آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

به پاى دوست فکندى سر از بلندى نخل که نقد جان بر جانان بود متاع قلیل
زائرانى که بیشترشان در شمار بزرگسالان جاى دارند و از پیش از اذان صبح تا کنون هماره مشغول زیارت و نماز و دعا و مناجات و گریه بوده‏اند، از شوق زیارت دوست‏سر از پاى نمى‏شناسند و هنوز سنگینى خستگى صبح را از دوش نیفکنده، آماده زیارت اماکن بعدى‏اند. اولین وعده‏گاه ما، دیدار با میثم است. شهیدى که از بلنداى نخل شهادت تاریخ را به مظلومیت على(ع) و یارانش گواهى گرفت و بر فراز منبردار حقانیت على(ع) و تشیع را بى‏هیچ هراسى فریاد کرد. او در شمار آن دسته یاران خاص امیرمؤمنان(ع) جاى دارد که مورخان آنان را «حوارى‏» على(ع) مى‏خوانند. در عظمت معنوى او برخى از دانشمندان گفته‏اند: اگر بین عدالت و عصمت مرتبه‏اى باشد، باید میثم را صاحب آن مرتبه دانست.
او در آغاز بنده بود و در اسارت زنى به سر مى‏برد. مولا(ع) او را خرید، آزاد کرد و فرمود: نامت چیست؟
میثم پاسخ داد: سالم.
مولا(ع) فرمود: ولى پیامبر(ص) به من خبر داد که پدرت تو را میثم نامیده است او اعتراف کرد که نام اصلى‏اش میثم است و آنان که او را اسیر کرده‏اند، وى را سالم نامیده‏اند. از آن روز به نام اصلى‏اش میثم خوانده شد. آنگاه امیرمؤمنان، در حالى که به درختى اشاره مى‏کرد، فرمود: پس از مرگ من، فرزند زن ناپاک دامن عبیدالله بن‏زیاد تو را بازداشت‏خواهد کرد و بر پاره چوبى از این درخت‏به دار خواهد آویخت. بر سه پاره دیگر این درخت نیز فلانى و فلانى و فلانى به دار آویخته خواهند شد. سه روز پس از آنکه به دار آویخته شدى، ضربه به گلویت مى‏زنند، از دهانت‏خون بیرون مى‏ریزد و محاسنت رنگین مى‏شود. پس منتظر چنین محاسن رنگینى باش.
میثم سالها انتظار مى‏کشید. او گاه پاى آن درخت‏خرما را نظافت مى‏کرد، در آنجا نماز مى‏گزارد و خطاب به درخت مى‏گفت: چه درخت مبارکى، تو از آن منى و براى من کاشته شده‏اى.
مثیم در سال 60 هجرى به حج رفت، به یاد رسول اکرم(ص) به خانه وى شتافت و با همسر رسول خدا(ص) - ام‏سلمه - دیدار کرد. ام‏سلمه گفت: بارها در دل شب شنیدم‏که رسول خدا(ص) به على(ع) در باره تو سفارش مى‏کرد.
او، پس از بازگشت از این سفر، به وسیله عبیداللله بن‏زیاد، حاکم اموى کوفه، دستگیر و به دار آویخته شد و ده روز پیش از ورود امام حسین(ع) به کربلا با چهره‏اى خونین به لقاءالله رسید. (1)
به نوشته برخى از مورخان میثم بر فراز دار نیز مردم را فرا خواند و به بیان فضایل مولا(ع) پرداخت و فتنه پس از رحلت پیامبر(ص) را تبیین کرد. در این لحظه، دشمنان تاب نیاوردند، محاسن سپیدش را با خون سرخش رنگین کردند.
حرم میثم کوچک اما بسیار دل‏انگیر و دلکش است. طبق نقل آیت‏الله دستغیب، یکى از بازرگانان بزرگ عراق، که به بیمارى سرطان دچار شده بود و در نومیدى به سر مى‏برد، در خواب چنان دید که عربى به وى گفت: اگر آرامگاهم را مرمت کنى، شفایت را از خداوند خواهم خواست.
بازرگان پرسید: تو کیستى؟
مرد عرب پاسخ داد: میثم تمار.
این خواب سه بار تکرار شد. بازرگان از بغداد به نجف آمد و در شب اول ورود به نجف، دیگر بار میثم را در خواب دید. میثم‏به وى گفت: بیمارى‏ات بهبود یافت.
او، پس از این خواب، اثرى از بیمارى در خود نیافت و با پشتکار تمام به مرمت و بازسازى بارگاه میثم پرداخت. بناى کنونى یادگار این بازرگان و بیانگر کرامت میثم است.
در غروب آن روز احساس مى‏کردى هنوز طنین صداى میثم در شهر خواب‏زده کوفه و از فراز روزگاران دراز به گوش مى‏رسد; هنوز با همان عشق، با همان شور و با همان شعور فریاد مى‏زند: على مظلوم است. با عرض ارادتى به میثم و خواندن دو رکعت نماز، حرم او را ترک مى‏کنیم; چرا که فرصت‏بسیار کوتاه است و اعمال بسیار.
وعده‏گاه بعدى، خانه امیرالمؤمنین(ع) است. از حرم میثم تا خانه مولا(ع) راهى نیست. گویا میثم هنگام دفن سر بر پاى مولا نهاده است تا این هم دلیل دیگرى بر صداقت و اخلاصش باشد. در این فاصله کوتاه، دست‏فروشها ظرفهاى کوچکى را، که از آب چاه خانه مولا(ع) آکنده است‏به زائران مى‏فروشند. گروهى نیز ظرفهاى خالى مى‏فروشند تا زائر با دست‏خود از آن آب توشه بردارد.
دست‏فروشها و مستمندان درست تا کنار در خانه مولا همراهت مى‏آیند و به زحمت مى‏توانى از دستشان بگریزى.
از آن زمان که بر این آستان نهادم روى فراز مسند خورشید تکیه‏گاه من است
(حافظ)
اکنون در آستانه خانه مولا(ع) هستیم. خانه گلین، کوچک و دلگیر، اما به بزرگى تاریخ، به بلنداى آسمان، به روشنى ماه، به زلالى چشمه و دل‏نواز و روح‏پرور. دلت نمى‏آید قدم بگذارى; دوست دارى مى‏شد صورت به جاى قدمهاى مولا مى‏گذاشتى.
مبادا فکر کنى کوچکى این خانه اقتضاى زمان مولا بوده است و آن زمان ساختمانى بهتر از این میسر نبود; و بعد هم اعمال خودت را توجیه کنى که زمان ما اقتضاى خودش را دارد. در چند قدمى خانه مولا، باقى‏مانده ساختمان دارالاماره بیانگر وضعیت روزگاران گذشته است; قصرى باشکوه که سعد بن ابى‏وقاص آن را ساخته است تا اقامتگاه استاندار کوفه باشد. وقتى مولا(ع) از مدینه به کوفه هجرت کرد و کوفه را پایتخت‏حکومت اسلامى قرار داد، مردم همه از او خواستند به دارالاماره برود و در آنجا سکنى گزیند; اما مولا(ع) نپذیرفت. ابتدا به خانه جعدة بن‏هبیره، خواهرزاده خود، رفت و پس از چندى، این خانه کوچک را ساخت تا کاشانه على و حسن و حسین و زینب و ام‏کلثوم و ابوالفضل و دیگران باشد.
راستى عجب خانه‏اى است! بوى همه گلها را یکجا دارد; یاد همه سروران و اولیا را جان مى‏بخشد; خاطرات تلخ و شیرین را زنده مى‏کند; دست ذهنت را مى‏گیرد و تو را یکسره به هزار و سیصد و اندى سال پیش بازمى‏گرداند، به عصرى سراپا راستى و صداقت، روزگارى بى‏پرده‏هاى ریا وچاپلوسى و زورگویى و چپاول، عصرى که هنوز کتابش نگاشته نشده و نخواهد شد و اصلا در کلام و قلم نمى‏گنجد. فقط باید بفهمى و با نفسى عمیق بوى غربت آن را، که هم دل‏انگیز و هم دلگیر است، تا عمق جانت فرو ببرى. اینجا جاى زیارت نامه خواندن نیست. تمام ذرات وجودت زیارت‏نامه مى‏خواند. دوست دارى ذره‏ذره خاکش را ببوسى، به چشم بکشى; ولى حتى فرصت ندارى انبوه خاطرات جسته و گریخته را در اندیشه‏ات مرتب کنى و دل شکسته‏ات را با گریه‏اى مفصل از عزا درآورى.
وضعیت کنونى خانه عبارت است از دو قسمت اندرونى و بیرونى. از در کوتاهى و کوچکى، که به طرف قبله گشوده مى‏شود، با دهلیزى کوتاه وارد صحن بیرونى مى‏شوى. درست‏شرق و غرب آن، دو ایوان کوچک قرار دارد و پشت ایوان غربى، که اندرونى خانه را تشکیل مى‏دهد، یک اتاق کوچک با سقفى گنبدى مى‏بینى. از همانجا راهى باریک به اطاق دیگر دارد که در وسط آن تختى آجرى است و مى‏گویند محل غسل دادن بدن امیرمؤمنان(ع) است.
از راهى باریک به چاهى مى‏رسى که مشهور است چاه خانه مولاست و از همان زمان باقى مانده است. زائران آب آن چاه را به عنوان تبرک برمى‏دارند. خانه خشت و گلى است، دیوارهاى ضخیم دارد و اکنون ظاهر آن گچ اندود شده است. با خواندن رکعاتى نماز در محل غسل دادن بدن امیرالمؤمنین(ع)، زیارت خانه را به پایان مى‏برى و خانه را به سوى مسجد کوفه ترک مى‏کنى.
مسجد کوفه همایشگاه انبیا
خانه على(ع) نزدیک مسجد کوفه است. آرى، على هیچ همسایه‏اى نزدیکتر از خدا ندارد; در کعبه به دنیا مى‏آید و در مسجد کوفه به شهادت مى‏رسد و تمامى زندگى او نیز در سعى بین همین صفا و مروه مى‏گذرد.
مسجد کوفه از مساجدى است که روایات بسیار مفصل و متعددى بر عظمت آن دلالت دارد; به طورى که مرحوم علامه مجلسى پنجاه صفحه از بحارالانوار را تنها به ذکر روایات این مسجد اختصاص داده است.
این مسجد در تاریخ صدر اسلام نیز نقشى آشکار دارد. نمازهاى جمعه و خطبه‏هاى پرشور على(ع) را شنیده است و نماز جماعت امیرمؤمنان و امام حسن(ع) را به یاد دارد.
گلدسته‏هایش هرگز اذان آخر على را از یاد نبرده‏اند و سنگ سنگ و ذره ذره آن یاد سالهاى اندک حکومت على(ع) را در حافظه خویش دارد; خاطره قضاوتهاى او، ناله‏هاى مظلومیت او و معارف والاى خطبه‏هاى او هنوز در دل آن خاکها موج مى‏زند. امام باقر(ع) فرمود: مسجد کوفه بستانى از بوستانهاى بهشت است; هزار و هفتاد پیامبر در آن نماز گزارده‏اند و همایشگاه انبیا است. (2)
اصبغ بن‏نباته مى‏گوید: یک روز در مسجد کوفه گرد على(ع) حلقه زده بودیم. آن حضرت فرمود: اى مردم کوفه، خداوند به شما هدیه‏اى داده است که به هیچ کس نداده است; مسجد شما را برترى بخشید. این مسجد خانه حضرت آدم و نوح و ادریس و جایگاه نماز ابراهیم و برادرم خضر و جایگاه نماز من است. این مسجد یکى از چهار مسجد برگزیده است. گویا مى‏بینم که روز قیامت این مسجد از نمازگزاران خود شفاعت مى‏کند; و این مسجد روزگارى جایگاه نماز فرزندم مهدى(ع) خواهد شد. اگر مردم فضیلت این مسجد را مى‏دانستند، از اطراف زمین به آن هجوم مى‏آوردند; و حتى خود را روى برفها مى‏کشیدند و با رنج‏بسیار سمت آن مى‏شتافتند. (3)
فقهاى بزرگ شیعه فرموده‏اند: مسافر (با شرایط خاص خود) باید نمازهاى چهار رکعتى را (دو رکعتى) بخواند; مگر در چهار جایگاه که مى‏تواند چهار رکعتى یا دو رکعتى بخواند. این جایگاههاى چهارگانه عبارت است از مسجد کوفه، مسجدالحرام، مسجدالنبى(ص) و حرم مطهر حسین(ع); و این خود بالاترین دلیل بر والایى مسجد کوفه است.
موقعیت کنونى
در اصلى مسجد کوفه، که به طرف قبله باز مى‏شود، باب الفیل نام دارد و مستحب است مشتاقان از آن در وارد مسجد شوند. البته در سمت غرب مسجد نیز در بزرگ دیگرى دیده مى‏شود. زائرانى که از خانه مولا(ع) مى‏آیند، اول به آن در مى‏رسند و اغلب از همان در وارد مسجد مى‏شوند.
در دیگرى نیز سمت‏شرق به چشم مى‏خورد که به حرم حضرت مسلم(ع) باز مى‏شود. سطح زمین مسجد، که با شن نرم فرش شده است، از سطح زمین اطراف پست‏تر مى‏نماید و براى گام نهادن بدان باید چند پله پایین روى.
طبق روایات ما، ساختمان اولیه مسجد به دست‏حضرت آدم(ع) ساخته شده است; ولى بناى دوران اسلامى آن در زمان خلیفه دوم تاسیس شد. هنگامى که تصمیم گرفتند شهرى براى استقرار لشکر اسلام بسازند، نخست جایگاهى براى مسجد در نظر گرفتند; فردى در مرکز آن جایگاه ایستاد، تیرى به هر سو پرتاب کرد; محل فرود تیرها را نشان نهادند و براى ساختن مسجد در نظر گرفتند. آنگاه بقیه ساختمانها و خانه‏ها، پیرامون مسجد و با مرکزیت مسجد، طراحى و ساخته شد. (4) قسمت جلو قبله مسجد، مقدارى مسقف بوده، سنگفرش است. البته در و پنجره ندارد، به صورت آزاد به صحن مسجد متصل است و در بخشهاى مختلف آن محرابها و جایگاههاى ویژه به چشم مى‏خورد.
در کنار در ورودى اصلى مسجد (باب الفیل) مقام حضرت ابراهیم(ع) و در کنارش مقام حضرت خضر(ع) قرار گرفته است. اندکى دورتر از مقام خضر، به طرف مشرق، دکة القضا (محل داورى امیرمؤمنان(ع)) به چشم مى‏خورد. در کنار دکة‏القضاء، محلى به نام بیت‏الطشت قرار دارد که محل یکى از کرامتهاى امیرمؤمنان است. طبق آنچه نقل مى‏کنند، زنى به ناپاکدامنى متهم شد و براى رهایى از اتهام به حضرت على(ع) پناه آورد. حضرت با کرامت‏خویش بى‏گناهى‏اش را اثبات کرد و از بیمارى ناشناخته‏اى، که سبب تورم شکم و اتهام وى شده بود، نجاتش داد; از آن روز، این مکان را بیت‏الطشت مى‏خوانند.
در وسط مسجد، دایره بزرگى است که سطح آن از دیگر جاهاى مسجد پست‏تر مى‏نماید و پیرامون آن دیوار کوتاهى کشیده شده است. مى‏گویند توفان نوح با فوران آب‏از این مکان آغاز شد. در روایات ما نیز اشاره شده است که در توفان نوح آب از محل مسجد کوفه فوران کرد. (5)
در کنار این دایره، مقام النبى(ص) دیده مى‏شود. گفته مى‏شود که، حضرت رسول(ص) هنگام معراج در این جایگاه نماز گزارد. (6)
در قسمت قبله مسجد، در دست راست، سه مقام نزدیک به هم قرار دارد; مقام امام سجاد(ع) و مقام جبرئیل(ع) و مقام آدم(ع). در قسمت جلوى این مقامها مقام حضرت نوح(ع) و نیز محل ضربت‏خوردن امیرالمؤمنین(ع) در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى دیده مى‏شود. آخرین مقام در سمت چپ قبله واقع شده است و مقام امام صادق(ع) خوانده مى‏شود.
اعمال مستحب این مسجد بسیار مفصل و طولانى است که با برنامه‏ریزى سفرهاى کنونى میسر نیست. از اینرو، باید به انجام برخى از آن اعمال بسنده کرد. زائران با توفیقات الهى به تمامى مقامات رفتند، در هر مقامى بخشى از دعاها را خواندند و چند رکعت نماز به جاى آوردند.
چون در حرم حضرت مسلم(ع) زودتر بسته مى‏شد، بدین سبب و نیز براى رفع خستگى زائران، وقتى اعمال مسجد کوفه به نیمه رسید، همراه زائران به زیارت حضرت مسلم مشرف شدیم و سپس بقیه اعمال را پى گرفتیم; اکنون که بحث مسجد کوفه را با نهایت اختصار به پایان بردیم، به سراغ مرقد مطهر مسلم بن‏عقیل و هانى بن‏عروه مى‏رویم.
حرم مسلم
سلام ایزد منان سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان به مسلم بن‏عقیل محیط کوفه تو را کوچک است و روح بزرگ از آن به بام شدى کشته اى سلیل خلیل
«ریاضى‏»
چون کوفیان براى امام حسین(ع) نامه نگاشتند و او را به کوفه دعوت کردند تا رهبرى آنان را در قیام علیه ستم و تباهى به عهده گیرد و حکومت اسلامى تشکیل دهد، حضرت نخست پسرعمویش را، به عنوان نماینده خویش، به سوى آنان فرستاد و او را با این کلمات ستود:
اکنون برادرم و پسرعمویم و فرد مورد اعتماد خاندانم مسلم بن‏عقیل را به سوى شما گسیل داشتم تا اوضاع و آراى شما را برایم بنگارد. (7)
مسلم بن‏عقیل در ابتداى ورود به کوفه، با استقبال پرشور و گسترده مردم کوفه روبه‏رو شد; ولى در نهایت رشوه‏ها و تبلیغات و تهدیدهاى حاکم جدید کوفه و خیانت‏سران قبایل و بزرگان شهر مردم را از گردش پراکنده ساخت. او، که تنهاى تنها با یک شهر دشمن روبه‏رو بود، مردانه در نهایت عزت و استقامت جان بر سر عقیده نهاد و بر فراز بلندترین ساختمان کوفه (دارالامارة) ایستاد تا به همه مردم درس ایمان و پاکدلى دهد. هر چند پیکرش از بالاى دارالاماره به زمین افکنده شد; ولى نام والاى او، بر بلنداى کوفه و تاریخ، هماره سرفراز و سربلند ماند. اکنون حرم زیبا و به تقریب کوچک او، پهلو به پهلوى مسجد کوفه، دل همه زائران را به سوى خود مى‏کشاند و ضریح مطهرش غرق بوسه‏همه دلدادگان مکتب سرخ حسینى و حتى ناآشنایان با این مکتب مى‏شود. در قسمت قبله ضریح مطهر مسلم، ضریح کوچک مختار بن‏ابى عبیده ثقفى دیده مى‏شود.
بین مسلم و مختار، که انتقام وى را گرفت، تنها دیوار کوچکى فاصله است. آرامگاه مختار سالها پنهان بود; سرانجام سنگى در این مکان پیدا شد و مدفن مختار را مشخص ساخت.
در این مکان، اندکى به یاد مسلم و غربت و شهامت و شهادت او سخن گفته شد و پس از قرائت زیارتنامه، ذکر مصیبت و چند رکعت نماز هدیه براى روح بلند و والاى مسلم، به کنار قبر مختار رفتیم و نثار روح بلند این شهید فاتحه‏اى خواندیم. آنگاه از حرم مسلم خارج شدیم.
پى‏نوشتها:
1- تنقیح المقال، ج‏3، ص 262.
2- بحار، ج 100، ص‏389.
3- همان.
4- سیماى نجف، ص ؟.
5- بحار، ج 100، ص‏397، 395،387.
6- همان، ص 390.
7- موسوعة، کلمات الامام الحسین(ع)، ص 312.

تبلیغات