بر غدیر چه گذشت ؟
آرشیو
چکیده
متن
در غدیر حدود صدهزار تن از مسلمانان حضورداشتند و مشاهدهکردند که پیامبر با جملاتى رسا و بدون کمترین ابهام على(ع) راهدایتگر امت، سرپرست و زمامدار مسلمانان و جانشین خود معرفىفرمود. نخستین تبریک گویان به على(ع) عمربن خطاب و ابوبکربودند (1) . پس از رحلت پیامبر(ص) در حالى که هنوز پیکر مقدسرسول خدا(ص) دفن نشده بود مردم در پایمال کردن حق على(ع) پیشتاختند که گویا پیرامون منزلت على(ع) کمترین سخنى از هیچ کسنشنیدهاند و پیامبر آن سخنان را در تاکید بر جایگاهعلى(ع)بیان نکرده است.
امروز نیز این کج روى براى بسیارى باقى است.اما آیا مىتوان در کوشش پیامبر براى معرفى جایگاه على(ع)تردید کرد؟ آیا رسول خد(ص) از بیراهه روى مردم پس از خود باخبر نبود؟ در صورت اطلاع، چه تدابیرى اندیشید تا رویدادهایى کهمىدانیم پیش نیاید؟این وقایع به چه سبب تحقق یافت؟
شک نیست که رسول خدا(ص) از همه آن مسایل با خبر بود. او حتىدر روزهاى پیش از رحلت، فرمود: بزودى فتنهها همچون امواجتاریک شب (به سوى امت من) روى مىآورد.
آن حضرت پیش بینىهاىفراوان دیگرى نیز کرده که منافقان بیشتر آن را خنثى ساختند.چه بسا به سبب همان تاکیدها و پیش بینىها بود که منافقانورزیده (2) مدینه بیشتر از قبل مانع اجراى فرمانهاى حضرت شدند.
بدین ترتیب، باید به فراموشى سپردن غدیر را به عواملى دیگرمربوط دانست که این گفتار بدان مىپردازد.
پیشگیرى از انتشار فضایل على(ع)
1- حقیقت آن است منافقانى که پیرامون پیامبر را احاطه کردهبودند و گاه خویشتن را به پیامبر منسوب مىدانستند، از دیربازهرگاه رسول خدا(ص) مىخواست از فضایل على(ع) حقیقتى نقل کند بهشیوههاى مختلف از انتشار آن جلوگیرى مىکردند. در صحیح بخارى ومسلم دهها روایت نقل شده که در همه آنها چنین آمده است: چونسخن پیامبر بدینجا رسید عدهاى فریاد کردند یا تکبیر گفتند ونگذاشتند حضرت سخنش را به پایان برساند. (3) این توطئهها چناننیرومند بود که در باز گشت از حجهالوداع چون آیه «یاایهاالرسول» نازل شد، رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردمدرنگ کرد. زیرا بیم داشت که ریاست جویان فرصت طلب با اعتراض،مانع پذیرش عمومى شوند یا توطئهاى علیه وى به اجرا گذارند. (4) بدین منظور، نوید الهى بر پیامبر نازل گردید که:«واللهیعصمک منالناس» تو ماموریتخویش را به انجام رسان ودر هر حال خداوند تو را از (شر توطئههاى) مردم حفظ خواهد کرد.
با این حال، پس از ابلاغ پیام، چهارده تن از همراهان حضرت باهمپیمان بستند که هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) بهعلى(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پیامبر را قبل از رسیدن به مدینهبه اجرا گذاشتند که بى نتیجه ماند. (5)
دستهاى توطئه
2- شمار حاضران در غدیرخم حدود صد هزارتن یاد شده است. عددافرادى که در آن واقعه حضور داشتند و به مدینه بازگشتند بسیارکمتر از این رقم بود. در این میان، برخى زن و عدهاى سالخوردهبودند و در هیچ یک از صحنههاى اجتماعى حضور نداشتند تا نقشىایفا کنند. گروهى نیز منافقان و ریاست طلبانى بودند که عهدبسته بودند بکوشند زمامدارى پس از پیامبر(ص) به علىبنابىطالب(ع) منتقلنشود. بخوبى معلوم است که این گروه فرصتطلب به طور طبیعى مىکوشیدند تا آنجا که ممکن استبا تبلیغ،توطئه، تهدید یا تطمیع، شاهدان ماجراى غدیر را به سوى خویشجلب کنند و یا دست کم به بىطرفى وادارند. چنانکه حوادث پس ازرحلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدیر طرفدار خلفا شدند یادست کم بىطرف ماندند.
با همه اینها، از آنجا که خفقان آن ایامبسیارى از حوادث آن روزها را پنهان داشته یا دگرگون ثبت کردهاست، بعید نیست عدهاى سر به مخالفتبرداشته و سرکوب شدهباشند. چنانکه شواهدى نیز این امر را تایید مىکند. وقتى نقلحدیث پیامبر پیرامون مسایل اخلاقى و احکام براى مدت صد سالممنوع باشد، طبیعى است که اخبار سیاسى و اجتماعى آن دوران همهبه سختى به نسل بعد منتقل شود و چه بسا گروههایى از مردممدینه با یاد آورى غدیر به مخالفتبا غاصبان حق علىبنابىطالب(ع) پرداخته، سرکوب شده باشند.
موضع گیرى مردم
3- اهالى مدینه در برابر منزلت الهى و سیاسى علىبن ابىطالبچند گروه بودند. کسانى چون مقداد و سلمان وابوذر تا پایان ازجانبدارى خود دستبر نداشتند و تا امام با مخالفان خود بیعتنکرد تن به بیعت ندادند. بعد از آن نیز پیوسته زیر نظر بودندو گاه با شکنجه به سکوت واداشته مىشدند.
گروهى سازمان یافتهدیگرى بود که به دلایلى که بر خواهیم شمرد در انتظار رحلتپیامبراکرم(ص) به سر مىبردند تا حکومت را به دستگیرند.
جمعىنیز مسلمانان عادى بودند که چندان به امور سیاسى و اجتماعىکارى نداشتند و ایمان به اسلام نزد آنها جز ترک برخى گناهان وانجام بعضى واجبات مفهوم دیگرى نداشت. اینان اغلب از مقام شامخ امامت و وجوب پیروى از امام- بدان حد که ما امروز معتقدیم- چیزى نمىدانستند. چنانکه گاه به فرمانهاى رسول خدا (ص) نیز کمتوجهى مىکردند و چنین مىپنداشتند که تخلف از فرمانهایى که در بردارنده حکمى از احکام شرع نیست، بى مانع است. (6)
بر این اساس، نمىتوان سهلانگارى این گروه از مردم را به عمد و از روى عناد دانست. وقتى گروهى بتواند در کمتر از چند ساعتبه حکومت دستیابد و بر اوضاع مسلط شود، آرام کردن و همراه ساختن این مردم با خود برایش دشوار نیست.
حرکتهاى مرموز
4- روز رحلت پیامبر در مدینه را باید شدیدترین ایام حزن وحیرت مسلمانان یاد کرد. در آن روز، جز عدهاى که در کمین چنینفرصتى به سر مىبردند، بقیه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته،بیمناک آینده خود و اسلام بودند. آن روزها عدهاى ادعاى پیغمبرىکرده، در پى فرصتى براى حمله به مدینه بودند. گروهى از قبایلغیر مسلمان شبه جزیره یا کشورهاى همسایه نیز با این فرصتطلبان، هم انگیزه و هم راى بودند.
در این زمان، عاقلانهترینکارى که به ذهن مردم ساده اندیش مىرسید این بود که در مقابلناآرامیهاى احتمالى شهر، آرامش و انزوا اختیار کنند و نامطمئناز پیروزى کسى، به مخالفتبا دیگرى برنخیزند. این مردم هنوزسابقه جنگهاى داخلى عرب را از یاد نبرده بودند که گاه براى بهدست آوردن چراگاه حیواناتشان سالها به کشتار یکدیگرمىپرداختند.
سر در گمى مردم مدینه در آن روز وصف نشدنى است. وفات پیامبر براى بیشتر مردم کاملا در باور نمىگنجید; تا آنجاکه انکار وفات او ممکن مىنمود. در این موقعیت، براى فرصتطلبان، بهترین زمان براى نیل به بزرگترین مقاصد سیاسى فراهمبود، به خصوص اگر از سالها پیش در اندیشه این روز به سرمىبردند و برایش نقشه داشتند.
جز توطئهگران هیچ مسلمانى باورنمىکرد که عدهاى در آن ساعات، پیکر مطهر پیامبر(ص) را بى غسلو کفن رها کرده، به دنبال اخذ راى و بیعتبراى ریاستخودباشند. شاید هم مىاندیشیدند اگر کسى در پى این مقاصد باشد، جزشرمسارى و شکست چیزى به دست نمىآورد. افزون بر این، آن گونههم دورنگر و چاره اندیش نبودند تا حرکتهاى مرموز را بزودىشناسایى کنند و براى جلوگیرى از آن، تصمیم فورى گیرند.
براىآنها نیز که به منزلت اهلبیت(علیهم السلام) و امیرمومنان(ع)آشنایى داشتند باور اینکه عدهاى اندک بخواهند بر مناصب آنانتکیه زنند، بسیار دور و دشوار بود; حتى تا مدتها کسانىنمىتوانستند بپذیرند که فرزند ابوقحافه زمامدار مسلمانان شدهاست و فرزند ابوطالب عزلت نشین خانه. یعقوبى مىنویسد: چونجنجال بیعتبا ابوبکر بالا گرفت، «براء بن عازب» با تعجب وحیرت به خانه بنىهاشم آمده، گفت: باابوبکر بیعتشد! آنانگفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهند کرد. ما به محمد(ص)سزاوارتریم. پس عباس گفت: به خداى کعبه، چنین کردند! (7) ابنابى الحدید مىنویسد: در همان روزهاى سقیفه کسى از بستگانعلى(ع) اشعارى در مدح او سرود که ترجمه آن چنین است: هرگز فکرنمىکردم رهبرى امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلبکنند... (8)
ترفندها براى همراه سازى مردم
5- از آنجا که رویدادهاى پس از رحلت پیامبر اغلب از طرفمخالفان شیعه نگاشته شده است و پس از آن نیز بیشتر تاریخنگاران، عناصر وابسته به دربار خلفا بودند، کشف حقایق ازلابهلاى آن اخبار امرى دشوار است و بر همین اساس، بهدرستىنمىتوان دانست که بعد از رحلت رسول اکرم(ص) آنها که حکومت رابه دست گرفتند، کردار خویش را چگونه توجیه کردند و به مردم چهگفتند! آیا مردم بیعتخود با علىبن ابىطالب(ع) در غدیر رافراموش کرده بودند؟ آیا با خود نمىگفتند چگونه آن بیعت را نقضمىکنند؟ مگر نه این است که عرب براى بیعت و عهد خود بیش ازچیزهاى دیگر اهمیت قائل بود؟ بنابراین، رفتار خود را چگونهتوجیه کردند؟ آیا ابوبکر و عمر از اولین کسانى نبودند که درسرزمین غدیر با على(ع) بیعت کردند؟ با این حساب در انظار عمومچگونه توانستند رفتار خود را تا این حد قانونى نمایش دهند یادست کم بر خلاف سفارش پیامبر ندانند؟! انصار چه فکر مىکردند؟آنها براى اقدام خود چه بهانهاى داشتند؟!
آنچه مىتوان گفت ایناست که از هجدهم ذىحجه تا 28 ماه صفر سال یازدهم هجرى رخدادحوادث حاکى از آن است که عدهاى زمینههاى به خلافت رسیدن علىبنابىطالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در این باره با گروهىبه گفتگوهاى سرى پرداختند. هرچه هست، وقتى رسول خدا(ص) وفاتکرد، دست کم برخى از مردم، حتى آنان که با خلیفه جدید بیعتکردند، گمان نمىبردند این بیعتبه معناى «غصب مقام على بنابىطالب(ع») است.شایدهم به آنها چنان نمایانده بودند که آنچه در غدیر بر آنتعهد سپردهاند تعهدى لازم الاجرا نیستیا تعهد امروز به معناىنقض تعهد غدیر نیست. بدین معنى که خلیفهاى که امروز با اوبیعت مىشود مجرى حکومت است نه رهبر امت. بنابراین، مىشود کهرهبر معنوى فرد دیگرى باشد و مجرى کارها شخص دیگر!
اما بیشترچیزى که به طور رسمى، پس از رحلت پیامبراکرم(ص)، بهانه سرپیچىاز بیعت غدیر شمرده مىشد، ادعاى عمر و ابوبکر مبنى بر نسخفرموده رسول خدا(ص) بود.
ابان بن ابى عیاش مىگوید: امام باقر(ع) فرمود: ما اهل بیت ازستم قریش و متحد شدنشان علیه ما و کشتن، چه چیزها دیدهایم، وشیعیان و دوستداران ما چهها دیدهاند؟!
پیامبر(ص) از دنیا رفتدر حالىکه در باره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت مافرمان داده و ولایت ما را واجب کرده بود و به مردم خبر دادهبود که ما صاحب اختیارتر از خود آنها بر ایشانیم و دستور دادهبود که حاضرانشان به غایبان برسانند.
آنان بر ضد على(ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پیامبر(ص)در باره او فرموده بود و عموم مردم شنیده بودند، در مقابلآنان استدلال کرد.
گفتند: درست مىگویى، پیامبر(ص) این رافرموده است ولى آن را نسخ کرده و گفته: «ما اهلبیتى هستیم کهخداوند عزوجل ما را بزرگوار داشته و انتخاب کرده و دنیا رابراى ما راضى نشده است و خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمعنمىکند.» (9)
چهار تن بر درستى سخن او گواهى دادند: عمر وابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذیفه. اینان مسالهرا بر مردم مشتبه کردند، مطلب را بر آنان راست جلوه دادند.ایشان را به عقب برگرداندند و خلافت را از جایى که خدا قرارداده بود، خارج کردند.بر ضد انصار با حق ما و دلیل ما استدلال کردند و خلافت را براىابوبکر منعقد ساختند. ابوبکر هم آن را به عمر برگرداند تاکارش را جبران کرده باشد. (10)
به سبب همین پندار بود که وقتىبعدها على(ع) و فاطمه(س) از انصار کمک خواستند، آنها گفتند:اى دختر پیامبر(ص) (این کار گذشت) ما با این مرد (ابوبکر)بیعت کردیم. اگر پسرعموى شما پیش از این بیعت از ما بیعتمىخواست ما جز او با دیگرى بیعت نمىکردیم!
على(ع) در جوابآنها مىگفت: آیا باید جنازه پیامبر را در خانهاش واگذارم، بهکار غسل و کفن و نماز و دفن جسد مبارکش نپردازم و از خانهبیرون آیم و با مردم در کار حکومتبه کشمکش مشغول شوم؟! (11)
گویى آنان با اعتقاد به مقام على بن ابىطالب(ع) به ریاست کسىراى داده بودند و دیگر نمىتوانستند راى خویش را باز ستانند!
معلوم نیست که همه حاضران در غدیر، در روز تشکیل سقیفه چهمىپنداشتند؟ شاید برخى را با این توجیه، گروهى را با توجیهدیگر، عدهاى را با تهدید و کسانى را با تطمیع راضى کردهباشند. اما رفتارهاى نابخردانه جمعى از مردم پس از سقیفه،حاکى از آن است که خام کردن این دسته از مردم براى گردانندگانسقیفه چندان مشکل نبوده است.
چشم به تصمیم امام(ع)
6- پس از همدستى توطئهگران در غصب خلافت امیرمومنان على(ع) ورسمیتیافتن زود هنگام خلافت ابوبکر، بیشتر دوستداراناهلبیت(علیهم السلام) چشم به تصمیم امام داشتند و چون آن حضرترا مامور به صبر و در تنگنا دیدند، نا امید از هر اقدامنتیجه بخش، مهر سکوت بر لب زدند و شیوه بىتفاوتى پیمودند. اینموضعگیرى، پایههاى حکومت را استوارتر کرد، جرات آنان را درهتک مقام اهلبیت(علیهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته کار بهجایى رسید که دم زدن از حق علىابن ابىطالب(ع) جرم شناخته شد.چون بشیربن سعد انصارى استدلالهاى امام على(ع) را شنید، گفت:اى ابوالحسن، اگر مردم این کلمات را قبل از این از تو شنیدهبودند هیچ کس بر تو اختلاف نکرده، همه با تو بیعت مىکردند; جزآنکه تو در خانه نشستى و مردم گمان کردند که تو به خلافت نیازندارى!
کینهها و حسادتهاى پنهان
7- یکى از عمدهترین دلایل سکوت مردم در مقابل پایمال شدن حقامیرمومنان(ع) کینه و حسادتى بود که قبایل عرب، بخصوصمهاجران، از او داشتند. رسم قبایل چنین بود که اگر از قبیلهآنان کسى کشته مىشد، همه آنان و قبایل هم پیمان وظیفه داشتنداز قبایل یا قبیله قاتل انتقام گیرند. هر چند این رسم جاهلىپس از اسلام بىاعتبار شد، ولى آثار آن هنوز باقى بود. آنهاتوان انتقام جاهلى را نداشتند اما دلهایشان از کینه پاک نشدهبود و اگر کسى این اندازه به قبیلهاش دلبستگى نداشتبا عرب وعصبیت عربى بیگانه شناخته مىشد.
این در حالى بود که بیشتر قبایل در نبرد با رسول خدا(ص) شرکتکرده، فرد یا افرادى از آنها به دست على(ع) یا بنىهاشم کشتهشده بودند.
از سوى دیگر از دیر باز همه قبایل مکه، بخصوصقریش، به نوادگان هاشم و کمالات ایشان حسد مىورزیدند و ازاینکه آنان مناصب اجتماعى را برعهده دارند رنج مىبردند و براىزمانى که این منزلت و منصب از ایشان سلب شود، روز شمارىمىکردند.
سرانجام زمان بروز کینه و حسادت فرا رسید، تعصباتقبیلهاى بیدار شد و قدرت طلبان به مراد خویش دستیافتند. بلاذرى مىنویسد: «حباب بن منذر» که خود از انصار بود، درماجراى سقیفه گفت: ما چون در جنگها پدران اینان (مهاجران) راکشتهایم از ما انتقام خواهند گرفت. (12) وقتى انصار به سببکشتن پدران مهاجران از آنان بهراسند، پس امام على(ع) باید درانتظار خشنترین برخوردهاى قریش به سربرد; زیرا در «بدر» بهتنهایى نیمى از کشتگان قریش را که هفتاد تن بودند به قتلرساند.
طبرى مىنویسد: زمانى عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: مىدانى چراقریش از خاندان شما جانبدارى نکردند، در حالى که پدرت عموىپیامبر(ص) و تو پسر عموى او هستى؟... زیرا قریش مایل نیستنداجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. براى اینکهبدین وسیله احساس غرور و شادمانى خواهید کرد. (13)
عرب حتىرسول خدا(ص) را نیز به سختى تحمل کرد. سران برخى از قبایلى کهبه آن حضرت ایمان مىآوردند، آشکارا اظهار مىداشتند:حالا که قدرت عرب به تو روى کرده است، به تو ایمان خواهیم آوردبه شرط اینکه ما را جانشین خود کنى!
امام على(ع) خود درتایید این نظر مىفرماید:
«... عرب از کار محمد(ص) متنفر بودو نسبتبه آنچه خداوند به او عنایت کرده، حسادت مىورزید...آنها از همان زمان حضرت کوشیدند تا کار را پس از رحلت آنحضرت، از دست اهلبیت او خارج کنند. اگر قریش نام او را وسیلهسلطه خویش قرار نمىداد و نردبان ترقى خود نمىدید، حتى یک روزپس از رحلت آن حضرت خدا را نمىپرستید و به ارتدادمىگرایید. (14)
دیگر عوامل
8- حقیقت آن است که میان سکوت مردم در روزهاى نخستبرپایىسقیفه و زمانهاى بعدتر اندکى تفاوت است. در روزهاى نخست،افزون بر عواملى که بر شمردیم، عامل وحشت مردم را نباید ازیاد برد. از آن هنگام که در زمان حیات پیغمبر(ص) حضرتش خودنتوانست جلو جسارت برخى را بگیرد، تا آن زمان که عمر با شمشیرآخته مرگ پیامبر را انکار کرد و سپس نیز با نیرنگ وزورچماقداران بنى اسلم، بیعتبا ابوبکر حتمى شد، مردم جز سایهشمشیر و نهیب بر خویشتن ندیدند. بینى مخالفان حکومت آشکارا بىهیچ هراسى از روز واپسین، به خاک مالیده مىشد و منزلتشریفترین افراد به هیچ انگاشته مىگردید. در آن صورت، هرکس جانخویش را اندکى دوست مىداشتبرایش عاقلانهتر این بود که دم فروبندد.
اما در زمانى بعدتر، دو عامل مهم کار مخالفتبا حکومت راسختتر کرد. یکى آنکه رفته رفته با گذشت زمان، معلوم شد کهعلى(ع) تصمیم بر انقلاب ندارد و صبر پیشه ساخته است و روساىقبایل نیز تطمیع یا تهدید شدهاند. این امور پایه حکومت رامستحکمتر و مخالفت را دشوارتر مىساخت.
موضوع دوم، طغیان قبایل علیه حکومت مدینه بود. آن سرکشىها ازیک نظر براى حکومت مرکزى مدینه، سودمند بود، زیرا درگیرىابوبکر با آنان، آگاهانه یا نا آگاهانه به آرامش دشمنىها وتشنجات داخلى انجامید و اختلافات عقیدتى را به بهانه اتحادبراى نبرد با دشمن مشترک به فراموشى سپرد. این امر حتى امامرا نیز ناگزیر ساختبا نظام حاکم مداراکند.
پىنوشتها:
1- تعبیر منافقان ورزیده، برگرفته از آیه قرآن است کهمىفرماید: «و من اهلالمدینه مردوا علىالنفاق لا تعلمهم»
(توبه، 101)
2- المصنف ، حافظ ابوبکر بن شیبه، ج 1، ص 151 ; مسند احمد، ج4 ، ص 281 ; تفسیر طبرى، ج3، ص 428.
3- سیره حلبیه، ج3، ص 350; الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج 2، ص254.
4- صحیح مسلم، ج3، ص 452 و453; ج6، ص23; ینابیع الموده،ص 445.
5- در این باره به تفسیر آیه مزبور مراجعه شود.
6- در این باره رجوع کنید به اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیلانصارى زنجانى، ص 232.
7- المراجعات، سیدعبدالحسین شرف الدین، مراجعه 84. مرحوم سیدشرف الدین در کتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر مىشمارد کهدر آنها رسول خدا چیزى فرمود و صحابه گونه دیگر عمل کردند.
8- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص123 و 124.
9- شرح نهج البلاغه، ج6، ص 21.
10- اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل انصارى، ص 274 و277.
11- شرح خطبه66 نهج البلاغه ابن ابىالحدید، چاپ مصر، ج 2، ص13.
12- انساب الاشراف، ج 1، ص 510.
13- تاریخ طبرى، ج 1، ص2769.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 2، ص 298 و299.
امروز نیز این کج روى براى بسیارى باقى است.اما آیا مىتوان در کوشش پیامبر براى معرفى جایگاه على(ع)تردید کرد؟ آیا رسول خد(ص) از بیراهه روى مردم پس از خود باخبر نبود؟ در صورت اطلاع، چه تدابیرى اندیشید تا رویدادهایى کهمىدانیم پیش نیاید؟این وقایع به چه سبب تحقق یافت؟
شک نیست که رسول خدا(ص) از همه آن مسایل با خبر بود. او حتىدر روزهاى پیش از رحلت، فرمود: بزودى فتنهها همچون امواجتاریک شب (به سوى امت من) روى مىآورد.
آن حضرت پیش بینىهاىفراوان دیگرى نیز کرده که منافقان بیشتر آن را خنثى ساختند.چه بسا به سبب همان تاکیدها و پیش بینىها بود که منافقانورزیده (2) مدینه بیشتر از قبل مانع اجراى فرمانهاى حضرت شدند.
بدین ترتیب، باید به فراموشى سپردن غدیر را به عواملى دیگرمربوط دانست که این گفتار بدان مىپردازد.
پیشگیرى از انتشار فضایل على(ع)
1- حقیقت آن است منافقانى که پیرامون پیامبر را احاطه کردهبودند و گاه خویشتن را به پیامبر منسوب مىدانستند، از دیربازهرگاه رسول خدا(ص) مىخواست از فضایل على(ع) حقیقتى نقل کند بهشیوههاى مختلف از انتشار آن جلوگیرى مىکردند. در صحیح بخارى ومسلم دهها روایت نقل شده که در همه آنها چنین آمده است: چونسخن پیامبر بدینجا رسید عدهاى فریاد کردند یا تکبیر گفتند ونگذاشتند حضرت سخنش را به پایان برساند. (3) این توطئهها چناننیرومند بود که در باز گشت از حجهالوداع چون آیه «یاایهاالرسول» نازل شد، رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردمدرنگ کرد. زیرا بیم داشت که ریاست جویان فرصت طلب با اعتراض،مانع پذیرش عمومى شوند یا توطئهاى علیه وى به اجرا گذارند. (4) بدین منظور، نوید الهى بر پیامبر نازل گردید که:«واللهیعصمک منالناس» تو ماموریتخویش را به انجام رسان ودر هر حال خداوند تو را از (شر توطئههاى) مردم حفظ خواهد کرد.
با این حال، پس از ابلاغ پیام، چهارده تن از همراهان حضرت باهمپیمان بستند که هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) بهعلى(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پیامبر را قبل از رسیدن به مدینهبه اجرا گذاشتند که بى نتیجه ماند. (5)
دستهاى توطئه
2- شمار حاضران در غدیرخم حدود صد هزارتن یاد شده است. عددافرادى که در آن واقعه حضور داشتند و به مدینه بازگشتند بسیارکمتر از این رقم بود. در این میان، برخى زن و عدهاى سالخوردهبودند و در هیچ یک از صحنههاى اجتماعى حضور نداشتند تا نقشىایفا کنند. گروهى نیز منافقان و ریاست طلبانى بودند که عهدبسته بودند بکوشند زمامدارى پس از پیامبر(ص) به علىبنابىطالب(ع) منتقلنشود. بخوبى معلوم است که این گروه فرصتطلب به طور طبیعى مىکوشیدند تا آنجا که ممکن استبا تبلیغ،توطئه، تهدید یا تطمیع، شاهدان ماجراى غدیر را به سوى خویشجلب کنند و یا دست کم به بىطرفى وادارند. چنانکه حوادث پس ازرحلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدیر طرفدار خلفا شدند یادست کم بىطرف ماندند.
با همه اینها، از آنجا که خفقان آن ایامبسیارى از حوادث آن روزها را پنهان داشته یا دگرگون ثبت کردهاست، بعید نیست عدهاى سر به مخالفتبرداشته و سرکوب شدهباشند. چنانکه شواهدى نیز این امر را تایید مىکند. وقتى نقلحدیث پیامبر پیرامون مسایل اخلاقى و احکام براى مدت صد سالممنوع باشد، طبیعى است که اخبار سیاسى و اجتماعى آن دوران همهبه سختى به نسل بعد منتقل شود و چه بسا گروههایى از مردممدینه با یاد آورى غدیر به مخالفتبا غاصبان حق علىبنابىطالب(ع) پرداخته، سرکوب شده باشند.
موضع گیرى مردم
3- اهالى مدینه در برابر منزلت الهى و سیاسى علىبن ابىطالبچند گروه بودند. کسانى چون مقداد و سلمان وابوذر تا پایان ازجانبدارى خود دستبر نداشتند و تا امام با مخالفان خود بیعتنکرد تن به بیعت ندادند. بعد از آن نیز پیوسته زیر نظر بودندو گاه با شکنجه به سکوت واداشته مىشدند.
گروهى سازمان یافتهدیگرى بود که به دلایلى که بر خواهیم شمرد در انتظار رحلتپیامبراکرم(ص) به سر مىبردند تا حکومت را به دستگیرند.
جمعىنیز مسلمانان عادى بودند که چندان به امور سیاسى و اجتماعىکارى نداشتند و ایمان به اسلام نزد آنها جز ترک برخى گناهان وانجام بعضى واجبات مفهوم دیگرى نداشت. اینان اغلب از مقام شامخ امامت و وجوب پیروى از امام- بدان حد که ما امروز معتقدیم- چیزى نمىدانستند. چنانکه گاه به فرمانهاى رسول خدا (ص) نیز کمتوجهى مىکردند و چنین مىپنداشتند که تخلف از فرمانهایى که در بردارنده حکمى از احکام شرع نیست، بى مانع است. (6)
بر این اساس، نمىتوان سهلانگارى این گروه از مردم را به عمد و از روى عناد دانست. وقتى گروهى بتواند در کمتر از چند ساعتبه حکومت دستیابد و بر اوضاع مسلط شود، آرام کردن و همراه ساختن این مردم با خود برایش دشوار نیست.
حرکتهاى مرموز
4- روز رحلت پیامبر در مدینه را باید شدیدترین ایام حزن وحیرت مسلمانان یاد کرد. در آن روز، جز عدهاى که در کمین چنینفرصتى به سر مىبردند، بقیه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته،بیمناک آینده خود و اسلام بودند. آن روزها عدهاى ادعاى پیغمبرىکرده، در پى فرصتى براى حمله به مدینه بودند. گروهى از قبایلغیر مسلمان شبه جزیره یا کشورهاى همسایه نیز با این فرصتطلبان، هم انگیزه و هم راى بودند.
در این زمان، عاقلانهترینکارى که به ذهن مردم ساده اندیش مىرسید این بود که در مقابلناآرامیهاى احتمالى شهر، آرامش و انزوا اختیار کنند و نامطمئناز پیروزى کسى، به مخالفتبا دیگرى برنخیزند. این مردم هنوزسابقه جنگهاى داخلى عرب را از یاد نبرده بودند که گاه براى بهدست آوردن چراگاه حیواناتشان سالها به کشتار یکدیگرمىپرداختند.
سر در گمى مردم مدینه در آن روز وصف نشدنى است. وفات پیامبر براى بیشتر مردم کاملا در باور نمىگنجید; تا آنجاکه انکار وفات او ممکن مىنمود. در این موقعیت، براى فرصتطلبان، بهترین زمان براى نیل به بزرگترین مقاصد سیاسى فراهمبود، به خصوص اگر از سالها پیش در اندیشه این روز به سرمىبردند و برایش نقشه داشتند.
جز توطئهگران هیچ مسلمانى باورنمىکرد که عدهاى در آن ساعات، پیکر مطهر پیامبر(ص) را بى غسلو کفن رها کرده، به دنبال اخذ راى و بیعتبراى ریاستخودباشند. شاید هم مىاندیشیدند اگر کسى در پى این مقاصد باشد، جزشرمسارى و شکست چیزى به دست نمىآورد. افزون بر این، آن گونههم دورنگر و چاره اندیش نبودند تا حرکتهاى مرموز را بزودىشناسایى کنند و براى جلوگیرى از آن، تصمیم فورى گیرند.
براىآنها نیز که به منزلت اهلبیت(علیهم السلام) و امیرمومنان(ع)آشنایى داشتند باور اینکه عدهاى اندک بخواهند بر مناصب آنانتکیه زنند، بسیار دور و دشوار بود; حتى تا مدتها کسانىنمىتوانستند بپذیرند که فرزند ابوقحافه زمامدار مسلمانان شدهاست و فرزند ابوطالب عزلت نشین خانه. یعقوبى مىنویسد: چونجنجال بیعتبا ابوبکر بالا گرفت، «براء بن عازب» با تعجب وحیرت به خانه بنىهاشم آمده، گفت: باابوبکر بیعتشد! آنانگفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهند کرد. ما به محمد(ص)سزاوارتریم. پس عباس گفت: به خداى کعبه، چنین کردند! (7) ابنابى الحدید مىنویسد: در همان روزهاى سقیفه کسى از بستگانعلى(ع) اشعارى در مدح او سرود که ترجمه آن چنین است: هرگز فکرنمىکردم رهبرى امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلبکنند... (8)
ترفندها براى همراه سازى مردم
5- از آنجا که رویدادهاى پس از رحلت پیامبر اغلب از طرفمخالفان شیعه نگاشته شده است و پس از آن نیز بیشتر تاریخنگاران، عناصر وابسته به دربار خلفا بودند، کشف حقایق ازلابهلاى آن اخبار امرى دشوار است و بر همین اساس، بهدرستىنمىتوان دانست که بعد از رحلت رسول اکرم(ص) آنها که حکومت رابه دست گرفتند، کردار خویش را چگونه توجیه کردند و به مردم چهگفتند! آیا مردم بیعتخود با علىبن ابىطالب(ع) در غدیر رافراموش کرده بودند؟ آیا با خود نمىگفتند چگونه آن بیعت را نقضمىکنند؟ مگر نه این است که عرب براى بیعت و عهد خود بیش ازچیزهاى دیگر اهمیت قائل بود؟ بنابراین، رفتار خود را چگونهتوجیه کردند؟ آیا ابوبکر و عمر از اولین کسانى نبودند که درسرزمین غدیر با على(ع) بیعت کردند؟ با این حساب در انظار عمومچگونه توانستند رفتار خود را تا این حد قانونى نمایش دهند یادست کم بر خلاف سفارش پیامبر ندانند؟! انصار چه فکر مىکردند؟آنها براى اقدام خود چه بهانهاى داشتند؟!
آنچه مىتوان گفت ایناست که از هجدهم ذىحجه تا 28 ماه صفر سال یازدهم هجرى رخدادحوادث حاکى از آن است که عدهاى زمینههاى به خلافت رسیدن علىبنابىطالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در این باره با گروهىبه گفتگوهاى سرى پرداختند. هرچه هست، وقتى رسول خدا(ص) وفاتکرد، دست کم برخى از مردم، حتى آنان که با خلیفه جدید بیعتکردند، گمان نمىبردند این بیعتبه معناى «غصب مقام على بنابىطالب(ع») است.شایدهم به آنها چنان نمایانده بودند که آنچه در غدیر بر آنتعهد سپردهاند تعهدى لازم الاجرا نیستیا تعهد امروز به معناىنقض تعهد غدیر نیست. بدین معنى که خلیفهاى که امروز با اوبیعت مىشود مجرى حکومت است نه رهبر امت. بنابراین، مىشود کهرهبر معنوى فرد دیگرى باشد و مجرى کارها شخص دیگر!
اما بیشترچیزى که به طور رسمى، پس از رحلت پیامبراکرم(ص)، بهانه سرپیچىاز بیعت غدیر شمرده مىشد، ادعاى عمر و ابوبکر مبنى بر نسخفرموده رسول خدا(ص) بود.
ابان بن ابى عیاش مىگوید: امام باقر(ع) فرمود: ما اهل بیت ازستم قریش و متحد شدنشان علیه ما و کشتن، چه چیزها دیدهایم، وشیعیان و دوستداران ما چهها دیدهاند؟!
پیامبر(ص) از دنیا رفتدر حالىکه در باره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت مافرمان داده و ولایت ما را واجب کرده بود و به مردم خبر دادهبود که ما صاحب اختیارتر از خود آنها بر ایشانیم و دستور دادهبود که حاضرانشان به غایبان برسانند.
آنان بر ضد على(ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پیامبر(ص)در باره او فرموده بود و عموم مردم شنیده بودند، در مقابلآنان استدلال کرد.
گفتند: درست مىگویى، پیامبر(ص) این رافرموده است ولى آن را نسخ کرده و گفته: «ما اهلبیتى هستیم کهخداوند عزوجل ما را بزرگوار داشته و انتخاب کرده و دنیا رابراى ما راضى نشده است و خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمعنمىکند.» (9)
چهار تن بر درستى سخن او گواهى دادند: عمر وابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذیفه. اینان مسالهرا بر مردم مشتبه کردند، مطلب را بر آنان راست جلوه دادند.ایشان را به عقب برگرداندند و خلافت را از جایى که خدا قرارداده بود، خارج کردند.بر ضد انصار با حق ما و دلیل ما استدلال کردند و خلافت را براىابوبکر منعقد ساختند. ابوبکر هم آن را به عمر برگرداند تاکارش را جبران کرده باشد. (10)
به سبب همین پندار بود که وقتىبعدها على(ع) و فاطمه(س) از انصار کمک خواستند، آنها گفتند:اى دختر پیامبر(ص) (این کار گذشت) ما با این مرد (ابوبکر)بیعت کردیم. اگر پسرعموى شما پیش از این بیعت از ما بیعتمىخواست ما جز او با دیگرى بیعت نمىکردیم!
على(ع) در جوابآنها مىگفت: آیا باید جنازه پیامبر را در خانهاش واگذارم، بهکار غسل و کفن و نماز و دفن جسد مبارکش نپردازم و از خانهبیرون آیم و با مردم در کار حکومتبه کشمکش مشغول شوم؟! (11)
گویى آنان با اعتقاد به مقام على بن ابىطالب(ع) به ریاست کسىراى داده بودند و دیگر نمىتوانستند راى خویش را باز ستانند!
معلوم نیست که همه حاضران در غدیر، در روز تشکیل سقیفه چهمىپنداشتند؟ شاید برخى را با این توجیه، گروهى را با توجیهدیگر، عدهاى را با تهدید و کسانى را با تطمیع راضى کردهباشند. اما رفتارهاى نابخردانه جمعى از مردم پس از سقیفه،حاکى از آن است که خام کردن این دسته از مردم براى گردانندگانسقیفه چندان مشکل نبوده است.
چشم به تصمیم امام(ع)
6- پس از همدستى توطئهگران در غصب خلافت امیرمومنان على(ع) ورسمیتیافتن زود هنگام خلافت ابوبکر، بیشتر دوستداراناهلبیت(علیهم السلام) چشم به تصمیم امام داشتند و چون آن حضرترا مامور به صبر و در تنگنا دیدند، نا امید از هر اقدامنتیجه بخش، مهر سکوت بر لب زدند و شیوه بىتفاوتى پیمودند. اینموضعگیرى، پایههاى حکومت را استوارتر کرد، جرات آنان را درهتک مقام اهلبیت(علیهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته کار بهجایى رسید که دم زدن از حق علىابن ابىطالب(ع) جرم شناخته شد.چون بشیربن سعد انصارى استدلالهاى امام على(ع) را شنید، گفت:اى ابوالحسن، اگر مردم این کلمات را قبل از این از تو شنیدهبودند هیچ کس بر تو اختلاف نکرده، همه با تو بیعت مىکردند; جزآنکه تو در خانه نشستى و مردم گمان کردند که تو به خلافت نیازندارى!
کینهها و حسادتهاى پنهان
7- یکى از عمدهترین دلایل سکوت مردم در مقابل پایمال شدن حقامیرمومنان(ع) کینه و حسادتى بود که قبایل عرب، بخصوصمهاجران، از او داشتند. رسم قبایل چنین بود که اگر از قبیلهآنان کسى کشته مىشد، همه آنان و قبایل هم پیمان وظیفه داشتنداز قبایل یا قبیله قاتل انتقام گیرند. هر چند این رسم جاهلىپس از اسلام بىاعتبار شد، ولى آثار آن هنوز باقى بود. آنهاتوان انتقام جاهلى را نداشتند اما دلهایشان از کینه پاک نشدهبود و اگر کسى این اندازه به قبیلهاش دلبستگى نداشتبا عرب وعصبیت عربى بیگانه شناخته مىشد.
این در حالى بود که بیشتر قبایل در نبرد با رسول خدا(ص) شرکتکرده، فرد یا افرادى از آنها به دست على(ع) یا بنىهاشم کشتهشده بودند.
از سوى دیگر از دیر باز همه قبایل مکه، بخصوصقریش، به نوادگان هاشم و کمالات ایشان حسد مىورزیدند و ازاینکه آنان مناصب اجتماعى را برعهده دارند رنج مىبردند و براىزمانى که این منزلت و منصب از ایشان سلب شود، روز شمارىمىکردند.
سرانجام زمان بروز کینه و حسادت فرا رسید، تعصباتقبیلهاى بیدار شد و قدرت طلبان به مراد خویش دستیافتند. بلاذرى مىنویسد: «حباب بن منذر» که خود از انصار بود، درماجراى سقیفه گفت: ما چون در جنگها پدران اینان (مهاجران) راکشتهایم از ما انتقام خواهند گرفت. (12) وقتى انصار به سببکشتن پدران مهاجران از آنان بهراسند، پس امام على(ع) باید درانتظار خشنترین برخوردهاى قریش به سربرد; زیرا در «بدر» بهتنهایى نیمى از کشتگان قریش را که هفتاد تن بودند به قتلرساند.
طبرى مىنویسد: زمانى عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: مىدانى چراقریش از خاندان شما جانبدارى نکردند، در حالى که پدرت عموىپیامبر(ص) و تو پسر عموى او هستى؟... زیرا قریش مایل نیستنداجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. براى اینکهبدین وسیله احساس غرور و شادمانى خواهید کرد. (13)
عرب حتىرسول خدا(ص) را نیز به سختى تحمل کرد. سران برخى از قبایلى کهبه آن حضرت ایمان مىآوردند، آشکارا اظهار مىداشتند:حالا که قدرت عرب به تو روى کرده است، به تو ایمان خواهیم آوردبه شرط اینکه ما را جانشین خود کنى!
امام على(ع) خود درتایید این نظر مىفرماید:
«... عرب از کار محمد(ص) متنفر بودو نسبتبه آنچه خداوند به او عنایت کرده، حسادت مىورزید...آنها از همان زمان حضرت کوشیدند تا کار را پس از رحلت آنحضرت، از دست اهلبیت او خارج کنند. اگر قریش نام او را وسیلهسلطه خویش قرار نمىداد و نردبان ترقى خود نمىدید، حتى یک روزپس از رحلت آن حضرت خدا را نمىپرستید و به ارتدادمىگرایید. (14)
دیگر عوامل
8- حقیقت آن است که میان سکوت مردم در روزهاى نخستبرپایىسقیفه و زمانهاى بعدتر اندکى تفاوت است. در روزهاى نخست،افزون بر عواملى که بر شمردیم، عامل وحشت مردم را نباید ازیاد برد. از آن هنگام که در زمان حیات پیغمبر(ص) حضرتش خودنتوانست جلو جسارت برخى را بگیرد، تا آن زمان که عمر با شمشیرآخته مرگ پیامبر را انکار کرد و سپس نیز با نیرنگ وزورچماقداران بنى اسلم، بیعتبا ابوبکر حتمى شد، مردم جز سایهشمشیر و نهیب بر خویشتن ندیدند. بینى مخالفان حکومت آشکارا بىهیچ هراسى از روز واپسین، به خاک مالیده مىشد و منزلتشریفترین افراد به هیچ انگاشته مىگردید. در آن صورت، هرکس جانخویش را اندکى دوست مىداشتبرایش عاقلانهتر این بود که دم فروبندد.
اما در زمانى بعدتر، دو عامل مهم کار مخالفتبا حکومت راسختتر کرد. یکى آنکه رفته رفته با گذشت زمان، معلوم شد کهعلى(ع) تصمیم بر انقلاب ندارد و صبر پیشه ساخته است و روساىقبایل نیز تطمیع یا تهدید شدهاند. این امور پایه حکومت رامستحکمتر و مخالفت را دشوارتر مىساخت.
موضوع دوم، طغیان قبایل علیه حکومت مدینه بود. آن سرکشىها ازیک نظر براى حکومت مرکزى مدینه، سودمند بود، زیرا درگیرىابوبکر با آنان، آگاهانه یا نا آگاهانه به آرامش دشمنىها وتشنجات داخلى انجامید و اختلافات عقیدتى را به بهانه اتحادبراى نبرد با دشمن مشترک به فراموشى سپرد. این امر حتى امامرا نیز ناگزیر ساختبا نظام حاکم مداراکند.
پىنوشتها:
1- تعبیر منافقان ورزیده، برگرفته از آیه قرآن است کهمىفرماید: «و من اهلالمدینه مردوا علىالنفاق لا تعلمهم»
(توبه، 101)
2- المصنف ، حافظ ابوبکر بن شیبه، ج 1، ص 151 ; مسند احمد، ج4 ، ص 281 ; تفسیر طبرى، ج3، ص 428.
3- سیره حلبیه، ج3، ص 350; الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج 2، ص254.
4- صحیح مسلم، ج3، ص 452 و453; ج6، ص23; ینابیع الموده،ص 445.
5- در این باره به تفسیر آیه مزبور مراجعه شود.
6- در این باره رجوع کنید به اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیلانصارى زنجانى، ص 232.
7- المراجعات، سیدعبدالحسین شرف الدین، مراجعه 84. مرحوم سیدشرف الدین در کتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر مىشمارد کهدر آنها رسول خدا چیزى فرمود و صحابه گونه دیگر عمل کردند.
8- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص123 و 124.
9- شرح نهج البلاغه، ج6، ص 21.
10- اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل انصارى، ص 274 و277.
11- شرح خطبه66 نهج البلاغه ابن ابىالحدید، چاپ مصر، ج 2، ص13.
12- انساب الاشراف، ج 1، ص 510.
13- تاریخ طبرى، ج 1، ص2769.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 2، ص 298 و299.