آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

تقدیر خداوند بار دیگر آفرینشى شگفت را رقم زد و دل‏انگیزترین‏جلوه‏هاى صفات الهى را در جمال دل‏آراى شخصیتى بزرگ از تبارعلى(ع) آفرید. معراج عرفان و شور و عشق او آنچنان شکوهمند وپر رمز و راز بود که زیباترین روح پرستنده، «زین العابدین‏»لقب یافت و دلدادگى‏اش به جمال ربوبى در حال سجده موجب شد که‏او را «سجاد آل محمد(ص)» نام نهند. زمانى که در پنجم شعبان‏سال 38 هجرى قمرى دیده به جهان گشود. (1) پدرش امام حسین(ع)نام زیباى على را براى او برگزید تا اینکه یاد و نام على(ع)در خاطره‏ها زنده بماند و زندگى و محفل انس پدر را رونق‏فزاینده‏تر بخشد.
زندگى آن حضرت همراه با حوادث بسیار حساس و مهمى بود; بویژه‏دوره سى و پنج‏ساله امامتش که خود نمونه‏اى متعالى از مبارزات‏حضرت است. صفات ممتاز و گستره جودى‏اش در افقى فراتر ازمبارزات و مجاهدتهاى اوست. و هیچ بلندنگر تیزپروازى بر ستیغ‏و بلنداى عظمت و بزرگوارى او نمى‏تواند دست‏یابد; اما تامل ودقت در رفتارها، سخنان و موضع‏گیریهاى او مى‏تواند روزنه‏اى به‏حیات معقول و نورانى‏اش بگشاید و این نوشتار سعى دارد پرتوى کم‏سواز مبارزات آن امام همام را در چهار زمینه یادآور شود.
الف- حضور در نهضت کربلا
همراهى آن حضرت در واقعه کربلا را مى‏توان اولین تجلى چشمگیر درصحنه مبارزات به شمار آورد. زمانى که قیام خونین ابى عبد الله‏الحسین(ع) تحقق یافت، جز دوستان خدا و دلهاى مطمئنى کسى دیگریاراى همراهى حضرت را نداشت. نمى‏رسید و آن حضرت بى‏اعتنا به‏قدرتها و مظاهر طاغوت جلوه‏هاى شگفت از حماسه و ایثار را فرادیدانسانها قرار داد، هنگامى که در روز عاشورا امام حسین(ع)انسانها را به یارى طبید، امام زین العابدین(ع) با اینکه تنى‏تب‏دار و شرایطى سخت و جانفرسا داشت، به یارى پدر شتافت و درپاسخ عمه‏اش «ام کلثوم‏» که تصمیم داشت او را باز گرداند، فرمود: «ذرینى اقاتل بین یدى ابن رسول الله(ص)»; رهایم کن وبگذار که در دفاع از فرزند رسول خدا مبارزه کنم. (2)
رویارویى با عبید الله
اهل‏بیت‏حسینى(ع) اگر چه اسیر شدند; اما هیچ گاه ذلیل نشدند.
آنان با عزت ایمانى و شهامت علوى، از خون شهیدان به خوبى‏پاسدارى کردند و به رغم خفقان حاکم بر جامعه، دفاعیه الهى ودشمن‏شکن خود را، حتى در درون کاخهاى ستمگران، قرائت نمودند.
زمانى که امام زین العابدین(ع) وارد کوفه شد، خطبه‏اى بلیغ‏ایراد کرد، به گونه‏اى که پشیمانى سراپاى وجود کوفیان را فراگرفت. (3)
آنگا که در کاخ، عبید الله زیاد، رویاروى او قرارگرفت‏با منطق رسا بطلان سخنان او را آشکار ساخت. عبید الله درآغاز نام امام را پرسید. گفته شد که او «على بن الحسین‏» است.
عبید الله گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت؟ بر خلاف انتظار وتوقع او امام زین العابدین(ع) فرمود: او برادر من بود که مردم‏او را کشتند. پس از اینکه عبید الله گفت; بلکه خدا او را کشت،حضرت این آیه را قرائت کرد. «خداوند جانها را به هنگام مرگ‏مى‏گیرد و همین طور جانهاى انسانها را به هنگام خواب‏» (4)
به این موضوع اشاره کرد که همه امور از قدرت الهى سرچشمه مى‏گیرد.
اما تو و سپاهیان یزید به گناه و ظلم او را به شهادت رساندید.
عبیدالله با شنیدن این جواب خشمگین شد و تصمیم به کشتن امام‏گرفت; حضرت زینب(س) به دفاع برخاست. و آنگاه که امام زین‏العابدین(ع) از عمه‏اش خواست تا آرام بگیرد، رو به عبید الله‏زیاد کرد و فرمود: مرا به کشتن تهدید مى‏کنى. «اما علمت ان‏القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده‏» مگر نمى‏دانى کشته شدن درراه خدا سیره و شعار ما و شهادت مایه کرامت و ارجمندى مااست؟ (5)
منطق رساى امام در شام
مردم شام، پایتخت‏یزید، قلبهاشان آکنده از کینه و دشمنى آل‏على(ع) بود. تبلیغات زهرآگین، سالها قلب و جانشان را از حقایق‏دور کرده و از آنان پیکرهاى بى‏تپش ساخته بود که با هیچ آواى‏حقى آشنایى نداشتند و آن روز که فردى از سلاله پیامبر(ص) وارث‏تمامى خوبى‏ها، بر شهرشان گام گذاشت، بر منبر مسجد جامع دمشق‏قرار گرفت، و گلواژه‏هاى حقیقت را نثارشان کرد، شور و حالى درجمع پیدا شد و همانجا نام على(ع) دلهایى را به خویش جذب کرد.
به گونه‏اى که یزید مجبور شد مسوولیت‏شهادت ابى عبد الله(ع) ویارانش را به عبید الله زیاد نسبت دهد. (6) همان شیوه مکرآمیزى‏که سردمداران کفر هنگام خشم حق‏طلبان انجام مى‏دهند و همین‏حماسه به شکلى دیگر در کاخ یزید مطرح شد و یزید در رویارویى‏با امام زین العابدین(ع) پرسید: حاضرى با فرزندم خالد کشتى‏بگیرى؟ حضرت فرمود: «کاردى را به او بده و کاردى را به من،آنگاه با هم مبارزه کنیم.» یزید از آن همه قدرت روحى امام‏شگفت‏زده شد و گفت: حقا که فرزند على بن ابى طالب هستى! (7)
ب- ظلم‏ستیزى با دعا
دومین محور مبارزات امام زین العابدین(ع) سخنان آن بزرگوارپیرامون ظلم‏ستیزى است. فردى که به نیایشهاى آن بزرگوار فکرکند، به خوبى مى‏فهمد که چگونه باید از ستمگران بیزارى بجوید وبه یارى مظلومان بشتابد و در این راه حرکت‏خود را بر اساس‏امامت امامان راستین قرار دهد. به عنوان نمونه فرازهایى ازدعاهاى آن حضرت را مرور مى‏کنیم:
نکوهش ستم
«خدایا! از تو پوزش مى‏خواهم اگر پیش روى من به کسى ستم شود ومن او را یارى نکنم، یا نعمتى به من ارزانى شود و سپاس آن رابه جا نیاورم، یا گناهکارى از من غذر خواهد و عذر او رانپذیرم، یا نیازمندى چیزى بطلبد و او را بر خود مقدم ندارم،یا حق مرد با ایمانى بر گردنم آید و آن را بزرگ نشمارم. » (8)
ستیز با ظالم
«خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و در مقابل کسى که بر من‏ستم روا دارد، دستى (براى جلوگیرى از ستم) و در مقابل کسى که‏با من ستیزه جوید، زبانى (براى روشن ساختن حق) و بر آن که بامن دشمنى کند، پیروزى عنایت فرما و در مقابل آن که در باره من‏حیله پیشه کند، راه چاره و در برابر آن که بر من آزار رساند،توانایى عطا کن و بر آن که به من ناسزا گوید یا از من عیبجویى‏کند، قدرت تکذیب و در برابر آن کس که مرا تهدید کند، امنیت‏عنایت فرما.» (9)
معرفى امامت راستین
امام سجاد(ع) در دعاى روز عرفه، امام راستین را به مسلمانان‏معرفى مى‏کند و به جایگاه والاى آن متوجه مى‏سازد، آنگاه‏مى‏فرماید:
«پروردگارا! برپاکیزه‏ترین افراد خاندان پیامبر دورد فرست که‏آنان را براى اجراى اوامر خود برگزیده‏اى و خزانه علم ونگهدارنده دین و جانشین در زمین و حجت‏خویش بربندگانت قراردادى و به خواست و اراده‏ات آنان را از هر پلیدى و ناپاکى پاک‏ساختى و وسیله ارتباط با خود و راه بهشت‏خویش کردى‏».
امام(ع) در بخشى دیگر از همین دعا مى‏فرماید: «بار خدایا! تو دین خودرا در هر زمان و روزگارى به وسیله پیشوایى کمک فرموده‏اى که اورا راهنماى بندگان و مشعل هدایت در شهرها قرار داده‏اى، پس ازآنکه او را با وسیله ارتباط غیبى، به خود ارتباط دادى و او راسبب خوشنودى خویش کردى و فرمانبرى از او را واجب نمودى و ازنافرمانى او بیم دادى و به فرمانبرى فرمانهایش و پذیرش نهى اودستور دادى و فرمودى که هیچ کس از او پیشى نگیرد و هیچ فرد ازپیروى او پس نماند.» (10)
ج- مبارزه با عالمان دربارى
«محمد بن مسلم زهرى‏» که از دانشمندان دینى آن عصر به شمارمى‏آمد، در زمان حکومت «عبد الملک مروان‏» جذب دربار شد و تاآخر عمر با دربار بنى امیه همکارى نزدیک داشت. امام سجاد(ع)در نامه‏اى او را توبیخ و سرزنش کرد. به فرازهایى از آن پیام‏توجه کنید:
1- در آغاز نامه خطاب به او مى‏نویسد: تو در حالتى قرارگرفته‏اى که هر کس از این وضع تو اطلاع یابد سزاوار است‏به حال‏تو ترحم کند.
2- بدان کمترین چیزى که کتمان کردى و سبکترین چیزى که بر دوش‏گرفتى، این است که وحشت‏ستمگر را به آرامش تبدیل کردى و چون‏به او نزدیک شدى و دعوت او را اجابت نمودى، راه گمراهى را براى‏او هموار ساختى.
3- آنگاه که چیزهایى به تو دادند که حق تو نبود، گرفتى و به‏فردى نزدیک شدى که هیچ حقى را به کسى باز نگردانده است وهنگامى که تو را به خود نزدیک ساخت، هیچ باطلى را برطرف نکردى‏و کسى را که دشمن خداست، به دوستى خویش گزیدى.
4- اینک از تمام منصبهاى خویش کناره‏گیرى کن تا به پاکان وصالحان پیشین ملحق شوى.
5- نزدیکترین وزیران و قوى‏ترین یارانشان به قدرى که تو فسادآنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادى، نتوانسته‏اند به آنان کمک‏کنند. (11)
د- تربیت‏شاگردان مجاهد
پس از این که امام حسین(ع) به شهادت رسید، خفقان شدیدى‏بر جامعه حاکم گشت. به گونه‏اى که «مسعودى‏» مى‏نویسد: «على بن‏الحسین(ع)، امامت را به صورت مخفى و با تقیه شدید و در زمانى‏دشوار عهده‏دار گردید.» (12) به این جهت امام(ع) به تربیت‏انسانهایى همت گمارد که بتوانند با روشنگرى و توضیح معارف‏الهى مسیر اسلام راستین و تشیع سرخ علوى را استمرار بخشند. یکى‏از این شاگردان «یحیى بن ام طویل‏» است که در مسجدپیامبر(ص)، در مدینه، براى مردم سخن مى‏گفت و طرفداران ستمگران‏را این چنین مخاطب قرار مى‏داد:
«ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم. میان ما و شمادشمنى آشکار و همیشگى است. هر کس به امام على(ع) دشنام دهد،لعنت‏خدا بر او باد و ما از آل مروان و آنچه غیر خدامى‏پرستید، بیزاریم. (13) به همین جهت «حجاج ابن یوسف‏» دستهاو پاهاى او را قطع کرد و این شاگرد مکتب عشق با شهادت، که هنرمردان خدا است، دنیا را وداع کرد.» (14)
اصولا شخصیت امام زین‏العابدین(ع) به عنوان نمونه‏اى متعالى از مبارزه علیه حکومت‏اموى مطرح بود مردم او را با همین جهت‏گیرى مى‏شناختند. در همین‏راستا نام و یاد آنان از نظر خلفاى بنى امیه جرم محسوب مى‏شد وکسانى که آن حضرت از آنان ستایش و یا تعریف مى‏کرد، به زندان‏افکند از «بیت المال‏» محروم مى‏ساختند.» چنانکه فرزدق شاعرهمین عاقبت و فرجام را یافت و او که فقط شعرى در مدح على بن‏الحسین(ع) خواند به زندان افتاد و نامش از دیوان مالى حذف شد.
بدین خاطر بود که دشمنان نتوانستند حضرت سجاد(ع) را تحمل کنندو در سال 95 هجرى قمرى، در سن پنجاه و فت‏سالگى، به دست هشام‏ابن عبد الملک و به نقلى ولید ابن عبد الملک به شهادت رسید و باغروب غمگینانه خویش جهان تشیع را عزادار ساخت. (15)
پى‏نوشتها:
1- نقل دیگر نیمه جمادى الاولى سال‏36 هجرى است.
2- بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 45، ص‏46.
3- احتجاج، طبرسى، ص‏157; نقل از بحار الانوار، ج 45، ص‏113.
4- زمر، آیه 42.
5- بحار الانوار، ج 45، ص 118.
6- احتجاج، ص‏159.
7- همان.
8- صحیفه سجادیه، دعاى 38.
9- همان، دعاى 20. (مکارم الاخلاق)
10- صحیفه سجادیه فیض الاسلام، دعاى‏47، ص 334.
11- تحف العقول، «سخنان امام زین العابدین(ع).
12- اثبات الوصیه، ص‏167.
13- کافى، باب مجالسه اهل المعاصى، ج 2، ص‏379-380.
14- اختیار معرفه الرجال، ص‏123.
15- وفات حضرت را در دوازدهم، هجدهم یا بیست و پنجم محرم سال‏95 یا 94 هجرى نقل کرده‏اند.
 

تبلیغات