم و سرنوشتساز شمرده مىشد; مکه، مدینه، مصر، بصره، کوفه و شام. على (ع) از مدینه و کوفه نگرانى نداشت، زیرا به ترتیب مرکز قدرتش بودند. او از شهرهاى دیگر نگران بود و یاران برجستهاش را بدان شهرها گسیل مىکرد.
قثم در کنار رهبرى
جناب قثم بن عباس از معدود افرادى است که تا آخرین لحظههاى زندگى امیر مؤمنان على (ع) با دل و جان آماده فداکارى بود. وى در طول دوران فرماندارىاش با مشکلات ناگوارى رو به رو شد. ولى با کمال سربلندى و عزت نفس استوار و ثابتقدم ماند. او در کلیه امور صد در صد تسلیم فرمان امامش بود و حتى در یک مورد نیز سبب ناخشنودى امیر مؤمنان على (ع) نشد. این امر بیانگر عظمت، بزرگوارى، عدالت، صداقت و مدیریت او است.
منشور جاوید
در پایان نامه امیر المؤمنین على (ع) به قثم بن عباس، فرماندار مکه، را جهت تیمن و تبرک مىآوریم تا هر کس به قدر توان خود از عمق این دریاى بیکران دانههاى گرانقیمتبه دست آورد.
بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد: فاقم للناس الحج. و ذکرهم بایام الله، و اجلس لهم العصرین فافت، المستفتی، و علم الجاهل، و ذاکر العالم، و لا یکن لک الى الناس سفیر الا لسانک، و لا حاجب الا وجهک. و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائک بها، فانها ان ذیدت عن ابوابک فى اول وردها لم تحمد فیها بعد على قضائها. و انظر الى ما اجتمع عندک من مال الله فاصرفه الى من قبلک من ذوی العیال و المجاعة مصیبا به مواضع الفاقة و الخلات و ما فضل عن ذلک فاحمله الینا لنقسمه فیمن قبلنا، و مر اهل مکة الا یاخذوا من ساکن اجرا، فان الله سبحانه یقول: سواء العاکف فیه و الباد، فالعاکف المقیم به، و البادى، الذى یحج الیه من غیر اهله وفقنا الله و ایاکم لمحابه» اما بعد ... حج را با مردم بر پا دار و به آنها روزهاى خدا را یادآورى کن. (تا از یاد مرگ و قیامت غافل نشوند.) صبح و عصر با آنها بنشین و فتوا بده. به پرسش کسى که حکمى از احکام الهى مىپرسد، پاسخ ده. به آنان که نمىدانند بیاموز و با دانشمندان و علما بحث و گفت و گو کن. (در مسایل مختلف بحث و تبادل نظر داشته باشید تا شبههاى باقى نماند.) نزد مردم نمایندهاى جز زبانت و دربانى جز رویت نداشته باش.درخواستکنندهاى را از دیدارت باز مدار، زیرا اگر آن درخواست ابتداى کار از طریق مقرر حل نشود، براى حل آن در آخر کار مورد ستایش واقع نمىشوى. (کار مردم را در اول وقت انجام دهید، اگر بعد از تاخیر و معطلى انجام دهید، جلب رضایت مقدور نیست.) آنچه از مال خدا (بیت المال) نزدت گرد آمده، به عیالمندان، گرسنگان و نیازمندان همان منطقه بده و هر چه از مصرف ایشان اضافه آمد، براى ما بفرست تا آن را میان فقرا و نیازمندان تقسیم کنم. به مردم مکه فرمان ده از ساکن (آنان که از مکانهاى دیگر براى حجبه مکه آمدهاند) مزد و کرایه نگیرند; زیرا خداوند سبحان مىفرماید: سواء العاکف فیه و الباد مراد از عاکف مقیم مکه است و مراد از بادى کسى که به حج مىرود و اهل آن سامان نیست. خداوند ما و شما را بر آنچه دوست دارد، موفق دارد.