آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

شمیم نوازشگر کوثر چند گاهى آسمان مدینه را آکند و رایحه حضور «بانوى آب‏» فضاى شهر را لبریز ساخت. در همین زمان اندک فاطمه فرزانگانى را پرورش داد که از جارى معرفت نوشیدند. و بر تارک تاریخ درخششى ابدى یافتند.
گذر بر زندگانى پروانگان فاطمى، ضمن تبیین فضاى دینى بعد از عروج رسول اکرم(ص)، و بررسى جریانهاى سیاسى منحرف، نقش اسوه‏هاى جاودانه را که ثباتشان در مسیر حق زبانزد تاریخ شد، آشکار مى‏سازد و راههاى عملى دفاع از حکومت علوى را در چشم‏انداز نسل امروز به تصویر مى‏کشد.
از این مجموعه، گروهى همچون اسماء بنت عمیس و ام‏سلمه، انسانهایى آزاد و صاحب موقعیتهاى قبیله‏اى و خویشاوندى بودند و برخى دیگر مانند فضه نوبیه، بردگانى آزاده، که از مسیر حق پاى به عقب نکشیدند، هر چند پایگاه اجتماعى در اختیار نداشتند و فشارهاى اجتماعى مستقیما روح و جانشان را آزار مى‏داد. از این روى مرورى بر رخدادهاى زندگى آزادگان، بهترین الگو براى نسل پویاى امروزى است.
دیار فضه
فضه در دامنه رشته کوههاى سرخ و برافراشته نوبه در شرق آفریقا به دنیا آمد. این رشته‏کوهها در جنوب مصر، مناطق وسیعى را شامل مى‏شود و گرداگردش را شهرهاى مختلفى احاطه کرده‏اند. کوه معروف نوبه نیز با قامتى راست و سینه‏اى سرخ در جزیره حواب واقع شده است. مناطق نوبه‏اى سرزمین مظلومیتهاست. عوامل طبیعى از قبیل رنگ پوست، فقر، گرماى شدید و کم‏غذایى، طمع انسان‏فروشهاى بى‏رحم و سودجو را برمى‏انگیخت. از این روى کودکان این سرزمین از خردسالى با اسارت دلخراش پدران و مادران جوان خویش روبرو بودند و گاه خود نیز طعمه آدم‏فروشان مى‏شدند.
فضه کیست؟
صورتى گندم‏گون و نمکین داشت، گرم و شیرین سخن مى‏گفت. چهره‏اى مهربان، قلبى غمخوار، قریحه‏اى دلپذیر و ذوقى ظریف داشت. استعدادهاى شگرفى که از خود نشان مى‏داد، از نسب و اصالت ویژه‏اش حکایت مى‏کرد. از این روى ابن‏حجر او را دختر یکى از ملوک هند یا حبشه دانسته است. نخستین بار در دوران اولیه بعد از هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه، از این بانوى پرهیزکار در کتب تاریخ نام برده شده است. به نظر مى‏رسد، تا آن تاریخ جنگى بین مسلمانان و سایر کشورها رخ نداد. از طرفى در همین دوره کنیزهاى دیگرى از نوبه در مدینه به خدمت اشتغال داشتند. از جمله عایشه، حاطب و ... که هر یک کنیزى از نوبه در اخیتار داشتند. بنابر این مى‏توان گفت: این گروه از کنیزها از نوبه و سرزمینهاى اطراف، توسط تاجران برده جمع‏آورى و به مناطق داخلى عربستان آورده شدند. و در جنگهاى داخلى مسلمین و مشرکین به اسارت مسلمانان درآمدند.
لحظه حضور
انسانهاى دلباخته از نقاط مختلف به عشق پیامبر و دیدار روى آخرین فرستاده خدا به مدینه مى‏آمدند و چون مهر پیامبر جانشان را شعله‏ور مى‏کرد، حاضر به ترک او نمى‏شدند آنان سرپناهى نداشتند و محتاج غذا و امکانات زندگى بودند. ناچار پیامبر اکرم(ص) بخشى از فعالیتهایش را براى تهیه حداقل امکانات مورد نیاز مهاجران غریب به کار مى‏برد. پیامبر آنان را در کنار مسجد جاى داد و از غنایم و ... براى تامین نیازهایشان استفاده مى‏کرد.
هر چند به تدریج وضع عمومى مردم مدینه بهتر مى‏شد، اما مهاجران ساکن در صفه عموما در فقر بودند و همچنان به کمکهاى مستقیم رسول خدا وابسته بودند. دلیل اصلى این امر نداشتن زمین و زراعت که سرمایه اصلى آن روز به شمار مى‏رفت، بود. همین معضل اقتصادى مهاجران از مکه را نیز گرفتار کرده بود که با ایثار و همیارى انصار برطرف شد و اختلاف عمده‏اى در بین آنان به چشم نخورد. اما این همیارى در باره مهاجران غریب که بدون سر و صدا و تک‏تک وارد شهر مى‏شدند، هرگز دیده نشد.
خانواده رسول گرامى خصوصا حضرت امیرمؤمنان على و فاطمه زهرا(علیهم السلام) بر خلاف وضع عمومى با رنج و سختى امور خانه را اداره مى‏کردند. تا آنجا که بر اساس نصوص تاریخى از شدت خستگى رنگ از رخسار دختر رسول خدا پریده، دستانش پینه بسته بود و هر روز بیشتر از قبل قوایش به تحلیل مى‏رفت. گاه شب را با آسیاب کردن به صبح مى‏رساند و على(ع)، رنجور از زخم مشکى که تا شب بر دوش مى‏کشید، به خانه مى‏آمد و حسن و حسین را در آغوش کشیده، تا صبح از آنها پرستارى مى‏کرد.
عزت نفس فاطمه(س) مانع از آن مى‏شد که اعتراضى به وضع سخت زندگى کند، از این روى هر گاه پیامبر اکرم از حال و روزش سؤال مى‏کرد، ابراز رضایت مى‏نمود. تا اینکه روزى امیرمؤمنان از ورود عده‏اى اسیر به مدینه مطلع شد. بى‏درنگ خود را به نزد فاطمه رساند و از آمدن اسیران خبر داد. آن دو لختى اندیشیدند. آنگاه فاطمه نزد پدر آمد. اما بى آنکه سخنى از نیاز بر زبان آورد، به خانه بازگشت. وقتى خود را در مقابل امیرمؤمنان دید، فرمود: از هیبت آن بزرگوار قدرت سخن گفتن از من گرفته شد.
این بار هر دو به حضور رسول خدا آمدند و على(ع) رشته سخن را در دست گرفت. او از سختى کار خانه براى فاطمه(س) و کار بیرون براى خود حکایتها گفت و در نهایت‏خدمتکارى از رسول الله درخواست کرد. اشک در چشمان رسول خدا حلقه زد و فرمود: «یا فاطمة والذى بعثنى بالحق ان فى المسجد اربعماة رجل مالهم طعام و لاثیاب ولولا خشیتى خصلة لاعطیتک ما سالت‏یا فاطمة انى لا ارید ان ینفک اجرک الى الجاریة و انى اخاف ان یخصمک على بن‏ابى‏طالب یوم القیمة بین یدى الله عزوجل اذا طلب حقه منک‏». مدتى بعد از این جریان آنگاه که وضع عمومى اصحاب صفه نیز بهتر شد آنگاه این اسیرها باید فروخته شود و درآمدش براى اصحاب صفه هزینه شود» آنگاه تسبیحات حضرت زهرا(س) را به فاطمه آموخت. روایتى دیگر حکایت از این دارد که; آنگاه که پیامبر درخواست آن دو را شنید از جاى برخاست و خانه را ترک کرد. در همان حال آیه‏اى نازل شد «و اما تعرض عنهم ابتغاء رحمة ربک ترجوها فقل لهم قولا میسورا»در پى نزول آیه پیامبر(ص) خدمتکارى از میان اسیران برگزید و به خانه فاطمه(س) فرستاد و نامش را فضه گذاشت. به این ترتیب فضه افتخار یارى‏رسانى به بهترین بانوى جهان رایافت.
صاحب کتاب «نخبة البیان فى تفضیل سیدة النسوان‏» معتقد است که: اعطاى خادمه به فاطمه زهرا(س) بعد از زمانى بوده که همه فقراء مدینه از جمله اصحاب صفه به تمکن مالى رسیده بودند او مى‏نویسد:
و اما ما هو المعروف من انه کانت لفاطمة خادمة اسمها فضة قدوهبها النبى «صلى الله علیه و آله‏» لها فهذا انما کان اخیرا بعد ما کثر اولادها و زادت کلفتها على ما قبل و کثرت الفتوح و المغانم و سلط الله رسوله على من شاء من خیبر وبنی قریظة و النضیر و غیرهم و استرسلت الدنیا للمسلمین فارتفع الفقر و العناء عن اهل الصفة و ضعفاء المدینة اذ کان الرسول «صلى الله علیه و آله‏» یعطیهم من تلک الاموال فصاروا فى سعة و فضل من الله فمن سعة الله و فضله على المسلمین فى ذاک الوقت وسع النبى «صلى الله علیه و آله‏» ایضا على ابنته کما ورد عنه انه قال ان المؤمن یاخذ بادب الله تعالى وسع الله علیه استع و اذا امسک عنه امسک.»
آنچه که معروف است، فاطمه خادمه‏اى داشت اسمش فضه بود و پیامبر به او بخشیده بود، این بعد از زمانى است که اولادش و کارهایش بیشتر از قبل شد. و پیروزى و غنایم افزونتر گشت. رسول خدا بر آنچه از خیبر و بنى‏قریظه و نضیر و غیر آن به دست آمد مسلط شد. و دنیا به مسلمانان رو کرد. فقر و عنا از اهل صفه و ضعفاى مدینه روى برگرداند چه‏ث رسول خدا از این اموال به آنها بخشید و آنان به وسعتى که خدا عنایت کرده بود، روى آوردند. پیامبر نیز بر دخترش در این وقت گشایش ایجاد کرد. (روایت کافى در باب کفایة عیال و توسع از کتاب زکاة از امام صادق از پیامبر) همانطور که از پیامبر وارد شده، مؤمن روش خدا را در پیش مى‏گیرد وقتى خدا توسعه داد او نیز توسعه مى‏دهد و آنگاه که امساک گزید او نیز امساک مى‏کند.
امام صادق(ع) به نقل از امیرمؤمنان در این باره فرمود: «ان رسول الله(ص) اخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضه النوبیه و کانت تشاطرها الخدمة‏» رسول خدا براى دخترش فاطمه خادمى استخدام کرد که اسمش فضه نوبیه بود و فاطمه(س) کارهاى خانه را بین خود و او تقسیم مى‏کرد.
در مکتب رسول
فضه تنها چند سالى توانست از وجود رسول اکرم(ص) بهره ببرد اما در همین مدت اندک ارتباطى مستحکم بین آنها به وجود آمد. تا آنجا که پیامبر از عمق صفاى دل و خلوص این بانوى پاکیزه آگاه بود از این روى دعایى به وى آموخت که هنگام دشوارى با خواندن آن گرفتاریش حل مى‏شد. امیرمؤمنان على(ع) در این باره فرمود: فضه براى تهیه هیزم به بیرون خانه رفت. دسته بزرگى از هیزم تهیه کرد اما به دلیل سنگینى نتوانست‏بیاورد به یاد دعاى پیامبر افتاد پس لب گشود و گفت «یا واحد لیس کمثله احدا تمیت کل احد و انت على عرشک واحد لا تاخذه سنة و لا نوم‏» اى یگانه‏اى که مانند تو کسى نیست. مى‏میرانى هر کسى را و تو بر عرش خود تنهایى، و تو را خواب فرا نمى‏گیرد.» در همان حال شخصى آمد و او را یارى کرد. گویى او نیز همان دعا را زمزمه مى‏کرد.
روح بلند فضه تا به آن حد اوج گرفت و معنویت در سیمایش جلوه‏گر شد که شگفتى امیرمؤمنان را برانگیخت و پیامبر خدا از مقام احتیاط و طهارت فضه او را آگاه ساخت. امام صادق(ع) فرمود: امیرمؤمنان(ع) به اتاق عایشه که مجاور اتاق فاطمه(س) بود آمد و سه بار فضه را صدا زد تا آب براى وضو بیاورد. اما از فضه خبرى نشد. هاتفى ظرفى پر از آب زلال حاضر کرد و ... امیرمؤمنان بعد از وضو نزد رسول اکرم(ص) آمد. حضرت از آب وضویش که مانند قطرات مروارید ریزان بود سؤال کرد. على(ع) نیز آنچه گذشته بود را باز گفت، پیامبر فرمود: آنکه تو را صدا زد جبرییل، آن ظرف از بهشت و آن آب یک سومش از مغرب و یک سومش نیز از بهشت‏بود. جبرییل از قول خود و خدا به تو سلام مى‏رساند و مى‏گوید «فضه حائض بود نخواست‏با آن حال آب وضو حاضر کند». امیرمؤمنان بعد از رد جواب سلام در حالى که از مقام فضه و احتیاط او در شگفتى بود. با تحسین تمام فرمود: «اللهم بارک لنا من فضتنا» خدایا براى مادر فضه‏مان برکت قرار بده.
زهد على(ع)، عدل زهرا(س)
فضه غالب عمرش را با فاطمه(س) و امیرمؤمنان(ع) گذراند زهد على و عدالت فاطمه دو اصلى بود که از همان روزهاى آغازین حضور خود در بیت نبوت شاهدش بود. هر چند آن دو از منسوبین و بستگان درجه اول پیامبر(ص) بودند، اما کوچکترین امتیازى بر دیگران نداشتند فضه به این حقیقت روز اول ورود به خانه پى برد. دیوارهاى کوتاه، اتاق تنگ و کوچک ظروف گلى، زیراندازهاى کهنه و نخ‏نما، لباسهاى ساده آنان، چشمان فضه را خیره ساخت.
حافظ رجب برسى در این باره داستانى بیان مى‏کند که در هیچ یک از کتب دیگر از آن یاد نشده است. او مردى صوفى بود و شیخ حر عاملى مى‏نویسد: در کتابش «مشارق الانوار» افراط کرده است و او را به غلو نسبت داده‏اند. از این روى احتمال ساختگى بودن مى‏رود. روشن‏ترین دلیل در این باره را محمد على عالمى در کتاب پیغمبر و یاران یادآور مى‏شود او مى‏نویسد: تا اول قرن نهم که برسى این کتاب را نوشته از این مطلب سراغى نیست. و در کتابى قبل از آن یافت نشده است. و اما اصل داستان او که از آن پس بارها در کتب دیگر نقل شده چنین است.
«وقتى فضه به خانه زهرا(س) آمد، در آنجا غیر از شمشیر و سپر و آسیا نبود او دختر پادشاه هند بود و مقدارى از «اکسیر» به همراه داشت قطعه‏اى از مس را برداشت و به شکل شمش درآورد. دوا بر آن زد و طلا ساخت وقتى پیش امیرمؤمنان آمد و طلا را روبرویش گذاشت و على(ع) آن را دید فرمود: آفرین اى فضه اما اگر جسم را آب مى‏کردى، رنگش بهتر و قیمتش بالاتر مى‏شد.
فضه گفت: اى آقاى من آیا تو هم این عمل را مى‏شناسى؟
فرمود: بله و این کودک (هم آن را بلد است).
فضه با شگفتى پرسید: و این کودک هم مى‏شناسد.
فرمود: این کودک هم مى‏شناسد. آنگاه به حسین(ع) اشاره کرد. آمد و مانند على(ع) توضیح داد.»
به هر روى هر چند این واقعه از قرن نهم به بعد در کتابهاى مختلفى تکرار شده است. و منشا برخى توهمات نیز گشته مانند اینکه برخى فضه را اهل هند پنداشته‏اند، با این حال روایات و وقایع فراوان دیگرى وجود دارد که بیانگر زندگى زاهدانه امیرمؤمنان(ع) است و ما را از مراجعه به این گونه اخبار بى‏نیاز مى‏کند. از جمله در کشف الغمه، الغارات، المناقب و دهها سند دیگر به نقل سوید بن‏غفله آمده است که: عصر یکى از روزها نزد امیرمؤمنان رفتم. دیدم سفره‏اى پیش روى گسترده که در آن شیر ترش شده قرار داده‏اند و از شدت ترشیدن، بویش از فاصله دور به مشام مى‏رسید، در دستش نیز تکه نانى دیدم که سبوس جو روى آن پیدا بود و حضرت آن را با دست مى‏شکست و هر گاه نمى‏توانست آن را به زانو فشار مى‏داد و مى‏شکست و مى‏خورد. از من خواست جلوتر بروم و غذا بخورم. امتناع کردم و گفتم روزه‏ام.
فرمود: «سمعت رسول الله یقول من منعه الصوم من الطعام یشتهیه کان حقا على الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها» هر شخصى که روزه گرفتن او را از خوردن غذایى که سیرش مى‏کند بازدارد، حق است‏بر خدا که از غذاى بهشتى اطعامش کند و از شراب بهشتى سیرابش سازد. به فضه که نزدیک حضرت بود گفتم: واى بر تو اى فضه در حق این پیرمرد از خدا نمى‏ترسى؟ چرا سبوس نان را نمى‏گیرید، نخاله آن روى نان حضرت معلوم است فضه گفت: به ما فرموده است که سبوس غذا را نگیریم. گاه آن را در کیسه‏اى مى‏گذارد و مهر هم مى‏زند تا نتوانند سبوسش را بگیرند.
فضه همواره غذاى حضرت را که در منزل آماده مى‏شد به ایشان مى‏رساند و به این ترتیب با وى ملازم بود از این روى چندین بار که اشخاص مختلف حضرت را در حال خوردن غذاى ساده بعد از خستگى ناشى از کشاورزى مى‏دیدند به فضه اعتراض مى‏کردند و او که در مقابل این سؤالها قرار مى‏گرفت‏خود بهتر از دیگران به مقام والاى امیرمؤمنان وصى و برادر رسول بزرگ خدا پى مى‏برد عمروبن حریث نیز یکى از اشخاصى است که به فضه اعتراض‏کرد.
امیرمؤمنان فرمود: «یا عمرو لقد هانت هذه - و مد یده الى معانیه - و خسرت هذه ان ادخلها النار من اجل الطعام و هذا یجزونى‏»فاطمه(س) نیز با اینکه دختر رسول خدا(ص) بود، هرگز کوچکترین بى‏عدالتى در حقش روا نداشت. همانند خود به وى نیز اجازه و فرصت عبادت مى‏داد. و از تمام امتیازات چون خودش بهره‏مند مى‏ساخت.
قطب رواندى مى‏نویسد:
روزى سلمان به خانه فاطمه(س) آمد. آن حضرت را دید که در کنار آسیاب نشسته و به آرد کردن جو براى خانواده مشغول است دست‏بانوى دو سرا مجروح شده و پینه بسته و خونش بر چوب آسیا لخته بسته است. در همان حال فرزند کوچکش حسین در گوشه‏اى از خانه از گرسنگى در اضطراب و گریه است.
سلمان گفت: اى دختر رسول خدا دستهاى شما از آسیاب کردن مجروح شده است. فضه خادمه‏تان حاضر است چرا این کار را به او نمى‏سپارید؟
فرمود: «اوصانى رسول الله ان یکون الخدمة لها یوما ولى یوما» رسول خدا(ص) به من وصیت کرده است که خدمت‏خانه یک روز با او باشد و روز دیگر با من و امروز نوبت من است.
ابن حجر عسقلانى در باره عدالت فاطمة روایتى از امام صادق(ع) که از امیرمؤمنان نقل شده را آورده و مى‏نویسد:
«ان رسول الله(ص) اخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضة النوبیة و کانت تشاطرها الخدمة. فعلمها رسول الله(ص) دعاء تدعو به فقالت لها فاطمة اتعجینى او تخبزین؟ فقالت: بل اعجن یا سیدتى و احتطب...»
رسول خدا زنى را به استخدام فاطمه درآورد که (فضه نوبیه) نام داشت. رسول خدا به این زن دعایى آموخته بود که پیوسته از آن دعا استمداد مى‏کرد. یک روز فاطمه گفت: آیا خمیر کردن را به عهده مى‏گیرى یا نان پختن را؟ فضه گفت: خمیر کردن و هیزم آوردن به عهده من...»

تبلیغات