فضه زهرا(س)ستارهاى از آفریقا(2)
آرشیو
چکیده
متن
در شماره نخست از مقاله حاضر بهنحوه حضور فضه نوبیه در مدینه و آشنایى وى با فضایل اهل بیت و تاثرات روحىبرگرفته از آنان پرداختیم، در این شماره به حضور جدى فضه در کنار اهل بیت(ع) درسختترین شرایط اجتماعى سیاسى پرداخته، لحظه لحظه او را با خاندان نور، بویژهحضرت فاطمه(س)، به نظاره خواهیم نشست.
مقام نیکان
اندک زمانى از آشنایى فضه با خاندان طهارت مىگذشت. در این مدت اوبا دریاى زهد و عدل پیوندى مستحکم یافت. انس و الفت وى با خاندان پیامبر(ص) تاآنجا پیش رفت که چشمه جوشان معارف را فرا رویش گشود و کام جانش را با عالىترینمعارف الهى و انسانى آشنا ساخت.
«استجابت دعا» از مراتبى است که نصیبش شد. (1) این کمال روحى، که نشان ازموقعیت ممتاز روحى دارد، بارها در زمان رسول اکرم(ص) ظاهر گشت.
در مصابیح القلوب مىخوانیم «امیر مومنان، فاطمه، حسن و حسین(ع) هر یک شبى ازماه رمضان رسول الله را براى افطار دعوت کردند، فضه با اینکه خانهاى جداگانهنداشت، براى شب پنجم پیامبر را دعوت کرد. هنگام افطار نگاههاى ناباورانه فضه بهدیدار چهره رسول اکرم(ص) روشن شد. اهل خانه که غافلگیر شده بودند، گفتند: ما رادر جریان مىگذاشتى تا تدارکى ببینیم. فضه که آرزوى میزبانى رسول خدا را داشت،از درگاه الهى طعام خواست و آنگاه که غذا حاضر شد، سفره افطار را گسترد». (2)
علاوه بر این نشانههاى زیادى از مستجاب الدعوه بودن فضه در این دوران به چشممىخورد که همه حکایت از یک واقعیت دارند. آرى، فضه در خانه ولایت پرورش یافتهبود، و این امر باعثشد به مرور زمان به والاترین مقام انسانى ستیابد. اوجهمراهى و دلبستگى او به اهل بیت را در ماجراى اطعام مىیابیم که به واسطه آن فضهبه مقام «ابرار» ستیافت. قرآن کریم اینگونه از اطعام فقیر و اسیر و یتیمیاد مىکند:
«همانا نیکان از جامهایى مىنوشند که آمیخته به کافور است. چشمهاى که بندگانخدا از آن مىنوشند و آن را به هر جاى که خواهند روان مىسازند. به نذر وفامىکنند و از روزى که شر آن فراگیر است، مىترسند. و طعام را در حالى که خود دوستدارند، به مسکین و یتیم و اسیر مىخورانند و در دل چنین مىگویند. جز این نیست کهشما را براى خدا اطعام مىکنیم و از شما نه پاداشى مىخواهیم و نه سپاسى.
ما از پروردگار خود مىترسیم در روزى که آن روز سخت و هولناک است. خداوند آنانرا از شر آن روز نگاه داشت». (3)
فضه در خانه ولایت پرورش یافته بود.
در کتب روایى و تفسیرى شان نزول این آیات را چنین بیان مىکنند.
حسن و حسین(ع) فرزندان امیرمومنان(ع) مریض شدند. پیامبر به همراه اصحاب بهملاقات آنان آمد.
وقتى حالشان را نگران کننده دید، یکى از آنان پیشنهاد کرد که اى على اگر نذرکنى براى سلامتى کودکانت امید ستخدا شفایشان دهد. (4)
على(ع) فرمود: اگر خدا شفایشان داد، سه روز روزه مىگیرم. دختر رسول الله(ص) وخادمش فضه نیز چنین نذر کردند. بعد از مدتى آن دو سلامتخود را بازیافتند.
اینک وقت وفا به نذر رسیده بود.
امیرمومنان به نزد شمعون خیبرى رفت (5) و مقدارى پشم براى ریسیدن و سه پیمانه جوبه عنوان اجرت گرفت و به منزل بازگشت. حضرت فاطمه(س) یک سوم از جو را آرد کرد ونان پخت.
هنگام افطار فقیرى آمد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمد(ص) فقیرى ازمسلمانان هستم غذایى به من دهید; خدا غذایى از بهشتبه شما دهد. همه سهمافطارشان را یکجا جمع کرده به او دادند. روز دوم یتیم و روز سوم اسیرى آمد وآنان نیز تمام غذایشان را با رضایت قلبى تقدیم کردند. (6)
سه روز بود که على، فاطمه، حسن، حسین و فضه بى هیچ غذایى روزه گرفته بودند.
صبح روز چهارم پیامبر به خانه فاطمه آمد. حسن و حسین از شدت ضعف بر خودمىلرزیدند. حال رسول اکرم دگرگون شد و از امیرمومنان علت را سؤال کرد و گفتدخترم را به من نشان بده. على(ع) رسول خدا را به طرف فاطمه راهنمایى کرد. او درمحرابش نماز مىخواند در حالى که آثار گرسنگى از سیمایش پیدا بود. ضعف به جسمفاطمه غالب شده و رنگ رخسارش به زردى گراییده بود. پیامبر تا این منظره را دیدفرمود:
«وا غوثاه بالله! انتم هذا ثلاث فیما ارى؟» پناه بر خدا، شما سه روز به اینحال بودید. جبرئیل نازل شد و گفت:
«خذ یا محمد هناک الله فى اهل بیتک» بگیر اى محمد! خدا گواراى اهل بیت توکند. پیامبر فرمود: چه را بگیرم. جبرئیل سوره «هل اتى» تا «ان هذا کان لکمجزاء و کان سعیکم مشکورا» را خواند. (7)
حسن بن مهران معتقد است آنگاه که پیامبر داخل خانه شد و آنها را دید گریان شدو ... جبرئیل این آیات را فرود آورد: «ان الابرار یشربون من کاءس کان مزاجهاکافورا عینا یشرب بها عبادالله یفجرونها تفجیرا». (8)
علامه طباطبایى در ذیل این آیات تفسیرى از امام صادق(ع) آورده، مىنویسد:
«یوفون بالنذر» یعنى على، فاطمه، حسن، حسین و خادم آنها فضه (9) در این میانعلامه مجلسى بعد از نقل 15 روایت مختلف از شان نزول این آیات مىنویسد: «بعد ازآنکه بر اجماع مفسرین و محدثین بر اینکه این سوره در حق اصحاب کساء نازل شد، پىبردى هیچ کس شبهه نیندازد زیرا; اینگونه ایثار از غیر ائمه برنمىآید و نزول اینسوره به همراه غذا براى آنها دلیل بر جلال و رفعت و کرامت آنها نزد خداست واختصاص آنها به این نیکو داشتبه همراه مکارم دیگر باعث مىشود که نسبت دادن اینفضل به غیر آنها که هیچ مکارمى ندارند، قبیح باشد».
این تعریض علامه مجلسى در حقیقت پاسخى به گروههاى ناصبى و منحرفین است که غیراهل بیت را مستحق چنین پاداشى دانستهاند و اساسا مدنى بودن این سوره را زیرسؤال بردهاند (10) و گرنه تعریض وى به عدم سهیم بودن فضه در این پاداش عظیم نمىتواندصحیح باشد.
استاد ذبیح الله محلاتى در ریاحین الشریعه مىنویسد: «سى آیه در حق امیرمومنانبدون استثناى فضه وارد شده است که از فوائد و علائم متابعتخلوص مودت اوست. و آنبر حسب ظاهر صبر و شکیبایى بر گرسنگى در مدت سه روز است که در اطعام قرص نان بهمسکین و یتیم و اسیر با موالى خود همراهى مىکرد.
فضه گرسنه بود زمانى که اهل بیت گرسنه بودند و تشنه بود وقتى تشنه بودند.
نمىخوابید وقتى نمىخوابیدند روزه مىگرفت وقتى روزه بودند...» (11) آنچه براىبانوان ما مىتواند راهکارى در عصر حاضر براى دستیابى به قلههاى معرفت و شرافتمعنوى باشد پى بردن به سر مقاماتى است که بانوانى شایسته چون فضه به آن دستیافتهاند.
و این راز چیزى جز همراهى با اهل بیت و محو شدن در خواسته آنان نیست. چهاراصل مقدمات همراهى فضه با اهل بیت را فراهم ساخت. این اصول عبارتند از:
1 وفاى به نذر: بشر به هنگام گرفتارى در دام رنج و سختى روى به خدا مىآورد،اما به محض خلاصى، خدا از یادش مىرود. نذر انسان را به پروردگار توجه مىدهد تاگرفتاریش برطرف شود. وفاى به عهد و نذر انجام عملى است که خداى تعالى به آندستورداده و عدم وفا به فراموشى سپردن خداست و به این صورت بین دستیابى بهشرافت معنوى و وفاء به نذر رابطهاى عمیق وجود دارد.
2 ترس از روز حساب: مشخصه دوم ابرار به فکر حساب و روز جزاء بودن است چهانسانهاى نیکوکار نیز نمىتوانند به طورى که شایسته خداست او را عبادت کنند ازاین روى همواره نقص و کاستى در اعمال انسان وجود دارد و فضه با آگاهى از ایننقیصه و ترس از حساب بود که توانستبا میل خود به یارى مستمندان بپردازد.
3 و 4 اطعام به نیازمندان و رضایت الهى: سرکوب خودخواهى و برترىجویى درسایه اطعام به دیگران خصوصا نیازمندان تحقق مىیابد. اطعام به این معنى است کهشخص تنها غم خود را نمىبیند بلکه دیگران را نیز مستحق یارى مىداند و به آناننیز عشق مىورزد. رضایت الهى نیز اساس اعمال است تا آنجا که هیچ درخواستى ازفقیر و اسیر و یتیم ندارند و در هنگام گفتگو نیز با خدا سخن مىگویند و از اوپاداش مىخواهند.
از این روى امام صادق(ع) فرمود:
«و یقولون اذا اطعموهم «انما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزاء و لا شکورا»قال والله ماقالوا هذا لهم و لکنهم اضمروه فى انفسهم فاخبر الله باضمارهمیقولون:
لا نرید جزاء تکافوننا به شکورا تثنون علینا به ولکنا انما اطعمناکم لوجه اللهو طلب ثوابه». (12)
«به خاطر خدا غذا مىدهیم و از شما جزا و شکرى نمىخواهیم» امام صادق(ع)فرمود: به خدا قسم این را نگفتند بلکه با خود چنین گفتند و خدا از باطن آنهاخبر داد...
رحلت پیامبر
فضه ضمن کسب فضایل والاى انسانى، یاورى دلسوز و مهربان براىفاطمه(س) و فرزندانش بود (13) او در خدمت رسول اکرم سالهایى را سپرى کرد تا اینکهسال دهم هجرى با تمام حزن و اندوهش فرا رسید. در این سال حال رسول اکرم پس ازحجه الوداع رو به وخامت گذاشت و سرانجام در غروب روز دوشنبه 28 صفر سال 10 هجرتبه دیدار حق شتافت. (14)
فضه از آن روز تلخ اینگونه یاد مىکند:
وقتى پیامبر وفات یافت کوچک و بزرگ سوگوار شدند و گریه بر او زیاد شد ودلدارىدهنده نبود و مصیبت وى بر نزدیکان، اصحاب، اولیاء، دوستان، و بیگانگان وخویشان گران بود و کسى را ندیدم از زن و مرد مگر آنکه گریان بود و فریاد مىزد. (15)
دوران بعد از رحلت
محور و تکیهگاههاى اصلى انقلابى که پیامبر اکرم(ص)بنیانگذارى کرد، از سوى عوامل خارجى مانند روم و تهدیدهایى داخلى همچون منافقانو اقلیتهاى دینى ناراضى که در قالب مسلمانان وارد جامعه اسلامى شده بودند، شدیدادر معرض مخاطره بود.
آنچه باعثشد فضه راه حق را برگزیند و در مقابل سیل تحریف واقعیتها و غصبحقوق مسلم مقاومت کند، معرفت عمیقى بود که در سایه اهل بیت(ع) به دست آورد.
بنابراین او نمىتوانستباور کند بانویى که در تقسیم کار خانه با خادمى تنها وبىسرپرست، عدالت را تا آخرین حد رعایت مىکند در ادعایش درغگو باشد. و یاامیرمومنان به حکومت ذرهاى دلبستگى داشته باشد.
همه این عوامل موجب شد در میان کشمکشهاى سیاسى او راه صحیح را برگزیند ومانند تعداد انگشتشمارى از جامعه زنان (اسماء بنت عمیس، ام ایمن و ...) در راهمستقیم ثابت قدم بماند. این گروه از زنان هر چند اندک بودند، اما توانستند بهطور شگفتانگیزى از سیطره فکرى و تبلیغى جریان حاکم خارج شوند و این در حالى بودکه بعضى نزدیکان پیامبر همچون برخى همسران وى به وضع موجود و حکومت ایجاد شدهرضایت دادند.
ارزش رویکرد فضه در این فضاى بحرانى آنگاه آشکار مىشود که به کنیزان هم گروهو هموطن وى نظرى بیفکنیم که هر یک در خانهاى از خانههاى مدینه به خدمتکارىمشغول بودند و هرگز در کشمکشهاى سیاسى وارد نمىشدند. از این روى آنگاه که ازکنیز عایشه مىپرسند از عایشه چه دیدى تنها با این کلام (از او جز خیر ندیدم) خودرا خلاص مىکند اما سکوت در مکتب فضه جاى نداشت. فضه بعد از رحلت رسول اکرم(ص) بهگروه اقلیتى از زنان پیوست که با مظلومیت تمام از افشاى حقیقت اباء نکردند و درصف طرفداران امیرمومنان، فاطمه زهرا(س) قرار گرفتند.
روزى که لاله پرپر شد
او به دلیل قرابتبا فاطمه(س) از همان لحظات وفاتپیامبر(ص) به دقت تمام قضایاى پشت پرده براى غصب مقام ولایت را مشاهده مىکرد ودر کنار آن مظلومیت اهل بیت را به نظاره مىنشست. در حالى که برخى از اصحاب بهشدت در پى کسب مقام حکومتبودند او فاطمه را مىدید که با چشمانى گریان و کمرىخمیده از فراق پدر مىنالید و با نالههاى جانسوز خدو از مظلومیتش شکوه مىکند.
ابنابىالحدید مىنویسد: «ابوبکر به همراه ابنخطاب و ابوعبیده و گروهى ازاصحاب سقیفه مىآمدند در حالى که به هیچ کس برخورد نمىکردند مگر این که او راکتک مىزدند و جلو مىآوردند و دستش را مىگرفتند و روى دست ابوبکر مىگذاشتند وخواه نا خواه از او بیعت مىگرفتند.» (16) فضه در همین زمان از وضعیت زهرا(س) خبرمىدهد و مىگوید:
از اهل زمین، اصحاب و نزدیکان و دوستان کسى به اندازه مولایم فاطمه غمگین وشدیدا گریان نبود. اندوهش تجدید و زیاد مىشد و گریهاش افزونتر مىشد. و مىفرمود:
پدر قوتم رفته و خویشتنداریم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش کنندهام شده و حزنو اندوه درونى مرا مىکشد.
پدر، یکه و تنها باقى مانده و در کار خود حیران و سرگردانم، صدایم خفته وپشتم شکسته و زندگیم درهم ریخته و روزگارم تیره شده است.
پدر پس از تو براى وحشتم انیسى نمىیابم و مانعى براى گریهام و یاورى براىضعفم پیدا نمىکنم.
و مىفرمود: اى پدر مردم از ما روى برگرداندهاند حال آنکه نزد مردم به برکت تومحترم بودیم و ضعیف شده نبودیم پس کدامین اشک در فراقتسرازیر نشود و ... (17)
فضه که خود شاهد تمام این مظلومیتها بود و بارها از زبان گویاى فاطمه(س)کلماتى چون سرزنش دشمنان، تنهایى، نداشتن یاور، روى گرداندن مردم، استضعافتحمیل شده و ... مىشنید چنان ارادهاى یافت که بتواند در کنار فاطمه بماند و بهدفاع از حریم رسول الهى اقدام کند هر چند خادمهاى بیش نیست و به راحتى عواملحکومتى مىتوانند وى را تا مرز نابودى پیش برند.
او راه خود را انتخاب کرد و در مقابل صدماتش را نیز به جان خرید. او درسختترین شرایط نیز از همراهى اهل بیت دستبرنداشت و با غیر امیرمومنان بیعتنکرد. خلیفه دوم طى نامهاى که به معاویه نوشته است از جرات و جسارت فضه سخنمىگوید و مىنویسد: اى پسر ابوسفیان بدان که با خالد بنولید، قنفذ و عدهاى ازخواص اصحابم به در خانه فاطمه آمدیم و در را به شدت کوبیدیم. در خانه على،فاطمه، حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و فضه بودند. پس فضه درآمد و گفت: چهمىخواهى، گفتم: على را بگو بیرون بیاید و با جانشین رسول خدا بیعت کند.
آنگاه فضه شروع به احتجاج با من کرد.
گفتم برو و به على بگو بیرون بیاید. و الا وارد خانه مىشوم و او را بیرونمىکشم.
فاطمه وقتى این را شنید خود پشت در آمد و گفت: اى گمراهان تکذیبکننده چهمىگویید و چه مىخواهید؟ از خدا نمىترسى و داخل خانه مىشوى یا با گروه شیطانىخود مرا مىترسانى حال آنکه گروه شیطان ضعیف است واى بر تو و بر جرئتى که نسبتبه خدا و رسول او کردى. مىخواهى نسل پیامبر را از دین قطع کنى و نورش را خاموشسازى؟ و ... (18)
آخرین فریاد
فضه چهره فاطمه(س) را آنگاه که بین در و دیوار ماند، در خاطرنگاه داشت. لحظهاى که فاطمه تنها او را صدا کرده و به کمک طلبید. خلیفه دوممىگوید: هیزم جمع کرده در را آتش زدم. فاطمه پشت در مانع از ورودم شد...
وقتى کشتههاى بدر و احد را که به دست على هلاک شده بودند به یاد آوردمبرافروختم و لگدى بر در زدم فاطمه در پشت در بود چنان در خانه را فشار دادم کهکودکش (محسن) سقط شد. فاطمه چنان نالید که گویا مدینه زیر و رو شد و داد زد:
آه اى فضه به سویم بیا و مرا دریاب به خدا قسم کودکم کشته شد. (19)
محرم کوثر
همراهى فضه با حضرت فاطمه(س) در آن شرایط بحرانى تا به آنجا رسیدکه جزء معدود محرمان حرم وى شد او باب حضرت فاطمه(س) بود (20) و ارتباط زنان دیگر باحضرت توسط وى صورت مىگرفت از این روى فضه از درونىترین اسرار اهلبیت مىتوانستمطلع شود و به این ترتیب استوارتر از دیگران در راه حقیقت گام بنهد تا به آنجامقام محرمیت وى پیش رفت که امام صادق(ع) فرمود: امیرمومنان فرمود:
وقتى از مرقد پیامبر برگشتیم به من ناله کرد. به سویش رفتم و گفتم: چرا شکوهمىکنى؟ او از خوابى که دیده بود مرا مطلع کرد و به خدا و رسول خدا از من عهدگرفت که وقتى وفات کرد غیر از ام سلمه (همسر رسولالله) ام ایمن، فضه و از مردانغیر از دو پسرش، عبدالله بنعباس، سلمان فارسى، عمار یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفهکسى از آن مطلع نباشد. (21)
عشق او به فاطمه تا حدى بود که وقتى نامش را مىشنید اشک از چشمانش بىاختیارسرازیر مىشد. به این جهت وقتى ورقه بنعبدالله نام فاطمه را برد سیلاب اشک برگونههاى فضه جارى شد و گفت اى ورقه بن عبدالله حزن ساکن مرا به هیجان آوردى ومصیبت و دردهاى دلم را که در قلبم پوشیده بود، آشکار کردى. (22)
همیشه میل قلبى و رضایتخاطر این بزرگوار را بقدر امکان بر میل و رضاى خودترجیح مىداد. (23)
شهادت حضرت فاطمه
فضه که خبر وقایع آن روز را با تلاش بسیار براى آیندگان زندهنگاه داشت مىگوید: بزرگان مدینه جمع شدند و به سوى حضرت امیرمومنان على آمدند وگفتند: به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز حضرت سخن آنان را براى فاطمه بازگفت:
فاطمه فرمود: اى اباالحسن! توقف من در بین آنها کوتاه و مرگم نزدیک است. بهخدا شب و روز ساکت نخواهم شد تا اینکه به پدرم رسول خدا ملحق شوم. (24)
على(ع) خانهاى در بقیع براى او ساخت که حسن و حسین و مادرشان به آنجا رفتهمىگریستند و امیرمومنان فاطمه را در بین دستهایش به خانه برمىگرداند. (25)
فضه در مراسم غسل حضرت نیز شرکت داشت. او که لحظه لحظه زندگى حضرت فاطمه رااز لحظه وفات پیامبر تا شهادت حضرت فاطمه بیان کرده است لحظه غسل تا دفن را اززبان على(ع) اینگونه شرح مىدهد:
«فقال على والله لقد اخذت فى امرها و غسلتها فى قمیصها و لم اکشفه عنهافوالله لقد کانت میمونه طاهره مطهره ثم حنطتها من فضله حنوط رسول الله و کفنتهاو ادرجتها فى اکفانها فلما هممت ان اعقد الردا نادیتیا ام کلثوم یا زینب یاسکینه یا فضه یا حسن یا حسین هلموا تزودوا من امکم فهذا الفراق و اللقا فىالجنه» (26) على(ع) فرمود: «به خدا قسم کارش را به عهده گرفتم و در لباسش غسل دادمو لباسش را جدا نکردم، به خدا او مبارک طاهر و مطهره بود. آنگاه با باقىماندهحنوط پیامبر حنوط کشیده کفنش کردم و در کفن پیچیدم. وقتى خواستم رداء را ببندماى امکلثوم اى زینب اى فضه اى حسن اى حسین بشتابید و از مادرتان بهره بگیرید کهاین جدایى است و دیدار در بهشت است.» محمد بنهارون بنموسى تلعکبرى از پدرش ازمحمد بنهاشم فخل مىگوید: وقتى فاطمه وفات یافت امیرمومنان غسلش داد و کسى جزحسن، حسین، زینب، امکلثوم، فضه و اسماء بنت عمیس و ... حاضر نبود. (27)
پىنوشتها:
1- الاصابه فى تمییز الصحابه، ج 8،ص 75، ردیف 1628; معالى السبطین، ص136، نقل از لمعه البیضاء.
2- رساله هلالیه، ص317 نقل از مناقب و مصابیح القلوب. در باره استجابت دعاىفضه به معالى السبطین، شیخ محمد مهدى مازندرانى، ص136 (به نقل ازاللمعهالبیضاء) و شام سرزمین خاطرهها، ص113 رجوع کنید.
3- انسان، آیه 5 تا 11.
4- اسدالغابه، ج 5، ص 531، در الموضوعات، ج 1، ص 390 این واقعه جزء موضوعاتآمده است. به اصابه فى تمییز الصحابه، ج 4، ص387 نیز رجوع کنید «کانه موضوع...»، ج 8، ص 75، ردیف 11628.
5- در برخى از روایات اشاره به شمعون خیبرى یهودى شده است اما برخى دیگر ازروایات از وى نامى به میان نیامده است.
6- در برخى روایات آمده که اسیر از فضه تقاضاى غذا کرد و او غذایش را بخشید،به بحارالانوار، ج 35، ص237 تا 255 رجوع کنید.
7- اسدالغابه، ج 5، ص 131، ینابیع الموده، ص93; کشفالغمه، ص49.
8- به این منابع رجوع کنید: بحارالانوار، ج 35، ص247 (و شان نزولهاى دیگر)،امالى صدوق، ص 155 و157 در خرایج، ص 82 نامى از فضه نیست و در کشفالغمه ص 200آمده اسیر غذا را از فضه خواست.
9- المیزان فى تفسیر القرآن، جزء29، سوره دهر، ص137، امالى صدوق، ص 115 و157.
10- بحارالانوار، ج 35، ص256 و مجمع البیان، ج 10، ص 405 و406 وى به اشکالبرخى از ناصبىها مبنى بر مکى بودن سوره اشاره کرده و پاسخ مىدهد.
11- ریاحین الشریعه، ج 1، ص 325 و326.
12- امالى صدوق، ص 115.
13- ارشاد القلوب، ص 428.
14- سیره نبوى ابن هشام، ج 2، ص 658.
15- «لما قبض رسول الله(ص) افتجع له الصغیر و الکبیر و کثر علیه البکاء و قلالعزاء و عظم رزوه على الاقربا و الاصحاب و الاولیاء و الاحباب و الغربا و الانساب ولم نلق الا کل باک و باکیه و نادب و نادبه»، ریاحین الشریعه، ج 2، ص316 تا317نقل از بحارالانوار.
16- شرح نهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج 1، ص 74.
17- «لم یکن فى اهل الارض و الاصحاب و الاقرباء و الاحباب اشد حزنا و اعظم بکاء وانتحابا من مولاتى فاطمه الزهرا(س) و کان حزنها یتحدد و یزید و بکاءها یتشد».«رفعت قوتى و خاشى جلدى و شمتبىعدوى و الکمه قاتلى یا ابناه بقیت و الههوحیده و حیرانه فریده فقد انخمد صوتى و انقطع ظهرى و تنغص عیش و تکدر دهرى...»، بحارالانوار، ج43 (باب ماوقع علیها من الظلم)، ص 174 و 175، کوکب الدرى،جزء اول، ص 241; عوالم، ج 11، ص487 و ... نقل از نهج الحیاه، ص 72، حرف «پ».
18- «ایها الظالون المکذبون ماذا تقولون و اى شىء تریدون؟ یا عمر اما تتقىالله؟ تدخل على بیتى؟ ابحزبک الشیطان تخوفنى؟ و کان حزب الشیطان ضعیفا و یحک ماهذه الجراه على الله و على رسوله ترید ان تقطع نسله من الدنیا و تفنیه و تطفىءنور الله؟ و الله متم نوره و انتهاره لها طفیانک یا عمر اخرجنى و الزمک الحجه وکل ضال غوتى اما و الله یابنالخطاب لولا انى اکره ان یصیب البلاء من لا ذنب لهلعلمت انى ساءقسم على الله ثم اجده سریع الاجابه.» بحارالانوار، ج53، ص 18 و ج8، ص229 و ج 28، ص 268; وافى، ج 2، ص 188; اصول کافى، ج 1، ص 460; ارشاددیلمى، ص176; الامامه و السیاسه، ج 1، ص 12; احتجاج طبرسى، ص83; نهجالحیاه، ص137; بیت الاحزان محدث قمى، ص107.
19- «آه یا فضه الى فخذنینى و الله قتل ما فى احشایى من الحمل». بحارالانوار،ج 8، ص 230 (چاپ کمپانى).
20- ملاهاشم خراسانى از مصباح کفهمى نقل مىکند که فضهبابحضرتفاطمهبود،منتخبالتواریخ،ص116.
21- «قال امیرالمؤمنین(ع): فلما انتبهت من مرقدها صاحتبى فاتیتها فضلت لها: ما تشتکین فخبرتنى بخبر الرویاثم اخذت على عهد الله و رسوله انها اذا توفیت لااعلم احدا الا امسلمه زوج رسول الله و امایمن و فضه و من الرجال ابنیها وعبدالله بنعباس و سلمان الفارسى و عمار بنیاسر و المقداد و ابوذر و حذیفه». بحارالانوار، ج43، ص 208 و ج 81، ص 310، ح 30; دلائل الامامه طبرسى، ص 44;مستدرک الوسایل، ج 2، ص186.
22- ریاحین الشیعه، ج 2، ص317.
23- همان، ص 314.
24- «یا ابا الحسن ما اقل مکثى بینهم و ما اقرب مغیبى من بعد اظهرهم فوالله لااسکت لیلا و لا نهارا اذ الحق بابى رسول الله(ص»). بحارالانوار، ج43، ص 174 تا180.
25- بحارالانوار، ج43، ص 180.
26- همان، ج 81، ص 310، ح 31.
مقام نیکان
اندک زمانى از آشنایى فضه با خاندان طهارت مىگذشت. در این مدت اوبا دریاى زهد و عدل پیوندى مستحکم یافت. انس و الفت وى با خاندان پیامبر(ص) تاآنجا پیش رفت که چشمه جوشان معارف را فرا رویش گشود و کام جانش را با عالىترینمعارف الهى و انسانى آشنا ساخت.
«استجابت دعا» از مراتبى است که نصیبش شد. (1) این کمال روحى، که نشان ازموقعیت ممتاز روحى دارد، بارها در زمان رسول اکرم(ص) ظاهر گشت.
در مصابیح القلوب مىخوانیم «امیر مومنان، فاطمه، حسن و حسین(ع) هر یک شبى ازماه رمضان رسول الله را براى افطار دعوت کردند، فضه با اینکه خانهاى جداگانهنداشت، براى شب پنجم پیامبر را دعوت کرد. هنگام افطار نگاههاى ناباورانه فضه بهدیدار چهره رسول اکرم(ص) روشن شد. اهل خانه که غافلگیر شده بودند، گفتند: ما رادر جریان مىگذاشتى تا تدارکى ببینیم. فضه که آرزوى میزبانى رسول خدا را داشت،از درگاه الهى طعام خواست و آنگاه که غذا حاضر شد، سفره افطار را گسترد». (2)
علاوه بر این نشانههاى زیادى از مستجاب الدعوه بودن فضه در این دوران به چشممىخورد که همه حکایت از یک واقعیت دارند. آرى، فضه در خانه ولایت پرورش یافتهبود، و این امر باعثشد به مرور زمان به والاترین مقام انسانى ستیابد. اوجهمراهى و دلبستگى او به اهل بیت را در ماجراى اطعام مىیابیم که به واسطه آن فضهبه مقام «ابرار» ستیافت. قرآن کریم اینگونه از اطعام فقیر و اسیر و یتیمیاد مىکند:
«همانا نیکان از جامهایى مىنوشند که آمیخته به کافور است. چشمهاى که بندگانخدا از آن مىنوشند و آن را به هر جاى که خواهند روان مىسازند. به نذر وفامىکنند و از روزى که شر آن فراگیر است، مىترسند. و طعام را در حالى که خود دوستدارند، به مسکین و یتیم و اسیر مىخورانند و در دل چنین مىگویند. جز این نیست کهشما را براى خدا اطعام مىکنیم و از شما نه پاداشى مىخواهیم و نه سپاسى.
ما از پروردگار خود مىترسیم در روزى که آن روز سخت و هولناک است. خداوند آنانرا از شر آن روز نگاه داشت». (3)
فضه در خانه ولایت پرورش یافته بود.
در کتب روایى و تفسیرى شان نزول این آیات را چنین بیان مىکنند.
حسن و حسین(ع) فرزندان امیرمومنان(ع) مریض شدند. پیامبر به همراه اصحاب بهملاقات آنان آمد.
وقتى حالشان را نگران کننده دید، یکى از آنان پیشنهاد کرد که اى على اگر نذرکنى براى سلامتى کودکانت امید ستخدا شفایشان دهد. (4)
على(ع) فرمود: اگر خدا شفایشان داد، سه روز روزه مىگیرم. دختر رسول الله(ص) وخادمش فضه نیز چنین نذر کردند. بعد از مدتى آن دو سلامتخود را بازیافتند.
اینک وقت وفا به نذر رسیده بود.
امیرمومنان به نزد شمعون خیبرى رفت (5) و مقدارى پشم براى ریسیدن و سه پیمانه جوبه عنوان اجرت گرفت و به منزل بازگشت. حضرت فاطمه(س) یک سوم از جو را آرد کرد ونان پخت.
هنگام افطار فقیرى آمد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت محمد(ص) فقیرى ازمسلمانان هستم غذایى به من دهید; خدا غذایى از بهشتبه شما دهد. همه سهمافطارشان را یکجا جمع کرده به او دادند. روز دوم یتیم و روز سوم اسیرى آمد وآنان نیز تمام غذایشان را با رضایت قلبى تقدیم کردند. (6)
سه روز بود که على، فاطمه، حسن، حسین و فضه بى هیچ غذایى روزه گرفته بودند.
صبح روز چهارم پیامبر به خانه فاطمه آمد. حسن و حسین از شدت ضعف بر خودمىلرزیدند. حال رسول اکرم دگرگون شد و از امیرمومنان علت را سؤال کرد و گفتدخترم را به من نشان بده. على(ع) رسول خدا را به طرف فاطمه راهنمایى کرد. او درمحرابش نماز مىخواند در حالى که آثار گرسنگى از سیمایش پیدا بود. ضعف به جسمفاطمه غالب شده و رنگ رخسارش به زردى گراییده بود. پیامبر تا این منظره را دیدفرمود:
«وا غوثاه بالله! انتم هذا ثلاث فیما ارى؟» پناه بر خدا، شما سه روز به اینحال بودید. جبرئیل نازل شد و گفت:
«خذ یا محمد هناک الله فى اهل بیتک» بگیر اى محمد! خدا گواراى اهل بیت توکند. پیامبر فرمود: چه را بگیرم. جبرئیل سوره «هل اتى» تا «ان هذا کان لکمجزاء و کان سعیکم مشکورا» را خواند. (7)
حسن بن مهران معتقد است آنگاه که پیامبر داخل خانه شد و آنها را دید گریان شدو ... جبرئیل این آیات را فرود آورد: «ان الابرار یشربون من کاءس کان مزاجهاکافورا عینا یشرب بها عبادالله یفجرونها تفجیرا». (8)
علامه طباطبایى در ذیل این آیات تفسیرى از امام صادق(ع) آورده، مىنویسد:
«یوفون بالنذر» یعنى على، فاطمه، حسن، حسین و خادم آنها فضه (9) در این میانعلامه مجلسى بعد از نقل 15 روایت مختلف از شان نزول این آیات مىنویسد: «بعد ازآنکه بر اجماع مفسرین و محدثین بر اینکه این سوره در حق اصحاب کساء نازل شد، پىبردى هیچ کس شبهه نیندازد زیرا; اینگونه ایثار از غیر ائمه برنمىآید و نزول اینسوره به همراه غذا براى آنها دلیل بر جلال و رفعت و کرامت آنها نزد خداست واختصاص آنها به این نیکو داشتبه همراه مکارم دیگر باعث مىشود که نسبت دادن اینفضل به غیر آنها که هیچ مکارمى ندارند، قبیح باشد».
این تعریض علامه مجلسى در حقیقت پاسخى به گروههاى ناصبى و منحرفین است که غیراهل بیت را مستحق چنین پاداشى دانستهاند و اساسا مدنى بودن این سوره را زیرسؤال بردهاند (10) و گرنه تعریض وى به عدم سهیم بودن فضه در این پاداش عظیم نمىتواندصحیح باشد.
استاد ذبیح الله محلاتى در ریاحین الشریعه مىنویسد: «سى آیه در حق امیرمومنانبدون استثناى فضه وارد شده است که از فوائد و علائم متابعتخلوص مودت اوست. و آنبر حسب ظاهر صبر و شکیبایى بر گرسنگى در مدت سه روز است که در اطعام قرص نان بهمسکین و یتیم و اسیر با موالى خود همراهى مىکرد.
فضه گرسنه بود زمانى که اهل بیت گرسنه بودند و تشنه بود وقتى تشنه بودند.
نمىخوابید وقتى نمىخوابیدند روزه مىگرفت وقتى روزه بودند...» (11) آنچه براىبانوان ما مىتواند راهکارى در عصر حاضر براى دستیابى به قلههاى معرفت و شرافتمعنوى باشد پى بردن به سر مقاماتى است که بانوانى شایسته چون فضه به آن دستیافتهاند.
و این راز چیزى جز همراهى با اهل بیت و محو شدن در خواسته آنان نیست. چهاراصل مقدمات همراهى فضه با اهل بیت را فراهم ساخت. این اصول عبارتند از:
1 وفاى به نذر: بشر به هنگام گرفتارى در دام رنج و سختى روى به خدا مىآورد،اما به محض خلاصى، خدا از یادش مىرود. نذر انسان را به پروردگار توجه مىدهد تاگرفتاریش برطرف شود. وفاى به عهد و نذر انجام عملى است که خداى تعالى به آندستورداده و عدم وفا به فراموشى سپردن خداست و به این صورت بین دستیابى بهشرافت معنوى و وفاء به نذر رابطهاى عمیق وجود دارد.
2 ترس از روز حساب: مشخصه دوم ابرار به فکر حساب و روز جزاء بودن است چهانسانهاى نیکوکار نیز نمىتوانند به طورى که شایسته خداست او را عبادت کنند ازاین روى همواره نقص و کاستى در اعمال انسان وجود دارد و فضه با آگاهى از ایننقیصه و ترس از حساب بود که توانستبا میل خود به یارى مستمندان بپردازد.
3 و 4 اطعام به نیازمندان و رضایت الهى: سرکوب خودخواهى و برترىجویى درسایه اطعام به دیگران خصوصا نیازمندان تحقق مىیابد. اطعام به این معنى است کهشخص تنها غم خود را نمىبیند بلکه دیگران را نیز مستحق یارى مىداند و به آناننیز عشق مىورزد. رضایت الهى نیز اساس اعمال است تا آنجا که هیچ درخواستى ازفقیر و اسیر و یتیم ندارند و در هنگام گفتگو نیز با خدا سخن مىگویند و از اوپاداش مىخواهند.
از این روى امام صادق(ع) فرمود:
«و یقولون اذا اطعموهم «انما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزاء و لا شکورا»قال والله ماقالوا هذا لهم و لکنهم اضمروه فى انفسهم فاخبر الله باضمارهمیقولون:
لا نرید جزاء تکافوننا به شکورا تثنون علینا به ولکنا انما اطعمناکم لوجه اللهو طلب ثوابه». (12)
«به خاطر خدا غذا مىدهیم و از شما جزا و شکرى نمىخواهیم» امام صادق(ع)فرمود: به خدا قسم این را نگفتند بلکه با خود چنین گفتند و خدا از باطن آنهاخبر داد...
رحلت پیامبر
فضه ضمن کسب فضایل والاى انسانى، یاورى دلسوز و مهربان براىفاطمه(س) و فرزندانش بود (13) او در خدمت رسول اکرم سالهایى را سپرى کرد تا اینکهسال دهم هجرى با تمام حزن و اندوهش فرا رسید. در این سال حال رسول اکرم پس ازحجه الوداع رو به وخامت گذاشت و سرانجام در غروب روز دوشنبه 28 صفر سال 10 هجرتبه دیدار حق شتافت. (14)
فضه از آن روز تلخ اینگونه یاد مىکند:
وقتى پیامبر وفات یافت کوچک و بزرگ سوگوار شدند و گریه بر او زیاد شد ودلدارىدهنده نبود و مصیبت وى بر نزدیکان، اصحاب، اولیاء، دوستان، و بیگانگان وخویشان گران بود و کسى را ندیدم از زن و مرد مگر آنکه گریان بود و فریاد مىزد. (15)
دوران بعد از رحلت
محور و تکیهگاههاى اصلى انقلابى که پیامبر اکرم(ص)بنیانگذارى کرد، از سوى عوامل خارجى مانند روم و تهدیدهایى داخلى همچون منافقانو اقلیتهاى دینى ناراضى که در قالب مسلمانان وارد جامعه اسلامى شده بودند، شدیدادر معرض مخاطره بود.
آنچه باعثشد فضه راه حق را برگزیند و در مقابل سیل تحریف واقعیتها و غصبحقوق مسلم مقاومت کند، معرفت عمیقى بود که در سایه اهل بیت(ع) به دست آورد.
بنابراین او نمىتوانستباور کند بانویى که در تقسیم کار خانه با خادمى تنها وبىسرپرست، عدالت را تا آخرین حد رعایت مىکند در ادعایش درغگو باشد. و یاامیرمومنان به حکومت ذرهاى دلبستگى داشته باشد.
همه این عوامل موجب شد در میان کشمکشهاى سیاسى او راه صحیح را برگزیند ومانند تعداد انگشتشمارى از جامعه زنان (اسماء بنت عمیس، ام ایمن و ...) در راهمستقیم ثابت قدم بماند. این گروه از زنان هر چند اندک بودند، اما توانستند بهطور شگفتانگیزى از سیطره فکرى و تبلیغى جریان حاکم خارج شوند و این در حالى بودکه بعضى نزدیکان پیامبر همچون برخى همسران وى به وضع موجود و حکومت ایجاد شدهرضایت دادند.
ارزش رویکرد فضه در این فضاى بحرانى آنگاه آشکار مىشود که به کنیزان هم گروهو هموطن وى نظرى بیفکنیم که هر یک در خانهاى از خانههاى مدینه به خدمتکارىمشغول بودند و هرگز در کشمکشهاى سیاسى وارد نمىشدند. از این روى آنگاه که ازکنیز عایشه مىپرسند از عایشه چه دیدى تنها با این کلام (از او جز خیر ندیدم) خودرا خلاص مىکند اما سکوت در مکتب فضه جاى نداشت. فضه بعد از رحلت رسول اکرم(ص) بهگروه اقلیتى از زنان پیوست که با مظلومیت تمام از افشاى حقیقت اباء نکردند و درصف طرفداران امیرمومنان، فاطمه زهرا(س) قرار گرفتند.
روزى که لاله پرپر شد
او به دلیل قرابتبا فاطمه(س) از همان لحظات وفاتپیامبر(ص) به دقت تمام قضایاى پشت پرده براى غصب مقام ولایت را مشاهده مىکرد ودر کنار آن مظلومیت اهل بیت را به نظاره مىنشست. در حالى که برخى از اصحاب بهشدت در پى کسب مقام حکومتبودند او فاطمه را مىدید که با چشمانى گریان و کمرىخمیده از فراق پدر مىنالید و با نالههاى جانسوز خدو از مظلومیتش شکوه مىکند.
ابنابىالحدید مىنویسد: «ابوبکر به همراه ابنخطاب و ابوعبیده و گروهى ازاصحاب سقیفه مىآمدند در حالى که به هیچ کس برخورد نمىکردند مگر این که او راکتک مىزدند و جلو مىآوردند و دستش را مىگرفتند و روى دست ابوبکر مىگذاشتند وخواه نا خواه از او بیعت مىگرفتند.» (16) فضه در همین زمان از وضعیت زهرا(س) خبرمىدهد و مىگوید:
از اهل زمین، اصحاب و نزدیکان و دوستان کسى به اندازه مولایم فاطمه غمگین وشدیدا گریان نبود. اندوهش تجدید و زیاد مىشد و گریهاش افزونتر مىشد. و مىفرمود:
پدر قوتم رفته و خویشتنداریم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش کنندهام شده و حزنو اندوه درونى مرا مىکشد.
پدر، یکه و تنها باقى مانده و در کار خود حیران و سرگردانم، صدایم خفته وپشتم شکسته و زندگیم درهم ریخته و روزگارم تیره شده است.
پدر پس از تو براى وحشتم انیسى نمىیابم و مانعى براى گریهام و یاورى براىضعفم پیدا نمىکنم.
و مىفرمود: اى پدر مردم از ما روى برگرداندهاند حال آنکه نزد مردم به برکت تومحترم بودیم و ضعیف شده نبودیم پس کدامین اشک در فراقتسرازیر نشود و ... (17)
فضه که خود شاهد تمام این مظلومیتها بود و بارها از زبان گویاى فاطمه(س)کلماتى چون سرزنش دشمنان، تنهایى، نداشتن یاور، روى گرداندن مردم، استضعافتحمیل شده و ... مىشنید چنان ارادهاى یافت که بتواند در کنار فاطمه بماند و بهدفاع از حریم رسول الهى اقدام کند هر چند خادمهاى بیش نیست و به راحتى عواملحکومتى مىتوانند وى را تا مرز نابودى پیش برند.
او راه خود را انتخاب کرد و در مقابل صدماتش را نیز به جان خرید. او درسختترین شرایط نیز از همراهى اهل بیت دستبرنداشت و با غیر امیرمومنان بیعتنکرد. خلیفه دوم طى نامهاى که به معاویه نوشته است از جرات و جسارت فضه سخنمىگوید و مىنویسد: اى پسر ابوسفیان بدان که با خالد بنولید، قنفذ و عدهاى ازخواص اصحابم به در خانه فاطمه آمدیم و در را به شدت کوبیدیم. در خانه على،فاطمه، حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و فضه بودند. پس فضه درآمد و گفت: چهمىخواهى، گفتم: على را بگو بیرون بیاید و با جانشین رسول خدا بیعت کند.
آنگاه فضه شروع به احتجاج با من کرد.
گفتم برو و به على بگو بیرون بیاید. و الا وارد خانه مىشوم و او را بیرونمىکشم.
فاطمه وقتى این را شنید خود پشت در آمد و گفت: اى گمراهان تکذیبکننده چهمىگویید و چه مىخواهید؟ از خدا نمىترسى و داخل خانه مىشوى یا با گروه شیطانىخود مرا مىترسانى حال آنکه گروه شیطان ضعیف است واى بر تو و بر جرئتى که نسبتبه خدا و رسول او کردى. مىخواهى نسل پیامبر را از دین قطع کنى و نورش را خاموشسازى؟ و ... (18)
آخرین فریاد
فضه چهره فاطمه(س) را آنگاه که بین در و دیوار ماند، در خاطرنگاه داشت. لحظهاى که فاطمه تنها او را صدا کرده و به کمک طلبید. خلیفه دوممىگوید: هیزم جمع کرده در را آتش زدم. فاطمه پشت در مانع از ورودم شد...
وقتى کشتههاى بدر و احد را که به دست على هلاک شده بودند به یاد آوردمبرافروختم و لگدى بر در زدم فاطمه در پشت در بود چنان در خانه را فشار دادم کهکودکش (محسن) سقط شد. فاطمه چنان نالید که گویا مدینه زیر و رو شد و داد زد:
آه اى فضه به سویم بیا و مرا دریاب به خدا قسم کودکم کشته شد. (19)
محرم کوثر
همراهى فضه با حضرت فاطمه(س) در آن شرایط بحرانى تا به آنجا رسیدکه جزء معدود محرمان حرم وى شد او باب حضرت فاطمه(س) بود (20) و ارتباط زنان دیگر باحضرت توسط وى صورت مىگرفت از این روى فضه از درونىترین اسرار اهلبیت مىتوانستمطلع شود و به این ترتیب استوارتر از دیگران در راه حقیقت گام بنهد تا به آنجامقام محرمیت وى پیش رفت که امام صادق(ع) فرمود: امیرمومنان فرمود:
وقتى از مرقد پیامبر برگشتیم به من ناله کرد. به سویش رفتم و گفتم: چرا شکوهمىکنى؟ او از خوابى که دیده بود مرا مطلع کرد و به خدا و رسول خدا از من عهدگرفت که وقتى وفات کرد غیر از ام سلمه (همسر رسولالله) ام ایمن، فضه و از مردانغیر از دو پسرش، عبدالله بنعباس، سلمان فارسى، عمار یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفهکسى از آن مطلع نباشد. (21)
عشق او به فاطمه تا حدى بود که وقتى نامش را مىشنید اشک از چشمانش بىاختیارسرازیر مىشد. به این جهت وقتى ورقه بنعبدالله نام فاطمه را برد سیلاب اشک برگونههاى فضه جارى شد و گفت اى ورقه بن عبدالله حزن ساکن مرا به هیجان آوردى ومصیبت و دردهاى دلم را که در قلبم پوشیده بود، آشکار کردى. (22)
همیشه میل قلبى و رضایتخاطر این بزرگوار را بقدر امکان بر میل و رضاى خودترجیح مىداد. (23)
شهادت حضرت فاطمه
فضه که خبر وقایع آن روز را با تلاش بسیار براى آیندگان زندهنگاه داشت مىگوید: بزرگان مدینه جمع شدند و به سوى حضرت امیرمومنان على آمدند وگفتند: به فاطمه بگو یا شب گریه کند یا روز حضرت سخن آنان را براى فاطمه بازگفت:
فاطمه فرمود: اى اباالحسن! توقف من در بین آنها کوتاه و مرگم نزدیک است. بهخدا شب و روز ساکت نخواهم شد تا اینکه به پدرم رسول خدا ملحق شوم. (24)
على(ع) خانهاى در بقیع براى او ساخت که حسن و حسین و مادرشان به آنجا رفتهمىگریستند و امیرمومنان فاطمه را در بین دستهایش به خانه برمىگرداند. (25)
فضه در مراسم غسل حضرت نیز شرکت داشت. او که لحظه لحظه زندگى حضرت فاطمه رااز لحظه وفات پیامبر تا شهادت حضرت فاطمه بیان کرده است لحظه غسل تا دفن را اززبان على(ع) اینگونه شرح مىدهد:
«فقال على والله لقد اخذت فى امرها و غسلتها فى قمیصها و لم اکشفه عنهافوالله لقد کانت میمونه طاهره مطهره ثم حنطتها من فضله حنوط رسول الله و کفنتهاو ادرجتها فى اکفانها فلما هممت ان اعقد الردا نادیتیا ام کلثوم یا زینب یاسکینه یا فضه یا حسن یا حسین هلموا تزودوا من امکم فهذا الفراق و اللقا فىالجنه» (26) على(ع) فرمود: «به خدا قسم کارش را به عهده گرفتم و در لباسش غسل دادمو لباسش را جدا نکردم، به خدا او مبارک طاهر و مطهره بود. آنگاه با باقىماندهحنوط پیامبر حنوط کشیده کفنش کردم و در کفن پیچیدم. وقتى خواستم رداء را ببندماى امکلثوم اى زینب اى فضه اى حسن اى حسین بشتابید و از مادرتان بهره بگیرید کهاین جدایى است و دیدار در بهشت است.» محمد بنهارون بنموسى تلعکبرى از پدرش ازمحمد بنهاشم فخل مىگوید: وقتى فاطمه وفات یافت امیرمومنان غسلش داد و کسى جزحسن، حسین، زینب، امکلثوم، فضه و اسماء بنت عمیس و ... حاضر نبود. (27)
پىنوشتها:
1- الاصابه فى تمییز الصحابه، ج 8،ص 75، ردیف 1628; معالى السبطین، ص136، نقل از لمعه البیضاء.
2- رساله هلالیه، ص317 نقل از مناقب و مصابیح القلوب. در باره استجابت دعاىفضه به معالى السبطین، شیخ محمد مهدى مازندرانى، ص136 (به نقل ازاللمعهالبیضاء) و شام سرزمین خاطرهها، ص113 رجوع کنید.
3- انسان، آیه 5 تا 11.
4- اسدالغابه، ج 5، ص 531، در الموضوعات، ج 1، ص 390 این واقعه جزء موضوعاتآمده است. به اصابه فى تمییز الصحابه، ج 4، ص387 نیز رجوع کنید «کانه موضوع...»، ج 8، ص 75، ردیف 11628.
5- در برخى از روایات اشاره به شمعون خیبرى یهودى شده است اما برخى دیگر ازروایات از وى نامى به میان نیامده است.
6- در برخى روایات آمده که اسیر از فضه تقاضاى غذا کرد و او غذایش را بخشید،به بحارالانوار، ج 35، ص237 تا 255 رجوع کنید.
7- اسدالغابه، ج 5، ص 131، ینابیع الموده، ص93; کشفالغمه، ص49.
8- به این منابع رجوع کنید: بحارالانوار، ج 35، ص247 (و شان نزولهاى دیگر)،امالى صدوق، ص 155 و157 در خرایج، ص 82 نامى از فضه نیست و در کشفالغمه ص 200آمده اسیر غذا را از فضه خواست.
9- المیزان فى تفسیر القرآن، جزء29، سوره دهر، ص137، امالى صدوق، ص 115 و157.
10- بحارالانوار، ج 35، ص256 و مجمع البیان، ج 10، ص 405 و406 وى به اشکالبرخى از ناصبىها مبنى بر مکى بودن سوره اشاره کرده و پاسخ مىدهد.
11- ریاحین الشریعه، ج 1، ص 325 و326.
12- امالى صدوق، ص 115.
13- ارشاد القلوب، ص 428.
14- سیره نبوى ابن هشام، ج 2، ص 658.
15- «لما قبض رسول الله(ص) افتجع له الصغیر و الکبیر و کثر علیه البکاء و قلالعزاء و عظم رزوه على الاقربا و الاصحاب و الاولیاء و الاحباب و الغربا و الانساب ولم نلق الا کل باک و باکیه و نادب و نادبه»، ریاحین الشریعه، ج 2، ص316 تا317نقل از بحارالانوار.
16- شرح نهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج 1، ص 74.
17- «لم یکن فى اهل الارض و الاصحاب و الاقرباء و الاحباب اشد حزنا و اعظم بکاء وانتحابا من مولاتى فاطمه الزهرا(س) و کان حزنها یتحدد و یزید و بکاءها یتشد».«رفعت قوتى و خاشى جلدى و شمتبىعدوى و الکمه قاتلى یا ابناه بقیت و الههوحیده و حیرانه فریده فقد انخمد صوتى و انقطع ظهرى و تنغص عیش و تکدر دهرى...»، بحارالانوار، ج43 (باب ماوقع علیها من الظلم)، ص 174 و 175، کوکب الدرى،جزء اول، ص 241; عوالم، ج 11، ص487 و ... نقل از نهج الحیاه، ص 72، حرف «پ».
18- «ایها الظالون المکذبون ماذا تقولون و اى شىء تریدون؟ یا عمر اما تتقىالله؟ تدخل على بیتى؟ ابحزبک الشیطان تخوفنى؟ و کان حزب الشیطان ضعیفا و یحک ماهذه الجراه على الله و على رسوله ترید ان تقطع نسله من الدنیا و تفنیه و تطفىءنور الله؟ و الله متم نوره و انتهاره لها طفیانک یا عمر اخرجنى و الزمک الحجه وکل ضال غوتى اما و الله یابنالخطاب لولا انى اکره ان یصیب البلاء من لا ذنب لهلعلمت انى ساءقسم على الله ثم اجده سریع الاجابه.» بحارالانوار، ج53، ص 18 و ج8، ص229 و ج 28، ص 268; وافى، ج 2، ص 188; اصول کافى، ج 1، ص 460; ارشاددیلمى، ص176; الامامه و السیاسه، ج 1، ص 12; احتجاج طبرسى، ص83; نهجالحیاه، ص137; بیت الاحزان محدث قمى، ص107.
19- «آه یا فضه الى فخذنینى و الله قتل ما فى احشایى من الحمل». بحارالانوار،ج 8، ص 230 (چاپ کمپانى).
20- ملاهاشم خراسانى از مصباح کفهمى نقل مىکند که فضهبابحضرتفاطمهبود،منتخبالتواریخ،ص116.
21- «قال امیرالمؤمنین(ع): فلما انتبهت من مرقدها صاحتبى فاتیتها فضلت لها: ما تشتکین فخبرتنى بخبر الرویاثم اخذت على عهد الله و رسوله انها اذا توفیت لااعلم احدا الا امسلمه زوج رسول الله و امایمن و فضه و من الرجال ابنیها وعبدالله بنعباس و سلمان الفارسى و عمار بنیاسر و المقداد و ابوذر و حذیفه». بحارالانوار، ج43، ص 208 و ج 81، ص 310، ح 30; دلائل الامامه طبرسى، ص 44;مستدرک الوسایل، ج 2، ص186.
22- ریاحین الشیعه، ج 2، ص317.
23- همان، ص 314.
24- «یا ابا الحسن ما اقل مکثى بینهم و ما اقرب مغیبى من بعد اظهرهم فوالله لااسکت لیلا و لا نهارا اذ الحق بابى رسول الله(ص»). بحارالانوار، ج43، ص 174 تا180.
25- بحارالانوار، ج43، ص 180.
26- همان، ج 81، ص 310، ح 31.