آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

خورشید همواره در چشمان مادرانى طلوع مى‏کند که به دور دستها خیره شده‏اند و براى فرداها مردان و زنانى مى‏پرورانند تا در زمین، این امانت الهى، جانشینى آسمانى باشند.
دامان تربیت مادران مهد پرورش انسانهاى پاک و خدایى است و ما با نگاهى درس‏آموز از زندگانى این مادران توشه معرفت‏برمى‏چینیم.
یکى از مادران برجسته تاریخ «ام‏البنین، فاطمه کلابیه‏» است که زندگى او مالامال از عشق به ولایت و امامت‏بوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بن‏على(ع) بسیار موفق بوده است.
تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع، صفات و ویژگیهاى فردى این بانو و صبر و بردبارى در خانه امامت و تربیت فرزندانى که همگى پیرو امام خویش بوده و تا آخرین لحظات زندگى خویش دست از ولایت نکشیده‏اند و پیام‏رسانى و مبارزه سیاسى این بانوى کریمه همه و همه نشان از مجد و عظمت وى دارد.
اینک پژوهشى کوتاه در زندگى این پاک بانوى عرب داریم تا از زلال صفات او قطره‏اى معرفت‏یابیم و خویش را در مسیر کمال قرار دهیم.
از قبیله خورشید
«حزام بن‏خالد بن‏ربیعة بن‏وحید بن‏کعب بن‏عامر بن‏کلاب‏» (1) پدر ام‏البنین است مردى شجاع و دلیر و راستگو که از صفات ویژه او اکرام به میهمان و منطق قوى اوست. تاریخ ویژگیهاى این مرد بزرگ را به مناسبتهاى گوناگون چون جریان خواستگارى ام‏البنین و ازدواج حضرت على(ع) ذکر مى‏کند.
مادر بزرگوار ام‏البنین، «ثمامه (یا لیلى) دختر سهیل بن‏عامر بن‏جعفر بن‏کلاب‏» (2) است که در تربیت فرزندان کوشا بوده و تاریخ از وى چهره درخشانى را به تصویر کشیده است. بینش عمیق، دوستى باء;ء فرزندان در کنار وظیفه مهم مادرى و چونان معلمى دلسوز آموختن باورهاى اعتقادى و مسایل مربوط به همسردارى و آداب معاشرت با دیگران از جمله ویژگیهاى خاص این بانو است.
در بسیارى از کتب تاریخى نام یازده تن از مادران وى ذکر شده است که همگى از خانواده‏هاى شریف و اصیل عرب بوده‏اند و به واقع مصداق بارز «شجره طیبه (3) » مى‏باشند شجره‏اى که اصل آن در زمین است و فرع آن در آسمانها و حاصل و نتیجه این درخت پاک همانا عباس بن‏على و عثمان و لبید شاعر و ابوبراء بن‏عامر و ... بوده‏اند.
پیامبر گرامى فرمود: اى مردم! برحذر باشید از سبزه‏زارى که بر روى مزبله (منجلاب) مى‏روید. سؤال شد از حضرت: سبزه‏زارى که بر مزبله بروید چیست؟
حضرت فرمود: زن زیبارویى که در خانواده پلید و نادرست رشد کرده باشد. (4)
از این‏روست که على بن‏ابى طالب(ع) آنگاه که قصد ازدواج دارد به برادر خویش، عقیل بن‏ابى طالب که در علم «انساب‏» معروف بود و ذهن و سینه‏اش گنجینه‏اى از اسرار خاندان گوناگون عرب بوده مى‏فرماید:
«زنى را براى من اختیار کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و او برایم پسرى شجاع و سوارکار به دنیا آورد.» (5)
و عقیل در پاسخ برادر گفت:
«با ام‏البنین کلابیه ازدواج کن زیرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وى نیست.»
و سپس در مورد جد مادرى ام‏البنین، ابوبراء عامر بن‏مالک، که در آن روز از جهت دلاورى و شجاعت کم‏نظیر بود مى‏گوید:
«ابوبراء عامر بن‏مالک جد دوم فاطمه کلابیه از شجاعت در میان قبایل عرب بى‏نظیر است و کسى را شجاعتر از او جز حضرتت نمى‏شناسم از این‏رو او را بازى‏کننده با شمشیرها (ملاعب الاسنة) مى‏نامند.» (6)
گویى نگاه نافذ على از مرز زمانها عبور کرده و کربلا را با همه سختیهایش مى‏بیند و براى یارى حسین(ع) از امروز در پى مادرى شجاع از خاندان شجاع و دلیر است تا فرزندى چونان عباس، پدر فضیلتها، به دنیا آورد و او یاریگر حسین در کربلاباشد.
در خاندان و تبار پاک ام‏البنین چند ویژگى مهم وجود دارد که همگى در وجود عباس(ع) به ظهور رسید و او را مانا کرد.
الف: شجاعت و دلاورى که در کربلا زیباترین چهره خویش را نمایاند.
ب: ادب و متانت و عزت نفس که در زندگانى 34 ساله عباس بن‏على به وضوح دیده مى‏شود.
ج: هنر و ادبیات که ام‏البنین از «دایى‏» خویش لبید شاعر به ارث برده بود و فرزند عزیزش عباس(ع) از مادر ادیبه خود. [البته شاعران دیگرى در این خاندان مى‏زیسته‏اند.]
د: ایثارگرى و احترام به حقوق دیگران که نمود آن در عشق به ولایت و امامت متجلى شد.
ه: وفا و پایبندى به تعهدات.
مهمترین درسى که از ازدواج حضرت على(ع) و ام‏البنین، مى‏آموزیم داشتن معیارهاى منطقى و صحیح در انتخاب همسر آینده است.
اگر جوانان ما معیارهاى اخلاقى و معنوى را جایگزین معیارهاى مادى و ظاهرى کنند زندگى مشترک آنها با سعادت و سلامت‏خانوادگى توام خواهدبود. ملاکهاى مادى و صورى ناپایدار بوده و به زندگى رنگ سبز عشق و محبت نمى‏بخشد و با از دست دادن یک امتیاز مادى پایه‏هاى زندگى‏اى که با آن‏ها بنا شده است‏سست‏شده و فرو ریختن سقف خانواده حتمى خواهدبود.
چنانچه رسول رحمت(ص) مى‏فرماید:
«کسى که با زنى به خاطر مال او ازدواج کند خداوند او را به حال خود وا مى‏گذارد و کسى که به خاطر زیبایى زنى با او ازدواج کند در او مسایل ناخوشایند مى‏بیند و آنکه به خاطر دین زن با او ازدواج کند خداوند مال و زیبایى را هم براى او قرار مى‏دهد (جمع مى‏کند بین امتیازات.)» (7)
صحیفه صفات
آنچه در آدمى الگویى کامل براى نسلهاى آینده مى‏سازد وجود صفات نیک و اخلاق برجسته در صحیفه وجود آنان است.
شاید بتوان گفت مجموعه صفات ام‏البنین در ضمن یک جمله زیبا و مختصر از زبان شهید ثانى، زین‏الدین، ذکر شده است آنجا که این عالم فرهیخته و اندیشمند مى‏گوید:
«ام البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت‏بوده و نسبت‏به اهل بیت(ع) معرفت و محبت‏خالص و شدید داشته است و نزد آنان مقام و منزلت‏بالایى داشت.» (8)
در این عبارت ابعاد شخصیتى ام‏البنین، با ظرافت‏خاصى مطرح شده است که به این ظرایف مى‏پردازیم:
دانش و دانایى
از ویژگیهاى مهم زندگى انسانهاى برجسته، علم و دانش آنان است که بسان نورى درخشان جداکننده حق از باطل است و سرچشمه جوشان این نعمت الهى علمى است که از خداوند متعال، معلم اول، آموخته و مى‏آموزند.
زندگانى ام‏البنین همواره با بصیرت و نور دانش همراه بوده است و این ویژگى والا در جاى جاى کتب تاریخى ذکر شده است و ما را با عظمت این بانوى عالمه و فاضله آشنا مى‏سازد.
علاقه ام‏البنین به اهل بیت(ع) و بصیرت دینى او به امامت‏به قدرى بود که در باره او مى‏نویسند:
براى عظمت و معرفت و بصیرت ام‏البنین کافى است که او هر گاه بر امیرالمؤمنین وارد مى‏شد و حسنین مریض بودند با ملاطفت و مهربانى با آنها صحبت مى‏کرد و از صمیم قلب با آنها برخورد مى‏کرد چونان مادرى مهربان و دلسوز. (9)
او همسرش را تنها همسر نمى‏دانست که قبل از همسر او را امام و «ولى‏» خویش مى‏داند و همچنین به این دو بزرگوار، حسنین، به جهت عشق به امامت و ولایت و به خاطر اتصال آنها با ولى خویش اینچنین محبت و ارادت نشان مى‏دهد.
یکى دیگر از مظاهر بصیرت و بینش این بانو که مبتنى بر علم و معرفت اوست جریان صحبت او با «بشیر» است. «بشیر» پس از واقعه کربلا به مدینه باز مى‏گردد و از وقایع جانسوز کربلا و کربلاییها براى اهل مدینه سخن مى‏گوید.
مورخان مى‏نویسند:
پس از واقعه کربلا بشیر در مدینه ام‏البنین را ملاقات مى‏کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام‏البنین پس از دیدن وى مى‏گوید:
از حسین(ع) مرا خبر بده.
بشیر مى‏گوید: عباس را کشتند.
ام‏البنین باز مى‏گوید: از حسین(ع) مرا خبر بده. و به همین ترتیب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مى‏دهد. ام‏البنین با صبر و بصیرتى بى‏نظیر مى‏گوید:
«یا بشیر اخبرنى عن ابى عبدالله الحسین(ع). اولادى و من تحت الخضراء کلهم فداء لابى عبدالله الحسین(ع).»
اى بشیر خبر از [امام من]اباعبدالله الحسین بده فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان مینایى است فداى اباعبدالله(ع) باد.
و آنگاه که بشیر خبر شهادت مولا و امام او، حسین بن‏على(ع) را مى‏دهد آهى کشیده و با دنیایى از غم و اندوه مى‏گوید:
آه که بندهاى (رگهاى) قلبم را پاره پاره کردى. (10)
این نهایت‏بینش و بصیرت و علم و دانایى است که محور زندگى فردى امام و مولاى او باشد. کمال بندگى و عبادت نیز همین است که آدمى خود و تعلقات خود را در جهت‏خواست محبوب ازلى، خداوند یکتا، فدا کرده و از آنها بگذرد.
بینش و بینایى
افق فکرى و نگرش ام‏البنین آنقدر بالا و والاست که فرزندانى چون عباس را که خود یگانه دهر بود قربانى آرمانها و اندیشه‏هاى آسمانى امام و مولاى خویش، حسین(ع)، مى‏کند و اگر آه و سوزى براى مظلومیت مى‏کشد آهى است‏بر مظلومیت‏حسین(ع).
علامه مامقانى در کتاب تنقیح المقال مى‏نویسد:
علاقه و ارادت او [ام‏البنین] به حسین(ع) به علت امر امامت‏بود و اینکه به فرض سلامت‏حسین مرگ چهار فرزند برومندش را بر خود آسان و قابل تحمل مى‏دانست نشانه بالا بودن درجه ایمان اوست و من او را از نیکان به حساب مى‏آورم. (11)
تبلور این عشق به ولایت و پیروى از امام و پیشوا تا مرز از دست دادن جان خود و عزیزان در وجود فرزندان برومند و دلیر این بانوى ولایى بود. به ویژه عباس بن‏على که فرزند بزرگ او بوده و بیشتر صفات مادر را داراست.
بر کرانه وفا
فاطمه کلابیه بنا به نقل تاریخ دومین یا سومین همسر على بن‏ابى طالب(ع) بوده است. آنچه در زندگى مشترک این دو بزرگوار مطرح است‏حس وفادارى به یکدیگر و احترام متقابل مى‏باشد.
وقتى عقیل به خواستگارى ام‏البنین براى مولایش على بن‏ابى طالب آمد با حرام بن‏حالد، پدر او، در این باره صحبت کرد و «حرام‏» با کمال صداقت و راستگویى گفت: «شایسته امیرالمؤمنین یک زن بادیه‏نشین با فرهنگ ابتدایى بادیه‏نشینان نیست. او با یک زن که فرهنگ بالاترى دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارند.»
عقیل پس از شنیدن سخنان وى گفت:
امیرالمؤمنین از آنچه تو مى‏گویى خبر دارد و با این اوصاف میل به ازدواج با او دارد.
پدر ام‏البنین از عقیل مهلت‏خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت‏سهیل، و خود دختر سؤال کند و به او گفت:
«زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بیشتر مى‏دانند.»
وقتى پدر ام‏البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهاى ام‏البنین را شانه مى‏زند و او از خوابى که شب گذشته دیده بود براى مادر سخن مى‏گفت:
«مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختى نشسته‏ام. نهرهاى روان و میوه‏هاى فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مى‏درخشیدند و من به آن‏ها چشم دوخته بودم و در باره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر مى‏کردم. در مورد آسمان که بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنین روشنى ماه و ستارگان ... در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نورى از آن ساطع مى‏شد که چشمها را خیره مى‏کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانى دیگر هم در دامنم دیدم. نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفى ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدایش را مى‏شنیدم ولى او را نمى‏دیدم گفت:
«فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. به ماه نورانى و سه ستاره درخشان پدرشان سید و سرور همه انسانهاست‏بعد از پیامبر گرامى و اینگونه در خبر آمده است.»
پس از خواب بیدار شدم در حالى که مى‏ترسیدم. مادرم! تاویل رؤیاى من چیست؟!» مادر به دخترک فهیمه و عاقله خود گفت:
«دخترم رؤیاى تو صادقه است اى دخترکم به زودى تو با مرد جلیل‏القدرى که مجد و عظمت فراوانى دارد ازدواج مى‏کنى. مردى که مورد اطاعت امت‏خود است. از او صاحب 4 فرزند مى‏شوى که اولین آنها مثل ماه چهره‏اش درخشان است وسه تاى دیگر چونان ستارگانند.»
پس از صحبتهاى دوستانه و صمیمانه مادر و دختر، حزام بن‏خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذیرش على(ع) سؤال کرد و گفت:
آیا دخترمان را شایسته همسرى امیرالمؤمنین(ع) مى‏دانى؟ بدان که خانه او خانه وحى و نبوت و خانه علم و حکمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لایق این خانه مى‏دانى - که خادمه این خانه باشد - قبول کنیم و اگر اهلیت در او نمى‏بینى پس نه؟
همسر او که قلبى مالامال از عشق به امامت داشت گفت:
اى «حزام‏» به خدا سوگند من او را خوب تربیت کردم و از خداى متعال و قدیر خواستارم که او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براى خدمت‏به آقا و مولایم امیرالمؤمنین(ع) پس او را به على بن‏ابیطالب، مولایم، تزویج کن. (12)
اگر چه خواب حجت نیست و جهت امور مهمى مثل ازدواج نمى‏توان تنها به خوابها اکتفا کرد ولى راهنماى خوبى براى رسیدن به مقصود مى‏باشد اگر بیننده خواب مهذب باشد و طهارت ظاهرى و باطنى را حفظ کند و اندیشه‏هاى شیطانى و خطورات ذهنى پراکنده نداشته باشد خوابهاى او داراى تعبیر و تاویل مناسبى خواهد بود. ام‏البنین از شخصیتهایى بود که این طهارت را داشته و همواره در رفتار و کردار خویش راه صحیح و مناسب را پیش مى‏گرفته است و از این رو رؤیاى او به این زیبایى لباس واقعیت و حقیقت مى‏پوشد و چهار پسر براى سید عالمیان على(ع) مى‏آورد که یکى قمر بنى‏هاشم مى‏شود و دیگران نیز ستارگان آسمان ولایت و امامت هستند.
اینگونه ازدواج آسمانى این دو بزرگوار صورت مى‏گیرد و در طول زندگى مشترک همواره اطاعت و احترام و تکریم و ملاطفت در مورد فرزندان على(ع) از سوى ام‏البنین مشهود بوده است.
در هنگام شهادت مولا على بن‏ابیطالب(ع) فرزند بزرگ ام‏البنین، عباس بن‏على، کمتر از15 سال سن داشت و همراه با برادرانش که کوچکتر از وى بودند در دوران کودکى پدر بزرگوار خویش را از دست داده و غبار یتیمى بر سیمایشان نشسته بود.
این زن فداکار و ایثارگر جوانى و نیروى خویش را صرف تربیت و حفظ فرزندان خانه ولایت نموده و چونان گذشته خود را وقف فرزندان فاطمه زهرا(س) نیز مى‏کرد و بسان مادرى مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود.
وفادارى ام‏البنین به همسر بزرگوار خویش به حدى است که پس از شهادت حضرت على(ع) با آنکه جوان بوده و از زیبایى ویژه نیز برخوردار مى‏باشد تا پایان عمر ازدواج نکرده و همسر دیگرى را اختیار نمى‏کند. این همسر شهید ایثارگونه به تربیت فرزندان على(ع) مشغول بوده و بذر عشق و محبت و ایثار در وجود آنها مى‏افشاند.
نگرش سیاسى
از ویژگیهاى بسیار مهم ام‏البنین توجه به زمان و مسایل مربوط به آن است. وى پس از واقعه عاشورا از مرثیه‏خوانى و نوحه‏سرایى استفاده کرده تا نداى مظلومیت کربلائیان را به گوش نسلهاى آینده برساند.
ام‏البنین براى عزادارى هر روز به همراه عبیدالله (فرزند عباس بن‏على(ع)) به بقیع مى‏رفت و نوحه مى‏خواند و گریه مى‏کرد و این اشعار را مى‏خواند:
یا من راى العباس کر على جماهیر النقد ووراه من ابناء حیدر کل لیث ذى لبد (13)
«اى آنکه عباس را دیدى در حالى که بر گروه ضعیفان حمله مى‏کرد و دنبال او از فرزندان حیدر (على(ع)) جنگاورانى بودند که هر یک داراى یال و کوپالى بودند.»
و آنگاه که در عزاى فرزندان شجاع و دلیر خود مى‏گریست مى‏گفت:
«دیگر مرا ام‏البنین مخوانید زیرا که به یاد شیران بیشه مى‏اندازد (این نام) مرا.
من پسرانى داشتم که به نام آنها مرا ام‏البنین مى‏خواندند اما دیگر فرزندى (پسرى) ندارم.»
خواندن اشعار براى عزادارى گاه جنبه‏هاى دیگرى دارد. ام‏البنین با این اشعار هم حماسه کربلا و شجاعت پسران خود و مظلومیت‏حق را به مردم زمان خود و آیندگان معرفى مى‏کرد و هم تاریخ کربلا را واگویه مى‏کرد و در قالب عزادارى و مرثیه‏سرایى نوعى اعتراض به حکومت وقت مى‏کرد و مردم که اطراف او اجتماع مى‏کردند نسبت‏به عمال بنى‏امیه متنفر و منزجر مى‏شدند.
به راستى وقتى قبر مطهر عباس(ع) و برادرانش در کربلاست چرا ام‏البنین به بقیع مى‏رود؟ آیا به این نیست که مردم در آنجا اجتماع مى‏کنند؟ و آیا به خاطر این نیست که بزرگان اسلام و پیشینه اسلامى مردم در این خاک خفته‏اند و در آنجا مردم به یاد حماسه‏هاى جوانمردان صدر اسلام مى‏افتادند؟
مسئله مهم دیگر اینکه چرا فرزند عباس، عبیدالله، را همراه خود مى‏برد؟ آیا این عمل براى این نبود که نسل آینده را نسبت‏به حقایق آگاه و بینا کند؟ آیا این یک تربیت‏سیاسى نبود؟ آیا او در صدد این نبود که پیام عاشورا را به مردم ابلاغ کند و پرچمدار این پیام‏رسانى همانا فرزند علمدار حسین(ع)، عبیدالله، نباید باشد؟ ام‏البنین، این شجاعترین زن بنى‏کلاب، که از پیام‏آوران کربلاست چونان زینب، دختر على(ع)، رسالتى بر دوش دارد و اکنون به انجام آن رسالت مهم و ویژه همت مى‏گمارد. گفتنى است که عبیدالله بن‏عباس به همراه مادرش لبابه در کربلا حضور داشت و سند زنده‏اى براى بیان وقایع عاشورا بود.
عروج عرشى
زندگى سراسر مهر و عاطفه و مبارزه ام‏البنین رو به پایان بود. او به عنوان همسر شهید، رسالت‏خویش را به خوبى به پایان رسانید و فرزندانى تربیت کرد که فدایى ولایت و امامت‏بودند و هر 4 تن در در کربلا قربانى آرمانهاى «ولى‏» و «امام‏» خویش شدند و بدین وسیله بر صحیفه تربیت ام‏البنین امضاى سبز مولاى متقیان على(ع) قرار گرفت.
پس از کربلا بار رسالت‏سیاسى و اجتماعى خویش را به دوش گرفت و پیامهاى مهم کربلا را به فرداها صادر کرد و ارزشهاى معنوى این حماسه عرفانى را زنده نگاه داشت.
همسر شهید، مادر چهار شهید و طلایه‏دار پیام‏آوران کربلا پس از زینب(س) که لحظه لحظه عمر خویش را با خداى خود معامله کرد و لحظه‏اى خطا و انحراف در زندگى وى راه نیافت در سال 70 ه.ق دار فانى را وداع گفت (14) و در قبرستان بقیع در کنار سبط رسول خدا، امام حسن(ع)، و فاطمه بنت‏اسد و دیگر چهره‏هاى درخشان شریعت محمدى(ص) به خاک سپرده شد.
اگر چه جسم او در خاک است اما روح بلند او و صفات کریمه و عظیمه وى نام او را به بلنداى آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات این بانوى فاضله انسانهایى تربیت‏شده‏اند که در تاریخ مانا و ماندگار خواهد بود.
پى‏نوشتها:
1- قمر بنى‏هاشم، عبدالرزاق المقرم، ص‏9.
2- همان، ص 10.
3- قرآن کریم، سوره ابراهیم / 24.
4- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 14، ص‏29.
5- قمر بنى‏هاشم، مقرم، ص 15.
6- تنقیح المقال، علامه مامقانى، ج‏3، ص 70 با ترجمه.
7- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 14، ص‏29.
8- قمر بنى‏هاشم، مقرم، ص‏16.
9- همان، ص‏16.
10- تنقیح المقال، ج‏3، ص 70 و منتهى الامال، حاج شیخ عباس قمى، ص‏226.
11- تنقیح المقال، ج‏3، ص 70.
12- مولد عباس بن‏على(ع)، محمد على الناصرى، صص 38 -36.
13- ریاحین الشریعه، ذبیح‏الله محلاتى، ج‏3، ص 294 و تنقیح المقال، ج‏3، ص 70.
14- محدثات شیعه، دکتر شهلا غروى نایینى، ص‏53.

تبلیغات