ابن بابویه قمى (صدوق اول)
آرشیو
چکیده
متن
ابوالحسنعلى بن حسین بنموسى بنبابویه قمى، فقیه روشن ضمیر و محدث فرزانه قم در نیمه دومقرن سوم و اوائل قرن چهارم هجرى قمرى یعنى در زمان غیبت صغراى امام زمان(ارواحنا فداه) مىزیست. گر چه لقب «ابنبابویه» بیشتر به فرزندش ابوجعفر محمد(شیخ صدوق متوفى 381 ق) گفته مىشود ولى پدر و نیز فرزند دیگرش ابوعبدالله حسینبدین لقب شهرت داشتهاند و در کتابهاى تراجم و نوشتههاى علم رجال، پدر و دوفرزندش به «ابنبابویه» معروفاند.
بابویه، نام جد بزرگ او یک نام کهن ایرانى است که در روزگار پس از ظهور اسلامنیز افرادى به این نام موسوم بودهاند. برخى این کلمه را منسوب به «بابو» یعنىبابا، پیر و مرشد مىدانند و در زبان عربى هم به ضم با و فتح واو و سکون یاءتلفظ مىشود. بنابر این «ابنبابویه» به معناى پسر بابا مىشود و هم اکنون نیزدر میان خانوادههاى ایرانى تعبیر «فرزند بابا» یا «پسر بابا» براى فرزندمورد احترام و علاقه پدر، متداول است. (1)
على بنحسین به «صدوق اول» نیز معروف است که هر جا «صدوقین» یا «ابنابابویه» گفته شود او و فرزندش ابوجعفر محمد در نظر است و تصور اینکه شیخ صدوقو برادرش مراد باشد اشتباه است. (2)
ابنبابویه قمى این رادمرد بزرگ علم و دین در قم حرم اهل بیت عصمت و طهارت(ع)چشم به جهان گشود و به حیات پر بار علمى و معنوى خویش ادامه داد.
گر چه تاریخ ولادتش معلوم نیست ولى با توجه به نامهاى که از امام حسن عسکرى(ع)دریافت کرد و در آن از او تجلیل شده است، حاکى از منزلت علمى و فقهى این محدثبزرگ شیعه در عصر امامت امام یازدهم(ع) دارد. بنابر این در سال شهادت امامعسکرى(ع) یعنى سال 260 ق، حداقل بیستبهار از عمر خود را سپرى کرده است وسالروز تولد وى ممکن است از سال 235 ق، به بعد باشد.
منشور حیات طیبه
فقیه بزرگوار ابنبابویه قمى، در جوار بارگاه ملکوتى فاطمهمعصومه(ع) از فقها و محدثان بنام قم که از قلههاى فرازمند فرهنگ تشیع به شمارمىآمدند و در فقه، حدیث و دیگر علوم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام)سرآمد روزگار بودند بهره مىبرد و به سرعت در حدیث و فقه و دیگر علوم اسلامى ونیز در تقوا و پارسایى و فضائل اخلاقى از چهرههاى بىنظیر تاریخ اسلام گشت.
نامهاى که یازدهمین پیشواى انسانها(ع) براى وى نگاشت جایگاه رفیع ابنبابویهقمى را در بین دیگر دانشمندان و فقهاى قم و نیز موقعیتخاص و احترامى که در نزدائمه معصومین(علیهمالسلام) داشت آشکار مىسازد.
امام عسکرى(ع) پس از حمد و ثناى ربوبى و صلوات بر پیامبر(ص) و عترت طاهرینشخطاب به او مىنویسد:
«یا شیخى و معتمدى و فقیهى اباالحسن على بنالحسین وفقک الله لمرضاته و جعلمن صلبک اولادا صالحین برحمته».
اى فقیه بزرگوار و مورد اعتمادم ابوالحسن على بنحسین قمى! خداوند تو را برانجام افعال پسندیده حق توفیق دهد و از نسلتبه رحمت و کرمش فرزندان شایستهاىبه وجود آورد.
امام(ع) در ادامه این پیام که به حق منشور عبادى، اخلاقى، اجتماعى و سیاسىبراى یک زندگانى شرافتمندانه انسانى است، در روزگار پر از مخاطره و گردابهاىجهالت و هوسها چنین وصیت مىکند:
تو را وصیت مىکنم به تقواى الهى، بپا داشتن نماز و پرداخت زکات زیرا نمازکسانى که زکات نمىدهند پذیرفته نمىشود، و تو را وصیت مىکنم به گذشت از گناهدیگران، فرو بردن خشم، صله رحم، همدردى با برادران و کوشش در انجام نیازمندیهاىآنان در هنگامه سختى و گشایش، بردبارى در برابر نادانى، تفقه در دین، استوارىدر کارها، هم پیمانى با قرآن، خوشخلقى و امر به معروف و نهى از منکر چرا کهخداوند متعال مىفرماید:
«لا خیر فى کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او اصلاح بین الناس». (3)
در بسیارى از گفتگوهاى درگوشى آنان خیرى نیست جز آن کس که به صدقه یا معروفىامر کند و یا میان مردم اصلاح نماید. و دورى از تمام پلیدیها و زشتیها.
و بر تو باد به نماز شب خواندن! زیرا پیامبر اکرم(ص) به امام على(ع) چنینسفارش کرد و فرمود: اى على! بر تو باد به نماز شب خواندن و این جمله را سهبار تکرار نمود و هر کس نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست. پس توصیه مرا بکاربند و شیعیانم را بر انجام آن فرمان ده تا عمل کنند. و بر تو باد به صبر وانتظار فرج زیرا پیامبر اسلام(ص) فرمود: برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
امت من و شیعیان ما همواره اندوهگین خواهند بود تا فرزندم که پیامبر(ص) بشارتظهور او را داده است قیام کند; او زمین را پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده استسرشار از عدالت و برابرى خواهد بود.
اى شخصیتبزرگ من! (ابنبابویه قمى) پس صبر کن و شیعیانم را به صبر دستور ده،زیرا زمین از آن خداوند استبه هر کس از بندگانش که بخواهد واگذار مىکند وفرجام نیک از متقین خواهد بود.
«والسلام علیک و على جمیع شیعتنا و رحمهالله و برکاته». (4)
بارى نامه رهبر دینى و معنوى و پیشواى به حق در روى زمین که بدست ابنبابویهقمى رسید، آن را بوسید و بر چشمانش گذارد و فرامین و سفارشات مولایش آب حیات وسرچشمه جوشانى در روزگار طلایىاش شد.
از نگاه سروقامتان
در فضل و بزرگوارى و مراتب دانش و تقواى ابنبابویه قمى،همین بس که امام معصوم(ع) با تعابیر زیبا و افتخارآمیز تصریح به وثاقت وپاکسرشتى این ستاره شیعى مىنماید و یادکردى ارزشمند از این محدث داشته باشد.
صفحات زرین زندگانى این مرد الهى، نگاه تحسین برانگیز تذکرهنویسان را نیز بهخود مجذوب ساخته و با جملات برخاسته از اندیشه و فکر و بدون اغراق او را ستودند.
نجاشى مىنویسد: ابوالحسن على بنحسین بنموسى (رضوان خدا بر او باد) در روزگارخویش بزرگ، پیشوا و پیشرو، فقیه و مورد اعتماد قمىها بود، آنگاه هیجده اثر ازآثار محدث را مىشمارد. (5)
شیخ طوسى مىنویسد:
ابوالحسن على بنحسین بنموسى بنبابویه قمى (رضوان خدا بر اوباد) فقیه بزرگوار و شخصیت مورد اعتمادى بود. آنگاه بیست کتاب از آثارش را ناممىبرد و طریق روایى خویش را از کتابهاى این محدث یادآور مىشود. (6)
علامه حلى و علامه مامقانى دو رجالى سرشناس نیز با عباراتى نظیر نجاشى و شیخ بهستایش این محدث و فقیه برآمدهاند. (7)
محقق خوانسارى مىنویسد:
ابوالحسن على بنحسین، استاد و پدر شیخ صدوق، صاحب همان رساله معروفى است کهشیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» از آن حدیث نقل کرده است. وى از فقهاىبزرگ شیعى و پویندگان ثابت و استوار راه نبوت و خاندان عصمت وطهارت(علیهمالسلام) و مشعلدار هدایت انسانها بر همان راه; بود غیرت دینى داشت ودر برابر تهاجمات نااهلان، مرزبان مرزهاى اعتقادى شیعه بود. از استادان بزرگوارشیعى و از ارکان و اساطین شریعتبشمار مىرفت. داراى کرامات و مقامات بلند اخلاقىو در خویشتندارى و حفظ نفس بسیار کوشا بود. در نهایتبزرگمنشى این شخصیت همینبس که نامهاى از محضر مقدس مولایمان امام عسکرى(ع) بدست مبارکش رسید. (8)
شیخ عباس قمى محدث بزرگ از او چنین یاد کرده است: ابوالحسن على بنحسین، ازاستوانههاى بزرگ محدثین، دانشمند و فقیه بلند مرتبه که در روزگار خویش بزرگقمىها، فقیه دینشناس و مورد اعتمادشان بوده است. فضل و بزرگوارى از او مىدرخشدو نامه شریف امام عسکرى(ع) شاهد صادقى استبر قلههاى فرازمند کرامت و عظمت اوکه در نوشتهاش خطاب کرده است: یا شیخى و معتمدى و فقیهى یا اباالحسن. (9)
سید حسن صدر در شمار دانشمندان و مفسرانى که در تفسیر قرآن از آنان اثرى بهیادگار مانده است مىنویسد: از زمره دانشورانى که در تفسیر قرآن از آنان اثرى بهیادگار مانده على بنبابویه پدر شیخ صدوق است. وى بزرگ شیعیان در قم بود و ازشخصیتهایى که مولاى ما امام حسن عسکرى(ع) با او مکاتبه داشت. زندگانىاش مشحون ازکرامات و حکایات ارزنده و یکى از آثارش کتاب «التفسیر» است. (10)
وثاقت ابنبابویه قمى تا بدانجا رسید که مورد اطمینان تمامى فقهاى شیعه قرارگرفت که از یک سو برخى از فقهاى شیعى با توجه به سخن معصوم در حق این شخصیتقلمشان تواناى نوشتن نداشت و از سوى دیگر، دانشمندان اهل سنت چون ابنندیم راواداشت که قلم به ستایش از او بردارد و بنویسد: على، ابنبابویه قمى، از فقهاىشیعه و شخصیت مورد اطمینانى است. (11)
منزلت دینى و اجتماعى
ابنبابویه قمى، در بین مردم قم از موقعیتخاصى برخورداربود و تعبیر دو رجالى معروف شیعى نجاشى و علامه حلى از او به «شیخ القمیین فىعصره»، «متقدمهم» و «فقیههم» (12) آشکار مىسازد که او منصب مرجعیت و پیشوایىشیعیان قم و اطراف آن را در روزگار خویش داشته است. به سبب همین مقام و منزلتدینى و اجتماعى ارزشمند و بس خطیر این فقیه است که امام عسکرى(ع) از سامرا براىشخص ایشان پیام مىفرستد و به او وصایایى دارد که در ابتدا خود عمل کند و آنگاهشیعیان و پیروان راستیناش را بر انجام آنها فرمان دهد.
او علاوه بر این مسوولیتبزرگ دینى که پاسخگوى مسائل شرعى مومنان بود و پرچمهدایت و ارشاد شیعیان را بر دوش داشت; به کار تجارت نیز مشغول بود. از آغازتحصیل که در شهر قم فقه مىآموخت مغازهاى داشت در آنجا به تجارت اشتغال داشت.
صاحب ثروت و مال بود و از این راه زندگى روزمرهاش را مىگذراند. آن طور کهفرزندش ابوعبدالله حسین نقل کرده است، این شغل را تا اواخر عمر پربارش و نیز درزمان تصدى مرجعیت داشته است. (13)
گر چه از چگونگى شغل شریفاش اطلاعى در دست نیست ولى این کار را براى اینکه دربیتالمال تصرف نکند انتخاب کرد تا با امکانات بیشتر و دستبازترى بهنیازمندیهاى شیعیان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) اهتمام ورزد.
منزلت علمى
ابنبابویه قمى را در زمره پرکارترین محدثان در فرهنگ تشیعبرشمردهاند و فقهاى بزرگ براى نظریات اجتهادى و فقهى او ارزش زیادى قائلند. اودر فقه، حدیث و دیگر علوم اسلامى آثار بسیارى از خویش به یادگار گذارد کهابنندیم چنین اعتراف مىکند: من به خط ابوجعفر محمد بنعلى (شیخ صدوق) پسرابنبابویه قمى، بر پشت کتابى خواندم که نوشته بود: به فلانى اجازه کتابهاى پدرمعلى بنحسین را که دویست کتاب و نیز کتابهاى خود را که هیجده اثر است، دادم. (14)
گرچه در نقل این سخن ممکن است اشتباهى رخ داده و جابجا شده است، زیرا نجاشىوقتى آثار علمى ابنبابویه را یادآورد مىشود تنها هیجده اثر از آثار او را ناممىبرد، ولى جایگاه رفیع و دستبه قلم بودن این دانشور را آشکار مىسازد.
یکى از آثار ارزشمندش «الشرائع» همان رساله معروفى است که براى فرزندشنوشته و شیخ صدوق در کتابهایش از آن بهره زیادى برده است.
دانشمندان و فقهاى بزرگ هر وقتبه حدیث و روایتى از امامان معصوم(علیهمالسلام)دسترسى پیدا نمىکردند به فتاوى و نظریاتى که در این رساله ارائه شده مراجعهمىکردند و آراء مطرح شده در آن را به مثابه متن حدیث مىدانستند و این به سببسخن نویسنده در آغاز کتاب است که فرموده:
آنچه در این کتاب موجود است از ائمه طاهرین(علیهمالسلام) گرفته شده است. (15)
دانشمندان و فرهیختگان حوزه علوم اسلامى، شیوه ابنبابویه قمى را در رسالهالشرائع ستودهاند چرا که وى اولین شخصیتى است که در این رساله مبتکر جمع روایاتشبیه به هم بود و اصل حدیث را با قرائن آن یادآورى کرده است. (16)
از آثار او مىتوان از الامامه من الحیره، الاملاء و النطق، الاخوان، التسلیم،التوحید، التفسیر، الجنائز، الصلاه، الطب، قرب الاسناد، المعراج، مناسک الحج،المنطق، المواریث، النکاح، النساء و الولدان، الوضوء، الحج که کامل نیست والنوادر را نام برد. (17)
شاگردان و راویان
جمعى از محدثان و استادان اندیشمند از ابنبابویه قمى نقلکردهاند که از جمله آنها عبارتند از:
1. فرزندش ابوجعفر محمد (شیخ صدوق متوفى 381 ق) که بیشترین روایت را درکتابهایش از پدرش دارد.
2. فرزند دیگرش ابوعبدالله حسین(متوفى 381 به بعد).
3. ابوالقاسم جعفر بنمحمد بنقولویه قمى(متوفى 368 ق) که در کاملالزیارات اینمحدث بزرگوار احادیث زیادى را از این استادش نقل کرده است. (18)
4. احمد بنداوود بنعلى قمى.
5. فرزند خواهرش ابوعبدالله حسین بنحسن بنمحمد.
6. هارون بنموسى تعلکبرى. (19)
7. محمد بنحسن بنبندار قمى. (20)
8. ابوالحسن عباس بنعمر بنعباس کلوذانى که خود مىگوید:
زمانى که على بنالحسین (ابنبابویه قمى) وارد بغداد شد به من اجازه تمامکتابهایش را داد. (21)
استادان حدیث
ابنبابویه قمى، در محضر بسیارى از بزرگان و استادان فقه و حدیثشاگردى نمود و از دریاى دانش و تقواى آنها عطش درونىاش را سیراب کرد و به مقامنقل حدیث از آنان نایل گشت. وى بیشترین حدیث را از این محدثان و راویان شیعىنقل کرده که عبارتند از:
ابوالقاسم سعد بنعبدالله اشعرى قمى(متوفى 301 ق); ابوالعباس عبدالله بنجعفرحمیرى; على بنابراهیم بنهاشم قمى(307 ق); احمد بنادریس قمى; محمد بنیحیىالعطار; محمد بنحسن صفار قمى(متوفى 290 ق); محمد بنابىالقاسم ماجیلویه; علىبنموسى بنجعفر کمندانى; حسین بناحمد مالکى; عبدالله بنحسن مودب; حسین بنمحمدبنعامر; على بنمحمد بنقتیبه; على بنحسن بنعلى کوفى; على بنحسین سعدآبادى. (22)
در برابر اندیشه باطل
محدثان فقیه و آگاهان به احکام شرع و حلال و حرام،مرزبانى از مرزهاى اعتقادى شیعى و اسلام ناب را بر عهده دارند. سلامت دین وباورهاى اعتقادى راستین از تهاجم نااهلان و عنادورزان مغرض در سایه تلاش وزحمتهاى طاقتفرساى شخصیتها و فقهاى تیزبین و آگاه همچون ابنبابویه قمى پدر شیخصدوق، ماندگار مانده است. او با تدبیر، بصیرت و موقعیتشناسى تحسینبرانگیز درهنگامه خطر با قاطعیت و صلابت در برابر اندیشههاى باطل مىایستاد و مدعیان دروغینرا طرد مىکرد.
حسین بنمنصور حلاج، ادعاى وکالت از جانب صاحبالزمان(عج) را داشت; از یک سو بهسراغ افراد ضعیفالایمان مىرفت و با نیرنگها و معرکهگیریهاى خود آنان را مىفریفتو به پیروى از خویش دعوت مىکرد و گاهى نیز به سراغ شخصیتهاى علمى که در میانمردم مشهور بودند و موقعیتخاصى داشتند مىرفت! از این روى در بغداد نزد ابوسهلبناسماعیل نوبختى که از متکلمان بزرگ شیعى بود و در دانش و ادب شهرت فراوانداشت رفتبه تصور اینکه شاید نیرنگهاى شیطانىاش در او مؤثر واقع شود ولى سرش بهسنگ خورد و با رسوایى بغداد را به قصد قم ترک کرد.
در قم اطلاع پیدا کرد که خاندان ابنبابویه قمى و بویژه ابوالحسن على بنحسین،بنیانگذار و شخصیتبزرگ علمى این خاندان، بیشترین موقعیت را در میان فقها وشیعیان قم دارند، لذا دام شیطانىاش را به سمت ابنبابویه قمى گستراند! جریان رااز زبان ابوعبدالله حسین، فرزند ابنبابویه قمى، پى گیریم او مىگوید:
حسین بنمنصور حلاج به قم آمد و نامهاى به پدرم نوشت و در آن ادعا کرد:
من فرستاده امام زمان (عج) و وکیل او هستم از من پیروى کنید! نامهرسان نوشتهاو را به دست پدرم داد و به محض اینکه از مضمون نامه آگاه شد آن را پاره کرد وبه نامهرسان گفت: چه مىپندارى در باره انسانهاى نادان؟
قاصد مطالبى بر زبان جارى کرد و به پاره کردن نامه اعتراض کرد که حاضران برسخنان او خندیدند و به مسخره گرفتند. سپس پدرم برخاست و با جمعى از یاران ودستاندرکارانش به مکان تجارت خود رفت; وقتى از در وارد شد کسانى که در آنجانشسته بودند به احترام پدرم برخاستند، جز مرد ناشناسى که از جاى خود بلند نشد وشیوه ادب را رعایت نکرد. البته پدرم نیز او را نمىشناخت. پدرم نشست و حساب وقلم و دواتش را چنانکه معمول بازرگانان است درآورد و از یکى از افراد پرسید اینمرد ناشناس کیست؟ آن شخص پاسخ پدرم را داد ولى آن مرد ناشناس وقتى متوجه شد درباره او جستجو مىشود برخاست و نزدیک آمد و به حالت اعتراض گفت: با اینکه حاضرمچرا از دیگرى در باره من مىپرسى؟! پدرم گفت: اى مرد! احترام تو را نگه داشتم وتو را بزرگ شمردم که از خودت نپرسیدم. آن مرد گفت: نامه مرا پاره مىکنى! منخودم دیدم که شما نامه مرا پاره کردى! پدرم گفت: تو همان شخص یعنى حسین بنمنصورحلاج هستى! پدرم ناراحتشد و بلافاصله به شاگردش دستور داد: دشمن خدا و رسولش رااز اینجا بیرون کن! و خطاب به حسین بنمنصور گفت: اتدعى المعجزات؟ علیک لعنهالله! ادعاى معجزه دارى؟ لعنتخدا بر تو باد! همانطور که فرمان داده بود از پشتگردن حسین بنمنصور حلاج را گرفتند و او را از آنجا بیرون انداختند که پس از اینجریان دیگر ما او را در قم ندیدیم. (23)
مقام زیارت و دیدار یار
ابنبابویه قمى، از زمان ولادتش تا پایان دوره نیابتابوجعفر محمد بنعثمان عمرى، دومین سفیر امام زمان(عج)، در شهر قم ماند و بهجایى مسافرت نکرد. در آغاز عصر نیابت ابوالقاسم حسین بنروح نوبختى یعنى سال 304یا 305 ق، به منظور زیارت امامان معصوم(علیهمالسلام) و دیدار سومین نایب خاصصاحبالزمان(عج) وارد عراق شد.
او پس از زیارت چهار امام معصوم(علیهم السلام) و بهره روحى و معنوى از آستانمقدس آنان به بغداد رفت و به دیدار ابوالقاسم حسین بنروح نوبختى (سومین نایبخاص امام زمان(عج» شتافت. احترام کرد و بین دو چشمانش را بوسید و در محضرشنشست و با مطرح کردن چندین سؤال، از مقام دانش و تقوا و انفاس قدسیهاش بهرههابرد.
نجاشى مىنویسد: (على بنحسین) به عراق مسافرت کرد و به محضر ابوالقاسم حسینبنروح نوبختى (رضوان خدا بر او باد) رسید. از او مسائلى پرسید و پس از ایندیدار به وسیله نامه بح او در ارتباط بود. (24)
علامه حلى نیز نظیر گفته نجاشى را نقل مىکند. (25)
از سخنان این دو رجالى سرشناس شیعى استفاده مىشود که این سفر اولین مسافرتاین محدث به عراق و بغداد بوده است زیرا اگر در عصر نیابت دومین نایب امام(ع)مسافرت داشت قطعا چنین دیدارى را با او انجام مىداد و چنین چیزى نقل نشده است ونیز نامههایى که ابنبابویه قمى از قم به جناب حسین بنروح نوشت پس از این ملاقاتحضورى بوده است. (26)
مقام توسل
بیش از 60 بهار از عمر پربار ابنبابویه قمى گذشت ولى هنوز از همسرشکه دختر عمویش بود داراى فرزند نشد. گر چه بشارتى که امام یازدهم(ع) در حدودپنجاه سال پیش به او داد و در حقش چنین دعایى داشت که: خداوند به لطف و کرمش ازنسلت فرزندان شایستهاى بوجود آورد! آرامشى داشت و در انتظار تحقق این بشارت بودولى آن ارتباط ویژه با اولیاء خدا را قطع نکرد و اندیشه اینکه تنها امامزمان(عج) وسیله فیض است و این خواسته به توسط اوست که به جابتخواهد رسید.
لذا نامهاى به جناب حسین بنروح نوبختى نوشت و از نایب خاص امام(ع) استدعا کردکه از صاحب الزمان(عج) تقاضا نماید دعا بفرماید خداوند فرزندانى فقیه و آگاه بهاحکام شرع به او عنایت کند.
پس از مدتى در جواب نامه او چنین آمد: «انک لا تزرق من هذه و ستملک جاریهدیلمیه و ترزق منها ولدین فقیهین». (27)
از همسر فعلى خود فرزندى نخواهى داشت ولى به زودى کنیزى دیلمى را مالک مىشوىو دو پسر فقیه و دینشناس از او نصیب تو خواهد شد.
فرزندان
دعاى حجتخدا در روى زمین در حق ابنبابویه قمى به اجابت رسید وخداوند متعال به او از کنیز دیلمى که به همسرى برگزید سه پسر عنایت کرد.
1. ابوجعفر محمد معروف به شیخ صدوق (متوفى 381ق); از اندیشمندان و فقهاى بزرگشیعى و داراى تالیفات و آثار بسیار ارزشمند که از گنجینههاى غنى فرهنگ تشیع واسلام است.
2. حسین بنعلى; فرزند دوم ابنبابویه قمى که شیوه پارسایى و عبادت را گرفت وبا مردم کم ارتباط داشت و از فقه بهرهاى نداشت. (28)
3. ابوعبدالله حسین بنعلى; فرزند سوم او که از فقهاى بزرگ امامیه و از محدثانمورد اعتمادى که روایتبسیارى از راویان شیعى و نیز از پدر و برادرش شیخ صدوقنقل کرده است.
شیخ طوسى، سید مرتضى علمالهدى، ابوجعفر محمد بنعلى اسود، ابوهاشم محمد بنحمزهکه با شش واسطه به امام موسى کاظم(ع) نسب مىرساند از زمره شاگردان او هستند ودو کتاب «التوحید و نفى التشبیه» و «الرد الواقفه» به قلم او نگاشته شد. (29)
شیخ صدوق و ابوعبدالله حسین، همان دو فقیهىاند که به دعاى صاحبالزمان(عج)نصیب ابنبابویه قمى شدند. دو فقیه ماهر و خوش حافظه و مطالبى را در ذهن بااستعداد خود داشتند که هیچ کس از اهل قم آن را حفظ نبود تا جایى که ازدانشمندان از حافظه قوى این دو فرزند در نقل روایات و احادیث تعجب مىکردند ومىگفتند:
این مقام و جایگاه رفیع به دعاى امام زمان(عج) نصیب شما شده است و این کرامتو سرچشمه جوشان معنوى بر اهل قم پیوسته سرازیر است.
على بنحسین، پدر شیخ صدوق، موسس و سلسله جنبان خاندان ابنبابویه قمى است کهاز نسل پاک او مردان دانشور و پارسایى تا اواخر قرن ششم هجرى قمرى، یکى پس ازدیگرى قامتبرافراشتند. البته معرفى چهرههاى علمى و عملى این خاندان بزرگ مقالهمستقلى را مىطلبد که در جاى خود ضرورى است. (30)
وفاى به نذر
چشم ابنبابویه قمى در سنین حدود هفتاد سالگى به ولادت فرزندانشروشن گردید و دعاى دو امام معصوم امام حسن عسکرى و امام زمان(ع) در حقش و نیزنذرى که در پیشگاه خداوند متعال کرده بود به اجابت رسید. او منتظر زمان مناسبىبود که شکر این همه لطف و خیر کثیر از جانب پروردگار را انجام دهد و در آستانربوبى بر خود عهد بسته بود که حق سپاس و شکر در خانه خدا انجام پذیرد. از اینرو مقدمات سفر معنوى و روحانى بیتالله الحرام را فراهم کرد.
على بنحسین، گر چه مقام بزرگ مرجعیتشیعیان را در قم داشت و در فقه، حدیث،تفسیر و دیگر معارف و تهذیب نفس و اخلاق سرآمد بود ولى با تیزبینى و بصیرت بهخوبى واقف بود که در روزگارى دارد نفس مىکشد که عصر غیبت صغراى امام زمان(ع)است و نایبان خاص آن حضرت در اوج دانشها و فضیلتهاى اخلاقى و انسانى حضور دارندو احدى با مقام بلند آنان قابل قیاس نیست چرا که این چهار ستاره واسطه فیض وسرچشمه آب حیات از ناحیه صاحبالزمان(عج) به جهان آفرینشاند و اعمال رفتاردیگران با اجازه و رضایت آنها که خشنودى و اذن مقام ولایت است مشروعیت دارد، لذاپیش از آهنگ زیارت خانه خدا از حرم اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) از صاحبانحرم، اذن دخول به حرم امن الهى را تقاضامند است.
فرزندش ابوعبدالله حسین مىفرماید: جمعى از محدثان شیعى قم که در بغداد ساکنبودند برایم نقل کردند در سالى که فرقه قرامطه به زائران خانه خدا حمله کردند،یعنى همان سالى که شهابهاى آسمانى فرو ریختند، پدرم رضوان خدا بر او باد بهمحضر ابوالقاسم حسین بنروح نوبختى(قدس سره) نامه نوشت و از او اجازه خواست کهبه مکه مکرمه مشرف شود.
در پاسخ آمد: امسال به زیارت خانه خدا حرکت نکن! نامه دیگرى نوشت و عرض کرد:
نذر واجبى داشتم که همین امسال به مکه روم آیا اجازه مىدهید از زیارت صرفنظرکنم؟
در پاسخ آمد: چنانچه از رفتن به زیارت خانه خدا ناگزیر هستى، پس لازم استهنگام حرکت همراه آخرین کاروان باشى! همانطور که آن حضرت دستور داده بود پدرمدر آن سال با آخرین کاروان حرکت کرد و به سلامتى برگشت ولى زائرانى که باکاروانهاى پیش از آن حرکت کرده بودند جانشان را در حمله قرامطه از دست دادند. (31)
دو حادثه کشتار زائران خانه خدا توسط قرامطه و سقوط شهابهاى آسمانى که به«تناثر نجوم» معروف استسرآغاز تاریخ واقع شد و ابناثیر، مسعودى و ذهبى سهمورخ شهیر وقوع این دو حادثه را در سال323 ق، مىدانند. (32)
بنابر این مسافرت ابنبابویه قمى به زیارت خانه خدا در سال323 ق بود که درهمین سال براى بار دوم به بغداد وارد شد و مطابق نقل شیخ طوسى، هارون بنموسىتعلکبرى از او حدیث نقل کرد و فرمود: در سالى که ستارگان فرو ریخت از وى(ابنبابویه قمى) احادیثى را شنیدم که در همان سال او وارد بغداد شد و تمامکتابها و احادیثى را که روایت مىکرد به من اجازه داد.
آرامگاه ابدى
صدوق اول، ابنبابویه قمى، در دانش و کرامتها و صداقت و راستیهامورد احترام و اطمنیان نایبان خاص صاحبالزمان(عج) بود. ابوالحسن على بنمحمدسمرى چهارمین نایب امام زمان(عج) پیوسته از فقها و راویانى که به دیدارشمىرفتند از سلامتى او مىپرسید و آنها از تندرستى و زندگى پر بارش خبر مىدادند واز اینکه مىشنیدند صدوق اول مرد راستیها حیات دارند و همچنان نورافشانى مىکنند،خوشحالى در سیماى مبارکش آشکار مىگشت.
در سال329 ق، پیش از آنکه على بنمحمد سمرى از زندگانى دنیا رختبربندد و عصرغیبت صغرى به پایان رسد، جمعى از استادان بزرگ و ستارگان آسمان حدیث در محضرشبودند که ناگاه فرمود:
رحم الله على بنالحسین بنبابویه القمى! خداى تبارک و تعالى على بنحسینبنبابویه قمى را بیامرزد! به نقلى چنین فرمود: آجرکم الله فى على بنالحسین فقدقبض فى هذه الساعه.
خداوند به شما در مصیبت على بنحسین(ابنبابویه قمى) اجر عنایت فرماید، او دراین ساعت از دنیا رفت.
حاضران با شگفتى تاریخ آن روز را یادداشت کردند که پس از17 یا 18 روز، از قمخبر آمد که على بنحسین، صدوق اول در همان ساعت و روزى که على بنمحمد سمرى آنجملات را فرمود چشم از این جهان فرو بست.
فقها و شیعیان قم پیکر مطهرش را تشییع کردند و در جوار بارگاه ملکوتى فاطمهمعصومه(س) به خاک سپردند، هم اکنون آرامگاه این ستاره آسمان معرفت در مکانى کهدر ابتداى خیابان چهارمردان قم واقع است، زیارتگاهى است و دانشمندان و شیعیانبه زیارتش مىروند و از روح ملکوتى و فضاى سرشار از معنویت گنبد و بارگاهش بهرهمىبرند.
رحمتخدا بر روانش باد!
پىنوشتها:
1- اعیانالشیعه، سید محسن امین، دارالتعارف بیرون، ج 2، ص 261; دائره المعارف بزرگاسلامى، ج3، ص 61; دائره المعارف تشیع بنیاد اسلامى طاهر، ج 1، ص 305.
2- اعیان الشیعه، ج 2، ص 261.
3- نساء: 114.
4- قاموس الرجال، ج7، ص439; مجالس المؤمنین، ج 1، ص 435; روضات الجنان، ج4، ص 274; لولوه البحرین، ص 384; زندگانى امام حسن عسکرى(ع) باقر شریف قرشى،جامعه مدرسین، ص 84; مناقب ابنشهرآشوب، ج 4، ص 425.
5- رجال النجاشى، ج 2، ص89.
6- الفهرست، شیخ طوسى، ص93، رجال طوسى، جامعه مدرسین، ص 432، رقم 6191.
7- خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، علامه حلى، نشر فقاهت، ص 178; تنقیح المقال،علامه مامقانى، ج 2، ص283.
8- روضات الجنات، محمد باقر موسوى خراسانى، ج 4، ص273.
9- الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج 1، ص 222; فوائد الرضویه، ص 280.
10- تاسیس الشیعه، سید حسن صدر، ص 331.
11- الفهرست، محمد بناسحاق ندیم، ترجمه م.رضا تجدد، ص363.
12- رجال النجاشى، ج 2، ص89; خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، ص 178.
13- کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص403; نامه دانشوران، ج 1، ص 2.
14- الفهرست، ص363.
15- الذریعه الى تصانیف الشیعه، آقا بزرگ تهرانى، ج13، ص46، رقم57.
16- روضات الجنات، ج 4، ص 274.
17- رجال النجاشى، ج 2، ص89 و 90; الفهرست، شیخ طوسى، ص93; معالم العلماء،محمد بنعلى بنشهرآشوب، چاپ نجف، ص 65. مقدمه کامل الزیارات، جعفر بنمحمدقولویه، نشر الفقاهه، ص 11 و اسانید آن در صفحات متعدد.
18- مقدمه کامل الزیارات، جعفر بن محمد قولویه، نشر الفقاهه، ص 11 و اسانید آن در صفحات متعدد.
19- رجال طوسى، ص 432; طبقات اعلام الشیعه، آقابزرگ تهرانى، اسماعیلیان، ج 1، ص185.
20- اختیار معرفه الرجال، ص 222، رقم397.
21- رجال النجاشى، ص 90.
22- رک: اسانید کامل الزیارات در صفحات متعدد; اسانید کمال الدین و تمامالنعمه شیخ صدوق، صفحات متعدد; اسانید التوحید، معانى الاخبار، من لا یحضرهالفقیه در صفحات متعدد آنها; شرح مشیخه من لا یحضره الفقیه، ج 4، صفحات27، 81،31، 110، 40،107 و136.
23- کتاب الغیبه، ص403; نامه دانشوران; ج 1، ص3.
24- رجال النجاشى، ج 2، ص89.
25- رک، خلاصه الاقوال، ص 178.
26- رابط میان ابنبابویه قمى و حسین بنروح نوبختى که نامهها را به دستسومینسفیر مىرساند، محدث بزرگ شیعى ابوجعفر محمد بنعلى اسود بوده است. (کمالالدین وتمام النعمه، ص 502، کتاب الغیبه، ص 320).
27- کتاب الغیبه، ص 308، رک، کمالالدین و تمام النعمه، ص 502; کتاب الغیبه، ص320; رجال النجاشى، ج 2، ص89.
28- ریحانه الادب، ج7، ص 400.
29- همان; همان; اعیان الشیعه، ج6، ص116; خلاصه الاقوال، ص 115.
30- علامه بحرانى رسالهاى در باره این خاندان دارد که در دسترس نیست و مقدمهکتاب آیین دوستى و برادرى در مکتب اسلام که ترجمه کتاب مصادقه الاخوان است. البتهدر «مصادقه الاخوان» به اشتباه به شیخ صدوق نسبت داده شده و این همان کتاب«الاخوان» از ابنبابویه قمى پدر شیخ صدوق است. سند روایات در این کتاب ذکرنشده که این با شیوهاى که پدر شیخ صدوق در نقل احادیث داشته سازگارى دارد نه باشیوه شیخ صدوق و نیز در چند حدیث که راوى ذکر شده، محمد بنیحیى العطار، علىبنابراهیم بنهاشم و سعد بنعبدالله اشعرى قمى است که این سه محدث بزرگوار ازاستادان حدیث ابوالحسن على بنحسیناند نه شیخ صدوق و صدوق از اینان به واسطهپدرش حدیث نقل کرده و نه بدون واسطه. (رک، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 1، ص382، رقم1979).
31- کتاب الغیبه، ص 322.
32- رک، الکامل فى التاریخ، ج7، ص176 و177; مروج الذهب، ابوالحسن علىبنحسین مسعودى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمى و فرهنگى، ج 2، ص 512;تاریخ الاسلام، محمد بناحمد بنعثمان ذهبى، ج 24، ص33.
بابویه، نام جد بزرگ او یک نام کهن ایرانى است که در روزگار پس از ظهور اسلامنیز افرادى به این نام موسوم بودهاند. برخى این کلمه را منسوب به «بابو» یعنىبابا، پیر و مرشد مىدانند و در زبان عربى هم به ضم با و فتح واو و سکون یاءتلفظ مىشود. بنابر این «ابنبابویه» به معناى پسر بابا مىشود و هم اکنون نیزدر میان خانوادههاى ایرانى تعبیر «فرزند بابا» یا «پسر بابا» براى فرزندمورد احترام و علاقه پدر، متداول است. (1)
على بنحسین به «صدوق اول» نیز معروف است که هر جا «صدوقین» یا «ابنابابویه» گفته شود او و فرزندش ابوجعفر محمد در نظر است و تصور اینکه شیخ صدوقو برادرش مراد باشد اشتباه است. (2)
ابنبابویه قمى این رادمرد بزرگ علم و دین در قم حرم اهل بیت عصمت و طهارت(ع)چشم به جهان گشود و به حیات پر بار علمى و معنوى خویش ادامه داد.
گر چه تاریخ ولادتش معلوم نیست ولى با توجه به نامهاى که از امام حسن عسکرى(ع)دریافت کرد و در آن از او تجلیل شده است، حاکى از منزلت علمى و فقهى این محدثبزرگ شیعه در عصر امامت امام یازدهم(ع) دارد. بنابر این در سال شهادت امامعسکرى(ع) یعنى سال 260 ق، حداقل بیستبهار از عمر خود را سپرى کرده است وسالروز تولد وى ممکن است از سال 235 ق، به بعد باشد.
منشور حیات طیبه
فقیه بزرگوار ابنبابویه قمى، در جوار بارگاه ملکوتى فاطمهمعصومه(ع) از فقها و محدثان بنام قم که از قلههاى فرازمند فرهنگ تشیع به شمارمىآمدند و در فقه، حدیث و دیگر علوم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام)سرآمد روزگار بودند بهره مىبرد و به سرعت در حدیث و فقه و دیگر علوم اسلامى ونیز در تقوا و پارسایى و فضائل اخلاقى از چهرههاى بىنظیر تاریخ اسلام گشت.
نامهاى که یازدهمین پیشواى انسانها(ع) براى وى نگاشت جایگاه رفیع ابنبابویهقمى را در بین دیگر دانشمندان و فقهاى قم و نیز موقعیتخاص و احترامى که در نزدائمه معصومین(علیهمالسلام) داشت آشکار مىسازد.
امام عسکرى(ع) پس از حمد و ثناى ربوبى و صلوات بر پیامبر(ص) و عترت طاهرینشخطاب به او مىنویسد:
«یا شیخى و معتمدى و فقیهى اباالحسن على بنالحسین وفقک الله لمرضاته و جعلمن صلبک اولادا صالحین برحمته».
اى فقیه بزرگوار و مورد اعتمادم ابوالحسن على بنحسین قمى! خداوند تو را برانجام افعال پسندیده حق توفیق دهد و از نسلتبه رحمت و کرمش فرزندان شایستهاىبه وجود آورد.
امام(ع) در ادامه این پیام که به حق منشور عبادى، اخلاقى، اجتماعى و سیاسىبراى یک زندگانى شرافتمندانه انسانى است، در روزگار پر از مخاطره و گردابهاىجهالت و هوسها چنین وصیت مىکند:
تو را وصیت مىکنم به تقواى الهى، بپا داشتن نماز و پرداخت زکات زیرا نمازکسانى که زکات نمىدهند پذیرفته نمىشود، و تو را وصیت مىکنم به گذشت از گناهدیگران، فرو بردن خشم، صله رحم، همدردى با برادران و کوشش در انجام نیازمندیهاىآنان در هنگامه سختى و گشایش، بردبارى در برابر نادانى، تفقه در دین، استوارىدر کارها، هم پیمانى با قرآن، خوشخلقى و امر به معروف و نهى از منکر چرا کهخداوند متعال مىفرماید:
«لا خیر فى کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او اصلاح بین الناس». (3)
در بسیارى از گفتگوهاى درگوشى آنان خیرى نیست جز آن کس که به صدقه یا معروفىامر کند و یا میان مردم اصلاح نماید. و دورى از تمام پلیدیها و زشتیها.
و بر تو باد به نماز شب خواندن! زیرا پیامبر اکرم(ص) به امام على(ع) چنینسفارش کرد و فرمود: اى على! بر تو باد به نماز شب خواندن و این جمله را سهبار تکرار نمود و هر کس نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست. پس توصیه مرا بکاربند و شیعیانم را بر انجام آن فرمان ده تا عمل کنند. و بر تو باد به صبر وانتظار فرج زیرا پیامبر اسلام(ص) فرمود: برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
امت من و شیعیان ما همواره اندوهگین خواهند بود تا فرزندم که پیامبر(ص) بشارتظهور او را داده است قیام کند; او زمین را پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده استسرشار از عدالت و برابرى خواهد بود.
اى شخصیتبزرگ من! (ابنبابویه قمى) پس صبر کن و شیعیانم را به صبر دستور ده،زیرا زمین از آن خداوند استبه هر کس از بندگانش که بخواهد واگذار مىکند وفرجام نیک از متقین خواهد بود.
«والسلام علیک و على جمیع شیعتنا و رحمهالله و برکاته». (4)
بارى نامه رهبر دینى و معنوى و پیشواى به حق در روى زمین که بدست ابنبابویهقمى رسید، آن را بوسید و بر چشمانش گذارد و فرامین و سفارشات مولایش آب حیات وسرچشمه جوشانى در روزگار طلایىاش شد.
از نگاه سروقامتان
در فضل و بزرگوارى و مراتب دانش و تقواى ابنبابویه قمى،همین بس که امام معصوم(ع) با تعابیر زیبا و افتخارآمیز تصریح به وثاقت وپاکسرشتى این ستاره شیعى مىنماید و یادکردى ارزشمند از این محدث داشته باشد.
صفحات زرین زندگانى این مرد الهى، نگاه تحسین برانگیز تذکرهنویسان را نیز بهخود مجذوب ساخته و با جملات برخاسته از اندیشه و فکر و بدون اغراق او را ستودند.
نجاشى مىنویسد: ابوالحسن على بنحسین بنموسى (رضوان خدا بر او باد) در روزگارخویش بزرگ، پیشوا و پیشرو، فقیه و مورد اعتماد قمىها بود، آنگاه هیجده اثر ازآثار محدث را مىشمارد. (5)
شیخ طوسى مىنویسد:
ابوالحسن على بنحسین بنموسى بنبابویه قمى (رضوان خدا بر اوباد) فقیه بزرگوار و شخصیت مورد اعتمادى بود. آنگاه بیست کتاب از آثارش را ناممىبرد و طریق روایى خویش را از کتابهاى این محدث یادآور مىشود. (6)
علامه حلى و علامه مامقانى دو رجالى سرشناس نیز با عباراتى نظیر نجاشى و شیخ بهستایش این محدث و فقیه برآمدهاند. (7)
محقق خوانسارى مىنویسد:
ابوالحسن على بنحسین، استاد و پدر شیخ صدوق، صاحب همان رساله معروفى است کهشیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» از آن حدیث نقل کرده است. وى از فقهاىبزرگ شیعى و پویندگان ثابت و استوار راه نبوت و خاندان عصمت وطهارت(علیهمالسلام) و مشعلدار هدایت انسانها بر همان راه; بود غیرت دینى داشت ودر برابر تهاجمات نااهلان، مرزبان مرزهاى اعتقادى شیعه بود. از استادان بزرگوارشیعى و از ارکان و اساطین شریعتبشمار مىرفت. داراى کرامات و مقامات بلند اخلاقىو در خویشتندارى و حفظ نفس بسیار کوشا بود. در نهایتبزرگمنشى این شخصیت همینبس که نامهاى از محضر مقدس مولایمان امام عسکرى(ع) بدست مبارکش رسید. (8)
شیخ عباس قمى محدث بزرگ از او چنین یاد کرده است: ابوالحسن على بنحسین، ازاستوانههاى بزرگ محدثین، دانشمند و فقیه بلند مرتبه که در روزگار خویش بزرگقمىها، فقیه دینشناس و مورد اعتمادشان بوده است. فضل و بزرگوارى از او مىدرخشدو نامه شریف امام عسکرى(ع) شاهد صادقى استبر قلههاى فرازمند کرامت و عظمت اوکه در نوشتهاش خطاب کرده است: یا شیخى و معتمدى و فقیهى یا اباالحسن. (9)
سید حسن صدر در شمار دانشمندان و مفسرانى که در تفسیر قرآن از آنان اثرى بهیادگار مانده است مىنویسد: از زمره دانشورانى که در تفسیر قرآن از آنان اثرى بهیادگار مانده على بنبابویه پدر شیخ صدوق است. وى بزرگ شیعیان در قم بود و ازشخصیتهایى که مولاى ما امام حسن عسکرى(ع) با او مکاتبه داشت. زندگانىاش مشحون ازکرامات و حکایات ارزنده و یکى از آثارش کتاب «التفسیر» است. (10)
وثاقت ابنبابویه قمى تا بدانجا رسید که مورد اطمینان تمامى فقهاى شیعه قرارگرفت که از یک سو برخى از فقهاى شیعى با توجه به سخن معصوم در حق این شخصیتقلمشان تواناى نوشتن نداشت و از سوى دیگر، دانشمندان اهل سنت چون ابنندیم راواداشت که قلم به ستایش از او بردارد و بنویسد: على، ابنبابویه قمى، از فقهاىشیعه و شخصیت مورد اطمینانى است. (11)
منزلت دینى و اجتماعى
ابنبابویه قمى، در بین مردم قم از موقعیتخاصى برخورداربود و تعبیر دو رجالى معروف شیعى نجاشى و علامه حلى از او به «شیخ القمیین فىعصره»، «متقدمهم» و «فقیههم» (12) آشکار مىسازد که او منصب مرجعیت و پیشوایىشیعیان قم و اطراف آن را در روزگار خویش داشته است. به سبب همین مقام و منزلتدینى و اجتماعى ارزشمند و بس خطیر این فقیه است که امام عسکرى(ع) از سامرا براىشخص ایشان پیام مىفرستد و به او وصایایى دارد که در ابتدا خود عمل کند و آنگاهشیعیان و پیروان راستیناش را بر انجام آنها فرمان دهد.
او علاوه بر این مسوولیتبزرگ دینى که پاسخگوى مسائل شرعى مومنان بود و پرچمهدایت و ارشاد شیعیان را بر دوش داشت; به کار تجارت نیز مشغول بود. از آغازتحصیل که در شهر قم فقه مىآموخت مغازهاى داشت در آنجا به تجارت اشتغال داشت.
صاحب ثروت و مال بود و از این راه زندگى روزمرهاش را مىگذراند. آن طور کهفرزندش ابوعبدالله حسین نقل کرده است، این شغل را تا اواخر عمر پربارش و نیز درزمان تصدى مرجعیت داشته است. (13)
گر چه از چگونگى شغل شریفاش اطلاعى در دست نیست ولى این کار را براى اینکه دربیتالمال تصرف نکند انتخاب کرد تا با امکانات بیشتر و دستبازترى بهنیازمندیهاى شیعیان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) اهتمام ورزد.
منزلت علمى
ابنبابویه قمى را در زمره پرکارترین محدثان در فرهنگ تشیعبرشمردهاند و فقهاى بزرگ براى نظریات اجتهادى و فقهى او ارزش زیادى قائلند. اودر فقه، حدیث و دیگر علوم اسلامى آثار بسیارى از خویش به یادگار گذارد کهابنندیم چنین اعتراف مىکند: من به خط ابوجعفر محمد بنعلى (شیخ صدوق) پسرابنبابویه قمى، بر پشت کتابى خواندم که نوشته بود: به فلانى اجازه کتابهاى پدرمعلى بنحسین را که دویست کتاب و نیز کتابهاى خود را که هیجده اثر است، دادم. (14)
گرچه در نقل این سخن ممکن است اشتباهى رخ داده و جابجا شده است، زیرا نجاشىوقتى آثار علمى ابنبابویه را یادآورد مىشود تنها هیجده اثر از آثار او را ناممىبرد، ولى جایگاه رفیع و دستبه قلم بودن این دانشور را آشکار مىسازد.
یکى از آثار ارزشمندش «الشرائع» همان رساله معروفى است که براى فرزندشنوشته و شیخ صدوق در کتابهایش از آن بهره زیادى برده است.
دانشمندان و فقهاى بزرگ هر وقتبه حدیث و روایتى از امامان معصوم(علیهمالسلام)دسترسى پیدا نمىکردند به فتاوى و نظریاتى که در این رساله ارائه شده مراجعهمىکردند و آراء مطرح شده در آن را به مثابه متن حدیث مىدانستند و این به سببسخن نویسنده در آغاز کتاب است که فرموده:
آنچه در این کتاب موجود است از ائمه طاهرین(علیهمالسلام) گرفته شده است. (15)
دانشمندان و فرهیختگان حوزه علوم اسلامى، شیوه ابنبابویه قمى را در رسالهالشرائع ستودهاند چرا که وى اولین شخصیتى است که در این رساله مبتکر جمع روایاتشبیه به هم بود و اصل حدیث را با قرائن آن یادآورى کرده است. (16)
از آثار او مىتوان از الامامه من الحیره، الاملاء و النطق، الاخوان، التسلیم،التوحید، التفسیر، الجنائز، الصلاه، الطب، قرب الاسناد، المعراج، مناسک الحج،المنطق، المواریث، النکاح، النساء و الولدان، الوضوء، الحج که کامل نیست والنوادر را نام برد. (17)
شاگردان و راویان
جمعى از محدثان و استادان اندیشمند از ابنبابویه قمى نقلکردهاند که از جمله آنها عبارتند از:
1. فرزندش ابوجعفر محمد (شیخ صدوق متوفى 381 ق) که بیشترین روایت را درکتابهایش از پدرش دارد.
2. فرزند دیگرش ابوعبدالله حسین(متوفى 381 به بعد).
3. ابوالقاسم جعفر بنمحمد بنقولویه قمى(متوفى 368 ق) که در کاملالزیارات اینمحدث بزرگوار احادیث زیادى را از این استادش نقل کرده است. (18)
4. احمد بنداوود بنعلى قمى.
5. فرزند خواهرش ابوعبدالله حسین بنحسن بنمحمد.
6. هارون بنموسى تعلکبرى. (19)
7. محمد بنحسن بنبندار قمى. (20)
8. ابوالحسن عباس بنعمر بنعباس کلوذانى که خود مىگوید:
زمانى که على بنالحسین (ابنبابویه قمى) وارد بغداد شد به من اجازه تمامکتابهایش را داد. (21)
استادان حدیث
ابنبابویه قمى، در محضر بسیارى از بزرگان و استادان فقه و حدیثشاگردى نمود و از دریاى دانش و تقواى آنها عطش درونىاش را سیراب کرد و به مقامنقل حدیث از آنان نایل گشت. وى بیشترین حدیث را از این محدثان و راویان شیعىنقل کرده که عبارتند از:
ابوالقاسم سعد بنعبدالله اشعرى قمى(متوفى 301 ق); ابوالعباس عبدالله بنجعفرحمیرى; على بنابراهیم بنهاشم قمى(307 ق); احمد بنادریس قمى; محمد بنیحیىالعطار; محمد بنحسن صفار قمى(متوفى 290 ق); محمد بنابىالقاسم ماجیلویه; علىبنموسى بنجعفر کمندانى; حسین بناحمد مالکى; عبدالله بنحسن مودب; حسین بنمحمدبنعامر; على بنمحمد بنقتیبه; على بنحسن بنعلى کوفى; على بنحسین سعدآبادى. (22)
در برابر اندیشه باطل
محدثان فقیه و آگاهان به احکام شرع و حلال و حرام،مرزبانى از مرزهاى اعتقادى شیعى و اسلام ناب را بر عهده دارند. سلامت دین وباورهاى اعتقادى راستین از تهاجم نااهلان و عنادورزان مغرض در سایه تلاش وزحمتهاى طاقتفرساى شخصیتها و فقهاى تیزبین و آگاه همچون ابنبابویه قمى پدر شیخصدوق، ماندگار مانده است. او با تدبیر، بصیرت و موقعیتشناسى تحسینبرانگیز درهنگامه خطر با قاطعیت و صلابت در برابر اندیشههاى باطل مىایستاد و مدعیان دروغینرا طرد مىکرد.
حسین بنمنصور حلاج، ادعاى وکالت از جانب صاحبالزمان(عج) را داشت; از یک سو بهسراغ افراد ضعیفالایمان مىرفت و با نیرنگها و معرکهگیریهاى خود آنان را مىفریفتو به پیروى از خویش دعوت مىکرد و گاهى نیز به سراغ شخصیتهاى علمى که در میانمردم مشهور بودند و موقعیتخاصى داشتند مىرفت! از این روى در بغداد نزد ابوسهلبناسماعیل نوبختى که از متکلمان بزرگ شیعى بود و در دانش و ادب شهرت فراوانداشت رفتبه تصور اینکه شاید نیرنگهاى شیطانىاش در او مؤثر واقع شود ولى سرش بهسنگ خورد و با رسوایى بغداد را به قصد قم ترک کرد.
در قم اطلاع پیدا کرد که خاندان ابنبابویه قمى و بویژه ابوالحسن على بنحسین،بنیانگذار و شخصیتبزرگ علمى این خاندان، بیشترین موقعیت را در میان فقها وشیعیان قم دارند، لذا دام شیطانىاش را به سمت ابنبابویه قمى گستراند! جریان رااز زبان ابوعبدالله حسین، فرزند ابنبابویه قمى، پى گیریم او مىگوید:
حسین بنمنصور حلاج به قم آمد و نامهاى به پدرم نوشت و در آن ادعا کرد:
من فرستاده امام زمان (عج) و وکیل او هستم از من پیروى کنید! نامهرسان نوشتهاو را به دست پدرم داد و به محض اینکه از مضمون نامه آگاه شد آن را پاره کرد وبه نامهرسان گفت: چه مىپندارى در باره انسانهاى نادان؟
قاصد مطالبى بر زبان جارى کرد و به پاره کردن نامه اعتراض کرد که حاضران برسخنان او خندیدند و به مسخره گرفتند. سپس پدرم برخاست و با جمعى از یاران ودستاندرکارانش به مکان تجارت خود رفت; وقتى از در وارد شد کسانى که در آنجانشسته بودند به احترام پدرم برخاستند، جز مرد ناشناسى که از جاى خود بلند نشد وشیوه ادب را رعایت نکرد. البته پدرم نیز او را نمىشناخت. پدرم نشست و حساب وقلم و دواتش را چنانکه معمول بازرگانان است درآورد و از یکى از افراد پرسید اینمرد ناشناس کیست؟ آن شخص پاسخ پدرم را داد ولى آن مرد ناشناس وقتى متوجه شد درباره او جستجو مىشود برخاست و نزدیک آمد و به حالت اعتراض گفت: با اینکه حاضرمچرا از دیگرى در باره من مىپرسى؟! پدرم گفت: اى مرد! احترام تو را نگه داشتم وتو را بزرگ شمردم که از خودت نپرسیدم. آن مرد گفت: نامه مرا پاره مىکنى! منخودم دیدم که شما نامه مرا پاره کردى! پدرم گفت: تو همان شخص یعنى حسین بنمنصورحلاج هستى! پدرم ناراحتشد و بلافاصله به شاگردش دستور داد: دشمن خدا و رسولش رااز اینجا بیرون کن! و خطاب به حسین بنمنصور گفت: اتدعى المعجزات؟ علیک لعنهالله! ادعاى معجزه دارى؟ لعنتخدا بر تو باد! همانطور که فرمان داده بود از پشتگردن حسین بنمنصور حلاج را گرفتند و او را از آنجا بیرون انداختند که پس از اینجریان دیگر ما او را در قم ندیدیم. (23)
مقام زیارت و دیدار یار
ابنبابویه قمى، از زمان ولادتش تا پایان دوره نیابتابوجعفر محمد بنعثمان عمرى، دومین سفیر امام زمان(عج)، در شهر قم ماند و بهجایى مسافرت نکرد. در آغاز عصر نیابت ابوالقاسم حسین بنروح نوبختى یعنى سال 304یا 305 ق، به منظور زیارت امامان معصوم(علیهمالسلام) و دیدار سومین نایب خاصصاحبالزمان(عج) وارد عراق شد.
او پس از زیارت چهار امام معصوم(علیهم السلام) و بهره روحى و معنوى از آستانمقدس آنان به بغداد رفت و به دیدار ابوالقاسم حسین بنروح نوبختى (سومین نایبخاص امام زمان(عج» شتافت. احترام کرد و بین دو چشمانش را بوسید و در محضرشنشست و با مطرح کردن چندین سؤال، از مقام دانش و تقوا و انفاس قدسیهاش بهرههابرد.
نجاشى مىنویسد: (على بنحسین) به عراق مسافرت کرد و به محضر ابوالقاسم حسینبنروح نوبختى (رضوان خدا بر او باد) رسید. از او مسائلى پرسید و پس از ایندیدار به وسیله نامه بح او در ارتباط بود. (24)
علامه حلى نیز نظیر گفته نجاشى را نقل مىکند. (25)
از سخنان این دو رجالى سرشناس شیعى استفاده مىشود که این سفر اولین مسافرتاین محدث به عراق و بغداد بوده است زیرا اگر در عصر نیابت دومین نایب امام(ع)مسافرت داشت قطعا چنین دیدارى را با او انجام مىداد و چنین چیزى نقل نشده است ونیز نامههایى که ابنبابویه قمى از قم به جناب حسین بنروح نوشت پس از این ملاقاتحضورى بوده است. (26)
مقام توسل
بیش از 60 بهار از عمر پربار ابنبابویه قمى گذشت ولى هنوز از همسرشکه دختر عمویش بود داراى فرزند نشد. گر چه بشارتى که امام یازدهم(ع) در حدودپنجاه سال پیش به او داد و در حقش چنین دعایى داشت که: خداوند به لطف و کرمش ازنسلت فرزندان شایستهاى بوجود آورد! آرامشى داشت و در انتظار تحقق این بشارت بودولى آن ارتباط ویژه با اولیاء خدا را قطع نکرد و اندیشه اینکه تنها امامزمان(عج) وسیله فیض است و این خواسته به توسط اوست که به جابتخواهد رسید.
لذا نامهاى به جناب حسین بنروح نوبختى نوشت و از نایب خاص امام(ع) استدعا کردکه از صاحب الزمان(عج) تقاضا نماید دعا بفرماید خداوند فرزندانى فقیه و آگاه بهاحکام شرع به او عنایت کند.
پس از مدتى در جواب نامه او چنین آمد: «انک لا تزرق من هذه و ستملک جاریهدیلمیه و ترزق منها ولدین فقیهین». (27)
از همسر فعلى خود فرزندى نخواهى داشت ولى به زودى کنیزى دیلمى را مالک مىشوىو دو پسر فقیه و دینشناس از او نصیب تو خواهد شد.
فرزندان
دعاى حجتخدا در روى زمین در حق ابنبابویه قمى به اجابت رسید وخداوند متعال به او از کنیز دیلمى که به همسرى برگزید سه پسر عنایت کرد.
1. ابوجعفر محمد معروف به شیخ صدوق (متوفى 381ق); از اندیشمندان و فقهاى بزرگشیعى و داراى تالیفات و آثار بسیار ارزشمند که از گنجینههاى غنى فرهنگ تشیع واسلام است.
2. حسین بنعلى; فرزند دوم ابنبابویه قمى که شیوه پارسایى و عبادت را گرفت وبا مردم کم ارتباط داشت و از فقه بهرهاى نداشت. (28)
3. ابوعبدالله حسین بنعلى; فرزند سوم او که از فقهاى بزرگ امامیه و از محدثانمورد اعتمادى که روایتبسیارى از راویان شیعى و نیز از پدر و برادرش شیخ صدوقنقل کرده است.
شیخ طوسى، سید مرتضى علمالهدى، ابوجعفر محمد بنعلى اسود، ابوهاشم محمد بنحمزهکه با شش واسطه به امام موسى کاظم(ع) نسب مىرساند از زمره شاگردان او هستند ودو کتاب «التوحید و نفى التشبیه» و «الرد الواقفه» به قلم او نگاشته شد. (29)
شیخ صدوق و ابوعبدالله حسین، همان دو فقیهىاند که به دعاى صاحبالزمان(عج)نصیب ابنبابویه قمى شدند. دو فقیه ماهر و خوش حافظه و مطالبى را در ذهن بااستعداد خود داشتند که هیچ کس از اهل قم آن را حفظ نبود تا جایى که ازدانشمندان از حافظه قوى این دو فرزند در نقل روایات و احادیث تعجب مىکردند ومىگفتند:
این مقام و جایگاه رفیع به دعاى امام زمان(عج) نصیب شما شده است و این کرامتو سرچشمه جوشان معنوى بر اهل قم پیوسته سرازیر است.
على بنحسین، پدر شیخ صدوق، موسس و سلسله جنبان خاندان ابنبابویه قمى است کهاز نسل پاک او مردان دانشور و پارسایى تا اواخر قرن ششم هجرى قمرى، یکى پس ازدیگرى قامتبرافراشتند. البته معرفى چهرههاى علمى و عملى این خاندان بزرگ مقالهمستقلى را مىطلبد که در جاى خود ضرورى است. (30)
وفاى به نذر
چشم ابنبابویه قمى در سنین حدود هفتاد سالگى به ولادت فرزندانشروشن گردید و دعاى دو امام معصوم امام حسن عسکرى و امام زمان(ع) در حقش و نیزنذرى که در پیشگاه خداوند متعال کرده بود به اجابت رسید. او منتظر زمان مناسبىبود که شکر این همه لطف و خیر کثیر از جانب پروردگار را انجام دهد و در آستانربوبى بر خود عهد بسته بود که حق سپاس و شکر در خانه خدا انجام پذیرد. از اینرو مقدمات سفر معنوى و روحانى بیتالله الحرام را فراهم کرد.
على بنحسین، گر چه مقام بزرگ مرجعیتشیعیان را در قم داشت و در فقه، حدیث،تفسیر و دیگر معارف و تهذیب نفس و اخلاق سرآمد بود ولى با تیزبینى و بصیرت بهخوبى واقف بود که در روزگارى دارد نفس مىکشد که عصر غیبت صغراى امام زمان(ع)است و نایبان خاص آن حضرت در اوج دانشها و فضیلتهاى اخلاقى و انسانى حضور دارندو احدى با مقام بلند آنان قابل قیاس نیست چرا که این چهار ستاره واسطه فیض وسرچشمه آب حیات از ناحیه صاحبالزمان(عج) به جهان آفرینشاند و اعمال رفتاردیگران با اجازه و رضایت آنها که خشنودى و اذن مقام ولایت است مشروعیت دارد، لذاپیش از آهنگ زیارت خانه خدا از حرم اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) از صاحبانحرم، اذن دخول به حرم امن الهى را تقاضامند است.
فرزندش ابوعبدالله حسین مىفرماید: جمعى از محدثان شیعى قم که در بغداد ساکنبودند برایم نقل کردند در سالى که فرقه قرامطه به زائران خانه خدا حمله کردند،یعنى همان سالى که شهابهاى آسمانى فرو ریختند، پدرم رضوان خدا بر او باد بهمحضر ابوالقاسم حسین بنروح نوبختى(قدس سره) نامه نوشت و از او اجازه خواست کهبه مکه مکرمه مشرف شود.
در پاسخ آمد: امسال به زیارت خانه خدا حرکت نکن! نامه دیگرى نوشت و عرض کرد:
نذر واجبى داشتم که همین امسال به مکه روم آیا اجازه مىدهید از زیارت صرفنظرکنم؟
در پاسخ آمد: چنانچه از رفتن به زیارت خانه خدا ناگزیر هستى، پس لازم استهنگام حرکت همراه آخرین کاروان باشى! همانطور که آن حضرت دستور داده بود پدرمدر آن سال با آخرین کاروان حرکت کرد و به سلامتى برگشت ولى زائرانى که باکاروانهاى پیش از آن حرکت کرده بودند جانشان را در حمله قرامطه از دست دادند. (31)
دو حادثه کشتار زائران خانه خدا توسط قرامطه و سقوط شهابهاى آسمانى که به«تناثر نجوم» معروف استسرآغاز تاریخ واقع شد و ابناثیر، مسعودى و ذهبى سهمورخ شهیر وقوع این دو حادثه را در سال323 ق، مىدانند. (32)
بنابر این مسافرت ابنبابویه قمى به زیارت خانه خدا در سال323 ق بود که درهمین سال براى بار دوم به بغداد وارد شد و مطابق نقل شیخ طوسى، هارون بنموسىتعلکبرى از او حدیث نقل کرد و فرمود: در سالى که ستارگان فرو ریخت از وى(ابنبابویه قمى) احادیثى را شنیدم که در همان سال او وارد بغداد شد و تمامکتابها و احادیثى را که روایت مىکرد به من اجازه داد.
آرامگاه ابدى
صدوق اول، ابنبابویه قمى، در دانش و کرامتها و صداقت و راستیهامورد احترام و اطمنیان نایبان خاص صاحبالزمان(عج) بود. ابوالحسن على بنمحمدسمرى چهارمین نایب امام زمان(عج) پیوسته از فقها و راویانى که به دیدارشمىرفتند از سلامتى او مىپرسید و آنها از تندرستى و زندگى پر بارش خبر مىدادند واز اینکه مىشنیدند صدوق اول مرد راستیها حیات دارند و همچنان نورافشانى مىکنند،خوشحالى در سیماى مبارکش آشکار مىگشت.
در سال329 ق، پیش از آنکه على بنمحمد سمرى از زندگانى دنیا رختبربندد و عصرغیبت صغرى به پایان رسد، جمعى از استادان بزرگ و ستارگان آسمان حدیث در محضرشبودند که ناگاه فرمود:
رحم الله على بنالحسین بنبابویه القمى! خداى تبارک و تعالى على بنحسینبنبابویه قمى را بیامرزد! به نقلى چنین فرمود: آجرکم الله فى على بنالحسین فقدقبض فى هذه الساعه.
خداوند به شما در مصیبت على بنحسین(ابنبابویه قمى) اجر عنایت فرماید، او دراین ساعت از دنیا رفت.
حاضران با شگفتى تاریخ آن روز را یادداشت کردند که پس از17 یا 18 روز، از قمخبر آمد که على بنحسین، صدوق اول در همان ساعت و روزى که على بنمحمد سمرى آنجملات را فرمود چشم از این جهان فرو بست.
فقها و شیعیان قم پیکر مطهرش را تشییع کردند و در جوار بارگاه ملکوتى فاطمهمعصومه(س) به خاک سپردند، هم اکنون آرامگاه این ستاره آسمان معرفت در مکانى کهدر ابتداى خیابان چهارمردان قم واقع است، زیارتگاهى است و دانشمندان و شیعیانبه زیارتش مىروند و از روح ملکوتى و فضاى سرشار از معنویت گنبد و بارگاهش بهرهمىبرند.
رحمتخدا بر روانش باد!
پىنوشتها:
1- اعیانالشیعه، سید محسن امین، دارالتعارف بیرون، ج 2، ص 261; دائره المعارف بزرگاسلامى، ج3، ص 61; دائره المعارف تشیع بنیاد اسلامى طاهر، ج 1، ص 305.
2- اعیان الشیعه، ج 2، ص 261.
3- نساء: 114.
4- قاموس الرجال، ج7، ص439; مجالس المؤمنین، ج 1، ص 435; روضات الجنان، ج4، ص 274; لولوه البحرین، ص 384; زندگانى امام حسن عسکرى(ع) باقر شریف قرشى،جامعه مدرسین، ص 84; مناقب ابنشهرآشوب، ج 4، ص 425.
5- رجال النجاشى، ج 2، ص89.
6- الفهرست، شیخ طوسى، ص93، رجال طوسى، جامعه مدرسین، ص 432، رقم 6191.
7- خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، علامه حلى، نشر فقاهت، ص 178; تنقیح المقال،علامه مامقانى، ج 2، ص283.
8- روضات الجنات، محمد باقر موسوى خراسانى، ج 4، ص273.
9- الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج 1، ص 222; فوائد الرضویه، ص 280.
10- تاسیس الشیعه، سید حسن صدر، ص 331.
11- الفهرست، محمد بناسحاق ندیم، ترجمه م.رضا تجدد، ص363.
12- رجال النجاشى، ج 2، ص89; خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، ص 178.
13- کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص403; نامه دانشوران، ج 1، ص 2.
14- الفهرست، ص363.
15- الذریعه الى تصانیف الشیعه، آقا بزرگ تهرانى، ج13، ص46، رقم57.
16- روضات الجنات، ج 4، ص 274.
17- رجال النجاشى، ج 2، ص89 و 90; الفهرست، شیخ طوسى، ص93; معالم العلماء،محمد بنعلى بنشهرآشوب، چاپ نجف، ص 65. مقدمه کامل الزیارات، جعفر بنمحمدقولویه، نشر الفقاهه، ص 11 و اسانید آن در صفحات متعدد.
18- مقدمه کامل الزیارات، جعفر بن محمد قولویه، نشر الفقاهه، ص 11 و اسانید آن در صفحات متعدد.
19- رجال طوسى، ص 432; طبقات اعلام الشیعه، آقابزرگ تهرانى، اسماعیلیان، ج 1، ص185.
20- اختیار معرفه الرجال، ص 222، رقم397.
21- رجال النجاشى، ص 90.
22- رک: اسانید کامل الزیارات در صفحات متعدد; اسانید کمال الدین و تمامالنعمه شیخ صدوق، صفحات متعدد; اسانید التوحید، معانى الاخبار، من لا یحضرهالفقیه در صفحات متعدد آنها; شرح مشیخه من لا یحضره الفقیه، ج 4، صفحات27، 81،31، 110، 40،107 و136.
23- کتاب الغیبه، ص403; نامه دانشوران; ج 1، ص3.
24- رجال النجاشى، ج 2، ص89.
25- رک، خلاصه الاقوال، ص 178.
26- رابط میان ابنبابویه قمى و حسین بنروح نوبختى که نامهها را به دستسومینسفیر مىرساند، محدث بزرگ شیعى ابوجعفر محمد بنعلى اسود بوده است. (کمالالدین وتمام النعمه، ص 502، کتاب الغیبه، ص 320).
27- کتاب الغیبه، ص 308، رک، کمالالدین و تمام النعمه، ص 502; کتاب الغیبه، ص320; رجال النجاشى، ج 2، ص89.
28- ریحانه الادب، ج7، ص 400.
29- همان; همان; اعیان الشیعه، ج6، ص116; خلاصه الاقوال، ص 115.
30- علامه بحرانى رسالهاى در باره این خاندان دارد که در دسترس نیست و مقدمهکتاب آیین دوستى و برادرى در مکتب اسلام که ترجمه کتاب مصادقه الاخوان است. البتهدر «مصادقه الاخوان» به اشتباه به شیخ صدوق نسبت داده شده و این همان کتاب«الاخوان» از ابنبابویه قمى پدر شیخ صدوق است. سند روایات در این کتاب ذکرنشده که این با شیوهاى که پدر شیخ صدوق در نقل احادیث داشته سازگارى دارد نه باشیوه شیخ صدوق و نیز در چند حدیث که راوى ذکر شده، محمد بنیحیى العطار، علىبنابراهیم بنهاشم و سعد بنعبدالله اشعرى قمى است که این سه محدث بزرگوار ازاستادان حدیث ابوالحسن على بنحسیناند نه شیخ صدوق و صدوق از اینان به واسطهپدرش حدیث نقل کرده و نه بدون واسطه. (رک، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 1، ص382، رقم1979).
31- کتاب الغیبه، ص 322.
32- رک، الکامل فى التاریخ، ج7، ص176 و177; مروج الذهب، ابوالحسن علىبنحسین مسعودى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمى و فرهنگى، ج 2، ص 512;تاریخ الاسلام، محمد بناحمد بنعثمان ذهبى، ج 24، ص33.