اهل بیت در آیه تطهیر کیانند؟( بخش دوم)
آرشیو
چکیده
متن
منظور از اهل بیت در آیه کریمه
اینکه آیه تطهیر و احادیث فضیلتى بس بزرگ رابراى اهل بیتبیان داشته است، مورد قبول امامیه و اهل سنت مىباشد، ولى درتعیین مصداق آن دو نظریه وجود دارد: امامیه معتقدند که این فضیلتبزرگ و اینویژگى برجسته از آن کسانى است که داراى مقام عصمتباشند، یعنى امامانمعصوم(ع) و فاطمه زهرا(س) که اهل بیت رسالت و امامتند.
ولى گروهى از اهل سنتبه لحاظ نقطه نظرهاى عقیدتى خویش گفتهاند که منظور ازاهل بیت زنان پیامبر(ص) مىباشد و این آیه در شان آنان نازل گشته است.
این ادعا نقدپذیر است، زیرا اراده تکوینى خداوند از مراد، تخلف نمىکند، امادر مورد برخى از زنان پیامبر شاهد خالفتبا امر و نهى خدا هستیم. و تاریخنشان مىدهد که پس از وفات رسول خدا(ص) عایشه بر خلاف توصیه پیامبر(ص) و تصریحقرآن که فرموده است: «و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولى» ازمکه مکرمه براى جنگ با امام على(ع) لشکرکشى کرد و جنگ جمل را به راه انداختو پس از کشته شدن هزار نفر در این نبرد مغلوب گردید و حضرت او را به مدینهبازگردانید.
و این تنها خلاف و مشکلى نبود که از وى سر زد، او در زمان خلافتعثمان از سرسختترین دشمنان عثمان بود و مردم را علیه او تهییج مىکرد وپیراهن رسول خدا را به مردم نشان مىداد و مىگفت هنوز پیراهن پیامبر نپوسیدهاست در حالى که عثمان سنت رسول خدا را از میان برده است. عایشه هثمان را بدمعرفى کرد و حتى قتل او را لازم مىدانست و براى اعتراض به حکومت عثمان بود کهاز مدینه به مکه رفت. و در آنجا خبر کشته شدن عثمان را به او دادند و او بهگمان اینکه پس از عثمان، طلحه خلیفه خواهد شد با خوشحالى به مدینه بازگشتولى هنگامى که دید مردم با على(ع) بیعت کردند به شدت نگران گردید و سوگندیاد کرد که عثمان مظلوم کشته شد و پرچم خونخواهى عثمان را به منظور مبارزهبا خلافت على(ع) برافراشت. در هر حال با توجه به لزوم تناسب بین ظلم و موضوعاحتمال اینکه مراد از اهل بیت در آیه زنان پیامبر و یا آنکه مراد همه کسانىباشند که در خانه آن حضرت و تحت تکفل او زندگى مىکردند باشند ناتمام به نظرمىآید زیرا آنچه که از منابع و پایههاى شناختبه دست مىآید این است که آنانمورد اعتماد و پیروى از آنان خطا و ضلالت و گمراهى را به دنبال ندارد پس بایدآنان از کسانى باشند که بگونه کامل از فرامین وحى آگاهى و از هر گونه خطا وعصیان و اشتباه مصونیت داشته باشند و این ویژگیها در همه افراد خانوادهپیامبر وجود نداشتبلکه در افراد خاصى وجود داشت.
ظاهرا اولین کسى که نظریهیاد شده را در اهل سنت ابداع کرد «عکرمه» و مقاتل بوده است. علامه واحد مىگوید: عکرمه در بازار صدا سر مىداد و مىگفت آیه تطهیر در بارهزنان پیامبر نازل شده است.
در تفسیر الدر المنثور آمده است که عکرمه گفت: هر کس حاضر باشد با او مباهلهخواهم کرد که آیه تطهیر در باره ازواج رسول(ص) نازل شده است.
از شیوههاى مختلف کار او که در مان مردم فریاد مىزد آیه تطهیر در باره زنانپیامبر فرود آمد و یا مردم را به مباهله مىخواند چنین استنباط مىشود که ایننظریه در میان مسلمین شناخته شده نبود، و مردم عقیدهاى غیر از عقیده اوداشتند و بدین جهت جلالالدین سیوطى در تفسیر الدر المنثور مىگوید عکرمه بهمردم مىگفت: مراد از آیه تطهیر و اهل بیت آن چیزى نیست که شما فهمیدهایدبلکه مراد زنان پیامبر است.
اهل رجال در کتابهاى خویش او را یکى از معاندان امیرالمؤمنین(ع) دانستهاند ودر باره او گفتهاند که احادیث زیادى را جعل کرده و به ابنعباس نسبت داده استو احتمال مىرود که همین حرف او نیز از جعلیات خود او باشد.
تمسک و اعتماد به قول کسانى چون عکرمه و مقاتل با وجود اخبار معتبر و قابلاطمینانى که علیه نظریه آنان وجود دارد، جایى نخواهد داشت.
در تفسیر طبرى از ابوسعید خدرى نقل شده که رسول خدا فرمود آیه تطهیر دربارءه پنج نفر نازل شد، من و على و فاطمه و حسن و حسین. از امسلمه و عایشه وعمر بنابى سلمه روایتشد که آیه انما یرى الله الخ در خانه امسلمه نازل شد وپیامبر على و فاطمه و حسن و حسین را طلب کرد و آنها را در زیر کسا قرار دادو پوشیده شدند سپس فرمود اینان اهل بیت من مىباشند که خداوند رجس و پلیدى رااز آنها از بین برد و آنها را پاک و پاکیزه قرار داد.
در تفسیر الدر المنثور از ابنعباس نقل شده که رسول خدا مدت نه ماه هر روز بههنگام وقت نماز به درب خانه على مىآمد و مىفرمود: «السلام علیکم و رحمه اللهو برکاته، انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا الصلاهیرحمکم الله کل یوم خمس مرات».
در کتاب مذکور از ابوسعید خدرى نقل شده که پیامبر(ص) چهل روز بر درب خانهفاطمه مىآمد و سلام و رحمتخدا را براى اهل بیت آرزو مىکرد و مىفرمود: «انمایرید الله لیذهب عنکم الرجس (اهل البیت) و یطهرکم تطهیرا انا حرب لمن حاربتمو سلم لمن سالمتم ...»
در شواهد التنزیل حسکانى از جامع تمیمى نقل شده کهمن و مادرم نزد عایشه رفتیم، مادرم از او در باره على پرسید، عایشه گفت: چهگمان مىبرى به مردى که فاطمه همسر و حسن و حسین دو فرزند اویند، من به چشمخود شاهد بودم که رسول خدا آنها را با پارچهاى پوشانید و فرمود: خدایا اینهااز اهل بیت من هستند «اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا».
در همان کتاب از امسلمه روایتشده که آیه تطهیر در خانه من بر پیامبر(ص)نازل گشت، هنگانى که رسول خدا بود على و فاطمه و حسین و حسین نیز در کنار اوبودند و من بر درب خانه ایستاده بودم و گفتم اى رسول خدا آیا من از اهل بیتتو نیستم؟ حضرت فرمود: خیر، تو از همسران پیامبرى.
این گونه روایات و مضامین در کتب اهل سنتبسیار است که پرداختن به آنها مجالوسیعى را مىطلبد، و ما به همین چند نمونه اکتفا مىکنیم.
شبهه وحدت سیاق
یکى از شبهاتى که در مورد آیه تطهیر مطرح شده و سبب گردیدهکه برخى گمان برند منظور از اهل بیت زنان پیامبر هستند، مساله رعایت وحدتسیاق آیات مبارکهاى است که آیه تطهیر را دربرگرفته است. برخى معتقدند آیات مذکور قطعا در مورد زنان پیامبر نازل شده، زیرا یکنواختىو وحدت سیاق آیات مقتضى است که آیه تطهیر نیز در شان آنها باشد.
مطلبى که در رفع و دفع این شبهه مىتوان آورد این است:
اولا، در کلام عرب لفظ اهل بر ازواج اطلاق نمىشود، مگر از باب مجاز، و روایاتنیز همین شیوه عرفى را مىرساند.
در صحیح مسلم، باب فضائل على، چنین آمده: «ان زید بنارقم سئل عن المرادباهل البیت، هل هم النساء، قال لا وایم الله، ان المراءه تکون مع الرجل،العصر من الدهر ثم یطلقها فترجع الى ابیها و قومها.» از زید بنارثم سؤال شداز اینکه منظور از اهل بیت چه کسانىاند آیا منظور زنان پیامبر مىباشند درپاسخ گفت نه به خدا قسم زن با همسرش در قمستى از زمان زندگى مىکند و بعد کهاو را طلاق داد به نزدیک خانوادهاش برمى گردد.
از امسلمه نقل مىکند که گفت: «نزلت هذه الایه فى بیتى ... و فى البیتسبعهجبرئیل و میکائیل و على و فاطمه و الحسن و الحسین و انا على باب الباب. قلتاءلست من اهل البیت؟ قال انک على خیر انک من ازواج النبى». این آیه در خانهمن فرود آمد در وقتى که در آن هفت جبرئیل، میکائیل، على، فاطمه، حسن و حسیندر اینجا بودند و من بر درب خانه بودهام گفتم آیا من از اهل بیت نیستم درپاسخ آمده تو از همسران پیامبر و بر خیر و صلاحى.
ثانیا، اگر از جواب نخست چشمپوشى کنیم و فرض را بر این بگذاریم که کلمه اهلشامل همسران نیز مىتواند بشود، ولى با توجه به اینکه هیچ یکى از زنان پیامبرادعا نکردهاند که آیه تطهیر در باره آنها نازل شده بلکه کسانى چون امسلمهتصریح کردهاند که آیه در باره على و فاطمه و حسن و حسین نازل گشته است، لذاجایى براى توهم مذکور باقى نمىماند، زیرا اگر این آیه در شان همسران رسولخدا نازل شده بود، اهمیت آن سبب مىشد که ایشان همواره آن را در فضیلتخودیادآور شوند و از این شایستگى بزرگ غفلت نورزند.
در صحیح مسلم روایتى از عایشه نقل شده است که گفت: «خرج النبى(ص) غداه وعلیه مرط مرحل من شعرا سود فجاء الحسن بنعلى فادخله ثم جاء الحسین فدخل معهثم جائت فاطمه فادخلها ثم جاء على فادخله ثم قال انما یرید الله لیذهب عنکمالرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
یک روز صبح پیامبر (از خانه) خارج شد وعبائى که از موى سیاه بافته شده و داراى رنگهاى مختلفى بود بر تن اشتحسنبنعلى آمد او را (رسول خدا) در زیر عباى خود جا داد پس از وى حسین آمد او رانیز در زیر عبا قرار داد آنگاه فاطمه وارد شد او را نیز در زیر عبا داخلنمود سپس على آمد او را نیز در زیر عبا داخل نمود و فرمود انما یرید اللهلیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.
البته در زمینه حدیث کساء تعبیرات دیگرى نیز هست و جالسان دیگرى نیز نقل شدهاست که از جهتسند ضعیف و از نظر محتوا مخدوش است.
ثالثا، تمسک به وحدت سیاق براى فهم آیه در صورتى صحیح است که نصى در کارنباید و با بودن نص قابل اعتماد، تکیه کردن بر سیاق آیات باطل و اجتهاد دربرابر نص است.
رابعا، تمسک به وحدت سیاق در کلامى جاى دارد که کلام داراى پیوستگى قطعى باشد،اما با توجه به این که آیات قرآن بر اساس شان نزول و یا ترتیب نزول جمعآورىنشده است لذا تمسک کردن به سیاق آیات مجالى ندارد.
و نکتهاى که عدم پیوستگى آیه تطهیر با قبل و بعد از آن را تایید مىکند،ضمایرى است که در آیات مذکور به کار رفته، زیرا آیاتى که به همسران نبى(ص)مربوط مىشود دربردارنده ضمایر جمع مونث است، مانند «فى بیوتکن، لستن، اناتقیتن، فلا تخضعن، قلن و ...» در حالى که ضمایر آیه تطهیر به صورت جمع مذکر«عنکم، یطهرکن» آمده است.
ممکن است گفته شود که اگر آیه تطهیر از آیات قبل و بعد به کلى تجزیه شدهبود، جدایى آیه تطهیر از آیات قبل و بعد را نزدیکتر به قبول مىساخت، ولىمىبینم که آیه تطهیر یک آیه کامل و مجزا نیست و بخشى از آیه را تشکیل مىدهد،در حالى که صدر آیه بلکه بیشتر آیه در مورد زنان پیامبر است و اگر با اینوصف بخواهیم بخش دال بر تطهیر را جداى از صدر آیه بگیریم، مستلزم استطرادیعنى وجود کلامى بیگانه و بىتناسب در بین کلامى دیگر است و استطراد خلاففصاحت است.
این بیان نیز قابل پاسخ است، زیرا: اولا استطراد در همه جا خلاففصاحت نیست و ثانیا، در آیات دیگرى از قرآن نیز استطراد به چشم مىخورد:
در قرآن کریم آمده فلما راى قمیصه قد من دبر قال انه من کیدکن ان کیدکنعظیم یوسف اعرض عن هذا که جمله (یوسف اعرض عن هذا) استطراد است و نیز درقرآن کریم آمده قالت ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلهااذله و کذلک یفعلون و انى مرسله الیهم بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون. دراین آیه صدر و ذیل آن نقل قون بلقیس است ولى جمله (و کذلک یفعلون) استطراد وتایید خداوند است و اما در آیات مورد بحث از آنجا که روى سخن با زنانپیامبر بوده و این احتمال مىرفته که خطاب مذکور متوجه اهل بیت نیز باشدخداوند با جملهاى کوتاه حساب و مقام اهل بیت را از زنان پیامبر جدا ساخته وعظمت و رفعتشان و عصمت ایشان را یادآور شده است و این غرضى است عقلانى کهاستطراد را موجه مىسازد و مخل به فصاحت نیست.
پاسخ به یک پرسش
چرا یاران پیامبر اکرم از آن حضرت در باره اهل بیت(ع)نپرسیدند و حضرت به تفصیل پاسخ نداد؟
بعد از بررسى در احادیثبه خصوص حدیثى که مىگوید چهل روز رسول خدا به دربمنزل فاطمه مىآمد و سلام و رحمتخدا را براى آنها آرزو مىکرد: این به دستمىآید که اهل بیت در نزد صحابه و یاران امرى بود معلوم و نیازى به سؤالنبوده است.
و نیز آیه مباهله که نشان مىدهد پیغمبر(ص) در مراى و مسمع امت وصحابه على و فاطمه و حسن و حسین را به عنوان اهل بیتخود براى مباهله برد وسپس جبرئیل آیه مباهله را در شان پیغمبر و اهل بیتبر پیغمبر فرود آورد.
مسلم بنحجاج نیشابورى مىگوید هنگامى که این آیه: فقل تعالوا ندع ابناءنا واءبنائکم و نساءنا و نسائکم، فرود آمد، رسول خدا على و فاطمه و حسن و حسینرا خواست و فرمود: «اللهم هئولاء اهلى» پروردگارا اینها اهل بیت منمىباشند. همین مطلب را ترمذى و حاکم و بیهقى وغیر اینان نیز روایت کردند.
و همچنین موردهاى دیگرى که احصائشان کتابى ویژه مىطلبد; همگى گواهند براینکه مصادیق اهل بیت و انطباق آن بر على و فاطمه و حسن و حسین آنچنان ازطرف رسول خدا مشخص و واضح شده که هیچ نیازى بر مسلمین به سؤال در این بارهنبود.
تذکر یک نکته
در اینجا لازم است نکتهاى را بگونه مختصر و فشرده یادآورشویم.
از احادیث گذشته معلوم مىشود که امام على و فاطمه و دو فرزندش حسن وحسین از اهل بیت محسوبند ولى سؤال این استبقیه امامان به چه دلیل از اهلبیتبه حساب مىآیند.
در پاسخ گفته مىشود به دلیل روایات، آنها به دو گونه مىباشند: 1- دسته اول روایاتى است که نام یکایک امامان در آنها تصریح شده است و ازطریق اهل سنت نیز نقل شدهاند. 2- دسته دوم روایاتى است که در صحاح و مسانید جامعه اهل سنت نقل شد ولىتنها در آنها به ذکر تعداد آنها که 12 مىباشد بسنده شده است ولى نامشان درآن کتابها به میان نیامد، و بجا استبرخى از آنها را در اینجا یادآور شویم.
محمد اسماعیل بخارى در کتاب خویش از جابر بنسمره روایت کرد و مىگوید سمعتالنبى(ص) یقول یکون اثناعشر امیرا فقال: کلمه لم اسمعها، فقال ابى انه قال: کلهم من قریش.
از رسول خدا روایت کرد که فرمود: «لا یزال الدین قائما حتى تقوم الساعه، اویکون علیکم اثناعشر خلیفه کلهم من قریش. » و فرمود: «لا یزال هذا الامر فىقریش ما بقى من الناس اثنان،
در دلائل الصدق از مسند احمد بنحنبل شیبانى نقلشد که احمد بنمسروق گفت: «کنا جلوسا عند عبدالله بنمسعود و هو یقرئناالقرآن، فقال له رجل: یا ابا عبد الرحمان هل ساءلتم رسول الله کم یملک هذهالامه من خلیفه؟ فقال عبدالله: ما سالنى عنها احمد منذ قدمت العراق قبلک، ثمقال: نعم و لقد ساکنا رسول الله اثنى عشر کعده نقباء بنىاسرائیل» و نظر اینروایات را با کمى اختلاف در مضمون ابوداود وطبرانى و جز آنان نقل نمودهاند.
مستفاد از این احادیث عبارت است از: 1- بیشتر نبودن خلفا از 12 نفر. 2- بودن همه آنها از قریش. 3- معین و مشخص بودن آنها از راه نص زیرا تشبیه آنها به نقباء بنىاسرائیلهمین معنا را اقتضاء دارد خداوند فرمود: «و لقد اخذنا میثاق بنىاسرائیل وبعثنا منهم اثنى عشر نقیبا.»
4- وجوب باقى بودن آنان تا زمانى که دیناسلامى باقى باشد و یا تا قیام ساعت (که روز قیامت است).
و این گفتار با آنچه که از حدیث ثقلین مستفاد است «انهما لن یفترقا حتىیردا على الحوض» مناسبت کامل دارد.
اینکه آیه تطهیر و احادیث فضیلتى بس بزرگ رابراى اهل بیتبیان داشته است، مورد قبول امامیه و اهل سنت مىباشد، ولى درتعیین مصداق آن دو نظریه وجود دارد: امامیه معتقدند که این فضیلتبزرگ و اینویژگى برجسته از آن کسانى است که داراى مقام عصمتباشند، یعنى امامانمعصوم(ع) و فاطمه زهرا(س) که اهل بیت رسالت و امامتند.
ولى گروهى از اهل سنتبه لحاظ نقطه نظرهاى عقیدتى خویش گفتهاند که منظور ازاهل بیت زنان پیامبر(ص) مىباشد و این آیه در شان آنان نازل گشته است.
این ادعا نقدپذیر است، زیرا اراده تکوینى خداوند از مراد، تخلف نمىکند، امادر مورد برخى از زنان پیامبر شاهد خالفتبا امر و نهى خدا هستیم. و تاریخنشان مىدهد که پس از وفات رسول خدا(ص) عایشه بر خلاف توصیه پیامبر(ص) و تصریحقرآن که فرموده است: «و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولى» ازمکه مکرمه براى جنگ با امام على(ع) لشکرکشى کرد و جنگ جمل را به راه انداختو پس از کشته شدن هزار نفر در این نبرد مغلوب گردید و حضرت او را به مدینهبازگردانید.
و این تنها خلاف و مشکلى نبود که از وى سر زد، او در زمان خلافتعثمان از سرسختترین دشمنان عثمان بود و مردم را علیه او تهییج مىکرد وپیراهن رسول خدا را به مردم نشان مىداد و مىگفت هنوز پیراهن پیامبر نپوسیدهاست در حالى که عثمان سنت رسول خدا را از میان برده است. عایشه هثمان را بدمعرفى کرد و حتى قتل او را لازم مىدانست و براى اعتراض به حکومت عثمان بود کهاز مدینه به مکه رفت. و در آنجا خبر کشته شدن عثمان را به او دادند و او بهگمان اینکه پس از عثمان، طلحه خلیفه خواهد شد با خوشحالى به مدینه بازگشتولى هنگامى که دید مردم با على(ع) بیعت کردند به شدت نگران گردید و سوگندیاد کرد که عثمان مظلوم کشته شد و پرچم خونخواهى عثمان را به منظور مبارزهبا خلافت على(ع) برافراشت. در هر حال با توجه به لزوم تناسب بین ظلم و موضوعاحتمال اینکه مراد از اهل بیت در آیه زنان پیامبر و یا آنکه مراد همه کسانىباشند که در خانه آن حضرت و تحت تکفل او زندگى مىکردند باشند ناتمام به نظرمىآید زیرا آنچه که از منابع و پایههاى شناختبه دست مىآید این است که آنانمورد اعتماد و پیروى از آنان خطا و ضلالت و گمراهى را به دنبال ندارد پس بایدآنان از کسانى باشند که بگونه کامل از فرامین وحى آگاهى و از هر گونه خطا وعصیان و اشتباه مصونیت داشته باشند و این ویژگیها در همه افراد خانوادهپیامبر وجود نداشتبلکه در افراد خاصى وجود داشت.
ظاهرا اولین کسى که نظریهیاد شده را در اهل سنت ابداع کرد «عکرمه» و مقاتل بوده است. علامه واحد مىگوید: عکرمه در بازار صدا سر مىداد و مىگفت آیه تطهیر در بارهزنان پیامبر نازل شده است.
در تفسیر الدر المنثور آمده است که عکرمه گفت: هر کس حاضر باشد با او مباهلهخواهم کرد که آیه تطهیر در باره ازواج رسول(ص) نازل شده است.
از شیوههاى مختلف کار او که در مان مردم فریاد مىزد آیه تطهیر در باره زنانپیامبر فرود آمد و یا مردم را به مباهله مىخواند چنین استنباط مىشود که ایننظریه در میان مسلمین شناخته شده نبود، و مردم عقیدهاى غیر از عقیده اوداشتند و بدین جهت جلالالدین سیوطى در تفسیر الدر المنثور مىگوید عکرمه بهمردم مىگفت: مراد از آیه تطهیر و اهل بیت آن چیزى نیست که شما فهمیدهایدبلکه مراد زنان پیامبر است.
اهل رجال در کتابهاى خویش او را یکى از معاندان امیرالمؤمنین(ع) دانستهاند ودر باره او گفتهاند که احادیث زیادى را جعل کرده و به ابنعباس نسبت داده استو احتمال مىرود که همین حرف او نیز از جعلیات خود او باشد.
تمسک و اعتماد به قول کسانى چون عکرمه و مقاتل با وجود اخبار معتبر و قابلاطمینانى که علیه نظریه آنان وجود دارد، جایى نخواهد داشت.
در تفسیر طبرى از ابوسعید خدرى نقل شده که رسول خدا فرمود آیه تطهیر دربارءه پنج نفر نازل شد، من و على و فاطمه و حسن و حسین. از امسلمه و عایشه وعمر بنابى سلمه روایتشد که آیه انما یرى الله الخ در خانه امسلمه نازل شد وپیامبر على و فاطمه و حسن و حسین را طلب کرد و آنها را در زیر کسا قرار دادو پوشیده شدند سپس فرمود اینان اهل بیت من مىباشند که خداوند رجس و پلیدى رااز آنها از بین برد و آنها را پاک و پاکیزه قرار داد.
در تفسیر الدر المنثور از ابنعباس نقل شده که رسول خدا مدت نه ماه هر روز بههنگام وقت نماز به درب خانه على مىآمد و مىفرمود: «السلام علیکم و رحمه اللهو برکاته، انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا الصلاهیرحمکم الله کل یوم خمس مرات».
در کتاب مذکور از ابوسعید خدرى نقل شده که پیامبر(ص) چهل روز بر درب خانهفاطمه مىآمد و سلام و رحمتخدا را براى اهل بیت آرزو مىکرد و مىفرمود: «انمایرید الله لیذهب عنکم الرجس (اهل البیت) و یطهرکم تطهیرا انا حرب لمن حاربتمو سلم لمن سالمتم ...»
در شواهد التنزیل حسکانى از جامع تمیمى نقل شده کهمن و مادرم نزد عایشه رفتیم، مادرم از او در باره على پرسید، عایشه گفت: چهگمان مىبرى به مردى که فاطمه همسر و حسن و حسین دو فرزند اویند، من به چشمخود شاهد بودم که رسول خدا آنها را با پارچهاى پوشانید و فرمود: خدایا اینهااز اهل بیت من هستند «اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا».
در همان کتاب از امسلمه روایتشده که آیه تطهیر در خانه من بر پیامبر(ص)نازل گشت، هنگانى که رسول خدا بود على و فاطمه و حسین و حسین نیز در کنار اوبودند و من بر درب خانه ایستاده بودم و گفتم اى رسول خدا آیا من از اهل بیتتو نیستم؟ حضرت فرمود: خیر، تو از همسران پیامبرى.
این گونه روایات و مضامین در کتب اهل سنتبسیار است که پرداختن به آنها مجالوسیعى را مىطلبد، و ما به همین چند نمونه اکتفا مىکنیم.
شبهه وحدت سیاق
یکى از شبهاتى که در مورد آیه تطهیر مطرح شده و سبب گردیدهکه برخى گمان برند منظور از اهل بیت زنان پیامبر هستند، مساله رعایت وحدتسیاق آیات مبارکهاى است که آیه تطهیر را دربرگرفته است. برخى معتقدند آیات مذکور قطعا در مورد زنان پیامبر نازل شده، زیرا یکنواختىو وحدت سیاق آیات مقتضى است که آیه تطهیر نیز در شان آنها باشد.
مطلبى که در رفع و دفع این شبهه مىتوان آورد این است:
اولا، در کلام عرب لفظ اهل بر ازواج اطلاق نمىشود، مگر از باب مجاز، و روایاتنیز همین شیوه عرفى را مىرساند.
در صحیح مسلم، باب فضائل على، چنین آمده: «ان زید بنارقم سئل عن المرادباهل البیت، هل هم النساء، قال لا وایم الله، ان المراءه تکون مع الرجل،العصر من الدهر ثم یطلقها فترجع الى ابیها و قومها.» از زید بنارثم سؤال شداز اینکه منظور از اهل بیت چه کسانىاند آیا منظور زنان پیامبر مىباشند درپاسخ گفت نه به خدا قسم زن با همسرش در قمستى از زمان زندگى مىکند و بعد کهاو را طلاق داد به نزدیک خانوادهاش برمى گردد.
از امسلمه نقل مىکند که گفت: «نزلت هذه الایه فى بیتى ... و فى البیتسبعهجبرئیل و میکائیل و على و فاطمه و الحسن و الحسین و انا على باب الباب. قلتاءلست من اهل البیت؟ قال انک على خیر انک من ازواج النبى». این آیه در خانهمن فرود آمد در وقتى که در آن هفت جبرئیل، میکائیل، على، فاطمه، حسن و حسیندر اینجا بودند و من بر درب خانه بودهام گفتم آیا من از اهل بیت نیستم درپاسخ آمده تو از همسران پیامبر و بر خیر و صلاحى.
ثانیا، اگر از جواب نخست چشمپوشى کنیم و فرض را بر این بگذاریم که کلمه اهلشامل همسران نیز مىتواند بشود، ولى با توجه به اینکه هیچ یکى از زنان پیامبرادعا نکردهاند که آیه تطهیر در باره آنها نازل شده بلکه کسانى چون امسلمهتصریح کردهاند که آیه در باره على و فاطمه و حسن و حسین نازل گشته است، لذاجایى براى توهم مذکور باقى نمىماند، زیرا اگر این آیه در شان همسران رسولخدا نازل شده بود، اهمیت آن سبب مىشد که ایشان همواره آن را در فضیلتخودیادآور شوند و از این شایستگى بزرگ غفلت نورزند.
در صحیح مسلم روایتى از عایشه نقل شده است که گفت: «خرج النبى(ص) غداه وعلیه مرط مرحل من شعرا سود فجاء الحسن بنعلى فادخله ثم جاء الحسین فدخل معهثم جائت فاطمه فادخلها ثم جاء على فادخله ثم قال انما یرید الله لیذهب عنکمالرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
یک روز صبح پیامبر (از خانه) خارج شد وعبائى که از موى سیاه بافته شده و داراى رنگهاى مختلفى بود بر تن اشتحسنبنعلى آمد او را (رسول خدا) در زیر عباى خود جا داد پس از وى حسین آمد او رانیز در زیر عبا قرار داد آنگاه فاطمه وارد شد او را نیز در زیر عبا داخلنمود سپس على آمد او را نیز در زیر عبا داخل نمود و فرمود انما یرید اللهلیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.
البته در زمینه حدیث کساء تعبیرات دیگرى نیز هست و جالسان دیگرى نیز نقل شدهاست که از جهتسند ضعیف و از نظر محتوا مخدوش است.
ثالثا، تمسک به وحدت سیاق براى فهم آیه در صورتى صحیح است که نصى در کارنباید و با بودن نص قابل اعتماد، تکیه کردن بر سیاق آیات باطل و اجتهاد دربرابر نص است.
رابعا، تمسک به وحدت سیاق در کلامى جاى دارد که کلام داراى پیوستگى قطعى باشد،اما با توجه به این که آیات قرآن بر اساس شان نزول و یا ترتیب نزول جمعآورىنشده است لذا تمسک کردن به سیاق آیات مجالى ندارد.
و نکتهاى که عدم پیوستگى آیه تطهیر با قبل و بعد از آن را تایید مىکند،ضمایرى است که در آیات مذکور به کار رفته، زیرا آیاتى که به همسران نبى(ص)مربوط مىشود دربردارنده ضمایر جمع مونث است، مانند «فى بیوتکن، لستن، اناتقیتن، فلا تخضعن، قلن و ...» در حالى که ضمایر آیه تطهیر به صورت جمع مذکر«عنکم، یطهرکن» آمده است.
ممکن است گفته شود که اگر آیه تطهیر از آیات قبل و بعد به کلى تجزیه شدهبود، جدایى آیه تطهیر از آیات قبل و بعد را نزدیکتر به قبول مىساخت، ولىمىبینم که آیه تطهیر یک آیه کامل و مجزا نیست و بخشى از آیه را تشکیل مىدهد،در حالى که صدر آیه بلکه بیشتر آیه در مورد زنان پیامبر است و اگر با اینوصف بخواهیم بخش دال بر تطهیر را جداى از صدر آیه بگیریم، مستلزم استطرادیعنى وجود کلامى بیگانه و بىتناسب در بین کلامى دیگر است و استطراد خلاففصاحت است.
این بیان نیز قابل پاسخ است، زیرا: اولا استطراد در همه جا خلاففصاحت نیست و ثانیا، در آیات دیگرى از قرآن نیز استطراد به چشم مىخورد:
در قرآن کریم آمده فلما راى قمیصه قد من دبر قال انه من کیدکن ان کیدکنعظیم یوسف اعرض عن هذا که جمله (یوسف اعرض عن هذا) استطراد است و نیز درقرآن کریم آمده قالت ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلهااذله و کذلک یفعلون و انى مرسله الیهم بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون. دراین آیه صدر و ذیل آن نقل قون بلقیس است ولى جمله (و کذلک یفعلون) استطراد وتایید خداوند است و اما در آیات مورد بحث از آنجا که روى سخن با زنانپیامبر بوده و این احتمال مىرفته که خطاب مذکور متوجه اهل بیت نیز باشدخداوند با جملهاى کوتاه حساب و مقام اهل بیت را از زنان پیامبر جدا ساخته وعظمت و رفعتشان و عصمت ایشان را یادآور شده است و این غرضى است عقلانى کهاستطراد را موجه مىسازد و مخل به فصاحت نیست.
پاسخ به یک پرسش
چرا یاران پیامبر اکرم از آن حضرت در باره اهل بیت(ع)نپرسیدند و حضرت به تفصیل پاسخ نداد؟
بعد از بررسى در احادیثبه خصوص حدیثى که مىگوید چهل روز رسول خدا به دربمنزل فاطمه مىآمد و سلام و رحمتخدا را براى آنها آرزو مىکرد: این به دستمىآید که اهل بیت در نزد صحابه و یاران امرى بود معلوم و نیازى به سؤالنبوده است.
و نیز آیه مباهله که نشان مىدهد پیغمبر(ص) در مراى و مسمع امت وصحابه على و فاطمه و حسن و حسین را به عنوان اهل بیتخود براى مباهله برد وسپس جبرئیل آیه مباهله را در شان پیغمبر و اهل بیتبر پیغمبر فرود آورد.
مسلم بنحجاج نیشابورى مىگوید هنگامى که این آیه: فقل تعالوا ندع ابناءنا واءبنائکم و نساءنا و نسائکم، فرود آمد، رسول خدا على و فاطمه و حسن و حسینرا خواست و فرمود: «اللهم هئولاء اهلى» پروردگارا اینها اهل بیت منمىباشند. همین مطلب را ترمذى و حاکم و بیهقى وغیر اینان نیز روایت کردند.
و همچنین موردهاى دیگرى که احصائشان کتابى ویژه مىطلبد; همگى گواهند براینکه مصادیق اهل بیت و انطباق آن بر على و فاطمه و حسن و حسین آنچنان ازطرف رسول خدا مشخص و واضح شده که هیچ نیازى بر مسلمین به سؤال در این بارهنبود.
تذکر یک نکته
در اینجا لازم است نکتهاى را بگونه مختصر و فشرده یادآورشویم.
از احادیث گذشته معلوم مىشود که امام على و فاطمه و دو فرزندش حسن وحسین از اهل بیت محسوبند ولى سؤال این استبقیه امامان به چه دلیل از اهلبیتبه حساب مىآیند.
در پاسخ گفته مىشود به دلیل روایات، آنها به دو گونه مىباشند: 1- دسته اول روایاتى است که نام یکایک امامان در آنها تصریح شده است و ازطریق اهل سنت نیز نقل شدهاند. 2- دسته دوم روایاتى است که در صحاح و مسانید جامعه اهل سنت نقل شد ولىتنها در آنها به ذکر تعداد آنها که 12 مىباشد بسنده شده است ولى نامشان درآن کتابها به میان نیامد، و بجا استبرخى از آنها را در اینجا یادآور شویم.
محمد اسماعیل بخارى در کتاب خویش از جابر بنسمره روایت کرد و مىگوید سمعتالنبى(ص) یقول یکون اثناعشر امیرا فقال: کلمه لم اسمعها، فقال ابى انه قال: کلهم من قریش.
از رسول خدا روایت کرد که فرمود: «لا یزال الدین قائما حتى تقوم الساعه، اویکون علیکم اثناعشر خلیفه کلهم من قریش. » و فرمود: «لا یزال هذا الامر فىقریش ما بقى من الناس اثنان،
در دلائل الصدق از مسند احمد بنحنبل شیبانى نقلشد که احمد بنمسروق گفت: «کنا جلوسا عند عبدالله بنمسعود و هو یقرئناالقرآن، فقال له رجل: یا ابا عبد الرحمان هل ساءلتم رسول الله کم یملک هذهالامه من خلیفه؟ فقال عبدالله: ما سالنى عنها احمد منذ قدمت العراق قبلک، ثمقال: نعم و لقد ساکنا رسول الله اثنى عشر کعده نقباء بنىاسرائیل» و نظر اینروایات را با کمى اختلاف در مضمون ابوداود وطبرانى و جز آنان نقل نمودهاند.
مستفاد از این احادیث عبارت است از: 1- بیشتر نبودن خلفا از 12 نفر. 2- بودن همه آنها از قریش. 3- معین و مشخص بودن آنها از راه نص زیرا تشبیه آنها به نقباء بنىاسرائیلهمین معنا را اقتضاء دارد خداوند فرمود: «و لقد اخذنا میثاق بنىاسرائیل وبعثنا منهم اثنى عشر نقیبا.»
4- وجوب باقى بودن آنان تا زمانى که دیناسلامى باقى باشد و یا تا قیام ساعت (که روز قیامت است).
و این گفتار با آنچه که از حدیث ثقلین مستفاد است «انهما لن یفترقا حتىیردا على الحوض» مناسبت کامل دارد.