آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

براى عبادت چهار معنا مى‏توان برشمرد:
1 - معناى لغوى
پس از جستجوى فرهنگهاى لغت عرب به این نتیجه مى‏رسیم که کلمه «عبد» بر معنایى آمیخته از «اطاعت‏» و «فروتنى‏» دلالت مى‏کند. همچنین دانسته مى‏شود منظور از کلمه «عبادة‏» عملى است که فرمانبرى از معبودى را در پى دارد. براى آگاهى از درستى آنچه گفتیم به مراجعى مانند «اساس البلاغه‏»، «لسان العرب‏» و «تاج العروس‏» مراجعه کنید.
باید گفت‏به خاطر معناى خاص «عبد» است که آن را با تشدید - عبد - استعمال مى‏کنند و مثلا مى‏گویند: «عبد الطریق، عبد الشخص‏»; یعنى جاده را هموار کرد، فلان کس را بنده خود کرد.
با توجه به معنایى که گفته شد، هر اطاعتى عبادت نیست. آن اطاعتى عبادت است که محض دیگرى باشد. شخصى که براى برآوردن خواسته خود دست‏به کار مى‏زند، نمى‏گویند عبادت کرده است.
2 - معناى قرآنى (مفهوم اسلامى عبادت)
مفهوم کلمه «عبد» و مشتقات آن در فرهنگ قرآن و در گستره مفاهیم اسلامى به گونه‏اى است که همه افعال آدمى را در بر مى‏گیرد. همه انسانها به گونه‏اى در طریق این مفهوم عام سیر مى‏کنند. عبادت جز پیروى فروتنانه معنایى ندارد و اگر چنین است - که هست - همه آدمیان، از مؤمن‏ترین مردم گرفته تا کافرترین آنها، عابدند. آنچه بین عبادات فرق مى‏اندازد، «معبود» است، عده‏اى انسان را عبادت مى‏کنند، دسته‏اى هواى نفس خود را، گروهى شیطان را و جمعى بتها را. در این میان کسانى هم هستند که فقط خداى یکتا را مى‏پرستند. (ایاک نعبد)
آنجا که سخن از عبادت اسلامى به میان مى‏آید، همین عامیت و فراگیرى معناى آن رخ مى‏نماید:
الف) در آیه 64 آل عمران مى‏خوانیم: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله‏»; بگو اى اهل کتاب به سخنى روى آورید که میان ما و شما یکسان است، جز خدا را نپرستیم.
چنانکه پیداست این آیه، به جاى دعوت به اسلام، به عبادت خداوند دعوت مى‏کند.
یا آیه 11 سوره زمر: «قل انى امرت ان اعبدالله مخلصا له الدین‏»; بگو من مامور شده‏ام خدا را بپرستم و براى او در دین اخلاص ورزم.
در این گونه آیات، دعوت به عبادت خداوند عبارت است از قبول و پاى بندى به همه مفاهیم شریعت اسلام.
ب) «و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم و قال شرکاؤهم ما کنتم ایانا تعبدون. فکفى بالله شهیدا بیننا و بینکم ان کنا عن عبادتکم لغافلین‏»; روزى که همگان را گرد آوریم، به مشرکان مى‏گوییم: شما و معبودهایتان در جایتان بمانید. آنگاه آنها را از یکدیگر جدا خواهیم کرد. معبودهاى آنها خواهند گفت: «شما ما را عبادت نمى‏کردید» همین بس که خدا گواه باشد که ما از عبادت شما بى‏خبر بودیم.
در این دو آیه (آیات 28 و29) سوره یونس) مى‏خوانیم که معبود بعضى از انسانها هواى نفس آنهاست. آنها به خیال خود از بزرگان قوم خود اطاعت مى‏کردند; ولى بى‏خبر بودند که کارشان عبادت خود و هواى نفسشان است.
ج) صادق آل محمد(ع) در تفسیر آیه 31 سوره توبه: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله‏»; آنان احبار و راهبان را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند. فرمود: به خدا سوگند، احبار و راهبان مردم را به عبادت خویش نخواندند، چون مى‏دانستند که مردم به خواسته‏شان تن نمى‏دهند; آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردند و این گونه مردم، بى آنکه بدانند مطیع آنها شدند.
در سخن دیگرى از امام(ع) آمده است: «هر که سخن شخصى را بپذیرد و خدا را معصیت کند، آن شخص را عبادت کرده‏».
د) در آیه 44 سوره مریم مى‏خوانیم: «یا ابت لا تعبد الشیطان. ان الشیطان کان للرحمن عصیا»; اى پدر، شیطان را پرستش نکن، زیرا شیطان به خداى رحمان نافرمانى کرد. در حقیقت، بت پرستى «آزر» عبادت شیطان بود; زیرا شیطان است که نفس آدمى را به معصیت وسوسه مى‏کند و انسان، با ارتکاب آن، شیطان را معبود خود قرار مى‏دهد.
ه) در آیه‏43 سوره فرقان مى‏خوانیم: «ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا»; آیا دیدى کسى را که هواى نفسش را به عنوان معبود برگزیده است؟ آیا مى‏توانى حافظ و نگهبان او باشى؟
قرآن، از هواى نفس، با عنوان «اله‏» و «معبود» سخن گفته است.
با تدبر در آیاتى که گذشت و مانند آن درمى‏یابیم که عبادت در اصطلاح دینى و اسلامى، معنایى عام دارد و همه کارهاى انسان را، گرچه پیروى از شیطان و هواى نفس باشد، شامل مى‏شود. پس همه کارها بدین معنا عبادتند. اما عبادتى که اسلام مى‏گوید چیزى نیست جز قراردادن کارها و خواهشها در مسیرى که امرها و نهى‏هاى خداوند نشان مى‏دهد.
این نداى دین اسلام را، مسلمانان لبیک مى‏گویند و همه خداوند را عبادت مى‏کنند; عبادتى که در همه عرصه‏هاى زندگى‏شان حضور دارد; در شیوه حکومت، در مسایل مربوط به مردم، در توزیع و تولید و در واجباتى مانند: نماز و روزه و جهاد و ... همه این امور گونه‏هاى متفاوتى از عبادت خداوند است. عباداتى که به خواست و اراده خداوند تحقق مى‏پذیرند.
3 - معناى فقهى
تدریس مسایل شرعى و تالیف کتابهاى فقهى، فقیهان را بر آن داشت که به تقسیم احکام مبادرت ورزند. این کار از دو جهت‏سودمند بود; زیرا هم تشخیص احکام از یکدیگر را آسان مى‏کرد و هم تالیف این گونه کتابها را تا حدى روشمند مى‏ساخت. آنها این نکته را دریافته بودند که معدودى از احکام، براى همیشه، بر جبین خود شرط «اسلام‏» را دارند; یعنى آن که مى‏خواهد این احکام را به اجرا درآورد باید قصد تقرب کند، آگاه باشد که اینها دستورهاى خداوند تبارک و تعالى است، انجام دادنشان سر به فرمان او سپردن است و در غیر این صورت اعمالى لغو و بیهوده خواهد بود; اعمالى که یا باید آنها را دوباره، با قصد تقرب، به جاى آورد یا، اگر وقتشان گذشته، قضا کرد. در مقابل واجباتى هم وجود دارد که قید «اسلام‏» را ندارد و صرف انجام دادن آنها، بدون قصد تقرب، خواسته خداوند است. فقیهان نام این گروه اخیر را «واجبات توصلیه‏» (واجباتى که مهم عمل به آنهاست) گذاشتند و گروه اول را، «واجبات عبادیه یا عبادات‏» نام دادند، مانند نماز، روزه، حج و ...
4 - معناى عرفى
اعمالى چون روزه، حج، دعا، تسبیح و مانند آن داخل در معناى عرفى عبادت است. این معناى عبادت از دیگر معانى آن محدودتر است. معناى عرفى عبادت، به همان اندازه که به معناى فقهى عبادت نزدیک است، از معناى عام و فراگیر قرآنى آن دور است; با در نظر گرفتن معناى فقهى واجباتى مانند زکات و خمس عبادت است، چون قصد تقرب در آنها شرط است; ولى معناى عرفى این امور را در بر نمى‏گیرد.
معصومان: گاه عبادت را در معناى عرفى آن استعمال کرده‏اند. زیرا مصداق بارز کلمه عبادت در بین مردم معناى عرفى است.
در پایان به این نکته اشاره مى‏کنیم که چه چیز سبب شد معناى عبادت اسلامى با آن گستردگى‏اش، در ذهن مسلمانان جاى خود را به معناى محدود و ناکارآمد عرفى بدهد. اگر نگاهى، هرچند اجمالى، به تاریخ تفکر در جهان اسلام بیفکنیم، در مى‏یابیم که علت این امر به دوران انحطاط فکرى مسلمانان باز مى‏گردد. در پى این سقوط، بسیارى از مفاهیم اصیل و بلند اسلامى از ذهن مردم زدوده شد و جاى آن را مفاهیم خشک و محدود و نیز مفاهیم فرهنگهاى دیگرى مانند غرب پر کرد که با فرهنگ اصیل اسلامى سر ناسازگارى داشت.
استعمارگران و همدستانشان همه کوشش خود را به کار بردند تا مفاهیم اصیل دینى را تحریف کنند و به انواع زواید بیالایند. اینان در کشورهاى تحت‏سلطه خود برنامه‏هاى تربیتى مسموم و غلط را پیاده کردند و از طریق رسانه‏هاى گروهى در القاى مفاهیم دست‏خورده و تحریف شده بسیار کوشیدند.
دشمنان پى برده بودند که مى‏توان با سوء استفاده از ویژگى معناى عرفى عبادت تا حدى مسلمانان را از مبارزه با خود منصرف کنند. آنها همواره در گوش مسلمانان زمزمه مى‏کردند: «اگر اسلام شما را به عبادت خداوند فرا خوانده و عبادت همان انجام عبادات اسلامى است، پس وظیفه‏اى جز این ندارید که در سایه آزادیى، که ما برایتان به ارمغان آورده‏ایم، با خیالى آسوده به عبادت بپردازید; روزه بگیرید، حج‏بروید، نماز بخوانید، قرآن تلاوت کنید. شما را چه شده است که رابطه آرام و بى‏درد سر خود با خداوند را رها کرده‏اید و با وارد کردن دینتان به کسب و کار، زندگى روزمره و رویارویى با ما، آن را از حیات و حرکت انداخته‏اید. این وضع شما را به آنچه خداوند مى‏خواهد (عبادت او) نمى‏رساند و از هدف بلندى که دین اسلام ترسیم کرده، باز مى‏دارد.»
این نمونه‏اى از توطئه استعمارگران است. اینک پرسش ما این است: تا کى ما مسلمانان باید آب به آسیاب تحریف دشمنانمان بریزیم و مفهوم اصیل و ریشه‏دار عبادت اسلامى را، که همان عبادت خداوند همراه با دمیدن روح حیات در امت اسلامى، بر اساس هدایت و قانون الهى است، از مرتبه‏اش به زیر بکشیم و آن را در عرصه‏هاى دور از زندگى در بند کنیم. گویا ما و دشمنان استعمارگر این سخن خداوند (آیه 105 سوره نساء) را فراموش کرده‏ایم که مى‏فرماید: «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس‏»; ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا بدان سان که خداوند به تو آموخته است در میان مردم داورى کنى.
خداوند به پیامبرش نفرمود ما این کتاب را بر تو نازل کردیم تا تو و پیروانت از واقعیت زندگى بگریزید، در فضایى آسوده زندگى و این گونه خداوند را عبادت کنید.
اگر دعوت رسول خدا(ص) که مى‏فرمود: «خداوند را عبادت کنید»، همان چیزى بود که این استعمارگران مى‏گویند. پیروانش را گوشه‏اى گرد مى‏آورد تا راحت زندگى بکنند و اصلا به این نیندیشند که خداوند بارها به جهاد و مبارزه امر فرموده است.
آرى، در فرهنگ دینى ما، عبادت به معناى نماز و روزه و ... همراه با جنگ و جهاد و کوشش براى در انداختن طرحى نو در همه شؤون زندگى است.
احکام اسلام، از آن جهت که عبادتند، اندک تفاوتى با هم ندارند. احکام توزیع ثروت، احکام جهاد، احکام نماز، احکام روزه، احکام مستحبات و ... همه احکامى براى برقرارى صلح و سعادت در زندگى بشر است. مسلمانان همه اینها را با جان و دل مى‏پذیرند و عمل مى‏کنند و معبودى راستین و حقیقى را مى‏پرستند تا در مسیر تکامل به عالى‏ترین مراتب انسانیت دست‏یابند.
این از زیبایى‏هاى حکمت‏خداوند است که واجبات تعبدى را گوناگون قرار داده است; براى مثال نماز عملى است فروتنانه و تربیتى، روزه خوددارى و دست‏شستن از خواسته‏ها نفس را به انسان مى‏آموزد، حج آدمى را به سیر در آفاق و انفس خانه خدا مى‏برد، خمس و صدقات با مال و ثروت ارتباط دارد و غسل و وضو اعمالى براى پاکى است ... این همه یادآور این نکته است که خداوند اراده کرده است، انسان در همه کارهایش حالت توجه به پروردگارش را حفظ کند و آنچه مى‏کند خالصانه براى او باشد.
پى‏نوشت:
1- این نوشته، ترجمه بخش کوتاهى از کتاب «فلسفة الصلاة‏» نوشته محقق ارجمند «على کورانى‏» است. با این امید که ترجمه تمام این کتاب بزودى در دسترس علاقه‏مندان قرار بگیرد.

تبلیغات