جوانان، بینشها، گرایشها
آرشیو
چکیده
متن
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد که در دستتبه جز ساغر نباشد زمان خوشدلى دریاب و دریاب که دایم در صدف گوهر نباشد
سخن از جوان و جوانى به سان حضور در هواى صبحگاهى و احساس پاکى، طراوت و نشاط سحرگاهى است و گفتگو با جوانان طلوعى از نشاط، امید، هیجان، سرزندگى، لذت و شادى و شادمانى در آسمان دلها مىآفریند. جوانان -بویژه جوانان ایرانى- انسانهایى سربلند، عزیز، حقجو و همراه با احساس روشنى هدف و باور وظیفه و مسئوولیت در عرصههاى مختلف زندگانى هستند. آنان که از آفتاب معنویت و آموزههاى آسمانى اسلام بهره بیشترى بردهاند، روشنى هدف و شفافى وظیفه را بهتر و برتر حس مىکنند; همیشه سرشار، همیشه آرام و همیشه لبریز از عشق و دلدادگى به محبوبى والا و بالا بوده و در نشیب و فراز زندگى در گرداب مشکلات راست قامت و شکیبا خواهند بود. دفتر زندگانى هریک از ما داراى شش فصل است و جوانى آغازى است که نوباوگى، کودکى و نوجوانى را پشتسر دارد و میانسالى و کهنسالى را برابر خود مىبیند. گویى نوجوانى همانند نوروزى دلپذیر و پر طراوت اما زودگذر است که گاه توفانهاى تندى در آن مىوزد و زمانى عطرى روحبخش دلها را نوازش مىدهد و جوانى بهارى است زیبا، پرهیجان و همراه با لذتهاى گوناگون از تفریح، آراستگى، خوراک، لباس، گفتگو و نشست و برخاستهاى خاطره آفرین و شیرین. در این دوران شخصیتگرایى، آرمان خواهى، شور و احساس و نشاط و امید به اوج خود مىرسد. بینشهاى آدمى رشد مىیابد و گرایشها شدید مىشود و انتخابها یکى پس از دیگرى فرا مىرسد. دیرى نمىپاید که بنیان آینده آدمى، استحکام مىیابد و بنیادهاى فکرى فرهنگى انسان تبلور یافته، گاه حرکتساز و روشنى بخش و گاه حرکتسوز و آتش گون، پایان دفتر زندگى را ترسیم مىکند. آن آثار و این تاءثیر همه ما را به اندیشهاى نو، تاءملى دیگر و نگاهى دوباره به گذشته و آینده خود دعوت مىکند تا زمان «خوش دلى» و جوانى را بیشتر از پیشتر دریابیم و آگاه شویم «که دائیم در صدف گوهر نباشد.» نوشتارى که پیش رو دارید نه همچون کلاس درس است و نه مثل جلسه سخنرانى و یا موعظه و پند و اندرز، بلکه همانند نشستى صمیمانه و گفتگویى دوستانه; به دور از هرگونه تکلف و شعار پردازى است که بیشتر به قدم زدنى در کنار رودى زیبا و سبزه زارى روح بخش و دل آرا مىماند که دو دوست و دو رفیق باهم به گپى آرامش بخش و تحلیل گرانه مشغولند و به دور از هر نوع پیش داورى نسبتبه ظاهر افراد و بینش آنان به صحبت مىپردازند. در این گفتگو ابتدا دفتر خاطرات نوشته یا نا نوشته خود را مرور مىکنیم، سپس با دستى پر از محبت، آینه وجود خود را غبار روبى مىنماییم تا شفافتر از همیشه در آن بنگریم; از درخشش گوهر جوانى و ارزشمندى کیمیاى این دوره آگاه شویم. به شایستگىهاى خود پىبریم و از کارهاى انجام نشده و یا فراموش شده که تاءثیرى بسیار در امروز و فرداى ما دارد مطلع شویم. در پى آن مشکلات، کاستىها و یا محرومیتهایى را که گریبانگیر ما شده و یا خواهد شد، بشناسیم و با بینش روشن و بر گرفته از زلال وحى و عصمتبه چاره جویى بپردازیم. آنچه در این میان ضرورتى فراوان دارد، آگاهى از شیوههاى پیدا و پنهان آن سوى مرزهاست. شیوههایى که براى جذب دلها و شوق قلبها به سوى دنیایى افسانهاى و جهانى زیبا و خوشبخت (!؟ ) در آغوش دیگران به کار گرفته مىشود تا نگاه نوجوانان و جوانان پاک نهاد ما را به سوى قبله خود جلب کنند. در پر تو این شناخت، نگاهى نو به دنیاى اطراف خود مىنماییم و به دور از هیجان و احساس، مجنون خیالات و افسانهها نشده خود را مىیابیم. با الگوهاى شایستهاى که به دور از غبار هواها و هوسها و ایمن از هر گوه خطا و گمراهى ما را به بلنداى بزرگى و بزرگوارى رسانده و بلور وجودمان را با شهد شیرین ارزشهاى انسانى لبریز مىکنند آشنا مىشویم. پس از آن بینشهاى عرشى و ناگفتههاى گفتنى بسیارى باهم خواهیم داشت تا در لحظههاى حساس و هنگامههاى سرنوشتساز که تصمیمى و ارادهاى، راه زندگى را ترسیم مىکند، با امیدى فراوان ابتکارى شایسته و اندیشهاى روشن، آینده زندگانى خود را برگزینیم و با چنین شناختى هیچگاه احساس پشیمانى، ضرر و یا ناکامى نکنیم. در پى این موفقیت چشمگیر، گرایشهاى هریک از ما نسبتبه جلوههاى زندگى و پاى گذاردن در عرصههاى فکرى و فرهنگى، سیاسى اجتماعى و حتى اقتصادى، رنگى دیگر یافته و بهایى برتر مىگیرد، به گونهاى که با آرامش خاطر در صراط مستقیم سعادت و سلامت، حرکت مىکنیم و از آغاز تا فرجام زندگى، با دلى آرام، قلبى روشن و ضمیرى شادمان از عشق و دلدادگى به پروردگارى بزرگ و فریاد رسى مهربان، بهشت رضایت الهى را نصیب خود سازیم. ان شاء الله
نوجوان; شایستگىها و ویژگیها
نوجوانى دورانى حساس، پرهیجان و همراه با تندبادهاى فکرى روحى و حتى روانى جسمانى است که مرز ناپیداى بین کودکى و جوانى را تشکیل مىدهد. هنوز پارهاى ما را کودک مىبینند و با ملاقات گاه و بیگاه خود از گفتهها، نوشتهها و یا رفتارهاى ما توقع کودکانه دارند، اما نزدیکان هر روز با عبارت «تو دیگر بزرگ شدهاى» نگاهى دیگر به ما داشته، بیشتر از سن و سال و بالاتر از قیافه و اندام ما را مىخواهند. گاه با سخنانى نرم و آرام و زمانى با عباراتى تند و آتشین با ما رو به رو شده، آوارى از حیرت و اندوه و حتى تحقیر و استهزاء نصیبمان مىسازند و ما را رها مىکنند. کمتر کسى گفتههاى آدمى را مىفهمد و آنان که سخنانى از عمقجان ما بگویند و احساس و خواستههاى ما را حس کنند، کم یاب و یا نایابند. دکتر اریک برن نوجوانى را این گونه به تصویر مىکشاند: «نوجوانى یعنى روزگار تحصیل، هنگام گرفتن مدارک تحصیلى سالانه، آشنایى با بعضى تشریفات و احساس مالکیت داشتن. موها را هر روز به سبکى شانه زدن، غرور جوانى بر بدن دیدن، جوش صورت داشتن، احساس فعل و انفعالات جسمانى و رشد سریع برخى اعضا نمودن، زمان تصمیمگیرى درباره بقیه سالهاى عمر و یا دست کم پر کردن لحظهها تا زمان تصمیمگیرى» آنان که نگاهها را توضیح مىدهند و ژرفاى وجود افراد را به خوبى در مىیابند، هماره سخنان نهفته یک نوجوان را در صحیفه سکوت و یا آینه نگاه او این گونه تفسیر مىکنند که: «اگر مرا به آرامى و ملایمت نوازش کنى، اگر به من نگاه کنى و به من لبخند بزنى، اگر گاهى پیش از آنکه صبحت کنى به سخنان من گوش دهى; من رشد خواهم کرد. واقعا رشد خواهم کرد.» هجوم انواع پرسشها بویژه پرسشهاى اعتقادى از نوجوانى آغاز مىشود، به گونهاى که بنیان باورهاى فکرى فرهنگى انسان نشانه مىرود و نسبتبه توحید، نوبت، معاد و امامتسئوالهایى پرعمق و شبهاتى ویرانگر مطرح مىشود که در هنگامههاى گوناگون، انسان خود دچار شک و تردید نسبتبه خویشتن مىشود و از بیان پارهاى از پرسشهاى خود احساس ترس و نا امنى درباره شخصیتخود مىکند. در این مرحله نقش مصلحان و سفیران سعادت و نیکبختى به خوبى نمایان مىشود و نقشههاى مفسدان و دشمنان سیه سرشت در افکندن کمند اعتقادات پاک و دام انحراف و فساد تیزتر و دقیقتر مىگردد. گفتهها و نوشتههایى که همانند حریرى پر از عطوفت، نخست انسان را بپذیرد، با حوصله هرچه تمام سخنان آدمى را بشنود و با عباراتى شیرین، استدلالهایى محکم و مثالهایى روح بخش، کام وجود را سیراب کند. نقشى بسیار ازرشمند و هدایت آفرین خواهند داشت، شیوهاى که پیشوایان معصوم (علیهم السلام) و عالمان بصیر و آگاه به زمان و مکان ما داشتهاند که ابتداء توفان ترس و تردید از شخصیت نوجوان را آرامش بخشیده، در پى آن پرسشهاى این چنینى را نشانه ایمان و باورهاى آسمانى و ناب تفسیر کرده و به دنبال هر سئوالى جوابى در خور، ژرف و قابل فهم بیان کردهاند. روشنگر و درس آموز براى همگان بوده و خواهد بود. چنان عشق و ارادت روز افزون رسول الله (ص) چنین تاثیرى داشت که فوج فوج نوجوانان و جوانان از محضرش توشههاى ارزشمند براى هدایت و سعادت خود مىیافتند و تا آخرین لحظه حیات در کنار آن حضرت، حضور داشتند. او خود درباره این رابطه قلبى فرمود: من آدم بهشتىام اما در این سفر حالى اسیر عشق جوانان مهوشم و بدین سان در نوجوانى که گذرگاه حساس و رنوشتسازى استشالوده شخصیت انسان پىریزى مىشود تا در جوانى استحکام یابد و معبرى است که تحول اساسى در جسم و روح هریک از ما با عنوان «بلوغ» و در جلوههاى بلوغ عقلانى، جسمانى، عاطفى، شرعى و اعتقادى پدیدار مىشود. در این هنگام هریک از ما احساس حضور جدى در جامعه، تبلور شخصیت واقعى در صحنههاى گوناگون و نگاه محاسبهگرانه و حساب شده دیگران را به خود داریم. گاه در صدد جلب اعتماد بیشتر و ایجاد باورى برتر از آنچه از آن برخورداریم برمىآییم تا هرچه سریعتر، جایگاه شایستهاى در مدرسه، محله و یا شهر کسب نماییم و اعمالمان تجلى رشد و بالندگى مان باشد.
جوان، رازها، نیازها و شایستگىها
رونق عهد شبابست دگربستان را مىرسد مژده گل بلبل خوش الحان را اى صبا گر به جوانان چمن بازرسى خدمت مابرسان سرو و گل و ریحان را اگر تا دیروز و در دوره نوجوانى اختلاف نظرهاى فراوانى بین ما و پدر و مادر و یا خواهر و برادرمان وجود داشت که برخاسته از تضاد بین دو نسل و یا اختلاف دیدگاهها و نظرگاههاى هریک از ما بود. به گونهاى که انتظار پذیرش ارزشهاى خود را توسط دیگران داشتیم، گرچه با اعتقادات و ارزشهاى سنتى والدین همسان نباشد و همچنین از سرزنش اطرافیان و به حساب نیاوردن ما در تصمیمگریهاى گوناگون سختبیزار بودیم، امروز، و در هنگام جوانى، رازها و نیازهاى دیگرى در وجود ما نهفته است. هریک از ما همانند دایرة المعارفى مىمانیم که دستیابى به تمامى ابعاد آن نیاز به بصیرت و بینش و دانش ودانایى بر گستره صفات و ویژگیهاست. آنجا که جلوه جسمانى ما مطرح مىشود، توجه به توانمندى بدنى، جوش و خروش جسمانى، چابکى و چالاکى در ورزش، وضع ظاهرى و چگونگى تیپ و قیافه، مقدار سن، اندازه قد، چگونگى زبان و لهجه، عرض اندام در میدانهاى مسابقه و حضور در رقابتهاى حساس و شخصیتساز، همه و همه تاءثیر بسیارى در نگرش افراد به ما دارد. و زمانى که ابعاد روحى عاطفى ما مورد نظر قرار مىگیرد، بدون شک،یاءس و امید، آرزو و ناکامى، خیزش اندیشه و بىحالى فکرى، باورهاى قلبى و سردرگمى در زندگى، آرمان خواهى و احساس ورشکستگى، نشاط روحى و سرخوردگى روانى همه اینها در جلوههاى روحى هریک از ما تاثیر گذارند. گاهى که پرتو اجتماعى جوان مطرح مىشود، نمىتوان او را با عباراتى کوتاه تفسیر کرد که جوان موجودى اجتماعى است، بلکه نگاه دقت آمیز در ساعات فراغت، سرگرمىهاى پرجاذبه، تعلقات روحى اجتماعى او، شوق به حضور در گروههاى خارج از مدرسه و علاقه به عضویت در سازمانهاى گوناگون براى ابراز وجود و احساس شخصیت همانند حضور موفق در تیمهاى مختلف ورزشى و شهرت فراوان در شهر و دیار، کشور و حتى خارج از مرز و بوم میهن و یا شرکت درمسابقات علمى، تشویق گسترده همگان، چاپ عکس در نشریات مختلف و سر انجام ترسیم آرزوها واهداف در ابعاد مختلف اجتماع و... باید مورد باز بینى قرارگیرد. شرایط خانوادگى هریک از ما نیز، که در آن تاءثیر اخلاق پدر و مادر، نزدیکان و فامیل، محل سکونت، وضعیتخانه، تعداد و کیفیت اطاقها و امکانات موجود در هریک، سواد والدین و اطرفیان، شغل پدر و مادر، تعداد برادران و خواهران و چگونگى درآمد خانواده و رسیدگى به افراد، مقدار پول توجیبى، رفتار اعضاى خانواده با همدیگر، نوع نگرش مذهبى و پایبندى افراد به باورهاى دینى، پدر سالارى یا مادر سالارى در منزل چند همسرى پدر، حساسیت افراد بویژه پدر و مادر بر جنسیت فرزندان و مشکلات آینده آنان، رضایت والدین از جوان خود و دلپذیر بودن محیط خانواده در نگاه فرزند و... دخالت ژرف و عمیقى دارد. وضع تحصیلى و چگونگى ادامه تحصیل هریک از ما جوانان نیز براى پیشرفت و دستیابى به توانایىهاى لازم نیازمند بررسى و تحلیل ابعاد گوناگونى است، همانند مقدار هوش، استعداد و حافظه، انگیزه و عشق به تحصیل، محیط مناسب درخانواده و جامعه براى ادامه تحصیل، تاءثیر سرگرمیهاى مختلف همچون برنامههاى تلویزیون، مسابقات ورزشى، نشست و برخاستهاى فامیلى و دوستانه، حادثههاى اجتماعى و یا اقتصادى، نوع مدرسه، چگونگى روشهاى آموزش معلمان و بهرهگیرى از شیوههاى مختلف روانى در برخورد با جوانان، وجود امکانات در استفاده از استعدادهاى نهفته و یا به کار گیرى از ظرفیت وجودى در راه پیشرفت و تکامل علمى و... پارهاى از عوامل به طور نامرئى حضور دارند در حالى که ما آثار آنان را مىنگریم و نسبتبه علتها و ریشهها، آگاهى کافى نداریم. همانند «ردیف تولد» که از چنان تاثیرى برخوردار است که «رایکورز» مىگوید: «فرزندان اول خانواده معمولا محتاط ولى قدرت طلب هستند و در تصمیمهاى خود ثبات بیشترى دارند. زیرا والدین به این کودکان در زمان خردسالى توجه بیشترى داشتهاند و به آنان مسؤولیتهایى را محول کردهاند. این گروه کودکان بیشتر رهبران و مدیران لایقى به بار مىآیند. کودکان دوم خانواده بر اثر احساس حقارت کوشش براى برترى نسبتبه فرزندان اول و جلب توجه والدین معمولا خلاقترند و از قدرت ابتکار و نوآورى بیشترى بهرهمندند اما از نظر ویژگیهاى اخلاقى، بر خلاف فرزندان اول که بیشتر خشن، پرخاشگر و حسودند، اینان رئوف، مهربان و انعطافپذیرند.» با شناخت آن رازها و این ظرافتها، بخش نیازهاى ما جوانان به خوبى شفاف و آشکار مىشود: نیازهاى جسمانى هریک از ما پرداختن به انرژى نهفته در نهاد وجود مان است، رسیدن به خود، میدان یافتن براى حضور جدى و ابراز شخصیت تمام عیار، باور توانمندیهاى فیزیکى، توجه به ویژگیهاى رفتارى و کنشها و واکنشهاى اجتماعى است. آنجا که نیازهاى روانى ما مطرح مىشود، افزون بر نگاه پرعاطفه و سخنان منطقى، آرام و دلسوزانه و یا تذکرات درست در قالبى زیبا و شیرین، دورى از سرزنش بویژه در حضور دیگران مشورت و پرهیز از تحقیر، استهزاء، هشدارهاى پىدرپى، و تنبیههاى گوناگوى نیز مورد نظر ماست. برخوردهایى که با چشمپوشى، سعه صدر و گاه نادیده گرفتن برخى از سخنان تند و رفتارهاى آتشین و پذیرفتن غذر ما همراه باشد و ماجراهاى درون خانوادگى هرگز به معرکههاى فامیلى، درد دلهاى تلخ نزد دوستان و گلایه با همکاران کشیده نشود. بىشک آشنایى هر یک از جوانان با نمونههاى شایسته و الگوهاى تمام عیار نقشى ژرف و عمیق در برخوردهاى رفتارى و گفتارى ما خواهد داشت; کسانى که حضور ما در کنار آنان، نوعى زمزم آرامش بخشى بر آتش درون ما مىریزد و سخنان برخاسته از عمق جان او، نه تنها نسخهاى شفابخش بلکه دارویى کیمیاگون خواهد بود تا ما شیوههاى حضور در جامعه، آیین زندگى، روشهاى هدفمند بودن و راههاى رشد و تکامل را بهتر بدانیم و بیشتر پایبند شویم. نیازهاى زیبایى شناسانه که علاقه به جاودان شدن و مطرح گردیدن، آراستن خود به صورت بهترین شیوه و یا عشق فراوان به عکس گرفتن با جلوههاى مختلف و زوایاى گوناگون، مطرح ساختن خود در محیط کلاس، مدرسه، محله، فامیل و... ابعاد مختلف آن است و در کنار هریک جلوههاى اجتماعى نیز مطرح مىشود، همه و همه نشان از نوعى زیبایابى، جاودانگى و مورد قبول قرار گرفتن نزد افراد است. آنگاه که به این خواسته و علاقه ما توجه شود و راههاى درست، عمیق و برترى برابر دیدگان ما نمایان شود، این عشق مجازى به عشقى حقیقى مىانجامد و دیگر به جاى علاقه ظاهرى به گل، ارادتى باطنى به گل آفرین مىیابیم و تلاش شبانه روزى خویش را براى ماندن به صورت قطرهاى کوچک و کوشش براى طراوت و تازگى بیشتر با رسیدن به اقیانوس بىکران الهى مبادله مىکنیم; دیگر خود را نمىبینیم تا خودیتى مطرح شود و با آن «من» و منیتها، تجلى یابد، دستبر دامن معشوق مىزنیم و به بلنداى بزرگى و جاودانگى مىرسیم، در این صورت کارهایى این چنین را فراموش کرده و شیوههایى آنچنان به کار مىگیریم تا به این حقیقتبرسیم که: دستبر دامن معشوق زدم دوش به خواب دست من بر دل من بود چو بیدار شدم ان شاء الله
سخن از جوان و جوانى به سان حضور در هواى صبحگاهى و احساس پاکى، طراوت و نشاط سحرگاهى است و گفتگو با جوانان طلوعى از نشاط، امید، هیجان، سرزندگى، لذت و شادى و شادمانى در آسمان دلها مىآفریند. جوانان -بویژه جوانان ایرانى- انسانهایى سربلند، عزیز، حقجو و همراه با احساس روشنى هدف و باور وظیفه و مسئوولیت در عرصههاى مختلف زندگانى هستند. آنان که از آفتاب معنویت و آموزههاى آسمانى اسلام بهره بیشترى بردهاند، روشنى هدف و شفافى وظیفه را بهتر و برتر حس مىکنند; همیشه سرشار، همیشه آرام و همیشه لبریز از عشق و دلدادگى به محبوبى والا و بالا بوده و در نشیب و فراز زندگى در گرداب مشکلات راست قامت و شکیبا خواهند بود. دفتر زندگانى هریک از ما داراى شش فصل است و جوانى آغازى است که نوباوگى، کودکى و نوجوانى را پشتسر دارد و میانسالى و کهنسالى را برابر خود مىبیند. گویى نوجوانى همانند نوروزى دلپذیر و پر طراوت اما زودگذر است که گاه توفانهاى تندى در آن مىوزد و زمانى عطرى روحبخش دلها را نوازش مىدهد و جوانى بهارى است زیبا، پرهیجان و همراه با لذتهاى گوناگون از تفریح، آراستگى، خوراک، لباس، گفتگو و نشست و برخاستهاى خاطره آفرین و شیرین. در این دوران شخصیتگرایى، آرمان خواهى، شور و احساس و نشاط و امید به اوج خود مىرسد. بینشهاى آدمى رشد مىیابد و گرایشها شدید مىشود و انتخابها یکى پس از دیگرى فرا مىرسد. دیرى نمىپاید که بنیان آینده آدمى، استحکام مىیابد و بنیادهاى فکرى فرهنگى انسان تبلور یافته، گاه حرکتساز و روشنى بخش و گاه حرکتسوز و آتش گون، پایان دفتر زندگى را ترسیم مىکند. آن آثار و این تاءثیر همه ما را به اندیشهاى نو، تاءملى دیگر و نگاهى دوباره به گذشته و آینده خود دعوت مىکند تا زمان «خوش دلى» و جوانى را بیشتر از پیشتر دریابیم و آگاه شویم «که دائیم در صدف گوهر نباشد.» نوشتارى که پیش رو دارید نه همچون کلاس درس است و نه مثل جلسه سخنرانى و یا موعظه و پند و اندرز، بلکه همانند نشستى صمیمانه و گفتگویى دوستانه; به دور از هرگونه تکلف و شعار پردازى است که بیشتر به قدم زدنى در کنار رودى زیبا و سبزه زارى روح بخش و دل آرا مىماند که دو دوست و دو رفیق باهم به گپى آرامش بخش و تحلیل گرانه مشغولند و به دور از هر نوع پیش داورى نسبتبه ظاهر افراد و بینش آنان به صحبت مىپردازند. در این گفتگو ابتدا دفتر خاطرات نوشته یا نا نوشته خود را مرور مىکنیم، سپس با دستى پر از محبت، آینه وجود خود را غبار روبى مىنماییم تا شفافتر از همیشه در آن بنگریم; از درخشش گوهر جوانى و ارزشمندى کیمیاى این دوره آگاه شویم. به شایستگىهاى خود پىبریم و از کارهاى انجام نشده و یا فراموش شده که تاءثیرى بسیار در امروز و فرداى ما دارد مطلع شویم. در پى آن مشکلات، کاستىها و یا محرومیتهایى را که گریبانگیر ما شده و یا خواهد شد، بشناسیم و با بینش روشن و بر گرفته از زلال وحى و عصمتبه چاره جویى بپردازیم. آنچه در این میان ضرورتى فراوان دارد، آگاهى از شیوههاى پیدا و پنهان آن سوى مرزهاست. شیوههایى که براى جذب دلها و شوق قلبها به سوى دنیایى افسانهاى و جهانى زیبا و خوشبخت (!؟ ) در آغوش دیگران به کار گرفته مىشود تا نگاه نوجوانان و جوانان پاک نهاد ما را به سوى قبله خود جلب کنند. در پر تو این شناخت، نگاهى نو به دنیاى اطراف خود مىنماییم و به دور از هیجان و احساس، مجنون خیالات و افسانهها نشده خود را مىیابیم. با الگوهاى شایستهاى که به دور از غبار هواها و هوسها و ایمن از هر گوه خطا و گمراهى ما را به بلنداى بزرگى و بزرگوارى رسانده و بلور وجودمان را با شهد شیرین ارزشهاى انسانى لبریز مىکنند آشنا مىشویم. پس از آن بینشهاى عرشى و ناگفتههاى گفتنى بسیارى باهم خواهیم داشت تا در لحظههاى حساس و هنگامههاى سرنوشتساز که تصمیمى و ارادهاى، راه زندگى را ترسیم مىکند، با امیدى فراوان ابتکارى شایسته و اندیشهاى روشن، آینده زندگانى خود را برگزینیم و با چنین شناختى هیچگاه احساس پشیمانى، ضرر و یا ناکامى نکنیم. در پى این موفقیت چشمگیر، گرایشهاى هریک از ما نسبتبه جلوههاى زندگى و پاى گذاردن در عرصههاى فکرى و فرهنگى، سیاسى اجتماعى و حتى اقتصادى، رنگى دیگر یافته و بهایى برتر مىگیرد، به گونهاى که با آرامش خاطر در صراط مستقیم سعادت و سلامت، حرکت مىکنیم و از آغاز تا فرجام زندگى، با دلى آرام، قلبى روشن و ضمیرى شادمان از عشق و دلدادگى به پروردگارى بزرگ و فریاد رسى مهربان، بهشت رضایت الهى را نصیب خود سازیم. ان شاء الله
نوجوان; شایستگىها و ویژگیها
نوجوانى دورانى حساس، پرهیجان و همراه با تندبادهاى فکرى روحى و حتى روانى جسمانى است که مرز ناپیداى بین کودکى و جوانى را تشکیل مىدهد. هنوز پارهاى ما را کودک مىبینند و با ملاقات گاه و بیگاه خود از گفتهها، نوشتهها و یا رفتارهاى ما توقع کودکانه دارند، اما نزدیکان هر روز با عبارت «تو دیگر بزرگ شدهاى» نگاهى دیگر به ما داشته، بیشتر از سن و سال و بالاتر از قیافه و اندام ما را مىخواهند. گاه با سخنانى نرم و آرام و زمانى با عباراتى تند و آتشین با ما رو به رو شده، آوارى از حیرت و اندوه و حتى تحقیر و استهزاء نصیبمان مىسازند و ما را رها مىکنند. کمتر کسى گفتههاى آدمى را مىفهمد و آنان که سخنانى از عمقجان ما بگویند و احساس و خواستههاى ما را حس کنند، کم یاب و یا نایابند. دکتر اریک برن نوجوانى را این گونه به تصویر مىکشاند: «نوجوانى یعنى روزگار تحصیل، هنگام گرفتن مدارک تحصیلى سالانه، آشنایى با بعضى تشریفات و احساس مالکیت داشتن. موها را هر روز به سبکى شانه زدن، غرور جوانى بر بدن دیدن، جوش صورت داشتن، احساس فعل و انفعالات جسمانى و رشد سریع برخى اعضا نمودن، زمان تصمیمگیرى درباره بقیه سالهاى عمر و یا دست کم پر کردن لحظهها تا زمان تصمیمگیرى» آنان که نگاهها را توضیح مىدهند و ژرفاى وجود افراد را به خوبى در مىیابند، هماره سخنان نهفته یک نوجوان را در صحیفه سکوت و یا آینه نگاه او این گونه تفسیر مىکنند که: «اگر مرا به آرامى و ملایمت نوازش کنى، اگر به من نگاه کنى و به من لبخند بزنى، اگر گاهى پیش از آنکه صبحت کنى به سخنان من گوش دهى; من رشد خواهم کرد. واقعا رشد خواهم کرد.» هجوم انواع پرسشها بویژه پرسشهاى اعتقادى از نوجوانى آغاز مىشود، به گونهاى که بنیان باورهاى فکرى فرهنگى انسان نشانه مىرود و نسبتبه توحید، نوبت، معاد و امامتسئوالهایى پرعمق و شبهاتى ویرانگر مطرح مىشود که در هنگامههاى گوناگون، انسان خود دچار شک و تردید نسبتبه خویشتن مىشود و از بیان پارهاى از پرسشهاى خود احساس ترس و نا امنى درباره شخصیتخود مىکند. در این مرحله نقش مصلحان و سفیران سعادت و نیکبختى به خوبى نمایان مىشود و نقشههاى مفسدان و دشمنان سیه سرشت در افکندن کمند اعتقادات پاک و دام انحراف و فساد تیزتر و دقیقتر مىگردد. گفتهها و نوشتههایى که همانند حریرى پر از عطوفت، نخست انسان را بپذیرد، با حوصله هرچه تمام سخنان آدمى را بشنود و با عباراتى شیرین، استدلالهایى محکم و مثالهایى روح بخش، کام وجود را سیراب کند. نقشى بسیار ازرشمند و هدایت آفرین خواهند داشت، شیوهاى که پیشوایان معصوم (علیهم السلام) و عالمان بصیر و آگاه به زمان و مکان ما داشتهاند که ابتداء توفان ترس و تردید از شخصیت نوجوان را آرامش بخشیده، در پى آن پرسشهاى این چنینى را نشانه ایمان و باورهاى آسمانى و ناب تفسیر کرده و به دنبال هر سئوالى جوابى در خور، ژرف و قابل فهم بیان کردهاند. روشنگر و درس آموز براى همگان بوده و خواهد بود. چنان عشق و ارادت روز افزون رسول الله (ص) چنین تاثیرى داشت که فوج فوج نوجوانان و جوانان از محضرش توشههاى ارزشمند براى هدایت و سعادت خود مىیافتند و تا آخرین لحظه حیات در کنار آن حضرت، حضور داشتند. او خود درباره این رابطه قلبى فرمود: من آدم بهشتىام اما در این سفر حالى اسیر عشق جوانان مهوشم و بدین سان در نوجوانى که گذرگاه حساس و رنوشتسازى استشالوده شخصیت انسان پىریزى مىشود تا در جوانى استحکام یابد و معبرى است که تحول اساسى در جسم و روح هریک از ما با عنوان «بلوغ» و در جلوههاى بلوغ عقلانى، جسمانى، عاطفى، شرعى و اعتقادى پدیدار مىشود. در این هنگام هریک از ما احساس حضور جدى در جامعه، تبلور شخصیت واقعى در صحنههاى گوناگون و نگاه محاسبهگرانه و حساب شده دیگران را به خود داریم. گاه در صدد جلب اعتماد بیشتر و ایجاد باورى برتر از آنچه از آن برخورداریم برمىآییم تا هرچه سریعتر، جایگاه شایستهاى در مدرسه، محله و یا شهر کسب نماییم و اعمالمان تجلى رشد و بالندگى مان باشد.
جوان، رازها، نیازها و شایستگىها
رونق عهد شبابست دگربستان را مىرسد مژده گل بلبل خوش الحان را اى صبا گر به جوانان چمن بازرسى خدمت مابرسان سرو و گل و ریحان را اگر تا دیروز و در دوره نوجوانى اختلاف نظرهاى فراوانى بین ما و پدر و مادر و یا خواهر و برادرمان وجود داشت که برخاسته از تضاد بین دو نسل و یا اختلاف دیدگاهها و نظرگاههاى هریک از ما بود. به گونهاى که انتظار پذیرش ارزشهاى خود را توسط دیگران داشتیم، گرچه با اعتقادات و ارزشهاى سنتى والدین همسان نباشد و همچنین از سرزنش اطرافیان و به حساب نیاوردن ما در تصمیمگریهاى گوناگون سختبیزار بودیم، امروز، و در هنگام جوانى، رازها و نیازهاى دیگرى در وجود ما نهفته است. هریک از ما همانند دایرة المعارفى مىمانیم که دستیابى به تمامى ابعاد آن نیاز به بصیرت و بینش و دانش ودانایى بر گستره صفات و ویژگیهاست. آنجا که جلوه جسمانى ما مطرح مىشود، توجه به توانمندى بدنى، جوش و خروش جسمانى، چابکى و چالاکى در ورزش، وضع ظاهرى و چگونگى تیپ و قیافه، مقدار سن، اندازه قد، چگونگى زبان و لهجه، عرض اندام در میدانهاى مسابقه و حضور در رقابتهاى حساس و شخصیتساز، همه و همه تاءثیر بسیارى در نگرش افراد به ما دارد. و زمانى که ابعاد روحى عاطفى ما مورد نظر قرار مىگیرد، بدون شک،یاءس و امید، آرزو و ناکامى، خیزش اندیشه و بىحالى فکرى، باورهاى قلبى و سردرگمى در زندگى، آرمان خواهى و احساس ورشکستگى، نشاط روحى و سرخوردگى روانى همه اینها در جلوههاى روحى هریک از ما تاثیر گذارند. گاهى که پرتو اجتماعى جوان مطرح مىشود، نمىتوان او را با عباراتى کوتاه تفسیر کرد که جوان موجودى اجتماعى است، بلکه نگاه دقت آمیز در ساعات فراغت، سرگرمىهاى پرجاذبه، تعلقات روحى اجتماعى او، شوق به حضور در گروههاى خارج از مدرسه و علاقه به عضویت در سازمانهاى گوناگون براى ابراز وجود و احساس شخصیت همانند حضور موفق در تیمهاى مختلف ورزشى و شهرت فراوان در شهر و دیار، کشور و حتى خارج از مرز و بوم میهن و یا شرکت درمسابقات علمى، تشویق گسترده همگان، چاپ عکس در نشریات مختلف و سر انجام ترسیم آرزوها واهداف در ابعاد مختلف اجتماع و... باید مورد باز بینى قرارگیرد. شرایط خانوادگى هریک از ما نیز، که در آن تاءثیر اخلاق پدر و مادر، نزدیکان و فامیل، محل سکونت، وضعیتخانه، تعداد و کیفیت اطاقها و امکانات موجود در هریک، سواد والدین و اطرفیان، شغل پدر و مادر، تعداد برادران و خواهران و چگونگى درآمد خانواده و رسیدگى به افراد، مقدار پول توجیبى، رفتار اعضاى خانواده با همدیگر، نوع نگرش مذهبى و پایبندى افراد به باورهاى دینى، پدر سالارى یا مادر سالارى در منزل چند همسرى پدر، حساسیت افراد بویژه پدر و مادر بر جنسیت فرزندان و مشکلات آینده آنان، رضایت والدین از جوان خود و دلپذیر بودن محیط خانواده در نگاه فرزند و... دخالت ژرف و عمیقى دارد. وضع تحصیلى و چگونگى ادامه تحصیل هریک از ما جوانان نیز براى پیشرفت و دستیابى به توانایىهاى لازم نیازمند بررسى و تحلیل ابعاد گوناگونى است، همانند مقدار هوش، استعداد و حافظه، انگیزه و عشق به تحصیل، محیط مناسب درخانواده و جامعه براى ادامه تحصیل، تاءثیر سرگرمیهاى مختلف همچون برنامههاى تلویزیون، مسابقات ورزشى، نشست و برخاستهاى فامیلى و دوستانه، حادثههاى اجتماعى و یا اقتصادى، نوع مدرسه، چگونگى روشهاى آموزش معلمان و بهرهگیرى از شیوههاى مختلف روانى در برخورد با جوانان، وجود امکانات در استفاده از استعدادهاى نهفته و یا به کار گیرى از ظرفیت وجودى در راه پیشرفت و تکامل علمى و... پارهاى از عوامل به طور نامرئى حضور دارند در حالى که ما آثار آنان را مىنگریم و نسبتبه علتها و ریشهها، آگاهى کافى نداریم. همانند «ردیف تولد» که از چنان تاثیرى برخوردار است که «رایکورز» مىگوید: «فرزندان اول خانواده معمولا محتاط ولى قدرت طلب هستند و در تصمیمهاى خود ثبات بیشترى دارند. زیرا والدین به این کودکان در زمان خردسالى توجه بیشترى داشتهاند و به آنان مسؤولیتهایى را محول کردهاند. این گروه کودکان بیشتر رهبران و مدیران لایقى به بار مىآیند. کودکان دوم خانواده بر اثر احساس حقارت کوشش براى برترى نسبتبه فرزندان اول و جلب توجه والدین معمولا خلاقترند و از قدرت ابتکار و نوآورى بیشترى بهرهمندند اما از نظر ویژگیهاى اخلاقى، بر خلاف فرزندان اول که بیشتر خشن، پرخاشگر و حسودند، اینان رئوف، مهربان و انعطافپذیرند.» با شناخت آن رازها و این ظرافتها، بخش نیازهاى ما جوانان به خوبى شفاف و آشکار مىشود: نیازهاى جسمانى هریک از ما پرداختن به انرژى نهفته در نهاد وجود مان است، رسیدن به خود، میدان یافتن براى حضور جدى و ابراز شخصیت تمام عیار، باور توانمندیهاى فیزیکى، توجه به ویژگیهاى رفتارى و کنشها و واکنشهاى اجتماعى است. آنجا که نیازهاى روانى ما مطرح مىشود، افزون بر نگاه پرعاطفه و سخنان منطقى، آرام و دلسوزانه و یا تذکرات درست در قالبى زیبا و شیرین، دورى از سرزنش بویژه در حضور دیگران مشورت و پرهیز از تحقیر، استهزاء، هشدارهاى پىدرپى، و تنبیههاى گوناگوى نیز مورد نظر ماست. برخوردهایى که با چشمپوشى، سعه صدر و گاه نادیده گرفتن برخى از سخنان تند و رفتارهاى آتشین و پذیرفتن غذر ما همراه باشد و ماجراهاى درون خانوادگى هرگز به معرکههاى فامیلى، درد دلهاى تلخ نزد دوستان و گلایه با همکاران کشیده نشود. بىشک آشنایى هر یک از جوانان با نمونههاى شایسته و الگوهاى تمام عیار نقشى ژرف و عمیق در برخوردهاى رفتارى و گفتارى ما خواهد داشت; کسانى که حضور ما در کنار آنان، نوعى زمزم آرامش بخشى بر آتش درون ما مىریزد و سخنان برخاسته از عمق جان او، نه تنها نسخهاى شفابخش بلکه دارویى کیمیاگون خواهد بود تا ما شیوههاى حضور در جامعه، آیین زندگى، روشهاى هدفمند بودن و راههاى رشد و تکامل را بهتر بدانیم و بیشتر پایبند شویم. نیازهاى زیبایى شناسانه که علاقه به جاودان شدن و مطرح گردیدن، آراستن خود به صورت بهترین شیوه و یا عشق فراوان به عکس گرفتن با جلوههاى مختلف و زوایاى گوناگون، مطرح ساختن خود در محیط کلاس، مدرسه، محله، فامیل و... ابعاد مختلف آن است و در کنار هریک جلوههاى اجتماعى نیز مطرح مىشود، همه و همه نشان از نوعى زیبایابى، جاودانگى و مورد قبول قرار گرفتن نزد افراد است. آنگاه که به این خواسته و علاقه ما توجه شود و راههاى درست، عمیق و برترى برابر دیدگان ما نمایان شود، این عشق مجازى به عشقى حقیقى مىانجامد و دیگر به جاى علاقه ظاهرى به گل، ارادتى باطنى به گل آفرین مىیابیم و تلاش شبانه روزى خویش را براى ماندن به صورت قطرهاى کوچک و کوشش براى طراوت و تازگى بیشتر با رسیدن به اقیانوس بىکران الهى مبادله مىکنیم; دیگر خود را نمىبینیم تا خودیتى مطرح شود و با آن «من» و منیتها، تجلى یابد، دستبر دامن معشوق مىزنیم و به بلنداى بزرگى و جاودانگى مىرسیم، در این صورت کارهایى این چنین را فراموش کرده و شیوههایى آنچنان به کار مىگیریم تا به این حقیقتبرسیم که: دستبر دامن معشوق زدم دوش به خواب دست من بر دل من بود چو بیدار شدم ان شاء الله