ستاره اندلس مادر امام موسى کاظم(ع)
آرشیو
چکیده
متن
مادر امام موسى بن جعفر(ع)، حمیده اندلسیه از اشراف اعاجم بود وحضرت صادق(ع) دربارهاش مىفرمود:
حمیده از هر ناپاکى، پاکیزه است. او مانند شمش طلاست. پیوسته ملائکه از اوحراست مىکردند تا اینکه به سبب کرامتى که از سوى حق تعالى براى من و حجتبعداز من است، به دستم رسید.
دیار و تبار و کنیهاش
حمیده دختر صاعد بربرى ازدیار اندلس بود که با لقب لولوه از او یاد مىشد بانویى باورع و مورد اعتمادبود.
توضیح واژه بربر
بربر مردمى از ساکنان شمال غرب افریقا بودند و جمع اینواژه برابر و برابره است. بربر از واژه یونانى باربار به معنى غیریونانى است.
مانند عجم به معنى غیر عرب. آتنىهاى غیر یونانىها را بربر مىگفتند; چنانکه درداستانهاى ما غیر ایرانى را تور گرفتهاند و عرب غیر عرب را عجم، غالبا تصورمىکنند که بربر یونانى به معنى وحشى است ولى تصور نمىرود چنین باشد زیرا درکتاب هرودوت مىگوید: لاسدمونىها (اهالى شبه جزیره پلوپونس) پارسىها را به جاىبربر خارجى گویند. لذا اینجا منطقى است که استنباط کنیم: آتنىها جاى خارجىبربر مىگفتند. ابوالمنذر معتقد است که بربرها از فرزندان فاران بن عملیقاند وشرقى مىگوید: بربر عملیق فرزند بلعم فرزند عامر فرزند اشلیخ فرزند لاوذ فرزندسام فرزند نوح است و برخى معتقدند: عملیق فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است.
و انس بن مالک از حضرت رسول(ص) حدیثى به این صورت نقل مىکند: «... کان یقولتزوجوا فى نسائهم ...» با زنهاى آنها ازدواج کنید.
از بردگى تا همسرى امام
عکاشه از امام باقر(ع) سؤال کرد چرا براى امام صادق(ع) همسرى اختیار نمىکنید؟
او که به سن ازدواج رسیده است؟
امام باقر(ع) که در برابرش کیسهاى پول سربسته بود، فرمود: به زودى بردهفروشىاز اهل بربر مىآید و در دارمیمون منزل مىکند با این کیسه پول، همسرى برایشانتخاب مىکنم.
عکاشه مىگوید مدتى گذشت تا آنکه ما روزى خدمت امام باقر(ع) رسیدیم. فرمود:
مىخواهید شما را از آمدن بردهفروشى که گفته بودم، آگاه سازم؟
بروید و با این کیسه پول از او کنیزى انتخاب کنید. ما نزد برده فروش آمدیم.
گفت: هر چه داشتم فروختم مگر دو دخترک بیمار که یکى از دیگرى بهتر است. گفتیم:
آنها را بیاورید تا ببینیم، وقتى آورد یکى را انتخاب کردیم و قیمتش راپرسیدیم. گفت: به هفتاد اشرفى. گفتیم: او را به همین کیسه پول مىخریم هر چهبود، ما نمىدانیم در آن چقدر است.
مردى که موهاى سر و رویش سفید بود جلوتر آمد و گفت: باز کنید و بشمارید،بردهفروش گفت: بازکنید ولى اگر از 70 اشرفى دو جو هم کمتر باشد، نمىفروشم.
پیرمرد گفت: نزدیک بیایید، ما نزدیکش رفتیم و مهر کیسه را باز کردیم واشرفىها را شمردیم بىکم و زیاد، 70 اشرفى بود.
به این ترتیب نزد امام باقر(ع) آمدیم.
وى مىگوید: امام باقر(ع) که قبلا ما را از این واقعه مطلع کرده بود، خدا راستایش کرد و به دختر فرمود: نامت چیست؟ گفت: حمیده، فرمود: حمیده باشى در دنیاو محموده باشى در آخرت. آیا دوشیزه هستى؟
گفت: آرى.
برده فروش گاه نزد من مىآمد، ولى خدا مردى را که سر و ریش سفیدى داشت، بر اومسلط مىکرده. او چنان سیلى بر بردهفروش مىزد که از نزد من برمىخاست; چند بارنزد من نشست و پیرمرد هم چند بار به او سیلى زد.
امام رو به فرزندش کرد و فرمود: اى جعفر این دختر را نزد خود ببر و به اینطریق بهترین شخص روى زمین یعنى موسى بن جعفر(ع) از او متولد شد.
بانوى فقیه وامین
آن بانو آنقدر نسبتبه احکام و مسائل فقهیه و عالم بود که حضرت صادق(ع)امر مىفرمود تا بانوان در اخذ مسائل احکام به او رجوع نمایند. و چنان مورداعتماد بود که هرگاه امام صادق(ع) اراده تقسیم حقوق اهل مدینه را داشت، به امفروه و همسرش حمیده واگذار مىنمود.
میلاد نور
ابوبصیر مىگوید: سالى که حضرتامام موسى(ع) متولد شد، در خدمتحضرت صادق(ع) در سفر حجبودم.
وقتى به منزل ابواء رسیدیم، حضرت براى ما چاشتخواست. در بین خوردن غذاپیکى از طرف حمیده به نزد حضرت آمد و خبر داد که حمیده مىگوید اثر وضع حمل درمن ظاهر شده است و این فرزند مثل فرزندان دیگر نیست. حضرت با خوشحالى برخاستو به سوى خیمه رفت اندک زمانى بعد بازگشت، چهرهاش شگفته و خندان بود وآستینهایش را بالا زده بود. گفتیم خدا همیشه لبهایتان را خندان و دلتان راشادان کند، حمیده در چه حال بود؟
فرمود: حق تعالى پسرى به من عطا کرد که بهترین خلق خداست و حمیده مرا بهموضوعى از او خبر داد که من از او آگاهتر بودم.
ابوبصیر گفت: فدایتشوم به چه چیزى خبر داد؟
فرمود: حمیده گفت: وقتى آن مولود مبارک آمد، دستهایش را بر زمین گذاشت و سرخود را به سوى آسمان بلند کرد.
به او گفتم که علامت ولادت حضرت رسالت و هر امامى که بعد از او هست، چنین است.
امام صادق(ع) مىفرمود: شبى که نطفه جدم (امام سجاد(ع» منعقد شد فرشتهاىظرفى را که شربت در آن بود نزد امام حسین(ع) آورد، شربتى که از آب روانتر، ازکره نرمتر، از عسل شیرینتر، از برف خنکتر و از شیر سفیدتر بود، پس از آشامیدن،نطفه جدم بسته شد.
نطفه من نیز به همین ترتیب بسته شد و آنگاه که نوبتبه انعقاد نطفه پسرم(موسى(ع» رسید، فرشتهاى نزدم آمد از همان شربتبه من داد و نطفه پسرم که تازهمتولد شده، بسته شد.
«بنابراین از آنچه که خدا به من داده، شادمانم. به این پسر توجه داشته باشیدو بدانید که به خدا سوگند پس از من او صاحب شماست ...» وقتى که این فرزنددستش را بر زمین بگذارد، منادى از اعماق عرش از طرف پروردگار از افق اعلى بهاسم او و اسم پدرش سه مرتبه ندا مىکند (اى فلان فرزند فلان ثابتباش) به خاطرعظمتخلقتت، از براى تو و متولیان تو رحمتخود را واجب گردانیدم، و بهشتم رابخشیدم، و بر آنها مجاورت خود را حلال گردانیدم. به عزت و جلالم قسم کسى را کهبا تو دشمنى کند، به شدیدترین عذابهایم مبتلا گردانم هر چند در دنیا به خاطروسعت رحمتم آنها را روزى بدهم.
امام در ادامه فرمود: وقتى که نداى منادى تمام شد، او در حالى که دستش را روىزمین نهاده و سرش را به سوى آسمان کرد، جواب مىدهد و مىگوید:
شهدالله انه لا اله الا هو والملائکه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هوالعزیز الحکیم. زمانى که این آیه را تلاوت کرد، خداوند علم اول و آخر را به اوعطا مىفرماید و سزاوار زیارت روح در لیله القدر مىگرداند.
پرسیدم: مگر روح همان جبرئیل نیست؟
فرمود: جبرئیل از ملائکه است و روح خلقى اعظم از ملائکه است مگر چنین نیست کهخداوند تبارک و تعالى مىفرماید: «تنزل الملائکه و الروح فى لیله القدر» دراین شب فرشتگاه و روح را نازل مىگرداند.
جشن تولد
شیخ برقى از منهال قصاب روایت کرده است: از مکه به قصد تشرف بهمدینه بیرون شدم. همین که به ابواء رسیدم، دیدم حق تعالى مولودى به حضرتصادق(ع) عطا فرمود.
ایشان یک روز بعد از من وارد مدینه شد. امام سه روز مردم را طعام داد. من همدر طعام آن حضرت حاضر شدم.
چندان غذا مىخوردم که تا روز دیگر که بر سفره آن وارد مىشدم، دیگر محتاج بهطعام نبودم. سه روز من از طعام آن حضرت خوردم، چندان که از سنگینى طعام بربالش تکیه مىدادم. رویاى راستین حمیده از زمانى که مادر حضرت رضا(ع) نجمه راخرید، یاد مىکرد و مىفرمود: حضرت رسول(ص) را در خواب دیدم که به من مىفرمود:
اى حمیده نجمه را به فرزندت موسى ببخش زیرا به زودى فرزندى از او متولد مىشودکه بهترین روى زمین است، دستور آن حضرت را جامه عمل پوشاندم.
زمانى که امام رضا(ع) به دنیا آمد، حمیده، نجمه را طاهره نامید.
حدیث وداع
شیخ صدوق از ابىبصیر نقل مىکند براى تسلیتحضور حمیده رسیدم، اوگریست آنگاه فرمود، اى ابامحمد اگر مىدیدى امام صادق را که قبل از رحلت چهحالى داشت تعجب مىکردى.
چشمانش را باز کرد و فرمود: همه خویشاوندان و اهلم را جمع کنید. همه را فراخواندیم. حضرت به سوى همه نظر کرد و فرمود: «ان شفاعتنا لاینالها مستخفابالصلوه» همانا شفاعت ما به کسانى که نماز را سبک بشمارند نمىرسد.
فرزندان حمیده
او فرزندان دیگرى نیز داشت در تاریخ ولادت موسى بن جعفر(ع) آمدهاست: مادرش حمیده بربریه اندلسیه بود که ام ولد نیز نامیده مىشود فرزندانشعبارتند از: اسحاق و فاطمه.
اسحاق (آفتاب عریض)
اسحاق مردى فاضل باورع ومجتهد و صالح بود که از او حدیث روایت کردهاند. او چنان مورد اطمینان بود کههر گاه ابن کاسب از او حدیثى نقل مىکرد، مىگفت مرا ثقه رضى اسحاق بن جعفر(ع)حدیث کرد و او به امامتبرادرش موسى بن جعفر(ع) قائل بود.
اسحاق از پدرش براى امامتبرادرش; حضرت موسى بن جعفرعلیه السلام روایت نقلکرده است و صاحب عمده الطالب مىگوید: او شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) بود ومادرش مادر امام موسى(ع) بود. او محدثى جلیل بود تا آنجایى که طایفهاى از شیعهمدعى امامت او بودند ... اسحاق معروف به عریضى بود زیرا در عریض به دنیا آمدو کنیهاش ابامحمد بود و شیخ طوسى در رجالش او را در زمره اصحاب پدرش امامصادق(ع) شمرده است و از او حدیث نقل مىکند.
شیخ مفید با تاکید بسیار از وى با این عبارت ستایش مىکند «او از اهل فضل وصلاح و ورع و اجتهاد بود. وى محدثى جلیلالقدر بود. چنانکه گروهى از شیعیان مدعىامامت او شدهاند، هرگاه سفیان بن عتینه از او روایت مىکرد، او را مورد ستایشقرار داده، مىگفت: «هو من اقل المعقبین من ولد جعفر الصادق(ع) عددا.»
سادات بنى زهره
نسب بنىزهره که ساکن حلب و خانواده جلیلى بودند به اسحاق بن جعفرمنتهى مىشود. از جمله ایشان مىتوان از ابوالمکارم حمزه بن على بن زهره حلبىعالم فاضل جلیل،نویسنده آثار علمى فراوانى در کلام و امامت و فقه و نحو نامبرد. همچنین از جمله آثار او «غنیه النزوع الى علمى الاصول و الفروع» است.
او، پدرش، جدش و برادرش; عبدالله از اکابر فقهاء امامیهاند. آیهالله علامه حلىاجازه کبیره معروفه را براى بنوزهره نوشته است.
مردان پولادین در حلب
سید شریف تاجالدین بن محمد بن حمزه بن زهره در کتاب غایهالاختصار فى اخبار البیوتات العلویه المحفوظه من الغبار در ذکر بیت اسحاقیینمىنویسد:
حمد خدا را که ما را از بیت زهره قرار داد که نقباء حلب مىباشند. جدشان زهرهبن ابىالمواهب على; نقیب حلب بن محمد بن نقیب حلب ابن ابىسالم محمد مرتضى مدنىاست که از مدینه به حلب آمد. ابن احمد مدنى که مقیم حران بود.
سادات دیباجى
به محمد بن جعفر به جهتحسن و جمال و کمالش دیباجه مىگفتند. وىمردى سخى و شجاع بود و با راى زیدیان در خروج با شمشیر موافقت داشت و در ایاممامون در سنه199 در مدینه خروج کرد و مردم را به بیعتبا خود فرا خواند، اهلمدینه با او به عنوان امیر مؤمنین بیعت کردند. او مردى قوىالقلب و عابد بود.
همیشه یک روز روزه مىگرفت و یک روز افطار مىنمود.
هرگاه از منزل خارج مىشد، لباسش را به برهنهاى مىداد. هر روزى گوسفندى براىمیهمانان خود ذبح مىکرد. وى به طرف مکه رفت و با جماعتى از طالبیین که حسین وحسن افطس و محمد بن سلیمان بن داود بن حسن مثنى و محمد بن حسن معروف به اسلیقو على بن حسین بن عیسى بن زید و على بن حسین بن زید و على بن جعفر بن محمد ازجمله ایشان بودند. با هارون بنمسیب جنگ کرد و بسیارى از افراد لشکر هارون راکشت آنگاه دست از جنگ برداشت.
هارون بنمسیب حضرت على بن موسى الرضا(ع) را به رسالتبه نزد محمد بن جعفرفرستاد و او را به صلح دعوت کرد اما محمد بن جعفر از صلح اباء کرد و آماده جنگشد. هارون نیز لشکرى فرستاد و محمد را با طالبیین در آن کوهى که منزل داشتند،محاصره کردند و تا سه روز مدت محاصره طول کشید و آب و طعام ایشان تمام گشت،اصحاب محمد بن جعفر دست از او برداشتند و متفرق شدند لاجرم محمد ردا و نعلینپوشیده به خیمه هارون بن مسیب رفت و از براى اصحاب خود امان خواست. هارون نیزبه وى امان داد. از تاریخ قم نقل است که محمد دیباج در جرجان وفات یافت دروقتى که مامون به عراق مىرفت در سنه203 و مامون بر او نماز گزارد و درجرجان او را دفن کرد.
حمیده از هر ناپاکى، پاکیزه است. او مانند شمش طلاست. پیوسته ملائکه از اوحراست مىکردند تا اینکه به سبب کرامتى که از سوى حق تعالى براى من و حجتبعداز من است، به دستم رسید.
دیار و تبار و کنیهاش
حمیده دختر صاعد بربرى ازدیار اندلس بود که با لقب لولوه از او یاد مىشد بانویى باورع و مورد اعتمادبود.
توضیح واژه بربر
بربر مردمى از ساکنان شمال غرب افریقا بودند و جمع اینواژه برابر و برابره است. بربر از واژه یونانى باربار به معنى غیریونانى است.
مانند عجم به معنى غیر عرب. آتنىهاى غیر یونانىها را بربر مىگفتند; چنانکه درداستانهاى ما غیر ایرانى را تور گرفتهاند و عرب غیر عرب را عجم، غالبا تصورمىکنند که بربر یونانى به معنى وحشى است ولى تصور نمىرود چنین باشد زیرا درکتاب هرودوت مىگوید: لاسدمونىها (اهالى شبه جزیره پلوپونس) پارسىها را به جاىبربر خارجى گویند. لذا اینجا منطقى است که استنباط کنیم: آتنىها جاى خارجىبربر مىگفتند. ابوالمنذر معتقد است که بربرها از فرزندان فاران بن عملیقاند وشرقى مىگوید: بربر عملیق فرزند بلعم فرزند عامر فرزند اشلیخ فرزند لاوذ فرزندسام فرزند نوح است و برخى معتقدند: عملیق فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است.
و انس بن مالک از حضرت رسول(ص) حدیثى به این صورت نقل مىکند: «... کان یقولتزوجوا فى نسائهم ...» با زنهاى آنها ازدواج کنید.
از بردگى تا همسرى امام
عکاشه از امام باقر(ع) سؤال کرد چرا براى امام صادق(ع) همسرى اختیار نمىکنید؟
او که به سن ازدواج رسیده است؟
امام باقر(ع) که در برابرش کیسهاى پول سربسته بود، فرمود: به زودى بردهفروشىاز اهل بربر مىآید و در دارمیمون منزل مىکند با این کیسه پول، همسرى برایشانتخاب مىکنم.
عکاشه مىگوید مدتى گذشت تا آنکه ما روزى خدمت امام باقر(ع) رسیدیم. فرمود:
مىخواهید شما را از آمدن بردهفروشى که گفته بودم، آگاه سازم؟
بروید و با این کیسه پول از او کنیزى انتخاب کنید. ما نزد برده فروش آمدیم.
گفت: هر چه داشتم فروختم مگر دو دخترک بیمار که یکى از دیگرى بهتر است. گفتیم:
آنها را بیاورید تا ببینیم، وقتى آورد یکى را انتخاب کردیم و قیمتش راپرسیدیم. گفت: به هفتاد اشرفى. گفتیم: او را به همین کیسه پول مىخریم هر چهبود، ما نمىدانیم در آن چقدر است.
مردى که موهاى سر و رویش سفید بود جلوتر آمد و گفت: باز کنید و بشمارید،بردهفروش گفت: بازکنید ولى اگر از 70 اشرفى دو جو هم کمتر باشد، نمىفروشم.
پیرمرد گفت: نزدیک بیایید، ما نزدیکش رفتیم و مهر کیسه را باز کردیم واشرفىها را شمردیم بىکم و زیاد، 70 اشرفى بود.
به این ترتیب نزد امام باقر(ع) آمدیم.
وى مىگوید: امام باقر(ع) که قبلا ما را از این واقعه مطلع کرده بود، خدا راستایش کرد و به دختر فرمود: نامت چیست؟ گفت: حمیده، فرمود: حمیده باشى در دنیاو محموده باشى در آخرت. آیا دوشیزه هستى؟
گفت: آرى.
برده فروش گاه نزد من مىآمد، ولى خدا مردى را که سر و ریش سفیدى داشت، بر اومسلط مىکرده. او چنان سیلى بر بردهفروش مىزد که از نزد من برمىخاست; چند بارنزد من نشست و پیرمرد هم چند بار به او سیلى زد.
امام رو به فرزندش کرد و فرمود: اى جعفر این دختر را نزد خود ببر و به اینطریق بهترین شخص روى زمین یعنى موسى بن جعفر(ع) از او متولد شد.
بانوى فقیه وامین
آن بانو آنقدر نسبتبه احکام و مسائل فقهیه و عالم بود که حضرت صادق(ع)امر مىفرمود تا بانوان در اخذ مسائل احکام به او رجوع نمایند. و چنان مورداعتماد بود که هرگاه امام صادق(ع) اراده تقسیم حقوق اهل مدینه را داشت، به امفروه و همسرش حمیده واگذار مىنمود.
میلاد نور
ابوبصیر مىگوید: سالى که حضرتامام موسى(ع) متولد شد، در خدمتحضرت صادق(ع) در سفر حجبودم.
وقتى به منزل ابواء رسیدیم، حضرت براى ما چاشتخواست. در بین خوردن غذاپیکى از طرف حمیده به نزد حضرت آمد و خبر داد که حمیده مىگوید اثر وضع حمل درمن ظاهر شده است و این فرزند مثل فرزندان دیگر نیست. حضرت با خوشحالى برخاستو به سوى خیمه رفت اندک زمانى بعد بازگشت، چهرهاش شگفته و خندان بود وآستینهایش را بالا زده بود. گفتیم خدا همیشه لبهایتان را خندان و دلتان راشادان کند، حمیده در چه حال بود؟
فرمود: حق تعالى پسرى به من عطا کرد که بهترین خلق خداست و حمیده مرا بهموضوعى از او خبر داد که من از او آگاهتر بودم.
ابوبصیر گفت: فدایتشوم به چه چیزى خبر داد؟
فرمود: حمیده گفت: وقتى آن مولود مبارک آمد، دستهایش را بر زمین گذاشت و سرخود را به سوى آسمان بلند کرد.
به او گفتم که علامت ولادت حضرت رسالت و هر امامى که بعد از او هست، چنین است.
امام صادق(ع) مىفرمود: شبى که نطفه جدم (امام سجاد(ع» منعقد شد فرشتهاىظرفى را که شربت در آن بود نزد امام حسین(ع) آورد، شربتى که از آب روانتر، ازکره نرمتر، از عسل شیرینتر، از برف خنکتر و از شیر سفیدتر بود، پس از آشامیدن،نطفه جدم بسته شد.
نطفه من نیز به همین ترتیب بسته شد و آنگاه که نوبتبه انعقاد نطفه پسرم(موسى(ع» رسید، فرشتهاى نزدم آمد از همان شربتبه من داد و نطفه پسرم که تازهمتولد شده، بسته شد.
«بنابراین از آنچه که خدا به من داده، شادمانم. به این پسر توجه داشته باشیدو بدانید که به خدا سوگند پس از من او صاحب شماست ...» وقتى که این فرزنددستش را بر زمین بگذارد، منادى از اعماق عرش از طرف پروردگار از افق اعلى بهاسم او و اسم پدرش سه مرتبه ندا مىکند (اى فلان فرزند فلان ثابتباش) به خاطرعظمتخلقتت، از براى تو و متولیان تو رحمتخود را واجب گردانیدم، و بهشتم رابخشیدم، و بر آنها مجاورت خود را حلال گردانیدم. به عزت و جلالم قسم کسى را کهبا تو دشمنى کند، به شدیدترین عذابهایم مبتلا گردانم هر چند در دنیا به خاطروسعت رحمتم آنها را روزى بدهم.
امام در ادامه فرمود: وقتى که نداى منادى تمام شد، او در حالى که دستش را روىزمین نهاده و سرش را به سوى آسمان کرد، جواب مىدهد و مىگوید:
شهدالله انه لا اله الا هو والملائکه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هوالعزیز الحکیم. زمانى که این آیه را تلاوت کرد، خداوند علم اول و آخر را به اوعطا مىفرماید و سزاوار زیارت روح در لیله القدر مىگرداند.
پرسیدم: مگر روح همان جبرئیل نیست؟
فرمود: جبرئیل از ملائکه است و روح خلقى اعظم از ملائکه است مگر چنین نیست کهخداوند تبارک و تعالى مىفرماید: «تنزل الملائکه و الروح فى لیله القدر» دراین شب فرشتگاه و روح را نازل مىگرداند.
جشن تولد
شیخ برقى از منهال قصاب روایت کرده است: از مکه به قصد تشرف بهمدینه بیرون شدم. همین که به ابواء رسیدم، دیدم حق تعالى مولودى به حضرتصادق(ع) عطا فرمود.
ایشان یک روز بعد از من وارد مدینه شد. امام سه روز مردم را طعام داد. من همدر طعام آن حضرت حاضر شدم.
چندان غذا مىخوردم که تا روز دیگر که بر سفره آن وارد مىشدم، دیگر محتاج بهطعام نبودم. سه روز من از طعام آن حضرت خوردم، چندان که از سنگینى طعام بربالش تکیه مىدادم. رویاى راستین حمیده از زمانى که مادر حضرت رضا(ع) نجمه راخرید، یاد مىکرد و مىفرمود: حضرت رسول(ص) را در خواب دیدم که به من مىفرمود:
اى حمیده نجمه را به فرزندت موسى ببخش زیرا به زودى فرزندى از او متولد مىشودکه بهترین روى زمین است، دستور آن حضرت را جامه عمل پوشاندم.
زمانى که امام رضا(ع) به دنیا آمد، حمیده، نجمه را طاهره نامید.
حدیث وداع
شیخ صدوق از ابىبصیر نقل مىکند براى تسلیتحضور حمیده رسیدم، اوگریست آنگاه فرمود، اى ابامحمد اگر مىدیدى امام صادق را که قبل از رحلت چهحالى داشت تعجب مىکردى.
چشمانش را باز کرد و فرمود: همه خویشاوندان و اهلم را جمع کنید. همه را فراخواندیم. حضرت به سوى همه نظر کرد و فرمود: «ان شفاعتنا لاینالها مستخفابالصلوه» همانا شفاعت ما به کسانى که نماز را سبک بشمارند نمىرسد.
فرزندان حمیده
او فرزندان دیگرى نیز داشت در تاریخ ولادت موسى بن جعفر(ع) آمدهاست: مادرش حمیده بربریه اندلسیه بود که ام ولد نیز نامیده مىشود فرزندانشعبارتند از: اسحاق و فاطمه.
اسحاق (آفتاب عریض)
اسحاق مردى فاضل باورع ومجتهد و صالح بود که از او حدیث روایت کردهاند. او چنان مورد اطمینان بود کههر گاه ابن کاسب از او حدیثى نقل مىکرد، مىگفت مرا ثقه رضى اسحاق بن جعفر(ع)حدیث کرد و او به امامتبرادرش موسى بن جعفر(ع) قائل بود.
اسحاق از پدرش براى امامتبرادرش; حضرت موسى بن جعفرعلیه السلام روایت نقلکرده است و صاحب عمده الطالب مىگوید: او شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) بود ومادرش مادر امام موسى(ع) بود. او محدثى جلیل بود تا آنجایى که طایفهاى از شیعهمدعى امامت او بودند ... اسحاق معروف به عریضى بود زیرا در عریض به دنیا آمدو کنیهاش ابامحمد بود و شیخ طوسى در رجالش او را در زمره اصحاب پدرش امامصادق(ع) شمرده است و از او حدیث نقل مىکند.
شیخ مفید با تاکید بسیار از وى با این عبارت ستایش مىکند «او از اهل فضل وصلاح و ورع و اجتهاد بود. وى محدثى جلیلالقدر بود. چنانکه گروهى از شیعیان مدعىامامت او شدهاند، هرگاه سفیان بن عتینه از او روایت مىکرد، او را مورد ستایشقرار داده، مىگفت: «هو من اقل المعقبین من ولد جعفر الصادق(ع) عددا.»
سادات بنى زهره
نسب بنىزهره که ساکن حلب و خانواده جلیلى بودند به اسحاق بن جعفرمنتهى مىشود. از جمله ایشان مىتوان از ابوالمکارم حمزه بن على بن زهره حلبىعالم فاضل جلیل،نویسنده آثار علمى فراوانى در کلام و امامت و فقه و نحو نامبرد. همچنین از جمله آثار او «غنیه النزوع الى علمى الاصول و الفروع» است.
او، پدرش، جدش و برادرش; عبدالله از اکابر فقهاء امامیهاند. آیهالله علامه حلىاجازه کبیره معروفه را براى بنوزهره نوشته است.
مردان پولادین در حلب
سید شریف تاجالدین بن محمد بن حمزه بن زهره در کتاب غایهالاختصار فى اخبار البیوتات العلویه المحفوظه من الغبار در ذکر بیت اسحاقیینمىنویسد:
حمد خدا را که ما را از بیت زهره قرار داد که نقباء حلب مىباشند. جدشان زهرهبن ابىالمواهب على; نقیب حلب بن محمد بن نقیب حلب ابن ابىسالم محمد مرتضى مدنىاست که از مدینه به حلب آمد. ابن احمد مدنى که مقیم حران بود.
سادات دیباجى
به محمد بن جعفر به جهتحسن و جمال و کمالش دیباجه مىگفتند. وىمردى سخى و شجاع بود و با راى زیدیان در خروج با شمشیر موافقت داشت و در ایاممامون در سنه199 در مدینه خروج کرد و مردم را به بیعتبا خود فرا خواند، اهلمدینه با او به عنوان امیر مؤمنین بیعت کردند. او مردى قوىالقلب و عابد بود.
همیشه یک روز روزه مىگرفت و یک روز افطار مىنمود.
هرگاه از منزل خارج مىشد، لباسش را به برهنهاى مىداد. هر روزى گوسفندى براىمیهمانان خود ذبح مىکرد. وى به طرف مکه رفت و با جماعتى از طالبیین که حسین وحسن افطس و محمد بن سلیمان بن داود بن حسن مثنى و محمد بن حسن معروف به اسلیقو على بن حسین بن عیسى بن زید و على بن حسین بن زید و على بن جعفر بن محمد ازجمله ایشان بودند. با هارون بنمسیب جنگ کرد و بسیارى از افراد لشکر هارون راکشت آنگاه دست از جنگ برداشت.
هارون بنمسیب حضرت على بن موسى الرضا(ع) را به رسالتبه نزد محمد بن جعفرفرستاد و او را به صلح دعوت کرد اما محمد بن جعفر از صلح اباء کرد و آماده جنگشد. هارون نیز لشکرى فرستاد و محمد را با طالبیین در آن کوهى که منزل داشتند،محاصره کردند و تا سه روز مدت محاصره طول کشید و آب و طعام ایشان تمام گشت،اصحاب محمد بن جعفر دست از او برداشتند و متفرق شدند لاجرم محمد ردا و نعلینپوشیده به خیمه هارون بن مسیب رفت و از براى اصحاب خود امان خواست. هارون نیزبه وى امان داد. از تاریخ قم نقل است که محمد دیباج در جرجان وفات یافت دروقتى که مامون به عراق مىرفت در سنه203 و مامون بر او نماز گزارد و درجرجان او را دفن کرد.