آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

عاشورا حدیث مکررى که حدود چهارده قرن نقل مجالس و محافل‏گوناگون بوده است. خاطره عاشورا جزئى از فرهنگ فراموش‏ناشدنى‏شیعیانى است که با نام حسین(ع) روز و شب را به سر آورده‏اند.
در فرهنگ عامه ایرانى نام حسین(ع) همچون ذکر خدا بر زبان‏مردمان همیشه جارى است. آنگونه که گفته‏اند:
اگر در عروسى اگر در عزاست همیشه دلم سوى کرب و بلاست.
گویندگان و نویسندگان این‏مرز و بوم با هر گرایش و هر اندیشه‏اى همواره دم از امام‏حسین(ع) زده‏اند. گفته‏هاى بسیار و کتابهاى بى‏شمارى که در این‏باره موجود است‏شاهدى است‏بر این مدعا (1) . اما شگفت آن که این‏حدیث مکرر هرگز کهنه نمى‏گردد و هر چه بر این گفتارها ونوشتارها افزون مى‏شود از عطش عاشقان و دلباختگان حسینى‏نمى‏کاهد، اغلب این آثار چون رنگ و بوى حسینى دارد به زودى‏مخاطبان خود را مى‏یابند.
در عین حال برخى از آنها همچون اختران فروزان در آسمان معرفت‏همیشه درخشان و ماندگار است. از این آثار جاویدان عاشورایى،میراث گرانسنگى است که از شهید مطهرى برجاى مانده است.
گرچه آثار قلمى مطهرى به قول امام خمینى(ره) «بى‏استثناآموزنده و روان‏بخش‏» و «براى عارف و عامى سودمند و فرح زاست.» (2)
اما آنچه از او در باره امام حسین(ع) بر جاى مانده‏است از جاذبه و حلاوتى ویژه برخوردار است.
باید توجه داشت که آنچه شهید مطهرى از دوران جوانى به عنوان‏«حسن ختام‏» خطابه‏هایش یاد کرده است لزوما دیدگاه علمى وتاریخى وى نیست. استاد شهید، در دوران پختگى بویژه در واپسین‏سالهاى عمر پربرکت‏خویش، دیدگاه خود را در این باره به صراحت‏بیان داشته است. مطهرى به عنوان یکى از مصلحان جامعه اسلامى واحیاگران اندیشه‏دینى، کوششهایش را در این زمینه پیرامون سه‏محور متمرکز کرده است:
1- مبارزه با خرافات و تحریفات.
2- احیاى واقعیات تاریخى و حقایق معنوى.
3- تحلیل علمى و عقلى معارف دینى و رخدادهاى تاریخى.
در باره محور نخست، آن شهید سعید سخنان بلیغى ایراد کرده که‏به عنوان «تحریفات عاشورا» در نوبتهاى پیاپى انتشار یافته‏است. استاد مطهرى با استناد به سخنرانیهاى مرحوم دکتر محمدابراهیم آیتى، مى‏نویسد:
«باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبد الله الحسین(ع) نسبت‏به‏بسیارى از فصول تاریخ، از تحریف مصون و محفوظ مانده است.
(زیرا) فجیع بودن این فصل تاریخ، از نظر کسانى که قضیه را ازجنبه فجیع بودن آن مطالعه کرده‏اند و عظیم بودن و قابل تکریم واحترام بودن آن از نظر کسانى که این قضیه را از آن جهت موردمطالعه قرار داده‏اند، خود سبب شده است که اهتمام عظیمى به ثبت‏جزئیات واقعه بشود. پس جزئیات واقعه بازگویى و ثبت‏شده است.
از این جهت امثال طبرى، ابن واضح (یعقوبى)، شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانى، که در قرون دوم و سوم و چهارم مى‏زیسته‏اند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل کرده‏اند.
اهتمام زنان اهل بیت (علیهم السلام) به خطبه و خطابه درفرصتهاى مختلف، با بودن امام على بن الحسین(ع)، همه براى این‏بوده که مانع تحریف حادثه کربلا بشوند. (چه تحریف لفظى و چه‏تحریف معنوى) و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف شود.
متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیان کردند وهدف امام را هم تشریح نمودند.
امروز مى‏توان واقعه کربلا را از روى خطبه‏هاى امام واهل بیت (علیهم السلام) که در مکه و بین راه حجاز و عراق و کربلاو کوفه و شام و مدینه ایراد کرده‏اند و از روى سخنانى که درپاسخ پرسشهاى این و آن گفته‏اند و از روى رجزهایى که خود امام‏و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خوانده‏اند و در مآخذمعتبر ثبت و ضبط شده است و از روى نامه‏هایى که میان امام ومردم کوفه و بصره رد و بدل شده و نامه‏اى که یزید به ابن زیادنوشته و نامه‏هایى که ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته ونامه‏هاى عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاکم‏مدینه که همه‏اش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگان‏هم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند، از روى این مدارک‏مى‏توان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات که روى داده است‏شرح وتوصیف کرد و هیچ نیازى به مدرک و ماخذ دیگرى نیست.» (3)
احیاى حقیقت عاشورا
مطهرى مانند هر احیاگر دینى، تنها به زدودن غبار خرافات وتحریفات از ساحت اندیشه دینى، سنت نبوى، سیرت علوى و نهضت‏حسینى، بسنده نکرده است‏بلکه در جهت آشکار ساختن حقایق پنهان‏نیز بسیار تلاش کرد. جستجو براى یافتن اقوال درست و گزارشهاى‏استوار در باره حماسه حسینى و ارائه آنها به شکلى زیبا ومنطقى، بخشى از میراث ماندگار شهید مطهرى است.
ترسیم تاریخ نهضت از آغاز تا به انجام و ذکر مناقب و خطبه‏ها ونامه‏هاى امام و در کنار آن شرح صفات و روحیات خاندان و اصحاب‏آن حضرت، نکات بى‏شمار ارجمندى است که شاید بسان آنها در هیچ‏کتابى گرد نیامده باشد. بیان نکته‏هاى زیباى بسیار زیر عنوان‏«ریشه‏هاى تاریخى حادثه کربلا» نمونه‏اى از این جهاد علمى وفرهنگى است. (4)
هنر دیگر شهید مطهرى در این باره، ترسیم‏صحنه‏هاى جهاد و شهادت و حماسه و ایثار در تاریخ عاشورا است،که به حق سرشار از شور و احساس و لطافت و زیبایى است. (5)
تحلیل علمى نهضت‏حسینى
اما در باره محور سوم، یعنى تبیین ماهیت و تحلیل علل و عوامل‏نهضت امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، بى‏هیچ مبالغه‏اى کار اومنحصر به فرد است، زیرا شهید مطهرى با مطالعات ژرف و گسترده‏اى‏که در زمینه علوم انسانى و معارف اسلامى داشت‏به کاوش در متون‏مربوط به این موضوع پرداخت. او این کار بزرگ را در هنگامه‏اى‏آغاز کرد که واقعه عاشورا توسط گرایشهاى مختلف فکرى موردتحلیل‏هاى ناصواب قرار گرفته بود، از اینرو پرسشهاى بسیارى رادر اذهان فرهیختگان بویژه جوانان برانگیخته بود.
او نه تنها ازآن پرسشها استقبال کرد بلکه پرسشهاى دیگرى را برآنها افزود و شجاعانه و با صراحت‏بدانها پاسخ گفت. یکى ازپرسشهایى که متفکر شهید مطرح ساخت، این بود:
چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را کشتند؟
شهید مطهرى با تیز بینى و ژرف‏نگرى ویژه‏اى به کالبدشکافى این‏موضوع مى‏پردازد و مى‏نویسد:
«این قضیه پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص) واقع شد به‏دست مسلمانان و پیروان رسول اکرم و مردمى که معروف به تشیع ودوستى آل على(ع) بودند و واقعا هم علاقه به آل على داشتند!
(آنهم) در زیر پرچم کسانى که تا سه چهار سال قبل از وفات‏پیغمبر با او جنگیدند و عاقبت که مردم دیگر مسلمان شدند آنهاهم اجبارا و ظاهرا مسلمان شدند.
ابوسفیان در حدود بیست‏سال با پیغمبر جنگید و در حدود پنج‏شش‏سال آخر، قائد اعظم تحریک علیه اسلام بود و حزب او یعنى امویها«اعدى عدو و الد الخصام‏» بزرگترین و کینه‏ورزترین دشمن پیغمبربودند. بعد از ده سال از وفات پیغمبر، معاویه که همیشه دوش به‏دوش و پا به پاى پدرش با اسلام مى‏جنگید، والى شام و سوریه شد،سى سال بعد از وفات پیغمبر، خلیفه و امیر المؤمنین! و پنجاه‏سال بعد از وفات پیغمبر پسرش یزید خلیفه شد.» (6) زیرا پس ازمرگ عمر، یک نفر از همین امویها که سابقه سوئى در میان مسلمین‏نداشت و از مسلمین اولین بود (یعنى عثمان) به خلافت رسید، این‏کار سبب شد که امویها جاى پایى در دستگاه حکومت اسلامى پیداکنند، جاى پاى خوبى، به طورى که خلافت اسلامى را ملک خودبنامند، هر چند که جاى پا در زمان عمر پیدا شد که معاویه والى‏سرزمین زرخیز شام و سوریه شد، خصوصا با در نظر گرفتن این معماکه عمر جمیع حکام را عزل و نصب مى‏کرد و تغییر و تبدیل مى‏دادبه استثناء معاویه.
«امویها با نفوذ در دستگاه خلافت، به حیف ومیل کردن بیت المال و دست‏به دست کردن مناصب پرداختند و موجب‏نارضایتى عمومى را فراهم آوردند. چه آنها که اهل دنیا بودند وچه آنها که اهل دین بودند. اهل دنیا بر دنیاى خود نگران بودندو نمى‏توانستند ببینند که حریفان مى‏خورند و آنها نظاره کنند، واهل دین هم که مى‏دیدند اصول اجتماعى اسلام دارد از بین مى‏رود.
این است که مى‏بینیم مثلا هم عمرو عاص و زبیر مخالف بودند و هم‏ابوذر و عمار.
عمرو عاص گفت: بر هیچ چوپانى نگذشتم مگر آن که او را بر قتل‏عثمان تحریک کردم; او وقتى که خبر قتل عثمان را شنید گفت:
«من ابو عبد الله هستم، هیچ زخمى را نخراشیدم مگر این که خونش‏انداختم.» على(ع) به زبیر در جنگ جمل فرمود: «لعن الله‏اولنا بقتل عثمان‏» خدا لعنت کند آن کس از ما را که به قتل‏عثمان اولویت دارد. به هر حال مردم علیه عثمان انقلاب کردند واو را کشتند و معاویه که همیشه خیال خلافت را در دماغ‏مى‏پروراند از کشته شدن عثمان استفاده تبلیغاتى کرد و نام‏خلیفه مظلوم، خلیفه شهید به عثمان داد و پیراهن عثمان را بلندکرد و وجهه مظلومیت‏خلیفه پیغمبر را تقویت کرد و به مردم هم‏گفت:
راس و رئیس کشندگان عثمان على است که بعد از عثمان خلیفه شده‏و انقلابیون را هم پناه داده! چه گریه‏ها و اشکها که از مردم‏نگرفت! تمام مردم شام یعنى قبایلى از عرب که بعد از فتح اسلام‏در شام سکنى کرده بودند یکدل و یک زبان گفتند که در مقام‏انتقام و خونخواهى خلیفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضریم وهر چه تو فرمان دهى ما اطاعت مى‏کنیم، به این وسیله معاویه‏نیروى اسلام را علیه خود اسلام تجهیز کرد!
در حقیقت علت نخست‏مبارزه امویان با اسلام رقابت نژادى‏اى بود که در سه نسل متوالى‏متراکم شده بود. علت دیگر تباین قوانین اسلامى با نظام زندگى‏اجتماعى روساى قریش مخصوصا امویها که اسلام برهم زننده آن‏زندگانى بود و قرآن این را اصلى کلى مى‏داند. امویها در عصرحکومت عثمان بر بیت المال و مناصب دست‏یافتند. دو عامل ثروت ومناصب را در دست گرفتند، فقط یک عامل قوى و نیرومند را کسرداشتند که دیانت‏بود. بعد از قتل عثمان، معاویه با یک طرارى وزبردستى عجیبى بر این عامل هم دست‏یافت و آن را هم استخدام‏کرد و اینجا بود که توانست‏سپاهى به نام دین و با نیروى دین‏علیه شخصى مانند على(ع) تجهیز کند.
معاویه بعدها در زمان خلافتش با اجیر کردن روحانیون امثال‏ابو هریره کاملا عامل روحانیت را علاوه بر عامل دیانت استخدام‏کرد و به این اعتبار چهار عامل شد. عامل سیاست و پستهاى‏سیاسى، عامل ثروت، عامل دیانت، عامل روحانیت.» او به مدد این‏عوامل افکار عمومى را به خود متمایل کرد و مخالفت‏خود را باخاندان پیغمبر آشکار ساخت و به خلافت على و فرزندانش پایان‏داد. و اسفناکتر آن که فرزندش یزید که به فسق مشهور بودجانشین خود قرار داد و مردمان را به بیعت‏با او فرا خواند.
عوامل نهضت
در باره عوامل نهضت‏حسینى نظریات گوناگونى وجود دارد، ازنویسندگان و گویندگان مذهبى تا تحلیل‏گران تاریخ و علوم‏اجتماعى، هر کدام کوشیده‏اند تا انگیزه و عاملى براى این رخدادبزرگ در نظر گیرند.
شهید مطهرى عمده این دیدگاهها را در سه بخش از یک پرسش جمع‏آورده است، او در این باره مى‏نویسد:
چه عاملى سبب نهضت امام حسین(ع) گردیده است؟ بیعت‏خواهى یزید؟
دعوت مردم کوفه؟ و یا امر به معروف و نهى از منکر؟
آنگاه به پاسخگویى مى‏پردازد و ضمن دخیل دانستن همه این عوامل‏متعدد در ایجاد نهضت، آنها را این گونه مورد تحلیل قرارمى‏دهد:
عامل اول مساله بیعت‏خواهى یزید
یزید در نامه خصوصى خود چنین مى‏نویسد:
(خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا) حسین را براى بیعت گرفتن محکم‏بگیر و تا بیعت نکرده رها نکن.
امام حسین(ع) هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاد. حتى درکربلا عمر سعد با امام مذاکره نمود تا آن حضرت را به بیعت‏وادار کند، اما موفق نشد و امام با قاطعیت اعلام کرد: (لا و الله‏لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید و لا افر فرارالعبید. (و لا افر فرار العبید) نه به خدا قسم هرگز دستم را به‏دست‏شما نخواهم داد هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد و مانندبردگان فرار نخواهم کرد.
عامل دوم، مساله دعوت
استاد مطهرى در تحلیلى تاریخى کوشیده است تا ثابت نماید که‏عامل اصلى حرکت امام حسین(ع) دعوت مردم کوفه نبوده است، زیراامام(ع) در آخر ماه رجب که اوایل حکومت‏یزید بود، براى امتناع‏از بیعت از مدینه خارج شده و به مکه مهاجرت کرد، چون مکه حرم‏امن الهى است و در آنجا امنیت‏بیشترى وجود دارد و مورد احترام‏و مرکز اجتماع مردم و جایگاه مناسبى براى ارشاد و آگاهى است،آن دیار را انتخاب کرده بود. تازه پس از دو ماه اقامت در مکه،نامه‏هاى مردم کوفه به آن حضرت مى‏رسید.
بنابراین حسین(ع) پیش از دریافت دعوت کوفیان نهضت‏خویش راآغاز و به مکه آمده بود.
شهید مطهرى بر این باور است که حداکثر تاثیرى که براى دعوت‏مردم کوفه مى‏توان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم وقضاوت تاریخ در آینده فرصت‏به ظاهر مناسبى براى امام بوجودآورد.
کوفه ایالت‏بزرگ و مرکز ارتش اسلامى بود. این شهر در زمان عمربن الخطاب ساخته شده، یک شهر لشکرنشین بود و نقش بسیار مؤثرى‏در سرنوشت کشورهاى اسلامى داشت و اگر مردم کوفه در پیمان خودباقى مى‏ماندند احتمالا امام حسین(ع) موفق مى‏شد.
حد اکثر تاثیر دعوت مردم کوفه در شکل این نهضت‏بود.
یعنى در این بود که امام حسین(ع) از مکه حرکت کند و آنجا رامرکز قرار ندهد. همچنین پیشنهاد ابن عباس براى رفتن و پناه‏بردن به کوهستانهاى یمن را رد کند و نیز مدینه جدش را مرکزقرار ندهد و به سوى کوفه حرکت کند. زیرا همه این سرزمین‏هابراى او ناامن بود و به دلایل بسیار نمى‏توانست در آنجاهابماند. بخصوص در مکه که اگر مى‏ماند ممکن بود در همان حال‏احرام که قاعدتا کسى مسلح نیست مامورین مسلح بنى امیه خون اورا بریزند و خانه کعبه و حج و اسلام را هتک نمایند و آنگاه‏شایع کنند که حسین بن على با فلان کس اختلاف شخصى داشت و لذامورد سوء قصد واقع شد و قاتل پس از انجام جنایت مخفى گردد. در نتیجه خون او هدر رود.
امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کرده‏اند. در بین راه‏که مى‏رفتند یکى از امام پرسید: چرا بیرون آمدى؟ معنى سخنش این‏بود که تو در مدینه جاى امنى داشتى آنجا در حرم جدت کنار قبرپیغمبر کسى متعرض نمى‏شد. یا در مکه مى‏ماندى در بیت الله‏الحرام، اکنون که بیرون آمدى براى خودت خطر ایجاد کرده‏اى!
امام فرمود:
اشتباه مى‏کنى! من اگر در لانه یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرارها نخواهند کرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند.
اختلاف من با آنها اختلاف آشتى‏پذیرى نیست. آنها از من چیزى‏مى‏خواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم، من هم‏چیزى مى‏خواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمى‏کنند.
عامل سوم، مساله امر به معروف
عامل سوم امر به معروف است. این نیز نص کلام خود امام است.
تاریخ مى‏نویسد:
محمد حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج‏شده بود، قدرت برجهاد نداشت، از این رو نتوانست امام را همراهى کند.
امام وصیت‏نامه‏اى مى‏نویسد و به وى مى‏سپارد، در آن وصیتنامه پس‏از شهادت به یگانگى خدا و رسالت پیامبر، راز قیام خود را بیان‏مى‏کند.
«انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت‏لطلب الاصلاح فى امه جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکرو اسیر بسیره جدى و ابى على بن ابى طالب.»
دیگر در این جامساله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتى مساله امتناع از بیعت‏را هم مطرح نمى‏کند. مساله دیگرى وجود دارد. اینها اگر از من‏بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند که: لم‏اخرج اشرا و لا بطرا ... حسین بن على، طالب جاه نبود، طالب‏مقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلالگر نبود، ظالم و ستمگرنبود. او یک انسان مصلح بود که براى امر به معروف و نهى ازمنکر و عمل به سیره جدش و پدرش قیام کرد. (7)
پى‏نوشتها:
1- کتابنامه امام حسین(ع) رضا استادى، کیهان اندیشه شماره‏13، ص 104.
2- پیام امام خمینى به مناسبت‏سالروز شهادت استاد مطهرى.(مورخ‏9/2/1360)
3- استاد مطهرى این بخش را به استناد سخنان دکتر محمدابراهیم آیتى نوشته‏اند. بررسى تاریخ عاشورا، ص 175 و176.
همچنین نگارنده مقاله حاضر نیز در مقاله‏اى با نام «مقتل و مقتل‏نگاران‏» به گونه‏اى مفصل‏به این موضوع پرداخته است. مقتل الشمس، محمد جواد صاحبى،انتشارات هجرت، مقدمه چاپ سوم.
4- تحریفات عاشورا عنوان مجموعه‏اى از سخنرانیهاى شهید مطهرى‏است که نخست در کتابى با همین نام توسط انتشارات حزب جمهورى‏اسلامى منتشر شد و اینک در جلد اول و سوم کتاب حماسه حسینى درج‏گردیده است.
5- حماسه حسینى، ج‏3، ص‏169-15.
6- حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهرى، محمد جواد صاحبى،فصل پنجم حماسه‏هاى حسین و حسینیان.
7- حماسه حسینى، ج 2; همچنین یادداشتهاى استاد شهید در جلدسوم.
 

تبلیغات