القاب آفتاب خراسان
آرشیو
چکیده
متن
امام آیینه تمام زیباییهاست جلوههاى جمال و جلال ربوبى در سیماى امام درخششى تام و تمام یافته است. امام نمونه انسان کامل در مسیر صعودى و پرواز شکوهمند به سوى نیکیها و خوبیهاست. آنچه در روایات از صفات و القاب گوناگون براى امام بیان شده، هر یک ظهورى از جلوههاى نورانى امامت است که ابعادى از سیماى معنوى و ملکوتىاش را فرا راه حق جویان و عارفان قرار مىدهد. بر این اساس به بخشى از صفات هشتمین امام معصوم(ع) مىپردازیم و پرتوى از انوار رضویه را که در نامهاى آن بزرگوار تجلى یافته استبه نظاره مىنشینیم.
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا مىنویسد: امام هشتم(ع) را با القاب زیر یاد مىکردند: 1. رضا 2. صادق3. صابر 4. فاضل 5. قرةاعین المؤمنین «نور چشم مؤمنان»6. غیظ الملحدین «مایه خشم منکران خدا». (1) و در بعضى از روایات به آن حضرت «عالم آل محمد(ص)» لقب داده شده است.
چنانکه از حضرت موسى ابنجعفر(ع) روایتشده که پدرم جعفر ابنمحمد(ص) مکرر به من مىفرمود عالم آل محمد(ص) در نسل توست و کاش من او را مىدیدم و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است. (2)
از آنجا که لقبهاى «عالم آل محمد(ص)» و «الرضا» ظهور و شهرتى کاملتر داشته و در روایات معصومین نیز ذکر شده است، بیشتر به توضیح دو صفت مذکور مىپردازیم.
الف) عالم آل محمد(ص):
در کتابهاى روایى بر ویژگى علم و دانش آن حضرت تاکید شده است که علاوه بر گفتار پیشین امام صادق(ع) روایات دیگرى نیز آن را بیان مىکند. چنانکه در روایات دیگرى از امام صادق(ع) پس از اینکه امتیازات امام موسىبنجعفر(ع) را بیان مىنماید مىخوانیم: یخرج الله تعالى منه غوث هذه الامة، و غیاثها، و علمها، و نورها و فهمها و حکمها... قوله حکم و صمته علم، یبین للناس ما یختلفون فیه: خداوند از نسل فرزندم موسى دادرس و فریادرس این امت و روشنى بخش است و فهم و حکمت امت را متجلى مىسازد... سخنش حکم و سکوتش دانش - و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است. (3)
و در روایت دیگرى امام موسىابنجفعر مىفرماید: رسول گرامى اسلام را خواب دیدم و فرزندم على را اینگونه برایم وصف نمود «على ابنک ینظر بنورالله ... قد ملئ حکما و علما: پسرت على با نور الهى مىبیند و از دانش و احکام الهى لبریز شده است. (4)
اکنون سؤال این است که تمام امامان از این صفتبه نحو کامل برخوردار بودهاند چرا تنها امام رضا(ع) بدان صفت نامگذارى شده است؟
در جواب مىتوان گفت انتخاب این صفتبر اساس ویژگى و شرایط اجتماعى فرهنگى بوده است که امام هشتم با آن روبرو بودهاند که ائمه پیشین با دید غیبى و اطلاع از آینده آن را براى آن حضرت انتخاب نمودهاند. زمان امام رضا(ع) زمان اوج روآورى جامعه اسلامى به فلسفه و کلام و متون ترجمه شده فلاسفه یونان بود که عقیدهشناسان و دانشمندان زیادى در این زمینهها وجود داشتند، دکتر ابراهیم حسن مىنویسد: «زمانى که دولت عباسى روى کار آمد از آنجا که این دولت رو به پارسیان داشت عربان و پارسیان در پایتخت ایشان با هم اختلاط و آمیزش یافتند و خلفا به دانستن علوم یونان و ایران رغبت نشان دادند «منصور» فرمان داده بود تا چیزى از کتابهاى بیگانه را ترجمه کنند «حنین بناسحاق» بعضى از کتابهاى «سقراط» و «جالینوس» را براى وى به عربى برگرداند «ابن مقفع» «کلیله» را به عربى درآورد و نیز کتاب «اقلیدس» را ترجمه کرد و جز ابنمقفع بسیارى دیگر از دانشمندان نیز در کار ترجمه متون به زبان فارسى شهرتى یافتند مانند خاندان نوبختیان و حسن ابنسهل «وزیر مامون» و احمد ابنیحیى بلاذرى «مؤلف فتوح البلدان» و عمرو ابنفرخان در دوران هارون ترجمه رواجى دیگر یافت: از بعضى از شهرهاى بزرگ روم کتابهایى به تصرف وى افتاد و او گفت از کتابهاى یونان هر چه بیشتر به دست آمد ترجمه کنند تشویقى نیز که بر مکیان از مترجمان مىکردند و ایشان را عطاهاى خوب مىدادند در رواج ترجمه مؤثر بود خود مامون هم ترجمه مىکرد او مخصوصا به ترجمه کتابهاى یونانى و ایرانى علاقه داشت و کسانى را به «قسطنطنیه» فرستاد تا کتابهاى کمیاب فلسفه و هندسه و موسیقى و طب را بیاورند «ابن ندیم» مىگوید: میان مامون و پادشاه روم نامههایى رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قدیم که در خزانه روم بود کتابهایى بفرستد و او پس از امتناع پذیرفت و مامون گروهى را که «حجاج ابنمطر» و «ابنطریق» و «سلما» سرپرست «دارالحکمة» از آن جمله بودند فرستاد تا از آن کتابها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مامون بردند دستور داد تا آنها را به عربى برگردانند و آنان نیز این کار را کردند.» (5)
از طرف دیگر قبول ولایتعهدى از جانب امام رضا(ع) به دلائلى که در محل خویش بیان شد موجب شهرت و رویارویى حضرت با مکاتب و ادیان مختلف در سطحى گسترده گشت. البته آنچه از روایات استفاده مىشود این است که مامون این مناظرات را جهت درهم شکستن شخصیت علمى امام و در نتیجه بىاعتمادى شیعیان به امام خودشان تربیت مىداد. چنانکه مامون به «سلمان مروزى» متکلم معروف خراسان گفت: «انما وجهت الیک لمعرفتى بقوتک و لیس مرادى الا ان تقطعه عن حجة واحدة فقط» بدین جهتبه تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمى ترا مىشناسم و قصد من جز این نیست که در یکى از استدلالها راه را بر او ببندى (6) اما برخلاف نظر مامون جلوههاى علمى امام(ع) بیشتر مىگشت و شایستگى اهل بیت پیامبر(ص) بر مردم و دانشمندان آشکارتر مىشد. چنان که خود امام(ع) به «نوفلى» فرمود: «فاذا قطعت کل صنف و دحضتحجته و ترک مقالته و رجع الى قولى علم المامون ان الموضع الذى هو بسبیله لیس بمستحق له»
هنگامى که بر هر گروهى راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل کنم، مامون خواهد فهمید که شایستگى آن جایگاه که انتخاب کرده است ندارد. (7)
جهت روشنتر شدن موضوع به نمونهاى از مناظرات امام در زمینه یکتایى خداوند مىپردازیم:
مناظره امام و جاثلیق مسیحى
در این مناظره حضرت رضا(ع) به روشى شگفت و زیبا دانشمند مسیحى را وادار به پذیرش یکتایى خدا مىکند و توحید را از طریق آنچه مورد قبول آنان است، اثبات مىفرماید. بدین گونه که حضرت در اثناء مناظره فرمود: من هیچ گونه ناپسندى از عیسى(ع) سراغ ندارم مگر آنگه نماز و روزه حضرتش اندک بود. دانشمند مسیحى برآشفت و گفت دانش خویش را ضایع کردى زیرا عیسى همیشه روزها را روزه و شبها به عبادت مىگذراند. حضرت فرمود براى کسى نماز و روزه انجام مىداد در اینجا کلام دانشمند مسیحى قطع گشت و از سخن باز ایستاد زیرا متوجه شد که قبول نماز و روزه از حضرت عیسى که در کتابهایشان نیز آمده استبیانگر این است که آن حضرت خود را بنده خداوند مىدانسته استسپس حضرت فرمود چرا نمىپذیرى که حضرت عیسى با اذن خدا مرده را زنده مىکرد دانشمند مسیحى در پاسخ گفت از این جهت که کسى که مرده را زنده مىکند و کور مادرزاد و پیس را خوب مىکند او خدا است و شایسته پرستش استحضرت فرمود: الیسع پیامبر همین کار عیسى را انجام داده است روى آب راه رفت و مرده زنده کرد و کور مادرزاد و پیس را خوب کرد مردم او را خدا نگرفتند و حزقیل پیامبر نیز آنچه را از عیسى صادر شده است انجام داد و سى و پنج هزار نفر را زنده کرد. و ابراهیم خلیل الرحمن چهار مرغ را ریزه ریزه کرد و هر قمستى را بر سر کوهى نهاد و مرغان را صدا کرد و همه به سوى او آمدند و موسى بنعمران که با هفتاد نفر از اصحاب خود به سوى کوه «طور» رفته بودند پس از اینکه گفتند که ما هرگز به تو ایمان نیاوریم مگر اینکه خدا را آشکارا به ما بنمایى. صاعقه آنها را فرو گرفت و همگى سوختند. موسى عرضه داشت; پروردگارا من هفتاد نفر از بنىاسرائیل را برگزیدم اگر تنها مراجعه کنم و این خبر را به آنان بدهم مرا تصدیق نخواهند کرد پس خداوند همه آنان را زنده ساخت.
اى جاثلیق هیچ یک از آنچه را که بیان شد، نمىتوانى منکر شوى زیرا که اینها در تورات و انجیل و زبور و قرآن ذکر شده است اگر هر کس مردهاى زنده کرد و خوب نماید کورمادرزاد و پیس و دیوانگان را شایسته پرستش باشد پس تمامى اینها را خدایان خود بگیر، چه مىگویى؟
جاثلیق گفت: حق با شماست و جز خداى یکتا خدایى نیست. (8)
بر همین اساس حضرت رضا(ع) به «غیظ الملحدین» - مایه خشم کافران - نیز یاد مىشد زیرا بحثهاى علمى و کلامى حضرت موجبات اضطراب و فرو ریختن پایههاى استدلالى کافران و منکران خدا را فراهم مىساخت و همین نهضت علمى و گستره وسیع آن بود که سبب شد شیعه براى همیشه راه خویش را بشناسد و چنان شد که اگر فردى تا امام رضا(ع) امامت را پذیرفته باشد به بقیه امامان نیز اعتقاد دارد و مسلکهاى واقفیه و فطحیه که معتقد به شش امام و یا امامت عبدالله افطح مىشد مربوط به وضعیت و شرایط اجتماعى امامان پیشین مىگردد که ستمگران خفقان شدیدى را براى رسیدن پیام اهل بیت علیهم السلام ایجاد نموده بودند.
ب - رضا(ع)
شیعیان و مسلمانان آزاده پس از دوران حکومت امام على و فرزند بزرگوارش امام مجتبى علیهما السلام همواره آرزوى حاکمیت اهل بیت را در دل زنده نگه مىداشتند و به آرزوى دستیابى به آن مبارزات خویش را سامان مىدادند و گاه در شکل قیامهاى خونین همچون قیام زید بنعلى و شهید فخ، آرمان خویش را تجسم مىبخشیدند و بر اساس همین آرمان ابومسلم خراسانى مردم را با شعار «الرضا من آل محمد(ص)» به مبارزه علیه امویان فرا مىخواند و مخالفین خویش را به تسلیم در برابر حاکمیت رضاى آل محمد(ص) فرا مىخواند چنانکه طبرى مىنویسد ابومسلم به ابىمنصور طلحة ابنرزیق دستور داد مردم را به رضاى از آل محمد(ص) فرا خواند بدون اینکه از فردى خاص نام ببرد. (9) و به فرستادگان خویش به سوى یکى از مخالفین خویش به نام نصر ابنسیار توصیه کرد «یدعوه الى کتاب الله و الطاعة للرضا من آل محمد(ص)» او را به کتاب خدا و اطاعت رضاى آل محمد فرا خوانند. (10) حتى پرچمى که برافراشتند همین نقش را داشت تا مردم جهتگیرى مبارزات آنها را انتخاب برگزیده آل محمد(ص) دانسته و با آنان همکارى کنند مردم نیز همکارى زیادى با آنان نمودند اما برعکس مشاهده کردند که افرادى رهبرى را به عهده گرفتهاند که مرام و هدفشان بیگانه با اهداف رسول گرامى و اهل بیت پیامبر(ص) مىباشد تا زمانى که ولایتعهدى امام رضا(ع) مطرح شد و سکه بنام آن بزرگوار زده شد در این هنگام شیعه و دوستداران اهل بیت گمشده خویش را بازیافتند و او را مورد پسند یافتند و با دل و جان احساس نمودند که این همان رضاى آل محمد(ص) مىباشد. جهت دیگر این نامگذارى اینکه موافق و مخالف و دوست و دشمن در مقابل عظمت و خلافت رضوى گردن نهادند و حضرتش مورد پذیرش همگى قرار گرفتبدین جهت او را رضا نامیدند زیرا که همگى با بیعتخویش خوشنودى خویش را از ولایتعهدى حضرتش اعلام داشتند. البته آنچه از برخى روایات استفاده مىشود که خداوند متعال او را رضا نام نهاده است، منافاتى با این تحلیل ندارد زیرا که مىتوان نامگذارى خداوند را بر اساس همین موقعیت و شرایط اجتماعى دانست که براى حضرت رضا(ع) پیش آمد و از طرفى اعلام و اشاره به این جهت دانست که خداوند نیز از این ولایتعهدى حضرت خوشنود مىباشد چنانکه متن روایتبه روشنى بر آنچه گفته شد دلالت دارد. بزنطى مىگوید: از امام جواد(ع) سؤال کردم که عدهاى از مخالفین شما چنین مىپندارند که مامون پدر بزرگوارتان را رضا نامید زیرا به ولایتعهدىاش راضى گشتحضرت در پاسخ اظهار داشتند بخدا قسم که دروغ گفتهاند بلکه خداوند او را «رضا» نامیده است زیرا مورد خشنودى او در آسمان و مورد خوشنودى رسول گرامى و ائمه معصومین(ع) در زمین قرار گرفته استسپس بزنطى مىگوید از آن حضرت سؤال کردم مگر نه این است که هر یک از پدران بزرگوار شما مورد خوشنودى خدا و رسول و ائمه بعد از آن بزرگوار بودهاند پس چرا پدر بزرگوارتان به این نام اختصاص یافته است. حضرت فرمود: زیرا که مخالفین از دشمنان به او رضایت دادند چنان که موافقین از دوستانش به او راضى گشتند و این جهتبراى پدران بزرگوارش تحقق نیافتبدین جهت آن حضرت «رضا»(ع) نام گرفت. (11)
ج) صابر:
قرآن کریم صبر را به عنوان عامل و زیربناى راستین امامت و شایستگى آن قلمداد مىکند و مىفرماید: و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا; ما آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به دستور ما هدایت مىکنند بخاطر اینکه صبر را پیشه خود ساختند.
در زندگى امام رضا(ع) نیز تجلى این صفت را به روشنى درمىیابیم که در اینجا به دو نمونه از آن اشاره مىکنیم:
الف - تدبیر و اندیشه الهى امام رضا(ع) مامون را در رسیدن به اهدافش ناکام گذاشت و شخصیت آن حضرت را در دیدگان عظمتبیشترى بخشید بدین جهت مامون در صدد آزار حضرت برآمد و حرکات حضرت را زیر نظر گرفت تا بموقع علیه آن بزرگوار توطئه خویش را عملى سازد. مرحوم صدوق مىنویسد: مامون، هشام ابنابراهیم راشدى را به عنوان جاسوس و دربان حضرت گماشت و دسترسى به آن حضرت پیدا نمىکرد مگر کسانى که آنها دوست مىداشتند «و ضیق على الرضا (علیهالسلام) فکان من یقصده من موالیه لا یصل الیه;» آنقدر بر حضرت سخت گرفتند که دوستداران آن بزرگوار نمىتوانستند به خدمتحضرتش برسند و هیچ سخنى در خانه حضرت بیان نمىشد مگر اینکه هشام آن را به مامون و «ذوالریاستین» منتقل مىکرد. (12)
ب - اباصلت هروى مىگوید که من در سرخس به هنگامى که حضرت در زندان بودند به حضورش رسیدم از زندانبان اجازه خواستم گفت: بخاطر اشتغال فراوان حضرت به عبادت ملاقات میسر نمىشود. از او خواستم پیام مرا برساند و وقتى را براى من مقرر کند حضرت اجازه فرمود وارد شدم در حالى که در محل نماز خویش در حال تفکر نشسته بودند به حضرتش گفتم از شما اینگونه شایع شده است که مردم بندگان شما هستند حضرت فرمود خدایا اى خالق آسمانها و زمین و داناى پنهان و آشکار تو شاهدى که هیچ وقت این را نگفتهام و از پدران خویش نیز این را شنیدهام: «و انت العالم بما لنا من المظالم عند هذه الامة» تو خود دانایى به ستمهایى که از این امتبر ما مىرسد. (13)
و اینها بخشى از سختیها و مشکلاتى بود که فراء;ء راه قرار مىگرفت و آن حضرت با صبر و حوصله مخصوص به خویش آن را تحمل مىکرد - درود و صلوات خدا بر آن بزرگوار زمانى که در یازدهم ذى قعده سال 148 تولد یافت و زمانى که خورشید وجودش در قریه سناباد به خاک آرمید و هنگامى که در قیامت مبعوث شود و به دیدار زائران کویش بشتابد و آنان را شفاعت کند. به امید آن روز
والسلام
پىنوشتها:
1- عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 250. نقل از بحارالانوار، ج49، ص9.
2- منتهى الآمال، ج 2، ص256. فصل اول در ولادت امام رضا(ع).
3- بحارالانوار، ج 48، ص 12.
4- بحارالانوار، ج 48، ص13.
5- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص296.
6- بحارالانوار، ج49، ص 178.
7- بحارالانوار، ج49، 175.
8- بحارالانوار، ج 10، ص303.
9- تاریخ طبرى، ج6، ص49.
10- تاریخ طبرى، ج6، ص 45.
11- بحارالانوار، ج49، ص 4.
12- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 154. نقل از بحارالانوار، ج49، ص139.
13- بحارالانوار، ج49، ص 170.
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا مىنویسد: امام هشتم(ع) را با القاب زیر یاد مىکردند: 1. رضا 2. صادق3. صابر 4. فاضل 5. قرةاعین المؤمنین «نور چشم مؤمنان»6. غیظ الملحدین «مایه خشم منکران خدا». (1) و در بعضى از روایات به آن حضرت «عالم آل محمد(ص)» لقب داده شده است.
چنانکه از حضرت موسى ابنجعفر(ع) روایتشده که پدرم جعفر ابنمحمد(ص) مکرر به من مىفرمود عالم آل محمد(ص) در نسل توست و کاش من او را مىدیدم و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است. (2)
از آنجا که لقبهاى «عالم آل محمد(ص)» و «الرضا» ظهور و شهرتى کاملتر داشته و در روایات معصومین نیز ذکر شده است، بیشتر به توضیح دو صفت مذکور مىپردازیم.
الف) عالم آل محمد(ص):
در کتابهاى روایى بر ویژگى علم و دانش آن حضرت تاکید شده است که علاوه بر گفتار پیشین امام صادق(ع) روایات دیگرى نیز آن را بیان مىکند. چنانکه در روایات دیگرى از امام صادق(ع) پس از اینکه امتیازات امام موسىبنجعفر(ع) را بیان مىنماید مىخوانیم: یخرج الله تعالى منه غوث هذه الامة، و غیاثها، و علمها، و نورها و فهمها و حکمها... قوله حکم و صمته علم، یبین للناس ما یختلفون فیه: خداوند از نسل فرزندم موسى دادرس و فریادرس این امت و روشنى بخش است و فهم و حکمت امت را متجلى مىسازد... سخنش حکم و سکوتش دانش - و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است. (3)
و در روایت دیگرى امام موسىابنجفعر مىفرماید: رسول گرامى اسلام را خواب دیدم و فرزندم على را اینگونه برایم وصف نمود «على ابنک ینظر بنورالله ... قد ملئ حکما و علما: پسرت على با نور الهى مىبیند و از دانش و احکام الهى لبریز شده است. (4)
اکنون سؤال این است که تمام امامان از این صفتبه نحو کامل برخوردار بودهاند چرا تنها امام رضا(ع) بدان صفت نامگذارى شده است؟
در جواب مىتوان گفت انتخاب این صفتبر اساس ویژگى و شرایط اجتماعى فرهنگى بوده است که امام هشتم با آن روبرو بودهاند که ائمه پیشین با دید غیبى و اطلاع از آینده آن را براى آن حضرت انتخاب نمودهاند. زمان امام رضا(ع) زمان اوج روآورى جامعه اسلامى به فلسفه و کلام و متون ترجمه شده فلاسفه یونان بود که عقیدهشناسان و دانشمندان زیادى در این زمینهها وجود داشتند، دکتر ابراهیم حسن مىنویسد: «زمانى که دولت عباسى روى کار آمد از آنجا که این دولت رو به پارسیان داشت عربان و پارسیان در پایتخت ایشان با هم اختلاط و آمیزش یافتند و خلفا به دانستن علوم یونان و ایران رغبت نشان دادند «منصور» فرمان داده بود تا چیزى از کتابهاى بیگانه را ترجمه کنند «حنین بناسحاق» بعضى از کتابهاى «سقراط» و «جالینوس» را براى وى به عربى برگرداند «ابن مقفع» «کلیله» را به عربى درآورد و نیز کتاب «اقلیدس» را ترجمه کرد و جز ابنمقفع بسیارى دیگر از دانشمندان نیز در کار ترجمه متون به زبان فارسى شهرتى یافتند مانند خاندان نوبختیان و حسن ابنسهل «وزیر مامون» و احمد ابنیحیى بلاذرى «مؤلف فتوح البلدان» و عمرو ابنفرخان در دوران هارون ترجمه رواجى دیگر یافت: از بعضى از شهرهاى بزرگ روم کتابهایى به تصرف وى افتاد و او گفت از کتابهاى یونان هر چه بیشتر به دست آمد ترجمه کنند تشویقى نیز که بر مکیان از مترجمان مىکردند و ایشان را عطاهاى خوب مىدادند در رواج ترجمه مؤثر بود خود مامون هم ترجمه مىکرد او مخصوصا به ترجمه کتابهاى یونانى و ایرانى علاقه داشت و کسانى را به «قسطنطنیه» فرستاد تا کتابهاى کمیاب فلسفه و هندسه و موسیقى و طب را بیاورند «ابن ندیم» مىگوید: میان مامون و پادشاه روم نامههایى رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قدیم که در خزانه روم بود کتابهایى بفرستد و او پس از امتناع پذیرفت و مامون گروهى را که «حجاج ابنمطر» و «ابنطریق» و «سلما» سرپرست «دارالحکمة» از آن جمله بودند فرستاد تا از آن کتابها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مامون بردند دستور داد تا آنها را به عربى برگردانند و آنان نیز این کار را کردند.» (5)
از طرف دیگر قبول ولایتعهدى از جانب امام رضا(ع) به دلائلى که در محل خویش بیان شد موجب شهرت و رویارویى حضرت با مکاتب و ادیان مختلف در سطحى گسترده گشت. البته آنچه از روایات استفاده مىشود این است که مامون این مناظرات را جهت درهم شکستن شخصیت علمى امام و در نتیجه بىاعتمادى شیعیان به امام خودشان تربیت مىداد. چنانکه مامون به «سلمان مروزى» متکلم معروف خراسان گفت: «انما وجهت الیک لمعرفتى بقوتک و لیس مرادى الا ان تقطعه عن حجة واحدة فقط» بدین جهتبه تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمى ترا مىشناسم و قصد من جز این نیست که در یکى از استدلالها راه را بر او ببندى (6) اما برخلاف نظر مامون جلوههاى علمى امام(ع) بیشتر مىگشت و شایستگى اهل بیت پیامبر(ص) بر مردم و دانشمندان آشکارتر مىشد. چنان که خود امام(ع) به «نوفلى» فرمود: «فاذا قطعت کل صنف و دحضتحجته و ترک مقالته و رجع الى قولى علم المامون ان الموضع الذى هو بسبیله لیس بمستحق له»
هنگامى که بر هر گروهى راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل کنم، مامون خواهد فهمید که شایستگى آن جایگاه که انتخاب کرده است ندارد. (7)
جهت روشنتر شدن موضوع به نمونهاى از مناظرات امام در زمینه یکتایى خداوند مىپردازیم:
مناظره امام و جاثلیق مسیحى
در این مناظره حضرت رضا(ع) به روشى شگفت و زیبا دانشمند مسیحى را وادار به پذیرش یکتایى خدا مىکند و توحید را از طریق آنچه مورد قبول آنان است، اثبات مىفرماید. بدین گونه که حضرت در اثناء مناظره فرمود: من هیچ گونه ناپسندى از عیسى(ع) سراغ ندارم مگر آنگه نماز و روزه حضرتش اندک بود. دانشمند مسیحى برآشفت و گفت دانش خویش را ضایع کردى زیرا عیسى همیشه روزها را روزه و شبها به عبادت مىگذراند. حضرت فرمود براى کسى نماز و روزه انجام مىداد در اینجا کلام دانشمند مسیحى قطع گشت و از سخن باز ایستاد زیرا متوجه شد که قبول نماز و روزه از حضرت عیسى که در کتابهایشان نیز آمده استبیانگر این است که آن حضرت خود را بنده خداوند مىدانسته استسپس حضرت فرمود چرا نمىپذیرى که حضرت عیسى با اذن خدا مرده را زنده مىکرد دانشمند مسیحى در پاسخ گفت از این جهت که کسى که مرده را زنده مىکند و کور مادرزاد و پیس را خوب مىکند او خدا است و شایسته پرستش استحضرت فرمود: الیسع پیامبر همین کار عیسى را انجام داده است روى آب راه رفت و مرده زنده کرد و کور مادرزاد و پیس را خوب کرد مردم او را خدا نگرفتند و حزقیل پیامبر نیز آنچه را از عیسى صادر شده است انجام داد و سى و پنج هزار نفر را زنده کرد. و ابراهیم خلیل الرحمن چهار مرغ را ریزه ریزه کرد و هر قمستى را بر سر کوهى نهاد و مرغان را صدا کرد و همه به سوى او آمدند و موسى بنعمران که با هفتاد نفر از اصحاب خود به سوى کوه «طور» رفته بودند پس از اینکه گفتند که ما هرگز به تو ایمان نیاوریم مگر اینکه خدا را آشکارا به ما بنمایى. صاعقه آنها را فرو گرفت و همگى سوختند. موسى عرضه داشت; پروردگارا من هفتاد نفر از بنىاسرائیل را برگزیدم اگر تنها مراجعه کنم و این خبر را به آنان بدهم مرا تصدیق نخواهند کرد پس خداوند همه آنان را زنده ساخت.
اى جاثلیق هیچ یک از آنچه را که بیان شد، نمىتوانى منکر شوى زیرا که اینها در تورات و انجیل و زبور و قرآن ذکر شده است اگر هر کس مردهاى زنده کرد و خوب نماید کورمادرزاد و پیس و دیوانگان را شایسته پرستش باشد پس تمامى اینها را خدایان خود بگیر، چه مىگویى؟
جاثلیق گفت: حق با شماست و جز خداى یکتا خدایى نیست. (8)
بر همین اساس حضرت رضا(ع) به «غیظ الملحدین» - مایه خشم کافران - نیز یاد مىشد زیرا بحثهاى علمى و کلامى حضرت موجبات اضطراب و فرو ریختن پایههاى استدلالى کافران و منکران خدا را فراهم مىساخت و همین نهضت علمى و گستره وسیع آن بود که سبب شد شیعه براى همیشه راه خویش را بشناسد و چنان شد که اگر فردى تا امام رضا(ع) امامت را پذیرفته باشد به بقیه امامان نیز اعتقاد دارد و مسلکهاى واقفیه و فطحیه که معتقد به شش امام و یا امامت عبدالله افطح مىشد مربوط به وضعیت و شرایط اجتماعى امامان پیشین مىگردد که ستمگران خفقان شدیدى را براى رسیدن پیام اهل بیت علیهم السلام ایجاد نموده بودند.
ب - رضا(ع)
شیعیان و مسلمانان آزاده پس از دوران حکومت امام على و فرزند بزرگوارش امام مجتبى علیهما السلام همواره آرزوى حاکمیت اهل بیت را در دل زنده نگه مىداشتند و به آرزوى دستیابى به آن مبارزات خویش را سامان مىدادند و گاه در شکل قیامهاى خونین همچون قیام زید بنعلى و شهید فخ، آرمان خویش را تجسم مىبخشیدند و بر اساس همین آرمان ابومسلم خراسانى مردم را با شعار «الرضا من آل محمد(ص)» به مبارزه علیه امویان فرا مىخواند و مخالفین خویش را به تسلیم در برابر حاکمیت رضاى آل محمد(ص) فرا مىخواند چنانکه طبرى مىنویسد ابومسلم به ابىمنصور طلحة ابنرزیق دستور داد مردم را به رضاى از آل محمد(ص) فرا خواند بدون اینکه از فردى خاص نام ببرد. (9) و به فرستادگان خویش به سوى یکى از مخالفین خویش به نام نصر ابنسیار توصیه کرد «یدعوه الى کتاب الله و الطاعة للرضا من آل محمد(ص)» او را به کتاب خدا و اطاعت رضاى آل محمد فرا خوانند. (10) حتى پرچمى که برافراشتند همین نقش را داشت تا مردم جهتگیرى مبارزات آنها را انتخاب برگزیده آل محمد(ص) دانسته و با آنان همکارى کنند مردم نیز همکارى زیادى با آنان نمودند اما برعکس مشاهده کردند که افرادى رهبرى را به عهده گرفتهاند که مرام و هدفشان بیگانه با اهداف رسول گرامى و اهل بیت پیامبر(ص) مىباشد تا زمانى که ولایتعهدى امام رضا(ع) مطرح شد و سکه بنام آن بزرگوار زده شد در این هنگام شیعه و دوستداران اهل بیت گمشده خویش را بازیافتند و او را مورد پسند یافتند و با دل و جان احساس نمودند که این همان رضاى آل محمد(ص) مىباشد. جهت دیگر این نامگذارى اینکه موافق و مخالف و دوست و دشمن در مقابل عظمت و خلافت رضوى گردن نهادند و حضرتش مورد پذیرش همگى قرار گرفتبدین جهت او را رضا نامیدند زیرا که همگى با بیعتخویش خوشنودى خویش را از ولایتعهدى حضرتش اعلام داشتند. البته آنچه از برخى روایات استفاده مىشود که خداوند متعال او را رضا نام نهاده است، منافاتى با این تحلیل ندارد زیرا که مىتوان نامگذارى خداوند را بر اساس همین موقعیت و شرایط اجتماعى دانست که براى حضرت رضا(ع) پیش آمد و از طرفى اعلام و اشاره به این جهت دانست که خداوند نیز از این ولایتعهدى حضرت خوشنود مىباشد چنانکه متن روایتبه روشنى بر آنچه گفته شد دلالت دارد. بزنطى مىگوید: از امام جواد(ع) سؤال کردم که عدهاى از مخالفین شما چنین مىپندارند که مامون پدر بزرگوارتان را رضا نامید زیرا به ولایتعهدىاش راضى گشتحضرت در پاسخ اظهار داشتند بخدا قسم که دروغ گفتهاند بلکه خداوند او را «رضا» نامیده است زیرا مورد خشنودى او در آسمان و مورد خوشنودى رسول گرامى و ائمه معصومین(ع) در زمین قرار گرفته استسپس بزنطى مىگوید از آن حضرت سؤال کردم مگر نه این است که هر یک از پدران بزرگوار شما مورد خوشنودى خدا و رسول و ائمه بعد از آن بزرگوار بودهاند پس چرا پدر بزرگوارتان به این نام اختصاص یافته است. حضرت فرمود: زیرا که مخالفین از دشمنان به او رضایت دادند چنان که موافقین از دوستانش به او راضى گشتند و این جهتبراى پدران بزرگوارش تحقق نیافتبدین جهت آن حضرت «رضا»(ع) نام گرفت. (11)
ج) صابر:
قرآن کریم صبر را به عنوان عامل و زیربناى راستین امامت و شایستگى آن قلمداد مىکند و مىفرماید: و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا; ما آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به دستور ما هدایت مىکنند بخاطر اینکه صبر را پیشه خود ساختند.
در زندگى امام رضا(ع) نیز تجلى این صفت را به روشنى درمىیابیم که در اینجا به دو نمونه از آن اشاره مىکنیم:
الف - تدبیر و اندیشه الهى امام رضا(ع) مامون را در رسیدن به اهدافش ناکام گذاشت و شخصیت آن حضرت را در دیدگان عظمتبیشترى بخشید بدین جهت مامون در صدد آزار حضرت برآمد و حرکات حضرت را زیر نظر گرفت تا بموقع علیه آن بزرگوار توطئه خویش را عملى سازد. مرحوم صدوق مىنویسد: مامون، هشام ابنابراهیم راشدى را به عنوان جاسوس و دربان حضرت گماشت و دسترسى به آن حضرت پیدا نمىکرد مگر کسانى که آنها دوست مىداشتند «و ضیق على الرضا (علیهالسلام) فکان من یقصده من موالیه لا یصل الیه;» آنقدر بر حضرت سخت گرفتند که دوستداران آن بزرگوار نمىتوانستند به خدمتحضرتش برسند و هیچ سخنى در خانه حضرت بیان نمىشد مگر اینکه هشام آن را به مامون و «ذوالریاستین» منتقل مىکرد. (12)
ب - اباصلت هروى مىگوید که من در سرخس به هنگامى که حضرت در زندان بودند به حضورش رسیدم از زندانبان اجازه خواستم گفت: بخاطر اشتغال فراوان حضرت به عبادت ملاقات میسر نمىشود. از او خواستم پیام مرا برساند و وقتى را براى من مقرر کند حضرت اجازه فرمود وارد شدم در حالى که در محل نماز خویش در حال تفکر نشسته بودند به حضرتش گفتم از شما اینگونه شایع شده است که مردم بندگان شما هستند حضرت فرمود خدایا اى خالق آسمانها و زمین و داناى پنهان و آشکار تو شاهدى که هیچ وقت این را نگفتهام و از پدران خویش نیز این را شنیدهام: «و انت العالم بما لنا من المظالم عند هذه الامة» تو خود دانایى به ستمهایى که از این امتبر ما مىرسد. (13)
و اینها بخشى از سختیها و مشکلاتى بود که فراء;ء راه قرار مىگرفت و آن حضرت با صبر و حوصله مخصوص به خویش آن را تحمل مىکرد - درود و صلوات خدا بر آن بزرگوار زمانى که در یازدهم ذى قعده سال 148 تولد یافت و زمانى که خورشید وجودش در قریه سناباد به خاک آرمید و هنگامى که در قیامت مبعوث شود و به دیدار زائران کویش بشتابد و آنان را شفاعت کند. به امید آن روز
والسلام
پىنوشتها:
1- عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 250. نقل از بحارالانوار، ج49، ص9.
2- منتهى الآمال، ج 2، ص256. فصل اول در ولادت امام رضا(ع).
3- بحارالانوار، ج 48، ص 12.
4- بحارالانوار، ج 48، ص13.
5- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص296.
6- بحارالانوار، ج49، ص 178.
7- بحارالانوار، ج49، 175.
8- بحارالانوار، ج 10، ص303.
9- تاریخ طبرى، ج6، ص49.
10- تاریخ طبرى، ج6، ص 45.
11- بحارالانوار، ج49، ص 4.
12- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 154. نقل از بحارالانوار، ج49، ص139.
13- بحارالانوار، ج49، ص 170.