آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

نام شریفش جعفر، کنیه‏اش ابوعبدالله و ابواسماعیل و لقبهایش‏فاضل، قائم، طاهر، کافل، منجى و مشهورترین آنها صادق بود. درروز جمعه هفدهم ربیع الاول سال‏83 هجرى قمرى هنگام طلوع فجر درمدینه چشم به جهان گشود و در بیست و پنجم شوال سال 148 هجرى‏قمرى در سن شصت و پنج‏سالگى در مدینه چشم از جهان فرو بست ودر کنار پدر و جد (امام باقر و امام سجاد(ع) و عموى جدش (امام‏جسن مجتبى (ع‏» در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. پدرش‏26ساله بود که او زاده شد. دوازده سال از عمر شریفش را در کنارجدش امام سجاد(ع) و نوزده سال را در کنار پدرش امام باقر(ع)گذراند. مدت امامت آن گرامى 34 سال بود که حدود هجده سال آن(132-114ه ) همزمان با حکومت امویان بود و شانزده سال آن(148-132 ه ) همزمان با حکومت عباسیان.
آن حضرت با پنج تن از خلفاى بنى امیه هشام بن عبدالملک(125-105 ه )، ولید بن یزید (126-125ه)، یزید بن ولید(1267ه)، ابراهیم بن ولید (127ه) و مروان بن محمد ملقب به‏حمار (132-127ه) و دو تن از خلفاى بنى عباس ابوالعباس سفاح(132-136) و ابو جعفر منصور (158-136ه) معاصر بود.
در مدت امامت آن حضرت در قلمرو اسلام حوادث مهمى روى داد. تنى‏چند از علویان علیه حکومت وقت قیام کردند. زید بن على بن‏الحسین پسر امام سجاد(ع) در سال 121 هجرى علیه هشام بن‏عبدالملک اموى در کوفه قیام کرد و به شهادت رسید. یحیى پسرزید نیز چند سال بعد در خراسان قیام کرد و کشته شد. محمد بن‏عبدالله معروف به نفس زکیه نوه امام حسن مجتبى(ع) نیز در سال‏145 هجرى علیه حکومت عباسى علیه منصور دوانیقى در مدینه‏قیام کرد ولى کارش به جایى نرسید و کشته شد. برادر این محمد،ابراهیم بن عبدالله هم در همان سال در بصره علیه منصور قیام‏کرد و کشته شد. از جمله مهمترین حوادث سیاسى اجتماعى دوران‏امامت امام صادق(ع) انتقال حکومت از امویان به عباسیان بود.
عباسیان که از سال 100 هجرى یک نهضت فرهنگى پنهانى را بنیادکرده بودند و علیه امویان در خراسان مخفیانه تبلیغ مى‏کردندسرانجام در سال‏129 هجرى به یک قیام نظامى به رهبرى ابومسلم‏خراسانى دست زدند و در سال 132 هجرى ابوالعباس سفاح را درکوفه به خلافت رساندند و در همان سال مروان حمار آخرین خلیفه‏اموى در مصر به دست‏سپاه خراسان کشته شد.
در دوره امامت امام صادق(ع) مسلمانان بیش از پیش به علم ودانش روى آوردند و در بیشتر شهرهاى قلمرو اسلام بویژه درمدینه، مکه، کوفه، بصره و... مجالس درس و مناظره‏هاى علمى دایرو از رونق خاصى بر خور دار گردید. در این مدت و با استفاده ازفرصت‏به دست آمده امام صادق(ع) توانست علوم و معارف اهل بیت‏را بیان کرده در همه‏جا منتشر کند. سفرهاى اجبارى و اختیارى‏امام به عراق و به شهرهاى حیره، هاشمیه و کوفه و مدتى اقامت‏در کوفه و برخورد با اربابان دیگر مذاهب فقهى و کلامى نقش‏بسزایى در معرفى علوم اهل بیت و گسترش آن در جامعه داشت. دراین شهرها مدینه، کوفه، حیره، هاشمیه و مکه در ایام حج‏گروههاى مختلف براى فراگیرى دانش نزد آن حضرت مى‏آمدند و ازدریاى دانش او بهره مى‏بردند. بزرگان اهل سنت چون مالک بن انس،ابوحنیفه، سفیان ثورى، سفیان بن‏عیینه، ابن جریح، روح ابن قاسم‏و... ریزه خوار خوان دانش بیکران او بودند. آن اندازه که‏دانشمندان و راویان از او حرف و حدیث نقل کرده و از دانش وى‏بهره برده‏اند از هیچ یک از دیگر ائمه و دیگر خاندان اهل بیت،آن اندازه نقل نکرده‏اند. هیچ محدث و فقیهى به اندازه آن حضرت‏مساله پاسخ نگفته است. بر خورد وى با گروههاى مختلف مردم سبب‏شد که آوازه شهرتش در دانش و بینش دینى، علم و تقوى، سخاوت وجود و کرم و... در تمام قلمرو اسلام طنین انداز شود و مردم ازهر سو براى استفاده از دانش بیکران وى رو سوى او کنند.
دانشمندان علم حدیث‏شمار کسانى را که مورد اعتماد بوده‏اندراویان ثقه و از آن حضرت حدیث نقل کرده‏اند تا چهار هزار نفررا نوشته‏اند.
ظاهرا نخستین‏بار ابن عقده این شمارش را انجام داده است. (نک‏مناقب، 4/369 دارالاضواء) شیخ طوسى در کتاب رجال خود سه هزار ودویست و سى و چهارتن از این راویان از جمله دوازده زن را نام‏برده است. (نک: رجال طوسى، اصحاب الصادق(ع‏» در این دوره علوم‏و فلسفه ایرانى، هندى و یونانى به حوزه اسلامى راه یافت وبازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهاى مختلف به زبان عربى گرم‏و پررونق گردید. همچنین مکتبهاى کلامى و فرقه‏هاى مذهبى و فقهى‏در این عصر پایه گذارى شد. مناظرات امام صادق(ع) با اربابان‏دانشهاى گوناگون چون پزشکان، فقیهان، منجمان، متکلمان، صوفیان‏و... بویژه مناظرات وى با ابوحنیفه مشهور و در منابع شیعه وسنى ثبت است. (نک مناقب: 4/305-233، کشف الغمه: 2/430-367) به‏عنوان مثال چگونگى گردش خون در بدن و وظائف گلبولها را امام‏صادق(ع) دست کم هزار سال پیش از دانشمندان غربى بیان کرده‏است. (بنگرید: توحید مفضل).
شمایل
بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرش امام باقر(ع) بود. جز آنکه کمى‏باریکتر و بلندتر بود. مردى بود میانه بالا، افروخته روى،پیچیده موى و پیوسته صورتش چون آفتاب مى درخشید. در جوانى‏موهاى سرش سیاه بود. بینى‏اش کشیده و وسط آن اندکى بر آمده بودو برگونه راستش خال سیاهى داشت. محاسن آن جناب نه زیاد پرپشت‏و نه زیاد تنک بود. دندانهایش درشت و سفید بود و میان دودندان پیشین آن گرامى فاصله داشت. بسیار لبخند مى‏زد و چون نام‏پیامبر برده مى‏شد رنگ رخسارش زرد و سبز مى‏شد. در پیرى سفیدى‏موى سرش بر وقار و هیبتش افزوده بود.
آراستگى ظاهر
بسیار با ابهت‏بود. چندانکه چون دانشمندان زمانش به قصدپیروزى بر او براى مناظره‏هاى علمى به دیدارش مى رفتند، بادیدن او زبانشان بند مى‏آمد. همواره با وقار و متین راه مى‏رفت‏و به هنگام راه رفتن عصا در دست مى‏گرفت. ظاهرش همیشه مرتب ولباسش اندازه بود. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مى داد. موهاى‏سر و صورتش را هر روز شانه مى‏زد. عطر به کار مى برد و گل‏مى‏بوئید. انگشترى نقره بانگین عقیق در دست مى‏کرد و نگین عقیق‏بسیار دوست مى‏داشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مى‏نشست و گاه‏پاى راست را بر ران چپ مى‏نهاد. در اتاقش نزدیک در و رو به‏قبله مى‏نشست. لباسهایش را خود تا مى‏کرد. گاه بر تخت مى‏خوابیدو گاه بر زمین. چون از حمام بیرون مى‏آمد لباس تازه و پاکیزه‏مى‏پوشیدو عمامه مى‏گذاشت.
لباس پوشیدن
در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ مى‏کرد و هم توانایى مالى را ومى‏فرمود: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان‏زمان است.» هم لباس نو مى‏پوشید و هم لباس وصله‏دار. هم لباس‏گران قیمت مى‏پوشید و هم لباس کم بها و مى‏فرمود: «اگر کهنه‏نباشد، نو هم نیست.» لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم وگران قیمت را روى آن مى‏پوشید و چون «سفیان ثورى‏» زاهد به وى‏اعتراض کرد که «پدرت على (ع) لباسى چنین و گرانبهانمى‏پوشید» فرمود: «زمان على (ع) زمان فقر و ندارى بود واکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس‏شهرت است و حرام خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چون‏به بنده‏اش نعمتى مى‏دهد، دوست دارد بنده‏اش آن را آشکار کند.
سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشان‏داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشیده‏ام و لباس‏روئین را که نو و گرانبها است‏براى شما.» هنگام احرام وانجام فریضه حج‏برد سبز مى‏پوشید و به گاه نماز پیراهن زبر وخشن و پشمین. لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن‏دیگران مى‏رفت آن را برتن مى‏کرد. نعلین زرد مى‏پوشید و به کفش‏زرد رنگ و سفید علاقه‏مند بود.
غذا خوردن
به هنگام غذا خوردن چهار زانو مى‏نشست و گاهى هم بر دست چپ‏تکیه مى‏کرد و غذا مى‏خورد. رعایت‏بهداشت را بویژه به هنگام غذاخوردن بسیار مهم مى‏شمرد. همواره هم پیش از غذا خوردن دستانش‏را مى‏شست و هم بعد از غذا، با این تفاوت که پیش از غذا دستانش‏را بعد از شستن، با چیزى چون حوله خشک نمى‏کرد ولى پس از غذاآنها را مى‏شست و خشک مى‏کرد. اگر هنگام غذا خوردن دستانش تمیزبود آنها را نمى شست. همیشه غذا را با گفتن «بسم الله‏» شروع‏مى‏کرد و با جمله «الحمدالله‏» به پایان مى‏برد. نیز غذا را بانمک آغاز و با سرکه تمام مى‏کرد. به هنگام خوردن غذا«الحمدلله‏» بسیار مى‏گفت و نعمتهاى خدا را سپاس مى‏گفت. غذارا داغ نمى‏خورد بلکه صبر مى‏کرد تا معتدل شود، میل مى‏کرد. به‏وقت‏خوردن از آن قسمت ظرف که مقابلش بود غذا مى‏خورد. هیچگاه‏در حال راه رفتن غذا نمى‏خورد. و هیچ وقت‏شام نخورده‏نمى‏خوابید. همواره به اندازه غذا مى‏خورد و از پرخورى پرهیزمى‏کرد. بعد از غذا خوردن خلال مى‏کرد.
عبادت
امام صادق(ع) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارج‏نبود: یا روزه داشت، یا نماز مى‏خواند و یا ذکر مى‏گفت. چون‏روزه مى‏گرفت‏بوى خوش به کار مى‏برد و بعد از ماه رمضان بى‏درنگ‏زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را مى‏پرداخت.
شبهاى قدر را اگرچه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش وعبادت مى‏گذراند. چون نیمه شب براى خواندن نماز شب بر مى‏خاست‏با صداى بلند ذکر مى‏گفت و دعا مى‏خواند تا اهل خانه بشنوند وهرکس بخواهد براى عبادت برخیزد. هنگامى که ماموران حکومت‏براى دستگیرى وى شبانه از دیوار منزلش وارد مى‏شدند، او را درحال راز و نیاز با تواناى بى‏همتا یافتند. آن گرامى ذکر رکوع وسجود را بسیار تکرار مى‏کرد.
امام صادق(ع) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر مى‏دانست. از این رو به‏گاه نیایش مجذوب خداوند مى‏شد. مالک‏بن انس مى‏گوید: «با امام صادق بر او درود خداى باد حج‏گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه مى‏کوشید تا لبیک بگوید، صدایش درگلو مى‏ماند و چنان حالتى به او دست مى‏داد که نزدیک بود ازمرکبش به زیر افتد. گفتم: چاره‏اى نیست‏باید لبیک گفت. فرمود:
چگونه جرات کنم لبیک بگویم، مى‏ترسم خداوند بگوید: «نه‏لبیک‏» چون زبان به لبیک مى‏گشود، آن قدر آن را تکرار مى‏کرد که‏نفسش بند مى‏آمد. قرآن را بسیار بزرگ مى‏داشت و آن را در چهارده‏بخش قرائت مى‏فرمود.
برنامه زندگى
کار
امام صادق(ع) در زندگى برنامه‏اى منظم داشت و هرکارى را به‏موقع انجام مى‏داد; چنانکه خود فرمود: «بى حیا بى ایمان است وبى برنامه بى چیز» مجلس درس و بحث و مناظره‏ها و مذاکرات علمى‏با شاگردان، یاران و سران مذاهب دیگر وقت معینى داشت وپرداختن به امور زندگى و کار در مزرعه و باغ نیز وقت‏خاص خودش‏را.
آن حضرت یاران و پیروان خود را به کسب مال حلال تشویق مى‏کرد واز آنان مى‏خواست که در کار خود کوشا باشند و از هرگونه تنبلى‏و کسالت دورى کنند. کار کردن و تجارت را موجب عزت و سربلندى‏انسان مى‏دانست و مى‏فرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزت‏خود بروید.» ولى تاکید مى‏کرد که تجارت باید سالم باشد و کسب‏در آمد از راههاى درست و مشروع باشد.
آن گرامى هرگونه کوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود وخانواده، حج و زیارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم کردن را تلاش‏براى آخرت مى‏دانست نه دنیا. تنها به کار و کوشش سفارش نمى‏کرد،بلکه خود نیز کار مى‏کرد و در روزهاى بسیار گرم تابستان، عرق‏ریزان در مزرعه و باغ خود کار مى‏کرد. باغش را بیل مى‏زد وآبیارى مى‏کرد. یکى از یارانش مى‏گوید: «آن حضرت را در باغش‏دیدم، پیراهنى تنگ، زبر و خشن در برو بیل در دست‏باغ راآبیارى مى‏کرد و عرق از سرو صورتش سرازیر بود. گفتم: «اجازه‏بفرمایید من کار را انجام دهم.» فرمود: «من کسى را دارم که‏این کارها را انجام دهد، ولى دوست دارم که مرد در راه به دست‏آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که‏من در پى روزى حلال هستم. » یکى از یارانش که آن حضرت را در یک‏روز بسیا گرم تابستان دید که کار مى‏کند، معترضانه گفت:
«فدایت‏شوم، شما با مقام والایى که نزد خداوند دارى وخویشاوندى نزدیکى که با پیغمبر دارى، در چنین روزى، این گونه‏سخت کار مى‏کنى؟» امام(ع) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بیرون‏آمدم تا از چون تویى بى‏نیاز شوم.» امام صادق(ع) هم خود کارمى‏کرد و هم غلامان و خدمتکاران خود را به کار وا مى‏داشت و هم‏کارگران روز مزد را به کار مى‏گرفت. هر وقت کارگرى را به کارمى‏گرفت پیش از خشک شدن عرقش مزدش را مى‏پرداخت. هنگام برداشت‏خرما هم در جمع‏آورى آن کمک مى‏کرد و هم در وزن کردن آن. و هم‏به هنگام فروش و تقسیم بر فقرا و نیازمندان.
تجارت
امام صادق(ع) نه تنها پیروان و یارانش را به کارهاى درست وتجارت صحیح تشویق مى‏کرد بلکه خود نیز گاهى به تجارت مى‏پرداخت.اما نه به دست‏خویش. بلکه سرمایه‏اش را در اختیار کارگزاران وافراد مطمئن قرار مى‏داد تا با آن تجارت کنند. چون مى‏شنید که‏سودى برده و روزى به او رسیده شادمان مى‏شد. با این حال برتجارت سالم بسیار تاکید داشت و هنگامى که کارپرداز وى مصادف‏که با سرمایه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى کلان باز گشت‏فرمود: «این سود خیلى زیاد است‏با کالاها چه کردید که چنین‏سود هنگفتى به دست آوردید؟» مصادف پاسخ داد: «چون به مصرنزدیک شدیم از کاروانهاى که از مصر مى‏آمدند از وضع کالاى خویش‏پرسیدیم. دانستیم که این کالا مورد نیاز مردم مصر است و دربازار آنجا بسیار نایاب است. از این رو با هم پیمان بستیم که‏کالایمان را جز در برابر هریک دینار سرمایه یک دینار سود، کمترنفروشیم، این بود که سود زیادى بردیم.»
امام(ع) فرمود:«سبحان الله، علیه مسلمانان هم پیمان مى‏شوید که کالایتان راجز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود کمتر نفروشید!»سپس اصل سرمایه‏اش را برداشت و فرمود: «من را به این سودنیازى نیست. اى مصادف، چکاچک شمشیرها از کسب روزى حلال آسان‏تراست.» چون امام(ع) این گونه سود بردن را اجحاف در حق‏مسلمانان مى‏دانست‏به کارگزار خود اعتراض کرد و از آن سود چیزى‏بر نگرفت.

تبلیغات