پرتوى از مبارزات امام سجاد
آرشیو
چکیده
متن
تقدیر خداوند بار دیگر آفرینشى شگفت را رقم زد و دلانگیزترینجلوههاى صفات الهى را در جمال دلآراى شخصیتى بزرگ از تبارعلى(ع) آفرید. معراج عرفان و شور و عشق او آنچنان شکوهمند وپر رمز و راز بود که زیباترین روح پرستنده، «زین العابدین»لقب یافت و دلدادگىاش به جمال ربوبى در حال سجده موجب شد کهاو را «سجاد آل محمد(ص)» نام نهند. زمانى که در پنجم شعبانسال 38 هجرى قمرى دیده به جهان گشود. (1) پدرش امام حسین(ع)نام زیباى على را براى او برگزید تا اینکه یاد و نام على(ع)در خاطرهها زنده بماند و زندگى و محفل انس پدر را رونقفزایندهتر بخشد.
زندگى آن حضرت همراه با حوادث بسیار حساس و مهمى بود; بویژهدوره سى و پنجساله امامتش که خود نمونهاى متعالى از مبارزاتحضرت است. صفات ممتاز و گستره جودىاش در افقى فراتر ازمبارزات و مجاهدتهاى اوست. و هیچ بلندنگر تیزپروازى بر ستیغو بلنداى عظمت و بزرگوارى او نمىتواند دستیابد; اما تامل ودقت در رفتارها، سخنان و موضعگیریهاى او مىتواند روزنهاى بهحیات معقول و نورانىاش بگشاید و این نوشتار سعى دارد پرتوى کمسواز مبارزات آن امام همام را در چهار زمینه یادآور شود.
الف- حضور در نهضت کربلا
همراهى آن حضرت در واقعه کربلا را مىتوان اولین تجلى چشمگیر درصحنه مبارزات به شمار آورد. زمانى که قیام خونین ابى عبد اللهالحسین(ع) تحقق یافت، جز دوستان خدا و دلهاى مطمئنى کسى دیگریاراى همراهى حضرت را نداشت. نمىرسید و آن حضرت بىاعتنا بهقدرتها و مظاهر طاغوت جلوههاى شگفت از حماسه و ایثار را فرادیدانسانها قرار داد، هنگامى که در روز عاشورا امام حسین(ع)انسانها را به یارى طبید، امام زین العابدین(ع) با اینکه تنىتبدار و شرایطى سخت و جانفرسا داشت، به یارى پدر شتافت و درپاسخ عمهاش «ام کلثوم» که تصمیم داشت او را باز گرداند، فرمود: «ذرینى اقاتل بین یدى ابن رسول الله(ص)»; رهایم کن وبگذار که در دفاع از فرزند رسول خدا مبارزه کنم. (2)
رویارویى با عبید الله
اهلبیتحسینى(ع) اگر چه اسیر شدند; اما هیچ گاه ذلیل نشدند.
آنان با عزت ایمانى و شهامت علوى، از خون شهیدان به خوبىپاسدارى کردند و به رغم خفقان حاکم بر جامعه، دفاعیه الهى ودشمنشکن خود را، حتى در درون کاخهاى ستمگران، قرائت نمودند.
زمانى که امام زین العابدین(ع) وارد کوفه شد، خطبهاى بلیغایراد کرد، به گونهاى که پشیمانى سراپاى وجود کوفیان را فراگرفت. (3)
آنگا که در کاخ، عبید الله زیاد، رویاروى او قرارگرفتبا منطق رسا بطلان سخنان او را آشکار ساخت. عبید الله درآغاز نام امام را پرسید. گفته شد که او «على بن الحسین» است.
عبید الله گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟ بر خلاف انتظار وتوقع او امام زین العابدین(ع) فرمود: او برادر من بود که مردماو را کشتند. پس از اینکه عبید الله گفت; بلکه خدا او را کشت،حضرت این آیه را قرائت کرد. «خداوند جانها را به هنگام مرگمىگیرد و همین طور جانهاى انسانها را به هنگام خواب» (4)
به این موضوع اشاره کرد که همه امور از قدرت الهى سرچشمه مىگیرد.
اما تو و سپاهیان یزید به گناه و ظلم او را به شهادت رساندید.
عبیدالله با شنیدن این جواب خشمگین شد و تصمیم به کشتن امامگرفت; حضرت زینب(س) به دفاع برخاست. و آنگاه که امام زینالعابدین(ع) از عمهاش خواست تا آرام بگیرد، رو به عبید اللهزیاد کرد و فرمود: مرا به کشتن تهدید مىکنى. «اما علمت انالقتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده» مگر نمىدانى کشته شدن درراه خدا سیره و شعار ما و شهادت مایه کرامت و ارجمندى مااست؟ (5)
منطق رساى امام در شام
مردم شام، پایتختیزید، قلبهاشان آکنده از کینه و دشمنى آلعلى(ع) بود. تبلیغات زهرآگین، سالها قلب و جانشان را از حقایقدور کرده و از آنان پیکرهاى بىتپش ساخته بود که با هیچ آواىحقى آشنایى نداشتند و آن روز که فردى از سلاله پیامبر(ص) وارثتمامى خوبىها، بر شهرشان گام گذاشت، بر منبر مسجد جامع دمشققرار گرفت، و گلواژههاى حقیقت را نثارشان کرد، شور و حالى درجمع پیدا شد و همانجا نام على(ع) دلهایى را به خویش جذب کرد.
به گونهاى که یزید مجبور شد مسوولیتشهادت ابى عبد الله(ع) ویارانش را به عبید الله زیاد نسبت دهد. (6) همان شیوه مکرآمیزىکه سردمداران کفر هنگام خشم حقطلبان انجام مىدهند و همینحماسه به شکلى دیگر در کاخ یزید مطرح شد و یزید در رویارویىبا امام زین العابدین(ع) پرسید: حاضرى با فرزندم خالد کشتىبگیرى؟ حضرت فرمود: «کاردى را به او بده و کاردى را به من،آنگاه با هم مبارزه کنیم.» یزید از آن همه قدرت روحى امامشگفتزده شد و گفت: حقا که فرزند على بن ابى طالب هستى! (7)
ب- ظلمستیزى با دعا
دومین محور مبارزات امام زین العابدین(ع) سخنان آن بزرگوارپیرامون ظلمستیزى است. فردى که به نیایشهاى آن بزرگوار فکرکند، به خوبى مىفهمد که چگونه باید از ستمگران بیزارى بجوید وبه یارى مظلومان بشتابد و در این راه حرکتخود را بر اساسامامت امامان راستین قرار دهد. به عنوان نمونه فرازهایى ازدعاهاى آن حضرت را مرور مىکنیم:
نکوهش ستم
«خدایا! از تو پوزش مىخواهم اگر پیش روى من به کسى ستم شود ومن او را یارى نکنم، یا نعمتى به من ارزانى شود و سپاس آن رابه جا نیاورم، یا گناهکارى از من غذر خواهد و عذر او رانپذیرم، یا نیازمندى چیزى بطلبد و او را بر خود مقدم ندارم،یا حق مرد با ایمانى بر گردنم آید و آن را بزرگ نشمارم. » (8)
ستیز با ظالم
«خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و در مقابل کسى که بر منستم روا دارد، دستى (براى جلوگیرى از ستم) و در مقابل کسى کهبا من ستیزه جوید، زبانى (براى روشن ساختن حق) و بر آن که بامن دشمنى کند، پیروزى عنایت فرما و در مقابل آن که در باره منحیله پیشه کند، راه چاره و در برابر آن که بر من آزار رساند،توانایى عطا کن و بر آن که به من ناسزا گوید یا از من عیبجویىکند، قدرت تکذیب و در برابر آن کس که مرا تهدید کند، امنیتعنایت فرما.» (9)
معرفى امامت راستین
امام سجاد(ع) در دعاى روز عرفه، امام راستین را به مسلمانانمعرفى مىکند و به جایگاه والاى آن متوجه مىسازد، آنگاهمىفرماید:
«پروردگارا! برپاکیزهترین افراد خاندان پیامبر دورد فرست کهآنان را براى اجراى اوامر خود برگزیدهاى و خزانه علم ونگهدارنده دین و جانشین در زمین و حجتخویش بربندگانت قراردادى و به خواست و ارادهات آنان را از هر پلیدى و ناپاکى پاکساختى و وسیله ارتباط با خود و راه بهشتخویش کردى».
امام(ع) در بخشى دیگر از همین دعا مىفرماید: «بار خدایا! تو دین خودرا در هر زمان و روزگارى به وسیله پیشوایى کمک فرمودهاى که اورا راهنماى بندگان و مشعل هدایت در شهرها قرار دادهاى، پس ازآنکه او را با وسیله ارتباط غیبى، به خود ارتباط دادى و او راسبب خوشنودى خویش کردى و فرمانبرى از او را واجب نمودى و ازنافرمانى او بیم دادى و به فرمانبرى فرمانهایش و پذیرش نهى اودستور دادى و فرمودى که هیچ کس از او پیشى نگیرد و هیچ فرد ازپیروى او پس نماند.» (10)
ج- مبارزه با عالمان دربارى
«محمد بن مسلم زهرى» که از دانشمندان دینى آن عصر به شمارمىآمد، در زمان حکومت «عبد الملک مروان» جذب دربار شد و تاآخر عمر با دربار بنى امیه همکارى نزدیک داشت. امام سجاد(ع)در نامهاى او را توبیخ و سرزنش کرد. به فرازهایى از آن پیامتوجه کنید:
1- در آغاز نامه خطاب به او مىنویسد: تو در حالتى قرارگرفتهاى که هر کس از این وضع تو اطلاع یابد سزاوار استبه حالتو ترحم کند.
2- بدان کمترین چیزى که کتمان کردى و سبکترین چیزى که بر دوشگرفتى، این است که وحشتستمگر را به آرامش تبدیل کردى و چونبه او نزدیک شدى و دعوت او را اجابت نمودى، راه گمراهى را براىاو هموار ساختى.
3- آنگاه که چیزهایى به تو دادند که حق تو نبود، گرفتى و بهفردى نزدیک شدى که هیچ حقى را به کسى باز نگردانده است وهنگامى که تو را به خود نزدیک ساخت، هیچ باطلى را برطرف نکردىو کسى را که دشمن خداست، به دوستى خویش گزیدى.
4- اینک از تمام منصبهاى خویش کنارهگیرى کن تا به پاکان وصالحان پیشین ملحق شوى.
5- نزدیکترین وزیران و قوىترین یارانشان به قدرى که تو فسادآنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادى، نتوانستهاند به آنان کمککنند. (11)
د- تربیتشاگردان مجاهد
پس از این که امام حسین(ع) به شهادت رسید، خفقان شدیدىبر جامعه حاکم گشت. به گونهاى که «مسعودى» مىنویسد: «على بنالحسین(ع)، امامت را به صورت مخفى و با تقیه شدید و در زمانىدشوار عهدهدار گردید.» (12) به این جهت امام(ع) به تربیتانسانهایى همت گمارد که بتوانند با روشنگرى و توضیح معارفالهى مسیر اسلام راستین و تشیع سرخ علوى را استمرار بخشند. یکىاز این شاگردان «یحیى بن ام طویل» است که در مسجدپیامبر(ص)، در مدینه، براى مردم سخن مىگفت و طرفداران ستمگرانرا این چنین مخاطب قرار مىداد:
«ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم. میان ما و شمادشمنى آشکار و همیشگى است. هر کس به امام على(ع) دشنام دهد،لعنتخدا بر او باد و ما از آل مروان و آنچه غیر خدامىپرستید، بیزاریم. (13) به همین جهت «حجاج ابن یوسف» دستهاو پاهاى او را قطع کرد و این شاگرد مکتب عشق با شهادت، که هنرمردان خدا است، دنیا را وداع کرد.» (14)
اصولا شخصیت امام زینالعابدین(ع) به عنوان نمونهاى متعالى از مبارزه علیه حکومتاموى مطرح بود مردم او را با همین جهتگیرى مىشناختند. در همینراستا نام و یاد آنان از نظر خلفاى بنى امیه جرم محسوب مىشد وکسانى که آن حضرت از آنان ستایش و یا تعریف مىکرد، به زندانافکند از «بیت المال» محروم مىساختند.» چنانکه فرزدق شاعرهمین عاقبت و فرجام را یافت و او که فقط شعرى در مدح على بنالحسین(ع) خواند به زندان افتاد و نامش از دیوان مالى حذف شد.
بدین خاطر بود که دشمنان نتوانستند حضرت سجاد(ع) را تحمل کنندو در سال 95 هجرى قمرى، در سن پنجاه و فتسالگى، به دست هشامابن عبد الملک و به نقلى ولید ابن عبد الملک به شهادت رسید و باغروب غمگینانه خویش جهان تشیع را عزادار ساخت. (15)
پىنوشتها:
1- نقل دیگر نیمه جمادى الاولى سال36 هجرى است.
2- بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 45، ص46.
3- احتجاج، طبرسى، ص157; نقل از بحار الانوار، ج 45، ص113.
4- زمر، آیه 42.
5- بحار الانوار، ج 45، ص 118.
6- احتجاج، ص159.
7- همان.
8- صحیفه سجادیه، دعاى 38.
9- همان، دعاى 20. (مکارم الاخلاق)
10- صحیفه سجادیه فیض الاسلام، دعاى47، ص 334.
11- تحف العقول، «سخنان امام زین العابدین(ع).
12- اثبات الوصیه، ص167.
13- کافى، باب مجالسه اهل المعاصى، ج 2، ص379-380.
14- اختیار معرفه الرجال، ص123.
15- وفات حضرت را در دوازدهم، هجدهم یا بیست و پنجم محرم سال95 یا 94 هجرى نقل کردهاند.
زندگى آن حضرت همراه با حوادث بسیار حساس و مهمى بود; بویژهدوره سى و پنجساله امامتش که خود نمونهاى متعالى از مبارزاتحضرت است. صفات ممتاز و گستره جودىاش در افقى فراتر ازمبارزات و مجاهدتهاى اوست. و هیچ بلندنگر تیزپروازى بر ستیغو بلنداى عظمت و بزرگوارى او نمىتواند دستیابد; اما تامل ودقت در رفتارها، سخنان و موضعگیریهاى او مىتواند روزنهاى بهحیات معقول و نورانىاش بگشاید و این نوشتار سعى دارد پرتوى کمسواز مبارزات آن امام همام را در چهار زمینه یادآور شود.
الف- حضور در نهضت کربلا
همراهى آن حضرت در واقعه کربلا را مىتوان اولین تجلى چشمگیر درصحنه مبارزات به شمار آورد. زمانى که قیام خونین ابى عبد اللهالحسین(ع) تحقق یافت، جز دوستان خدا و دلهاى مطمئنى کسى دیگریاراى همراهى حضرت را نداشت. نمىرسید و آن حضرت بىاعتنا بهقدرتها و مظاهر طاغوت جلوههاى شگفت از حماسه و ایثار را فرادیدانسانها قرار داد، هنگامى که در روز عاشورا امام حسین(ع)انسانها را به یارى طبید، امام زین العابدین(ع) با اینکه تنىتبدار و شرایطى سخت و جانفرسا داشت، به یارى پدر شتافت و درپاسخ عمهاش «ام کلثوم» که تصمیم داشت او را باز گرداند، فرمود: «ذرینى اقاتل بین یدى ابن رسول الله(ص)»; رهایم کن وبگذار که در دفاع از فرزند رسول خدا مبارزه کنم. (2)
رویارویى با عبید الله
اهلبیتحسینى(ع) اگر چه اسیر شدند; اما هیچ گاه ذلیل نشدند.
آنان با عزت ایمانى و شهامت علوى، از خون شهیدان به خوبىپاسدارى کردند و به رغم خفقان حاکم بر جامعه، دفاعیه الهى ودشمنشکن خود را، حتى در درون کاخهاى ستمگران، قرائت نمودند.
زمانى که امام زین العابدین(ع) وارد کوفه شد، خطبهاى بلیغایراد کرد، به گونهاى که پشیمانى سراپاى وجود کوفیان را فراگرفت. (3)
آنگا که در کاخ، عبید الله زیاد، رویاروى او قرارگرفتبا منطق رسا بطلان سخنان او را آشکار ساخت. عبید الله درآغاز نام امام را پرسید. گفته شد که او «على بن الحسین» است.
عبید الله گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟ بر خلاف انتظار وتوقع او امام زین العابدین(ع) فرمود: او برادر من بود که مردماو را کشتند. پس از اینکه عبید الله گفت; بلکه خدا او را کشت،حضرت این آیه را قرائت کرد. «خداوند جانها را به هنگام مرگمىگیرد و همین طور جانهاى انسانها را به هنگام خواب» (4)
به این موضوع اشاره کرد که همه امور از قدرت الهى سرچشمه مىگیرد.
اما تو و سپاهیان یزید به گناه و ظلم او را به شهادت رساندید.
عبیدالله با شنیدن این جواب خشمگین شد و تصمیم به کشتن امامگرفت; حضرت زینب(س) به دفاع برخاست. و آنگاه که امام زینالعابدین(ع) از عمهاش خواست تا آرام بگیرد، رو به عبید اللهزیاد کرد و فرمود: مرا به کشتن تهدید مىکنى. «اما علمت انالقتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده» مگر نمىدانى کشته شدن درراه خدا سیره و شعار ما و شهادت مایه کرامت و ارجمندى مااست؟ (5)
منطق رساى امام در شام
مردم شام، پایتختیزید، قلبهاشان آکنده از کینه و دشمنى آلعلى(ع) بود. تبلیغات زهرآگین، سالها قلب و جانشان را از حقایقدور کرده و از آنان پیکرهاى بىتپش ساخته بود که با هیچ آواىحقى آشنایى نداشتند و آن روز که فردى از سلاله پیامبر(ص) وارثتمامى خوبىها، بر شهرشان گام گذاشت، بر منبر مسجد جامع دمشققرار گرفت، و گلواژههاى حقیقت را نثارشان کرد، شور و حالى درجمع پیدا شد و همانجا نام على(ع) دلهایى را به خویش جذب کرد.
به گونهاى که یزید مجبور شد مسوولیتشهادت ابى عبد الله(ع) ویارانش را به عبید الله زیاد نسبت دهد. (6) همان شیوه مکرآمیزىکه سردمداران کفر هنگام خشم حقطلبان انجام مىدهند و همینحماسه به شکلى دیگر در کاخ یزید مطرح شد و یزید در رویارویىبا امام زین العابدین(ع) پرسید: حاضرى با فرزندم خالد کشتىبگیرى؟ حضرت فرمود: «کاردى را به او بده و کاردى را به من،آنگاه با هم مبارزه کنیم.» یزید از آن همه قدرت روحى امامشگفتزده شد و گفت: حقا که فرزند على بن ابى طالب هستى! (7)
ب- ظلمستیزى با دعا
دومین محور مبارزات امام زین العابدین(ع) سخنان آن بزرگوارپیرامون ظلمستیزى است. فردى که به نیایشهاى آن بزرگوار فکرکند، به خوبى مىفهمد که چگونه باید از ستمگران بیزارى بجوید وبه یارى مظلومان بشتابد و در این راه حرکتخود را بر اساسامامت امامان راستین قرار دهد. به عنوان نمونه فرازهایى ازدعاهاى آن حضرت را مرور مىکنیم:
نکوهش ستم
«خدایا! از تو پوزش مىخواهم اگر پیش روى من به کسى ستم شود ومن او را یارى نکنم، یا نعمتى به من ارزانى شود و سپاس آن رابه جا نیاورم، یا گناهکارى از من غذر خواهد و عذر او رانپذیرم، یا نیازمندى چیزى بطلبد و او را بر خود مقدم ندارم،یا حق مرد با ایمانى بر گردنم آید و آن را بزرگ نشمارم. » (8)
ستیز با ظالم
«خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و در مقابل کسى که بر منستم روا دارد، دستى (براى جلوگیرى از ستم) و در مقابل کسى کهبا من ستیزه جوید، زبانى (براى روشن ساختن حق) و بر آن که بامن دشمنى کند، پیروزى عنایت فرما و در مقابل آن که در باره منحیله پیشه کند، راه چاره و در برابر آن که بر من آزار رساند،توانایى عطا کن و بر آن که به من ناسزا گوید یا از من عیبجویىکند، قدرت تکذیب و در برابر آن کس که مرا تهدید کند، امنیتعنایت فرما.» (9)
معرفى امامت راستین
امام سجاد(ع) در دعاى روز عرفه، امام راستین را به مسلمانانمعرفى مىکند و به جایگاه والاى آن متوجه مىسازد، آنگاهمىفرماید:
«پروردگارا! برپاکیزهترین افراد خاندان پیامبر دورد فرست کهآنان را براى اجراى اوامر خود برگزیدهاى و خزانه علم ونگهدارنده دین و جانشین در زمین و حجتخویش بربندگانت قراردادى و به خواست و ارادهات آنان را از هر پلیدى و ناپاکى پاکساختى و وسیله ارتباط با خود و راه بهشتخویش کردى».
امام(ع) در بخشى دیگر از همین دعا مىفرماید: «بار خدایا! تو دین خودرا در هر زمان و روزگارى به وسیله پیشوایى کمک فرمودهاى که اورا راهنماى بندگان و مشعل هدایت در شهرها قرار دادهاى، پس ازآنکه او را با وسیله ارتباط غیبى، به خود ارتباط دادى و او راسبب خوشنودى خویش کردى و فرمانبرى از او را واجب نمودى و ازنافرمانى او بیم دادى و به فرمانبرى فرمانهایش و پذیرش نهى اودستور دادى و فرمودى که هیچ کس از او پیشى نگیرد و هیچ فرد ازپیروى او پس نماند.» (10)
ج- مبارزه با عالمان دربارى
«محمد بن مسلم زهرى» که از دانشمندان دینى آن عصر به شمارمىآمد، در زمان حکومت «عبد الملک مروان» جذب دربار شد و تاآخر عمر با دربار بنى امیه همکارى نزدیک داشت. امام سجاد(ع)در نامهاى او را توبیخ و سرزنش کرد. به فرازهایى از آن پیامتوجه کنید:
1- در آغاز نامه خطاب به او مىنویسد: تو در حالتى قرارگرفتهاى که هر کس از این وضع تو اطلاع یابد سزاوار استبه حالتو ترحم کند.
2- بدان کمترین چیزى که کتمان کردى و سبکترین چیزى که بر دوشگرفتى، این است که وحشتستمگر را به آرامش تبدیل کردى و چونبه او نزدیک شدى و دعوت او را اجابت نمودى، راه گمراهى را براىاو هموار ساختى.
3- آنگاه که چیزهایى به تو دادند که حق تو نبود، گرفتى و بهفردى نزدیک شدى که هیچ حقى را به کسى باز نگردانده است وهنگامى که تو را به خود نزدیک ساخت، هیچ باطلى را برطرف نکردىو کسى را که دشمن خداست، به دوستى خویش گزیدى.
4- اینک از تمام منصبهاى خویش کنارهگیرى کن تا به پاکان وصالحان پیشین ملحق شوى.
5- نزدیکترین وزیران و قوىترین یارانشان به قدرى که تو فسادآنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادى، نتوانستهاند به آنان کمککنند. (11)
د- تربیتشاگردان مجاهد
پس از این که امام حسین(ع) به شهادت رسید، خفقان شدیدىبر جامعه حاکم گشت. به گونهاى که «مسعودى» مىنویسد: «على بنالحسین(ع)، امامت را به صورت مخفى و با تقیه شدید و در زمانىدشوار عهدهدار گردید.» (12) به این جهت امام(ع) به تربیتانسانهایى همت گمارد که بتوانند با روشنگرى و توضیح معارفالهى مسیر اسلام راستین و تشیع سرخ علوى را استمرار بخشند. یکىاز این شاگردان «یحیى بن ام طویل» است که در مسجدپیامبر(ص)، در مدینه، براى مردم سخن مىگفت و طرفداران ستمگرانرا این چنین مخاطب قرار مىداد:
«ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم. میان ما و شمادشمنى آشکار و همیشگى است. هر کس به امام على(ع) دشنام دهد،لعنتخدا بر او باد و ما از آل مروان و آنچه غیر خدامىپرستید، بیزاریم. (13) به همین جهت «حجاج ابن یوسف» دستهاو پاهاى او را قطع کرد و این شاگرد مکتب عشق با شهادت، که هنرمردان خدا است، دنیا را وداع کرد.» (14)
اصولا شخصیت امام زینالعابدین(ع) به عنوان نمونهاى متعالى از مبارزه علیه حکومتاموى مطرح بود مردم او را با همین جهتگیرى مىشناختند. در همینراستا نام و یاد آنان از نظر خلفاى بنى امیه جرم محسوب مىشد وکسانى که آن حضرت از آنان ستایش و یا تعریف مىکرد، به زندانافکند از «بیت المال» محروم مىساختند.» چنانکه فرزدق شاعرهمین عاقبت و فرجام را یافت و او که فقط شعرى در مدح على بنالحسین(ع) خواند به زندان افتاد و نامش از دیوان مالى حذف شد.
بدین خاطر بود که دشمنان نتوانستند حضرت سجاد(ع) را تحمل کنندو در سال 95 هجرى قمرى، در سن پنجاه و فتسالگى، به دست هشامابن عبد الملک و به نقلى ولید ابن عبد الملک به شهادت رسید و باغروب غمگینانه خویش جهان تشیع را عزادار ساخت. (15)
پىنوشتها:
1- نقل دیگر نیمه جمادى الاولى سال36 هجرى است.
2- بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 45، ص46.
3- احتجاج، طبرسى، ص157; نقل از بحار الانوار، ج 45، ص113.
4- زمر، آیه 42.
5- بحار الانوار، ج 45، ص 118.
6- احتجاج، ص159.
7- همان.
8- صحیفه سجادیه، دعاى 38.
9- همان، دعاى 20. (مکارم الاخلاق)
10- صحیفه سجادیه فیض الاسلام، دعاى47، ص 334.
11- تحف العقول، «سخنان امام زین العابدین(ع).
12- اثبات الوصیه، ص167.
13- کافى، باب مجالسه اهل المعاصى، ج 2، ص379-380.
14- اختیار معرفه الرجال، ص123.
15- وفات حضرت را در دوازدهم، هجدهم یا بیست و پنجم محرم سال95 یا 94 هجرى نقل کردهاند.