ستارهاى از آفریقا - گذرى بر زندگى فضه زهرا(س)
آرشیو
چکیده
متن
شمیم نوازشگر کوثر چند گاهى آسمان مدینه را آکند و رایحه حضور «بانوى آب» فضاى شهر را لبریز ساخت. در همین زمان اندک فاطمه فرزانگانى را پرورش داد که از جارى معرفت نوشیدند. و بر تارک تاریخ درخششى ابدى یافتند.
گذر بر زندگانى پروانگان فاطمى، ضمن تبیین فضاى دینى بعد از عروج رسول اکرم(ص)، و بررسى جریانهاى سیاسى منحرف، نقش اسوههاى جاودانه را که ثباتشان در مسیر حق زبانزد تاریخ شد، آشکار مىسازد و راههاى عملى دفاع از حکومت علوى را در چشمانداز نسل امروز به تصویر مىکشد.
از این مجموعه، گروهى همچون اسماء بنت عمیس و امسلمه، انسانهایى آزاد و صاحب موقعیتهاى قبیلهاى و خویشاوندى بودند و برخى دیگر مانند فضه نوبیه، بردگانى آزاده، که از مسیر حق پاى به عقب نکشیدند، هر چند پایگاه اجتماعى در اختیار نداشتند و فشارهاى اجتماعى مستقیما روح و جانشان را آزار مىداد. از این روى مرورى بر رخدادهاى زندگى آزادگان، بهترین الگو براى نسل پویاى امروزى است.
دیار فضه
فضه در دامنه رشته کوههاى سرخ و برافراشته نوبه در شرق آفریقا به دنیا آمد. این رشتهکوهها در جنوب مصر، مناطق وسیعى را شامل مىشود و گرداگردش را شهرهاى مختلفى احاطه کردهاند. کوه معروف نوبه نیز با قامتى راست و سینهاى سرخ در جزیره حواب واقع شده است. مناطق نوبهاى سرزمین مظلومیتهاست. عوامل طبیعى از قبیل رنگ پوست، فقر، گرماى شدید و کمغذایى، طمع انسانفروشهاى بىرحم و سودجو را برمىانگیخت. از این روى کودکان این سرزمین از خردسالى با اسارت دلخراش پدران و مادران جوان خویش روبرو بودند و گاه خود نیز طعمه آدمفروشان مىشدند.
فضه کیست؟
صورتى گندمگون و نمکین داشت، گرم و شیرین سخن مىگفت. چهرهاى مهربان، قلبى غمخوار، قریحهاى دلپذیر و ذوقى ظریف داشت. استعدادهاى شگرفى که از خود نشان مىداد، از نسب و اصالت ویژهاش حکایت مىکرد. از این روى ابنحجر او را دختر یکى از ملوک هند یا حبشه دانسته است. نخستین بار در دوران اولیه بعد از هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه، از این بانوى پرهیزکار در کتب تاریخ نام برده شده است. به نظر مىرسد، تا آن تاریخ جنگى بین مسلمانان و سایر کشورها رخ نداد. از طرفى در همین دوره کنیزهاى دیگرى از نوبه در مدینه به خدمت اشتغال داشتند. از جمله عایشه، حاطب و ... که هر یک کنیزى از نوبه در اخیتار داشتند. بنابر این مىتوان گفت: این گروه از کنیزها از نوبه و سرزمینهاى اطراف، توسط تاجران برده جمعآورى و به مناطق داخلى عربستان آورده شدند. و در جنگهاى داخلى مسلمین و مشرکین به اسارت مسلمانان درآمدند.
لحظه حضور
انسانهاى دلباخته از نقاط مختلف به عشق پیامبر و دیدار روى آخرین فرستاده خدا به مدینه مىآمدند و چون مهر پیامبر جانشان را شعلهور مىکرد، حاضر به ترک او نمىشدند آنان سرپناهى نداشتند و محتاج غذا و امکانات زندگى بودند. ناچار پیامبر اکرم(ص) بخشى از فعالیتهایش را براى تهیه حداقل امکانات مورد نیاز مهاجران غریب به کار مىبرد. پیامبر آنان را در کنار مسجد جاى داد و از غنایم و ... براى تامین نیازهایشان استفاده مىکرد.
هر چند به تدریج وضع عمومى مردم مدینه بهتر مىشد، اما مهاجران ساکن در صفه عموما در فقر بودند و همچنان به کمکهاى مستقیم رسول خدا وابسته بودند. دلیل اصلى این امر نداشتن زمین و زراعت که سرمایه اصلى آن روز به شمار مىرفت، بود. همین معضل اقتصادى مهاجران از مکه را نیز گرفتار کرده بود که با ایثار و همیارى انصار برطرف شد و اختلاف عمدهاى در بین آنان به چشم نخورد. اما این همیارى در باره مهاجران غریب که بدون سر و صدا و تکتک وارد شهر مىشدند، هرگز دیده نشد.
خانواده رسول گرامى خصوصا حضرت امیرمؤمنان على و فاطمه زهرا(علیهم السلام) بر خلاف وضع عمومى با رنج و سختى امور خانه را اداره مىکردند. تا آنجا که بر اساس نصوص تاریخى از شدت خستگى رنگ از رخسار دختر رسول خدا پریده، دستانش پینه بسته بود و هر روز بیشتر از قبل قوایش به تحلیل مىرفت. گاه شب را با آسیاب کردن به صبح مىرساند و على(ع)، رنجور از زخم مشکى که تا شب بر دوش مىکشید، به خانه مىآمد و حسن و حسین را در آغوش کشیده، تا صبح از آنها پرستارى مىکرد.
عزت نفس فاطمه(س) مانع از آن مىشد که اعتراضى به وضع سخت زندگى کند، از این روى هر گاه پیامبر اکرم از حال و روزش سؤال مىکرد، ابراز رضایت مىنمود. تا اینکه روزى امیرمؤمنان از ورود عدهاى اسیر به مدینه مطلع شد. بىدرنگ خود را به نزد فاطمه رساند و از آمدن اسیران خبر داد. آن دو لختى اندیشیدند. آنگاه فاطمه نزد پدر آمد. اما بى آنکه سخنى از نیاز بر زبان آورد، به خانه بازگشت. وقتى خود را در مقابل امیرمؤمنان دید، فرمود: از هیبت آن بزرگوار قدرت سخن گفتن از من گرفته شد.
این بار هر دو به حضور رسول خدا آمدند و على(ع) رشته سخن را در دست گرفت. او از سختى کار خانه براى فاطمه(س) و کار بیرون براى خود حکایتها گفت و در نهایتخدمتکارى از رسول الله درخواست کرد. اشک در چشمان رسول خدا حلقه زد و فرمود: «یا فاطمة والذى بعثنى بالحق ان فى المسجد اربعماة رجل مالهم طعام و لاثیاب ولولا خشیتى خصلة لاعطیتک ما سالتیا فاطمة انى لا ارید ان ینفک اجرک الى الجاریة و انى اخاف ان یخصمک على بنابىطالب یوم القیمة بین یدى الله عزوجل اذا طلب حقه منک». مدتى بعد از این جریان آنگاه که وضع عمومى اصحاب صفه نیز بهتر شد آنگاه این اسیرها باید فروخته شود و درآمدش براى اصحاب صفه هزینه شود» آنگاه تسبیحات حضرت زهرا(س) را به فاطمه آموخت. روایتى دیگر حکایت از این دارد که; آنگاه که پیامبر درخواست آن دو را شنید از جاى برخاست و خانه را ترک کرد. در همان حال آیهاى نازل شد «و اما تعرض عنهم ابتغاء رحمة ربک ترجوها فقل لهم قولا میسورا»در پى نزول آیه پیامبر(ص) خدمتکارى از میان اسیران برگزید و به خانه فاطمه(س) فرستاد و نامش را فضه گذاشت. به این ترتیب فضه افتخار یارىرسانى به بهترین بانوى جهان رایافت.
صاحب کتاب «نخبة البیان فى تفضیل سیدة النسوان» معتقد است که: اعطاى خادمه به فاطمه زهرا(س) بعد از زمانى بوده که همه فقراء مدینه از جمله اصحاب صفه به تمکن مالى رسیده بودند او مىنویسد:
و اما ما هو المعروف من انه کانت لفاطمة خادمة اسمها فضة قدوهبها النبى «صلى الله علیه و آله» لها فهذا انما کان اخیرا بعد ما کثر اولادها و زادت کلفتها على ما قبل و کثرت الفتوح و المغانم و سلط الله رسوله على من شاء من خیبر وبنی قریظة و النضیر و غیرهم و استرسلت الدنیا للمسلمین فارتفع الفقر و العناء عن اهل الصفة و ضعفاء المدینة اذ کان الرسول «صلى الله علیه و آله» یعطیهم من تلک الاموال فصاروا فى سعة و فضل من الله فمن سعة الله و فضله على المسلمین فى ذاک الوقت وسع النبى «صلى الله علیه و آله» ایضا على ابنته کما ورد عنه انه قال ان المؤمن یاخذ بادب الله تعالى وسع الله علیه استع و اذا امسک عنه امسک.»
آنچه که معروف است، فاطمه خادمهاى داشت اسمش فضه بود و پیامبر به او بخشیده بود، این بعد از زمانى است که اولادش و کارهایش بیشتر از قبل شد. و پیروزى و غنایم افزونتر گشت. رسول خدا بر آنچه از خیبر و بنىقریظه و نضیر و غیر آن به دست آمد مسلط شد. و دنیا به مسلمانان رو کرد. فقر و عنا از اهل صفه و ضعفاى مدینه روى برگرداند چهث رسول خدا از این اموال به آنها بخشید و آنان به وسعتى که خدا عنایت کرده بود، روى آوردند. پیامبر نیز بر دخترش در این وقت گشایش ایجاد کرد. (روایت کافى در باب کفایة عیال و توسع از کتاب زکاة از امام صادق از پیامبر) همانطور که از پیامبر وارد شده، مؤمن روش خدا را در پیش مىگیرد وقتى خدا توسعه داد او نیز توسعه مىدهد و آنگاه که امساک گزید او نیز امساک مىکند.
امام صادق(ع) به نقل از امیرمؤمنان در این باره فرمود: «ان رسول الله(ص) اخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضه النوبیه و کانت تشاطرها الخدمة» رسول خدا براى دخترش فاطمه خادمى استخدام کرد که اسمش فضه نوبیه بود و فاطمه(س) کارهاى خانه را بین خود و او تقسیم مىکرد.
در مکتب رسول
فضه تنها چند سالى توانست از وجود رسول اکرم(ص) بهره ببرد اما در همین مدت اندک ارتباطى مستحکم بین آنها به وجود آمد. تا آنجا که پیامبر از عمق صفاى دل و خلوص این بانوى پاکیزه آگاه بود از این روى دعایى به وى آموخت که هنگام دشوارى با خواندن آن گرفتاریش حل مىشد. امیرمؤمنان على(ع) در این باره فرمود: فضه براى تهیه هیزم به بیرون خانه رفت. دسته بزرگى از هیزم تهیه کرد اما به دلیل سنگینى نتوانستبیاورد به یاد دعاى پیامبر افتاد پس لب گشود و گفت «یا واحد لیس کمثله احدا تمیت کل احد و انت على عرشک واحد لا تاخذه سنة و لا نوم» اى یگانهاى که مانند تو کسى نیست. مىمیرانى هر کسى را و تو بر عرش خود تنهایى، و تو را خواب فرا نمىگیرد.» در همان حال شخصى آمد و او را یارى کرد. گویى او نیز همان دعا را زمزمه مىکرد.
روح بلند فضه تا به آن حد اوج گرفت و معنویت در سیمایش جلوهگر شد که شگفتى امیرمؤمنان را برانگیخت و پیامبر خدا از مقام احتیاط و طهارت فضه او را آگاه ساخت. امام صادق(ع) فرمود: امیرمؤمنان(ع) به اتاق عایشه که مجاور اتاق فاطمه(س) بود آمد و سه بار فضه را صدا زد تا آب براى وضو بیاورد. اما از فضه خبرى نشد. هاتفى ظرفى پر از آب زلال حاضر کرد و ... امیرمؤمنان بعد از وضو نزد رسول اکرم(ص) آمد. حضرت از آب وضویش که مانند قطرات مروارید ریزان بود سؤال کرد. على(ع) نیز آنچه گذشته بود را باز گفت، پیامبر فرمود: آنکه تو را صدا زد جبرییل، آن ظرف از بهشت و آن آب یک سومش از مغرب و یک سومش نیز از بهشتبود. جبرییل از قول خود و خدا به تو سلام مىرساند و مىگوید «فضه حائض بود نخواستبا آن حال آب وضو حاضر کند». امیرمؤمنان بعد از رد جواب سلام در حالى که از مقام فضه و احتیاط او در شگفتى بود. با تحسین تمام فرمود: «اللهم بارک لنا من فضتنا» خدایا براى مادر فضهمان برکت قرار بده.
زهد على(ع)، عدل زهرا(س)
فضه غالب عمرش را با فاطمه(س) و امیرمؤمنان(ع) گذراند زهد على و عدالت فاطمه دو اصلى بود که از همان روزهاى آغازین حضور خود در بیت نبوت شاهدش بود. هر چند آن دو از منسوبین و بستگان درجه اول پیامبر(ص) بودند، اما کوچکترین امتیازى بر دیگران نداشتند فضه به این حقیقت روز اول ورود به خانه پى برد. دیوارهاى کوتاه، اتاق تنگ و کوچک ظروف گلى، زیراندازهاى کهنه و نخنما، لباسهاى ساده آنان، چشمان فضه را خیره ساخت.
حافظ رجب برسى در این باره داستانى بیان مىکند که در هیچ یک از کتب دیگر از آن یاد نشده است. او مردى صوفى بود و شیخ حر عاملى مىنویسد: در کتابش «مشارق الانوار» افراط کرده است و او را به غلو نسبت دادهاند. از این روى احتمال ساختگى بودن مىرود. روشنترین دلیل در این باره را محمد على عالمى در کتاب پیغمبر و یاران یادآور مىشود او مىنویسد: تا اول قرن نهم که برسى این کتاب را نوشته از این مطلب سراغى نیست. و در کتابى قبل از آن یافت نشده است. و اما اصل داستان او که از آن پس بارها در کتب دیگر نقل شده چنین است.
«وقتى فضه به خانه زهرا(س) آمد، در آنجا غیر از شمشیر و سپر و آسیا نبود او دختر پادشاه هند بود و مقدارى از «اکسیر» به همراه داشت قطعهاى از مس را برداشت و به شکل شمش درآورد. دوا بر آن زد و طلا ساخت وقتى پیش امیرمؤمنان آمد و طلا را روبرویش گذاشت و على(ع) آن را دید فرمود: آفرین اى فضه اما اگر جسم را آب مىکردى، رنگش بهتر و قیمتش بالاتر مىشد.
فضه گفت: اى آقاى من آیا تو هم این عمل را مىشناسى؟
فرمود: بله و این کودک (هم آن را بلد است).
فضه با شگفتى پرسید: و این کودک هم مىشناسد.
فرمود: این کودک هم مىشناسد. آنگاه به حسین(ع) اشاره کرد. آمد و مانند على(ع) توضیح داد.»
به هر روى هر چند این واقعه از قرن نهم به بعد در کتابهاى مختلفى تکرار شده است. و منشا برخى توهمات نیز گشته مانند اینکه برخى فضه را اهل هند پنداشتهاند، با این حال روایات و وقایع فراوان دیگرى وجود دارد که بیانگر زندگى زاهدانه امیرمؤمنان(ع) است و ما را از مراجعه به این گونه اخبار بىنیاز مىکند. از جمله در کشف الغمه، الغارات، المناقب و دهها سند دیگر به نقل سوید بنغفله آمده است که: عصر یکى از روزها نزد امیرمؤمنان رفتم. دیدم سفرهاى پیش روى گسترده که در آن شیر ترش شده قرار دادهاند و از شدت ترشیدن، بویش از فاصله دور به مشام مىرسید، در دستش نیز تکه نانى دیدم که سبوس جو روى آن پیدا بود و حضرت آن را با دست مىشکست و هر گاه نمىتوانست آن را به زانو فشار مىداد و مىشکست و مىخورد. از من خواست جلوتر بروم و غذا بخورم. امتناع کردم و گفتم روزهام.
فرمود: «سمعت رسول الله یقول من منعه الصوم من الطعام یشتهیه کان حقا على الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها» هر شخصى که روزه گرفتن او را از خوردن غذایى که سیرش مىکند بازدارد، حق استبر خدا که از غذاى بهشتى اطعامش کند و از شراب بهشتى سیرابش سازد. به فضه که نزدیک حضرت بود گفتم: واى بر تو اى فضه در حق این پیرمرد از خدا نمىترسى؟ چرا سبوس نان را نمىگیرید، نخاله آن روى نان حضرت معلوم است فضه گفت: به ما فرموده است که سبوس غذا را نگیریم. گاه آن را در کیسهاى مىگذارد و مهر هم مىزند تا نتوانند سبوسش را بگیرند.
فضه همواره غذاى حضرت را که در منزل آماده مىشد به ایشان مىرساند و به این ترتیب با وى ملازم بود از این روى چندین بار که اشخاص مختلف حضرت را در حال خوردن غذاى ساده بعد از خستگى ناشى از کشاورزى مىدیدند به فضه اعتراض مىکردند و او که در مقابل این سؤالها قرار مىگرفتخود بهتر از دیگران به مقام والاى امیرمؤمنان وصى و برادر رسول بزرگ خدا پى مىبرد عمروبن حریث نیز یکى از اشخاصى است که به فضه اعتراضکرد.
امیرمؤمنان فرمود: «یا عمرو لقد هانت هذه - و مد یده الى معانیه - و خسرت هذه ان ادخلها النار من اجل الطعام و هذا یجزونى»فاطمه(س) نیز با اینکه دختر رسول خدا(ص) بود، هرگز کوچکترین بىعدالتى در حقش روا نداشت. همانند خود به وى نیز اجازه و فرصت عبادت مىداد. و از تمام امتیازات چون خودش بهرهمند مىساخت.
قطب رواندى مىنویسد:
روزى سلمان به خانه فاطمه(س) آمد. آن حضرت را دید که در کنار آسیاب نشسته و به آرد کردن جو براى خانواده مشغول است دستبانوى دو سرا مجروح شده و پینه بسته و خونش بر چوب آسیا لخته بسته است. در همان حال فرزند کوچکش حسین در گوشهاى از خانه از گرسنگى در اضطراب و گریه است.
سلمان گفت: اى دختر رسول خدا دستهاى شما از آسیاب کردن مجروح شده است. فضه خادمهتان حاضر است چرا این کار را به او نمىسپارید؟
فرمود: «اوصانى رسول الله ان یکون الخدمة لها یوما ولى یوما» رسول خدا(ص) به من وصیت کرده است که خدمتخانه یک روز با او باشد و روز دیگر با من و امروز نوبت من است.
ابن حجر عسقلانى در باره عدالت فاطمة روایتى از امام صادق(ع) که از امیرمؤمنان نقل شده را آورده و مىنویسد:
«ان رسول الله(ص) اخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضة النوبیة و کانت تشاطرها الخدمة. فعلمها رسول الله(ص) دعاء تدعو به فقالت لها فاطمة اتعجینى او تخبزین؟ فقالت: بل اعجن یا سیدتى و احتطب...»
رسول خدا زنى را به استخدام فاطمه درآورد که (فضه نوبیه) نام داشت. رسول خدا به این زن دعایى آموخته بود که پیوسته از آن دعا استمداد مىکرد. یک روز فاطمه گفت: آیا خمیر کردن را به عهده مىگیرى یا نان پختن را؟ فضه گفت: خمیر کردن و هیزم آوردن به عهده من...»
گذر بر زندگانى پروانگان فاطمى، ضمن تبیین فضاى دینى بعد از عروج رسول اکرم(ص)، و بررسى جریانهاى سیاسى منحرف، نقش اسوههاى جاودانه را که ثباتشان در مسیر حق زبانزد تاریخ شد، آشکار مىسازد و راههاى عملى دفاع از حکومت علوى را در چشمانداز نسل امروز به تصویر مىکشد.
از این مجموعه، گروهى همچون اسماء بنت عمیس و امسلمه، انسانهایى آزاد و صاحب موقعیتهاى قبیلهاى و خویشاوندى بودند و برخى دیگر مانند فضه نوبیه، بردگانى آزاده، که از مسیر حق پاى به عقب نکشیدند، هر چند پایگاه اجتماعى در اختیار نداشتند و فشارهاى اجتماعى مستقیما روح و جانشان را آزار مىداد. از این روى مرورى بر رخدادهاى زندگى آزادگان، بهترین الگو براى نسل پویاى امروزى است.
دیار فضه
فضه در دامنه رشته کوههاى سرخ و برافراشته نوبه در شرق آفریقا به دنیا آمد. این رشتهکوهها در جنوب مصر، مناطق وسیعى را شامل مىشود و گرداگردش را شهرهاى مختلفى احاطه کردهاند. کوه معروف نوبه نیز با قامتى راست و سینهاى سرخ در جزیره حواب واقع شده است. مناطق نوبهاى سرزمین مظلومیتهاست. عوامل طبیعى از قبیل رنگ پوست، فقر، گرماى شدید و کمغذایى، طمع انسانفروشهاى بىرحم و سودجو را برمىانگیخت. از این روى کودکان این سرزمین از خردسالى با اسارت دلخراش پدران و مادران جوان خویش روبرو بودند و گاه خود نیز طعمه آدمفروشان مىشدند.
فضه کیست؟
صورتى گندمگون و نمکین داشت، گرم و شیرین سخن مىگفت. چهرهاى مهربان، قلبى غمخوار، قریحهاى دلپذیر و ذوقى ظریف داشت. استعدادهاى شگرفى که از خود نشان مىداد، از نسب و اصالت ویژهاش حکایت مىکرد. از این روى ابنحجر او را دختر یکى از ملوک هند یا حبشه دانسته است. نخستین بار در دوران اولیه بعد از هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه، از این بانوى پرهیزکار در کتب تاریخ نام برده شده است. به نظر مىرسد، تا آن تاریخ جنگى بین مسلمانان و سایر کشورها رخ نداد. از طرفى در همین دوره کنیزهاى دیگرى از نوبه در مدینه به خدمت اشتغال داشتند. از جمله عایشه، حاطب و ... که هر یک کنیزى از نوبه در اخیتار داشتند. بنابر این مىتوان گفت: این گروه از کنیزها از نوبه و سرزمینهاى اطراف، توسط تاجران برده جمعآورى و به مناطق داخلى عربستان آورده شدند. و در جنگهاى داخلى مسلمین و مشرکین به اسارت مسلمانان درآمدند.
لحظه حضور
انسانهاى دلباخته از نقاط مختلف به عشق پیامبر و دیدار روى آخرین فرستاده خدا به مدینه مىآمدند و چون مهر پیامبر جانشان را شعلهور مىکرد، حاضر به ترک او نمىشدند آنان سرپناهى نداشتند و محتاج غذا و امکانات زندگى بودند. ناچار پیامبر اکرم(ص) بخشى از فعالیتهایش را براى تهیه حداقل امکانات مورد نیاز مهاجران غریب به کار مىبرد. پیامبر آنان را در کنار مسجد جاى داد و از غنایم و ... براى تامین نیازهایشان استفاده مىکرد.
هر چند به تدریج وضع عمومى مردم مدینه بهتر مىشد، اما مهاجران ساکن در صفه عموما در فقر بودند و همچنان به کمکهاى مستقیم رسول خدا وابسته بودند. دلیل اصلى این امر نداشتن زمین و زراعت که سرمایه اصلى آن روز به شمار مىرفت، بود. همین معضل اقتصادى مهاجران از مکه را نیز گرفتار کرده بود که با ایثار و همیارى انصار برطرف شد و اختلاف عمدهاى در بین آنان به چشم نخورد. اما این همیارى در باره مهاجران غریب که بدون سر و صدا و تکتک وارد شهر مىشدند، هرگز دیده نشد.
خانواده رسول گرامى خصوصا حضرت امیرمؤمنان على و فاطمه زهرا(علیهم السلام) بر خلاف وضع عمومى با رنج و سختى امور خانه را اداره مىکردند. تا آنجا که بر اساس نصوص تاریخى از شدت خستگى رنگ از رخسار دختر رسول خدا پریده، دستانش پینه بسته بود و هر روز بیشتر از قبل قوایش به تحلیل مىرفت. گاه شب را با آسیاب کردن به صبح مىرساند و على(ع)، رنجور از زخم مشکى که تا شب بر دوش مىکشید، به خانه مىآمد و حسن و حسین را در آغوش کشیده، تا صبح از آنها پرستارى مىکرد.
عزت نفس فاطمه(س) مانع از آن مىشد که اعتراضى به وضع سخت زندگى کند، از این روى هر گاه پیامبر اکرم از حال و روزش سؤال مىکرد، ابراز رضایت مىنمود. تا اینکه روزى امیرمؤمنان از ورود عدهاى اسیر به مدینه مطلع شد. بىدرنگ خود را به نزد فاطمه رساند و از آمدن اسیران خبر داد. آن دو لختى اندیشیدند. آنگاه فاطمه نزد پدر آمد. اما بى آنکه سخنى از نیاز بر زبان آورد، به خانه بازگشت. وقتى خود را در مقابل امیرمؤمنان دید، فرمود: از هیبت آن بزرگوار قدرت سخن گفتن از من گرفته شد.
این بار هر دو به حضور رسول خدا آمدند و على(ع) رشته سخن را در دست گرفت. او از سختى کار خانه براى فاطمه(س) و کار بیرون براى خود حکایتها گفت و در نهایتخدمتکارى از رسول الله درخواست کرد. اشک در چشمان رسول خدا حلقه زد و فرمود: «یا فاطمة والذى بعثنى بالحق ان فى المسجد اربعماة رجل مالهم طعام و لاثیاب ولولا خشیتى خصلة لاعطیتک ما سالتیا فاطمة انى لا ارید ان ینفک اجرک الى الجاریة و انى اخاف ان یخصمک على بنابىطالب یوم القیمة بین یدى الله عزوجل اذا طلب حقه منک». مدتى بعد از این جریان آنگاه که وضع عمومى اصحاب صفه نیز بهتر شد آنگاه این اسیرها باید فروخته شود و درآمدش براى اصحاب صفه هزینه شود» آنگاه تسبیحات حضرت زهرا(س) را به فاطمه آموخت. روایتى دیگر حکایت از این دارد که; آنگاه که پیامبر درخواست آن دو را شنید از جاى برخاست و خانه را ترک کرد. در همان حال آیهاى نازل شد «و اما تعرض عنهم ابتغاء رحمة ربک ترجوها فقل لهم قولا میسورا»در پى نزول آیه پیامبر(ص) خدمتکارى از میان اسیران برگزید و به خانه فاطمه(س) فرستاد و نامش را فضه گذاشت. به این ترتیب فضه افتخار یارىرسانى به بهترین بانوى جهان رایافت.
صاحب کتاب «نخبة البیان فى تفضیل سیدة النسوان» معتقد است که: اعطاى خادمه به فاطمه زهرا(س) بعد از زمانى بوده که همه فقراء مدینه از جمله اصحاب صفه به تمکن مالى رسیده بودند او مىنویسد:
و اما ما هو المعروف من انه کانت لفاطمة خادمة اسمها فضة قدوهبها النبى «صلى الله علیه و آله» لها فهذا انما کان اخیرا بعد ما کثر اولادها و زادت کلفتها على ما قبل و کثرت الفتوح و المغانم و سلط الله رسوله على من شاء من خیبر وبنی قریظة و النضیر و غیرهم و استرسلت الدنیا للمسلمین فارتفع الفقر و العناء عن اهل الصفة و ضعفاء المدینة اذ کان الرسول «صلى الله علیه و آله» یعطیهم من تلک الاموال فصاروا فى سعة و فضل من الله فمن سعة الله و فضله على المسلمین فى ذاک الوقت وسع النبى «صلى الله علیه و آله» ایضا على ابنته کما ورد عنه انه قال ان المؤمن یاخذ بادب الله تعالى وسع الله علیه استع و اذا امسک عنه امسک.»
آنچه که معروف است، فاطمه خادمهاى داشت اسمش فضه بود و پیامبر به او بخشیده بود، این بعد از زمانى است که اولادش و کارهایش بیشتر از قبل شد. و پیروزى و غنایم افزونتر گشت. رسول خدا بر آنچه از خیبر و بنىقریظه و نضیر و غیر آن به دست آمد مسلط شد. و دنیا به مسلمانان رو کرد. فقر و عنا از اهل صفه و ضعفاى مدینه روى برگرداند چهث رسول خدا از این اموال به آنها بخشید و آنان به وسعتى که خدا عنایت کرده بود، روى آوردند. پیامبر نیز بر دخترش در این وقت گشایش ایجاد کرد. (روایت کافى در باب کفایة عیال و توسع از کتاب زکاة از امام صادق از پیامبر) همانطور که از پیامبر وارد شده، مؤمن روش خدا را در پیش مىگیرد وقتى خدا توسعه داد او نیز توسعه مىدهد و آنگاه که امساک گزید او نیز امساک مىکند.
امام صادق(ع) به نقل از امیرمؤمنان در این باره فرمود: «ان رسول الله(ص) اخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضه النوبیه و کانت تشاطرها الخدمة» رسول خدا براى دخترش فاطمه خادمى استخدام کرد که اسمش فضه نوبیه بود و فاطمه(س) کارهاى خانه را بین خود و او تقسیم مىکرد.
در مکتب رسول
فضه تنها چند سالى توانست از وجود رسول اکرم(ص) بهره ببرد اما در همین مدت اندک ارتباطى مستحکم بین آنها به وجود آمد. تا آنجا که پیامبر از عمق صفاى دل و خلوص این بانوى پاکیزه آگاه بود از این روى دعایى به وى آموخت که هنگام دشوارى با خواندن آن گرفتاریش حل مىشد. امیرمؤمنان على(ع) در این باره فرمود: فضه براى تهیه هیزم به بیرون خانه رفت. دسته بزرگى از هیزم تهیه کرد اما به دلیل سنگینى نتوانستبیاورد به یاد دعاى پیامبر افتاد پس لب گشود و گفت «یا واحد لیس کمثله احدا تمیت کل احد و انت على عرشک واحد لا تاخذه سنة و لا نوم» اى یگانهاى که مانند تو کسى نیست. مىمیرانى هر کسى را و تو بر عرش خود تنهایى، و تو را خواب فرا نمىگیرد.» در همان حال شخصى آمد و او را یارى کرد. گویى او نیز همان دعا را زمزمه مىکرد.
روح بلند فضه تا به آن حد اوج گرفت و معنویت در سیمایش جلوهگر شد که شگفتى امیرمؤمنان را برانگیخت و پیامبر خدا از مقام احتیاط و طهارت فضه او را آگاه ساخت. امام صادق(ع) فرمود: امیرمؤمنان(ع) به اتاق عایشه که مجاور اتاق فاطمه(س) بود آمد و سه بار فضه را صدا زد تا آب براى وضو بیاورد. اما از فضه خبرى نشد. هاتفى ظرفى پر از آب زلال حاضر کرد و ... امیرمؤمنان بعد از وضو نزد رسول اکرم(ص) آمد. حضرت از آب وضویش که مانند قطرات مروارید ریزان بود سؤال کرد. على(ع) نیز آنچه گذشته بود را باز گفت، پیامبر فرمود: آنکه تو را صدا زد جبرییل، آن ظرف از بهشت و آن آب یک سومش از مغرب و یک سومش نیز از بهشتبود. جبرییل از قول خود و خدا به تو سلام مىرساند و مىگوید «فضه حائض بود نخواستبا آن حال آب وضو حاضر کند». امیرمؤمنان بعد از رد جواب سلام در حالى که از مقام فضه و احتیاط او در شگفتى بود. با تحسین تمام فرمود: «اللهم بارک لنا من فضتنا» خدایا براى مادر فضهمان برکت قرار بده.
زهد على(ع)، عدل زهرا(س)
فضه غالب عمرش را با فاطمه(س) و امیرمؤمنان(ع) گذراند زهد على و عدالت فاطمه دو اصلى بود که از همان روزهاى آغازین حضور خود در بیت نبوت شاهدش بود. هر چند آن دو از منسوبین و بستگان درجه اول پیامبر(ص) بودند، اما کوچکترین امتیازى بر دیگران نداشتند فضه به این حقیقت روز اول ورود به خانه پى برد. دیوارهاى کوتاه، اتاق تنگ و کوچک ظروف گلى، زیراندازهاى کهنه و نخنما، لباسهاى ساده آنان، چشمان فضه را خیره ساخت.
حافظ رجب برسى در این باره داستانى بیان مىکند که در هیچ یک از کتب دیگر از آن یاد نشده است. او مردى صوفى بود و شیخ حر عاملى مىنویسد: در کتابش «مشارق الانوار» افراط کرده است و او را به غلو نسبت دادهاند. از این روى احتمال ساختگى بودن مىرود. روشنترین دلیل در این باره را محمد على عالمى در کتاب پیغمبر و یاران یادآور مىشود او مىنویسد: تا اول قرن نهم که برسى این کتاب را نوشته از این مطلب سراغى نیست. و در کتابى قبل از آن یافت نشده است. و اما اصل داستان او که از آن پس بارها در کتب دیگر نقل شده چنین است.
«وقتى فضه به خانه زهرا(س) آمد، در آنجا غیر از شمشیر و سپر و آسیا نبود او دختر پادشاه هند بود و مقدارى از «اکسیر» به همراه داشت قطعهاى از مس را برداشت و به شکل شمش درآورد. دوا بر آن زد و طلا ساخت وقتى پیش امیرمؤمنان آمد و طلا را روبرویش گذاشت و على(ع) آن را دید فرمود: آفرین اى فضه اما اگر جسم را آب مىکردى، رنگش بهتر و قیمتش بالاتر مىشد.
فضه گفت: اى آقاى من آیا تو هم این عمل را مىشناسى؟
فرمود: بله و این کودک (هم آن را بلد است).
فضه با شگفتى پرسید: و این کودک هم مىشناسد.
فرمود: این کودک هم مىشناسد. آنگاه به حسین(ع) اشاره کرد. آمد و مانند على(ع) توضیح داد.»
به هر روى هر چند این واقعه از قرن نهم به بعد در کتابهاى مختلفى تکرار شده است. و منشا برخى توهمات نیز گشته مانند اینکه برخى فضه را اهل هند پنداشتهاند، با این حال روایات و وقایع فراوان دیگرى وجود دارد که بیانگر زندگى زاهدانه امیرمؤمنان(ع) است و ما را از مراجعه به این گونه اخبار بىنیاز مىکند. از جمله در کشف الغمه، الغارات، المناقب و دهها سند دیگر به نقل سوید بنغفله آمده است که: عصر یکى از روزها نزد امیرمؤمنان رفتم. دیدم سفرهاى پیش روى گسترده که در آن شیر ترش شده قرار دادهاند و از شدت ترشیدن، بویش از فاصله دور به مشام مىرسید، در دستش نیز تکه نانى دیدم که سبوس جو روى آن پیدا بود و حضرت آن را با دست مىشکست و هر گاه نمىتوانست آن را به زانو فشار مىداد و مىشکست و مىخورد. از من خواست جلوتر بروم و غذا بخورم. امتناع کردم و گفتم روزهام.
فرمود: «سمعت رسول الله یقول من منعه الصوم من الطعام یشتهیه کان حقا على الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها» هر شخصى که روزه گرفتن او را از خوردن غذایى که سیرش مىکند بازدارد، حق استبر خدا که از غذاى بهشتى اطعامش کند و از شراب بهشتى سیرابش سازد. به فضه که نزدیک حضرت بود گفتم: واى بر تو اى فضه در حق این پیرمرد از خدا نمىترسى؟ چرا سبوس نان را نمىگیرید، نخاله آن روى نان حضرت معلوم است فضه گفت: به ما فرموده است که سبوس غذا را نگیریم. گاه آن را در کیسهاى مىگذارد و مهر هم مىزند تا نتوانند سبوسش را بگیرند.
فضه همواره غذاى حضرت را که در منزل آماده مىشد به ایشان مىرساند و به این ترتیب با وى ملازم بود از این روى چندین بار که اشخاص مختلف حضرت را در حال خوردن غذاى ساده بعد از خستگى ناشى از کشاورزى مىدیدند به فضه اعتراض مىکردند و او که در مقابل این سؤالها قرار مىگرفتخود بهتر از دیگران به مقام والاى امیرمؤمنان وصى و برادر رسول بزرگ خدا پى مىبرد عمروبن حریث نیز یکى از اشخاصى است که به فضه اعتراضکرد.
امیرمؤمنان فرمود: «یا عمرو لقد هانت هذه - و مد یده الى معانیه - و خسرت هذه ان ادخلها النار من اجل الطعام و هذا یجزونى»فاطمه(س) نیز با اینکه دختر رسول خدا(ص) بود، هرگز کوچکترین بىعدالتى در حقش روا نداشت. همانند خود به وى نیز اجازه و فرصت عبادت مىداد. و از تمام امتیازات چون خودش بهرهمند مىساخت.
قطب رواندى مىنویسد:
روزى سلمان به خانه فاطمه(س) آمد. آن حضرت را دید که در کنار آسیاب نشسته و به آرد کردن جو براى خانواده مشغول است دستبانوى دو سرا مجروح شده و پینه بسته و خونش بر چوب آسیا لخته بسته است. در همان حال فرزند کوچکش حسین در گوشهاى از خانه از گرسنگى در اضطراب و گریه است.
سلمان گفت: اى دختر رسول خدا دستهاى شما از آسیاب کردن مجروح شده است. فضه خادمهتان حاضر است چرا این کار را به او نمىسپارید؟
فرمود: «اوصانى رسول الله ان یکون الخدمة لها یوما ولى یوما» رسول خدا(ص) به من وصیت کرده است که خدمتخانه یک روز با او باشد و روز دیگر با من و امروز نوبت من است.
ابن حجر عسقلانى در باره عدالت فاطمة روایتى از امام صادق(ع) که از امیرمؤمنان نقل شده را آورده و مىنویسد:
«ان رسول الله(ص) اخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضة النوبیة و کانت تشاطرها الخدمة. فعلمها رسول الله(ص) دعاء تدعو به فقالت لها فاطمة اتعجینى او تخبزین؟ فقالت: بل اعجن یا سیدتى و احتطب...»
رسول خدا زنى را به استخدام فاطمه درآورد که (فضه نوبیه) نام داشت. رسول خدا به این زن دعایى آموخته بود که پیوسته از آن دعا استمداد مىکرد. یک روز فاطمه گفت: آیا خمیر کردن را به عهده مىگیرى یا نان پختن را؟ فضه گفت: خمیر کردن و هیزم آوردن به عهده من...»