آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

یکى از ویژگیهایى که معصومان را از دیگر مردم ممتاز مى‏کند،سخن گفتن آنها به زبانهاى گوناگون است.
شاید گروهى به چند زبان تسلط داشته باشند; اما تاکنون کسى جزمعصومان مشاهده نشده است که به تمام زبانها آگاهى داشته، درموارد لزوم از آنها استفاده کند. این امر، یکى از دلایل محکم‏شایستگى معصومان(ع) براى رهبرى جهان است.
ضرورت این ویژگى
شاید برخى از خوانندگان برخوردارى از این ویژگى را براى امام‏ضرورى ندانند; اما دقت در روایات روشن مى‏سازد که امام‏معصوم(ع) باید این خصلت را دارا باشد; به گونه‏اى که اگر آنهااز این صفت‏بهره نمى‏بردند، با مردم عادى تفاوتى نداشتند. وقتى‏نصیر خادم از خود پرسید: امام حسن عسکرى(ع)، که در مدینه به‏دنیا آمده، چگونه با غلامانش به زبانهاى خودشان سخن مى‏گویند؟حضرت فرمود:
ان الله بین حجته من بین سائر خلقه و اعطاه معرفه‏کل شى‏ء فهو یعرف اللغات و الانساب و الحوادث و لولا ذالک لم یکن‏بین الحجه و المحجوج فرق (1)
خداوند حجت‏خود را، میان مردم،با صفات و ویژگیهایى آشکار کرد و به او معرفت همه چیز را عطافرمود. بنابراین، او از تمام لغات و زبانها و نسبهاى مردم وحوادث آگاه است; و اگر چنین نبود، هرگز بین حجت و سایر مردم‏تفاوتى وجود نداشت.
امام موسى بن جعفر(ع) در پاسخ على بن حمزه ثمالى، که از حضرتش‏در باره خصلتهایى که مى‏توان با آن امام را شناخت پرسیده بود،فرمود: به چند خصلت مى‏توان امام را شناخت. اول آنها داشتن نص‏و تایید روشن از سوى پدر بر مامت‏خویش است.. . و دیگر آن که‏از او بپرسى و او جواب دهد،... و با مردم به هر زبانى که‏دارند، سخن بگوید... آنگاه حضرت وى را مخاطب قرار داد وفرمود: همین حالا، پیش از آن که از جاى برخیزى، علامتى به تونشان مى‏دهم. على بن حمزه مى‏گوید: هنوز از جاى بلند نشده بودم‏که مردى از اهل خراسان وارد شد و به زبان عربى با امام سخن‏گفت‏حضرت به زبان فارسى به وى پاسخ داد. مرد خراسانى گفت: تنها به این علت‏به زبان خودم با شما سخن نگفتم، که گمان کردم‏آن را نمى‏دانید.
حضرت فرمود: سبحان الله، اگر نتوانم به زبان‏خودت پاسخت‏بگویم، پس چه برترى بر تو دارم؟!
آنگاه به من‏فرمود: اى ابو محمد، گفتار هیچ کسى، حتى سخن پرندگان وچهار پایان بر امام پوشیده نخواهد ماند. پس هر کس از این صفات‏بى بهره باشد، امام نخواهد بود. (2)
امام حسن مجتبى(ع) نیز درهمین راستا، مى‏فرماید: براى خداوند دو شهر است; یکى در مشرق‏زمین و دیگرى در مغرب و اطراف این دو شهر را دیوارى آهنى‏گرفته است. بر هریک از این دو شهر هزار هزار لنگه در از طلاست‏و در آن هفتاد هزار هزار زبان است و زبان هریک با زبان دوستش‏تفاوت دارد. من تمام آن زبانها و لغات را مى‏دانم... (3)
ازامام صادق (ع) نیز همین مضمون نقل شده است. البته در روایت‏امام صادق(ع) تفاوت اندکى دیده مى‏شود. حضرت فرمود:... و درهریک از آن دوشهر هفتاد هزار انسان که به زبانهاى مختلف سخن‏مى‏گویند، زندگى مى‏کنند و من تمام آن زبانها را مى‏دانم و جز من‏و پدرانم و فرزندانم هیچ کسى حجتى بر آنها نیست. (4)
اعجاز معصومان در سخن گفتن
گاه گروهى از ملیت‏هاى مختلف حضور امام مى‏رسیدند و با آنکه به‏زبان عربى آشنایى نداشتند، اندیشه بهره‏گیرى از رهنمودهاى امام(ع) را در سر مى‏پروراندند. در این موارد امام(ع) چنان سخن‏مى‏گفت که هریک از آنها سخن حضرت را به زبان خودش دریابد.
ابان‏بن تغلب مى‏گوید: باهدف دیدار امام صادق(ع) از خانه‏ام بیرون‏آمدم. چون به خانه حضرت رسیدم، گروهى را مشاهده کردم که هرگزآنها را نمى‏شناختم و در لباس و وقار بهتر از آن‏ها ندیده بودم. به اتفاق هم به حضور امام صادق(ع) رسیدیم. امام لب به سخن‏گشوده، براى ما سخن گفت. پس از محضرش بیرون رفتیم، در حالى‏که‏پانزده تن از ما، که زبانهاى گوناگون مانند عربى، فارسى،نبطى، حبشى و سبطى داشتند، سخن حضرت را به خوبى به زبانهاى‏خودشان دریافته بودند.
ابان مى‏گوید: برخى از آنان به برخى دیگر مى‏گفتند: این چه‏حدیثى بود که حضرت به ما فرمود؟! دیگرى گفت: امام به زبان‏خودش (عربى) بامن سخن گفت. آن که فارسى زبان بود، گفت: من که چیزى نفهمیدم جز آن که به زبان فارسى چنین و چنان‏فرمود، مرد حبشى گفت: بامن جز به زبان حبشى سخن نگفت. سبطى‏گفت: جز با زبان سقلابى بامن سخن نگفت. بار دیگر به محضرش‏رفته، ما جرا را بازگو کردند; حضرت فرمود: سخن یکى بود; اماآن را طبق زبانهایتان تفسیر و ترجمه کردم.
مساله دیگر اینکه ندانستن دیگر لغات و زبانها براى امام نقص‏به شمار مى‏آید; زیرا امام ناگزیر است، براى فهم کلام دیگران یاتفهیم مراد خود به آنان از شخص دیگرى بهره گیرد. نیاز به شخص‏دیگر در چنین امرى، عیب است. و امام باید از هرگونه عیب تهى‏باشد. فرقد مى‏گوید: در محضر امام صادق(ع) بودم که غلامى اعجمى (5) (غیر عرب) پیامى براى حضرت آورد. چون به زبان عربى آشنایى‏نداشت، در رساندن پیامش سخت‏به مشقت افتاد و کلماتى ناموزون‏بر زبان جارى ساخت. کار به جایى رسید که گمان بردم نمى‏تواندپیام خود را برساند. ناگهان امام صادق(ع) به وى فرمود: به هرزبانى که مى‏توانى سخن بگو; زیرا بر عربى تسلط ندارى. سپس‏ادامه داد: اگر خواستى به زبان ترکى سخن بگو، من نیز آن رامى‏دانم... (6)
زبانهایى که ائمه (ع) استفاده کردند
تحقیق ناقصى که در این جهت انجام شد، نشان مى‏دهد پیامبر(ص)،حضرت على (ع)، امام زین العابدین(ع)، امام باقر(ع)، امام‏صادق(ع)، امام کاظم(ع)، امام هادى(ع) و امام عسکرى (ع) به‏زبانهاى فارسى، ترکى، رومى، سقلابى، حبشى، عبرى، سریانى، نبطى‏و بیرمایى سخن گفته یا به سخنان مردمى که بدین زبانها سخن‏مى‏گفتند، پاسخ گفته‏اند.
البته آوردن نام این امامان (ع) و ذکرتنها چند زبان به خاطر تبعیت از روایاتى است که در این پژوهش‏مورد بررسى قرار گرفته است; و گرنه، همان گونه که گفته شد،معصومان از همه زبانها آگاهند.
روایات این موضوع
روایات در باره‏این مساله سه دسته است; دسته اول تنها به‏آگاهى معصومان(ع) از زبانها اشاره مى‏کند; دسته دوم نام زبان‏را نیز تعیین مى‏کند و دسته سوم افزون بر نوع زبان به‏کلماتى که‏امام بیان کرده نیز مى‏پردازد.
دسته اول:
روایاتى که از زبان مشخصى نام نبرده است، عبارت است از:
1- امام حسن و امام صادق (ع) فرموده‏اند: خداوند دو شهر دارد،یکى در مشرق زمین و دیگرى در مغرب و من تمام آن لغات وزبانهاى گوناگون را مى‏دانم.
2- امام صادق(ع) به غلامى که به زحمت مى‏خواست‏به عربى با حضرت‏سخن گوید، فرمود: به هر زبانى که مى‏توانى سخن بگوى، من ازآنها آگاهم و مرادت را در مى‏یابم. (7)
دسته دوم:
روایاتى است که به نام زبان نیز اشاره مى‏کند، مانند رومى،ترکى، سقلابى، فارسى، حبشى، نبطى، عبرى و سریانى.
1- محمد بن على حلبى گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مى‏فرمود: هنگامى که امام زین العابدین (ع) و سایر همراهان را به سوى‏یزید بردند، آنها را در خانه‏اى نگهدارى کردند. بعضى از اسرابه برخى دیگر گفتند: ما را در این خانه نگه داشته‏اند تا سقف‏بر سرما فرود آید وهمه ما را بکشند. نگهبانان با شنیدن این‏سخن به زبان رومى به یکدیگر گفتند: ببینید اینان از فرو ریختن‏سقف مى‏هراسند، در حالى که فردا همه را بیرون برده، مى‏کشند.
امام زین العابدین(ع) فرمود: در میان ماکسى جز من رطانت رابخوبى نمى‏دانست. همانا رطانه نزد اهل مدینه، زبان رومیان‏است. (8)
2- موسى تمیرى مى‏گوید: به خانه امام باقر(ع) رفتم تا اجازه‏ورود بگیرم، صداى دلنشینى به گوشم رسید که به زبان عبرى چیزى‏مى‏خواند. من و آن که پشت در خانه بود، گریستیم و چنین گمان بردیم که آن‏حضرت فردى از اهل کتاب را فرا خوانده تا مقدارى از تورات رابرایش بخواند.
امام اجازه ورود داد. نزدش حضور یافتم، ولى کسى‏را آن جا ندیدیم... گفتم صدایى به زبان عبرى از درون خانه شنیدیم، گمان کردیم‏شخصى از اهل کتاب را فرا خوانده‏اى تا بخشى از تورات را برایت‏بخواند. فرمود: نه، به یاد مناجات الیا با خدا افتادم وگریه‏ام گرفت.به حضرت گفتم: فدایت گردم، مناجات او چه بود؟ حضرت فرمود: در مناجات باخداى خود مى‏گفت: پروردگارا، آیا پس‏از آن همه نمازهایى که براى تو خواندم عذابم خواهى کرد؟ آنگاه‏اعمال خود را یکى پس از دیگرى برشمرد تا از طرف خداوند به اووحى شد، هرگز عذابت نخواهم کرد. الیاگفت: پروردگارا، چه چیزتو را باز مى‏دارد که پس از آرى گفتن به من نه بگویى، در حالى‏که مى‏دانى که من بنده تو و در چنگ توام. به او وحى شد: وقتى‏به بنده‏اى قول دادم، به آن عمل مى‏کنم. (9)
3- على بن مهزیار مى‏گوید: بر امام هادى (ع) وارد شدم و آن‏حضرت به فارسى با من سخن گفت. (10)
4- به نوشته‏ى روایتگران آثار اهل بیت(ع) امام هادى(ع) با غلام‏على بن مهزیار به زبان خودش (سقلابى) سخن مى‏گفت. على بن مهزیارمى‏گوید: غلامم را، که سقلابى بود، جهت کارى خدمت امام على‏النقى(ع) فرستادم. او در حالى که خت‏شگفت زده شده بود برگشت. پرسیدم فرزندم تو را چه شده است ؟ گفت: چرا مدهوش و شگفت زده نشوم در حالى که امام پیوسته با من‏به زبان سقلابى‏سخن مى‏گفت، گویا یکى از ماست... (11)
5- به گفته نصیر، خادم امام حسن عسکرى (ع)، آن حضرت بارها باغلامان خود و دیگران به زبانهایشان سخن مى‏گفت و در میان‏مخاطبانش رومى و ترکى وسقلابى حضور داشتند. (12)
دسته سوم:
سومین دسته از روایات گفتار غیر عربى معصومان(ع) را بازگومى‏کند. بخشى از این روایات عبارت است از:
الف- زبان فارسى
پیامبربزرگ اسلام، على ابن ابى طالب و امام‏صادق و امام هادى علیهم السلام به زبان فارسى سخن گفته‏اند.
1- طبرسى مى‏گوید: رسول اکرم(ص) به سلمان فارسى فرمود: یاسلمان اشکم تو درد، قم فصل، فان الصلاه شفاء. اى سلمان، دلت‏درد مى‏کند، بر خیز نماز بخوان که نماز شفاست. (13)
2- ابن مسعود مى‏گوید: در مسجد پیامبر کنار امیرمومنان نشسته‏بودم. ناگهان صداى مردى به گوشم رسید که مى‏گفت: چه کسى مرا به فردى‏رهنمون مى‏شود که از علمش بهره جویم؟
وقتى از برابرم عبور کرد، به او گفتم: اى مرد، آیا سخن پیامبررا شنیده‏اى که فرمود: من شهر علمم و على در آن است. گفت: آرى. گفتم: پس کجا مى‏روى، در حالى که این على بن ابى طالب است؟ مردبه طرف على رفت و دو زانو در برابرش نشست. حضرت از او پرسید: از کدام شهر و دیارى؟ گفت: از اصفهان. حضرت فرمود: آنچه مى‏گویم،بنویس. در پایان به حضرت گفت: بیش ازاین بفرمایید. حضرت به اصفهانى فرمود: «اروت این وس‏»;امروز این مقدارتو را بس است. (14)
3- احمد بن فارس از پدرش از امام صادق(ع) نقل مى‏کند که‏فرمود: گروهى از خراسان خدمت آن حضرت رسیدند. امام صادق(ع) بى‏هیچ مقدمه‏اى به آنان فرمود: «من جمع مالا بحرسه عذبه الله على‏مقداره.» آنان به زبان فارسى گفتند: ما زبان عربى نمى‏دانیم. حضرت در پاسخ آنها به زبان فارسى فرمود: «هرکه درم اندوزد،جزایش دوزخ باشد...» (15)
4- ابراهیم بن مهزیار مى‏گوید: امام هادى (ع) در نامه‏اى ازعلى بن مهزیار خواست تا دستگاهى که نشان دهنده وقت و ساعت‏باشد، براى حضرت درست کند. وقتى آماه شد، با هدف رساندن آن به‏امام، به راه افتادیم تا به سیاله رسیدیم. ابن مهزیار درنامه‏اى از امام خواست تا اجازه حرکت‏به سوى خود دهد و همچنین‏ساعت ورود را معین فرماید. حضرت در پاسخ فرمود: تا بعد از ظهربه حضورش حرکت کنیم.
پس همه در روزى بسیار گرم، در حالى که‏مسرور، «غلام على بن مهزیار» همراه ما بود، به سوى امام حرکت‏کردیم. وقتى به خانه امام نزدیک شدیم، بلال، غلام آن حضرت رامنتظر خویش یافتیم. او ما را، در حالى که سخت تشنه بودیم به‏داخل خانه راهنمایى کرد. هنوز زمانى از نشستن ما نگذشته بودکه بعضى از پیشکاران حضرت با کوزه‏هاى آب بسیار سرد نزد ماآمدند. آنگاه امام على بن مهزیار را به حضور پذیرفت. او تابعد از نماز عصر در خدمت آن حضرت بود. سپس امام مرا طلبید، من‏نیز بر او وارد شدم و سلام کردم. براى على بن مهزیار یک صندلى‏سمت چپ حضرت قرار داده بودند. من نیز در کنار آن دستگاه‏ایستادم. پس سنگى از آن دستگاه، به نشانه رسیدن سر ساعت‏افتاد. مسرور گفت: هشت. امام فرمود: هشت (یعنى) ثمانیه؟ عرض‏کردیم: آرى، اى سید ما.
آنگاه تا شب نزد حضرت بودیم و سپس ازمحضرش بیرون آمدیم. امام هادى(ع) به على بن مهزیار فرمود فردامسرور به حضورش برود. هنگامى که مسرور نزد امام رفت، آن حضرت‏به زبان فارسى فرمود: بار خدا چون؟ مسرور مى‏گوید: گفتم نیک،اى سید من. در این بین، نصر عبور کرد. حضرت (به زبان فارسى)فرمود: در ببند، در ببند. پس در را بست... (16)
5- محمد بن‏احمد از امام صادق(ع) نقل کرده که گروهى از مردم خراسان به‏حضور امام رسیدند. حضرت بى آن که کسى چیزى بپرسد، فرمود: هرثروتى از غصب و دزدى به هم رسد، خداوند همه‏اش را در مهالک(جنگها و نبردها) از بین مى‏برد. عرض کردند: فدایت‏شویم، مااین سخن را متوجه نمى‏شویم. آن حضرت به زبان فارسى فرمود: ازباد آید بدم شود. (17)
زبان عبرى:
از جمله کلمات غیر عربى که بر زبان معصومان (ع) از جمله امام‏صادق جارى شد، عبرى بود.
1- عامر بن على جامعى مى‏گوید: به امام صادق عرض کردیم: فدایت‏گردم، ما کشتار اهل کتاب را مى‏خوریم و نمى‏دانیم آیا هنگام سربریدن نام خدا را بر زبان جارى مى‏کنند یانه؟
حضرت فرمود: اگر شنیدید که نام خدا را مى‏برندبخورید. آیامى‏دانى که هنگام سربریدن چه مى‏گویند؟ عرض کردم: نه سپس چیزى‏خواند شبیه آنچه که اهل کتاب و یهودى مى‏خواند.سپس فرمود: به همین که خواندم دستور داده شده‏اند. عرض کردم: فدایت‏شوم، اگر صلاح مى‏بینى، آن را بنویسیم. حضرت‏فرمود: بنویس نوح ایوا ادیتوا یلهیز ما لحوا عالم اشرسوا اورضوا بنویوسعه موسق دغال اسطحوا (18)
زبان نبطى
على (ع) و امام صادق (ع) با مردم نبطیه با زبان خودشان سخن‏گفته‏اند. ابراهیم کرخى مى‏گوید: در محضر امام صادق (ع) بودم. روزى به من فرمود: اى ابراهیم، درکدام محله از کرخ منزل‏کرده‏اى؟ عرض کردم: در جایى که به آن شادروان گفته مى‏شود. فرمود: آیا مى‏دانى محله قطفتا کجاست ؟ سپس فرمود: هنگامى که امیرمومنان به سوى اهل نهروان رفت، درقطفتا منزل کرد. پس مردم به حضورش رفته،از سنگین بودن مالیات‏شکایت کردند و با زبان نبطى با حضرتش سخن گفتند. آنها بیان‏داشتند که برخى از همسایگانشان زمینهاى بیشترى دارند; ولى‏مالیات کمتر مى‏پردازند.
حضرت به زبان نبطى به آنان فرمود: «رعرو وظامن عودیا.» امام‏صادق(ع) فرمود: معناى این جمله این است که چه بسا زمینى کوچک،از نظر حاصل و در آمد از زمین بزرگ بهتر است. (19)
امام صادق(ع) به عمار ساباطى فرمود: اى عمار، ابومسلم فظلله فکساه‏فکسحه بساطورا.
به امام عرض کردم فدایت‏شوم، هیچ نبطى را ندیدم که فصیح‏تر ازشما سخن بگوید. حضرت فرمود: اى عمار، هرزبان نزد ماچنین‏است. (20)
روایت‏ها در این مساله بسیار است که به دلایلى از ذکرهمه آنها خود دارى شد. خوانندگان محترمى که مایلند در این‏مورد مطالعه و آگاهى بیشتر داشته باشند، مى‏توانند به اعلام‏الورى، مناقب شهراشوب، جلد47 بحارالانوار، ارشاد مفید و دیگرکتابهاى روایى مراجعه کنند.
پى نوشتها:
1- اعلام الورى، ص‏356; ارشاد مفید، ص 322
2- عیون المعجزات، ص‏99.
3- بصائرالدرجات، ص 338; بحار الانوار، ج‏47، ص 85.
4- بحار الانوار، ج‏47، ص‏119.
5- ظاهرااین غلام ترک زبان بوده است.
6- بحار الانوار، ج‏47، ص‏119. بصائر الدرجات، ص 338.
7- بصائرالدرجات، ص 338
8- همان، ص‏337
9- بصائرالدرجات، ص 341.
10- بحار الانوار، ج 50، ص 130.
11- بصائر الدرجات، ص‏333.
12- بحار الانوار، ج 50، ص 268; مناقب ابن شهراشوب، ج 4; ص 248;ارشاد مفید، ص 322.
13- مکارم الاخلاق، ص‏397.
14- الخرایج و الجرایح، ج 2، ص 545.
15- بحار الانوار، ج‏47، ص‏119.
16- بصائرالدرجات، ص‏337، بحارالانوار، ج 50، ص 131
17- اعلام الورى، ص 270; ساب، ج‏3، ص‏346.
18- بصائر الدرجات، ص‏333; بحار الانوار، ج‏47; ص 81.
19- بحار الانوار، ج‏47، ص‏83.
20- بصائرالدرجات، ص‏333; بحار الانوار،47، ص 80.

تبلیغات