زید بنصوحان، جانباز بهشتى(2)
آرشیو
چکیده
متن
اطاعت از ولایت و امامت على(ع) و دلباختگى به آن حضرت از صفات برجسته و فراموش ناشدنى زید است و تا ابد در آیینه تاریخ مىدرخشد. هر چند تشیع در گذر تاریخ همواره با نفاق و دشمنى بداندیشان روبهرو بوده و در اوج ظلومیتبه سر برده است; ولى هرگز چهره تابناک عاشقانى چون زید بنصوحان مقهور کینهتوزى دشمنان نشد و در زنگار فراموشى فرو نرفت.
در باره علاقه زید به خاندان پیامبر و مرکز ولایت، نمونههاى روشنى در تاریخ وجود دارد که تردیدها را از میان برمىدارد.
بىشک وقتى تحولات اجتماعى با بروز شبههها و تردیدهاى اعتقادى و فکرى همراه باشد، تشخیص درست و به موقع حقیقتبسى دشوار است. حوادث پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)، نمونه بارز چنین تحولاتى است. روزگارى که غرضورزان کوردل، به یارى منافقان و مسلماننمایان، تصمیم گرفتند بر حقیقت دین پرده افکنند و دینداران و تشنگان وحى را در برزخ تردید نهند. در چنین زمانى، تیزبینى و هوشیارى گروهى از رادمردان تاریخ سبب شد تا اسلام ناب همچنان بر گستره حیات بشر پرتو افکند.
یکى از این رادمردان آزاده و هوشمند، که این رسالتبزرگ را به انجام رساند زید بنصوحان بود. او به خوبى بر تردیدها فائق آمد، نور را از ظلمتباز شناخت، تا پاى جان بر عقیده راستین خود ثابتقدم ماند و در شمار راستقامتان تاریخ درآمد. زید، پیش از جنگ جمل، مردم را به اطاعت از امام(ع) فرا خواند و خود نیز به شایستگى در خط مقدم نبرد شرکت جست.
سخنان زید در هنگام شهادت، گویاترین گواه ارادت او به اهل بیت(ع) است. او، لحظاتى پیش از شهادت، به امام(ع)، که نزدش شتافته بود، چنین گفت:
«اى امیرمؤمنان، خداوند جزاى خیرت دهد. تو خداشناس، آگاه به قرآن و بلندمرتبه هستى و خدا در دلتبزرگ است. به خدا سوگند، از روى نادانى به یارىات نشتافتم. من از امسلمه - همسر گرانقدر پیامبر(ص) - شنیدم که مىگفت: رسول خدا(ص) فرمود:
«من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله; هر کس من مولاى او باشم، على نیز مولاى اوست. خدایا کسى که او را دوست دارد، دوستبدار و آنکه با او دشمنى مىورزد، دشمن باش; کسى که او را یارى دهد، یارى کن و آن که به او ستم کند، خوار ساز.» به خدا سوگند، من از آنکه به سبب دشمنى با تو نزد خداوند خوار گردم، بیزارم.»
بر اساس روایتى دیگر از زید پرسیدند: «هر گاه قرآن با سلطان به مبارزه برخیزد، به کدام طرف خواهى رفت؟ گفت: به سوى قرآن.»
از زبان یار
درستى کردار و نیکاندیشى زید هر انسان منصفى را به ستایش وا مىدارد. دوست و دشمن زید را ستودهاند. در میان انبوه سخنانى که در ستایش زید بیان شده، گفتار امام على(ع) گرانقدر و مهمتر مىنماید. بر اساس روایات، آن حضرت در شهادت وى گریست. هنگامى که زید از اسب بر زمین افتاد، امام على(ع) نزدش شتافت، بر بالینش نشست و چنین فرمود: «رحمک الله یا زید کنتخفیف المؤنه، عظیم المعونة; اى زید، خدا تو را رحمت کند که کم مصرف و پرفایده بودى. »
آرى، کسى که روزها روزه مىگیرد، شبها به عبادت مىپردازد، در صحنههاى مختلف سیاسى و نظامى و اجتماعى حضور جدى دارد و این چنین جان خود را در راه دوست فدا مىکند، سزاوار چنین توصیفى است. ابنعباس مىگوید: از صعصعه در باره زید پرسیدم; او برادرش را چنین توصیف کرد: «کان و الله عظیم المروة، شریف الاخوة، جلیل الخطر، بعید الاثر، کمیش العروة الیف البدوة، سلیم جوانح الصدر، قلیل وساوس الدهر، ذاکرالله طرفى النهار و زلفا من اللیل الجوع و الشبع عنده سیان، لا ینافس فى الدنیا، یطیل السکوت و یحفظ الکلام، و ان نطق نطق بعقام، یهرب منه الدعار الاشرار و یالفه الاحرار الاخیار.»
به خدا سوگند، او در جوانمردى سرآمد، در برادرى شریف و بزرگوار، والامقام و از دیرباز گرامى بود. دلى تهى از کینه داشت و کمتر دستخوش وسوسههاى روزگار مىشد. روز و شب به عبادت مشغول بود و سیرى و گرسنگى در نظرش یکسان مىنمود. در امر دنیا پیشى نمىگرفت. بیشتر سکوت مىکرد; مراقب سخن گفتن خویش بود و با ابهام سخن مىگفت. افراد شرور از او دورى مىجستند و آزادگان و نیکمردان با او مانوس مىشدند.
پیوند اخوت
زید از محضر سلمان فارسى نیز کسب فیض کرده، از وى حدیثشنیده بود; ولى ارتباط این دو بزرگوار تنها در نقل دیثخلاصه نمىشد. بر اساس گفته مورخان، زید ارادت خاصى به سلمان داشت. این دلبستگى سرانجام با پیوند برادرى به اوج رسید و او، به میمنت این پیوند، کنیه ابوسلمان را براى خود برگزید.
خدمات اجتماعى
بر اساس آنچه در تاریخ ثبتشده، زید در همه صحنههاى اجتماعى و سیاسى روزگار خود حضور جدى داشت و در راه خوشبختى مردم تلاش مىکرد. او روزى در بصره مردانى را دید که همواره عبادت مىکردند و از دنیا دستشسته بودند. زید بنصوحان، با مشاهده وضعیت آنان، براى آنها خانه ساخت و سپس به آنها توصیه کرد که براى برآوردن نیازهاى زندگى خود و فرزندانشان تلاش کنند. او همواره به آنها سرکشى مىکرد و از احوالشان با خبر مىشد.
رؤیاى صادق
علاقه به شهادت، از صفات برجسته مؤمنان واقعى است. مؤمنانى که با عشق و آگاهى، خط سرخ شهادت را مىپیمایند و در حیات جاوید گام مىنهند.
زید بنصوحان از گروه دلدادگان عاشق بود. او، که دستش را پیشتر به بهشت فرستاده بود، نداى حق را لبیک گفت و در جمل به یارى على(ع) شتافت. او، پیش از جنگ، به مولایش على(ع) چنین گفت:
«یا امیرالمؤمنین، ما رانى الا مقتولا قال و ما علمک بذلک یا اباسلمان قال رایتیدى نزلت من السماء و هى تستشیرنى; اى مولاى من، در این جنگ کشته مىشوم. حضرت فرمود: از کجا مىدانى. گفت: در خواب دیدم دستم از آسمان به زمین فرود آمد و در حالى که به من اشاره مىکرد، گفت: به سوى من بیا.»
پرچمدار جمل
جنگ جمل در بعدازظهر یکى از جمعههاى سال36ق در منطقه فریبه اتفاق افتاد و تا شامگاه پایان پذیرفت.
در این نبرد نامآورانى چون سلمان فارسى، عمار بنیاسر، کمیل بنزیاد در میان سپاه على(ع) دیده مىشند. به گفته برخى از راویان، یاوران امام(ع) حدود بیست هزار نفر بودند، حدود 80 تن از این گروه در جنگ بدر شرکت داشتند و 1500 تن از صحابه پیامبر گرامى(ص) شمرده مىشدند. در این نبود، هزار پیاده و هفتاد سواره از سپاه امام(ع) به شهادت رسیدند که زید بنصوحان یکى از آنها بود. على(ع)، پس از شهادت سیحان برادر زید، پرچم قبیله ربیعه را به دست وى داد و او تا هنگام شهادت، پرچمدار سپاه امام(ع) بود. زید، پس از نبردى سخت و شجاعانه، به وسیله عمرو بنیثربى به شهادت رسید.
به گفته برخى از راویان، وقتى یاران على(ع) براى کشتن عمرو پیش آمدند، او چنین گفت: اگر مىخواهید مرا بکشید، بدانید که من علیا و هند را در جمل کشتم و سپس زید بنصوحان را، در حالى که او پیرو دین على(ع) بود، از میان بردم.
وصیت زید
به نوشته برخى از مورخان، زید بنصوحان، هنگام شهادت، چنین وصیت کرد:
«ادفنونى فى ثیابى فانى مخاصم و لا تغسلوا عنى دما و لا تنزعوا عنى ثوبا; مرا با لباسهایم دفن کنید، لباسم را بیرون نیاورید و خونهاى بدنم را نشویید; زیرا مىخواهم آنها در روز رستاخیز بر پایدارىام شهادت دهند.»
بر اساس روایتى دیگر، زید وصیت کرد: «ادفنونى فى ثیابى فانى مخاصم القوم; مرا با لباسهایم دفن کنید تا روز رستاخیر علیه دشمنانم شهادت دهند.»
آستانه غربت
در بصره و در سمت راست مسیر سیبه - در قریه کوتالزین - گنبد گلین، کوچک و قدیمى مزار زید دیده مىشود. بیابان خشک و سوزان پیرامون آن گنبد، حکایتى غمانگیز را بازگو مىکند; حکایتى به تلخى غربت. (عکس این آستانه در کتاب مراقد المعارف موجود است)
یادگار جاوید
از آثار به یاد ماندنى و ارزشمند زید، محراب و مسجدى کهن است که در جنوب غربى مسجد سهله (مسجد بنى ظفر) در کوفه قرار دارد و از آن کوچکتر است. این مسجد، در گذر زمان، گواه حوادث مختلف بوده و بارها مرمت و بازسازى شده است. بر اساس برخى از روایات، دعا در این مسجد مورد اجابت قرار مىگیرد. على بنابراهیم از پدرش چنین نقل کرده است: در مسیر مکه، براى انجام مراسم حج، وارد کوفه شدیم و به مسجد سهله رفتیم. در آنجا شخصى را در حال نماز و دعا یافتیم. وقتى عبادتش پایان پذیرفت، به گوشه دیگر مسجد رفت و در آنجا دو رکعت نماز گزارد و دعا کرد. چون نماز و دعایش پایان یافت، از او در باره این مکان پرسیدیم; فرمود: اینجا منزل ابراهیم خلیل است.
آنگاه به زاویه غربى و شرقى رفت و در آن دو مکان نیز نماز گزارد و دعا کرد. وقتى این اعمال را انجام داد از مسجد بیرون رفت و به مسجد کوچکى در نزدیکى مسجد سهله شتافت. ما نیز در پى او به آنجا رفتیم. وى در این مسجد دو رکعت نماز با خشوع به جاى آورد. سپس دستانش را به آسمان بلند کرد و دعاى ویژهاى قرائت کرد. سپس گریست، گونه خود را بر زمین نهاد و گفت: ارحم من اساء و اقترف و استکان و اعترف.
سپس گونه دیگرش را بر زمین نهاد و دعا کرد. پس از آن، از مسجد خارج شد. ما به دنبال وى بیرون رفتیم. از وى پرسیدم: اى مولاى من، نام این مسجد چیست؟ فرمود: این مسجد زید بنصوحان، صحابى امام على بنابىطالب(ع) است. در این لحظه آن بزرگمرد ناپدید شد و ما دیگر وى را ندیدیم. در خبرى آمده است که گویا آن شخص حضرت خضر بود.
علامه مجلسى مىفرماید: از آداب مسجد زید بنصوحان آن است که ابتدا دو رکعت نماز مىخوانى، دستان خود را به آسمان بلند مىکنى و مىگویى: الهى قدمه الخاطئ المذنب یدیه و ...×سپس پیشانى را بر خاک بگذار و بگو: ارحم من اساء و اقترف و استکان و اعترف.
آنگاه گونه راست را بر زمین بگذار و بگو: ان کنتبئس العبد فانت نعم الرب. پس از آن، گونه چپ را بر زمین بگذار و بگو: عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک یا کریم. سپس سجده کن و صد بار بگو: العفو، العفو.
در باره علاقه زید به خاندان پیامبر و مرکز ولایت، نمونههاى روشنى در تاریخ وجود دارد که تردیدها را از میان برمىدارد.
بىشک وقتى تحولات اجتماعى با بروز شبههها و تردیدهاى اعتقادى و فکرى همراه باشد، تشخیص درست و به موقع حقیقتبسى دشوار است. حوادث پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)، نمونه بارز چنین تحولاتى است. روزگارى که غرضورزان کوردل، به یارى منافقان و مسلماننمایان، تصمیم گرفتند بر حقیقت دین پرده افکنند و دینداران و تشنگان وحى را در برزخ تردید نهند. در چنین زمانى، تیزبینى و هوشیارى گروهى از رادمردان تاریخ سبب شد تا اسلام ناب همچنان بر گستره حیات بشر پرتو افکند.
یکى از این رادمردان آزاده و هوشمند، که این رسالتبزرگ را به انجام رساند زید بنصوحان بود. او به خوبى بر تردیدها فائق آمد، نور را از ظلمتباز شناخت، تا پاى جان بر عقیده راستین خود ثابتقدم ماند و در شمار راستقامتان تاریخ درآمد. زید، پیش از جنگ جمل، مردم را به اطاعت از امام(ع) فرا خواند و خود نیز به شایستگى در خط مقدم نبرد شرکت جست.
سخنان زید در هنگام شهادت، گویاترین گواه ارادت او به اهل بیت(ع) است. او، لحظاتى پیش از شهادت، به امام(ع)، که نزدش شتافته بود، چنین گفت:
«اى امیرمؤمنان، خداوند جزاى خیرت دهد. تو خداشناس، آگاه به قرآن و بلندمرتبه هستى و خدا در دلتبزرگ است. به خدا سوگند، از روى نادانى به یارىات نشتافتم. من از امسلمه - همسر گرانقدر پیامبر(ص) - شنیدم که مىگفت: رسول خدا(ص) فرمود:
«من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله; هر کس من مولاى او باشم، على نیز مولاى اوست. خدایا کسى که او را دوست دارد، دوستبدار و آنکه با او دشمنى مىورزد، دشمن باش; کسى که او را یارى دهد، یارى کن و آن که به او ستم کند، خوار ساز.» به خدا سوگند، من از آنکه به سبب دشمنى با تو نزد خداوند خوار گردم، بیزارم.»
بر اساس روایتى دیگر از زید پرسیدند: «هر گاه قرآن با سلطان به مبارزه برخیزد، به کدام طرف خواهى رفت؟ گفت: به سوى قرآن.»
از زبان یار
درستى کردار و نیکاندیشى زید هر انسان منصفى را به ستایش وا مىدارد. دوست و دشمن زید را ستودهاند. در میان انبوه سخنانى که در ستایش زید بیان شده، گفتار امام على(ع) گرانقدر و مهمتر مىنماید. بر اساس روایات، آن حضرت در شهادت وى گریست. هنگامى که زید از اسب بر زمین افتاد، امام على(ع) نزدش شتافت، بر بالینش نشست و چنین فرمود: «رحمک الله یا زید کنتخفیف المؤنه، عظیم المعونة; اى زید، خدا تو را رحمت کند که کم مصرف و پرفایده بودى. »
آرى، کسى که روزها روزه مىگیرد، شبها به عبادت مىپردازد، در صحنههاى مختلف سیاسى و نظامى و اجتماعى حضور جدى دارد و این چنین جان خود را در راه دوست فدا مىکند، سزاوار چنین توصیفى است. ابنعباس مىگوید: از صعصعه در باره زید پرسیدم; او برادرش را چنین توصیف کرد: «کان و الله عظیم المروة، شریف الاخوة، جلیل الخطر، بعید الاثر، کمیش العروة الیف البدوة، سلیم جوانح الصدر، قلیل وساوس الدهر، ذاکرالله طرفى النهار و زلفا من اللیل الجوع و الشبع عنده سیان، لا ینافس فى الدنیا، یطیل السکوت و یحفظ الکلام، و ان نطق نطق بعقام، یهرب منه الدعار الاشرار و یالفه الاحرار الاخیار.»
به خدا سوگند، او در جوانمردى سرآمد، در برادرى شریف و بزرگوار، والامقام و از دیرباز گرامى بود. دلى تهى از کینه داشت و کمتر دستخوش وسوسههاى روزگار مىشد. روز و شب به عبادت مشغول بود و سیرى و گرسنگى در نظرش یکسان مىنمود. در امر دنیا پیشى نمىگرفت. بیشتر سکوت مىکرد; مراقب سخن گفتن خویش بود و با ابهام سخن مىگفت. افراد شرور از او دورى مىجستند و آزادگان و نیکمردان با او مانوس مىشدند.
پیوند اخوت
زید از محضر سلمان فارسى نیز کسب فیض کرده، از وى حدیثشنیده بود; ولى ارتباط این دو بزرگوار تنها در نقل دیثخلاصه نمىشد. بر اساس گفته مورخان، زید ارادت خاصى به سلمان داشت. این دلبستگى سرانجام با پیوند برادرى به اوج رسید و او، به میمنت این پیوند، کنیه ابوسلمان را براى خود برگزید.
خدمات اجتماعى
بر اساس آنچه در تاریخ ثبتشده، زید در همه صحنههاى اجتماعى و سیاسى روزگار خود حضور جدى داشت و در راه خوشبختى مردم تلاش مىکرد. او روزى در بصره مردانى را دید که همواره عبادت مىکردند و از دنیا دستشسته بودند. زید بنصوحان، با مشاهده وضعیت آنان، براى آنها خانه ساخت و سپس به آنها توصیه کرد که براى برآوردن نیازهاى زندگى خود و فرزندانشان تلاش کنند. او همواره به آنها سرکشى مىکرد و از احوالشان با خبر مىشد.
رؤیاى صادق
علاقه به شهادت، از صفات برجسته مؤمنان واقعى است. مؤمنانى که با عشق و آگاهى، خط سرخ شهادت را مىپیمایند و در حیات جاوید گام مىنهند.
زید بنصوحان از گروه دلدادگان عاشق بود. او، که دستش را پیشتر به بهشت فرستاده بود، نداى حق را لبیک گفت و در جمل به یارى على(ع) شتافت. او، پیش از جنگ، به مولایش على(ع) چنین گفت:
«یا امیرالمؤمنین، ما رانى الا مقتولا قال و ما علمک بذلک یا اباسلمان قال رایتیدى نزلت من السماء و هى تستشیرنى; اى مولاى من، در این جنگ کشته مىشوم. حضرت فرمود: از کجا مىدانى. گفت: در خواب دیدم دستم از آسمان به زمین فرود آمد و در حالى که به من اشاره مىکرد، گفت: به سوى من بیا.»
پرچمدار جمل
جنگ جمل در بعدازظهر یکى از جمعههاى سال36ق در منطقه فریبه اتفاق افتاد و تا شامگاه پایان پذیرفت.
در این نبرد نامآورانى چون سلمان فارسى، عمار بنیاسر، کمیل بنزیاد در میان سپاه على(ع) دیده مىشند. به گفته برخى از راویان، یاوران امام(ع) حدود بیست هزار نفر بودند، حدود 80 تن از این گروه در جنگ بدر شرکت داشتند و 1500 تن از صحابه پیامبر گرامى(ص) شمرده مىشدند. در این نبود، هزار پیاده و هفتاد سواره از سپاه امام(ع) به شهادت رسیدند که زید بنصوحان یکى از آنها بود. على(ع)، پس از شهادت سیحان برادر زید، پرچم قبیله ربیعه را به دست وى داد و او تا هنگام شهادت، پرچمدار سپاه امام(ع) بود. زید، پس از نبردى سخت و شجاعانه، به وسیله عمرو بنیثربى به شهادت رسید.
به گفته برخى از راویان، وقتى یاران على(ع) براى کشتن عمرو پیش آمدند، او چنین گفت: اگر مىخواهید مرا بکشید، بدانید که من علیا و هند را در جمل کشتم و سپس زید بنصوحان را، در حالى که او پیرو دین على(ع) بود، از میان بردم.
وصیت زید
به نوشته برخى از مورخان، زید بنصوحان، هنگام شهادت، چنین وصیت کرد:
«ادفنونى فى ثیابى فانى مخاصم و لا تغسلوا عنى دما و لا تنزعوا عنى ثوبا; مرا با لباسهایم دفن کنید، لباسم را بیرون نیاورید و خونهاى بدنم را نشویید; زیرا مىخواهم آنها در روز رستاخیز بر پایدارىام شهادت دهند.»
بر اساس روایتى دیگر، زید وصیت کرد: «ادفنونى فى ثیابى فانى مخاصم القوم; مرا با لباسهایم دفن کنید تا روز رستاخیر علیه دشمنانم شهادت دهند.»
آستانه غربت
در بصره و در سمت راست مسیر سیبه - در قریه کوتالزین - گنبد گلین، کوچک و قدیمى مزار زید دیده مىشود. بیابان خشک و سوزان پیرامون آن گنبد، حکایتى غمانگیز را بازگو مىکند; حکایتى به تلخى غربت. (عکس این آستانه در کتاب مراقد المعارف موجود است)
یادگار جاوید
از آثار به یاد ماندنى و ارزشمند زید، محراب و مسجدى کهن است که در جنوب غربى مسجد سهله (مسجد بنى ظفر) در کوفه قرار دارد و از آن کوچکتر است. این مسجد، در گذر زمان، گواه حوادث مختلف بوده و بارها مرمت و بازسازى شده است. بر اساس برخى از روایات، دعا در این مسجد مورد اجابت قرار مىگیرد. على بنابراهیم از پدرش چنین نقل کرده است: در مسیر مکه، براى انجام مراسم حج، وارد کوفه شدیم و به مسجد سهله رفتیم. در آنجا شخصى را در حال نماز و دعا یافتیم. وقتى عبادتش پایان پذیرفت، به گوشه دیگر مسجد رفت و در آنجا دو رکعت نماز گزارد و دعا کرد. چون نماز و دعایش پایان یافت، از او در باره این مکان پرسیدیم; فرمود: اینجا منزل ابراهیم خلیل است.
آنگاه به زاویه غربى و شرقى رفت و در آن دو مکان نیز نماز گزارد و دعا کرد. وقتى این اعمال را انجام داد از مسجد بیرون رفت و به مسجد کوچکى در نزدیکى مسجد سهله شتافت. ما نیز در پى او به آنجا رفتیم. وى در این مسجد دو رکعت نماز با خشوع به جاى آورد. سپس دستانش را به آسمان بلند کرد و دعاى ویژهاى قرائت کرد. سپس گریست، گونه خود را بر زمین نهاد و گفت: ارحم من اساء و اقترف و استکان و اعترف.
سپس گونه دیگرش را بر زمین نهاد و دعا کرد. پس از آن، از مسجد خارج شد. ما به دنبال وى بیرون رفتیم. از وى پرسیدم: اى مولاى من، نام این مسجد چیست؟ فرمود: این مسجد زید بنصوحان، صحابى امام على بنابىطالب(ع) است. در این لحظه آن بزرگمرد ناپدید شد و ما دیگر وى را ندیدیم. در خبرى آمده است که گویا آن شخص حضرت خضر بود.
علامه مجلسى مىفرماید: از آداب مسجد زید بنصوحان آن است که ابتدا دو رکعت نماز مىخوانى، دستان خود را به آسمان بلند مىکنى و مىگویى: الهى قدمه الخاطئ المذنب یدیه و ...×سپس پیشانى را بر خاک بگذار و بگو: ارحم من اساء و اقترف و استکان و اعترف.
آنگاه گونه راست را بر زمین بگذار و بگو: ان کنتبئس العبد فانت نعم الرب. پس از آن، گونه چپ را بر زمین بگذار و بگو: عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک یا کریم. سپس سجده کن و صد بار بگو: العفو، العفو.