امام هشتم و ولایت عهدى
آرشیو
چکیده
متن
دارالتلاوه حرم حضرت معصومه(س) یک پایگاه فرهنگى است که درتابستان77 گروهى از دانش آموزان از برنامههاى آن استفادهکردند. این مرکز در تابستان امسال مسابقهاى فرهنگى بیندانشآموزان در زمینه ولایت عهدى امام رضا(ع) برگزار کرد. سهمتن جالب زیر از مقالات برگزیده آن مسابقه انتخاب شده است.
ماهنامه کوثر
براى بررسى دقیق و فهمیدن موضوع ولایت عهدى حضرت رضا(ع) بایدبه زمانهاى پیشتر برگشت زیرا تصمیم مامون، تصمیمى عجولانه ویکروزه نبود، مامون بنا بر نقل تاریخ دانشمندترین و عاقلترینخلیفه عباسى بود. و مىبایستبراى این تصمیم خود که مسلما خشمعباسیان را در بر داشت فکرى عاقلانه کرده باشد و سپس آن را طىمراحلى به اجرا در آورده باشد.
خلفاى زمان حضرت رضا(ع) هارون الرشید193-183 ه ق محمد امین193189 ه ق عبدالله مامون203-198 ه ق حضرت امام رضا(ع)در مدت 20 سال امامت پر بار خویش با سه تن از خلفاى ظالم بنىعباس هم دوره بودند. 10 سال با هارون، پنجسال با امین و پنجسال آخر را نیز با مامون عباسى. در 10 سالى که هارون زندهبود، به خاطر به شهادت رساندن حضرت کاظم(ع) و دیدن عواقب آنتا حدودى دست از اذیت و آزار حضرت برداشت. در این سالها کهحضرت در مدینه حضور داشتند، از این فرصت استفاده کرده و امرامامتخویش را آشکار ساختند به صورتیکه حتى عدهاى از شیعیانبرجان امام بیمناک شدند. اما هارون نمىتوانست قصد سوئى نسبتبه امام داشته باشد.
در سال193 ه ق هارون براى سرکوب نمودن قیامى که در اطرافخراسان بوجود آمده بود شخصا به آن منطقه رفته، اما پس ازفرونشاندن قیام عمرش به سرآمد و به دیار عقبى شتافت. هارونبراى خلافت پس از خود امین پسر کوچکتر خود را در نظر گرفته بودو پسر بزرگتر خود مامون را ولى عهد دوم قرار داده بود.
گفتیم که امین کوچکتر از مامون بود اما پدر او را به عنوانولى عهد اول برگزید، باید دید علت این انتخاب چه بوده است؟
محمد امین از طرف مادرش زبیده یک عرب اصیل و عباسى محض بود.
زبیده یکى از زنان سرشناس عباسیان، نوه منصور دوانقى بود و برروى هارون تاثیر فراوانى داشت. مربى و سر پرست امین از افرادبا نفوذ در بارگاه هارون بودند و اصولا امین از پشتوانه قوىعباسیان و برامکه برخوردار بود. اما عبدالله مامون که نزدیکیکماه بزرگتر از برادرش بود، طى یک برنامه بسیار زننده اززشترین و کثیفترین کنیز آشپزخانه هارون به دنیا آمد و سپسمادر خود را از دست داد. علاوه بر این مادر مامون یک کنیزایرانى بود و ایرانیان در آن زمان در بین عباسیان نام و یادخوبى نداشتند و همچنین مربى و سرپرست مامون نیز از نفوذکمترى بر خور دار بودند، این عوامل باعث مىشد تا علم و هوشمامون نادیده گرفته شود و امین که از هر دو سو عرب اصیل بهشمار مىرفتبه عنوان خلیفه پس از هارون معرفى شود.
شبى که هارون در طوس در گذشت، مردم با پسر او «محمد امین»در بغداد، مرکز حکومتبیعت کردند و مامون به مانند زمان پدر،همچنان والى خراسان بود. اما امین پس از چند روز که خلافتشمىگذشت تصمیم گرفتبرادرش را از ولى عهدى خلع کرده و پسرشموسى را به جاى او منصوب کند. این امر گرچه با مخالفت مشاورینامین مواجه شد، اما امین، سرانجام آن را عملى کرد و اعلامنمود، برادرش را از خلافتبرکنار کرده است. در برابر این رفتارمامون نیز امین را از خلافتخلع کرد و این عمل سرآغاز یک دورهدرگیرى شدید بین دو برادر بود که به مدت پنجسال طول کشید. درواقع پنجسال خلافت امین به جنگ با برادر براى تثبیتخلافتخودگذشت. بنابراین نمىتوانست مزاحمت زیادى براى حضرت رضا(ع)ایجاد کند. در واقع آزادترین زمان براى حضرت را مىتوان ایندوره نامید. دورهاى که عباسیان سرگرم جنگ داخلى خود بودند واز آل على(ع) تقریبا غافل شدند. حضرت در این مدت در مدینه بهارشاد مردم پرداختند.
درگیرى بین دو برادر و سپاه عرب و سپاه ایرانى، پنجسال بهطول انجامید و سرانجام مامون توانستبا کمک ایرانیان بربرادر خود چیره شده و پیروز گردد. امین کشته شد و به دستورمامون سر او را از بدن جدا کردند و در شهرها گرداندند وآنگاه بر سردر کاخ مامون آویزان نمودند تا هر فردى که واردکاخ مىشود قبل از ورود بر آن سر بى حرمتى کند. و روشن است کهاین اعمال تا چه حد خشم اعراب بویژه عباسیان طرفدار امین رابرانگیخته بود. کینه و نفرت عباسیان نسبتبه مامون، پس ازاین وقایع، چند برابر شد. اما به هر صورت مامون خلیفه عباسىبه شمار مىآمد و مى بایست در بین مسلمین براى خود اقتدا ونفوذ کسب کند. مامون خود به این امر واقف بود. بنا براین ازهمان سالهاى خلافت پدر سعى در کسب وجهه در میان مردم مىکرد. اوهرگاه عیش و عشرت امین را مىدید به عبادت و مردم دارىمىپرداخت و تلاش مىکرد در علوم مختلف وارد شود و دانش اندوزىکند. حال با کشتن برادر این سابقه ذهنى مردم از مامون خرابشده و او در صدد اصلاح شخصیتخود در میان مردم است. با استقرارمامون بر اریکه قدرت و آغاز خلافت او بازندگى تقریبا آرامامام رضا(ع) ورق خورد و حضرت در این پنجسالى که با مامون همعصر بودند زحمات فراوانى را متحمل شدند. مامون نیز مانندخلفاى پیشین از وجود امام و محبوبیت ایشان در میان مردم اطلاعداشته و ناراحتبود. اما او که روشى شیعه پسند در میانایرانیان بویژه خراسان در پیش گرفته بود، نمىتوانستبا حضرتهمان رفتار خشن پدرانش را انجام دهد و او را به زندان افکند.
به همین خاطر فکرى دیگر را به اجرا در آورد.
مامون حربه آخر را به کار بست. کارى که در میان خلفاى پیش ازاو، معمول نبود و آن، دعوت از امام(ع) به مقر خلافت و اظهارلطف به ایشان و پیشنهاد خلافتیا دادن ولى عهدى به ایشان بود.
سئوالى که در پیش مىآید این است که مامون فقط به همین منظوردستبه این کار زد. او مىتوانست همانند پدرش هارون، حضرت رادر مدینه آزاد بگذارد و او را به مقر خلافت نکشاند. بهتر استمشکلات و موقعیت دشوار مامون را بررسى کنیم.
مشکلات و موقعیت دشوار مامون
الف گفته شد که پس از آشکار شدن قیام عباسیان که با بهانهانتقام خونهاى ریخته شده اهل بیت و برگشتبه سیره حضرترسول(ص) همراه بود، آنهایى که از ظلم و ستم بنىامیه ومروانیان به تنگ آمده بودند، دل به حکومتى سپردند که پس ازامویان به روى کار مىآید ولى در حین پیروزى و پس از به دستگرفتن زمام خلافت مسلمین فهمیدند که عباسیان نیز دل به مردمنسوزاندهاند و فقط در فکر قدرت و تاج و تختبودهاند. سفاح کهدر خون ریزى زیاد این لقب را یافت، حجاج که همه از شمشیرش بیشاز شلاق عمر مىترسیدند، ابومسلم که در خراسان عربى را باقىنگذارد. و اعمال دیگر عمال حکومت عباسى نشان از آن بود کهعباسیان هم کفه دیگر ترازوى ظلم و ستم هستند و با امویان درستم کردن برابرى مىکنند. این بود که نارضایتى مردم را برانگیخت و کمکم قیامها و شورشها آغاز شد.
ب در این میان علویان از دشمنان سرسختبنى عباس بودند،زیرا، اینان قیامها را از زمینه حق شروع مىکردند و همواره ازغصب خلافتبه حق اهل بیت(ع) سخن مىگفتند. علویان و به طور عمومشیعیان به حکم اینکه خود را صاحب حق خلافت و رهبرى مسلمینمىدانستند به خلافت هیچ یک از این ستمگران رضایت نمىدادند و درهر موقعیتى قیام خود را علنى مىکردند و همواره خطرى براىدستگاه خلافتبودند اما این قیامها در زمان مامون افزایش یافتو علویان از زمینه جنگ بین دو برادر و کشته شدن امین به دستخلیفه عباسى (مامون) استفاده کرده و قیام مىکردند. به نقلتاریخ در بیشتر مناطق سرزمین اسلامى قیامهایى آغاز شد.
ج البته واضح است که این مشکلات کم و بیش براى دیگر خلفاىعباسى نیز بود اما حادثهاى که سبب شد این مشکلات در زمانمامون خود را بیشتر نشان دهد، از دست دادن پشتوانه سیاسىهمیشگى خلفا یعنى عباسیان و جامعه عرب بود. ذکر شد که ماموناز اول در بین اعراب و عباسیان محبوبیتى نداشت و پس از کشتنبرادر و بى حرمتى نسبتبه او، ناخشنودى عباسیان از خلیفه صدچندان شد و مامون نمىتوانستبر قدرت و حمایت عباسیان تکیهکند تا بر علویان پیروز شود.
د وجود امامان معصوم (علیهمالسلام)همواره خطر بزرگى براىخلفا به حساب مىآمد و آنگاه که مقر خلافت از محل زندگى معصومین(علیهمالسلام) دورتر مىشد این خطر را بزرگتر مىنمود. با توجهبه این نکته که خلفاى جور همیشه از نفوذ معنوى و فرهنگىامامان شیعه (علیهمالسلام)بیمناک بودند و هر خلیفهاى بر اساسسیاست ننگین خودش با امام زمان خود بر خورد مىکرد.
بر این مبنا، مامون که مىدانستحضرت طى پانزده سال امامتخوددر زمان هارون و امین در مدینه افراد زیادى را راهنمایى کردهو مردم مدینه و اطراف آن دل به حضرت بستهاند، مىبایست تدبیرىنیز براى وجود حضرت امام رضا(ع) بیندیشد. با دقتبیشتر مىتوانفهمید که براى مامون هیچ پایگاهى در میان مردم باقى نماندهبود و شورشهاى عمومى علویان نیز پایههاى حکومت را مىلرزاند،زیرا قدرتى در اختیار نداشت تا قیامها را فرو نشاند.
پس مامون باید تدبیر اساسى و بنیادى مىاندیشید تا بتواند همقیام علویان را خاموش کند و سپس به فکر جلب اعتماد بنى عباسباشد و در این میان نیز خطر نفوذ شخصیتبزرگ خاندان اهل بیت(ع) را نیز از میان بردارد. بنا بر این تصمیم گرفت، فردى راکه در میان علویان از قدرت معنوى و محبوبیت زیادى برخور داراست، به خود و دستگاه حکومتى عباسى نزدیک کند و این کار را بهمعنى گرفتن اعتراف از علویان مبنى بر مشروعیتحکومت عباسیانانجام دهد. در این هنگام علویان خلع سلاح شده و دست از اعتراضبر حکومتبر خواهند داشت و دست کم اینکه محبوبیتخود را درمیان مردم به عنوان مبارزه کننده با ستم و ستمگران، از دستخواهند داد. مامون در انجام سیاست ننگین خود اشتباه نکرد وبا یک دعوت به دو هدف خود جامه عمل پوشاند. با دعوت از امامعلى بن موسىالرضا(ع) هم مىتوانست علویان را ساکت کند و همامام را به مقر خلافتخود آورده او را از نزدیک زیر نظر بگیردو اجازه هر نوع فعالیتى را از ایشان سلب کند.
چرا امام هشتم ولایت عهدى را پذیرفت ؟
معصومه شیرى / دبیرستان کوثر
1 امام به این حقیقت پى برده بود که در صورت امتناع بهایى کهباید بپردازد تنها جان خودش نیستبلکه علویان و دوستدارانشهمه در معرض خطر واقع مىشوند.
2 بر امام لازم بود جان خود و شیعیان را از گزندها برهاند.
زیرا لازم بود اینان باقى بمانند و براى مردم در مشکلات رهبر ومقتدا باشند.
3 در آن زمان موج فکرى و فرهنگى بیگانه بر همهجا چیره شدهبود و با خود ارمغان کفر و الحاد در قالب بحثهاى فلسفى وتردید نسبتبه خدا شناسى مىآورد. پس امام و دست پروردگان اوباید زنده مىماندند تا امت را نجات دهند.
4 مردم باید اهل بیت را حاضر در صحنه سیاست مىدیدند و به دستفراموشى نمىسپردند تا که گمان نکنند آن گونه که شایع است اهلبیت علما و فقهایىاند که در عمل هرگز به کار ملت نمىآیند.
5 از زمان حضرت على(ع) تا زمان امام هشتم(ع) که امامان شیعهاز صحنه سیاست و خلافت کنار زده شده بودند و روز به روزفشارهاى وارد بر شیعیان و سادات علوى شدت یافته و عرصه برآنها تنگ شده بود. فرصت ولایتعهدى، زمانى مناسب بود تا ازفشارى که در گذشته بر شیعیان در درون زندانها و شهادتگاههاوارد مىشد کاسته شود و گشایشى نسبى در امور شیعیان پدید آید.
اینها که گفتیم هرگز دلیلى بر میل باطنى امام بر پذیرفتنولیعهدى نمىباشد چرا که امام مىدانست از دسیسههاى مامون ودارو دستهاش در امان نخواهد بود و گذشته از جانش، مقامش نیزتا مرگ مامون پایدار نخواهد بود. امام بخوبى درک مىکرد کهمامون به هر وسیلهاى در نابودى وى جسمى یا معنوى برخواهد آمد.
موضع گیرى در تعیین شروط
امام براى پذیرفتن ولایتعهدى شروطى قایل شد که طى آنها ازمامون چنین خواسته بود: «امام هرگز کسى را بر مقامى نگماردو نه کسى را عزل و نه رسم و سنتى را نقض کند و نه چیزى از وضعموجود را دیگرگون سازد و از دور مشاور در امر حکومتباشد. »
مامون همه شرایط را پذیرفت. امام بر پارهاى از اهداف مامونخط بطلان کشید، زیرا اتخاذ چنین موضعى منفى دلیل گویایى بود برامور زیر:
الف متهم ساختن مامون به برانگیختن شبههها و ابهامهاىبسیارى در ذهن مردم.
ب اعتراض نکردن به قانونى بودن سیستم حکومتى مامون.
پ سیستم موجود هرگز نظر امام را به عنوان یک نظام حکومتىدرست تامین نمىکرد.
ت مامون بر خلاف نقشههایى که در سر داشت دیگر با قبول شروطفوق نمىتوانست کارهایى رابه دست امام انجام دهد.
ث امام هرگز حاضر نبود تصمیمهاى قدرت حاضر را اجرا سازد.
ج نهایت پارسایى و زهد امام که با جعل این شروط به همگان آنرا اثبات کرد. آنان که امام را به خاطر پذیرفتن ولیعهدى بهدنیا دوستى متهم مىکردند با توجه به این شروط متقاعد گردیدندکه بالاتر از این حد درجهاى از زهد قابل تصور نیست. امام نهتنها پیشنهاد خلافت و ولیعهدى را رد کرده بود بلکه پس از اجباربه پذیرفتن ولیعهدى، با قبولاندن این شروط به مامون خود راعملا از صحنه سیاست دور نگاه داشت.
انتقام وحشتناک
مامون عباسى از اعمال امام رضا(ع) سخت آشفته شده بود. اوبه این اندازه از چیزى یا که کسى بدش نمىآید. در موذى گرى وبدجنسى غرق است. هراسناک و گریزان است. دو گانگى در اخذ تصمیماز سیمایش، رنگ چهرهاش پیداست. بالاخره تصمیم مىگیرد و با مشتگره کرده بر ستون گچى کاخ ضربه مىزند. دانههاى آبدار و عقیقرنگ انار در پیش ذهن او زیر و رو مىشود. بهترین راه را درمسموم ساختن امام مىبیند. باید اضافه کنیم که خود امام نیزبارها شهادت خود را توسط مامون پیش بینى کرده بودند. در اینزمینه سه دسته روایت وجود دارد:
1 آن دسته از روایات که از زبان پیامبر(ص) و ائمه نقل شده وحاکى از شهید شدن امام رضا(ع) در طوس است. در این باره پنجحدیث وارد شده است.
2 آن دسته از روایات که خود امام رضا(ع) نقل کردهاند و بهشهادت خود توسط مامون اشاره کردهاند.
3 آن دسته از روایات که به تشریح چگونگى سم خورانىپرداختهاند. این روایات بسیارند که بنا به تحقیق به افراد زیرمنتهى مىشوند:
1 ابوالصلت عبدالسلام هروى
2 هرثمه بن اعین
3 على بن حسین کاتب
4 ریان بن شبیب
5 محمد بن جهم
6 عبدالله بن بشیر
سر انجام در آخر سفر سال203 هجرى قمرىامام رضا(ع) به شهادترسید و مشعل امامت در دستان کوچک امام جواد(ع) قرار گرفت.
ارشاد مفید، ص 290.
گفتگوى مامون با امام در زمینه ولى عهدى
معصومه صادقى/ دبیرستان کوثر
پس از ورود امام به مرو مامون پیام فرستاد که مىخواهماز خلافت کنارهگیرى کنم و این کار را به شما واگذارم. نظر شماچیست؟ امام نپذیرفت. مامون بار دیگر پیغام داد چون پیشنهاداول مرا نپذیرفتید ناچار باید ولایتعهدى مرا بپذیرید. امام بهشدت از پذیرفتن این پیشنهاد نیز خود دارى کرد. مامون امام رانزد خود طلبید و با او خلوت کرد. «فضل بن سهل ذوالریاستین»نیز در آن مجلس بود.
مامون گفت: نظر من این است که خلافت و امور مسلمانان را بهشما واگذارم. امام قبول نکرد. مامون پیشنهاد ولایتعهدى راتکرار کرد باز امام از پذیرش آن ابا فرمود.مامون گفت: «عمربن خطاب» براى خلافتبعد از خود شورایى با عضویتشش نفر تعیینکرد ویکى از آنان جد شما على بن ابیطالب بود. مامون با بیاناین مطلب تلویحا امام را تهدید به مرگ کرد و امام ناچار و بااکراه و اجبار ولیعهدى را پذیرفت و فرمود:
«ولایتعهدى را مىپذیرم به شرط آنکه آمرو ناهى و مفتى و قاضىنباشم و کسى را عزل و نصب نکنم و چیزى را تبدیل و تغییرندهم.» و مامون همه این شرایط را پذیرفت و بدین ترتیبولایتعهدى خود را بر امام تحمیل کرد تا با این توطئه هم امامرا زیر نظر داشته باشد که نتواند مردم را به سوى خویش بخواندو هم علویان و شیعیان را آرام سازد، و پایههاى حکومتخود راتحکیم بخشد.
«ریان بن صلت» مىگوید: خدمت امام رضا(ع) رفتم وعرض کردم اى فرزند پیامبر برخى مىگویند شما ولیعهدى مامون راقبول نمودهاید با آنکه نسبتبه دنیا اظهار زهد و بىرغبتىمىفرمائید.
امام فرمود: «خدا گواه است که این کار خوشایند من نبود امامیان پذیرش ولیعهدى و کشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذیرفتم...
آیا نمىدانید که «یوسف» پیامبر خدا بود و چون ضرورت پیداکردکه خزانه دار عزیز مصر شود پذیرفت، اینک نیز ضرورت اقتضا کردکه من مقام ولیعهدى را به اکراه و اجبار بپذیرم. اضافه بر اینمن داخل این کار نشدم مگر مانند کسى که از آن خارج است. (یعنىبا شرایطى که قرار دادم مانند آنست که مداخله نکرده باشم) بهخداى متعال شکایت مىکنم و از او یارى مىجویم.»
«محمد بنعرفه» مىگوید: به امام عرض کردم: «اى فرزندپیامبر خدا! چراولیعهدى را پذیرفتى؟» فرمود: «به همان دلیل که جدم على(ع)را وادار کردند در آن شورا شرکت کند.»
«یاسر خادم» مىگوید:
پس از آنکه امام ولایتعهدى را قبول کرده بود، او را دیدمدستهایش را به سوى آسمان بلند کرده مىگفت: «خدا یا تو مىدانىکه من به ناچار و با اکراه پذیرفتم، پس مرا مواخذه مکن همچنانکه بنده و پیامبرت یوسف را مواخذه نکردى هنگامىکه ولایتمصر را پذیرفت.»
و نیز به یکى از خواص خود که از ولایتعهدى امام خوشحال بود فرمود:
«خوشحال نباش، این کار به انجام نخواهد رسید و به این حالنخواهد ماند.»
ماهنامه کوثر
براى بررسى دقیق و فهمیدن موضوع ولایت عهدى حضرت رضا(ع) بایدبه زمانهاى پیشتر برگشت زیرا تصمیم مامون، تصمیمى عجولانه ویکروزه نبود، مامون بنا بر نقل تاریخ دانشمندترین و عاقلترینخلیفه عباسى بود. و مىبایستبراى این تصمیم خود که مسلما خشمعباسیان را در بر داشت فکرى عاقلانه کرده باشد و سپس آن را طىمراحلى به اجرا در آورده باشد.
خلفاى زمان حضرت رضا(ع) هارون الرشید193-183 ه ق محمد امین193189 ه ق عبدالله مامون203-198 ه ق حضرت امام رضا(ع)در مدت 20 سال امامت پر بار خویش با سه تن از خلفاى ظالم بنىعباس هم دوره بودند. 10 سال با هارون، پنجسال با امین و پنجسال آخر را نیز با مامون عباسى. در 10 سالى که هارون زندهبود، به خاطر به شهادت رساندن حضرت کاظم(ع) و دیدن عواقب آنتا حدودى دست از اذیت و آزار حضرت برداشت. در این سالها کهحضرت در مدینه حضور داشتند، از این فرصت استفاده کرده و امرامامتخویش را آشکار ساختند به صورتیکه حتى عدهاى از شیعیانبرجان امام بیمناک شدند. اما هارون نمىتوانست قصد سوئى نسبتبه امام داشته باشد.
در سال193 ه ق هارون براى سرکوب نمودن قیامى که در اطرافخراسان بوجود آمده بود شخصا به آن منطقه رفته، اما پس ازفرونشاندن قیام عمرش به سرآمد و به دیار عقبى شتافت. هارونبراى خلافت پس از خود امین پسر کوچکتر خود را در نظر گرفته بودو پسر بزرگتر خود مامون را ولى عهد دوم قرار داده بود.
گفتیم که امین کوچکتر از مامون بود اما پدر او را به عنوانولى عهد اول برگزید، باید دید علت این انتخاب چه بوده است؟
محمد امین از طرف مادرش زبیده یک عرب اصیل و عباسى محض بود.
زبیده یکى از زنان سرشناس عباسیان، نوه منصور دوانقى بود و برروى هارون تاثیر فراوانى داشت. مربى و سر پرست امین از افرادبا نفوذ در بارگاه هارون بودند و اصولا امین از پشتوانه قوىعباسیان و برامکه برخوردار بود. اما عبدالله مامون که نزدیکیکماه بزرگتر از برادرش بود، طى یک برنامه بسیار زننده اززشترین و کثیفترین کنیز آشپزخانه هارون به دنیا آمد و سپسمادر خود را از دست داد. علاوه بر این مادر مامون یک کنیزایرانى بود و ایرانیان در آن زمان در بین عباسیان نام و یادخوبى نداشتند و همچنین مربى و سرپرست مامون نیز از نفوذکمترى بر خور دار بودند، این عوامل باعث مىشد تا علم و هوشمامون نادیده گرفته شود و امین که از هر دو سو عرب اصیل بهشمار مىرفتبه عنوان خلیفه پس از هارون معرفى شود.
شبى که هارون در طوس در گذشت، مردم با پسر او «محمد امین»در بغداد، مرکز حکومتبیعت کردند و مامون به مانند زمان پدر،همچنان والى خراسان بود. اما امین پس از چند روز که خلافتشمىگذشت تصمیم گرفتبرادرش را از ولى عهدى خلع کرده و پسرشموسى را به جاى او منصوب کند. این امر گرچه با مخالفت مشاورینامین مواجه شد، اما امین، سرانجام آن را عملى کرد و اعلامنمود، برادرش را از خلافتبرکنار کرده است. در برابر این رفتارمامون نیز امین را از خلافتخلع کرد و این عمل سرآغاز یک دورهدرگیرى شدید بین دو برادر بود که به مدت پنجسال طول کشید. درواقع پنجسال خلافت امین به جنگ با برادر براى تثبیتخلافتخودگذشت. بنابراین نمىتوانست مزاحمت زیادى براى حضرت رضا(ع)ایجاد کند. در واقع آزادترین زمان براى حضرت را مىتوان ایندوره نامید. دورهاى که عباسیان سرگرم جنگ داخلى خود بودند واز آل على(ع) تقریبا غافل شدند. حضرت در این مدت در مدینه بهارشاد مردم پرداختند.
درگیرى بین دو برادر و سپاه عرب و سپاه ایرانى، پنجسال بهطول انجامید و سرانجام مامون توانستبا کمک ایرانیان بربرادر خود چیره شده و پیروز گردد. امین کشته شد و به دستورمامون سر او را از بدن جدا کردند و در شهرها گرداندند وآنگاه بر سردر کاخ مامون آویزان نمودند تا هر فردى که واردکاخ مىشود قبل از ورود بر آن سر بى حرمتى کند. و روشن است کهاین اعمال تا چه حد خشم اعراب بویژه عباسیان طرفدار امین رابرانگیخته بود. کینه و نفرت عباسیان نسبتبه مامون، پس ازاین وقایع، چند برابر شد. اما به هر صورت مامون خلیفه عباسىبه شمار مىآمد و مى بایست در بین مسلمین براى خود اقتدا ونفوذ کسب کند. مامون خود به این امر واقف بود. بنا براین ازهمان سالهاى خلافت پدر سعى در کسب وجهه در میان مردم مىکرد. اوهرگاه عیش و عشرت امین را مىدید به عبادت و مردم دارىمىپرداخت و تلاش مىکرد در علوم مختلف وارد شود و دانش اندوزىکند. حال با کشتن برادر این سابقه ذهنى مردم از مامون خرابشده و او در صدد اصلاح شخصیتخود در میان مردم است. با استقرارمامون بر اریکه قدرت و آغاز خلافت او بازندگى تقریبا آرامامام رضا(ع) ورق خورد و حضرت در این پنجسالى که با مامون همعصر بودند زحمات فراوانى را متحمل شدند. مامون نیز مانندخلفاى پیشین از وجود امام و محبوبیت ایشان در میان مردم اطلاعداشته و ناراحتبود. اما او که روشى شیعه پسند در میانایرانیان بویژه خراسان در پیش گرفته بود، نمىتوانستبا حضرتهمان رفتار خشن پدرانش را انجام دهد و او را به زندان افکند.
به همین خاطر فکرى دیگر را به اجرا در آورد.
مامون حربه آخر را به کار بست. کارى که در میان خلفاى پیش ازاو، معمول نبود و آن، دعوت از امام(ع) به مقر خلافت و اظهارلطف به ایشان و پیشنهاد خلافتیا دادن ولى عهدى به ایشان بود.
سئوالى که در پیش مىآید این است که مامون فقط به همین منظوردستبه این کار زد. او مىتوانست همانند پدرش هارون، حضرت رادر مدینه آزاد بگذارد و او را به مقر خلافت نکشاند. بهتر استمشکلات و موقعیت دشوار مامون را بررسى کنیم.
مشکلات و موقعیت دشوار مامون
الف گفته شد که پس از آشکار شدن قیام عباسیان که با بهانهانتقام خونهاى ریخته شده اهل بیت و برگشتبه سیره حضرترسول(ص) همراه بود، آنهایى که از ظلم و ستم بنىامیه ومروانیان به تنگ آمده بودند، دل به حکومتى سپردند که پس ازامویان به روى کار مىآید ولى در حین پیروزى و پس از به دستگرفتن زمام خلافت مسلمین فهمیدند که عباسیان نیز دل به مردمنسوزاندهاند و فقط در فکر قدرت و تاج و تختبودهاند. سفاح کهدر خون ریزى زیاد این لقب را یافت، حجاج که همه از شمشیرش بیشاز شلاق عمر مىترسیدند، ابومسلم که در خراسان عربى را باقىنگذارد. و اعمال دیگر عمال حکومت عباسى نشان از آن بود کهعباسیان هم کفه دیگر ترازوى ظلم و ستم هستند و با امویان درستم کردن برابرى مىکنند. این بود که نارضایتى مردم را برانگیخت و کمکم قیامها و شورشها آغاز شد.
ب در این میان علویان از دشمنان سرسختبنى عباس بودند،زیرا، اینان قیامها را از زمینه حق شروع مىکردند و همواره ازغصب خلافتبه حق اهل بیت(ع) سخن مىگفتند. علویان و به طور عمومشیعیان به حکم اینکه خود را صاحب حق خلافت و رهبرى مسلمینمىدانستند به خلافت هیچ یک از این ستمگران رضایت نمىدادند و درهر موقعیتى قیام خود را علنى مىکردند و همواره خطرى براىدستگاه خلافتبودند اما این قیامها در زمان مامون افزایش یافتو علویان از زمینه جنگ بین دو برادر و کشته شدن امین به دستخلیفه عباسى (مامون) استفاده کرده و قیام مىکردند. به نقلتاریخ در بیشتر مناطق سرزمین اسلامى قیامهایى آغاز شد.
ج البته واضح است که این مشکلات کم و بیش براى دیگر خلفاىعباسى نیز بود اما حادثهاى که سبب شد این مشکلات در زمانمامون خود را بیشتر نشان دهد، از دست دادن پشتوانه سیاسىهمیشگى خلفا یعنى عباسیان و جامعه عرب بود. ذکر شد که ماموناز اول در بین اعراب و عباسیان محبوبیتى نداشت و پس از کشتنبرادر و بى حرمتى نسبتبه او، ناخشنودى عباسیان از خلیفه صدچندان شد و مامون نمىتوانستبر قدرت و حمایت عباسیان تکیهکند تا بر علویان پیروز شود.
د وجود امامان معصوم (علیهمالسلام)همواره خطر بزرگى براىخلفا به حساب مىآمد و آنگاه که مقر خلافت از محل زندگى معصومین(علیهمالسلام) دورتر مىشد این خطر را بزرگتر مىنمود. با توجهبه این نکته که خلفاى جور همیشه از نفوذ معنوى و فرهنگىامامان شیعه (علیهمالسلام)بیمناک بودند و هر خلیفهاى بر اساسسیاست ننگین خودش با امام زمان خود بر خورد مىکرد.
بر این مبنا، مامون که مىدانستحضرت طى پانزده سال امامتخوددر زمان هارون و امین در مدینه افراد زیادى را راهنمایى کردهو مردم مدینه و اطراف آن دل به حضرت بستهاند، مىبایست تدبیرىنیز براى وجود حضرت امام رضا(ع) بیندیشد. با دقتبیشتر مىتوانفهمید که براى مامون هیچ پایگاهى در میان مردم باقى نماندهبود و شورشهاى عمومى علویان نیز پایههاى حکومت را مىلرزاند،زیرا قدرتى در اختیار نداشت تا قیامها را فرو نشاند.
پس مامون باید تدبیر اساسى و بنیادى مىاندیشید تا بتواند همقیام علویان را خاموش کند و سپس به فکر جلب اعتماد بنى عباسباشد و در این میان نیز خطر نفوذ شخصیتبزرگ خاندان اهل بیت(ع) را نیز از میان بردارد. بنا بر این تصمیم گرفت، فردى راکه در میان علویان از قدرت معنوى و محبوبیت زیادى برخور داراست، به خود و دستگاه حکومتى عباسى نزدیک کند و این کار را بهمعنى گرفتن اعتراف از علویان مبنى بر مشروعیتحکومت عباسیانانجام دهد. در این هنگام علویان خلع سلاح شده و دست از اعتراضبر حکومتبر خواهند داشت و دست کم اینکه محبوبیتخود را درمیان مردم به عنوان مبارزه کننده با ستم و ستمگران، از دستخواهند داد. مامون در انجام سیاست ننگین خود اشتباه نکرد وبا یک دعوت به دو هدف خود جامه عمل پوشاند. با دعوت از امامعلى بن موسىالرضا(ع) هم مىتوانست علویان را ساکت کند و همامام را به مقر خلافتخود آورده او را از نزدیک زیر نظر بگیردو اجازه هر نوع فعالیتى را از ایشان سلب کند.
چرا امام هشتم ولایت عهدى را پذیرفت ؟
معصومه شیرى / دبیرستان کوثر
1 امام به این حقیقت پى برده بود که در صورت امتناع بهایى کهباید بپردازد تنها جان خودش نیستبلکه علویان و دوستدارانشهمه در معرض خطر واقع مىشوند.
2 بر امام لازم بود جان خود و شیعیان را از گزندها برهاند.
زیرا لازم بود اینان باقى بمانند و براى مردم در مشکلات رهبر ومقتدا باشند.
3 در آن زمان موج فکرى و فرهنگى بیگانه بر همهجا چیره شدهبود و با خود ارمغان کفر و الحاد در قالب بحثهاى فلسفى وتردید نسبتبه خدا شناسى مىآورد. پس امام و دست پروردگان اوباید زنده مىماندند تا امت را نجات دهند.
4 مردم باید اهل بیت را حاضر در صحنه سیاست مىدیدند و به دستفراموشى نمىسپردند تا که گمان نکنند آن گونه که شایع است اهلبیت علما و فقهایىاند که در عمل هرگز به کار ملت نمىآیند.
5 از زمان حضرت على(ع) تا زمان امام هشتم(ع) که امامان شیعهاز صحنه سیاست و خلافت کنار زده شده بودند و روز به روزفشارهاى وارد بر شیعیان و سادات علوى شدت یافته و عرصه برآنها تنگ شده بود. فرصت ولایتعهدى، زمانى مناسب بود تا ازفشارى که در گذشته بر شیعیان در درون زندانها و شهادتگاههاوارد مىشد کاسته شود و گشایشى نسبى در امور شیعیان پدید آید.
اینها که گفتیم هرگز دلیلى بر میل باطنى امام بر پذیرفتنولیعهدى نمىباشد چرا که امام مىدانست از دسیسههاى مامون ودارو دستهاش در امان نخواهد بود و گذشته از جانش، مقامش نیزتا مرگ مامون پایدار نخواهد بود. امام بخوبى درک مىکرد کهمامون به هر وسیلهاى در نابودى وى جسمى یا معنوى برخواهد آمد.
موضع گیرى در تعیین شروط
امام براى پذیرفتن ولایتعهدى شروطى قایل شد که طى آنها ازمامون چنین خواسته بود: «امام هرگز کسى را بر مقامى نگماردو نه کسى را عزل و نه رسم و سنتى را نقض کند و نه چیزى از وضعموجود را دیگرگون سازد و از دور مشاور در امر حکومتباشد. »
مامون همه شرایط را پذیرفت. امام بر پارهاى از اهداف مامونخط بطلان کشید، زیرا اتخاذ چنین موضعى منفى دلیل گویایى بود برامور زیر:
الف متهم ساختن مامون به برانگیختن شبههها و ابهامهاىبسیارى در ذهن مردم.
ب اعتراض نکردن به قانونى بودن سیستم حکومتى مامون.
پ سیستم موجود هرگز نظر امام را به عنوان یک نظام حکومتىدرست تامین نمىکرد.
ت مامون بر خلاف نقشههایى که در سر داشت دیگر با قبول شروطفوق نمىتوانست کارهایى رابه دست امام انجام دهد.
ث امام هرگز حاضر نبود تصمیمهاى قدرت حاضر را اجرا سازد.
ج نهایت پارسایى و زهد امام که با جعل این شروط به همگان آنرا اثبات کرد. آنان که امام را به خاطر پذیرفتن ولیعهدى بهدنیا دوستى متهم مىکردند با توجه به این شروط متقاعد گردیدندکه بالاتر از این حد درجهاى از زهد قابل تصور نیست. امام نهتنها پیشنهاد خلافت و ولیعهدى را رد کرده بود بلکه پس از اجباربه پذیرفتن ولیعهدى، با قبولاندن این شروط به مامون خود راعملا از صحنه سیاست دور نگاه داشت.
انتقام وحشتناک
مامون عباسى از اعمال امام رضا(ع) سخت آشفته شده بود. اوبه این اندازه از چیزى یا که کسى بدش نمىآید. در موذى گرى وبدجنسى غرق است. هراسناک و گریزان است. دو گانگى در اخذ تصمیماز سیمایش، رنگ چهرهاش پیداست. بالاخره تصمیم مىگیرد و با مشتگره کرده بر ستون گچى کاخ ضربه مىزند. دانههاى آبدار و عقیقرنگ انار در پیش ذهن او زیر و رو مىشود. بهترین راه را درمسموم ساختن امام مىبیند. باید اضافه کنیم که خود امام نیزبارها شهادت خود را توسط مامون پیش بینى کرده بودند. در اینزمینه سه دسته روایت وجود دارد:
1 آن دسته از روایات که از زبان پیامبر(ص) و ائمه نقل شده وحاکى از شهید شدن امام رضا(ع) در طوس است. در این باره پنجحدیث وارد شده است.
2 آن دسته از روایات که خود امام رضا(ع) نقل کردهاند و بهشهادت خود توسط مامون اشاره کردهاند.
3 آن دسته از روایات که به تشریح چگونگى سم خورانىپرداختهاند. این روایات بسیارند که بنا به تحقیق به افراد زیرمنتهى مىشوند:
1 ابوالصلت عبدالسلام هروى
2 هرثمه بن اعین
3 على بن حسین کاتب
4 ریان بن شبیب
5 محمد بن جهم
6 عبدالله بن بشیر
سر انجام در آخر سفر سال203 هجرى قمرىامام رضا(ع) به شهادترسید و مشعل امامت در دستان کوچک امام جواد(ع) قرار گرفت.
ارشاد مفید، ص 290.
گفتگوى مامون با امام در زمینه ولى عهدى
معصومه صادقى/ دبیرستان کوثر
پس از ورود امام به مرو مامون پیام فرستاد که مىخواهماز خلافت کنارهگیرى کنم و این کار را به شما واگذارم. نظر شماچیست؟ امام نپذیرفت. مامون بار دیگر پیغام داد چون پیشنهاداول مرا نپذیرفتید ناچار باید ولایتعهدى مرا بپذیرید. امام بهشدت از پذیرفتن این پیشنهاد نیز خود دارى کرد. مامون امام رانزد خود طلبید و با او خلوت کرد. «فضل بن سهل ذوالریاستین»نیز در آن مجلس بود.
مامون گفت: نظر من این است که خلافت و امور مسلمانان را بهشما واگذارم. امام قبول نکرد. مامون پیشنهاد ولایتعهدى راتکرار کرد باز امام از پذیرش آن ابا فرمود.مامون گفت: «عمربن خطاب» براى خلافتبعد از خود شورایى با عضویتشش نفر تعیینکرد ویکى از آنان جد شما على بن ابیطالب بود. مامون با بیاناین مطلب تلویحا امام را تهدید به مرگ کرد و امام ناچار و بااکراه و اجبار ولیعهدى را پذیرفت و فرمود:
«ولایتعهدى را مىپذیرم به شرط آنکه آمرو ناهى و مفتى و قاضىنباشم و کسى را عزل و نصب نکنم و چیزى را تبدیل و تغییرندهم.» و مامون همه این شرایط را پذیرفت و بدین ترتیبولایتعهدى خود را بر امام تحمیل کرد تا با این توطئه هم امامرا زیر نظر داشته باشد که نتواند مردم را به سوى خویش بخواندو هم علویان و شیعیان را آرام سازد، و پایههاى حکومتخود راتحکیم بخشد.
«ریان بن صلت» مىگوید: خدمت امام رضا(ع) رفتم وعرض کردم اى فرزند پیامبر برخى مىگویند شما ولیعهدى مامون راقبول نمودهاید با آنکه نسبتبه دنیا اظهار زهد و بىرغبتىمىفرمائید.
امام فرمود: «خدا گواه است که این کار خوشایند من نبود امامیان پذیرش ولیعهدى و کشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذیرفتم...
آیا نمىدانید که «یوسف» پیامبر خدا بود و چون ضرورت پیداکردکه خزانه دار عزیز مصر شود پذیرفت، اینک نیز ضرورت اقتضا کردکه من مقام ولیعهدى را به اکراه و اجبار بپذیرم. اضافه بر اینمن داخل این کار نشدم مگر مانند کسى که از آن خارج است. (یعنىبا شرایطى که قرار دادم مانند آنست که مداخله نکرده باشم) بهخداى متعال شکایت مىکنم و از او یارى مىجویم.»
«محمد بنعرفه» مىگوید: به امام عرض کردم: «اى فرزندپیامبر خدا! چراولیعهدى را پذیرفتى؟» فرمود: «به همان دلیل که جدم على(ع)را وادار کردند در آن شورا شرکت کند.»
«یاسر خادم» مىگوید:
پس از آنکه امام ولایتعهدى را قبول کرده بود، او را دیدمدستهایش را به سوى آسمان بلند کرده مىگفت: «خدا یا تو مىدانىکه من به ناچار و با اکراه پذیرفتم، پس مرا مواخذه مکن همچنانکه بنده و پیامبرت یوسف را مواخذه نکردى هنگامىکه ولایتمصر را پذیرفت.»
و نیز به یکى از خواص خود که از ولایتعهدى امام خوشحال بود فرمود:
«خوشحال نباش، این کار به انجام نخواهد رسید و به این حالنخواهد ماند.»