سیماى سلیم بن قیس
آرشیو
چکیده
متن
... و او را اولین تاریخنگار شیعه نامیدهاند. در حالى که بیش از دو سال به بعثت آخرین فرستاده الهى نمانده بود، نوزادى پا به عرصه گیتى نهاد. این کودک از خاندان هلال بن عامر بود که از نوادگان حضرت اسماعیل بن ابراهیم شمرده مىشدند. از اینرو، نسب سلیم به پیامبر بزرگ الهى حضرت اسماعیل مىرسد. پدرش «قیس» نام داشت. گرچه از نام و مشخصات مادر و اوصاف پدرش اطلاعى در دست نیست، اما بدیهى است آن دو در تربیت نور دیده خویش تلاشى در خور سپاس داشتهاند. پدر و مادرش وى را «سلیم» نامیدند و «ابو صادق» کنیه دادند. آرى، «سلیم بن قیس هلالى عامرى کوفى» در زمره مردان بزرگى است که نامش با تشیع و تاریخ پرمخاطره آن عجین شده است. اینک به تماشاى سیماى پرفروغ آن فرزانه مىنشینیم. تنها منبع اصیل و معتبرى که ما را در شناخت زندگى «سلیم بن قیس» راهنمایى مىکند، کتاب مشهور و قابل اعتمادى است که خود نگاشته است. هر چند مطالب اصلى آن کتاب، درباره حوادث پرمخاطره پس از وفات رسول الله (ص) است; اما از خلال آن مىتوان به اوراقى از زندگانى وى دستیافت. به نظر مىرسد. دوران کودکى و نوجوانى سلیم در زادگاهش کوفه سپرى شد. کوفه آن زمان زادگاه و خاستگاه بندگانى پاک طینتبود که همواره به عشق اسلام بسان پروانههاى عاشق، گرد شمع جهان افروز رسول الله (ص) مىگردیدند. هنوز بیش از دوازده سال از تولد «ابو صادق کوفى» نگذشته بود که جهان اسلام در سوگ رسول بزرگ اسلام حضرت محمد امین (ص) جامه عزا پوشید. ساعاتى چند پس از آن حادثه دلخراش، شهر مدینه شاهد حوادثى تلخ بود. کودتاى سیاسى، نظامى و فرهنگى سقیفه، على (ع) و علویان را از ادامه سیره و سنت واقعى پیامبر اسلام باز داشت و جامعه آن روز مدینه، با نادیده انگاشتن ماجراى غدیرخم، از على (ع) روى برگرداند و از علو باز ماند. گرچه «سلیم» در این دوران بحرانى در مدینه حضور نداشت، اما جزئیات اخبار و اطلاعات آن کودتا را از زبان رادمردانى چون على (ع)، سلمان فارسى، ابوذر و مقداد شنید و ثبت کرد.
عاشق مدینه
سلیم در حالى وارد مدینه شد که تنها دو سال از رحلت پیامبر اسلام (ص) گذشته بود و مردم با على (ع) و اهل بیت (ع) رفتارى ناپسند و زجرآورداشتند. دورانى که غاصبان خلافتبا توسل به انواع شیوههاى ارعاب، تهدید و تطمیع مردم را از گرایش به مولاى متقیان باز مىداشتند. دورانى که نام «على (ع)» را بردن با او نشستن جرمى نابخشودنى شمرده مىشد. در چنین دوران دهشتناک و خفقانآورى، نوجوان چهاردهساله کوفى به مدینه آمد و با قبول همه بلاها و گرفتایهاى ویژه مدینه، نور هدایت و امامت را در کوچههاى بنى هاشم یافته و با على (ع) که مورد کینه حاکمان و زور مداران بود، انسى ویژه یافت. شجاعت و جسارت نوجوان 14 ساله کوفى و رفتار وى با کنار نهادگان سیاسى مدینه، نشان دهنده روح متعالى و اراده آهنین اوست.
با على (ع) و علویان
سلیم، پس از ورود به مدینه، در محضر امام بزرگ شیعیان حضرت على (ع) به فعالیتهاى فرهنگى و دینى پرداخت. او چنان به مولایش عشق مىورزید که بزودى از یاران خاص و قابل اعتماد آن حضرت شد. سلیم در کتاب خویش پنجاه روایت از على (ع) نقل کرده است.او در همین دوران، با دانشمندان و صحابى بزرگى چون سلمان، ابوذر، مقداد و عبد الله بن عباس ارتباط فکرى و فرهنگى بر قرار ساخت و احادیثبسیارى از آنها به خاطر سپرد. هرچند صحابى بزرگ پیامبر (ص) سلمان فارسى، در همان اوایل حضور سلیم در مدینه، به استاندارى مدائن (در حوالى بغداد) برگزیده شد; اما سلیم وجود گرانبهاى وى را غنیمتشمرد و در همان مدت اندکى که در مدینه حضور داشت، مطالب و حوادث دوران پس از وفات پیامبر (ص) را از سلمان پرسید. تعداد روایاتى که او از سلمان شنید، هفده مورد است. این روایات اغلب درباره تاریخ شیعه است. ابوذر غفارى از دیگر چهرههاى برجسته عصر رسول الله (ص) بود که سلیم به همراهى و همگامى با وى توفیق یافت. سلیم در توصیف و بیان رخدادهاى تاریخى شیعیان از او بسیار بهره برد و دوازده حدیث از وى ثبت کرد. سلیم در سى سالگى همراه ابوذر غفارى; براى اعمال حج، به مکه رفت. در آنجا ابوذر غفارى براى مردم حدیثخواند. سلیم، که خود شاهد ماجرا بود، آن را چنین بیان کرده است: «روزى ابوذر برخاست و در خانه کعبه را گرفت و با صداى بلند گفت: اى مردم، ... من از پیامبرتان شنیدم که فرمود: مثل اهل بیتم در میان امت چون کشتى نوح در میان قوم اوست; هر که بر آن سوار شود، نجات مىیابد و هرکه از آن تخلف کند، غرق مىشود.» سلیم بن قیس کوفى نه تنها به اولین مظلوم تاریخ عشق مىورزید، بلکه همواره شیفتگان آن امام را مورد محبت قرار مىداد. ابوذر غفارى پس از وفات پیامبر (ص) به دلیل جانبدارى از على (ع)، از سوى خلیفه سوم عثمان به سرزمین خشک و بىآب و علف ربذه تبعید شد. او در حالى به سوى ربذه حرکت داده شد که نگاههاى اشکبار على (ع) او را بدرقه مىکرد. در سال 34 هجرى قمرى که ابوذر در ربذه آخرین نفسهاى خویش را مىکشید و پاداش زحمات شبانه روزىاش در راه اسلام را از سوى عثمان دریافت مىکرد، «سلیم» آرام نگرفت; به سوى وى شتافت. و روایاتى از او شنید.
مرد جهاد
پس از وفات ابوذر، در سال 35 هجرى قمرى، سلیم به بصره رفت و در رکاب على (ع)، در جنگ جمل شرکت کرد. در این جنگ، که از سوى طلحه و زبیر علیه امام على (ع) طرحریزى شده بود، 12 هزار تن از یاران على (ع) و 120 هزار تن از دشمن حضور داشتند. سلیم بن قیس، اولین تجربه رزمىاش را به دست آورد و ماجراى آن را در جنگ جمل ثبت کرد. وى در پایان گزارش خود را از آن جنگ مىگوید: جنگ از سوى طلحه شروع شد و به کشته شدن وى و شکست زبیر انجامید. حدود یک سال پس از این نبرد، جنگ صفین درگرفت. سلیم نیز در این جنگ شرکت کرد و به یارى امام خود على (ع) شتافت. او مطالبى نیز درباره این نبرد نقل کرده است. در بخشى از کتاب سلیم آمده است: از سلیم بن قیس پرسیدند: آیا در جنگ صفین شرکت داشتى؟ پاسخ داد: آرى. پرسیدند: آیا در جنگ لیلة الحریر حضور داشتى؟ گفت: آرى. پرسیدند: آن هنگام چند ساله بودى؟ سلیم گفت: چهل ساله. سپس خاطراتى از آن جنگ نقل کرد. برخى از تاریخنگاران، به یارى همین پرسشها و جوابها، تاریخ تولد سلیم را به دست آوردهاند. سلیم پس از صفین در سال 38 هجرى قمرى همراه امام على (ع) به کوفه برگشت و بىدرنگ به مدائن رفت. در سال 39 هجرى، براى جنگ با خوارج، عازم منطقه نهروان شد و در آن نبرد شرکت کرد. سلیم در تمامى این صحنههاى سرنوشتساز یاور مولایش على (ع) بود و دفاع از وى را وظیفه خویش مىدانست. همراهى او با على (ع) تا شهادت آن امام تا بزرگوار ادامه یافت.
روایت اشک
سلیم درباره وضعیت امام على (ع) قبل از شهادت و نیز وصیت او به فرزندانش مطالبى قابل توجه نگاشته است. مطالب وى چنین آغاز مىشود: هنگام وصیت امیر المؤمنین (ع) به فرزندش امام حسن (ع) حاضر بودم. حسین (ع) و محمد و تمامى فرزندان و بزرگان اهل بیت (علیهم السلام) و شیعیانش نیز حضور داشتند. حضرت کتاب و شمشیرش را به امام حسن (ع) داد و فرمود: فرزندم، پیامبر (ص) به من دستور داده تو را جانشین خود کنم و کتاب و شمشیرم را به تو بسپارم...; و همچنین پیامبر به من دستور داد سفارش کنم این ودیعهها را هنگام مرگتبه برادرت حسین بدهى; سپس به فرزندش حسین (ع) فرمود: پیامبر به تو نیز دستور داده آن را به فرزندت على تحویل دهى و آنگاه به على بن الحسین (ع) فرمود پیامبر (ص) دستور داده آن را به فرزندت محمد بدهى. سلام پیامبر و من را به او برسان. عشق و اردات آن مرد اندیشمند به على (ع) و نقل و ثبت روایات متعدد در فضایل و مناقب ائمه معصومین (ع) فقیهان و دانشمندان بزرگ دین را بر آن داشت تا از سلیم به نیکى یاد کرده، او را مورد ستایش قرار دهند. شیخ مفید در «الاختصاص»، پس از معرفى سلیم، مىنویسد: وى از برگزیدگان و پیشمرگان پنجگانه على (ع) است. نه تنها بزرگان شیعه، بلکه اهل سنت نیز از سلیم یاد کرده، وى را ستودهاند. ابن ندیم در کتاب «الفهرست» نظر یکى از راویان شیعه را پذیرفته، سخن او را چنین نقل کرده است: سلیم انسانى متعبد به امور دینى بود و نورانیتى داشت که سبب برترى مقامش مىشد.
از نجف تا منا
این شخصیتبرجسته میدانهاى علم و جهاد، پس از شهادت مولایش على (ع)، پیروى از ولایت را رها نکرد و در شمار یاران امام حسن مجتبى (ع) قرار گرفت. سلیم مىگوید: بعد از شهادت امام على (ع)، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) را در مدینه ملاقات کردم. حدیثى را، که از پدرشان شنیده بودم، براى آنان خواندم. آنها فرمودند: راست گفتى، وقتى پدرمان این حدیث را برایت مىخواند، ما حاضر و شاهد بودیم. ابن شهرآشوب در کتاب «المناقب» به معرفى ائمه (علیهم السلام) پرداخته، هنگام شمارش اصحاب امام حسن (ع) مىگوید: یاران امام حسن (ع) افرادى از قبیل رشید، حجر،.. . و سلیم هستند. سلیم بن قیس خدمت امام حسن (ع) حضور یافت و ضمن حمایت و دفاع از وى، به ثبت وقایع تاریخى آن روزگار پرداخت. او در کتابش سه روایت از آن امام نقل کرده است. پس از شهادت مظلومانه امام حسن (ع)، سلیم همچنان به عهد خویش وفادار ماند و به حضور سالار شهیدان امام حسین (ع) رسید. پشت پازدن به نام و نان معاویه و اعتنا نکردن به دشنه و دشنام او، کارى نبود که ناخالصان و افراد سست عنصر از عهده آن برایند. گرایش به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، در دوران حکومت استبدادى معاویه، به جسارتى ویژه و ارادهاى خلل ناپذیر نیاز داشت. سلیم، برغم همه مشکلات و خطرات، گام عزت پیش نهاد و در شمار اصحاب آن دو امام بزرگوار واقع شد. ارتباط عاطفى سلیم با امام حسین (ع) به حدى بود که با شنیدن خبر مسافرت وى از کوفه به مدینه آمد و با وى همسفر شد. در سال 58 قمرى، که امام حسین (ع) براى زیارت خانه خدا به مکه شتافت، سلیم کوفى خود را به وى رساند و در جلسه بسیار مهم آن حضرت در منا شرکت کرد. امام حسین (ع)، در این جلسه تاریخى با ذکر مطالبى درباره معاویه و اعمال او، اولین جرقههاى قیام و انقلاب خویش را در دل شیعیان فروزان کرد. سلیم بن قیس جزئیات مطالب مطرح شده در آن جلسه را در کتاب خویش نگاشت. او، علاوه بر ماجراى فوق، روایتى دیگر نیز از آن امام بزرگوار نقل کرده است. از این تاریخ تا پس از شهادت امام حسین (ع) در سال 61 هجرى قمرى، خبرى از سلیم ثبت نشده است. برخى از محققان احتمال مىدهند او این مدت را، همراه جمعى از شیعیان، در زندان ابن زیاد به سر برد.
تاریخنگار راستگو
پس از شهادت امام حسین (ع)، سلیم به محضر فرزندش امام سجاد (ع) رسید و در شمار اصحاب او قرار گرفت. سلیم از آن امام حدیث نقل کرده است. وى در حدیث دهم خویش مىگوید: با على بن الحسین (ع) ملاقات کردم و مطالبى که از پدر و عمویش (علیهما السلام) شنیده بودم، برایش گفتم. افتخار ملاقات با امام باقر (ع) نیز نصیب سلیم شده است. ابان بن ابى عیاش مىگوید: هنگام حج، امام باقر (ع) را ملاقات کردم و تمامى حدیث دهم را، که سلیم نگاشته بود، بىآنکه حتى یک حرف از آن کم کنم، براى وى خواندم... . امام (ع) فرمود: سلیم راست گفتار است. سپس ادامه داد: پس از شهادت جدم ابا عبد الله الحسین (ع)، در حالى که نزد پدرم نشسته بودم، سلیم همین حدیث را برایم خواند و پدرم صحت گفتارش را تصدیق کرد. بر اساس همین اخبار و گزارشها، شیخ طوسى و دیگر راوى شناسان شیعه نام سلیم بن قیس را در شمار اصحاب امام على، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر (علیهم السلام) آوردهاند. در کتاب «ریحانة الادب» چنین مىخوانیم: او از اجلاى محدثان شیعه و بزرگان اصحاب امام على (ع) و امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و امام سجاد و امام باقر (علیهما السلام) و نزد همه آنان در غایت محبوبیت و به منزله ارکان اربعه بود... اخبار زیادى در مدح سلیم وجود دارد. علامه امینى نیز مىگوید: سلیم از کسانى است که شیعیان و اهل سنتبه او و مطالب کتابش استناد جسته، بدان استدلال مىکنند.
براى کتابم
در سال 75 هجرى قمرى، حکومتحجاج خونآشام بر عراق و کوفه شروع شد و قلع و قمع پیروان واقعى رسول الله (ص) به اوج رسید. سلیم بن قیس، که تا این زمان با استفاده از تدابیر حکیمانه خود و نوشتههاى گرانبهایش را حفظ کرده بود، مورد خشم حجاج قرار گرفت. حجاج دستور داد تا سلیم را دستگیر کنند و به قتل برسانند. سلیم از کوفه گریخت; به طرف ایران حرکت کرد و در منطقه «نوبندجان فارس» (نورآباد ممسنى) سکونت گزید.
روایت پرواز
در اوایل سال 76 هجرى، در حالى که سلیم در منزل یکى از دوستانش به نام «ابان» در نوبندجان به سر مىبرد، بیمار شد و به سوى معبودش شتافت. «ابان بن ابى عیاش»، شیعه نوبندجانى و دوست صمیمى سلیم در مقدمه کتاب سلیم مطالبى بیان کرده است که وضعیت زندگانى سلیم در اواخر عمرش را تا اندازهاى روشن مىسازد. او مىگوید: وقتى حجاج وارد عراق شد، قصد کشتن سلیم کرد. او متوارى شد; در نوبندجان نزد من آمد و در خانه ما سکونت گزید. در آن روزگار، من چهارده سال داشتم و مىتوانستم قرآن بخوانم. از وى مىپرسیدم و او نیز از اهل بدر به من خبر مىداد. احادیث زیادى از زبان او شنیدم، ولى آنها را پنهان کردم... . دیرى نپایید که مرگش نزدیک شد. در این هنگام، مرا طلبید و در خلوت با من چنین گفت: اى ابان، ... این کتاب را به شرطى به تو مىسپارم که درباره آن با کسى سخن نگویى و بعد از مرگم، هیچ یک از احادیث آن را براى کسى نقل نکنى; مگر آنکه همانند خودت به او اطمینان داشته باشى; و اگر اتفاقى برایت پیش آمد، آن را به یکى از شیعیان مورد اعتماد و دیندار و آبرومند على بن ابى طالب (ع) بسپارى. من آن شرطها را پذیرفتم. او کتاب را به من سپرد و همه احادیث آن را برایم خواند... . دیرى نگذشت که روح از پیکرش گرفته شد. ابان، پس از ذکر مطالبى در این باره، ادامه مىدهد: در همان سال (76 قمرى) به سفر حج رفتم و خدمت امام سجاد (ع) حضور یافتم; و ابو الطفیل و عمر بن ام سلمه نیز در آنجا حضور داشتند. من سه شبانه روز کتاب را براى امام سجاد (ع) خواندم تا اینکه ایشان فرمود: «سلیم راست گفته است. همه اینها احادیث ماست که از آنها خبر دارم.» از آنجا که عمر بن ام سلمه در سال 83 هجرى وفات کرد و بىتردید وفات سلیم قبل از این تاریخ تحقق یافت; بسیارى از پژوهشگران تاریخ وفات سلیم را سال 76 هجرى قمرى دانستهاند.
عاشق مدینه
سلیم در حالى وارد مدینه شد که تنها دو سال از رحلت پیامبر اسلام (ص) گذشته بود و مردم با على (ع) و اهل بیت (ع) رفتارى ناپسند و زجرآورداشتند. دورانى که غاصبان خلافتبا توسل به انواع شیوههاى ارعاب، تهدید و تطمیع مردم را از گرایش به مولاى متقیان باز مىداشتند. دورانى که نام «على (ع)» را بردن با او نشستن جرمى نابخشودنى شمرده مىشد. در چنین دوران دهشتناک و خفقانآورى، نوجوان چهاردهساله کوفى به مدینه آمد و با قبول همه بلاها و گرفتایهاى ویژه مدینه، نور هدایت و امامت را در کوچههاى بنى هاشم یافته و با على (ع) که مورد کینه حاکمان و زور مداران بود، انسى ویژه یافت. شجاعت و جسارت نوجوان 14 ساله کوفى و رفتار وى با کنار نهادگان سیاسى مدینه، نشان دهنده روح متعالى و اراده آهنین اوست.
با على (ع) و علویان
سلیم، پس از ورود به مدینه، در محضر امام بزرگ شیعیان حضرت على (ع) به فعالیتهاى فرهنگى و دینى پرداخت. او چنان به مولایش عشق مىورزید که بزودى از یاران خاص و قابل اعتماد آن حضرت شد. سلیم در کتاب خویش پنجاه روایت از على (ع) نقل کرده است.او در همین دوران، با دانشمندان و صحابى بزرگى چون سلمان، ابوذر، مقداد و عبد الله بن عباس ارتباط فکرى و فرهنگى بر قرار ساخت و احادیثبسیارى از آنها به خاطر سپرد. هرچند صحابى بزرگ پیامبر (ص) سلمان فارسى، در همان اوایل حضور سلیم در مدینه، به استاندارى مدائن (در حوالى بغداد) برگزیده شد; اما سلیم وجود گرانبهاى وى را غنیمتشمرد و در همان مدت اندکى که در مدینه حضور داشت، مطالب و حوادث دوران پس از وفات پیامبر (ص) را از سلمان پرسید. تعداد روایاتى که او از سلمان شنید، هفده مورد است. این روایات اغلب درباره تاریخ شیعه است. ابوذر غفارى از دیگر چهرههاى برجسته عصر رسول الله (ص) بود که سلیم به همراهى و همگامى با وى توفیق یافت. سلیم در توصیف و بیان رخدادهاى تاریخى شیعیان از او بسیار بهره برد و دوازده حدیث از وى ثبت کرد. سلیم در سى سالگى همراه ابوذر غفارى; براى اعمال حج، به مکه رفت. در آنجا ابوذر غفارى براى مردم حدیثخواند. سلیم، که خود شاهد ماجرا بود، آن را چنین بیان کرده است: «روزى ابوذر برخاست و در خانه کعبه را گرفت و با صداى بلند گفت: اى مردم، ... من از پیامبرتان شنیدم که فرمود: مثل اهل بیتم در میان امت چون کشتى نوح در میان قوم اوست; هر که بر آن سوار شود، نجات مىیابد و هرکه از آن تخلف کند، غرق مىشود.» سلیم بن قیس کوفى نه تنها به اولین مظلوم تاریخ عشق مىورزید، بلکه همواره شیفتگان آن امام را مورد محبت قرار مىداد. ابوذر غفارى پس از وفات پیامبر (ص) به دلیل جانبدارى از على (ع)، از سوى خلیفه سوم عثمان به سرزمین خشک و بىآب و علف ربذه تبعید شد. او در حالى به سوى ربذه حرکت داده شد که نگاههاى اشکبار على (ع) او را بدرقه مىکرد. در سال 34 هجرى قمرى که ابوذر در ربذه آخرین نفسهاى خویش را مىکشید و پاداش زحمات شبانه روزىاش در راه اسلام را از سوى عثمان دریافت مىکرد، «سلیم» آرام نگرفت; به سوى وى شتافت. و روایاتى از او شنید.
مرد جهاد
پس از وفات ابوذر، در سال 35 هجرى قمرى، سلیم به بصره رفت و در رکاب على (ع)، در جنگ جمل شرکت کرد. در این جنگ، که از سوى طلحه و زبیر علیه امام على (ع) طرحریزى شده بود، 12 هزار تن از یاران على (ع) و 120 هزار تن از دشمن حضور داشتند. سلیم بن قیس، اولین تجربه رزمىاش را به دست آورد و ماجراى آن را در جنگ جمل ثبت کرد. وى در پایان گزارش خود را از آن جنگ مىگوید: جنگ از سوى طلحه شروع شد و به کشته شدن وى و شکست زبیر انجامید. حدود یک سال پس از این نبرد، جنگ صفین درگرفت. سلیم نیز در این جنگ شرکت کرد و به یارى امام خود على (ع) شتافت. او مطالبى نیز درباره این نبرد نقل کرده است. در بخشى از کتاب سلیم آمده است: از سلیم بن قیس پرسیدند: آیا در جنگ صفین شرکت داشتى؟ پاسخ داد: آرى. پرسیدند: آیا در جنگ لیلة الحریر حضور داشتى؟ گفت: آرى. پرسیدند: آن هنگام چند ساله بودى؟ سلیم گفت: چهل ساله. سپس خاطراتى از آن جنگ نقل کرد. برخى از تاریخنگاران، به یارى همین پرسشها و جوابها، تاریخ تولد سلیم را به دست آوردهاند. سلیم پس از صفین در سال 38 هجرى قمرى همراه امام على (ع) به کوفه برگشت و بىدرنگ به مدائن رفت. در سال 39 هجرى، براى جنگ با خوارج، عازم منطقه نهروان شد و در آن نبرد شرکت کرد. سلیم در تمامى این صحنههاى سرنوشتساز یاور مولایش على (ع) بود و دفاع از وى را وظیفه خویش مىدانست. همراهى او با على (ع) تا شهادت آن امام تا بزرگوار ادامه یافت.
روایت اشک
سلیم درباره وضعیت امام على (ع) قبل از شهادت و نیز وصیت او به فرزندانش مطالبى قابل توجه نگاشته است. مطالب وى چنین آغاز مىشود: هنگام وصیت امیر المؤمنین (ع) به فرزندش امام حسن (ع) حاضر بودم. حسین (ع) و محمد و تمامى فرزندان و بزرگان اهل بیت (علیهم السلام) و شیعیانش نیز حضور داشتند. حضرت کتاب و شمشیرش را به امام حسن (ع) داد و فرمود: فرزندم، پیامبر (ص) به من دستور داده تو را جانشین خود کنم و کتاب و شمشیرم را به تو بسپارم...; و همچنین پیامبر به من دستور داد سفارش کنم این ودیعهها را هنگام مرگتبه برادرت حسین بدهى; سپس به فرزندش حسین (ع) فرمود: پیامبر به تو نیز دستور داده آن را به فرزندت على تحویل دهى و آنگاه به على بن الحسین (ع) فرمود پیامبر (ص) دستور داده آن را به فرزندت محمد بدهى. سلام پیامبر و من را به او برسان. عشق و اردات آن مرد اندیشمند به على (ع) و نقل و ثبت روایات متعدد در فضایل و مناقب ائمه معصومین (ع) فقیهان و دانشمندان بزرگ دین را بر آن داشت تا از سلیم به نیکى یاد کرده، او را مورد ستایش قرار دهند. شیخ مفید در «الاختصاص»، پس از معرفى سلیم، مىنویسد: وى از برگزیدگان و پیشمرگان پنجگانه على (ع) است. نه تنها بزرگان شیعه، بلکه اهل سنت نیز از سلیم یاد کرده، وى را ستودهاند. ابن ندیم در کتاب «الفهرست» نظر یکى از راویان شیعه را پذیرفته، سخن او را چنین نقل کرده است: سلیم انسانى متعبد به امور دینى بود و نورانیتى داشت که سبب برترى مقامش مىشد.
از نجف تا منا
این شخصیتبرجسته میدانهاى علم و جهاد، پس از شهادت مولایش على (ع)، پیروى از ولایت را رها نکرد و در شمار یاران امام حسن مجتبى (ع) قرار گرفت. سلیم مىگوید: بعد از شهادت امام على (ع)، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) را در مدینه ملاقات کردم. حدیثى را، که از پدرشان شنیده بودم، براى آنان خواندم. آنها فرمودند: راست گفتى، وقتى پدرمان این حدیث را برایت مىخواند، ما حاضر و شاهد بودیم. ابن شهرآشوب در کتاب «المناقب» به معرفى ائمه (علیهم السلام) پرداخته، هنگام شمارش اصحاب امام حسن (ع) مىگوید: یاران امام حسن (ع) افرادى از قبیل رشید، حجر،.. . و سلیم هستند. سلیم بن قیس خدمت امام حسن (ع) حضور یافت و ضمن حمایت و دفاع از وى، به ثبت وقایع تاریخى آن روزگار پرداخت. او در کتابش سه روایت از آن امام نقل کرده است. پس از شهادت مظلومانه امام حسن (ع)، سلیم همچنان به عهد خویش وفادار ماند و به حضور سالار شهیدان امام حسین (ع) رسید. پشت پازدن به نام و نان معاویه و اعتنا نکردن به دشنه و دشنام او، کارى نبود که ناخالصان و افراد سست عنصر از عهده آن برایند. گرایش به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، در دوران حکومت استبدادى معاویه، به جسارتى ویژه و ارادهاى خلل ناپذیر نیاز داشت. سلیم، برغم همه مشکلات و خطرات، گام عزت پیش نهاد و در شمار اصحاب آن دو امام بزرگوار واقع شد. ارتباط عاطفى سلیم با امام حسین (ع) به حدى بود که با شنیدن خبر مسافرت وى از کوفه به مدینه آمد و با وى همسفر شد. در سال 58 قمرى، که امام حسین (ع) براى زیارت خانه خدا به مکه شتافت، سلیم کوفى خود را به وى رساند و در جلسه بسیار مهم آن حضرت در منا شرکت کرد. امام حسین (ع)، در این جلسه تاریخى با ذکر مطالبى درباره معاویه و اعمال او، اولین جرقههاى قیام و انقلاب خویش را در دل شیعیان فروزان کرد. سلیم بن قیس جزئیات مطالب مطرح شده در آن جلسه را در کتاب خویش نگاشت. او، علاوه بر ماجراى فوق، روایتى دیگر نیز از آن امام بزرگوار نقل کرده است. از این تاریخ تا پس از شهادت امام حسین (ع) در سال 61 هجرى قمرى، خبرى از سلیم ثبت نشده است. برخى از محققان احتمال مىدهند او این مدت را، همراه جمعى از شیعیان، در زندان ابن زیاد به سر برد.
تاریخنگار راستگو
پس از شهادت امام حسین (ع)، سلیم به محضر فرزندش امام سجاد (ع) رسید و در شمار اصحاب او قرار گرفت. سلیم از آن امام حدیث نقل کرده است. وى در حدیث دهم خویش مىگوید: با على بن الحسین (ع) ملاقات کردم و مطالبى که از پدر و عمویش (علیهما السلام) شنیده بودم، برایش گفتم. افتخار ملاقات با امام باقر (ع) نیز نصیب سلیم شده است. ابان بن ابى عیاش مىگوید: هنگام حج، امام باقر (ع) را ملاقات کردم و تمامى حدیث دهم را، که سلیم نگاشته بود، بىآنکه حتى یک حرف از آن کم کنم، براى وى خواندم... . امام (ع) فرمود: سلیم راست گفتار است. سپس ادامه داد: پس از شهادت جدم ابا عبد الله الحسین (ع)، در حالى که نزد پدرم نشسته بودم، سلیم همین حدیث را برایم خواند و پدرم صحت گفتارش را تصدیق کرد. بر اساس همین اخبار و گزارشها، شیخ طوسى و دیگر راوى شناسان شیعه نام سلیم بن قیس را در شمار اصحاب امام على، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر (علیهم السلام) آوردهاند. در کتاب «ریحانة الادب» چنین مىخوانیم: او از اجلاى محدثان شیعه و بزرگان اصحاب امام على (ع) و امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و امام سجاد و امام باقر (علیهما السلام) و نزد همه آنان در غایت محبوبیت و به منزله ارکان اربعه بود... اخبار زیادى در مدح سلیم وجود دارد. علامه امینى نیز مىگوید: سلیم از کسانى است که شیعیان و اهل سنتبه او و مطالب کتابش استناد جسته، بدان استدلال مىکنند.
براى کتابم
در سال 75 هجرى قمرى، حکومتحجاج خونآشام بر عراق و کوفه شروع شد و قلع و قمع پیروان واقعى رسول الله (ص) به اوج رسید. سلیم بن قیس، که تا این زمان با استفاده از تدابیر حکیمانه خود و نوشتههاى گرانبهایش را حفظ کرده بود، مورد خشم حجاج قرار گرفت. حجاج دستور داد تا سلیم را دستگیر کنند و به قتل برسانند. سلیم از کوفه گریخت; به طرف ایران حرکت کرد و در منطقه «نوبندجان فارس» (نورآباد ممسنى) سکونت گزید.
روایت پرواز
در اوایل سال 76 هجرى، در حالى که سلیم در منزل یکى از دوستانش به نام «ابان» در نوبندجان به سر مىبرد، بیمار شد و به سوى معبودش شتافت. «ابان بن ابى عیاش»، شیعه نوبندجانى و دوست صمیمى سلیم در مقدمه کتاب سلیم مطالبى بیان کرده است که وضعیت زندگانى سلیم در اواخر عمرش را تا اندازهاى روشن مىسازد. او مىگوید: وقتى حجاج وارد عراق شد، قصد کشتن سلیم کرد. او متوارى شد; در نوبندجان نزد من آمد و در خانه ما سکونت گزید. در آن روزگار، من چهارده سال داشتم و مىتوانستم قرآن بخوانم. از وى مىپرسیدم و او نیز از اهل بدر به من خبر مىداد. احادیث زیادى از زبان او شنیدم، ولى آنها را پنهان کردم... . دیرى نپایید که مرگش نزدیک شد. در این هنگام، مرا طلبید و در خلوت با من چنین گفت: اى ابان، ... این کتاب را به شرطى به تو مىسپارم که درباره آن با کسى سخن نگویى و بعد از مرگم، هیچ یک از احادیث آن را براى کسى نقل نکنى; مگر آنکه همانند خودت به او اطمینان داشته باشى; و اگر اتفاقى برایت پیش آمد، آن را به یکى از شیعیان مورد اعتماد و دیندار و آبرومند على بن ابى طالب (ع) بسپارى. من آن شرطها را پذیرفتم. او کتاب را به من سپرد و همه احادیث آن را برایم خواند... . دیرى نگذشت که روح از پیکرش گرفته شد. ابان، پس از ذکر مطالبى در این باره، ادامه مىدهد: در همان سال (76 قمرى) به سفر حج رفتم و خدمت امام سجاد (ع) حضور یافتم; و ابو الطفیل و عمر بن ام سلمه نیز در آنجا حضور داشتند. من سه شبانه روز کتاب را براى امام سجاد (ع) خواندم تا اینکه ایشان فرمود: «سلیم راست گفته است. همه اینها احادیث ماست که از آنها خبر دارم.» از آنجا که عمر بن ام سلمه در سال 83 هجرى وفات کرد و بىتردید وفات سلیم قبل از این تاریخ تحقق یافت; بسیارى از پژوهشگران تاریخ وفات سلیم را سال 76 هجرى قمرى دانستهاند.