آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

 

سعید بن مسیب بن حزن مخزومى، قرشى بود; ابومحمد کنیه داشت ومادرش ام‏حبیب خوانده مى‏شد. وى یکى از فقهاى هفتگانه مدینه واز یاران برجسته حضرت على بن الحسین(ع) بود. سعید بن مسیب تاپایان عمر پیرو اهل‏بیت عصمت‏باقى ماند.
در تاریخ ولادت و وفاتش اندکى اختلاف است. به نوشته مورخان، اودر سال 15 هجرى دیده به جهان گشود و در سال 94 یا 95 هجرى‏بدرود حیات گفت.
سال رحلت او را «سنه الفقهاء» مى‏نامند; زیرا در این سال‏بسیارى از عالمان وارسته و فقهاى برجسته شیعه وفات یافتند.
در آیینه دیگران
اسحاق بن‏جریر مى‏گوید: سعید بن مسیب، قاسم‏بن‏محمد بن ابى‏بکر و ابوخالد کابلى در شمار افراد مورد اعتمادعلى بن الحسین امام زین‏العابدین(ع) جاى داشتند.
امام سجاد(ع) درباره شخصیت علمى وى مى‏فرماید:
«سعید بن المسیب اعلم الناس بما تقدمه من الاثار وافقههم فى‏زمانه.» سعید بن مسیب داناترین مردم به تاریخ پیشینیان ودانشورترین آنها در زمان خود بود. یحیى بن حیان مى‏گوید: سعیدبن مسیب در مدینه «فقیه الفقهاء» بود.
افزون بر این، او رابا عبارتهاى زیر نیز ستوده‏اند: سعید بن مسیب در عصر خود عالم‏العلما (دانشمند دانشمندان) بود. سعید بن مسیب از عمر و عثمان‏آگاه‏تر بود.
دانش
سعید در طلب دانش و فرهنگ اهل‏بیت(ع) بسیارکوشید. به همین دلیل، دانشمندترین دانشمندان مدینه به شمارمى‏آمد. سعید مى‏گوید:
چه بسیار اتفاق مى‏افتاد که براى به دست آوردن یک حدیث‏شبها وروزها راه مى‏رفتم.
او همچنین مى‏گوید:
«ما بقى احد اعلم بکل قضاء قضاه رسول الله(ص) ولا ابوبکر وعمرمنى.» کسى باقى نماند که به تمام قضایایى که رسول خدا(ص) وابوبکر و عمر قضاوت کرده‏اند، از من داناتر باشد.
سعید در دانش از بسیارى از یاران رسول خدا پیشى گرفت. با آنکه‏در زمان حیات اصحاب پیامبر قاعدتا نباید نوبت‏به تابعین برسد،سعید فتوا مى‏داد. هر گاه کسى از عبدالله بن عمر مساله‏اى‏مى‏پرسید و او نمى‏توانست پاسخ دهد، مى‏گفت: برو از سعید بپرس وپاسخش را برایم بیاور; و چون فردا باز مى‏گشت و پاسخ مساله رابرایش بازگو مى‏کرد، مى‏گفت: نگفتم که او [سعید] در شماردانشمندترین دانشمندان جاى دارد.
عبادت
در «حلیه الاولیاء» چنین مى خوانیم: سعید بن‏مسیب مى‏گفت: پنجاه سال نماز با جماعت گزاردم و تکبیره‏الاحرام امام رادرک کردم و در این مدت پشت‏سر هیچ یک از نماز گزاران راندیدم. دراین زمینه روایات اختلاف دارد. مراد از این جمله (پشت‏سرهیچ یک از نماز گزاران را ندیدم) آن است که در اول وقت قبل‏از دیگران وارد مسجد شدم و در صف اول قرار گرفتم و پس از همه‏نماز گزاران، مسجد را ترک کردم. غلام سعید بن‏مسیب مى گوید:
سعید، چهل سال، قبل از صداى موذن، در مسجد حاضر مى‏شد.
درباره او همچنین گفته‏اند:
وى پنجاه سال با وضوى اول شب، نماز صبح را به جاى آورد و چهل‏حج و عمره انجام داده است.
بکربن خنیس مى گوید: به سعید بن مسیب گفتم: مى بینى، این مردم‏خدا را عبادت مى‏کنند و نماز مى خوانند; چرا همراه این گروه‏عبادت نمى کنى؟ سعید گفت: فرزند برادرم; اینها عبادت نیست.
گفتم: پس عبادت چیست؟
گفت: تفکر در امر خدا، پرهیز از محارم ، انجام دادن واجبات ونیز تفقه در دین.
خوى و منش
سعید از نظر اخلاق و آداب و رسوم‏اسلامى سرآمد روزگار بود. یکى از برجستگیهاى اخلاقى او فروتنى‏بود. با اینکه از رجال نامى مدینه به شمار مى‏آمد گاه پاى‏برهنه راه مى رفت. وبه هرکس مى رسید دست مى داد. نظافت را بیش‏از همه مراعات مى کرد; ناخنهایش را به موقع مى گرفت، همواره‏با وضو بود و از خنده بسیار خود دارى مى کرد. نمازهاى مستحبى‏را در خانه انجام مى داد و نمازهاى واجب را در مسجد با جماعت‏مى خواند. لباسهاى تمیز و سفید مى‏پوشید.
با گذشت و بردبار بود; در امور مادى سخت گیر نبود. تمام ایام،جز اعیاد و روزهاى یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذى حجه، روزه مى‏گرفت; طبعى بلند و همتى عالى داشت; حتى هنگام افطار، با خودنوشابه به مسجد مى‏آورد و از دیگران چیزى نمى پذیرفت.
خاطره‏ها
لیث‏خزاعى در باره حادثه غارت مدینه، از سعید پرسید:
سعید گفت: وقتى سواران مهاجم، مدینه را غارت کردند و اسبهاى‏خود را به ستونهاى مسجد پیامبر بستند، من در خدمت امام‏سجاد(ع) بودم، بسوى قبر پیامبر مى رفتیم. حضرت، هنگام ورود برتربت جدش سخنانى فرمود که من در نیافتم; ولى به سبب آن بین ماو سربازان مهاجم حایلى به وجود آمد که ما آنها را مى دیدیم ولى آنها ما را نمى‏دیدند. وقتى مشغول نماز شدیم مردى سوار براسبى سیاه و سفید و زیبا در برابر ما آشکار شد. این مردحربه‏اى در دست داشت. جامه‏اى سبز پوشیده بود. او در محضر امام‏ایستاد و شمشیرش را سمت دشمنانى که در صدد نزدیک شدن به حرم‏رسول خدا(ص) بر مى آمدند، دراز کرد. مهاجم، قبل از آنکه شمشیربه وى اصابت کند، مى مرد!!
چشم بینا
ابوبکر بن عبدالله‏اصفهانى مى گوید: مردى به نام خالد بن‏عبدالله، که خود را به‏خاندان بنى امیه نسبت مى داد، پیوسته به على(ع) ناسزا مى گفت.
روز جمعه‏اى که خطبه نماز جمعه را ایراد مى کرد، گفت: بخداسوگند، پیامبر اکرم(ص) مى‏دانست على چگونه مردى است; ولى چون‏دامادش بود، کارها را به او مى سپرد. سعید، که در پاى منبر به‏خوابى سبک فرو رفته بود، چشمانش را گشود و گفت: واى بر شما،این خبیث چه مى گوید؟ قبر رسول خدا را دیدم که شکافته شد و آن‏حضرت فرمود: دروغ گفتى، اى دشمن خدا.
گر تو را از غیب چشمى باز شد با تو ذرات جهان همراز شد نطق خاک و نطق آب و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل جمله ذرات عالم در نهان با تو مى گویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیرو با هشیم با شما نا محرمان ما خامشیم
تعبیر خواب
سعید افقه اهل حجازبود و در تعبیر رویا داناترین مردم شمرده مى شد. بر اساس‏روایات مردى گفت: خواب دیدم عبدالملک بن مروان چهار بار درمسجد النبى(ص) بول کرد; سعید گفت: اگر راست گفته باشى و چنین‏خوابى دیده باشى، از او چهار (نانجیب) پدید مى آید. البته‏چنین نیز شد. ولید، سلیمان، هشام و یزید فرزندان عبدالملک‏بودند که بعدها به حکومت رسیدند.
شریک مى گوید: سعید را گفتم: خواب دیدم دندانهایم افتاد وآنها را دفن کردم. سعید گفت: اگر راست گفته باشى، بستگانت رادفن مى‏کنى. مردى گفت: خواب دیدم در دستم بول مى کنم.
گفت: همسرت از محارم تو است! مرد تحقیق کرد و دریافت که همسرش‏خواهر رضاعى او است!
عمر بن حبیب بن قلیع مى گوید: روزگار برمن سخت و بسیار مقروض شدم. دستم از همه جاکوتاه بود و کسى راسراغ نداشتم که تقاضاى وام کنم. نمى دانستم کجا بروم. به محفل‏سعید بن‏مسیب رفتم. نزدش نشسته بودم که مردى آمد، سعید رامخاطب قرار داد و گفت: خوابى دیده‏ام برایم تعبیرکن، آنگاه‏ادامه داد: خواب دیدم که با عبدالملک بن مروان درگیر شدم; اورا با صورت بر زمین خوابانیدم و چهار میخ در پشتش فرو کردم.
سعید گفت: این خواب تونیست، راست‏بگو؟
مرد گفت: آرى، عبدالله ابن زبیر چنین خواب دیده و مرا فرستاده‏تا تعبیرش را از شما جویا شوم؟
سعید گفت: عبدالملک، ابن زبیر را مى کشد!
هیهات من الذله
مسلم بن عقبه به فرمان یزید از مردم مدینه بیعت‏بردگى مى گرفت و هرکس بیعت نمى کرد، مى کشت. بعد از آنکه محمد بن ابى جهم و یزیدبن عبدالله را به سبب سرپیچى از بیعت‏به قتل رساندند، مسلم بن‏عقبه، سعید بن مسیب را احضار کرد و از او خواست که بیعت کند.
سعید گفت:
لا ابایع عبدا و لاحرا. من نه به عنوان برده و نه به عنوان‏آزاد، بیعت نمى کنم. عوامل یزید گلویش را گرفتند و آن قدرفشردند تا به زمین افتاد! به تصور اینکه سعید مرده است، او رابه گوشه‏اى افکندند. وقتى سعید به حال آمد، گفت: لا والله، نه‏به خدا; هرگز بیعت نمى کنم. وقتى او را چنین استوار یافتند،مروان و عمر، پسر عثمان، نزد فرستاده یزید شهادت دادند که‏سعید دیوانه است. مسلم بن عقبه گفت: من فکر مى کردم واقعادیوانه باشد. گفتم او را رها کنند. چون سعید به خانه رفت،مروان و عمر بن‏عثمان نزدش شتافتند و گفتند: خداى را سپاس که‏تو را سالم مى بینیم! سعید گفت: گم شوید، به دروغ شهادت دادیدکه من دیوانه‏ام; درحالیکه من سالم و هوشیارم.
هرگز با شما سخن نخواهم گفت!
شانه‏هاى زخمى
سعید بن مسیب چندبار به وسیله فرمانروایان ستمگر شکنجه شد و شلاق خورد. یک بادر حادثه حره و دومین بار در سال 85 وقتى که عبدالعزیز; مروان‏ولیعهد و برادر مروان درگذشت. عبدالملک به فرماندار مدینه‏هشام بن اسماعیل دستور داد براى فرزندانش از مردم بیعت‏بگیرد،سعید از بیعت امتناع ورزید. هشام نوشت همه بیعت کرده‏اند، جزسعید. عبدالملک دستور داد: او را به قتل تهدید کنید. چنین‏کردند، باز هم نپذیرفت. دستور آمد پنجاه ضربه شلاق بزنید و سپس‏او را در بازار مدینه بگردانید. از طرف فرماندار سه مامورنزد سعید آمدند و گفتند: عبدالملک مروان دستور داده اگر بیعت‏نکنى، تو را گردن بزنند; ما سه پیشنهاد مى کنیم. اگر یکى ازآنها را بپذیرى، حاکم را به همان مرتبه قانع مى سازیم.
1 وقتى نام خلیفه را برایت مى خوانند، سکوت کن و هیچ نگو.
سعید: اگر چنین کنم، مردم خواهند گفت: سعید بیعت کرده است.
این کار را نمى کنم.
2 در خانه‏ات بنشین و چند روز در مسجد قدم مگذار. اگر تو رادر مسجد نیایند، تعقیب نمى کنند.
سعید: صداى اذان را بشنوم و به نماز نروم!؟ صداى حى على‏الصلوه را بشنوم و در مسجد حاضر نشوم؟ نه قبول نمى کنم!
3 محل نشستن خویش را در مسجد تغییر ده و در گوشه‏اى دیگربنشین. اگر به محل همیشگى‏ات مراجعه کنند و تو را نیابند، درپى‏ات نمى گردند. سعید: آیا از مخلوقى بترسم و فرار کنم؟ نه یک‏وجب جلو و نه یک وجب عقب مى نشینم.
همه براى نماز ظهر رفتند، سعید هم مانند همیشه در مسجد در محل‏معین نشست. پس از نماز ظهر، حاکم کسى را به سراغ سعید فرستادو او را نزد حاکم بردند.
هشام: امیر مومنان عبدالملک دستور داده اگر بیعت نکنى، تو راگردن بزنم. چون سعید، بیعت را نپذیرفت او را به خارج شهربردند. جلاد شمشیر را آماده کرد. ولى مشاهده کردند سعید از مرگ‏نمى‏هراسد. او را برهنه کردند تا شلاق بزنند، دیدند در زیرلباسهاى نرم، لباس خشن پوشیده است! سعید گفت: اگر این حالت راپیش بینى مى کردم، لباسم را عوض مى کردم تا اسرارم فاش نشود.
آنگاه پنجاه ضربه بر پیکر نحیفش زدند و او را در شهرگرداندند. سعید دید مردم از نماز عصر بر مى گردند، خطاب به‏آنان گفت: چهل سال است این چهره‏ها را ندیده‏ام. آنگاه اعلام‏داشتند، هیچ کس حق رفت و آمد و نشست و برخاست‏با سعید ندارد.
ابو یونس غزى گوید: وارد مسجد مدینه شدم، سعید را دیدم که‏تنها نشسته است، علت را پرسیدم. گفتند: سعید ممنوع الملاقات‏است!
ازدواج دختر
عبدالملک مروان دختر سعید بن مسیب را براى‏ولیعهد و فرزندش ولید خواستگارى کرد، ولى سعید نپذیرفت ودخترش را، در برابر دو درهم مهریه، به عقد مردى تهیدست درآورد! عبدالملک از این داستان سخت‏خشمگین شد. دستور داد صدضربه شلاق بروى زدند، در هواى سرد آب بر بدنش پاشیدند و لباس‏پشمین بر او پوشاندند.
اقتصاد در معاش
هنگامى که سعید بن مسیب را به زندان بردند،دخترش غذاى بسیار تهیه کرد و برایش فرستاد. سعید ابو امیه‏اسلم را که از هم پیمانان بنى مخزوم و مردى مورد اعتماد بودخواست و گفت: به دخترم بگو، دیگر چنین مکن; هدف هشام بن‏اسماعیل و عبدالملک همین است که تهیدست‏شویم و نیازمند آنان‏گردیم; نمى‏دانم تا کى در زندان خواهم بود; بنا بر این، همان‏مقدار غذا که خانه مى خورم، برایم بفرست.
سعید حتى از گرفتن سهم خود از بیت المال هم خود دارى مى کرد.
تا مرهون ستمگران زمان خود نباشد. سى و پنج هزار درهم یادینار سهمیه او در بیت المال موجود بود و هرچه اصرار مى‏کردند، آن را نمى پذیرفت. او با سرمایه‏اى‏که داشت تجارت مى کردو در برابر زمامداران خودسر سر بلند و استوار بود.
برخورد تربیتى
ابن حرمله گوید: صبحگاهى از خانه خارج شدم، مستى رادیدم که در کوچه افتاده است. پایش را گرفتم و بر زمین کشیدم وبه خانه‏ام بردم. آنگاه سراغ سعید رفتم و گفتم: اگر کسى مستى‏را بیابد، باید او را تحویل حکومت دهد تا حد بر او جارى شودیاخیر؟
سعید گفت: اگر مى توانى، پرده پوشى کنى بهتر است.
به خانه برگشتم، دیدم مرد هوشیار شده است. همین که مرا دید،شرمنده شد. گفتم: شرم نمى‏کنى! اگر تو را به آن حال مى‏دیدند،بر تو حد جارى مى‏شد. آنگاه از جامعه طرد مى‏شدى و جاى پایى‏نداشتى. گفت: به خدا قسم، توبه مى‏کنم; و عهد مى‏بندم که دیگرمرتکب خلاف نشوم.
پند حکیمانه
سعید بن مسیب، که جانش از کوثر کلام معصوم سیراب‏شده است، سخنان نغز و حکیمانه‏اى دارد که ذکر نمونه‏هاى آن‏ضرورى مى نماید:
ان الدنیا نذله و هى الى کل نذل اصیل و انذل منها من اخذ بغیرحقها و طلبها بغیر وجهها و وضعها فى غیر سبیلها.
دنیا پست است و به پست فطرتان بیشتر گرایش دارد; پست تر از آن‏کسى است که دنیا را به ناحق به چنگ آورد و از راه نامشروع طلب‏کند و در راه باطل مصرف نماید.
او همچنین فرمود: به یاوران ستمگران چشم ندوزید، مگر آنکه دردل از آنان تنفر داشته باشید; و گرنه کارهاى نیکتان نابودمى‏شود.

تبلیغات