آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

قرن دوم هجرى عصر شکوفایى نهضت فرهنگى شیعه
در سال 132 هجرى، رژیم خودکامه و ستمگر بنى‏امیه، پس از 91 سال حکومت، سرانجام در آستانه سقوط قرار گرفت و با کشته شدن مروان بن‏محمد (126 - 132) منقرض شد و حکمرانان عباسى حکومت استبدادى خویش را آغاز کردند. (1) در چنین موقعیتى، که کشمکشهاى سیاسى بنى‏امیه و بنى‏عباس به اوج خود رسیده بود، حضرت امام صادق(ع) با رایت‏خاص خویش نهضت علمى - فرهنگى تشیع را طرح‏ریزى کرد و دانشگاه عالى جعفرى را بنیان نهاد. امام(ع)، با استفاده از فرصت‏به دست آمده حوزه علمى با عظمتى تشکیل داد و در مدتى کوتاه علاقه‏مندان دانش معارف جعفرى را پیرامون خود گرد آورد. آنان مشتاقانه به دانش‏اندوزى پرداختند و از گنجینه علوم آل محمد(ص) به قدر توانایى خویش بهره‏مند شدند. به گفته شیخ مفید(ره) چهار هزار تن از حوزه درسى آن حضرت استفاده کردند. (2) شیخ طوسى شاگردان امام صادق(ع) را3197 مرد و 12 زن ذکر کرده است. (3) امام ششم(ع) با توجه به شکوفایى دانش و به وجود آمدن مکتبهاى مختلف و هجوم افکار الحادى برنامه فرهنگى خویش را در محورهاى مختلف به انجام رساند. پاسخ به شبهه‏هاى گوناگون ضد دینى، تشکیل جلسات مناظره، نشر روایات و تعالیم اسلام، تدریس رشته‏هاى گوناگون علوم و تربیت‏شاگردان بخشى از برنامه‏هاى ششمین پیشواى شیعه بود.
هدف ما در این نوشتار کوتاه بررسى فرازهایى از زندگى یکى از ستارگان تابناک مکتب امامت و ولایت است. این کار، در روزگارى که تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام و تشیع به اوج رسیده، از وظایف ما شیعیان است تا بهترین الگوها را به جوانان ارائه دهیم و از سقوط آنها در دام الگوهاى کاذب غرب پیشگیرى کنیم.
هشام بن‏حکم کیست؟
هشام در اوایل قرن دوم هجرى در کوفه دیده به جهان گشود و در شهر واسط رشد کرد و به عرصه اجتماع گام نهاد. او بعدها براى تجارت به بغداد آمد و در محله کرخ به بزازى مشغول شد. دانشمندان علم رجال مى‏نویسند: هشام دو فرزند دختر و پسر داشت. فرزند پسرش، حکم، متکلم بود و در بصره مى‏زیست. دخترش، فاطمه، یکى از زنان با ایمان روزگار بود. هشام همچنین برادرى به نام محمد بن‏حکم داشت که از راویان حدیث‏بود و محمد بن‏ابى‏عمیر، راوى معروف شیعه، از او روایت نقل مى‏کند. (4)
هشام از همان آغاز جوانى سرى پرشور داشت و شیفته علم و معرفت‏بود. او، براى رسیدن به این هدف، علوم عصر خویش را آموخت، کتب فلسفى دانشمندان یونان را فرا گرفت و کتابى در رد یکى از فلاسفه یونان نگاشت. (5)
هشام، در مسیر تکامل اندیشه‏اش، به مکتبهاى گوناگون علمى عصر خویش پیوست; ولى هیچ مکتبى عطش حقیقت‏جویى‏اش را فرو ننشاند. او سرانجام به وسیله عمویش، عمیر بن‏یزید کوفى، با امام صادق(ع) آشنا شد و در شمار پیروان آن حضرت قرار گرفت. (6) سیر تکاملى اندیشه هشام نشان مى‏دهد که آگاهانه و بر اساس برهان عقلى تشیع را پذیرفته است. او به منظور کسب علم، تامین معاش، مناظره، تبلیغ معارف اهل بیت(ع) و انجام مناسک حج، به شهرهاى بغداد، بصره، مدائن، حجاز و کوفه سفر کرد و با برهانهاى دقیق و منطقى‏اش در گسترش فرهنگ اهل بیت(ع) کوشید.
سفر براى تحصیل دانش
هشام، به عنوان یک پژوهشگر شیعى، سعى مى‏کرد پرسشهاى خود را با امام صادق(ع) در میان نهد و از آن حضرت پاسخ دریافت کند. داستان زیر بر درستى این سخن گواهى مى‏دهد:
روزى، ابن‏ابى‏العوجاء یکى از دانشمندان مخالف اسلام، پرسشى در باره تعدد زوجات مطرح کرد و گفت: قرآن از سویى در آیه سوم سوره نساء مى‏گوید: «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة; با زنان پاک مسلمان ازدواج کنید، با دو یا سه یا چهار زن; و اگر مى‏ترسید میان آنها به عدالت رفتار نکنید، پس به یک همسر بسنده کنید.»
از سوى دیگر در آیه‏129 همین سوره مى‏فرماید: «و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم; هرگز نمى‏توانید میان زنان به عدالت رفتار کنید، هر چند کوشش کنید.» با ضمیمه کردن آیه دوم به آیه اول درمى‏یابیم که تعدد زوجات در اسلام ممنوع است; زیرا تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم ممکن نیست. پس تعدد زوجات در اسلام حرام است.
هشام از پاسخ باز ماند. پس از ابن‏ابى‏العوجاء فرصت‏خواست و براى گرفتن پاسخ به مدینه شتافت. هشام سخن ابن‏ابى‏العوجاء را براى حضرت باز گفت. امام فرمود: منظور از عدالت در آیه سوم سوره نساء، عدالت در نفقه و عایت‏حقوق همسرى و طرز رفتار و کردار است; و مراد از عدالت در آیه‏129 این سوره عدالت در تمایلات قلبى است. بنابراین تعدد زوجات در اسلام حرام نیست و با شرایطى جایز است.
هشام از سفر برگشت و پاسخ را در اختیار ابن‏ابى‏العوجاء قرار داد. او سوگند یاد کرد که این پاسخ از (هشام) تو نیست. (7)
هشام این گونه براى کسب علم و معارف اسلام تلاش مى‏کرد. امام صادق(ع) نیز متقابلا هشام را از کوثر زلال لایت‏سیراب مى‏ساخت. امام در برابر پرسشهاى هشام، با بردبارى پاسخ مى‏داد و قانعش مى‏ساخت. نمونه‏هایى از این پرسش و پاسخها در کتابهاى توحید صدوق و علل الشرایع دیده مى‏شود.
جایگاه هشام در محضر امام صادق(ع)
نمونه‏هایى از رفتار امام صادق(ع) با شاگرد ممتازش مى‏تواند از جایگاه هشام نزد آن بزرگوار پرده بردارد:
1 - این جوان کیست؟
آن روز یکى از شلوغ‏ترین ایام حج‏بود. امام صادق(ع) با گروهى از یارانش گفتگو مى‏کرد. در این هنگام، هشام بن‏حکم که تازه به جوانى گام نهاده بود، خدمت امام رسید. پیشواى شیعیان از دیدن جوان شادمان شد، او را در صدر مجلس و کنار خویش نشاند و گرامى داشت. این رفتار امام حاضران را، که از شخصیتهاى علمى شمرده مى‏شدند، شگفت‏زده ساخت. وقتى امام(ع) آثار شگفتى را در چهره حاضران مشاهده کرد، فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده; این جوان با دل و زبان و دستش یاور ماست.»
سپس براى اثبات مقام علمى هشام در باره نامهاى خداوند متعال و فروعات آنها از وى پرسید و هشام همه را نیک پاسخ گفت. آنگاه حضرت فرمود: هشام، آیا چنان فهم دارى که با درک و تفکرت دشمنان ما را دفع کنى؟ هشام گفت: آرى.
امام فرمود: نفعک الله به و ثبتک; خداوند تو را در این راه ثابت قدم دارد و از آن بهره‏مند سازد.
هشام مى‏گوید: بعد از این دعا، هرگز در بحثهاى خداشناسى و توحید شکست نخوردم. (8)
روح القدس تو را یارى کند
هشام چنان مورد توجه امام صادق(ع) بود که در یکى از روزها وى را به حضور طلبید و فرمود: در باره تو سخنى را مى‏گویم که رسول خدا(ص) به «حسان بن‏ثابت انصارى‏» (شاعر معروف عصر پیامبر که با شعرش از حریم اسلام حمایت مى‏کرد) فرمود: تا وقتى که ما را با زبانت‏یارى مى‏کنى، پیوسته تو را به وسیله روح القدس تایید کند. (9) (10)
مناظره‏هاى علمى
هشام بن‏حکم، علاوه بر هوش سرشار و دانش وسیع، از قدرت بیان و صراحت لهجه و شهامت در مناظره برخوردار بود و با استفاده از این نعمتهاى ارزشمند الهى، با دانشمندان و متفکران در مناظره شرکت مى‏کرد. استادش امام صادق(ع) از شیوه مناظره و بیان وى خشنود بود و همواره او را تحسین مى‏کرد. ششمین پیشواى معصوم روزى فرمود: اى هشام، با مردم سخن بگو، من دوست دارم همانند تو در میان شیعیان ما باشد. (11) (12)
آن بزرگوار گاه شیوه بحث هشام را مى‏ستود و مى‏فرمود: این گونه استدلال در صحف ابراهیم و موسى(ع) آمده است. (13)
نگاهى گذرا به چند نمونه از مناظره‏هاى هشام براى آشنایى با مقام علمى و شیوه بحث وى سودمند است.
هشام و مناظره با عمرو بن‏ عبید معتزلى
یونس بن‏یعقوب، یکى از شاگردان برجسته امام صادق(ع) مى‏گوید: در یکى از سالهایى که هشام بن‏حکم به سفر حج مشرف شده بود، در «منا» حضور امام صادق(ع) شرفیاب شد. حمران بن‏اعین، محمد بن‏نعمان، هشام بن‏سالم و دیگر بزرگان شیعه نیز در مجلس حاضر بودند. حضرت(ع) به هشام فرمود: آیا نمى‏خواهى داستان مناظره و گفتگوى خود با عمرو بن‏عبید را براى ما بیان کنى؟ هشام، که از همه اهل مجلس جوانتر به نظر مى‏رسید، گفت: اى فرزند رسول خدا(ص)، جلالت‏شما مانع مى‏شود; از شما شرم دارم و در حضورتان توان سخن گفتن در خویش نمى‏یابم. امام صادق(ع) فرمود: وقتى به شما امر مى‏کنیم، اطاعت کنید. آنگاه هشام داستان مناظره خودش با عمرو بن‏عبید را چنین بیان کرد:
به من خبر دادند که عمرو بن‏عبید روزها در مسجد جامع بصره با شاگردانش مى‏نشیند، در باره امامت‏بحث مى‏کند و عقیده شیعه در باره امام را بى‏اساس و باطل مى‏شمارد. این خبر برایم خیلى ناگوار بود، به همین سبب به بصره رفتم. وقتى وارد مسجد جامع بصره شدم، بسیارى اطراف عمرو نشسته بودند. از حاضران تقاضا کردم اجازه دهند تا بتوانم نزدیک عمرو بنشینم. وقتى نشستم، به عمرو بن‏عبید گفتم: اى مرد دانشمند، من غریبم، اجازه مى‏دهید چیزى بپرسم؟ گفت: آرى. گفتم: آیا شما چشم دارید؟ گفت: پسرجان این چه پرسشى است، چرا در باره چیزى که مى‏بینى مى‏پرسى؟ گفتم: استاد عزیز پوزش مى‏خواهم. پرسشهایم این گونه است، خواهش مى‏کنم، پاسخ دهید. گفت: گرچه پرسشهایت احمقانه است، ولى آنچه مى‏خواهى بپرس. گفتم: آیا چشم دارید؟ گفت: آرى. پرسیدم: با آن چه مى‏کنى؟ گفت: به وسیله آن رنگها و اشخاص را مى‏بینم. گفتم: آیا بینى دارى؟ گفت: آرى. گفتم: از آن چه بهره‏اى مى‏برى؟ گفت: به وسیله آن بوها را استشمام مى‏کنم. گفتم: آیا زبان دارى؟ گفت: آرى. گفتم: با آن چه مى‏کنى؟ گفت: طعم اشیا را مى‏چشم. گفتم: آیا شما گوش دارید؟ گفت: آرى. گفتم: از آن چه سود مى‏برى؟ گفت: به آن صداها را مى‏شنوم. گفتم: بسیار خوب، حالا بفرمایید دل هم دارید؟ گفت: آرى. گفتم: دل براى چیست؟ گفت: به وسیله دل (مرکز ادراکات) آنچه بر حواس پنجگانه و اعضاى بدنم مى‏گذرد، تشخیص مى‏دهم، اشتباههایم را برطرف مى‏کنم و درست را از نادرست تشخیص مى‏دهم. گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بى‏نیاز نیستى؟ گفت: نه، هرگز. گفتم: در حالى که حواس و اعضاى بدنت‏سالم است چگونه نیاز به دل دارى؟ گفت: پسرجان، وقتى اعضاى بدن در چیزى که با حواس درک مى‏شود تردید کند، آن را به دل ارجاع مى‏دهد تا تردیدش برطرف شود. گفتم: پس خداوند، دل را براى رفع تردید اعضا گذاشته است. گفت: آرى. گفتم: پس وجود دل براى رفع حیرت و تردید ضرورى است؟ گفت: آرى، چنین است. گفتم: شما مى‏گویید خداى تبارک و تعالى اعضاى بدنت را بدون پیشوایى که هنگام حیرت و شک به او مراجعه کنند نگذاشته است، پس چگونه ممکن ست‏بندگانش را در وادى حیرت و گمراهى رها کرده، براى رفع تردید و تحیرشان پیشوایى تعیین نفرماید؟ عمرو بن‏عبید پس از لحظه‏اى تامل و سکوت، سر بلند کرد، به من نگریست و گفت: تو هشام بن‏حکم هستى؟ گفتم: نه. گفت: از همنشینیان اویى؟ گفتم: نه. پرسید: اهل کجایى؟ گفتم: کوفه. گفت: تو همان هشامى; سپس مرا در آغوش گرفت; به جاى خود نشانید و تا من آنجا بودم، سخن نگفت.
حضرت صادق(ع) از شنیدن داستان خشنود و شادمان شد و فرمود: هشام، این گونه استدلال را از که آموختى؟ هشام گفت: آنچه از شما شنیده بودم، تنظیم و چنین بیان کردم. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطلب در صحف ابراهیم و موسى نوشته شده است. (14)
اکثریت دلیل حقانیت نیست
یکى از خصوصیات بارز این دانشمند برجسته صراحت لهجه و حاضرجوابى بود. او سخنان مخالف و موافق را مى‏شنید و پس از بررسى، نظر خود را آشکارا بیان مى‏کرد. روزى ابوعبیده معتزلى به هشام گفت: دلیل درستى اعتقاد ما و بطلان اعتقاد شما این است که طرفداران ما بسیار و پیروان شما اندکند. هشام بى‏درنگ گفت: با این سخن ما را نکوهش نمى‏کنى; بلکه بر حضرت نوح خرده مى‏گیرى. او 950 سال پیامبرى کرد و شب و روز قومش را به سوى خدا فراخواند; ولى جز گروهى اندک به وى ایمان نیاوردند. بنابراین، اکثریت دلیل حقانیت نیست. (15)
خواستگارى
روزى یکى از دوستانش به نام عبدالله بن‏زید اباضى، که از گروه خوارج بود، از دخترش فاطمه خواستگارى کرد و گفت: بین ما همیشه دوستى و محبت‏برقرار است‏براى تقویت این پیوند مى‏خواهم دخترت فاطمه را خواستگارى کنم. هشام بى‏درنگ گفت: او زن باایمانى است. عبدالله مراد هشام را دریافت و دیگر تقاضایش را تکرار نکرد. هشام با این جمله کوتاه به او فهماند که ازدواج یک زن باایمان با مرد بى‏ایمان جایز نیست. (16)
هشام ترازوى امامت و الگوى شیعیان
امام صادق(ع) مى‏فرمود: هشام بن‏حکم مراقب و نگهبان حق ما و مؤید صدق ما و نابودکننده نظرهاى باطل دشمنان ماست. کسى که از او پیروى کند، از ما پیروى کرده است و کسى که با او مخالفت کند، با ما مخالفت ورزیده است. (17)
هشام در محضر امام کاظم(ع)
پایه‏هاى اعتقادى و شخصیت والاى علمى هشام در مکتب امام صادق(ع) استوار شد. چون پیشواى ششم، در سال 148 به شهادت رسید، هشام به امام کاظم(ع) روى آورد; از محضر آن معصوم والامقام کامیاب شد و در شمار شاگردان و یاران آن حضرت جاى گرفت. او نزد هفتمین امام(ع) چنان جایگاهى یافت که تاریخ‏نگاران وى را از کارگزاران مطمئن و مورد عنایت‏خاص آن حضرت شمرده‏اند. (18)
هشام بن‏حکم کارگزار خصوصى امام هفتم(ع)
امام هفتم(ع) به هشام بن‏حکم توجه خاص داشت و او را متصدى کارهاى شخصى‏اش قرار داده بود. حسن فرزند على بن‏یقطین مى‏گوید: هر گاه حضرت موسى بن‏جعفر(ع) براى رفع نیازهاى شخصى یا عمومى چیزى لازم داشت، به پدرم (على بن‏یقطین) مى‏نوشت: فلان چیز را خریدارى یا تهیه کن و باید متصدى این کار هشام بن‏حکم باشد.
عنایت‏حضرت به هشام چنان بود که پانزده هزار درهم به او وام داد و فرمود: با این پول تجارت کن، سودش را بردار و سرمایه را به ما برگردان.
هشام پذیرفت و طبق دستور امام(ع) رفتار کرد. (19)
امام کاظم(ع) به هشام دستور تقیه مى‏دهد
هشام مى‏گوید: امام هفتم براى من پیام فرستاد: در این ایام که مهدى (سومین خلیفه عباسى) بر سر کار است مواظب باش و از سخن گفتن بپرهیز; زیرا خطر جدى تهدیدت مى‏کند.
هشام به فرمان امام(ع) عمل کرد و از خطر نجات یافت تا آنکه مهدى عباسى درگذشت و بار دیگر اوضاع به حال عادى برگشت. (20)
مقام علمى هشام بن‏حکم
شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت(ع) نه تنها در علوم نقلى و عقلى سرآمد عصر خویش بود; بلکه هر گاه احساس مى‏کرد حمایت از اسلام به تحصیل علوم دیگر نیاز دارد، با جان و دل در پى آن مى‏شتافت و دانشى تازه مى‏آموخت. او در مقام فتوا، یک فقیه پرهیزکار، در مقام مناظره و دفاع از اعتقادات شیعه یک متکلم ورزیده و در علم حدیث‏یک محدث ممتاز و مورد اعتماد راویان معروف شیعه بود. کتابهاى حدیثى مختلف به رشته نگارش کشید و شاگردان بسیار تربیت کرد.
متکلم مجاهد و خستگى‏ناپذیر قرن دوم هجرى، علاوه بر فقه و اصول و کلام و فلسفه و علم حدیث، در علوم روان‏شناسى و سایر دانشهاى رایج عصر خویش اطلاعات گسترده‏اى داشت. عبدالله نعمه مى‏نویسد: یحیى بن‏خالد برمکى، وزیر هارون‏الرشید، با حضور دانشمندان مختلف، نشستهاى علمى و تخصصى برگزار مى‏کرد. در یکى از نشستها، که هشام بن‏حکم نیز حضور داشت، پس از گفتگو و بحث در موضوعات مختلف علمى، یحیى گفت: در باره «عشق‏» هم سخن بگویید. حاضران هر یک در حد معلومات خویش مطالبى بیان کردند و سخنانشان به وسیله منشیان وزیر ثبت‏شد. وقتى نوبت‏به هشام بن‏حکم رسید، با بیانى شیرین مطالبى بیان کرد که حاضران بى‏اختیار لب به تحسین گشودند. (21)
شاگردان هشام
چنانکه اشاره شد، هشام در پرتو انوار تابناک اهل بیت(ع) شاگردان بسیار تربیت کرد که بعضى از آنان گوى سبقت از همگان ربودند. محمد بن‏ابى عمیر یکى از آنان شمرده مى‏شود که مورد اعتماد و احترام علماى بزرگ امامیه قرار گرفته، از چهره‏هاى درخشان شیعه است. صفوان بن‏یحیى کوفى، حماد بن‏عثمان، یونس بن‏یعقوب، على بن‏منصور و یونس بن‏عبدالرحمن از دیگر شاگردان هشام به شمار مى‏آیند. یونس بن‏عبدالرحمن فقیهى نامور و یاور مخصوص امام کاظم(ع) بود. (22) على بن‏منصور در علم کلام دانشورى برجسته بود و درسهاى توحید و امامت را در مجموعه‏اى با عنوان «تدبیر» گرد آورد. (23)
تالیفات هشام
چهره درخشان مکتب ولایت، علاوه بر فعالیتهاى گسترده در دانش‏اندوزى و تبلیغ، حدود سى جلد کتاب در موضوعات مختلف علمى به رشته نگارش کشید. «الامامه‏» و جبر و اختیار در علم کلام و «الفاظ‏» در اصول فقه بخشى از یادگارهاى آن دانشمند برجسته است. (24)
شخصیت ممتاز شیعه در معرض اتهام
موقعیت و لیاقت هشام در محضر امام صادق و امام کاظم(ع) چنان بود که گروهى بدان حسد ورزیدند و شایعات گوناگون علیه او رواج دادند. متاسفانه این شایعات سودمند واقع شد و حتى بعضى از شیعیان نیز در باره اعتقادات هشام در تردید فرو رفتند. وقتى این نسبتهاى ناروا به اوج خود رسید، موسى مشرقى خدمت امام رضا(ع) حضور یافت و گفت: آیا هشام را دوست‏بداریم یا از او بیزارى بجوییم؟ امام رضا(ع) فرمود: هشام را دوست‏بدارید. وقتى که به شما چنین گفتم، عمل کنید. اکنون برو و به شیعیان بگو امام مرا به ولایت و دوستى هشام فرمان داد. (25)
آخرین روزهاى زندگى هشام بن‏حکم
یحیى برمکى در آغاز به هشام بن‏حکم اظهار علاقه مى‏کرد و مدتى نیز وى را دبیر مجالس مناظره خود ساخت. او سرانجام از هشام رنجید و اسباب کشتن وى را فراهم کرد. انتقادهاى هشام آراى فلسفى یحیى بن‏خالد، مغلوب ساختن پیوسته وى در بحثها و نیز هراس وزیر از نزدیکى هشام به هارون علل اصلى دشمنى یحیى با هشام بود. روزى هارون گفت: دوست دارم در مجالس مناظره شما شرکت کنم; اما نه در حضور دیگران، بلکه در پشت پرده تا حاضران نظرهاى خویش را بى‏پروا بیان کنند.
یحیى مجلس مناظره ترتیب داد و هشام را نیز دعوت کرد. هارون طبق برنامه قبلى پشت پرده نشست. وزیر که اندیشه انتقام در سر مى‏پروراند با نقشه قبلى هشام را وارد بحث امامت کرد. هشام بعد از گفتگوى بسیار، گفت: «اگر امام مرا به جنگ فرمان دهد، اطاعت مى‏کنم.»
منطق هشام طاغوت زمان را مى‏لرزاند
هارون با شنیدن این جمله، چهره درهم کشید و گفت: هشام مطلب را آشکار کرد. آیا با زنده بودن وى سلطنت من یک ساعت‏باقى مى‏ماند؟ به خدا سوگند، اثر زبان این مرد در دلهاى مردم از صد هزار شمشیر برنده‏تر و مؤثرتر است. (26)
بى‏درنگ فرمان داد هشام را دستگیر کنند. هشام از گرداب خشم هارون به مدائن گریخت. از آنجا به کوفه رفت، در منزل ابن‏شرف پنهان شد و حدود دو ماه بعد جهان مادى را وداع گفت.
حضرت رضا(ع) در باره او فرمود: خدا او را رحمت کند. بنده‏اى خیرخواه و دلسوز و یک انسان حقیقى بود. اصحابش بر او حسد بردند و آزارش کردند. (27)
در پایان این نوشتار، بیان سفارشهاى اخلاقى امام هفتم(ع) به هشام بن‏حکم بسیار مناسب مى‏نماید:
1 - «یا هشام ان العاقل الذى لا یشغل الحلال شکره و لا یغلب الحرام صبره.»
اى هشام، عاقل کسى است که حلال او را از سپاسگزارى باز ندارد و حرام بر صبرش چیره نشود.
2 - «یا هشام ان العاقل لا یکذب و ان کان فیه هواه.» (28)
اى هشام، عاقل دروغ نمى‏گوید، هر چند دلخواهش باشد.
3 - «یا هشام لا دین لمن لا مروة له و لا مروة لمن لا عقل له. ان اعظم الناس قدرا الذى لا یرى الدنیا لنفسه خطرا. اما ان ابدانکم لیس لها ثمن الا الجنة فلا تبیعوها بغیرها.» (29)
اى هشام کسى که جوانمردى ندارد، دین ندارد و کسى که عقل ندارد، جوانمردى ندارد. با ارزش‏ترین مردم کسى است که دنیا را براى خود منزلت و مقام با ارزشى نداند. همانا براى بدنهاى شما بهایى جز بهشت نیست. پس آن را به غیر بهشت [و ارزانتر] نفروشید.
4 - «اى هشام، عاقل به کسى که مى‏ترسد دروغگویش بخواند، خبر نمى‏دهد و از آنکه نگرانى مضایقه دارد، چیزى نمى‏طلبد و به آنچه توانا نیست، وعده نمى‏دهد و به آنچه در امیدوارى‏اش سرزنش شود، امید نمى‏بندد و به کارى که مى‏ترسد در آن درماند، اقدام نمى‏کند.»
پى‏نوشتها:
1- تتمه المنتهى، ص 155.
2- ارشاد مفید، ص 254.
3- رجال شیخ طوسى، ص 342.
4- معجم رجال الحدیث، ج 10، ص‏273.
5- هشام بن‏حکم، صفایى، ص 14.
6- رجال نجاشى، ص‏433.
7- منتهى‏الآمال، ج 2، ص 251.
8- تفسیر برهان، ج 1، ص 420.
9- تنقیح المقال، ج‏3، ص 294.
10- لا تزال مویدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانک.
11- قاموس الرجال، ج‏9، ص‏317.
12- هزاره شیخ طوسى، ج 2، ص 142.
13- یا هشام کلم الناس انى احب ان ارى مثلکم فى الشیعه.
14- کافى، ج 1، ح‏3.
15- همان; معجم الرجال الحدیث، ج‏19، ص 282.
16- بحار، ج 11، ص‏226.
17- هشام بن‏حکم، صفایى، ص 14.; رجال نجاشى، ص‏433; فهرست‏شیخ طوسى، ص 355.
18- معجم رجال الحدیث، ج‏19، ص 271.
19- رجال نجاشى، ص‏433; فهرست طوسى، ص 355.
20- عوالم، ج 21، ص‏403.
21- قاموس الرجال، ج‏9، ص 324.
22- هشام بن‏حکم، عبدالله نعمه، ص 62.
23- در مورد شرح حال او به مقاله نگارنده در شماره 15 ماهنامه کوثر رجوع شود.
24- هشام بن‏حکم، عبدالله نعمه، ص‏59.
25- رجال نجاشى، ص‏433.
26- جامع الرواة، اردبیلى، ج 2، ص‏313.
27- هشام بن‏حکم، صفایى، ص 121.
28- معجم رجال الحدیث، ج‏19، ص 281.
29- اصول کافى، ج 1; کتاب عقل و جهل، ج 12.

تبلیغات