حبیب بن مظهر اسدى
آرشیو
چکیده
متن
در حادثه کربلا بزرگان و فرهیختگان زیادى از غیر بنى هاشم جامشهادت سرکشیده و به ملکوت اعلى عروج کردند ولى کمتر نامى ازآنان بر سر زبانها جارى است.
از لابلاى تاریخ اسلام چنین برمىآید که پنج تن از صحابه رسولخدا(ص) در این قافله، شهد شیرین شهادت را نوشیدند که دو تن ازآنان در کوفه و سه تن دیگر در کربلا به شهادت رسیدند. دو تنىکه در کوفه شهید شدند عبارتند از: هانى بن عروه مرادى وعبد الله بن یقطر حمیرى.
اما افرادى که در کربلا کشته شدند عبارت بودند از: مسلم بنعوسجه اسدى و حبیب بن مظاهر اسدى (1)
ما در این نوشتار بهاختصار به زندگى سراسر افتخارآفرین حبیب مىپردازیم.
سمعانى (متوفاى 562 ه.ق) نام وى را حبیب بن مظهر بن رئاب بناشتر اسدى ذکر کرده است. (2)
حبیب صحابى رسول الله(ص)
حبیب از یاران و اصحاب رسول خدا(ص) است، گرچه برخى از بزرگانبر این عقیدهاند که چون شیخ طوسى (متوفاى 460 ه.ق) حبیب را درشمار اصحاب رسول خدا(ص) ذکر نکردند، جزء صحابه به شمارنمىآید.
ولى این سخن قابل تامل و تردید است زیرا که مرحومسید محس امین در کتاب ارزشمند (اعیان الشیعه) به نقل از ابنحجر نام وى را جزء اصحاب پیامبر(ص) نقل کردهاست. (3) مرحومنمازى بر این عقیده است که حبیب رسول الله(ص) را درک کردهاست. (4)
حبیب در محضر امامان معصوم(ع)
شیخ الطائفه حبیب رادر زمره راویان آورده که از امیر مومنان(ع) نقل حدیث کردهاند.
و همچنین او را از اصحاب امام حسن مجتبى و حضرت امامحسین (علیهما السلام) ذکر نموده است. (5) على بن حکم مىگوید:
عمرو بن حمق خزاعى، میثم تمار، رشید هجرى، حبیب بن مظهر اسدىو محمد بن ابى بکر از بزرگان اصحاب امام على(ع) شمردهمىشوند. (6)
حبیب و قرآن
مردان خدا هرگز خود را از کتاب آسمانىجدا نمىبینند و همواره کلام خداوند را بر زبان جارى ساخته، درسینه جاى مىدهند تا روح خویش را با آیات الهى نورانى سازند.
حبیب بن مظهر از این گروه است. در باره او گفتهاند:
«حبیب رجل ذو جمال و کمال، و فى یوم وقعه کربلا کان عمره(75) سنه، و کان یحفظ القرآن کله، و کان یختمه فى کل لیله منبعد صلاه العشاء.» (7)
حبیب رادمردى داراى جمال و کمال بود.
در واقعه کربلا عمر مبارکش به هفتاد و پنجسال مىرسید. وى حافظقرآن بود و هر شب تا سحرگاه یک قرآن ختم مىکرد.
دانش حبیب
مرحوم مامقانى گوید: حبیب به برکت وجود مقدس امیر مومنان(ع)از علم منایا و بلایا برخوردار بود; یعنى بر پیشگویى مرگ وگرفتاریها توانایى داشت. (8)
حبیب رزمندهاى بىنظیر
حضور وى در میدان نبرد و رشادتها و جانبازیهاى وى تنها درصحنه کربلا ظهور نداشتبلکه او در تمام جنگهایى امیر مومنان(ع)شرکت جسته و از خود رشادتها به جاى گذاشته و علیه تبهکارانتاریخ شمشیر کشیده بود، و گفتشده که وى از نیروهایى«شرطه الخمیس» به شمار مىآید. (9)
حبیب و حوادث کوفه
حبیب در کوفه خاطرات بسیار فراوانى دارد، وى جزء چند نفرى استکه به امام حسین(ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست که به کوفهبیاید و در نامه چنین نوشت: «انه لیس علینا امام فاقبل لعلالله ان یجمعنا بک على الحق و النعمان بن بشیر فى قصر الامارهلسنا نجمع معه فى جمعه و لا نخرج معه الى عید، و لو قد بلغنا انکاقبلت الینا اخرجناه حتى نلحقه بالشام ان شاء الله» (10)
ما امام و پیشوایى نداریم پس به سوى ما بیا چه بسا خداوند ما رابوسیله شما بر حق جمع کند، و نعمان بن بشیر در قصر الامارهمىباشد و ما هرگز به گرد او نمىچرخیم، و در نماز جمعه و عیدبه او اقتدا نمىکنیم و چنانچه آگاه شویم که سوى ما رهسپارى وىرا از کوفه بیرون کرده و به شام مىفرستیم.
از این نامه چنین استفاده مىشود که حبیب در کوفه صاحب قدرتبوده زیرا کسى که به امام خطاب مىکند چنانچه به سوى ما روانهشوى، نعمان بن بشیر را از کوفه بیرون مىکنیم پیداست که حبیبدر کوفه صاحب نفوذ بوده و یاران بىشمارى داشته است که اینچنین اعلان وفادارى مىکند.
حبیب راهى کربلا مىشود
پس از آنکه عبید الله بن زیاد وارد کوفه شد و سیاست رعب و وحشترا علیه طرفداران امام(ع) اعمال کرد وى ناگزیر شد کوفه را جهتمسوولیتبزرگى که بر دوش خود احساس مىنمود پشتسر گذاشته و باتحمل سختىها عزم کربلا کند، او شبها راه مىپیمود و روزها را درمخفیگاه به سر مىبرد که به دست مامورران بنى امیه گرفتار نشودتا سرانجام وانستخود را به امام و معشوق خود برساند. (11)
همین که وارد کربلا شد بیدرنگ به محضر سرور شهیدان رسید و کمىیاران ابا عبد الله(ع) را و کثرت نیروهایى دشمن را نظاره کرد.
به امام عرض کرد: در این نزدیکى قبیله بنى اسد زندگى مىکنند،اگر به من اجازه دهى به سوى آنان بروم و آنها را به یارى شمادعوت کنم. شاید خداوند آنها را هدایت کند و به یارى توبشتابند.
امام به وى اجازه داد. حبیب به سوى بنى اسد رهسپار شد. بهمیان آنان رفت و گفت: اى بنى اسد، این حسین بن على، فرزندفاطمه زهرا است که با جمعى از مؤمنین در سرزمین شما رحلتاقامت افکنده است. دشمنانش او را در محاصره گرفته تا به قتلشبرسانند، نزد شما آمدم تا به یاریش شتافته و او را در مقابلدشمنان خدا حفظ کرده و حرمت رسول خدا(ص) شرف و بزرگى دنیا وآخرت را به شما عطا خواهد کرد و به شما کرامتخواهدبخشید. (12)
فداکارى حبیب در کربلا
واقعه کربلا صحنه آزمایش بود. به ویژه براى مردمانىکه در کوفهبودند، او هر فرصتى که پیش مىآمد براى یارى امام حسین(ع) گامبرمىداشت و از هیچ تلاشى دریغ نمىورزید، هنگامى که آن حضرتوارد سرزمین کربلا شد عمر سعد شخصى را به نام (قره بن قیسحنظلى) نزد امام فرستاد تا اوضاع را از نزدیک بررسى کند و بهوى گزارش دهد. قره نزد امام آمد، حضرت رو به یاران خود کرد وفرمود: آیا او را مىشناسید؟
حبیب بیدرنگ گفت: بلى یابن رسول الله او مردى از (قبیله)حنظله تمیم، و پسر خواهر ماست و از قبل او را به نیکاندیشىمىشناختیم و گمان نمىکردم که او را اینجا ببینم.
قره پیام ابن سعد را به امام تسلیم کرد. آن حضرت در جوابفرمود: «مردم این سرزمین به من نامه نوشتند تا بدینجا بیایمو چنانچه مایل نیستند برمىگردم.» حبیب به پا خاست تا بهرسالتخویش که همان یارى ابا عبد الله(ع) است، جامه عملبپوشاند، رو به فرستاده عمر بن سعد کرد و گفت: «ویحک یا قرهاین ترجع؟ الى القوم الظالمین، انصر هذا الرجل الذى بآبائهایدک الله بالکرامه» (13)
اى قره واى بر تو به کجا بازمىگردىآیا به سوى گروه ستمگر؟ بیا و این مرد (امام حسین(ع» را یارىکن، مردى که ببرکت پدارنش خداوند تو را کرامتبخشید. قره درپاسخ گفت: باید به صاحب پیام برگردم و آنگاه بیندیشم.
حبیب در شب عاشورا
حوادث شب عاشورا بسیار قابل توجه است و دشمن بىصبرانه ارادهحمله به خیمههاى امام(ع) را داشت. به تحرکات نظامى دست زد کهنشان از قصد حمله مىداد. امام حسین(ع) حضرت قمر بنى هاشم را بههمراه بیست اسب سوار از جمله حبیب بن مظهر نزد عمر سعد فرستادتا به ابن سعد بگوید: اگر ممکن استحمله را به صبح تاخیرانداز تا امشب را با خدا راز و نیاز کنیم. (14)
حبیب در روز عاشورا
رور عاشورا که در واقع آخرین آزمایش حبیب به حساب مىآمد، روزپرحادثهاى بود. امام در یک آرایش نظامى فرماندهان را برگزید.
زهیر بن القین را در طرف راست و حبیب را در طرف چپ لشکر قرارداد. (15) که این حرکت نشانگر شدت اعتماد آن حضرت به حبیب بود.
سخن حبیب با شمر
صبح روز عاشورا هنگامى که امام لشکریان عمر بن سعد را نصحیتمىکرد به آنها فرمود: «آیا من فرزند دختر رسول خدا نیستم؟ واگر تصدیقم نمىکنید از سهل بن سعد ساعدى و زید بن ارقم و انسبن مالک بپرسید. شمر بن ذى الجوشن نعره زد که او (امام) خدا رابر یک حرف مىپرستد (ظاهرى مىپرستد درست است) اگر بداند چهمىگوید. در اینجا بود که حبیب کاسه صبرش لبریز شد، رو به شمرکرده گفت: «و الله انى لاراک تعبد الله على سبعین حرفا، و انااشهد انک صادق ما تدرى ما یقول، قد طبع الله على قلبک.» (16)
به خدا سوگند مىبینم که تو خدا را بر هفتاد حرف عبادت مىکنى(یعنى به شرک آلودهاى و غیر از خدا هر کس و ناکس را بندهاى) ومن شهادت مىدهم که تو به این گفته صادقى و مىدانى که آن امامچه مىگوید؟ لیکن خدا بر قلبت مهر زده است.
حبیب در کنار مسلم بن عوسجه
مسلم بن عوسجه اسدى از معدود اصحاب رسول خدا(ص) است که درواقعه کربلا افتخار شهادت در رکاب ابا عبد الله(ع) را داشت. سیدبن طاووس (متوفاى 664 ه.ق) و دیگران مىگویند: هنگامى که مسلمبن عوسجه بر روى زمین افتاد و اندک رمقى در او بود، حبیب بههمراه امام(ع) بر بالینش حاضر شدند. امام رو به مسلم کردهفرمود: «رحمک الله یا مسلم فمنهم من قضى نحبه و منهم منینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (17)
اى مسلم خدا تو را رحمت کند،برخى از آنان رفتند و برخى دیگر در انتظار به سر مىبرند، وهیچگونه تغییر و تبدیل در عهد و پیمان خود ندارند.
حبیب به نزد مسلم آمد و به وى گفت: سخت استبر من کشته شدنتو، بشارت باد تو را بهشت، در این لحظه حساس، مسلم رو به حبیبکرده گفت: خداوند تو را به خیر و نیکى بشارت دهد، سپس حبیب بهمسلم گفت: من نیز در پى تو خواهم آمد، و اگر این نبود، دوستداشتم هر آنچه مىخواهى به من وصیت کنى تا به انجامش برسانم.
مسلم در پاسخ گفت: تو را وصیت (و سفارش) مىکنم به او و اشارهبه حسین بن على(ع) کرد (یعنى دست از یارى ابا عبد الله(ع) برندار و تا آخرین قطره خون از او دفاع کن.)
لبخند حبیب در روز عاشورا
روحیه بسیار بالا و قوى حبیب در روز عاشورا بىنهایت قابل تحسینو تمجید است، او به دیدار رسول خدا(ص) و على مرتضى و یارانابا عبد الله(ع) مىاندیشد و عشق پرواز دارد، شادمان و مسروراست، با اینکه مىداند تا ساعاتى دیگر بدنش آماج تیرهاى پىدرپىدشمن قرار مىگیرد و خون سرخش سرزمین طف را رنگین مىسازد درعین حال لبخند بر لبانش نقش مىبندد. مرحوم کشى مىگوید: حبیبدر روز عاشورا به سوى دشمن حرکت کرد در حالى که لبخند بر لبانشنقش بسته بود. بریر بن حصین همدانى که وى را بزرگ قراءمىنامیدند به حبیب گفت: این ساعتخندیدن نیست، حبیب در پاسخگفت: چه وقتى از این لحظه به خوشحالى شایستهتر! به خدا سوگندچیزى به حمله به ستمگران با شمشیرهاى آخته باقى نمانده است کهپس از آن با حوریان بهشتى معانقه خواهیم کرد. (18) روحیه شهادتطلبىحبیب بسیار پسندیده و نیکوست، و این روحیه در تمام یارانسید الشهداء در شب و روز عاشورا دیده مىشود.
حبیب و برگزارى نماز امام
اکثر سیرهنویسان نوشتهاند: روز عاشورا هنگامى که وقت اداءفریضه نماز فرا رسید (ابو ثمامه صائدى) رو به امام کرده گفت:
جانم به فدایت! مىبینم که دشمن به ما نزدیک مىشود، به خداسوگند امیدوارم که کشته نشوى تا در رکابت کشته گردم و دوستدارم بدیدار پروردگارم بشتابم در حالى که نمازم را خواندهباشم. امام فرمود: بیاد نماز افتادى، خدا تو را از نمازگزارانو ذاکرین قرار دهد، این وقت، وقت اول نماز است. ازدشمن بخواهید تا مدتى کوتاه جنگ را متوقف کند تا نماز را بهپا داریم، شخصى به نام حصین رو به لشکریان امام(ع) کرده وگفت: این نماز مورد قبول واقع نمىشود، حبیب در پاسخ گفت: اىحیوان! گمان مىکنى نماز آل پیامبر قبول نمىشود و نماز تو قبولمىشود! حصین به سوى امام حملهور شد که حبیب ضربه کارىاى به اووارد کرد و وى را از اسب به زمین انداخت. (19)
حبیب در مصادف با دشمن
طبرى مورخ معروف و ابن اثیر مىنویسند:
حبیب کارراز سختبا دشمن کرد و مردانه با کوفیان جنگید، مردىاز بنى تمیم به نام (بدیل بن صرکم) بر وى حملهور شد و شخصدیگرى به یارى بدیل شتافت. همین که خواست از زمین برخیزد،حصین بن تمیم ضربه دیگرى با شمشیر به سر حبیب وارد ساخت و مردتمیمى بلافاصله سر حبیب را از بدنش جدا کرد، حصین رو به مردتمیمى کرد و گفت: من هم در کشتن حبیب شریکم، او گفت: بخداسوگند جز من کسى او را نکشته است، سر حبیب را به من بسپار تابه گردن اسبم بیاویزم تا مردم بدانند در قتل حبیب شریکم. (20)
از چگونگى کشته شدن حبیب چنین استفاده مىشود که به شهادترساندن وى امتیاز بزرگى براى دشمن به حساب مىآمد، و نیروهایىدشمن اصرار مىورزیدند که خود را قاتل حبیب معرفى کنند تا نزدمردمان افتخارى کسب نمایند. یا به جوایزى دستیابند.
امام حسین(ع) و شهادت حبیب
هنگامى که حبیب شربتشهادت نوشید و در رکاب حبیبش به دیدارخدا شتافت، سرور آزادگان شتابان بر بالین وى حاضر شد و فرمود:
«عند الله احتسب نفسى و حماه اصحابى» (21) خودم و اصحابباوفایم را به حساب خدا مىگذارم.
مرحوم ابن طاووس نقل مىکندکه آن حضرت فرمود: «لله درک» یا حبیب مردى با فضیلتبودى کهدر یک شب قرآن را ختم مىکردى. (22) مرحوم مامقانى مىگوید: سنمبارک حبیب هنگام شهادت هفتاد و پنجسال بود. (23)
مدفن حبیب
بىتردید حبیب پس از شهادت کنار قبر مولایش حسین بن على(ع) بهخاک سپرده شد. مرحوم قاضى طباطبایى مىگوید: و مدفون شدن حبیبدر کنار قبر حسینى مستقلا جاى شبهه نیست، زیرا از قرائن وتواریخ به دست آمده، چون حبیب از قبیله بنى اسد بوده و آنهاخواستهاند امتیازى براى آنهاباشد. (24)
عاش سعیدا و مات سعیدا.
پىنوشتها:
1- به کتاب ابصار العین فى انصار الحسین(ع) مرحوم سماوى، ص128 مراجعه شود.
2- الانساب، ج 4، ص 331.
3- اعیان الشیعه، ج 4، ص553.
4- مستدرکات علم رجال و حدیث، ج 2، ص303.
5- رجال شیخ طوسى، ص 61،93 و 100; لسان المیزان، ج 2، ص218.
6- اعیان الشیعه، ج 4، ص 554.
7- تنقیح المقال، ج 4، ص 554.
8- اصطلاح شرطهالخمیس به جنگجویان برجسته و بارزى اطلاق مىشود،و همواره دوشادوش امیر مومنان(ع) بوده که تعدادشان به پنج و یاشش هزار نفر مىرسید. و مرحوم میرداماد مىگوید: شرطه الخمیس بهسربازان امیر المونین(ع) گفته مىشود که خداوند آنها را بر زبانپیامبر(ص) بیاد آورده است. رجال کشى، ج 1، ص 25; مستدرکاتمقباس الهدایه، ج6، ص 100.
9- الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص37; لهوف ابن طاووس، ص103; کاملابن اثیر، ج 4،ص 20.
10- ابصار العین فى انصار الحسین(ع)، ص57.
11- همان.
12- ارشاد، ج 2، ص 85.
13- همان، ص99; تاریخ طبرى، ج3، ص 320.
14- همان، ج 2، ص 90; اعلام الورى، ص 234.
15- همان، ص، 95; کامل ابن اثیر، ج 4، ص59; اخبار الطوال، ص256; انساب الاشراف، ص187.
16- تاریخ طبرى، ج3، ص319; ارشاد، ج 2، ص 98; کامل ابناثیر، ج 4، ص 62.
17- لهوف سید ابن طاووس، ص 161; سوره احزاب، آیه23.
18- منتهى المقال، ج 2، ص 330 به نقل از رجال کشى; اعیانالشیعه، ج 4، ص553.
19- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 70; تاریخ طبرى، ج3، ص326; نفسالمهموم، ص 244.
20- تاریخ طبرى، ج3، ص327; کامل ابن اثیر، ج 4، ص 70;
انساب الاشراف، ص 195; ابصار العین، ص59.
21- ابصار العین، ص 70; ال. کامل، ج 4، ص 71.
22- در کربلا چه گذشت؟ ص343.
23- تنقیح المقال، ج 4، ص 554.
24- تحقیق در باره اربعین سید الشهداء، ص119.
از لابلاى تاریخ اسلام چنین برمىآید که پنج تن از صحابه رسولخدا(ص) در این قافله، شهد شیرین شهادت را نوشیدند که دو تن ازآنان در کوفه و سه تن دیگر در کربلا به شهادت رسیدند. دو تنىکه در کوفه شهید شدند عبارتند از: هانى بن عروه مرادى وعبد الله بن یقطر حمیرى.
اما افرادى که در کربلا کشته شدند عبارت بودند از: مسلم بنعوسجه اسدى و حبیب بن مظاهر اسدى (1)
ما در این نوشتار بهاختصار به زندگى سراسر افتخارآفرین حبیب مىپردازیم.
سمعانى (متوفاى 562 ه.ق) نام وى را حبیب بن مظهر بن رئاب بناشتر اسدى ذکر کرده است. (2)
حبیب صحابى رسول الله(ص)
حبیب از یاران و اصحاب رسول خدا(ص) است، گرچه برخى از بزرگانبر این عقیدهاند که چون شیخ طوسى (متوفاى 460 ه.ق) حبیب را درشمار اصحاب رسول خدا(ص) ذکر نکردند، جزء صحابه به شمارنمىآید.
ولى این سخن قابل تامل و تردید است زیرا که مرحومسید محس امین در کتاب ارزشمند (اعیان الشیعه) به نقل از ابنحجر نام وى را جزء اصحاب پیامبر(ص) نقل کردهاست. (3) مرحومنمازى بر این عقیده است که حبیب رسول الله(ص) را درک کردهاست. (4)
حبیب در محضر امامان معصوم(ع)
شیخ الطائفه حبیب رادر زمره راویان آورده که از امیر مومنان(ع) نقل حدیث کردهاند.
و همچنین او را از اصحاب امام حسن مجتبى و حضرت امامحسین (علیهما السلام) ذکر نموده است. (5) على بن حکم مىگوید:
عمرو بن حمق خزاعى، میثم تمار، رشید هجرى، حبیب بن مظهر اسدىو محمد بن ابى بکر از بزرگان اصحاب امام على(ع) شمردهمىشوند. (6)
حبیب و قرآن
مردان خدا هرگز خود را از کتاب آسمانىجدا نمىبینند و همواره کلام خداوند را بر زبان جارى ساخته، درسینه جاى مىدهند تا روح خویش را با آیات الهى نورانى سازند.
حبیب بن مظهر از این گروه است. در باره او گفتهاند:
«حبیب رجل ذو جمال و کمال، و فى یوم وقعه کربلا کان عمره(75) سنه، و کان یحفظ القرآن کله، و کان یختمه فى کل لیله منبعد صلاه العشاء.» (7)
حبیب رادمردى داراى جمال و کمال بود.
در واقعه کربلا عمر مبارکش به هفتاد و پنجسال مىرسید. وى حافظقرآن بود و هر شب تا سحرگاه یک قرآن ختم مىکرد.
دانش حبیب
مرحوم مامقانى گوید: حبیب به برکت وجود مقدس امیر مومنان(ع)از علم منایا و بلایا برخوردار بود; یعنى بر پیشگویى مرگ وگرفتاریها توانایى داشت. (8)
حبیب رزمندهاى بىنظیر
حضور وى در میدان نبرد و رشادتها و جانبازیهاى وى تنها درصحنه کربلا ظهور نداشتبلکه او در تمام جنگهایى امیر مومنان(ع)شرکت جسته و از خود رشادتها به جاى گذاشته و علیه تبهکارانتاریخ شمشیر کشیده بود، و گفتشده که وى از نیروهایى«شرطه الخمیس» به شمار مىآید. (9)
حبیب و حوادث کوفه
حبیب در کوفه خاطرات بسیار فراوانى دارد، وى جزء چند نفرى استکه به امام حسین(ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست که به کوفهبیاید و در نامه چنین نوشت: «انه لیس علینا امام فاقبل لعلالله ان یجمعنا بک على الحق و النعمان بن بشیر فى قصر الامارهلسنا نجمع معه فى جمعه و لا نخرج معه الى عید، و لو قد بلغنا انکاقبلت الینا اخرجناه حتى نلحقه بالشام ان شاء الله» (10)
ما امام و پیشوایى نداریم پس به سوى ما بیا چه بسا خداوند ما رابوسیله شما بر حق جمع کند، و نعمان بن بشیر در قصر الامارهمىباشد و ما هرگز به گرد او نمىچرخیم، و در نماز جمعه و عیدبه او اقتدا نمىکنیم و چنانچه آگاه شویم که سوى ما رهسپارى وىرا از کوفه بیرون کرده و به شام مىفرستیم.
از این نامه چنین استفاده مىشود که حبیب در کوفه صاحب قدرتبوده زیرا کسى که به امام خطاب مىکند چنانچه به سوى ما روانهشوى، نعمان بن بشیر را از کوفه بیرون مىکنیم پیداست که حبیبدر کوفه صاحب نفوذ بوده و یاران بىشمارى داشته است که اینچنین اعلان وفادارى مىکند.
حبیب راهى کربلا مىشود
پس از آنکه عبید الله بن زیاد وارد کوفه شد و سیاست رعب و وحشترا علیه طرفداران امام(ع) اعمال کرد وى ناگزیر شد کوفه را جهتمسوولیتبزرگى که بر دوش خود احساس مىنمود پشتسر گذاشته و باتحمل سختىها عزم کربلا کند، او شبها راه مىپیمود و روزها را درمخفیگاه به سر مىبرد که به دست مامورران بنى امیه گرفتار نشودتا سرانجام وانستخود را به امام و معشوق خود برساند. (11)
همین که وارد کربلا شد بیدرنگ به محضر سرور شهیدان رسید و کمىیاران ابا عبد الله(ع) را و کثرت نیروهایى دشمن را نظاره کرد.
به امام عرض کرد: در این نزدیکى قبیله بنى اسد زندگى مىکنند،اگر به من اجازه دهى به سوى آنان بروم و آنها را به یارى شمادعوت کنم. شاید خداوند آنها را هدایت کند و به یارى توبشتابند.
امام به وى اجازه داد. حبیب به سوى بنى اسد رهسپار شد. بهمیان آنان رفت و گفت: اى بنى اسد، این حسین بن على، فرزندفاطمه زهرا است که با جمعى از مؤمنین در سرزمین شما رحلتاقامت افکنده است. دشمنانش او را در محاصره گرفته تا به قتلشبرسانند، نزد شما آمدم تا به یاریش شتافته و او را در مقابلدشمنان خدا حفظ کرده و حرمت رسول خدا(ص) شرف و بزرگى دنیا وآخرت را به شما عطا خواهد کرد و به شما کرامتخواهدبخشید. (12)
فداکارى حبیب در کربلا
واقعه کربلا صحنه آزمایش بود. به ویژه براى مردمانىکه در کوفهبودند، او هر فرصتى که پیش مىآمد براى یارى امام حسین(ع) گامبرمىداشت و از هیچ تلاشى دریغ نمىورزید، هنگامى که آن حضرتوارد سرزمین کربلا شد عمر سعد شخصى را به نام (قره بن قیسحنظلى) نزد امام فرستاد تا اوضاع را از نزدیک بررسى کند و بهوى گزارش دهد. قره نزد امام آمد، حضرت رو به یاران خود کرد وفرمود: آیا او را مىشناسید؟
حبیب بیدرنگ گفت: بلى یابن رسول الله او مردى از (قبیله)حنظله تمیم، و پسر خواهر ماست و از قبل او را به نیکاندیشىمىشناختیم و گمان نمىکردم که او را اینجا ببینم.
قره پیام ابن سعد را به امام تسلیم کرد. آن حضرت در جوابفرمود: «مردم این سرزمین به من نامه نوشتند تا بدینجا بیایمو چنانچه مایل نیستند برمىگردم.» حبیب به پا خاست تا بهرسالتخویش که همان یارى ابا عبد الله(ع) است، جامه عملبپوشاند، رو به فرستاده عمر بن سعد کرد و گفت: «ویحک یا قرهاین ترجع؟ الى القوم الظالمین، انصر هذا الرجل الذى بآبائهایدک الله بالکرامه» (13)
اى قره واى بر تو به کجا بازمىگردىآیا به سوى گروه ستمگر؟ بیا و این مرد (امام حسین(ع» را یارىکن، مردى که ببرکت پدارنش خداوند تو را کرامتبخشید. قره درپاسخ گفت: باید به صاحب پیام برگردم و آنگاه بیندیشم.
حبیب در شب عاشورا
حوادث شب عاشورا بسیار قابل توجه است و دشمن بىصبرانه ارادهحمله به خیمههاى امام(ع) را داشت. به تحرکات نظامى دست زد کهنشان از قصد حمله مىداد. امام حسین(ع) حضرت قمر بنى هاشم را بههمراه بیست اسب سوار از جمله حبیب بن مظهر نزد عمر سعد فرستادتا به ابن سعد بگوید: اگر ممکن استحمله را به صبح تاخیرانداز تا امشب را با خدا راز و نیاز کنیم. (14)
حبیب در روز عاشورا
رور عاشورا که در واقع آخرین آزمایش حبیب به حساب مىآمد، روزپرحادثهاى بود. امام در یک آرایش نظامى فرماندهان را برگزید.
زهیر بن القین را در طرف راست و حبیب را در طرف چپ لشکر قرارداد. (15) که این حرکت نشانگر شدت اعتماد آن حضرت به حبیب بود.
سخن حبیب با شمر
صبح روز عاشورا هنگامى که امام لشکریان عمر بن سعد را نصحیتمىکرد به آنها فرمود: «آیا من فرزند دختر رسول خدا نیستم؟ واگر تصدیقم نمىکنید از سهل بن سعد ساعدى و زید بن ارقم و انسبن مالک بپرسید. شمر بن ذى الجوشن نعره زد که او (امام) خدا رابر یک حرف مىپرستد (ظاهرى مىپرستد درست است) اگر بداند چهمىگوید. در اینجا بود که حبیب کاسه صبرش لبریز شد، رو به شمرکرده گفت: «و الله انى لاراک تعبد الله على سبعین حرفا، و انااشهد انک صادق ما تدرى ما یقول، قد طبع الله على قلبک.» (16)
به خدا سوگند مىبینم که تو خدا را بر هفتاد حرف عبادت مىکنى(یعنى به شرک آلودهاى و غیر از خدا هر کس و ناکس را بندهاى) ومن شهادت مىدهم که تو به این گفته صادقى و مىدانى که آن امامچه مىگوید؟ لیکن خدا بر قلبت مهر زده است.
حبیب در کنار مسلم بن عوسجه
مسلم بن عوسجه اسدى از معدود اصحاب رسول خدا(ص) است که درواقعه کربلا افتخار شهادت در رکاب ابا عبد الله(ع) را داشت. سیدبن طاووس (متوفاى 664 ه.ق) و دیگران مىگویند: هنگامى که مسلمبن عوسجه بر روى زمین افتاد و اندک رمقى در او بود، حبیب بههمراه امام(ع) بر بالینش حاضر شدند. امام رو به مسلم کردهفرمود: «رحمک الله یا مسلم فمنهم من قضى نحبه و منهم منینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (17)
اى مسلم خدا تو را رحمت کند،برخى از آنان رفتند و برخى دیگر در انتظار به سر مىبرند، وهیچگونه تغییر و تبدیل در عهد و پیمان خود ندارند.
حبیب به نزد مسلم آمد و به وى گفت: سخت استبر من کشته شدنتو، بشارت باد تو را بهشت، در این لحظه حساس، مسلم رو به حبیبکرده گفت: خداوند تو را به خیر و نیکى بشارت دهد، سپس حبیب بهمسلم گفت: من نیز در پى تو خواهم آمد، و اگر این نبود، دوستداشتم هر آنچه مىخواهى به من وصیت کنى تا به انجامش برسانم.
مسلم در پاسخ گفت: تو را وصیت (و سفارش) مىکنم به او و اشارهبه حسین بن على(ع) کرد (یعنى دست از یارى ابا عبد الله(ع) برندار و تا آخرین قطره خون از او دفاع کن.)
لبخند حبیب در روز عاشورا
روحیه بسیار بالا و قوى حبیب در روز عاشورا بىنهایت قابل تحسینو تمجید است، او به دیدار رسول خدا(ص) و على مرتضى و یارانابا عبد الله(ع) مىاندیشد و عشق پرواز دارد، شادمان و مسروراست، با اینکه مىداند تا ساعاتى دیگر بدنش آماج تیرهاى پىدرپىدشمن قرار مىگیرد و خون سرخش سرزمین طف را رنگین مىسازد درعین حال لبخند بر لبانش نقش مىبندد. مرحوم کشى مىگوید: حبیبدر روز عاشورا به سوى دشمن حرکت کرد در حالى که لبخند بر لبانشنقش بسته بود. بریر بن حصین همدانى که وى را بزرگ قراءمىنامیدند به حبیب گفت: این ساعتخندیدن نیست، حبیب در پاسخگفت: چه وقتى از این لحظه به خوشحالى شایستهتر! به خدا سوگندچیزى به حمله به ستمگران با شمشیرهاى آخته باقى نمانده است کهپس از آن با حوریان بهشتى معانقه خواهیم کرد. (18) روحیه شهادتطلبىحبیب بسیار پسندیده و نیکوست، و این روحیه در تمام یارانسید الشهداء در شب و روز عاشورا دیده مىشود.
حبیب و برگزارى نماز امام
اکثر سیرهنویسان نوشتهاند: روز عاشورا هنگامى که وقت اداءفریضه نماز فرا رسید (ابو ثمامه صائدى) رو به امام کرده گفت:
جانم به فدایت! مىبینم که دشمن به ما نزدیک مىشود، به خداسوگند امیدوارم که کشته نشوى تا در رکابت کشته گردم و دوستدارم بدیدار پروردگارم بشتابم در حالى که نمازم را خواندهباشم. امام فرمود: بیاد نماز افتادى، خدا تو را از نمازگزارانو ذاکرین قرار دهد، این وقت، وقت اول نماز است. ازدشمن بخواهید تا مدتى کوتاه جنگ را متوقف کند تا نماز را بهپا داریم، شخصى به نام حصین رو به لشکریان امام(ع) کرده وگفت: این نماز مورد قبول واقع نمىشود، حبیب در پاسخ گفت: اىحیوان! گمان مىکنى نماز آل پیامبر قبول نمىشود و نماز تو قبولمىشود! حصین به سوى امام حملهور شد که حبیب ضربه کارىاى به اووارد کرد و وى را از اسب به زمین انداخت. (19)
حبیب در مصادف با دشمن
طبرى مورخ معروف و ابن اثیر مىنویسند:
حبیب کارراز سختبا دشمن کرد و مردانه با کوفیان جنگید، مردىاز بنى تمیم به نام (بدیل بن صرکم) بر وى حملهور شد و شخصدیگرى به یارى بدیل شتافت. همین که خواست از زمین برخیزد،حصین بن تمیم ضربه دیگرى با شمشیر به سر حبیب وارد ساخت و مردتمیمى بلافاصله سر حبیب را از بدنش جدا کرد، حصین رو به مردتمیمى کرد و گفت: من هم در کشتن حبیب شریکم، او گفت: بخداسوگند جز من کسى او را نکشته است، سر حبیب را به من بسپار تابه گردن اسبم بیاویزم تا مردم بدانند در قتل حبیب شریکم. (20)
از چگونگى کشته شدن حبیب چنین استفاده مىشود که به شهادترساندن وى امتیاز بزرگى براى دشمن به حساب مىآمد، و نیروهایىدشمن اصرار مىورزیدند که خود را قاتل حبیب معرفى کنند تا نزدمردمان افتخارى کسب نمایند. یا به جوایزى دستیابند.
امام حسین(ع) و شهادت حبیب
هنگامى که حبیب شربتشهادت نوشید و در رکاب حبیبش به دیدارخدا شتافت، سرور آزادگان شتابان بر بالین وى حاضر شد و فرمود:
«عند الله احتسب نفسى و حماه اصحابى» (21) خودم و اصحابباوفایم را به حساب خدا مىگذارم.
مرحوم ابن طاووس نقل مىکندکه آن حضرت فرمود: «لله درک» یا حبیب مردى با فضیلتبودى کهدر یک شب قرآن را ختم مىکردى. (22) مرحوم مامقانى مىگوید: سنمبارک حبیب هنگام شهادت هفتاد و پنجسال بود. (23)
مدفن حبیب
بىتردید حبیب پس از شهادت کنار قبر مولایش حسین بن على(ع) بهخاک سپرده شد. مرحوم قاضى طباطبایى مىگوید: و مدفون شدن حبیبدر کنار قبر حسینى مستقلا جاى شبهه نیست، زیرا از قرائن وتواریخ به دست آمده، چون حبیب از قبیله بنى اسد بوده و آنهاخواستهاند امتیازى براى آنهاباشد. (24)
عاش سعیدا و مات سعیدا.
پىنوشتها:
1- به کتاب ابصار العین فى انصار الحسین(ع) مرحوم سماوى، ص128 مراجعه شود.
2- الانساب، ج 4، ص 331.
3- اعیان الشیعه، ج 4، ص553.
4- مستدرکات علم رجال و حدیث، ج 2، ص303.
5- رجال شیخ طوسى، ص 61،93 و 100; لسان المیزان، ج 2، ص218.
6- اعیان الشیعه، ج 4، ص 554.
7- تنقیح المقال، ج 4، ص 554.
8- اصطلاح شرطهالخمیس به جنگجویان برجسته و بارزى اطلاق مىشود،و همواره دوشادوش امیر مومنان(ع) بوده که تعدادشان به پنج و یاشش هزار نفر مىرسید. و مرحوم میرداماد مىگوید: شرطه الخمیس بهسربازان امیر المونین(ع) گفته مىشود که خداوند آنها را بر زبانپیامبر(ص) بیاد آورده است. رجال کشى، ج 1، ص 25; مستدرکاتمقباس الهدایه، ج6، ص 100.
9- الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص37; لهوف ابن طاووس، ص103; کاملابن اثیر، ج 4،ص 20.
10- ابصار العین فى انصار الحسین(ع)، ص57.
11- همان.
12- ارشاد، ج 2، ص 85.
13- همان، ص99; تاریخ طبرى، ج3، ص 320.
14- همان، ج 2، ص 90; اعلام الورى، ص 234.
15- همان، ص، 95; کامل ابن اثیر، ج 4، ص59; اخبار الطوال، ص256; انساب الاشراف، ص187.
16- تاریخ طبرى، ج3، ص319; ارشاد، ج 2، ص 98; کامل ابناثیر، ج 4، ص 62.
17- لهوف سید ابن طاووس، ص 161; سوره احزاب، آیه23.
18- منتهى المقال، ج 2، ص 330 به نقل از رجال کشى; اعیانالشیعه، ج 4، ص553.
19- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 70; تاریخ طبرى، ج3، ص326; نفسالمهموم، ص 244.
20- تاریخ طبرى، ج3، ص327; کامل ابن اثیر، ج 4، ص 70;
انساب الاشراف، ص 195; ابصار العین، ص59.
21- ابصار العین، ص 70; ال. کامل، ج 4، ص 71.
22- در کربلا چه گذشت؟ ص343.
23- تنقیح المقال، ج 4، ص 554.
24- تحقیق در باره اربعین سید الشهداء، ص119.