انعکاس سبز
آرشیو
چکیده
متن
یکى از ویژگیهایى که معصومان را از دیگر مردم ممتاز مىکند،سخن گفتن آنها به زبانهاى گوناگون است.
شاید گروهى به چند زبان تسلط داشته باشند; اما تاکنون کسى جزمعصومان مشاهده نشده است که به تمام زبانها آگاهى داشته، درموارد لزوم از آنها استفاده کند. این امر، یکى از دلایل محکمشایستگى معصومان(ع) براى رهبرى جهان است.
ضرورت این ویژگى
شاید برخى از خوانندگان برخوردارى از این ویژگى را براى امامضرورى ندانند; اما دقت در روایات روشن مىسازد که اماممعصوم(ع) باید این خصلت را دارا باشد; به گونهاى که اگر آنهااز این صفتبهره نمىبردند، با مردم عادى تفاوتى نداشتند. وقتىنصیر خادم از خود پرسید: امام حسن عسکرى(ع)، که در مدینه بهدنیا آمده، چگونه با غلامانش به زبانهاى خودشان سخن مىگویند؟حضرت فرمود:
ان الله بین حجته من بین سائر خلقه و اعطاه معرفهکل شىء فهو یعرف اللغات و الانساب و الحوادث و لولا ذالک لم یکنبین الحجه و المحجوج فرق (1)
خداوند حجتخود را، میان مردم،با صفات و ویژگیهایى آشکار کرد و به او معرفت همه چیز را عطافرمود. بنابراین، او از تمام لغات و زبانها و نسبهاى مردم وحوادث آگاه است; و اگر چنین نبود، هرگز بین حجت و سایر مردمتفاوتى وجود نداشت.
امام موسى بن جعفر(ع) در پاسخ على بن حمزه ثمالى، که از حضرتشدر باره خصلتهایى که مىتوان با آن امام را شناخت پرسیده بود،فرمود: به چند خصلت مىتوان امام را شناخت. اول آنها داشتن نصو تایید روشن از سوى پدر بر مامتخویش است.. . و دیگر آن کهاز او بپرسى و او جواب دهد،... و با مردم به هر زبانى کهدارند، سخن بگوید... آنگاه حضرت وى را مخاطب قرار داد وفرمود: همین حالا، پیش از آن که از جاى برخیزى، علامتى به تونشان مىدهم. على بن حمزه مىگوید: هنوز از جاى بلند نشده بودمکه مردى از اهل خراسان وارد شد و به زبان عربى با امام سخنگفتحضرت به زبان فارسى به وى پاسخ داد. مرد خراسانى گفت: تنها به این علتبه زبان خودم با شما سخن نگفتم، که گمان کردمآن را نمىدانید.
حضرت فرمود: سبحان الله، اگر نتوانم به زبانخودت پاسختبگویم، پس چه برترى بر تو دارم؟!
آنگاه به منفرمود: اى ابو محمد، گفتار هیچ کسى، حتى سخن پرندگان وچهار پایان بر امام پوشیده نخواهد ماند. پس هر کس از این صفاتبى بهره باشد، امام نخواهد بود. (2)
امام حسن مجتبى(ع) نیز درهمین راستا، مىفرماید: براى خداوند دو شهر است; یکى در مشرقزمین و دیگرى در مغرب و اطراف این دو شهر را دیوارى آهنىگرفته است. بر هریک از این دو شهر هزار هزار لنگه در از طلاستو در آن هفتاد هزار هزار زبان است و زبان هریک با زبان دوستشتفاوت دارد. من تمام آن زبانها و لغات را مىدانم... (3)
ازامام صادق (ع) نیز همین مضمون نقل شده است. البته در روایتامام صادق(ع) تفاوت اندکى دیده مىشود. حضرت فرمود:... و درهریک از آن دوشهر هفتاد هزار انسان که به زبانهاى مختلف سخنمىگویند، زندگى مىکنند و من تمام آن زبانها را مىدانم و جز منو پدرانم و فرزندانم هیچ کسى حجتى بر آنها نیست. (4)
اعجاز معصومان در سخن گفتن
گاه گروهى از ملیتهاى مختلف حضور امام مىرسیدند و با آنکه بهزبان عربى آشنایى نداشتند، اندیشه بهرهگیرى از رهنمودهاى امام(ع) را در سر مىپروراندند. در این موارد امام(ع) چنان سخنمىگفت که هریک از آنها سخن حضرت را به زبان خودش دریابد.
ابانبن تغلب مىگوید: باهدف دیدار امام صادق(ع) از خانهام بیرونآمدم. چون به خانه حضرت رسیدم، گروهى را مشاهده کردم که هرگزآنها را نمىشناختم و در لباس و وقار بهتر از آنها ندیده بودم. به اتفاق هم به حضور امام صادق(ع) رسیدیم. امام لب به سخنگشوده، براى ما سخن گفت. پس از محضرش بیرون رفتیم، در حالىکهپانزده تن از ما، که زبانهاى گوناگون مانند عربى، فارسى،نبطى، حبشى و سبطى داشتند، سخن حضرت را به خوبى به زبانهاىخودشان دریافته بودند.
ابان مىگوید: برخى از آنان به برخى دیگر مىگفتند: این چهحدیثى بود که حضرت به ما فرمود؟! دیگرى گفت: امام به زبانخودش (عربى) بامن سخن گفت. آن که فارسى زبان بود، گفت: من که چیزى نفهمیدم جز آن که به زبان فارسى چنین و چنانفرمود، مرد حبشى گفت: بامن جز به زبان حبشى سخن نگفت. سبطىگفت: جز با زبان سقلابى بامن سخن نگفت. بار دیگر به محضرشرفته، ما جرا را بازگو کردند; حضرت فرمود: سخن یکى بود; اماآن را طبق زبانهایتان تفسیر و ترجمه کردم.
مساله دیگر اینکه ندانستن دیگر لغات و زبانها براى امام نقصبه شمار مىآید; زیرا امام ناگزیر است، براى فهم کلام دیگران یاتفهیم مراد خود به آنان از شخص دیگرى بهره گیرد. نیاز به شخصدیگر در چنین امرى، عیب است. و امام باید از هرگونه عیب تهىباشد. فرقد مىگوید: در محضر امام صادق(ع) بودم که غلامى اعجمى (5) (غیر عرب) پیامى براى حضرت آورد. چون به زبان عربى آشنایىنداشت، در رساندن پیامش سختبه مشقت افتاد و کلماتى ناموزونبر زبان جارى ساخت. کار به جایى رسید که گمان بردم نمىتواندپیام خود را برساند. ناگهان امام صادق(ع) به وى فرمود: به هرزبانى که مىتوانى سخن بگو; زیرا بر عربى تسلط ندارى. سپسادامه داد: اگر خواستى به زبان ترکى سخن بگو، من نیز آن رامىدانم... (6)
زبانهایى که ائمه (ع) استفاده کردند
تحقیق ناقصى که در این جهت انجام شد، نشان مىدهد پیامبر(ص)،حضرت على (ع)، امام زین العابدین(ع)، امام باقر(ع)، امامصادق(ع)، امام کاظم(ع)، امام هادى(ع) و امام عسکرى (ع) بهزبانهاى فارسى، ترکى، رومى، سقلابى، حبشى، عبرى، سریانى، نبطىو بیرمایى سخن گفته یا به سخنان مردمى که بدین زبانها سخنمىگفتند، پاسخ گفتهاند.
البته آوردن نام این امامان (ع) و ذکرتنها چند زبان به خاطر تبعیت از روایاتى است که در این پژوهشمورد بررسى قرار گرفته است; و گرنه، همان گونه که گفته شد،معصومان از همه زبانها آگاهند.
روایات این موضوع
روایات در بارهاین مساله سه دسته است; دسته اول تنها بهآگاهى معصومان(ع) از زبانها اشاره مىکند; دسته دوم نام زبانرا نیز تعیین مىکند و دسته سوم افزون بر نوع زبان بهکلماتى کهامام بیان کرده نیز مىپردازد.
دسته اول:
روایاتى که از زبان مشخصى نام نبرده است، عبارت است از:
1- امام حسن و امام صادق (ع) فرمودهاند: خداوند دو شهر دارد،یکى در مشرق زمین و دیگرى در مغرب و من تمام آن لغات وزبانهاى گوناگون را مىدانم.
2- امام صادق(ع) به غلامى که به زحمت مىخواستبه عربى با حضرتسخن گوید، فرمود: به هر زبانى که مىتوانى سخن بگوى، من ازآنها آگاهم و مرادت را در مىیابم. (7)
دسته دوم:
روایاتى است که به نام زبان نیز اشاره مىکند، مانند رومى،ترکى، سقلابى، فارسى، حبشى، نبطى، عبرى و سریانى.
1- محمد بن على حلبى گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مىفرمود: هنگامى که امام زین العابدین (ع) و سایر همراهان را به سوىیزید بردند، آنها را در خانهاى نگهدارى کردند. بعضى از اسرابه برخى دیگر گفتند: ما را در این خانه نگه داشتهاند تا سقفبر سرما فرود آید وهمه ما را بکشند. نگهبانان با شنیدن اینسخن به زبان رومى به یکدیگر گفتند: ببینید اینان از فرو ریختنسقف مىهراسند، در حالى که فردا همه را بیرون برده، مىکشند.
امام زین العابدین(ع) فرمود: در میان ماکسى جز من رطانت رابخوبى نمىدانست. همانا رطانه نزد اهل مدینه، زبان رومیاناست. (8)
2- موسى تمیرى مىگوید: به خانه امام باقر(ع) رفتم تا اجازهورود بگیرم، صداى دلنشینى به گوشم رسید که به زبان عبرى چیزىمىخواند. من و آن که پشت در خانه بود، گریستیم و چنین گمان بردیم که آنحضرت فردى از اهل کتاب را فرا خوانده تا مقدارى از تورات رابرایش بخواند.
امام اجازه ورود داد. نزدش حضور یافتم، ولى کسىرا آن جا ندیدیم... گفتم صدایى به زبان عبرى از درون خانه شنیدیم، گمان کردیمشخصى از اهل کتاب را فرا خواندهاى تا بخشى از تورات را برایتبخواند. فرمود: نه، به یاد مناجات الیا با خدا افتادم وگریهام گرفت.به حضرت گفتم: فدایت گردم، مناجات او چه بود؟ حضرت فرمود: در مناجات باخداى خود مىگفت: پروردگارا، آیا پساز آن همه نمازهایى که براى تو خواندم عذابم خواهى کرد؟ آنگاهاعمال خود را یکى پس از دیگرى برشمرد تا از طرف خداوند به اووحى شد، هرگز عذابت نخواهم کرد. الیاگفت: پروردگارا، چه چیزتو را باز مىدارد که پس از آرى گفتن به من نه بگویى، در حالىکه مىدانى که من بنده تو و در چنگ توام. به او وحى شد: وقتىبه بندهاى قول دادم، به آن عمل مىکنم. (9)
3- على بن مهزیار مىگوید: بر امام هادى (ع) وارد شدم و آنحضرت به فارسى با من سخن گفت. (10)
4- به نوشتهى روایتگران آثار اهل بیت(ع) امام هادى(ع) با غلامعلى بن مهزیار به زبان خودش (سقلابى) سخن مىگفت. على بن مهزیارمىگوید: غلامم را، که سقلابى بود، جهت کارى خدمت امام علىالنقى(ع) فرستادم. او در حالى که ختشگفت زده شده بود برگشت. پرسیدم فرزندم تو را چه شده است ؟ گفت: چرا مدهوش و شگفت زده نشوم در حالى که امام پیوسته با منبه زبان سقلابىسخن مىگفت، گویا یکى از ماست... (11)
5- به گفته نصیر، خادم امام حسن عسکرى (ع)، آن حضرت بارها باغلامان خود و دیگران به زبانهایشان سخن مىگفت و در میانمخاطبانش رومى و ترکى وسقلابى حضور داشتند. (12)
دسته سوم:
سومین دسته از روایات گفتار غیر عربى معصومان(ع) را بازگومىکند. بخشى از این روایات عبارت است از:
الف- زبان فارسى
پیامبربزرگ اسلام، على ابن ابى طالب و امامصادق و امام هادى علیهم السلام به زبان فارسى سخن گفتهاند.
1- طبرسى مىگوید: رسول اکرم(ص) به سلمان فارسى فرمود: یاسلمان اشکم تو درد، قم فصل، فان الصلاه شفاء. اى سلمان، دلتدرد مىکند، بر خیز نماز بخوان که نماز شفاست. (13)
2- ابن مسعود مىگوید: در مسجد پیامبر کنار امیرمومنان نشستهبودم. ناگهان صداى مردى به گوشم رسید که مىگفت: چه کسى مرا به فردىرهنمون مىشود که از علمش بهره جویم؟
وقتى از برابرم عبور کرد، به او گفتم: اى مرد، آیا سخن پیامبررا شنیدهاى که فرمود: من شهر علمم و على در آن است. گفت: آرى. گفتم: پس کجا مىروى، در حالى که این على بن ابى طالب است؟ مردبه طرف على رفت و دو زانو در برابرش نشست. حضرت از او پرسید: از کدام شهر و دیارى؟ گفت: از اصفهان. حضرت فرمود: آنچه مىگویم،بنویس. در پایان به حضرت گفت: بیش ازاین بفرمایید. حضرت به اصفهانى فرمود: «اروت این وس»;امروز این مقدارتو را بس است. (14)
3- احمد بن فارس از پدرش از امام صادق(ع) نقل مىکند کهفرمود: گروهى از خراسان خدمت آن حضرت رسیدند. امام صادق(ع) بىهیچ مقدمهاى به آنان فرمود: «من جمع مالا بحرسه عذبه الله علىمقداره.» آنان به زبان فارسى گفتند: ما زبان عربى نمىدانیم. حضرت در پاسخ آنها به زبان فارسى فرمود: «هرکه درم اندوزد،جزایش دوزخ باشد...» (15)
4- ابراهیم بن مهزیار مىگوید: امام هادى (ع) در نامهاى ازعلى بن مهزیار خواست تا دستگاهى که نشان دهنده وقت و ساعتباشد، براى حضرت درست کند. وقتى آماه شد، با هدف رساندن آن بهامام، به راه افتادیم تا به سیاله رسیدیم. ابن مهزیار درنامهاى از امام خواست تا اجازه حرکتبه سوى خود دهد و همچنینساعت ورود را معین فرماید. حضرت در پاسخ فرمود: تا بعد از ظهربه حضورش حرکت کنیم.
پس همه در روزى بسیار گرم، در حالى کهمسرور، «غلام على بن مهزیار» همراه ما بود، به سوى امام حرکتکردیم. وقتى به خانه امام نزدیک شدیم، بلال، غلام آن حضرت رامنتظر خویش یافتیم. او ما را، در حالى که سخت تشنه بودیم بهداخل خانه راهنمایى کرد. هنوز زمانى از نشستن ما نگذشته بودکه بعضى از پیشکاران حضرت با کوزههاى آب بسیار سرد نزد ماآمدند. آنگاه امام على بن مهزیار را به حضور پذیرفت. او تابعد از نماز عصر در خدمت آن حضرت بود. سپس امام مرا طلبید، مننیز بر او وارد شدم و سلام کردم. براى على بن مهزیار یک صندلىسمت چپ حضرت قرار داده بودند. من نیز در کنار آن دستگاهایستادم. پس سنگى از آن دستگاه، به نشانه رسیدن سر ساعتافتاد. مسرور گفت: هشت. امام فرمود: هشت (یعنى) ثمانیه؟ عرضکردیم: آرى، اى سید ما.
آنگاه تا شب نزد حضرت بودیم و سپس ازمحضرش بیرون آمدیم. امام هادى(ع) به على بن مهزیار فرمود فردامسرور به حضورش برود. هنگامى که مسرور نزد امام رفت، آن حضرتبه زبان فارسى فرمود: بار خدا چون؟ مسرور مىگوید: گفتم نیک،اى سید من. در این بین، نصر عبور کرد. حضرت (به زبان فارسى)فرمود: در ببند، در ببند. پس در را بست... (16)
5- محمد بناحمد از امام صادق(ع) نقل کرده که گروهى از مردم خراسان بهحضور امام رسیدند. حضرت بى آن که کسى چیزى بپرسد، فرمود: هرثروتى از غصب و دزدى به هم رسد، خداوند همهاش را در مهالک(جنگها و نبردها) از بین مىبرد. عرض کردند: فدایتشویم، مااین سخن را متوجه نمىشویم. آن حضرت به زبان فارسى فرمود: ازباد آید بدم شود. (17)
زبان عبرى:
از جمله کلمات غیر عربى که بر زبان معصومان (ع) از جمله امامصادق جارى شد، عبرى بود.
1- عامر بن على جامعى مىگوید: به امام صادق عرض کردیم: فدایتگردم، ما کشتار اهل کتاب را مىخوریم و نمىدانیم آیا هنگام سربریدن نام خدا را بر زبان جارى مىکنند یانه؟
حضرت فرمود: اگر شنیدید که نام خدا را مىبرندبخورید. آیامىدانى که هنگام سربریدن چه مىگویند؟ عرض کردم: نه سپس چیزىخواند شبیه آنچه که اهل کتاب و یهودى مىخواند.سپس فرمود: به همین که خواندم دستور داده شدهاند. عرض کردم: فدایتشوم، اگر صلاح مىبینى، آن را بنویسیم. حضرتفرمود: بنویس نوح ایوا ادیتوا یلهیز ما لحوا عالم اشرسوا اورضوا بنویوسعه موسق دغال اسطحوا (18)
زبان نبطى
على (ع) و امام صادق (ع) با مردم نبطیه با زبان خودشان سخنگفتهاند. ابراهیم کرخى مىگوید: در محضر امام صادق (ع) بودم. روزى به من فرمود: اى ابراهیم، درکدام محله از کرخ منزلکردهاى؟ عرض کردم: در جایى که به آن شادروان گفته مىشود. فرمود: آیا مىدانى محله قطفتا کجاست ؟ سپس فرمود: هنگامى که امیرمومنان به سوى اهل نهروان رفت، درقطفتا منزل کرد. پس مردم به حضورش رفته،از سنگین بودن مالیاتشکایت کردند و با زبان نبطى با حضرتش سخن گفتند. آنها بیانداشتند که برخى از همسایگانشان زمینهاى بیشترى دارند; ولىمالیات کمتر مىپردازند.
حضرت به زبان نبطى به آنان فرمود: «رعرو وظامن عودیا.» امامصادق(ع) فرمود: معناى این جمله این است که چه بسا زمینى کوچک،از نظر حاصل و در آمد از زمین بزرگ بهتر است. (19)
امام صادق(ع) به عمار ساباطى فرمود: اى عمار، ابومسلم فظلله فکساهفکسحه بساطورا.
به امام عرض کردم فدایتشوم، هیچ نبطى را ندیدم که فصیحتر ازشما سخن بگوید. حضرت فرمود: اى عمار، هرزبان نزد ماچنیناست. (20)
روایتها در این مساله بسیار است که به دلایلى از ذکرهمه آنها خود دارى شد. خوانندگان محترمى که مایلند در اینمورد مطالعه و آگاهى بیشتر داشته باشند، مىتوانند به اعلامالورى، مناقب شهراشوب، جلد47 بحارالانوار، ارشاد مفید و دیگرکتابهاى روایى مراجعه کنند.
پى نوشتها:
1- اعلام الورى، ص356; ارشاد مفید، ص 322
2- عیون المعجزات، ص99.
3- بصائرالدرجات، ص 338; بحار الانوار، ج47، ص 85.
4- بحار الانوار، ج47، ص119.
5- ظاهرااین غلام ترک زبان بوده است.
6- بحار الانوار، ج47، ص119. بصائر الدرجات، ص 338.
7- بصائرالدرجات، ص 338
8- همان، ص337
9- بصائرالدرجات، ص 341.
10- بحار الانوار، ج 50، ص 130.
11- بصائر الدرجات، ص333.
12- بحار الانوار، ج 50، ص 268; مناقب ابن شهراشوب، ج 4; ص 248;ارشاد مفید، ص 322.
13- مکارم الاخلاق، ص397.
14- الخرایج و الجرایح، ج 2، ص 545.
15- بحار الانوار، ج47، ص119.
16- بصائرالدرجات، ص337، بحارالانوار، ج 50، ص 131
17- اعلام الورى، ص 270; ساب، ج3، ص346.
18- بصائر الدرجات، ص333; بحار الانوار، ج47; ص 81.
19- بحار الانوار، ج47، ص83.
20- بصائرالدرجات، ص333; بحار الانوار،47، ص 80.
شاید گروهى به چند زبان تسلط داشته باشند; اما تاکنون کسى جزمعصومان مشاهده نشده است که به تمام زبانها آگاهى داشته، درموارد لزوم از آنها استفاده کند. این امر، یکى از دلایل محکمشایستگى معصومان(ع) براى رهبرى جهان است.
ضرورت این ویژگى
شاید برخى از خوانندگان برخوردارى از این ویژگى را براى امامضرورى ندانند; اما دقت در روایات روشن مىسازد که اماممعصوم(ع) باید این خصلت را دارا باشد; به گونهاى که اگر آنهااز این صفتبهره نمىبردند، با مردم عادى تفاوتى نداشتند. وقتىنصیر خادم از خود پرسید: امام حسن عسکرى(ع)، که در مدینه بهدنیا آمده، چگونه با غلامانش به زبانهاى خودشان سخن مىگویند؟حضرت فرمود:
ان الله بین حجته من بین سائر خلقه و اعطاه معرفهکل شىء فهو یعرف اللغات و الانساب و الحوادث و لولا ذالک لم یکنبین الحجه و المحجوج فرق (1)
خداوند حجتخود را، میان مردم،با صفات و ویژگیهایى آشکار کرد و به او معرفت همه چیز را عطافرمود. بنابراین، او از تمام لغات و زبانها و نسبهاى مردم وحوادث آگاه است; و اگر چنین نبود، هرگز بین حجت و سایر مردمتفاوتى وجود نداشت.
امام موسى بن جعفر(ع) در پاسخ على بن حمزه ثمالى، که از حضرتشدر باره خصلتهایى که مىتوان با آن امام را شناخت پرسیده بود،فرمود: به چند خصلت مىتوان امام را شناخت. اول آنها داشتن نصو تایید روشن از سوى پدر بر مامتخویش است.. . و دیگر آن کهاز او بپرسى و او جواب دهد،... و با مردم به هر زبانى کهدارند، سخن بگوید... آنگاه حضرت وى را مخاطب قرار داد وفرمود: همین حالا، پیش از آن که از جاى برخیزى، علامتى به تونشان مىدهم. على بن حمزه مىگوید: هنوز از جاى بلند نشده بودمکه مردى از اهل خراسان وارد شد و به زبان عربى با امام سخنگفتحضرت به زبان فارسى به وى پاسخ داد. مرد خراسانى گفت: تنها به این علتبه زبان خودم با شما سخن نگفتم، که گمان کردمآن را نمىدانید.
حضرت فرمود: سبحان الله، اگر نتوانم به زبانخودت پاسختبگویم، پس چه برترى بر تو دارم؟!
آنگاه به منفرمود: اى ابو محمد، گفتار هیچ کسى، حتى سخن پرندگان وچهار پایان بر امام پوشیده نخواهد ماند. پس هر کس از این صفاتبى بهره باشد، امام نخواهد بود. (2)
امام حسن مجتبى(ع) نیز درهمین راستا، مىفرماید: براى خداوند دو شهر است; یکى در مشرقزمین و دیگرى در مغرب و اطراف این دو شهر را دیوارى آهنىگرفته است. بر هریک از این دو شهر هزار هزار لنگه در از طلاستو در آن هفتاد هزار هزار زبان است و زبان هریک با زبان دوستشتفاوت دارد. من تمام آن زبانها و لغات را مىدانم... (3)
ازامام صادق (ع) نیز همین مضمون نقل شده است. البته در روایتامام صادق(ع) تفاوت اندکى دیده مىشود. حضرت فرمود:... و درهریک از آن دوشهر هفتاد هزار انسان که به زبانهاى مختلف سخنمىگویند، زندگى مىکنند و من تمام آن زبانها را مىدانم و جز منو پدرانم و فرزندانم هیچ کسى حجتى بر آنها نیست. (4)
اعجاز معصومان در سخن گفتن
گاه گروهى از ملیتهاى مختلف حضور امام مىرسیدند و با آنکه بهزبان عربى آشنایى نداشتند، اندیشه بهرهگیرى از رهنمودهاى امام(ع) را در سر مىپروراندند. در این موارد امام(ع) چنان سخنمىگفت که هریک از آنها سخن حضرت را به زبان خودش دریابد.
ابانبن تغلب مىگوید: باهدف دیدار امام صادق(ع) از خانهام بیرونآمدم. چون به خانه حضرت رسیدم، گروهى را مشاهده کردم که هرگزآنها را نمىشناختم و در لباس و وقار بهتر از آنها ندیده بودم. به اتفاق هم به حضور امام صادق(ع) رسیدیم. امام لب به سخنگشوده، براى ما سخن گفت. پس از محضرش بیرون رفتیم، در حالىکهپانزده تن از ما، که زبانهاى گوناگون مانند عربى، فارسى،نبطى، حبشى و سبطى داشتند، سخن حضرت را به خوبى به زبانهاىخودشان دریافته بودند.
ابان مىگوید: برخى از آنان به برخى دیگر مىگفتند: این چهحدیثى بود که حضرت به ما فرمود؟! دیگرى گفت: امام به زبانخودش (عربى) بامن سخن گفت. آن که فارسى زبان بود، گفت: من که چیزى نفهمیدم جز آن که به زبان فارسى چنین و چنانفرمود، مرد حبشى گفت: بامن جز به زبان حبشى سخن نگفت. سبطىگفت: جز با زبان سقلابى بامن سخن نگفت. بار دیگر به محضرشرفته، ما جرا را بازگو کردند; حضرت فرمود: سخن یکى بود; اماآن را طبق زبانهایتان تفسیر و ترجمه کردم.
مساله دیگر اینکه ندانستن دیگر لغات و زبانها براى امام نقصبه شمار مىآید; زیرا امام ناگزیر است، براى فهم کلام دیگران یاتفهیم مراد خود به آنان از شخص دیگرى بهره گیرد. نیاز به شخصدیگر در چنین امرى، عیب است. و امام باید از هرگونه عیب تهىباشد. فرقد مىگوید: در محضر امام صادق(ع) بودم که غلامى اعجمى (5) (غیر عرب) پیامى براى حضرت آورد. چون به زبان عربى آشنایىنداشت، در رساندن پیامش سختبه مشقت افتاد و کلماتى ناموزونبر زبان جارى ساخت. کار به جایى رسید که گمان بردم نمىتواندپیام خود را برساند. ناگهان امام صادق(ع) به وى فرمود: به هرزبانى که مىتوانى سخن بگو; زیرا بر عربى تسلط ندارى. سپسادامه داد: اگر خواستى به زبان ترکى سخن بگو، من نیز آن رامىدانم... (6)
زبانهایى که ائمه (ع) استفاده کردند
تحقیق ناقصى که در این جهت انجام شد، نشان مىدهد پیامبر(ص)،حضرت على (ع)، امام زین العابدین(ع)، امام باقر(ع)، امامصادق(ع)، امام کاظم(ع)، امام هادى(ع) و امام عسکرى (ع) بهزبانهاى فارسى، ترکى، رومى، سقلابى، حبشى، عبرى، سریانى، نبطىو بیرمایى سخن گفته یا به سخنان مردمى که بدین زبانها سخنمىگفتند، پاسخ گفتهاند.
البته آوردن نام این امامان (ع) و ذکرتنها چند زبان به خاطر تبعیت از روایاتى است که در این پژوهشمورد بررسى قرار گرفته است; و گرنه، همان گونه که گفته شد،معصومان از همه زبانها آگاهند.
روایات این موضوع
روایات در بارهاین مساله سه دسته است; دسته اول تنها بهآگاهى معصومان(ع) از زبانها اشاره مىکند; دسته دوم نام زبانرا نیز تعیین مىکند و دسته سوم افزون بر نوع زبان بهکلماتى کهامام بیان کرده نیز مىپردازد.
دسته اول:
روایاتى که از زبان مشخصى نام نبرده است، عبارت است از:
1- امام حسن و امام صادق (ع) فرمودهاند: خداوند دو شهر دارد،یکى در مشرق زمین و دیگرى در مغرب و من تمام آن لغات وزبانهاى گوناگون را مىدانم.
2- امام صادق(ع) به غلامى که به زحمت مىخواستبه عربى با حضرتسخن گوید، فرمود: به هر زبانى که مىتوانى سخن بگوى، من ازآنها آگاهم و مرادت را در مىیابم. (7)
دسته دوم:
روایاتى است که به نام زبان نیز اشاره مىکند، مانند رومى،ترکى، سقلابى، فارسى، حبشى، نبطى، عبرى و سریانى.
1- محمد بن على حلبى گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مىفرمود: هنگامى که امام زین العابدین (ع) و سایر همراهان را به سوىیزید بردند، آنها را در خانهاى نگهدارى کردند. بعضى از اسرابه برخى دیگر گفتند: ما را در این خانه نگه داشتهاند تا سقفبر سرما فرود آید وهمه ما را بکشند. نگهبانان با شنیدن اینسخن به زبان رومى به یکدیگر گفتند: ببینید اینان از فرو ریختنسقف مىهراسند، در حالى که فردا همه را بیرون برده، مىکشند.
امام زین العابدین(ع) فرمود: در میان ماکسى جز من رطانت رابخوبى نمىدانست. همانا رطانه نزد اهل مدینه، زبان رومیاناست. (8)
2- موسى تمیرى مىگوید: به خانه امام باقر(ع) رفتم تا اجازهورود بگیرم، صداى دلنشینى به گوشم رسید که به زبان عبرى چیزىمىخواند. من و آن که پشت در خانه بود، گریستیم و چنین گمان بردیم که آنحضرت فردى از اهل کتاب را فرا خوانده تا مقدارى از تورات رابرایش بخواند.
امام اجازه ورود داد. نزدش حضور یافتم، ولى کسىرا آن جا ندیدیم... گفتم صدایى به زبان عبرى از درون خانه شنیدیم، گمان کردیمشخصى از اهل کتاب را فرا خواندهاى تا بخشى از تورات را برایتبخواند. فرمود: نه، به یاد مناجات الیا با خدا افتادم وگریهام گرفت.به حضرت گفتم: فدایت گردم، مناجات او چه بود؟ حضرت فرمود: در مناجات باخداى خود مىگفت: پروردگارا، آیا پساز آن همه نمازهایى که براى تو خواندم عذابم خواهى کرد؟ آنگاهاعمال خود را یکى پس از دیگرى برشمرد تا از طرف خداوند به اووحى شد، هرگز عذابت نخواهم کرد. الیاگفت: پروردگارا، چه چیزتو را باز مىدارد که پس از آرى گفتن به من نه بگویى، در حالىکه مىدانى که من بنده تو و در چنگ توام. به او وحى شد: وقتىبه بندهاى قول دادم، به آن عمل مىکنم. (9)
3- على بن مهزیار مىگوید: بر امام هادى (ع) وارد شدم و آنحضرت به فارسى با من سخن گفت. (10)
4- به نوشتهى روایتگران آثار اهل بیت(ع) امام هادى(ع) با غلامعلى بن مهزیار به زبان خودش (سقلابى) سخن مىگفت. على بن مهزیارمىگوید: غلامم را، که سقلابى بود، جهت کارى خدمت امام علىالنقى(ع) فرستادم. او در حالى که ختشگفت زده شده بود برگشت. پرسیدم فرزندم تو را چه شده است ؟ گفت: چرا مدهوش و شگفت زده نشوم در حالى که امام پیوسته با منبه زبان سقلابىسخن مىگفت، گویا یکى از ماست... (11)
5- به گفته نصیر، خادم امام حسن عسکرى (ع)، آن حضرت بارها باغلامان خود و دیگران به زبانهایشان سخن مىگفت و در میانمخاطبانش رومى و ترکى وسقلابى حضور داشتند. (12)
دسته سوم:
سومین دسته از روایات گفتار غیر عربى معصومان(ع) را بازگومىکند. بخشى از این روایات عبارت است از:
الف- زبان فارسى
پیامبربزرگ اسلام، على ابن ابى طالب و امامصادق و امام هادى علیهم السلام به زبان فارسى سخن گفتهاند.
1- طبرسى مىگوید: رسول اکرم(ص) به سلمان فارسى فرمود: یاسلمان اشکم تو درد، قم فصل، فان الصلاه شفاء. اى سلمان، دلتدرد مىکند، بر خیز نماز بخوان که نماز شفاست. (13)
2- ابن مسعود مىگوید: در مسجد پیامبر کنار امیرمومنان نشستهبودم. ناگهان صداى مردى به گوشم رسید که مىگفت: چه کسى مرا به فردىرهنمون مىشود که از علمش بهره جویم؟
وقتى از برابرم عبور کرد، به او گفتم: اى مرد، آیا سخن پیامبررا شنیدهاى که فرمود: من شهر علمم و على در آن است. گفت: آرى. گفتم: پس کجا مىروى، در حالى که این على بن ابى طالب است؟ مردبه طرف على رفت و دو زانو در برابرش نشست. حضرت از او پرسید: از کدام شهر و دیارى؟ گفت: از اصفهان. حضرت فرمود: آنچه مىگویم،بنویس. در پایان به حضرت گفت: بیش ازاین بفرمایید. حضرت به اصفهانى فرمود: «اروت این وس»;امروز این مقدارتو را بس است. (14)
3- احمد بن فارس از پدرش از امام صادق(ع) نقل مىکند کهفرمود: گروهى از خراسان خدمت آن حضرت رسیدند. امام صادق(ع) بىهیچ مقدمهاى به آنان فرمود: «من جمع مالا بحرسه عذبه الله علىمقداره.» آنان به زبان فارسى گفتند: ما زبان عربى نمىدانیم. حضرت در پاسخ آنها به زبان فارسى فرمود: «هرکه درم اندوزد،جزایش دوزخ باشد...» (15)
4- ابراهیم بن مهزیار مىگوید: امام هادى (ع) در نامهاى ازعلى بن مهزیار خواست تا دستگاهى که نشان دهنده وقت و ساعتباشد، براى حضرت درست کند. وقتى آماه شد، با هدف رساندن آن بهامام، به راه افتادیم تا به سیاله رسیدیم. ابن مهزیار درنامهاى از امام خواست تا اجازه حرکتبه سوى خود دهد و همچنینساعت ورود را معین فرماید. حضرت در پاسخ فرمود: تا بعد از ظهربه حضورش حرکت کنیم.
پس همه در روزى بسیار گرم، در حالى کهمسرور، «غلام على بن مهزیار» همراه ما بود، به سوى امام حرکتکردیم. وقتى به خانه امام نزدیک شدیم، بلال، غلام آن حضرت رامنتظر خویش یافتیم. او ما را، در حالى که سخت تشنه بودیم بهداخل خانه راهنمایى کرد. هنوز زمانى از نشستن ما نگذشته بودکه بعضى از پیشکاران حضرت با کوزههاى آب بسیار سرد نزد ماآمدند. آنگاه امام على بن مهزیار را به حضور پذیرفت. او تابعد از نماز عصر در خدمت آن حضرت بود. سپس امام مرا طلبید، مننیز بر او وارد شدم و سلام کردم. براى على بن مهزیار یک صندلىسمت چپ حضرت قرار داده بودند. من نیز در کنار آن دستگاهایستادم. پس سنگى از آن دستگاه، به نشانه رسیدن سر ساعتافتاد. مسرور گفت: هشت. امام فرمود: هشت (یعنى) ثمانیه؟ عرضکردیم: آرى، اى سید ما.
آنگاه تا شب نزد حضرت بودیم و سپس ازمحضرش بیرون آمدیم. امام هادى(ع) به على بن مهزیار فرمود فردامسرور به حضورش برود. هنگامى که مسرور نزد امام رفت، آن حضرتبه زبان فارسى فرمود: بار خدا چون؟ مسرور مىگوید: گفتم نیک،اى سید من. در این بین، نصر عبور کرد. حضرت (به زبان فارسى)فرمود: در ببند، در ببند. پس در را بست... (16)
5- محمد بناحمد از امام صادق(ع) نقل کرده که گروهى از مردم خراسان بهحضور امام رسیدند. حضرت بى آن که کسى چیزى بپرسد، فرمود: هرثروتى از غصب و دزدى به هم رسد، خداوند همهاش را در مهالک(جنگها و نبردها) از بین مىبرد. عرض کردند: فدایتشویم، مااین سخن را متوجه نمىشویم. آن حضرت به زبان فارسى فرمود: ازباد آید بدم شود. (17)
زبان عبرى:
از جمله کلمات غیر عربى که بر زبان معصومان (ع) از جمله امامصادق جارى شد، عبرى بود.
1- عامر بن على جامعى مىگوید: به امام صادق عرض کردیم: فدایتگردم، ما کشتار اهل کتاب را مىخوریم و نمىدانیم آیا هنگام سربریدن نام خدا را بر زبان جارى مىکنند یانه؟
حضرت فرمود: اگر شنیدید که نام خدا را مىبرندبخورید. آیامىدانى که هنگام سربریدن چه مىگویند؟ عرض کردم: نه سپس چیزىخواند شبیه آنچه که اهل کتاب و یهودى مىخواند.سپس فرمود: به همین که خواندم دستور داده شدهاند. عرض کردم: فدایتشوم، اگر صلاح مىبینى، آن را بنویسیم. حضرتفرمود: بنویس نوح ایوا ادیتوا یلهیز ما لحوا عالم اشرسوا اورضوا بنویوسعه موسق دغال اسطحوا (18)
زبان نبطى
على (ع) و امام صادق (ع) با مردم نبطیه با زبان خودشان سخنگفتهاند. ابراهیم کرخى مىگوید: در محضر امام صادق (ع) بودم. روزى به من فرمود: اى ابراهیم، درکدام محله از کرخ منزلکردهاى؟ عرض کردم: در جایى که به آن شادروان گفته مىشود. فرمود: آیا مىدانى محله قطفتا کجاست ؟ سپس فرمود: هنگامى که امیرمومنان به سوى اهل نهروان رفت، درقطفتا منزل کرد. پس مردم به حضورش رفته،از سنگین بودن مالیاتشکایت کردند و با زبان نبطى با حضرتش سخن گفتند. آنها بیانداشتند که برخى از همسایگانشان زمینهاى بیشترى دارند; ولىمالیات کمتر مىپردازند.
حضرت به زبان نبطى به آنان فرمود: «رعرو وظامن عودیا.» امامصادق(ع) فرمود: معناى این جمله این است که چه بسا زمینى کوچک،از نظر حاصل و در آمد از زمین بزرگ بهتر است. (19)
امام صادق(ع) به عمار ساباطى فرمود: اى عمار، ابومسلم فظلله فکساهفکسحه بساطورا.
به امام عرض کردم فدایتشوم، هیچ نبطى را ندیدم که فصیحتر ازشما سخن بگوید. حضرت فرمود: اى عمار، هرزبان نزد ماچنیناست. (20)
روایتها در این مساله بسیار است که به دلایلى از ذکرهمه آنها خود دارى شد. خوانندگان محترمى که مایلند در اینمورد مطالعه و آگاهى بیشتر داشته باشند، مىتوانند به اعلامالورى، مناقب شهراشوب، جلد47 بحارالانوار، ارشاد مفید و دیگرکتابهاى روایى مراجعه کنند.
پى نوشتها:
1- اعلام الورى، ص356; ارشاد مفید، ص 322
2- عیون المعجزات، ص99.
3- بصائرالدرجات، ص 338; بحار الانوار، ج47، ص 85.
4- بحار الانوار، ج47، ص119.
5- ظاهرااین غلام ترک زبان بوده است.
6- بحار الانوار، ج47، ص119. بصائر الدرجات، ص 338.
7- بصائرالدرجات، ص 338
8- همان، ص337
9- بصائرالدرجات، ص 341.
10- بحار الانوار، ج 50، ص 130.
11- بصائر الدرجات، ص333.
12- بحار الانوار، ج 50، ص 268; مناقب ابن شهراشوب، ج 4; ص 248;ارشاد مفید، ص 322.
13- مکارم الاخلاق، ص397.
14- الخرایج و الجرایح، ج 2، ص 545.
15- بحار الانوار، ج47، ص119.
16- بصائرالدرجات، ص337، بحارالانوار، ج 50، ص 131
17- اعلام الورى، ص 270; ساب، ج3، ص346.
18- بصائر الدرجات، ص333; بحار الانوار، ج47; ص 81.
19- بحار الانوار، ج47، ص83.
20- بصائرالدرجات، ص333; بحار الانوار،47، ص 80.