معناى عبادت (1)
آرشیو
چکیده
متن
براى عبادت چهار معنا مىتوان برشمرد:
1 - معناى لغوى
پس از جستجوى فرهنگهاى لغت عرب به این نتیجه مىرسیم که کلمه «عبد» بر معنایى آمیخته از «اطاعت» و «فروتنى» دلالت مىکند. همچنین دانسته مىشود منظور از کلمه «عبادة» عملى است که فرمانبرى از معبودى را در پى دارد. براى آگاهى از درستى آنچه گفتیم به مراجعى مانند «اساس البلاغه»، «لسان العرب» و «تاج العروس» مراجعه کنید.
باید گفتبه خاطر معناى خاص «عبد» است که آن را با تشدید - عبد - استعمال مىکنند و مثلا مىگویند: «عبد الطریق، عبد الشخص»; یعنى جاده را هموار کرد، فلان کس را بنده خود کرد.
با توجه به معنایى که گفته شد، هر اطاعتى عبادت نیست. آن اطاعتى عبادت است که محض دیگرى باشد. شخصى که براى برآوردن خواسته خود دستبه کار مىزند، نمىگویند عبادت کرده است.
2 - معناى قرآنى (مفهوم اسلامى عبادت)
مفهوم کلمه «عبد» و مشتقات آن در فرهنگ قرآن و در گستره مفاهیم اسلامى به گونهاى است که همه افعال آدمى را در بر مىگیرد. همه انسانها به گونهاى در طریق این مفهوم عام سیر مىکنند. عبادت جز پیروى فروتنانه معنایى ندارد و اگر چنین است - که هست - همه آدمیان، از مؤمنترین مردم گرفته تا کافرترین آنها، عابدند. آنچه بین عبادات فرق مىاندازد، «معبود» است، عدهاى انسان را عبادت مىکنند، دستهاى هواى نفس خود را، گروهى شیطان را و جمعى بتها را. در این میان کسانى هم هستند که فقط خداى یکتا را مىپرستند. (ایاک نعبد)
آنجا که سخن از عبادت اسلامى به میان مىآید، همین عامیت و فراگیرى معناى آن رخ مىنماید:
الف) در آیه 64 آل عمران مىخوانیم: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله»; بگو اى اهل کتاب به سخنى روى آورید که میان ما و شما یکسان است، جز خدا را نپرستیم.
چنانکه پیداست این آیه، به جاى دعوت به اسلام، به عبادت خداوند دعوت مىکند.
یا آیه 11 سوره زمر: «قل انى امرت ان اعبدالله مخلصا له الدین»; بگو من مامور شدهام خدا را بپرستم و براى او در دین اخلاص ورزم.
در این گونه آیات، دعوت به عبادت خداوند عبارت است از قبول و پاى بندى به همه مفاهیم شریعت اسلام.
ب) «و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم و قال شرکاؤهم ما کنتم ایانا تعبدون. فکفى بالله شهیدا بیننا و بینکم ان کنا عن عبادتکم لغافلین»; روزى که همگان را گرد آوریم، به مشرکان مىگوییم: شما و معبودهایتان در جایتان بمانید. آنگاه آنها را از یکدیگر جدا خواهیم کرد. معبودهاى آنها خواهند گفت: «شما ما را عبادت نمىکردید» همین بس که خدا گواه باشد که ما از عبادت شما بىخبر بودیم.
در این دو آیه (آیات 28 و29) سوره یونس) مىخوانیم که معبود بعضى از انسانها هواى نفس آنهاست. آنها به خیال خود از بزرگان قوم خود اطاعت مىکردند; ولى بىخبر بودند که کارشان عبادت خود و هواى نفسشان است.
ج) صادق آل محمد(ع) در تفسیر آیه 31 سوره توبه: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله»; آنان احبار و راهبان را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند. فرمود: به خدا سوگند، احبار و راهبان مردم را به عبادت خویش نخواندند، چون مىدانستند که مردم به خواستهشان تن نمىدهند; آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردند و این گونه مردم، بى آنکه بدانند مطیع آنها شدند.
در سخن دیگرى از امام(ع) آمده است: «هر که سخن شخصى را بپذیرد و خدا را معصیت کند، آن شخص را عبادت کرده».
د) در آیه 44 سوره مریم مىخوانیم: «یا ابت لا تعبد الشیطان. ان الشیطان کان للرحمن عصیا»; اى پدر، شیطان را پرستش نکن، زیرا شیطان به خداى رحمان نافرمانى کرد. در حقیقت، بت پرستى «آزر» عبادت شیطان بود; زیرا شیطان است که نفس آدمى را به معصیت وسوسه مىکند و انسان، با ارتکاب آن، شیطان را معبود خود قرار مىدهد.
ه) در آیه43 سوره فرقان مىخوانیم: «ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا»; آیا دیدى کسى را که هواى نفسش را به عنوان معبود برگزیده است؟ آیا مىتوانى حافظ و نگهبان او باشى؟
قرآن، از هواى نفس، با عنوان «اله» و «معبود» سخن گفته است.
با تدبر در آیاتى که گذشت و مانند آن درمىیابیم که عبادت در اصطلاح دینى و اسلامى، معنایى عام دارد و همه کارهاى انسان را، گرچه پیروى از شیطان و هواى نفس باشد، شامل مىشود. پس همه کارها بدین معنا عبادتند. اما عبادتى که اسلام مىگوید چیزى نیست جز قراردادن کارها و خواهشها در مسیرى که امرها و نهىهاى خداوند نشان مىدهد.
این نداى دین اسلام را، مسلمانان لبیک مىگویند و همه خداوند را عبادت مىکنند; عبادتى که در همه عرصههاى زندگىشان حضور دارد; در شیوه حکومت، در مسایل مربوط به مردم، در توزیع و تولید و در واجباتى مانند: نماز و روزه و جهاد و ... همه این امور گونههاى متفاوتى از عبادت خداوند است. عباداتى که به خواست و اراده خداوند تحقق مىپذیرند.
3 - معناى فقهى
تدریس مسایل شرعى و تالیف کتابهاى فقهى، فقیهان را بر آن داشت که به تقسیم احکام مبادرت ورزند. این کار از دو جهتسودمند بود; زیرا هم تشخیص احکام از یکدیگر را آسان مىکرد و هم تالیف این گونه کتابها را تا حدى روشمند مىساخت. آنها این نکته را دریافته بودند که معدودى از احکام، براى همیشه، بر جبین خود شرط «اسلام» را دارند; یعنى آن که مىخواهد این احکام را به اجرا درآورد باید قصد تقرب کند، آگاه باشد که اینها دستورهاى خداوند تبارک و تعالى است، انجام دادنشان سر به فرمان او سپردن است و در غیر این صورت اعمالى لغو و بیهوده خواهد بود; اعمالى که یا باید آنها را دوباره، با قصد تقرب، به جاى آورد یا، اگر وقتشان گذشته، قضا کرد. در مقابل واجباتى هم وجود دارد که قید «اسلام» را ندارد و صرف انجام دادن آنها، بدون قصد تقرب، خواسته خداوند است. فقیهان نام این گروه اخیر را «واجبات توصلیه» (واجباتى که مهم عمل به آنهاست) گذاشتند و گروه اول را، «واجبات عبادیه یا عبادات» نام دادند، مانند نماز، روزه، حج و ...
4 - معناى عرفى
اعمالى چون روزه، حج، دعا، تسبیح و مانند آن داخل در معناى عرفى عبادت است. این معناى عبادت از دیگر معانى آن محدودتر است. معناى عرفى عبادت، به همان اندازه که به معناى فقهى عبادت نزدیک است، از معناى عام و فراگیر قرآنى آن دور است; با در نظر گرفتن معناى فقهى واجباتى مانند زکات و خمس عبادت است، چون قصد تقرب در آنها شرط است; ولى معناى عرفى این امور را در بر نمىگیرد.
معصومان: گاه عبادت را در معناى عرفى آن استعمال کردهاند. زیرا مصداق بارز کلمه عبادت در بین مردم معناى عرفى است.
در پایان به این نکته اشاره مىکنیم که چه چیز سبب شد معناى عبادت اسلامى با آن گستردگىاش، در ذهن مسلمانان جاى خود را به معناى محدود و ناکارآمد عرفى بدهد. اگر نگاهى، هرچند اجمالى، به تاریخ تفکر در جهان اسلام بیفکنیم، در مىیابیم که علت این امر به دوران انحطاط فکرى مسلمانان باز مىگردد. در پى این سقوط، بسیارى از مفاهیم اصیل و بلند اسلامى از ذهن مردم زدوده شد و جاى آن را مفاهیم خشک و محدود و نیز مفاهیم فرهنگهاى دیگرى مانند غرب پر کرد که با فرهنگ اصیل اسلامى سر ناسازگارى داشت.
استعمارگران و همدستانشان همه کوشش خود را به کار بردند تا مفاهیم اصیل دینى را تحریف کنند و به انواع زواید بیالایند. اینان در کشورهاى تحتسلطه خود برنامههاى تربیتى مسموم و غلط را پیاده کردند و از طریق رسانههاى گروهى در القاى مفاهیم دستخورده و تحریف شده بسیار کوشیدند.
دشمنان پى برده بودند که مىتوان با سوء استفاده از ویژگى معناى عرفى عبادت تا حدى مسلمانان را از مبارزه با خود منصرف کنند. آنها همواره در گوش مسلمانان زمزمه مىکردند: «اگر اسلام شما را به عبادت خداوند فرا خوانده و عبادت همان انجام عبادات اسلامى است، پس وظیفهاى جز این ندارید که در سایه آزادیى، که ما برایتان به ارمغان آوردهایم، با خیالى آسوده به عبادت بپردازید; روزه بگیرید، حجبروید، نماز بخوانید، قرآن تلاوت کنید. شما را چه شده است که رابطه آرام و بىدرد سر خود با خداوند را رها کردهاید و با وارد کردن دینتان به کسب و کار، زندگى روزمره و رویارویى با ما، آن را از حیات و حرکت انداختهاید. این وضع شما را به آنچه خداوند مىخواهد (عبادت او) نمىرساند و از هدف بلندى که دین اسلام ترسیم کرده، باز مىدارد.»
این نمونهاى از توطئه استعمارگران است. اینک پرسش ما این است: تا کى ما مسلمانان باید آب به آسیاب تحریف دشمنانمان بریزیم و مفهوم اصیل و ریشهدار عبادت اسلامى را، که همان عبادت خداوند همراه با دمیدن روح حیات در امت اسلامى، بر اساس هدایت و قانون الهى است، از مرتبهاش به زیر بکشیم و آن را در عرصههاى دور از زندگى در بند کنیم. گویا ما و دشمنان استعمارگر این سخن خداوند (آیه 105 سوره نساء) را فراموش کردهایم که مىفرماید: «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس»; ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا بدان سان که خداوند به تو آموخته است در میان مردم داورى کنى.
خداوند به پیامبرش نفرمود ما این کتاب را بر تو نازل کردیم تا تو و پیروانت از واقعیت زندگى بگریزید، در فضایى آسوده زندگى و این گونه خداوند را عبادت کنید.
اگر دعوت رسول خدا(ص) که مىفرمود: «خداوند را عبادت کنید»، همان چیزى بود که این استعمارگران مىگویند. پیروانش را گوشهاى گرد مىآورد تا راحت زندگى بکنند و اصلا به این نیندیشند که خداوند بارها به جهاد و مبارزه امر فرموده است.
آرى، در فرهنگ دینى ما، عبادت به معناى نماز و روزه و ... همراه با جنگ و جهاد و کوشش براى در انداختن طرحى نو در همه شؤون زندگى است.
احکام اسلام، از آن جهت که عبادتند، اندک تفاوتى با هم ندارند. احکام توزیع ثروت، احکام جهاد، احکام نماز، احکام روزه، احکام مستحبات و ... همه احکامى براى برقرارى صلح و سعادت در زندگى بشر است. مسلمانان همه اینها را با جان و دل مىپذیرند و عمل مىکنند و معبودى راستین و حقیقى را مىپرستند تا در مسیر تکامل به عالىترین مراتب انسانیت دستیابند.
این از زیبایىهاى حکمتخداوند است که واجبات تعبدى را گوناگون قرار داده است; براى مثال نماز عملى است فروتنانه و تربیتى، روزه خوددارى و دستشستن از خواستهها نفس را به انسان مىآموزد، حج آدمى را به سیر در آفاق و انفس خانه خدا مىبرد، خمس و صدقات با مال و ثروت ارتباط دارد و غسل و وضو اعمالى براى پاکى است ... این همه یادآور این نکته است که خداوند اراده کرده است، انسان در همه کارهایش حالت توجه به پروردگارش را حفظ کند و آنچه مىکند خالصانه براى او باشد.
پىنوشت:
1- این نوشته، ترجمه بخش کوتاهى از کتاب «فلسفة الصلاة» نوشته محقق ارجمند «على کورانى» است. با این امید که ترجمه تمام این کتاب بزودى در دسترس علاقهمندان قرار بگیرد.
1 - معناى لغوى
پس از جستجوى فرهنگهاى لغت عرب به این نتیجه مىرسیم که کلمه «عبد» بر معنایى آمیخته از «اطاعت» و «فروتنى» دلالت مىکند. همچنین دانسته مىشود منظور از کلمه «عبادة» عملى است که فرمانبرى از معبودى را در پى دارد. براى آگاهى از درستى آنچه گفتیم به مراجعى مانند «اساس البلاغه»، «لسان العرب» و «تاج العروس» مراجعه کنید.
باید گفتبه خاطر معناى خاص «عبد» است که آن را با تشدید - عبد - استعمال مىکنند و مثلا مىگویند: «عبد الطریق، عبد الشخص»; یعنى جاده را هموار کرد، فلان کس را بنده خود کرد.
با توجه به معنایى که گفته شد، هر اطاعتى عبادت نیست. آن اطاعتى عبادت است که محض دیگرى باشد. شخصى که براى برآوردن خواسته خود دستبه کار مىزند، نمىگویند عبادت کرده است.
2 - معناى قرآنى (مفهوم اسلامى عبادت)
مفهوم کلمه «عبد» و مشتقات آن در فرهنگ قرآن و در گستره مفاهیم اسلامى به گونهاى است که همه افعال آدمى را در بر مىگیرد. همه انسانها به گونهاى در طریق این مفهوم عام سیر مىکنند. عبادت جز پیروى فروتنانه معنایى ندارد و اگر چنین است - که هست - همه آدمیان، از مؤمنترین مردم گرفته تا کافرترین آنها، عابدند. آنچه بین عبادات فرق مىاندازد، «معبود» است، عدهاى انسان را عبادت مىکنند، دستهاى هواى نفس خود را، گروهى شیطان را و جمعى بتها را. در این میان کسانى هم هستند که فقط خداى یکتا را مىپرستند. (ایاک نعبد)
آنجا که سخن از عبادت اسلامى به میان مىآید، همین عامیت و فراگیرى معناى آن رخ مىنماید:
الف) در آیه 64 آل عمران مىخوانیم: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله»; بگو اى اهل کتاب به سخنى روى آورید که میان ما و شما یکسان است، جز خدا را نپرستیم.
چنانکه پیداست این آیه، به جاى دعوت به اسلام، به عبادت خداوند دعوت مىکند.
یا آیه 11 سوره زمر: «قل انى امرت ان اعبدالله مخلصا له الدین»; بگو من مامور شدهام خدا را بپرستم و براى او در دین اخلاص ورزم.
در این گونه آیات، دعوت به عبادت خداوند عبارت است از قبول و پاى بندى به همه مفاهیم شریعت اسلام.
ب) «و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم و قال شرکاؤهم ما کنتم ایانا تعبدون. فکفى بالله شهیدا بیننا و بینکم ان کنا عن عبادتکم لغافلین»; روزى که همگان را گرد آوریم، به مشرکان مىگوییم: شما و معبودهایتان در جایتان بمانید. آنگاه آنها را از یکدیگر جدا خواهیم کرد. معبودهاى آنها خواهند گفت: «شما ما را عبادت نمىکردید» همین بس که خدا گواه باشد که ما از عبادت شما بىخبر بودیم.
در این دو آیه (آیات 28 و29) سوره یونس) مىخوانیم که معبود بعضى از انسانها هواى نفس آنهاست. آنها به خیال خود از بزرگان قوم خود اطاعت مىکردند; ولى بىخبر بودند که کارشان عبادت خود و هواى نفسشان است.
ج) صادق آل محمد(ع) در تفسیر آیه 31 سوره توبه: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله»; آنان احبار و راهبان را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند. فرمود: به خدا سوگند، احبار و راهبان مردم را به عبادت خویش نخواندند، چون مىدانستند که مردم به خواستهشان تن نمىدهند; آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردند و این گونه مردم، بى آنکه بدانند مطیع آنها شدند.
در سخن دیگرى از امام(ع) آمده است: «هر که سخن شخصى را بپذیرد و خدا را معصیت کند، آن شخص را عبادت کرده».
د) در آیه 44 سوره مریم مىخوانیم: «یا ابت لا تعبد الشیطان. ان الشیطان کان للرحمن عصیا»; اى پدر، شیطان را پرستش نکن، زیرا شیطان به خداى رحمان نافرمانى کرد. در حقیقت، بت پرستى «آزر» عبادت شیطان بود; زیرا شیطان است که نفس آدمى را به معصیت وسوسه مىکند و انسان، با ارتکاب آن، شیطان را معبود خود قرار مىدهد.
ه) در آیه43 سوره فرقان مىخوانیم: «ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا»; آیا دیدى کسى را که هواى نفسش را به عنوان معبود برگزیده است؟ آیا مىتوانى حافظ و نگهبان او باشى؟
قرآن، از هواى نفس، با عنوان «اله» و «معبود» سخن گفته است.
با تدبر در آیاتى که گذشت و مانند آن درمىیابیم که عبادت در اصطلاح دینى و اسلامى، معنایى عام دارد و همه کارهاى انسان را، گرچه پیروى از شیطان و هواى نفس باشد، شامل مىشود. پس همه کارها بدین معنا عبادتند. اما عبادتى که اسلام مىگوید چیزى نیست جز قراردادن کارها و خواهشها در مسیرى که امرها و نهىهاى خداوند نشان مىدهد.
این نداى دین اسلام را، مسلمانان لبیک مىگویند و همه خداوند را عبادت مىکنند; عبادتى که در همه عرصههاى زندگىشان حضور دارد; در شیوه حکومت، در مسایل مربوط به مردم، در توزیع و تولید و در واجباتى مانند: نماز و روزه و جهاد و ... همه این امور گونههاى متفاوتى از عبادت خداوند است. عباداتى که به خواست و اراده خداوند تحقق مىپذیرند.
3 - معناى فقهى
تدریس مسایل شرعى و تالیف کتابهاى فقهى، فقیهان را بر آن داشت که به تقسیم احکام مبادرت ورزند. این کار از دو جهتسودمند بود; زیرا هم تشخیص احکام از یکدیگر را آسان مىکرد و هم تالیف این گونه کتابها را تا حدى روشمند مىساخت. آنها این نکته را دریافته بودند که معدودى از احکام، براى همیشه، بر جبین خود شرط «اسلام» را دارند; یعنى آن که مىخواهد این احکام را به اجرا درآورد باید قصد تقرب کند، آگاه باشد که اینها دستورهاى خداوند تبارک و تعالى است، انجام دادنشان سر به فرمان او سپردن است و در غیر این صورت اعمالى لغو و بیهوده خواهد بود; اعمالى که یا باید آنها را دوباره، با قصد تقرب، به جاى آورد یا، اگر وقتشان گذشته، قضا کرد. در مقابل واجباتى هم وجود دارد که قید «اسلام» را ندارد و صرف انجام دادن آنها، بدون قصد تقرب، خواسته خداوند است. فقیهان نام این گروه اخیر را «واجبات توصلیه» (واجباتى که مهم عمل به آنهاست) گذاشتند و گروه اول را، «واجبات عبادیه یا عبادات» نام دادند، مانند نماز، روزه، حج و ...
4 - معناى عرفى
اعمالى چون روزه، حج، دعا، تسبیح و مانند آن داخل در معناى عرفى عبادت است. این معناى عبادت از دیگر معانى آن محدودتر است. معناى عرفى عبادت، به همان اندازه که به معناى فقهى عبادت نزدیک است، از معناى عام و فراگیر قرآنى آن دور است; با در نظر گرفتن معناى فقهى واجباتى مانند زکات و خمس عبادت است، چون قصد تقرب در آنها شرط است; ولى معناى عرفى این امور را در بر نمىگیرد.
معصومان: گاه عبادت را در معناى عرفى آن استعمال کردهاند. زیرا مصداق بارز کلمه عبادت در بین مردم معناى عرفى است.
در پایان به این نکته اشاره مىکنیم که چه چیز سبب شد معناى عبادت اسلامى با آن گستردگىاش، در ذهن مسلمانان جاى خود را به معناى محدود و ناکارآمد عرفى بدهد. اگر نگاهى، هرچند اجمالى، به تاریخ تفکر در جهان اسلام بیفکنیم، در مىیابیم که علت این امر به دوران انحطاط فکرى مسلمانان باز مىگردد. در پى این سقوط، بسیارى از مفاهیم اصیل و بلند اسلامى از ذهن مردم زدوده شد و جاى آن را مفاهیم خشک و محدود و نیز مفاهیم فرهنگهاى دیگرى مانند غرب پر کرد که با فرهنگ اصیل اسلامى سر ناسازگارى داشت.
استعمارگران و همدستانشان همه کوشش خود را به کار بردند تا مفاهیم اصیل دینى را تحریف کنند و به انواع زواید بیالایند. اینان در کشورهاى تحتسلطه خود برنامههاى تربیتى مسموم و غلط را پیاده کردند و از طریق رسانههاى گروهى در القاى مفاهیم دستخورده و تحریف شده بسیار کوشیدند.
دشمنان پى برده بودند که مىتوان با سوء استفاده از ویژگى معناى عرفى عبادت تا حدى مسلمانان را از مبارزه با خود منصرف کنند. آنها همواره در گوش مسلمانان زمزمه مىکردند: «اگر اسلام شما را به عبادت خداوند فرا خوانده و عبادت همان انجام عبادات اسلامى است، پس وظیفهاى جز این ندارید که در سایه آزادیى، که ما برایتان به ارمغان آوردهایم، با خیالى آسوده به عبادت بپردازید; روزه بگیرید، حجبروید، نماز بخوانید، قرآن تلاوت کنید. شما را چه شده است که رابطه آرام و بىدرد سر خود با خداوند را رها کردهاید و با وارد کردن دینتان به کسب و کار، زندگى روزمره و رویارویى با ما، آن را از حیات و حرکت انداختهاید. این وضع شما را به آنچه خداوند مىخواهد (عبادت او) نمىرساند و از هدف بلندى که دین اسلام ترسیم کرده، باز مىدارد.»
این نمونهاى از توطئه استعمارگران است. اینک پرسش ما این است: تا کى ما مسلمانان باید آب به آسیاب تحریف دشمنانمان بریزیم و مفهوم اصیل و ریشهدار عبادت اسلامى را، که همان عبادت خداوند همراه با دمیدن روح حیات در امت اسلامى، بر اساس هدایت و قانون الهى است، از مرتبهاش به زیر بکشیم و آن را در عرصههاى دور از زندگى در بند کنیم. گویا ما و دشمنان استعمارگر این سخن خداوند (آیه 105 سوره نساء) را فراموش کردهایم که مىفرماید: «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس»; ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا بدان سان که خداوند به تو آموخته است در میان مردم داورى کنى.
خداوند به پیامبرش نفرمود ما این کتاب را بر تو نازل کردیم تا تو و پیروانت از واقعیت زندگى بگریزید، در فضایى آسوده زندگى و این گونه خداوند را عبادت کنید.
اگر دعوت رسول خدا(ص) که مىفرمود: «خداوند را عبادت کنید»، همان چیزى بود که این استعمارگران مىگویند. پیروانش را گوشهاى گرد مىآورد تا راحت زندگى بکنند و اصلا به این نیندیشند که خداوند بارها به جهاد و مبارزه امر فرموده است.
آرى، در فرهنگ دینى ما، عبادت به معناى نماز و روزه و ... همراه با جنگ و جهاد و کوشش براى در انداختن طرحى نو در همه شؤون زندگى است.
احکام اسلام، از آن جهت که عبادتند، اندک تفاوتى با هم ندارند. احکام توزیع ثروت، احکام جهاد، احکام نماز، احکام روزه، احکام مستحبات و ... همه احکامى براى برقرارى صلح و سعادت در زندگى بشر است. مسلمانان همه اینها را با جان و دل مىپذیرند و عمل مىکنند و معبودى راستین و حقیقى را مىپرستند تا در مسیر تکامل به عالىترین مراتب انسانیت دستیابند.
این از زیبایىهاى حکمتخداوند است که واجبات تعبدى را گوناگون قرار داده است; براى مثال نماز عملى است فروتنانه و تربیتى، روزه خوددارى و دستشستن از خواستهها نفس را به انسان مىآموزد، حج آدمى را به سیر در آفاق و انفس خانه خدا مىبرد، خمس و صدقات با مال و ثروت ارتباط دارد و غسل و وضو اعمالى براى پاکى است ... این همه یادآور این نکته است که خداوند اراده کرده است، انسان در همه کارهایش حالت توجه به پروردگارش را حفظ کند و آنچه مىکند خالصانه براى او باشد.
پىنوشت:
1- این نوشته، ترجمه بخش کوتاهى از کتاب «فلسفة الصلاة» نوشته محقق ارجمند «على کورانى» است. با این امید که ترجمه تمام این کتاب بزودى در دسترس علاقهمندان قرار بگیرد.