آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

حدود سى آیه در قرآن مربوط به شفاعت است که به چند دسته تقسیم مى‏شوند:
1 - آیاتى که شفاعت را نفى مى‏کنند، مانند: «یوم لا بیع فیه و لا خلة و لا شفاعة‏»، روزى که معامله و دوستى و شفاعت در آن نیست. (سوره بقره، آیه‏254).
2 - آیاتى که تنها به شفاعت‏خداوند صراحت دارند. مانند: «ما لکم من دونه من ولى و لا شفیع‏» برایتان غیر از او هیچ یاور و شفاعت کننده‏اى نیست.
(سوره سجده، آیه 4)
3 - آیاتى که از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد مى‏کنند. مانند: «من ذالذى یشفع عنده الا باذنه‏» چه کسى در نزد او [خداوند] شفاعت مکند مگر به اذنش. (سوره بقره، آیه 255).
4 - آیاتى که شرایط شفاعت‏شوندگان را بیان مى‏کنند. مانند:
الف) «و لا یشفعون الا لمن ارتضى‏» شفاعت نمى‏کنند مگر براى کسى که مورد رضایت‏خدا باشد.
ب) «ما للظالمین من حمیم و لا شفیع‏» براى ستمکاران، دوستدار و شفیعى نیست.
ج) «و سینغفرون للذین آمنوا» فرشتگان براى کسانى که ایمان آورده‏اند دعا و استغفار مى‏کنند.
از آیات گذشته روشن مى‏شود که شفاعت‏بى قید و شرط نیست و اصل شفاعت، شفاعت کننده و شفاعت‏شونده همه به اجازه و اذن خداوند است. علاوه بر آن، شفاعت‏شونده باید واجد شرایطى باشد که برخى از آنها ذکر شد و اگر کسى واجد شرایط نباشد مورد شفاعت قرار نمى‏گیرد; هر چند که همسر پیامبر باشد. چنانکه همسر نوح و لوط(ع) به علت فسق مشمول شفاعت نمى‏شوند.
چنین شفاعتى مردم را تن پرور بار نمى‏آورد. زیرا شفاعت، تنها شامل تلاشگرانى است که براى ادامه راه نیاز به قدرتى دارند که در کنار آنان باشد.
چنین شفاعتى ایستادن در برابر اراده خداوند نیست. زیرا خداوند هم اراده کرده است مجرم را کیفر دهد و هم خواسته که گروهى مشمول رحمت و عفو قرار گیرند.
شفاعت‏بدین معنا نیست که رحم دیگران بیش از خداست. چون اولیاء خدا به لطف و رحمت او اجازه شفاعت مى‏گیرند.
پیداست که شفاعت، اراده خداوند را تغییر نمى‏دهد بلکه همانند توبه است. آرى، گناه کارى که اولیاء خدا به او لطف کنند حالت دیگرى غیر از توبه دارد. ضمنا در دنیا راه بخشش گناه متعدد است.
شفاعت از «شفع‏» گرفته شده و آن در اصل به معنى جفت گرفته شده است. و در واقع مثل این است که شخص شفیع با وسیله ناقص شفاعت‏شده، ضمیمه مى‏شود و تشکیل یک زوج مى‏دهد که با آن جلب منفعت‏یا دفع ضرر از خود مى‏کند. البته نه هر نفع و ضررى زیرا در مواردى که اسباب طبیعى، ایجاب خیر و شر مى‏نمایند مانند گرسنگى و تشنگى، هرگز شفاعت نمى‏طلبیم بلکه به دنبال اسباب طبیعى مى‏رویم. ما فقط در مورد سود و زیانها که از ناحیه اجراى قوانین عمومى یا خصوصى اجتماع به ما متوجه مى‏شود، شفاعت مى‏طلبیم با این توضیح که میان مولا و بنده و هر حاکم و محکومى احکامى وجود دارد که اگر به آن عمل شود مستوجب پاداش خواهد بود. گاهى این پاداش، مدح و تمجید است و گاهى منافع مالى یا مقامى; و برعکس، اگر مکلف سرپیچى و مخالفت نماید مستوجب کیفر و مجازات مى‏شود که گاهى مذمت و توبیخ است و زمانى هم ضرر مادى یا معنوى خواهد بود. بنابر این در باب احکام دو نوع قرار داد است: یکى قرارداد اصل حکم و دیگرى قرارداد تبعات و نتیجه حکم که پاداش موافقت و کیفر مخالفت تعیین مى‏گردد.
این یک اصل قطعى است که در جمیع انواع حکومتهاى عمومى در میان ملتها و حکومتها نسبت‏به زیر دستان; حکمفرماست.
اگر کسى بخواهد بدون تهیه مقدمات به پاداشى برسد و یا از مجازاتى برهد، اینجاست که مورد شفاعت و تاثیر آن است. البته نه در همه جا و براى همه کس. چه اینکه کسى که اصلا لیاقت نیل به کمالى را دارا نیست و یا اساسا رابطه‏اى میان او و آن که شفاعت نزد او مى‏شود وجود ندارد. زیرا شفاعت‏یک سیر مستقل نیست. بلکه متمم و مکمل سبب است. از طرفى تاثیر شفاعت‏شفیع، یک تاثیر گزاف و بى‏جهت نیست‏بلکه باید شفیع متوسل به چیزى شود که در کسى که نزد او شفاعت مى‏کند مؤثر گردد و طالب شفاعت را به ثواب منظور برساند و یا از عقاب و کیفر نجات بخشد. بنابر این شفیع از مولاى بنده در خواست نمى‏کند که از مقام مولویت‏خود و عبودیت‏بنده‏اش صرف نظر کند. همچنین از وى تقاضا نمى‏کند که از حکم و تکلیف خود دست‏بردارد. و نیز از او نمى‏خواهد که قانون مجازات خود را در همه جا یا در این مورد معین ابطال‏کند.
خلاصه اینکه شفاعت کننده نه تاثیرى در مقام مولویت و عبودیت دارد و نه در حکم و نه جزاى حکم، بلکه او با قبول این جهات سه گانه، متوسل به یکى از جهات زیر شده و مقصود خود را به کمک آن عملى مى‏سازد:
الف) صفاتى که در شخص مولا وجود دارد و مستوجب عفو و اغماض است مانند بزرگى و کرم و بخشش و شرافت او.
ب) اوصافى که در بنده است و مقتضى ترحم بر او است مانند فقر و مذلت و کوچکى و پریشان حالى او.
ج) اوصافى که در خود شفیع است مانند نزدیکى او به مولا و داشتن شخصیت و مقام در نزد وى.
از این بیانات روشن مى‏شود که کاربرد شفاعت این است که یک رشته عوامل مؤثردر رفع عقاب را بر عوامل ایجاب کننده آن، برترى مى‏دهد.
در حقیقت‏شفاعت‏یعنى واسطه شدن در رساندن نفع و یا دفع ضرر از کسى به عنوان حکومت نه به عنوان مبارزه و تضاد. در ضمن، معلوم شد که شفاعت از انواع سبب است. زیرا آن عبارت است از وساطت‏سبب نزدیک در میان سبب بعید و مسبب آن.
سببیت‏خداوند از دو جهت ممکن است مورد توجه قرار گیرد: نخست از جهت تکوین یعنى اینکه تاثیر از ناحیه او شروع مى‏شود و اسباب به او منتهى مى‏شوند. دیگر از جهت تشریع، یعنى بر ما منت گذارده و دستوراتى را مقرر داشته است و پاداشها و کیفرهایى در عالم دیگر براى پیروى یا مخالفت آنها قرار داده است و پیغمبرانى براى اتمام حجت فرستاده است.
بعضى از آیات، بیان کننده شفاعت تکوینى مى‏باشد. یعنى وساطت علل و اسباب در میان او و مخلوقاتش در تنظیم وجود و بقاء آنهاست. اما بعضى از آنها در مورد شفاعت تشریعى است که در مورد خداوند متعال، صادق است مانند آیه‏23 از سوره سبا، آیه‏109 از سوره طه، آیه‏26 از سوره نجم، آیه 28 از سوره انبیاء و آیه‏86 از سوره زخرف.
این آیات مقام شفاعت را براى عده‏اى از ملائکه و افراد بشر به اذن و رضاى خداوند تثبیت مى‏کند و در واقع خداوند این مقام را به آنها بخشیده بنابر این آنان با توسل به رحمت و عفو و مغفرت و سایر صفات عالیه خداوند مى‏توانند بنده گناه کارى را که مستوجب عقوبت گردیده مشمول رحمت و آمرزش حق سازند.
بر اساس آیات قرآن کریم خداوند مى‏تواند بر اثر شفاعت، عملى را به عملى دیگر تبدیل کند. همچنان که ممکن است عمل موجودى را معدوم یا عمل کمى را زیاد و یا عمل معدومى را موجود سازد.
خلاصه خدا هرچه اراده کند، انجام مى‏دهد البته همه کارهاى او از روى مصلحتى و علتى است. در این صورت چه مانعى دارد که یکى از این مصالح و علل، شفاعت انبیا و اولیاء و بندگان مقربش باشد که نه گزاف است و نه ظلم.
مشمولین شفاعت
مشمولین شفاعت همان اصحاب یمینند. یعنى از دین و اعتقاد صحیح برخوردارند. از آیه اول سوره نساء استفاده مى‏شود، تنها گناهان کبیره است که تا قیامت‏باقى مى‏مانند و الا کسانى که مرتکب گناهان صغیره شدند به مفاد این آیه، مورد عفو قرار مى‏گیرند.
«ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه یکفرون عنکم سیئاتکم‏»
منظور از دادن نامه عمل به دست راست پیروى از امام و پیشواى حق و ازدادن به دست چپ پیروى از پیشواى باطل و گمراه کننده است. باز در جاى دیگر خداوند فرموده است.
«و لا یشفعون الا لمن ارتضى‏»(انبیاء 28).
بر اساس این آیه، شفاعت تنها در حق کسانى است که خدا از آنها خشنود است. در اینجا خشنود بودن را مطلق ذکر کرده و آن را مقید به عمل و چیز دیگرى نکرده است. لذا معلوم مى‏شود منظور خشنودى از خود آنها یعنى از دین آنها و نه خشنودى از اعمالشان. بنابر این مفاد این آیه هم منطبق بر آیات سابق مى‏شود. از مجموع این آیه‏ها نتیجه مى‏گیریم که مشمولین شفاعت کسانى هستند که معتقد به دین حق مى‏باشند اما گناهان کبیره‏اى انجام داده‏اند. (1)
شافعین
شفاعت‏بر دو قسم است: شفاعت تکوینى و شفاعت تشریعى
شفاعت تکوینى عبارتست از وساطت علل وجودى در میان خداوند و موجودات دیگر. از این نظر تمام اسباب و علل وجودى، شفیع محسوب مى‏شوند.
شفاعت تشریعى نیز خود بر دو قسم است: یکى شفاعت کنندگان در دنیا که سبب مغفرت، آمرزش و قرب الهى مى‏شوند. موارد زیر را مى‏توان از جمله این شفاعت کنندگان برشمرد:
توبه، (2) قرآن (3) و ایمان (4) عمل صالح، مساجد، مکانهاى متبرک، روزهاى شریف، انبیاء، ملائکه و مؤمنان.
دیگرى شفاعت کنندگان در جهان آخرت و قیامت، یعنى ملائکه، انبیاء، شهدا. از آیه‏143 سوره بقره، این گونه استفاده مى‏شود که منظور از شهدا، شاهدان اعمال هستند. نه کشته شدگان در راه خدا.
پى‏نوشتها:
1- ر.ک. تفسیر المیزان، ج ،ص .
2- سوره زمر، آیه 54.
3- سوره مائده، آیه‏16.
4- سوره حدید، آیه 28.

تبلیغات