آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

کتاب بررسى تاریخ عاشورا، مجموعه‏17 سخنرانى است که مرحوم‏حجه الاسلام و المسلمین دکتر محمد ابراهیم آیتى رضوان الله‏علیه در سالهاى 1342 و1343 شمسى در رادیو ایران ایراد کردو بعد از رحلت ایشان، با مقدمه; تصحیح; تحقیق و توضیحات استادگرانقدر آقاى على اکبر غفارى دامت‏برکاته چاپ و منتشر شد.
محتواى بسیار مفید و ارزنده این اثر را به میزان یک چهلم‏خلاصه کردیم که به ترتیب مباحث کتاب، با حفظ معنا و بدون تقیدبه عبارات بیان مى‏گردد; هر چند در برخى موارد از تعابیرنویسنده محترم بهره‏مند شده‏ایم.
مشخصات اثر:
بررسى تاریخ عاشورا
تالیف: دکتر محمد ابراهیم آیتى
ناشر: کتابخانه صدوق
چاپ ششم، بهار1366 ش در 268 صفحه (وزیرى)
1- در حدود پنجاه سال پس از رحلت رسول اکرم(ص) و بیست‏سال‏بعد از شهادت امیر المؤمنین(ع) و ده سال بعد از شهادت امام‏حسن(ع)، در نیمه ماه رجب سال شصتم هجرى معاویه مرد. او تقریبا42 سال در دمشق حکومت کرد و در این مدت، نفوذ و تسلط بسیارى‏بر قلمرو حکومتش داشت. بطورى که بنا بر نقل مسعودى در مروج‏الذهب، در زمان رفتن به جنگ صفین در روز چهارشنبه با مردم‏نماز جمعه خواند و احدى اعتراض نکرد که امروز چهارشنبه است;
نماز جمعه چرا؟!
2- معاویه در اواخر عمرش براى خلافت‏یزید از مردم بیعت گرفت.
بعد از مرگ معاویه، امام حسین(ع) از بیعت‏با یزید خوددارى‏کرد و به مکه رفت. چون این خبرها منتشر شد، شیعیان کوفه مانندسلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد بجلى و حبیب بن‏مظهر و هزاران تن دیگر با نامه‏هاى فراوان به امام حسین(ع)اظهار ولایت و ارادت کردند و وعده نصرت دادند و پیمان فداکارى‏بستند. سید الشهداء(ع) براى ارزیابى اوضاع و آزمایش ادعاى‏آنان، مسلم بن عقیل را به سوى کوفه فرستاد.
3- شیعیان کوفه که مى‏پنداشتند بى‏دردسر و به راحتى امام‏حسین(ع) پیروز خواهد شد نزد مسلم بن عقیل رفتند و با یک دنیاخلوص اشک شوق ریختند و بنابر نظر شیخ مفید هیجده هزار نفر وبنا بر راى طبرى دوازده هزار نفر با او بیعت کردند. اما چون‏عبید الله بن زیاد آمد و کار را بر مردم دشوار گرفت، همان‏شیعیان راه عافیت پیشه کردند و راحتى و رفاه را برگزیدند ومسلم بن عقیل را تنها گذاردند. مسلم بن عقیل به فیض شهادت‏نائل شد.
4- ما کوفیان را به خاطر بى‏وفایى و پیمان‏شکنى ملامت مى‏کنیم‏اما آیا براستى از خود پرسیده‏ایم که اگر ما به جاى آنان درچنان اوضاع و احوالى بودیم چه کار مى‏کردیم؟! آیا واقعا راه وفاپیشه مى‏ساختیم؟! کار اهل کوفه جاى شگفتى ندارد چه آنکه آنان‏همان کردند که هر شخص عادى و معمولى در روزگار سختى و هنگام‏امتحان مى‏کند، باید از بزرگى و بزرگوارى روح آن قهرمانانى‏شگفت زده شد که با قطره قطره خون خود حماسه عاشورا را رقم‏زدند; بزرگانى چونان عمرو بن قرظه انصارى که در روز عاشوراسینه‏اش را سپر بلا قرار داد و تا زخمهاى تیرها و شمشیرها او رااز پا درنیاورد نگذاشت صدمه‏اى به امام حسین(ع) برسد و چون‏بر خاک غلطید عرض کرد: اى فرزند رسول خدا! آیا وفا کردم؟! امام‏حسین(ع) فرمود: (نعم و انت امامى فى الجنه) آرى، و تو در بهشت‏در پیش روى من هستى... .
5- کسانى که سرگذشت ضحاک بن عبد الله مشرقى همدانى راشنیده‏اند او را کم‏توفیق مى‏شمارند. اما پرسیدنى است که اگر مابه جاى او بودیم همان مقدار از توفیق را نیز در همراهى و یارى‏امام حسین(ع) بدست مى‏آوردیم؟ ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبى‏به نزد امام(ع) رفتند و خبر دادند که کوفیان آماده جنگند.
امام حسین(ع) گفت:
(حسبى الله و نعم الوکیل); بعد پرسید آیا مرا یارى مى‏کنید؟
مالک بهانه آورد که قرض دارد و در بند زن و بچه است. ضحاک گفت‏من نیز همین مشکلات را دارم اما حاضرم با دشمنانت‏بجنگم به شرط‏آنکه آنگاه که یارى من دیگر سودى نداشت آزاد باشم که تو راواگذارم و بگریزم. امام(ع) پذیرفت و او ماند و در روز عاشورادو نفر از دشمنان سید الشهداء(ع) را به هلاکت رساند و دست دیگرى‏را برید. امام حسین(ع) چند بار در حق ضحاک دعا کرد: (لا تشلل لایقطع الله یدک جزاک الله خیرا من اهل بیت نبیک) و سرانجام چون‏جز دو تن از یاران امام(ع) باقى نماند، ضحاک با اذن امام‏حسین(ع) از معرکه بگریخت.
6- وصیت‏نامه‏اى که امام حسین(ع) قبل از خروج از مدینه، براى‏برادرش محمد بن حنفیه نوشت‏به روشنى هدف و انگیزه‏سید الشهداء(ع) را از قیام روشن مى‏سازد:
(بسم الله الرحمن‏الرحیم، هذا ما اوصى به الحسین بن على بن ابى طالب الى اخیه‏محمد المعروف بابن الحنفیه، ان الحسین یشهد ان لا اله الا الله‏وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله جاء بالحق من عندالحق و ان الجنه حق و النار حق و ان الساعه آتیه لا ریب فیها وان الله یبعث من فى القبور و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لامفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى، ارید ان‏آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیره جدى و ابى على بن‏ابى طالب; فمن قبلنى بقبول الحق فالله اولى بالحق و من رد على‏هذا اصبر حتى یقضى الله بینى و بین القوم بالحق و هو خیرالحاکمین، و هذا وصیتى یا اخى الیک و ما توفیقى الا بالله علیه‏توکلت و الیه انیب.)
این وصیت‏حسین فرزند على بن ابى طالب(ع)به برادرش محمد معروف به ابن حنفیه است: حسین(ع) گواهى مى‏دهدکه خدایى نیست جز الله، او یکتا و بى‏همتاست و محمد(ص) بنده وفرستاده اوست، حق را آورد از جانب حق، بهشت و جهنم حق است، وروز رستاخیز خواهد آمد و تردیدى در آن نیست، و خدا همه اهل‏قبور را برمى‏انگیزد.
من نه براى سرکشى و شرارت و نه از روى هوا و هوس قیام کردم ونه به قصد فسادانگیزى و نه تجاوز و ستمگرى، بلکه من فقط براى‏آن قیام کردم که امت جدم(ص) را اصلاح کنم; مى‏خواهم امر به‏معروف و نهى از منکر; و سیره جد و پدرم على بن ابى طالب(ع) رادر پیش گیرم. پس هر کس مرا خداپسندانه بپذیرد، خدا او را به‏حق رساند و جزاى خیر دهد و هر کس که دعوت مرا نپذیرد پس من صبرمى‏کنم تا خدا بین من و این قوم عادلانه داورى نماید که اوبهترین داوران است.
برادرم! این وصیت من به توست و توفیقى‏نیست جز از خدا که بر او توکل کردم و به سوى او باز مى‏گردم.
7- چرا امام حسین(ع) بیعت نکرد و شهادت را برگزید؟ برخى ازنویسندگان چه نسنجیده جوابى داده‏اند:
امام حساب کرد که در هر صورت، چه بیعت کند و چه بیعت نکند،کشته مى‏شود. پس چه بهتر که به صورت آبرومندى کشته شود و درراه خدا شهید گردد. این پاسخ شایسته بسیارى از مسلمانان عادى‏نیز نیست تا چه رسد به سرچشمه نور و فضیلت‏حضرت امام حسین(ع).
حقیقت آن است که امام حسین(ع) موجبات و مقدماتى را که بنى‏امیه از حدود سى سال پیش فراهم کرده بودند بررسى کرد و بدرستى‏تشخیص داد که در آن زمان (سال شصتم هجرى) انحراف امت اسلامى‏بقدرى عمیق است که با سخنرانى و موعظه و کتاب و خطبه علاج‏پذیرنیست و باید براى اصلاح دست‏به قیامى خونین و نهضت تند و عمیق‏زد تا مقدماتى که امیر المؤمنین(ع) و امام حسن(ع) فراهم ساخته‏بودند ثمر دهد. امام حسین(ع) در خطبه‏اى که در مسجد الحرام قبل‏از حرکت از مکه ایراد کرد (خط الموت على ولد آدم مخط القلاده‏على جید الفتاه ...) به روشنى همین نکته را بیان کرده است.
8- فرزدق در جواب پرسش امام حسین(ع)که پرسید از مردم عراق چه‏خبر دارى؟ گفت: (قلوب الناس معک و اسیافهم علیک و القضاء ینزل‏من السماء و الله یفعل ما یشاء) دل مردم با توست و شمشیرشان برضد تو; و قضاء از آسمان نازل مى‏شود و خدا هر چه خواهد بکند.
امام حسین(ع) در پاسخ فرمود:
(صدقت، لله الامر و کل یوم ربنا فى شان ان نزل القضاء بما نحب‏فنحمد الله على نعمائه و هو المستعان على اداء الشکر، و ان حال‏القضاء دون الرجاء فلم یتعد من کان الحق نیته و التقوى‏سریرته)راست گفتى. هرکارى به دست‏خداست و هر روزى پروردگارما در کارى است. اگر قضاى الهى چنان آمد که ما دوست داریم پس‏خداى را بر نعمت‏هایش سپاسگزاریم و توفیق سپاسگزارى نیز ازهموست، و اگر قضا راه امید را مسدود کرد پس آن کس که نیتش حق‏است و باطنش تقوا; ضررى نکرده است. دقت در کلام امام(ع) نشان‏مى‏دهد که هدف اساسى امام حسین(ع) انجام وظیفه الهى است; نه‏خلیفه و حاکم شدن و نه پیروزى ظاهرى; و چون امام حسین(ع)وظیفه‏اش را خداپسندانه انجام مى‏دهد پس در هر حال پیروز است;
نتیجه هر چه مى‏خواهد باشد; چه غلبه ظاهرى چه شهادت فى سبیل‏الله.
9- برخى از مردم پنداشته‏اند: امام حسین(ع) کشته شد تا گناهان‏امت‏بخشیده شود و گنه‏کاران بیمه شوند! این پندار عوام‏پسندمخالف هدف واقعى امام حسین(ع) است زیرا او قیام کرد تا مردم‏بیشتر از خدا بترسند، بیشتر به انجام فرائض دینى توجه کنند وروحیه تقوى در مردم زنده گردد، بپاخاست تا امر به معروف و نهى‏از منکر کند و جلوى مفاسد و معاصى را بگیرد، یاد و ذکر خدا رادر جانها زنده کند.
امام حسین(ع) در روز عاشورا و در حالى که از شمشیرها خون‏مى‏چکید، به دو نفر از یاران خود به نام زهیر بن قین بجلى وسعید بن عبد الله حنفى فرمود تا در پیش روى امام بایستند وسینه‏ها را سپر کنند و جلو حمله دشمن را بگیرند تا امام‏حسین(ع) نماز ظهر را به جماعت اقامه کند، چنین امامى چگونه‏مى‏تواند راضى باشد به آنکه کسى نماز نخواند و به جاى آن براى‏او عزادارى کند؟! چگونه مى‏شود که کسى خود را مرید امام‏حسین(ع) بشمارد و با این حال نماز نخواند، روزه نگیرد، ربابخورد، دروغ بگوید و...؟! امکان‏پذیر نیست که کسى با دورى ازخدا به امام نزدیک شود و با خشم پروردگار امام را خشنود کند.
اگر کسى معنى پیامبرى و امامت را نیک بشناسد به این گونه‏اشتباهات گرفتار نمى‏شود و مى‏داند که بزرگى پیغمبر و امام برپایه بندگى خدا استوار است و جز از راه بندگى خدا نمى‏توان‏پیامبر و امام را خشنود ساخت.
10- وقتى واقعه عاشورا رخ داد، مردم سایر مناطق هنوز بى‏خبربودند و تنها دستگاه خلافت‏بود که جریان این واقعه را بطوراجمالى و مبهم به نواحى دیگر گزارش داد. یکى براى آنکه مردم‏بدانند سران مخالفان خلافت کشته شده‏اند و درس عبرت بگیرند ودیگر براى آنکه دستگاه خلافت مى‏خواست‏خود را بر حق و بى‏گناه‏نشان دهد و مخالفان را یاغى و فتنه‏جو. دشمنان امام حسین(ع)تا توانستند پس از شهادت امام و یارانش، هرزگى کردند و بدنهاى‏شهدا را لخت کردند، لباسها را به غارت بردند، به خیمه‏هاریختند و اثاث اهل بیت (علیهم السلام) را غارت کردند. خیمه‏هارا آتش زدند، خواستند بیمار را در بستر بکشند، بدنها را زیرسم اسبها انداختند و لگدکوب کردند، سرها را بالاى نیزه‏ها برافراشتند،با اسیران داغدیده تندى و درشتى کردند و... .
على رغم خواست دشمن که تصمیم داشت واقعه عاشورا را تحریف کند،به تحقیق تاریخ نهضت امام حسین(ع) از روشن‏ترین حوادث تاریخى‏است و کسانى مثل شیخ مفید و طبرى و ابو الفرج اصفهانى حتى‏جزئیات این حادثه را همانطور که رخ داده ثبت کرده‏اند، علتش آن‏است که دشمن ندانسته اصرار ورزید که جریان این واقعه بوسیله‏اسیران اهل بیت (علیهم السلام) تبیین و تشریح شود. این اسیران‏آزادى‏بخش که خود شاهدان عینى حماسه حسینى بودند در مرکز عراق‏یعنى کوفه و در مرکز شام یعنى دمشق و بعد در مرکز حجاز یعنى‏مدینه، پیام‏رسان نهضت‏حسینى شدند.
11- برخى از زنان نیز در واقعه عاشورا فداکارى کردند و نام‏خود را جاودانه ساختند. مردى از بنى فزاره مى‏گوید ما با زهیربن قین بجلى در حال باز گشت از مکه و رهسپار عراق بودیم ولى‏دوست نداشتیم که با حسین بن على(ع) در یک منزل فرود آییم‏مبادا او از ما یارى بطلبد، اما در یکى از منازل به ناچار دریک محل فرود آمدیم و هر یک در کنارى خیمه زدیم. ما در حال غذاخوردن بودیم که ناگهان فرستاده امام حسین(ع) رسید و بعد ازسلام گفت: اى زهیر بن قین! ابا عبد الله حسین بن على(ع) تو رامى‏خواهد. ما مات و متحیر، لقمه در دهان ماندیم. در این هنگام‏دلهم بنت عمرو همسر زهیر رو به شوهرش کرد و گفت: «فرزندرسول خدا به دنبال تو فرستاده و تو را مى‏طلبد اما تو از رفتن‏به نزد وى دریغ مى‏کنى؟! سبحان الله! چه مانعى دارد که نزد وى‏مشرف شوى و سخنش را بشنوى و برگردى؟» زهیر بر اثر این سخن،به نزد امام حسین(ع) رفت و طولى نکشید که خندان و شادمان بازگشت‏و به یاران امام(ع) ملحق شد و به فیض عظیم شهادت نایل‏گردید.
12- حضرت زینب کبرى(س) نقشى بسیار اساسى و مهم در رسوا ساختن‏ستمگران اموى و آشنا کردن مردم به اهداف و حقیقت نهضت‏حسینى‏بر عهده گرفت و در هر فرصتى با خطابه و سخنورى و پاسخگویى به‏پرسشها، در تاریکى‏ها نور افشاند و غفلت زدود. از جمله زمانى‏که زینب(س) وارد مجلس ابن زیاد شد، ابن زیاد گفت: خدا را شکرمى‏کنم که شما را رسوا کرد! و شما را کشت و دروغتان را آشکارکرد! زینب(ع) بدون درنگ پاسخ داد:
(الحمد لله الذى اکرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه و آله وطهرنا من الرجس تطهیرا، انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هوغیرنا، و الحمد لله.) شکر خدایى را سزاست که ما را بواسطه‏پیامبرش محمد(ص) گرامى داشت و ما را از پلیدى پاک و پیراسته‏کرد. فقط فاسق است که رسوا مى‏گردد و تنها فاجر است که دورغ‏مى‏گوید، و فاسقان و فاجران دیگرانند نه ما. و خداى را سپاس).
ابن زیاد پرسید:
دیدى خدا با خانواده شما چه کار کرد؟! زینب(س) پاسخ داد:
(کتب الله علیهم القتل فبرزوا الى مضاجعهم و سیجمع الله بینک‏و بینهم فتحاجوا الیه و تخاصمون عنده) خدا شهادت را براى ایشان‏مقرر کرد و آنان به سوى آرامگاه‏هایشان رفتند و به زودى خدابین تو و آنان جمع خواهد کرد و در نزد او با یکدیگر احتجاج‏خواهید کرد و... .
13- ابن زیاد براى آنکه مردم را از جریان عاشورا آنگونه که‏خود مى‏خواهد با خبر سازد خود بر بالاى منبر مسجد اعظم کوفه‏رفت و چنین گفت: (الحمد لله الذى اظهر الحق و اهله و نصرامیر المؤمنین یزید و حزبه و قتل الکذاب ابن الکذاب الحسین بن‏على و شیعته) خدا را شکر که حق و اهل حق را پیروز کرد و امیرالمؤمنین یزید! و حزبش را یارى نمود! و دورغگو فرزند دروغگو... را کشت.
شیخ مفید و طبرى نوشته‏اند هنوز گفتار ابن زیاد به پایان‏نرسیده بود که عبد الله بین عفیف ازدى غامدى (1) قیام کرد وگفت: اى پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو توئى و پدرت و کسى که‏تو را به حکومت عراق فرستاده و پدر او! آیا فرزندان پیغمبر(ص)را مى‏کشید و دم از راستگویى مى‏زنید؟! به دستور ابن زیاد، این‏مرد الهى را به دار آویختند و این گونه عبد الله بن عفیف ازدى‏غامدى، با بصیرت به استقبال شهادت رفت و روشنى بخشید و بیدارى‏آفرید.
14- یکى از خطباى دربارى در شهر دمشق بر منبر رفت و در حالى‏که امام زین العابدین(ع) نیز حاضر بود، در باره امیر المؤمنین‏على(ع) و امام حسین(ع) به ناروا سخن گفت و در مدح و ثناى‏معاویه و یزید پرگویى و یاوه‏سرایى را از حد گذراند ...
امام زین العابدین(ع) با کمال شجاعت فریاد زد: (ویلک ایهاالخاطب اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق فتبوء مقعدک من‏النار)واى بر تو اى سخنران! با به خشم آوردن پروردگار; رضایت‏مخلوق را خریدى! و جهنمى شدى! آنگاه امام زین العابدین(ع) روبه یزید کرد و گفت:
آیا به من اجازه مى‏دهى که تا روى این چوبها برآیم و سخنانى‏چند بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم براى شنوندگان موجب‏اجر و ثواب گردد؟ امام(ع) با بهترین تعبیر بیان کرد که سخنان‏این خطیب موجب خشم خداست و براى مردم سودى ندارد.
مردم اصرار کردند که یزید اجازه دهد و او امتناع مى‏ورزید ولى‏سر انجام با اصرار حاضران تسلیم شد. امام چهارم(ع) بر بالاى‏منبر قرار گرفت و چنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکهافرو ریخت و شیون از مردم برخاست... یزید چاره‏اى جز آن ندید که‏سخنان امام(ع) را قطع کند. به ناچار دستور داد اذان بگویند.
امام زین العابدین(ع) سکوت کرد. وقتى موذن گفت (اشهد ان محمدارسول الله(ص‏» امام سجاد(ع) عمامه از سر برداشت و گفت اى‏موذن تو را به حق محمد(ص) خاموش باش. آنگاه رو به یزید کرد وگفت: آیا این پیامبر ارجمند جد توست‏یا جد من؟ اگر بگویى جدتوست همه مى‏دانند که دورغ مى‏گویى و اگر مى‏گویى که جد من است، پس چراپدرم را کشتى و مال او را به غارت بردى و زنانش را اسیر کردى؟ و...
پى‏نوشت:
1- این مرد از شیعیان امیر المؤمنین(ع) و از دو چشم نابینابود. زیرا چشم چپش را در جنگ جمل و چشم راستش را در جنگ صفین‏در رکاب امام على(ع) از دست داده بود. کارش در این زمان، این‏شده بود که هر روز صبح به مسجد کوفه مى‏رفت و تا شام به نماز وعبادت مى‏پرداخت و شب به خانه برمى‏گشت.
________________________________________
 

تبلیغات