آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

«ولقد اخذ الله میثاق بنى‏اسرائیل و بعثنا منهم اثنى عشر نقیبا»
تاریخ تشیع هماره با فراز و نشیب‏هاى زیادى همراه بوده است تا شیعیان را دربوته آزمایش قرار داده، صفوف حق و باطل و خالص از ناخالص را جدا نماید. شیعیان‏حقیقى طبق روایات بسیارى که از پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام)نقل شده، معتقد به دوازده جانشین براى پیامبر(ص) هستند.
جابر جعفى از اصحاب امام باقر(ع) مى‏گوید: از آن حضرت سؤال کردم، معنى این آیه‏«ان عده الشهور عندالله اثنى عشر شهرا فى کتاب الله ...» چیست؟ (تعدادماهها در کتاب خداوند از ابتداى آفرینش دوازده ماه معرفى شده است.)
حضرت آهى کشید و فرمود: مقصود خداوند از سال، جدم رسول الله(ص) است که دوازده ماه دارد.
از امیرالمؤمنین تا من و فرزندم جعفر، پسرش موسى، فرزند او على، فرزندش محمد،فرزند او على، فرزند او حسن، فرزند او مهدى. که دوازده امام و حجت‏خدا در بین‏مردم و نگهبانان وحى و علم خدایند ...
با این همه، عده‏اى که خود را شیعه‏مى‏دانند امامان را کمتر از دوازده نفر مى‏دانند که واقفیه از جمله این گروههاست‏در بیشتر موارد، منظور از واقفیه کسانى هستند که در امام کاظم(ع) توقف کردند وولایت امام‏هاى بعد از ایشان را نپذیرفتند.
واقفیه خود به دو گروه تقسیم شدند:
گروهى معتقد بودند امام موسى بن جعفر(ع) زنده و از نظرها غایب است و گروهى‏دیگر که اعتقاد داشتند حضرت که آخرین امام بود، رحلت فرمود. به این گروه قطعیه‏مى‏گویند.
بسیارى از واقفیان مانند ابى‏نصر بزنطى با دیدن معجزات امام رضا(ع)دست از انحراف برداشتند و بقیه که بر عناد خود اصرار ورزیدند و به مصداق‏«یریدون لیطفوا نور الله بافواههم والله متم نوره‏» پس از مدتى کوتاه اثرى‏از آنان باقى نماند و تلاشهایشان تاثیرى در روند حرکت امامت نداشت. این نیز به‏سبب موضع‏گیرى فکرى و سیاسى ائمه(علیهم السلام) در برابر آنان بود. یونس بن‏یعقوب مى‏گوید: از امام رضا(ع) پرسیدم:
به کسانى که گمان دارند پدر شما زنده است، زکات پرداخت کنم؟ فرمود: هرگز!
آنان کافر، مشرک و فاسد هستند.
این موضع امامان شیعه سبب شد تا شیعیان ازارتباط با واقفیان خوددارى کرده، از آنان کناره‏گیرى کنند. شیخ بهایى، در این‏باره مى‏نویسد: شیعیان از گفتگو و همنشینى با واقفیان خوددارى مى‏کردند چه رسدکه از آنها حدیث نقل کنند. بلکه مى‏توان گفت‏با آنان بیشتر مخالفت مى‏کردند، تادشمنان اهل‏بیت(علیهم السلام) چرا که در مواردى به خاطر تقیه مجبور بودند بامخالفین اهل بیت ارتباطات داشته باشند اما انگیزه‏اى براى برقرارى ارتباط باواقفى‏ها نمى‏دیدند تا آنجا که به واقفیه عنوان «کلاب ممطوره‏» (سگهاى باران‏خورده) اطلاق مى‏کردند.
از سوى دیگر; در زمان امام کاظم(ع) فرهنگ و معارف شیعى‏به شکل کامل و گسترده در میان شیعیان روشن شده بود از این رو، چنین انحرافاتى‏تاثیرى در اصل تشیع نداشت.
از زمان امام باقر(ع) به بعد توسط امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) تعداد زیادى‏از شیعیان چنان پرورش یافتند که هر کدام استوانه‏اى در فقه و کلام شیعى به حساب‏مى‏آمدند. افرادى چون هشام بن حکم، هشام بن سالم، یونس بن عبدالرحمان و على بن‏اسماعیل از بزرگان شیعه بودند که از رسوخ انحراف در مذهب شیعه جلوگیرى کردند.
اما اغلب منحرفین افراد ضعیف النفسى بودند که جز در شرایط خاصى زمینه رشدنداشتند.
عوامل پیدایش واقفیه
بى‏شک دست‏سیاست‏بازان عباسى و مزدوران برمکى در ایجادمشکلات و موانع در مسیر اهل‏بیت(علیهم السلام) نقش بسزایى داشت; اما انگیزه‏هاى‏اصلى پیدایش واقفیه را باید در این عوامل جستجو کرد:
1-علاقه به زخارف دنیوى
دنیا دریایى ژرف است که بسیارى را در خود غرق کرده‏است. پیامبران الهى و ائمه(علیهم السلام) هماره مردم را از این خطر بزرگ آگاه‏کرده‏اند و آن را ریشه همه گناهان دانسته‏اند و پیامبر اکرم(ص) مى‏فرمود: دنیاباعث هلاکت‏شما و گذشتگان از شما بوده و هست.
بنیانگذاران واقفیه سه نفر به‏نامهاى; على بن ابى‏حمزه بطائنى، زیاد بن مروان قندى و عثمان بن عیسى رواسى ازوکلاء امام کاظم(ع) بودند و اموال فراوانى که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسى بن جعفر(ع)زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت‏حضرت رضا(ع) ناچار بودند آن‏اموال را تحویل ایشان دهند. از این روى نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند; حمزه بن بزیع، ابن مکارى، کرام‏خثعمى و دیگران استفاده کردند.
یونس بن عبدالرحمان بر این حقیقت تصریح مى‏کندو مى‏گوید: در زمان رحلت امام کاظم(ع) وکلاى حضرت اموال فراوانى را که مربوط به‏امام بود، در اختیار داشتند و این، سبب توقف آنان گردید. (زیاد قندى هفتادهزار دینار و على بن حمزه سى هزار دینار)
من با آنان مخالفت کردم و طبق وصى‏امام کاظم(ع) مردم را به طرف حضرت رضا(ع) دعوت کردم، روزى آن دو نزد من آمدندو گفتند: چرا چنین سخن مى‏گویى؟! اگر مال و ثروت مى‏خواهى بى‏نیازت مى‏کنیم. ده‏هزار دینار به تو مى‏دهیم و ساکت‏باش. به آن دو گفتم: ما از ائمه(علیهم السلام)روایت داریم که هرگاه بدعتهایى آشکار شود، عالمان باید علم خود را اظهار کنندوگرنه نور ایمان از آنان سلب مى‏شود و من در هر حال تلاش در راه خدا را رهانخواهم کرد. آن دو نفر کینه مرا در دل گرفتند و به من ناسزا گفتند.
سومین نفر; عثمان بن عیسى رواسى وکیل امام کاظم(ع) در مصر بود و اموال بسیارى(وجوهات شیعیان براى امام(ع) ) را در اختیار داشت.
امام رضا(ع) سفیرى نزد او فرستاد و دستور تحویل وجوهات را صادر فرمود; عثمان‏بن عیسى در جواب نوشت:
پدر شما زنده است. حضرت در پاسخ مرقوم فرمود: پدر من ازدنیا رخت‏بربسته و ما ارث او را تقسیم کردیم و این خبر حتمى است. عثمان بن‏عیسى بار دیگر در پاسخ نوشت:
اگر پدر شما زنده باشد، شما را حقى در این اموال‏نیست و اگر از دنیا رحلت کرده است‏به من دستور نداد اموال را به شما تحویل‏دهم.
درباره یکى دیگر از واقفیان; منصور بن یونس برزج نیز همین علت ذکر شده‏است. او با اینکه به دستور امام کاظم(ع) خدمت على بن موسى(ع) رسید و جانشینى‏ایشان را تبریک گفت، ولى بعد از شهادت امام هفتم این حقیقت را انکار کرد وتنها دلیلش این بود که اموالى را که مربوط به مقام امامت‏بود، تصاحب کند.
2- سن امام جواد(ع)
امام رضا(ع) پسرى بجز امام جواد(ع) نداشتند که در هنگام امامت‏هفت‏سال داشت، کسانى که با مقام امامت آشنایى نداشتند، باور این موضوع برایشان‏مشکل بود; از این رو در ولایت امام رضا(ع) دچار تردید شدند.
البته هر چند این مساله در زمان امام کاظم(ع) پدید نیامد، ولى براى کسانى که‏از قبل به واقفیه گرویده بودند، دستاویز شد و موجبات توقف عده‏اى دیگر را فراهم‏آورد.
شیخ مفید در این باره مى‏نویسد: با رحلت على بن موسى الرضا(ع) و جانشینى امام‏جواد(ع) در سن هفت‏سالگى، شیعیان به سه گروه تقسیم شدند:
الف: گروهى که اکثریت را تشکیل مى‏دادند و طبق سفارش حضرت رضا(ع) به امامت‏امام جواد(ع) معتقد شدند.
ب: گروهى که دست از اعتقاد به امامت‏حضرت رضا(ع) برداشتند و به واقفیه‏گرائیدند.
ج: و گروه سوم که به امامت احمد بن موسى(ع) (فرزند دیگر امام کاظم(ع) ) قائل‏شدند و گفتند: امام رضا(ع) به امامت او سفارش فرموده است.
دلیل هر دو گروه، کم بودن سن امام جواد(ع) بود.
نوبختى; مولف فرق الشیعه نیز همین سخن را تایید کرده است. کم بودن سن امام جواد(ع) موجب شگفتى بعضى‏از شیعیان نیز شد که امام رضا(ع) ضمن مقایسه آن حضرت با عیسى بن مریم، که درگهواره به مقام نبوت رسیده بود، در مقام زدودن این شگفتى برآمد.
صفوان بن یحیى که از یاران بسیار موفق امام بود، از حضرت رضا(ع) سؤال کرد که‏خداوند روزى را که شما در میان ما نباشید، نیاورد، ولى اگر چنین حادثه‏اى رخ‏داد، امام بعد از شما کیست؟
حضرت به امام جواد(ع) اشاره کرد (در حالى که آن حضرت سه سال داشت).
پرسید: ایشان که سه سال بیشتر ندارد! فرمود: مگر ایرادى هست عیسى(ع) سه ساله‏بود و پیغمبرى خدا را نیز بر عهده داشت.
3-غسل امام به وسیله امام
ازروایات استفاده مى‏شود که امام را باید امام غسل دهد، در حالى که موسى بن‏جعفر(ع) در زندان بغداد به شهادت رسید و امام رضا(ع) در آن زمان در مدینه بسرمى‏برد. این موضع دستاویزى دیگر براى واقفیه گردید. ابوبصیر مى‏گوید: یکى ازوصیت‏هاى امام باقر(ع) به امام صادق(ع) این بود که وقتى از دنیا رفتم، غیر ازتو مرا غسل ندهد زیرا امام را فقط امام غسل مى‏دهد. و ابومعمر مى‏گوید: از امام‏رضا(ع) سؤال کردم: آیا امام را فقط امام غسل مى‏دهد؟ فرمود: این، سنتى است ازموسى بن عمران(ع).
در مقابل این ادعاى واقفیه، جوابى از سوى على بن موسى‏الرضا(ع) نقل شده است احمد بن عمر حلال مى‏گوید:
به حضرت رضا(ع) عرض کردم: واقفیه در مورد انکار امامت‏شما به اینکه امام رافقط امام غسل‏مى‏دهد،استدلال‏مى‏کنند.
آنها چه مى‏دانند؟! تو چه جواب دادى؟
قربانت‏شوم به آنها گفتم: اگر مولاى من بفرماید پدرم را در آسمان یا درزیرزمین غسل دادم، قبول مى‏کنم و آنچه مى‏گوید صحیح مى‏دانم.
-چنین نگو.
-پس چه بگویم؟
بگو من او را غسل دادم.
بگویم شما آن حضرت را غسل داده‏اید؟
آرى.
شیخ صدوق از این اشکال به صورتى دیگرى پاسخ داده، مى‏نویسد:
نهى ائمه(علیهم السلام) از غسل امام توسط غیر امام به این معنى است که دخالت‏دیگران در غسل امام حرام است نه اینکه هر کس امام را غسل داد، او امام بعداست. بنابراین کسانى که امام کاظم(ع) را غسل داده‏اند، مرتکب حرام شده‏اند، نه‏اینکه امام رضا(ع) امام نیست.
آخر سخن اینکه: احتمال مى‏رود مقصود روایات، از غسل امام توسط امام، این باشدکه امام مسوول تجهیز امام است‏یعنى غسل و کفن و دفن امام یا باید توسط خودامام یا به اجازه و رضایت او باشد.
4- قائم بودن امام کاظم(ع)
یکى دیگر از عوامل پیدایش واقفیه چنانکه پیش ازآن درباره بعضى از ائمه به وجود آمد، مهدویت‏بود که در میان شیعه از قوت زیادى‏برخوردار است هر چند روایات اهل سنت نیز دست کمى از آن ندارد. البته همواره‏این انحراف معلول فرصت‏طلبى و سودجویى اشخاص فرصت‏طلب نبود بلکه گاه به خاطراعتقاد به مهدى آل محمد(ص) و ندانستن مصداق واقعى آن بود که برخى را دچارکجروى مى‏کرد. ناگفته نماند که وجود اندیشه‏هاى غلوآمیز نیز در پیدایش این کج‏روى بى‏تاثیر نبود، به هر حال اندیشه مهدویت امام کاظم(ع) از طرف واقفیه ترویج‏مى‏گردید.
رنجها و فشارهاى روحى و جسمى شیعیان سببى دیگر بود که آنان بى‏صبرانه‏در انتظار قائم آل محمد(ص) باشند; به گونه‏اى که در مورد هر یک از ائمه فکرکنند قائم آل محمد(ص) اوست.
علامه وحید بهبهانى در این مورد مى‏نویسد:
«شیعیان به علت محنتهایى که گرفتار آنها بودند و نیز کینه‏اى که از دشمنان در دل‏داشتند، پیوسته مشتاق دولت آل محمد(ص) بوده و خود را به این آرزو امیدوار نگاه‏مى‏داشتند و از این رو بود که پیوسته از قائم سؤال مى‏کردند و برخى مى‏گفتند امام‏بعد، قائم است. »
سبب سوم در پیدایش فکر قائمیت امام کاظم(ع) روایاتى است که‏از بزرگان دین نقل شده است که برخى از آنها چنین است:
یزید صائغ مى‏گوید: وقتى خداوند موسى بن جعفر(ع) را به امام صادق(ع) عنایت‏کرد، من زینتى از نقره تهیه کردم و هدیه را به حضورش بردم. امام صادق(ع)فرمود:
به خدا قسم این را به قائم آل محمد(ص) هدیه کردى.
و در روایت دیگر که‏از على(ع) نقل شده است، برقرار کننده قسط و عدل پس از ظلم و جور همنام شکافنده‏دریا و در حدیث دیگر فرزند حمیده، مادر امام کاظم(ع) ، معرفى شده است.
درپاسخ باید گفت:
بعضى از این روایات از نظر سند مخدوش مى‏باشند.دوم اینکه، امامان معصوم(علیهم السلام) همه قائم به امر خدایند ولى قائمى که‏زمین را پر از عدل و داد مى‏کند، مهدى موعود(عج)است.
عبدالعظیم حسنى مى‏گوید:
به امام جواد(ع) عرض کردم:
امیدوارم قائم‏اهل‏بیت(علیهم السلام) که زمین را پر از عدالت مى‏کند، همانطور که از ستم پر شده‏است، شما باشید، فرمود:
هر یک از ما قائم به امر خداى عز و جل مى‏باشیم و همه‏ما مردم را به دین خدا دعوت مى‏نماییم; ولى قائمى که خداوند به وسیله او زمین‏را کفر پاک مى‏کند و آن را از عدالت پر مى‏نماید، کسى است که زمان ولادتش بر مردم‏مخفى است و از میان ایشان غایب مى‏شود و حرام است‏بردن نامش. او همنام‏پیامبر(ص) است.
و جابر بن یزید جعفى مى‏گوید:
از امام باقر(ع) درباره قائم سؤال شد، حضرت دست‏خود را به شانه امام صادق(ع) زد و فرمود:
به خدا قسم که این، قائم آل محمد(ص) است.
عنبسه نیز مى‏گوید:
بعد از رحلت امام باقر(ع) خدمت امام صادق(ع) رسیدم و این‏حدیث جابر را به اطلاع آن حضرت رساندم. فرمود:
جابر راست گفته، مگر شمانمى‏دانید که هر امامى قائمى به حق است.
همچنین در سخن دانشمندان دینى به غیرحضرت مهدى(عج) نیز قائم گفته شده است. شیخ مفید در مورد امام رضا(ع) مى‏نویسد:
امام قائم بعد از موسى بن جعفر(ع) فرزند او على بن موسى الرضا(ع) بود.
سومین‏پاسخ از روایتى به دست مى‏آید که حاکى است روایات قائم بودن امام کاظم(ع) تحریف‏شده دست واقفیه است:
حسن بن قیاما مى‏گوید: از امام رضا(ع) سؤال کردم چه اتفاقى براى پدر شما افتاد؟
(زنده است‏یا رحلت کرد؟) حضرت فرمود:
از دنیا رفت همانطور که پدران او از دنیارفتند. گفتم:
پس این حدیث که زرعه از محمد بن سماعه نقل کرده، چیست که امام‏صادق(ع) مى‏فرماید:
براى فرزندم (امام کاظم(ع) ) پنج‏حادثه رخ خواهد داد که‏براى پیامبران واقع شد. مورد حسات واقع مى‏شود همان گونه که یوسف مورد حسادت‏واقع شد، غایب مى‏شود همان گونه که یونس غایب شد و ...
حضرت پاسخ داد:
زرعه دروغ گفته است زیرا حدیث‏سماعه این است که امام صادق(ع)فرمود:
در مورد قائم پنج‏حادثه رخ مى‏دهد و نفرمود پسرم.
بنابراین، اضافه کردن‏این کلمه (ابنى) از سوى واقفیه بوده است.
5تاخیر در تولد امام جواد(ع)
بعد از امام حسین(ع) امامت هر یک از آن‏بزرگواران به فرزندشان مى‏رسد و زنان در این امر بهره‏اى ندارند. از سوى دیگرامام رضا(ع) در سال‏203 رحلت کردند و امام جواد(ع) سال 195 متولد شدند; یعنى 8سال قبل از شهادت حضرت رضا(ع) . این تاخیر توانست‏براى مدت کمى سبب شک بعضى‏از شیعیان گردد و به دست واقفیان بهانه بدهد.
ابن قیاماى واقفى نامه‏اى خدمت امام رضا(ع) نوشت که شما چگونه امام هستید، درحالى که فرزند ندارید؟ امام در جواب وى نوشتند:
از کجا دانستى من فرزندى ندارم‏به خدا قسم این ایام نمى‏گذرد مگر آنکه خداوند به من فرزندى عنایت مى‏کند که سبب‏جدایى حق از باطل گردد.
بعد از تولد امام جواد(ع) ، امام رضا(ع) ضمن اعلام این‏خبر، بهانه‏جویى‏هاى واقفیه را باطل کردند و حجت را بر آنها تمام نمودند.
پایان ظلمت
عواملى که سبب شکست واقفیان گردید را مى‏توان بدین ترتیب برشمرد:
الف: تلاشها و بیانات روشنگر امامان معصوم(علیهم السلام) علیه واقفیه که به سه‏دسته تقسیم مى‏شود:
1 سخنانى که در نکوهش و مذمت واقفیه بیان گردیده است; مانند سخن امام‏رضا(ع) در ضمن روایات متعدد، که مى‏فرماید:
«اینها معاند حق و برپا کننده گناه‏هستند و برگشت‏شان به طرف جهنم خواهد بود سرگردان زندگى مى‏کنند و بى‏دین‏مى‏میرند. لعنت‏خدا بر آنان باد که بسیار دروغ مى‏گویند. آنانى که گفتند دست‏خدابسته است واقفیانند».
2 تاکید بر ادامه داشتن امامت تا حضرت مهدى(عج);این مطلب را در زیارتنامه هر یک از ائمه مشاهده مى‏نماییم. تاکیدهاى فراوان برزیارت قبر على بن موسى الرضا(ع) نیز خود اعلام مبارزه‏اى آشکار علیه واقفیه‏مى‏باشد.
3 نبرد مالى و اقتصادى با واقفیان; به گونه‏اى که شیعیان را ازپرداخت زکات به واقفیه منع کردند.
ب: تلاش شیعیان، که بخشى از آن به صورت مناظره با بزرگان واقفیه بود; همچون‏مناظره على بن اسماعیل میثمى و یونس بن عبدالرحمان با بعضى از آنان. و بخشى‏به صورت تالیف کتاب در رد واقفیه.
نجاشى رجالى بزرگ شیعه، کتابهاى زیادى تحت عنوان «الرد على الواقفه‏» برمى‏شمرد که از سوى اصحاب ائمه(علیهم السلام) تالیف شده است.
ج: بى‏پایگى و بطلان واقفیه. سنت الهى بر احقاق حق و ابطال باطل است هر چند که‏باطل چند روزى جولان دارد; اما دولت از آن حق است. بطلان و بى‏اساس بودن واقفیان‏را با توجه به عوامل پیدایش آنان و روشهاى کاربردى این گروه مى‏توان پى برد;چرا که ابزارى که آنان در پیشبرد اهداف خود در اختیار داشتند، عبارت بود از:
تطمیع، تحریف، تهدید و کتمان حقایق که هر یک با توجه به حقایقى تاریخى اثبات‏مى‏گردد.

تبلیغات