قانونگرایى در سیره و گفتار معصومان علیهم السلام (2)
آرشیو
چکیده
متن
همه خردمندان بر ایجاد جامعه ضابطهمند اتفاق نظر دارند، گرچه در خصوص عوامل شکلگیرى و موانع آن متفق نیستند. برخى از نظر پردازان مانند افلاطون (427-347 ق. م) و ابونصر فارابى (م 339/340) مدینه فاضله را به عنوان جامعه آرمانى و ایدهآل مطرح کردهاند; که شاید اشاره به همان جامعه قانونمند باشد. عدهاى از بزرگان به قوانین احترام خاص قایل بودند. چنان که در هنگام صدور حکم اعدام سقراط (470-399 ق. م) به او گفتند: فرار کند. او گفت: فرار کردن قانونشکنى است. اصولا جعل قانون براى ایجاد جامعه ضابطهپذیر و هدفمند مىباشد. با رعایت قانون حقوق همه مردم رعایتشده، نظم و عدالت ظهور پیدا مىکنند. از این رو همه انبیاء و رهبران دینى در صدد ایجاد جامعه ایدهآل الهى مبتنى بر احکام شرع بودند. از دیدگاه اسلام قوانین الهى بر نظام هستى حاکمیت داشته و جهان ضابطه پذیر مىباشد. برخى از حیوانات مانند زنبور عسل و مورچهها... بر اساس قانون الهى زندگى قانونمندى دارند. رابطه همه موجودات بر اساس دو عنصر علت و معلول مىباشد که نشان دهنده حاکمیت قانون در روابط پدیدههاست; که این قانونگرایى را خداوند در نظام هستى نهادینه کرده است. امام على (ع) نیز در خصوص قانونمندى طبیعت فرمود: (اما بعد فان الامر ینزل من السماء الى الارض کقطرات المطر الى کل نفس بما قسم لها من زیادة او نقصان) اما بعد، بىگمان امر الهى به سوى هر کسى چونان قطرههاى باران فرود مىآید و جهتیافته و سنجیده، هرکه، سهمى را بهره مىبرد که بیش یا کم آن پیشاپیش رقم خورده است. نتیجه قانونمندى در نظام هستى، حاکمیت عدالت مىباشد. چنان که رسول خدا (ص) فرمود: (بالعدل قامت السموات و الارض) ضرورت قانونگرایى در جامعه بشرى مىتواند از همان قانونمندى جهان هستى منشا گرفته باشد; با این تفاوت که در نظام هستى قانونپذیرى جبرى است. ولى قانونگرایى در جامعه بشرى اختیارى و تخلفپذیر مىباشد. اگر در جامعه قانون حاکمیت نداشته باشد آن جامعه آرمانى نبوده و با قانونگرایى نظام هستى هماهنگى ندارد. بعد از بیان ضرورت ایجاد جامعه ضابطهمند، حال این پرسش مطرح مىشود: چه عوامل و راهکارهایى براى ایجاد جامعه قانونمند وجود دارد؟ در جواب باید گفت: صاحبان اندیشه تئوریها و عواملى را بیان کردهاند، که این نوشتار در صدد بیان آنها نیست. آنچه که در این نوشتار مورد تحلیل قرار مىگیرد عناصرى هستند که در منش و گفتار معصومان (علیهم السلام) به آنها اشاره شده است که به چند مورد آن اشاره مىشود:
1- قانونگرایى مسؤولان
یکى از عوامل ایجاد جامعه قانونمند، قانونگرایى رهبران و مسؤولان مىباشد. قانون پذیرى رهبران نقش محورى در گرایش مردم به قانون دارد. على (ع) نیز فرمود: (الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم) در جامعه دینى که رهبرى آن را رهبران دینى بر عهده دارند و مردم از آنان الگو مىپذیرند، قانونمندى آنان از اهمیت ویژهاى برخوردار است. از این رو معصومین (علیهم السلام) براى فراخوانى مردم به قانونپذیرى، خود خاضعترین انسانها در برابر قوانین الهى بودند. چنان که امام راحل (ره) به آن اشاره نموده است. معصومان (علیهم السلام) به قوانین دیگران نیز احترام مىگذاشتند. چنان که در خصوص احترام امام صادق (ع) به قوانین دیگران آمده است: «در روایتى از امام صادق (ع) آمده است که حضرت به یکى از یاران خود فرمود: «آن بستانکار تو چه کرد؟» مرد گفت: «آن حرامزاده!» حضرت نگاه تندى به او کرد. مرد در این هنگام عرض کرد: فدایت گردم او پیرو آیین زردشتى است و با خواهر خود از دواج کرده است. امام فرمود: «آیا این در دین او نکاح نیست.» پیامبر اسلام (ص) و حضرت على (ع) که موفق به تشکیل جامعه قانونمند شدند، خود بیشتر از دیگران به قوانین احترام مىگذاشتند. بىتردید یکى از علل موفقیت پیامبر (ص) در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامى، قانون پذیرى او بود. تعبد به قوانین الهى از محورىترین اصول در سنت پیامبر (ص) مىباشد. خداوند پیامبرش را به خاطر رعایت قوانین ستایش کرد. اندیشوران جهان نیز به قانون گرایى پیامبر (ص) اعتراف نموده و آن را در تاریخ ثبت کردهاند. گوستاولوبون مورخ فرانسوى مىنویسد: «پیامبر در آخرین وداع تمام صحابه را جمع کرد... فرمود: ایها الناس، هرکس را که من زده باشم باید برخیزد و مرا قصاص کند و اگر ستم نموده و قصورى به عرض وى رسانده باشم اینک به عرض من باید قصاص کند و اگر مال وى برده باشم، اینک حق خود را باز ستاند... در این میان یک نفر برخاسته سه درهم از پیامبر مطالبه کرد و او فورا آن را ادا کرد.» ائمه (علیهم السلام) نیز به قانونگرایى پیامبر (ص) اشاره کردهاند. محمد بن قیس از امام باقر (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: براى ام سلمه همسر پیامبر کنیزکى بود، وى از اموال قبیلهاى دزدى کرد. او را براى قصاص نزد پیامبر (ص) آوردند; ام سلمه براى شفاعت از وى به آن حضرت سخن گفت: پیامبر فرمود: «اى ام سلمه این حدى از حدود خداوند است که ضایع نمىگردد، پس دست کنیز را قطع کرد.» پیامبر (ص) به عنوان رهبر قانونگرا عملا اثبات نمود که براى ایجاد جامعه ضابطهپذیر، باید رهبران آن قانونمندترین انسانها باشند. متاسفانه جوامع بشرى شاهد قانونشکنى دولت مردان خود بوده و هستند. قانونگریزى دولت مردان بزرگترین ستم است که جوامع انسانى را تهدید نموده و از بزرگترین موانع ایجاد جامعه ضابطهمند مىباشد. در غرب که رهبران آن مدعى قانونگرایى هستند، خود قانونشکنترین افراد مىباشند و قانون را براى تسلیم دیگران مىخواهند. شعارى است که دولت مردان غرب از آن به عنوان اهرم سیاسى بهره مىگیرند. مگر در جامعه مدنى غرب نیست که سیاه پوستان به جرم سیاه بودن و فقیران به جرم فقر ... از حقوق طبیعى و اولیه خود محروم بوده و توزیع قدرت و بیت المال بر اساس بىعدالتى و قانونشکنى صورت مىگیرد؟ بشر امروزه اگر در صدد ایجاد جامعه قانونمند است، باید جامعه قانونمند مدینهالنبى را الگو قرار دهند. در جامعه آرمانى و الهى پیامبر (ص) همه مردم در برابر قانون یکسان بوده، تبعیض نژادى، قومى و قانونشکنى وجود نداشت چنان که رسول خدا (ص) فرمود: «اى مردم آگاه باشید که پروردگارتان یکى است و پدرتان یکى است. بنابراین بدانید که نه عربى بر عجم و نه عجمى بر عرب و نه سیاهى بر سفید... برترى نیست مگر به تقوا» به قول اقبال لاهورى که گفت: «پیش قرآن بنده و مولى یکى است بوریا و مسند دیبا یکى است.» بعد از رحلت رسول اکرم (ص) جامعه ضابطهمند نبوى به دست فراموشى سپرده شده و رهبرانى روى کار آمدند که حرمت و قداست قوانین الهى را از بین بردند. بعد از پیامبر (ص) امام على (ع) موفق به ایجاد جامعه ضابطهمند شد که خود قانونمندترین فرد در آن جامعه بود. نحوه برخورد على (ع) با برادرش عقیل که سهم بیشترى از بیت المال را، درخواست کرده بود، نشاندهنده پایبندى او به قداست و حرمت قانون الهى است. همچنین آن حضرت به یکى از مدیران خود که در بهرهگیرى از بیت المال قانون را رعایت نکرده بود نوشت: (و الله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذى فعلت ما کانت لهما عندى هواة و لا ظفرا منى بارادة حتى آخذ الحق منهما و ازیح الباطل عن مظلمتهما) خداى را سوگند که اگر حسن و حسین کارى همانند تو مىکردند، با آنان کمتر سازشى نمىکردم و با هیچ تصمیمى بر من چیره نمىشدند، تا این که حق را از آنان باز مىستاندم و باطلى را که از ستم آنان پدید آمده بود، ناپدید مىکردم. متاسفانه قانونشکنى قدرتمندان سبب شد که برخى از مسلمانان به قانونگریزى عادت کرده و تحمل جامعه قانونمندى علوى بر آنها مشکل باشد. جامعهاى که دولت مردان آن قانونگریز باشند، نمىتوان از مردم، انتظار قانونگرایى داشت. قانونشکنى رهبرانى مانند یزید بود که جامعه اسلامى را از مسیر الهى آن خارج نموده و قوانین الهى را از بین ببرد، از این رو امام حسین (ع) یکى از اهداف قیام خود علیه یزید را قانونشکنى او و اصلاح امت اسلامى بیان کرده است. و رهبرى یزید جائر را مساوى با از بین رفتن اسلام دانست: (و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید...) امام حسین (ع) همه مردم را فراخواند تا علیه رهبران قانونشکن و ستمگر قیام کنند.
1- قانونگرایى مسؤولان
یکى از عوامل ایجاد جامعه قانونمند، قانونگرایى رهبران و مسؤولان مىباشد. قانون پذیرى رهبران نقش محورى در گرایش مردم به قانون دارد. على (ع) نیز فرمود: (الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم) در جامعه دینى که رهبرى آن را رهبران دینى بر عهده دارند و مردم از آنان الگو مىپذیرند، قانونمندى آنان از اهمیت ویژهاى برخوردار است. از این رو معصومین (علیهم السلام) براى فراخوانى مردم به قانونپذیرى، خود خاضعترین انسانها در برابر قوانین الهى بودند. چنان که امام راحل (ره) به آن اشاره نموده است. معصومان (علیهم السلام) به قوانین دیگران نیز احترام مىگذاشتند. چنان که در خصوص احترام امام صادق (ع) به قوانین دیگران آمده است: «در روایتى از امام صادق (ع) آمده است که حضرت به یکى از یاران خود فرمود: «آن بستانکار تو چه کرد؟» مرد گفت: «آن حرامزاده!» حضرت نگاه تندى به او کرد. مرد در این هنگام عرض کرد: فدایت گردم او پیرو آیین زردشتى است و با خواهر خود از دواج کرده است. امام فرمود: «آیا این در دین او نکاح نیست.» پیامبر اسلام (ص) و حضرت على (ع) که موفق به تشکیل جامعه قانونمند شدند، خود بیشتر از دیگران به قوانین احترام مىگذاشتند. بىتردید یکى از علل موفقیت پیامبر (ص) در گسترش فرهنگ و تمدن اسلامى، قانون پذیرى او بود. تعبد به قوانین الهى از محورىترین اصول در سنت پیامبر (ص) مىباشد. خداوند پیامبرش را به خاطر رعایت قوانین ستایش کرد. اندیشوران جهان نیز به قانون گرایى پیامبر (ص) اعتراف نموده و آن را در تاریخ ثبت کردهاند. گوستاولوبون مورخ فرانسوى مىنویسد: «پیامبر در آخرین وداع تمام صحابه را جمع کرد... فرمود: ایها الناس، هرکس را که من زده باشم باید برخیزد و مرا قصاص کند و اگر ستم نموده و قصورى به عرض وى رسانده باشم اینک به عرض من باید قصاص کند و اگر مال وى برده باشم، اینک حق خود را باز ستاند... در این میان یک نفر برخاسته سه درهم از پیامبر مطالبه کرد و او فورا آن را ادا کرد.» ائمه (علیهم السلام) نیز به قانونگرایى پیامبر (ص) اشاره کردهاند. محمد بن قیس از امام باقر (ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: براى ام سلمه همسر پیامبر کنیزکى بود، وى از اموال قبیلهاى دزدى کرد. او را براى قصاص نزد پیامبر (ص) آوردند; ام سلمه براى شفاعت از وى به آن حضرت سخن گفت: پیامبر فرمود: «اى ام سلمه این حدى از حدود خداوند است که ضایع نمىگردد، پس دست کنیز را قطع کرد.» پیامبر (ص) به عنوان رهبر قانونگرا عملا اثبات نمود که براى ایجاد جامعه ضابطهپذیر، باید رهبران آن قانونمندترین انسانها باشند. متاسفانه جوامع بشرى شاهد قانونشکنى دولت مردان خود بوده و هستند. قانونگریزى دولت مردان بزرگترین ستم است که جوامع انسانى را تهدید نموده و از بزرگترین موانع ایجاد جامعه ضابطهمند مىباشد. در غرب که رهبران آن مدعى قانونگرایى هستند، خود قانونشکنترین افراد مىباشند و قانون را براى تسلیم دیگران مىخواهند. شعارى است که دولت مردان غرب از آن به عنوان اهرم سیاسى بهره مىگیرند. مگر در جامعه مدنى غرب نیست که سیاه پوستان به جرم سیاه بودن و فقیران به جرم فقر ... از حقوق طبیعى و اولیه خود محروم بوده و توزیع قدرت و بیت المال بر اساس بىعدالتى و قانونشکنى صورت مىگیرد؟ بشر امروزه اگر در صدد ایجاد جامعه قانونمند است، باید جامعه قانونمند مدینهالنبى را الگو قرار دهند. در جامعه آرمانى و الهى پیامبر (ص) همه مردم در برابر قانون یکسان بوده، تبعیض نژادى، قومى و قانونشکنى وجود نداشت چنان که رسول خدا (ص) فرمود: «اى مردم آگاه باشید که پروردگارتان یکى است و پدرتان یکى است. بنابراین بدانید که نه عربى بر عجم و نه عجمى بر عرب و نه سیاهى بر سفید... برترى نیست مگر به تقوا» به قول اقبال لاهورى که گفت: «پیش قرآن بنده و مولى یکى است بوریا و مسند دیبا یکى است.» بعد از رحلت رسول اکرم (ص) جامعه ضابطهمند نبوى به دست فراموشى سپرده شده و رهبرانى روى کار آمدند که حرمت و قداست قوانین الهى را از بین بردند. بعد از پیامبر (ص) امام على (ع) موفق به ایجاد جامعه ضابطهمند شد که خود قانونمندترین فرد در آن جامعه بود. نحوه برخورد على (ع) با برادرش عقیل که سهم بیشترى از بیت المال را، درخواست کرده بود، نشاندهنده پایبندى او به قداست و حرمت قانون الهى است. همچنین آن حضرت به یکى از مدیران خود که در بهرهگیرى از بیت المال قانون را رعایت نکرده بود نوشت: (و الله لو ان الحسن و الحسین فعلا مثل الذى فعلت ما کانت لهما عندى هواة و لا ظفرا منى بارادة حتى آخذ الحق منهما و ازیح الباطل عن مظلمتهما) خداى را سوگند که اگر حسن و حسین کارى همانند تو مىکردند، با آنان کمتر سازشى نمىکردم و با هیچ تصمیمى بر من چیره نمىشدند، تا این که حق را از آنان باز مىستاندم و باطلى را که از ستم آنان پدید آمده بود، ناپدید مىکردم. متاسفانه قانونشکنى قدرتمندان سبب شد که برخى از مسلمانان به قانونگریزى عادت کرده و تحمل جامعه قانونمندى علوى بر آنها مشکل باشد. جامعهاى که دولت مردان آن قانونگریز باشند، نمىتوان از مردم، انتظار قانونگرایى داشت. قانونشکنى رهبرانى مانند یزید بود که جامعه اسلامى را از مسیر الهى آن خارج نموده و قوانین الهى را از بین ببرد، از این رو امام حسین (ع) یکى از اهداف قیام خود علیه یزید را قانونشکنى او و اصلاح امت اسلامى بیان کرده است. و رهبرى یزید جائر را مساوى با از بین رفتن اسلام دانست: (و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید...) امام حسین (ع) همه مردم را فراخواند تا علیه رهبران قانونشکن و ستمگر قیام کنند.