سعد بنعبدالله اشعرى قمى آیت درایت
آرشیو
چکیده
متن
سعد از خاندان بزرگ اشعرى به شمار مىرفت. خاندانى که نیاى بزرگش به «مالک بنعامر» مىرسید. وى همزمان با طلوع خورشید اسلام، به مدینه شتافت و پس از دیدار با پیامبر اسلام(ص) و شنیدن سخنانش به دین اسلام گروید.
مالک به مرور زمان با رهنمودهاى خود، بستگانش را نیز با اسلام آشنا ساخت.
مالک بنعامر آنقدر مورد لطف نبى مکرم اسلام قرار گرفت و خدماتش آنچنان چشمگیر بود که پیامبر در حق او و قومش دعاى خیر کرد و فرمود: «اللهم اغفر للاشعرین; خدایا اشعرىها را مورد لطف و رحمتخود قرار بده».
از این خاندان پاک، بزرگان و فقیهان نامآورى پا به عرصه جهان اسلام گذاشته و عالم تشیع را از وجود خویش بهرهمند ساختند. [«سعد بنعبدالله اشعرى»] یکى از این پاکان و راویان نور است که در این مقاله به شناساندن چهره پر فروغش مىپردازیم. هر چند فاصله زمانى ما بیش از چندین قرن و اطلاعاتمان در مورد وى بسیار اندک است; ولى:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگى باید چشید
سعد را بشناسیم
سعد بنعبدالله اشعرى قمى ابوالقاسم، آخرین دانشمند نامدار از خاندان بزرگ اشعرى بود که در اواخر سده سوم چشم از جهان بر بست. او از جمله راویانى است که اکثر علماء رجالى به تعریف و تمجید او پرداختهاند.
شیخ طوسى در بارهاش مىنویسد:
سعد بنعبدالله قمى مکنى به ابوالقاسم، داراى جلالت قدر بود و احادیثبسیارى از او نقل شده است. وى تصانیف فراوان دارد و دانشمندى موثق است.
شیخ نجاشى نیز معتقد بود; ابوالقاسم سعد بنعبدالله بن ابىخلف اشعرى قمى، رئیس این طائفه، فقیه و چهره سرشناس آنها است. او احادیث زیادى از عامه شنیده و در جستجوى حدیث، به نقاط مختلفى مسافرت کرد و با افراد مشهور از اهل سنت مانند: حسن بن عرفه، محمد بنعبدالملک دقیقى، ابوحاتم رازى، عباس برفقى ملاقات کرد. پدرش عبدالله بنابى خلف است و داراى روایتهاى اندکى است، او از حکم بنمسکین روایت نقل کرده است.
حسن بنداود حلى، دانشمند رجالى، از این عالم بزرگ در قسم اول کتابش که به دانشمندان موثق اختصاص دارد و در قسم دوم، که به راویان ضعیف مىپردازد نام برده است. هر چند این کار او موجب شگفتى بسیارى از علماء گردید، چنانکه مرحوم مامقانى در مورد این رفتار مىنویسد: سبحان الله نمىدانم چه باعثشده که ابنداوود مردى با این عظمت را در شمار ضعیفان آورده است. پناه به خدا از اشتباهى که محملى ندارد و خطایى که جبرانپذیر نیست.
و حضرت آیتالله خویى در معجم رجال الحدیث در دفاع از سعد بنعبدالله اظهار مىدارد که: براى عمل ابنداود نمىتوان توجیهى پیدا کرد زیرا سعد کسى است که اشکالى در وثاقتش نیست.
سخن محدث آگاه شیخ عباس قمى در شان و منزلتسعد قابل توجه است آنجا که مىگوید:
سعد بنعبدالله اشعرى، ابوالقاسم، جلیل القدر و داراى روایات فراوان و تصانیف متعدد است و شیخ طائفه و فقیه آنان شمرده مىشود.
لازم به ذکر است که سخن از مقام و شان سعد، تنها در میان رجال شناسان شیعى نیست، بلکه علماء و اهل سنت نیز به تعریف او پرداختهاند. خیرالدین زرکلى در این باره مىنویسد:
سعد بنعبدالله اشعرى قمى ابوالقاسم، فقیه امامى و از اهل قم است که در جستجوى حدیث تن به مسافرتهاى متعددى داد و در سال 300 ه. وفات یافت.
و عمر رضا کحاله دانشمند دیگر اهل سنت تحت عنوان، سعد قمى، مىنویسد:
سعد بنعبدالله اشعرى قمى، ابوالقاسم، فقیه محدث است. از مصنفات انبوه او کتاب مناقب رواة حدیث، مثالب روات حدیث، مقالات امامیه، جوامع الجمع، ضیاء در امامت است. او به سال 301 ه وفات یافت.
× سعد بنعبدالله اشعرى، ابوالقاسم، جلیل القدر و داراى روایات فراوان و تصانیف متعدد است و شیخ طائفه و فقیه آنان شمرده مىشود.
در حضور یار
از ابوالقاسم سعد بنعبدالله اشعرى روایتشده است، که چند مساله داشتم و میل قلبىام این بود که آنها را نزد امام حسن عسکرى(ع) مطرح کنم. روزى با احمد بناسحاق، که وکیل امام بود، به خدمتحضرت شرفیاب شدم.
احمد کیسههاى زرى را که با خود داشت، به امام تقدیم کرد. در این فاصله بود که کودکى وارد اتاق شد که بىنهایت زیباروى بود. امام به او فرمود: اینها هدیههاى شیعیان براى توست. در آنها تصرف کن. کودک گفت: مولاى من آیا سزاوار است که در آنها تصرف کنم. در حالى که سکههاى حلال و حرام با هم مخلوط شدهاند؟
امام عسکرى(ع) روى به احمد بناسحاق کرد و فرمود: پسر اسحاق کیسه زر را باز کن تا صاحبالامر، حلال را از حرام جدا سازد. آنگاه حضرت شروع به توضیح در مورد اینکه کدام سکه حلال و کدام حرام است کرد. سعد گفت: من خواستم سؤالهاى خود را از امام حسن عسکرى(ع) سؤال کنم امام فرمود: از فرزندم بپرس. بعد سؤالهایم را مطرح کردم و جواب آنها را نیز به طور کافى دریافت کردم. حتى بعضى از سؤالها را که فراموش کرده بودم حضرت یادآورى کرد و پاسخ داد.
در محضر استادان
سعد این توفیق را یافت که در محضر اساتید و مشایخ بزرگ به کسب فیض نایل شود. او در مقابل آن بزرگان زانوى ادب زد. اساتیدش منحصر به محدثان شیعه نمىشدند; او از اهل سنت نیز استادانى همچون: حسن بنعرفه، محمد بنعبدالملک دقیقى، ابوحاتم رازى، عباس برفقى (ترقفى) برگزیده بود از اساتید شیعى او مىتوان از بزرگانى همچون: على بنمهزیار اهوازى، ابراهیم بنهاشم قمى، احمد بناسحاق قمى، جمیل بنصالح، حماد بنعثمان، ایوب بننوح، حسن بنعلى بنفضال و جمعى دیگر از این ستارگان درخشان که در ذیل به زندگانى تنى چند از آنان خواهیم پرداخت، اشاره کرد.
ابراهیم اول شخصى بود که، احادیث کوفىها را در قم منتشر ساخت.
على بن مهزیار اهوازى
على از فقها و محدثان شیعه بود که عالمان خبره او را مورد تجلیل قرار داده و موثق و مورد اعتماد دانستهاند. شیخ طوسى در رجال خود على را از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى (علیهم السلام) مىداند. رجالى معروف نجاشى نیز از این دانشمند گرانقدر اینگونه یاد مىکند:
ابوالحسن(ع) على بنمهزیار اهوازى، از مردم «دورق» بود و پدرش مذهب نصرانى داشت، که بعدها به اسلام مشرف شد و البته گفته شده است که خود على نیز در کودکى نصرانى بود و خداوند به او منت نهاد و با آگاهى کامل به اسلام روى آورد. او از جوادالائمه علیه السلام نامههایى داشته که اشاره به مقام و منزلت وى در نزد آن امام داشتهاند. در یکى از نامهها امام جواد، براى او چنین مرقوم داشته است:
«من از خداوند مىخواهم که همیشه و در هر حال تو را در پناه خود نگهدارد. از حال خود به من مژده بده که امیدوارم خدا هر گونه ناراحتى را از تو دور سازد. از خداوند مىخواهم آنچه خیر است در بازگشت تو، برایت میسر گرداند...».
على بنمهزیار در عرصه تحقیق و تالیف کتابهایى را به رشته تحریر درآورده است که مىتوان از کتابهاى وضوء، صلاة، زکات، صوم، حج، طلاق و ... نام برد.
او در زمان حضرت عسکرى(ع) وفات یافت و سال وفاتش به درستى معلوم نیست. مدفنش هم اکنون در شهر اهواز داراى مرقد و ضریح زیبایى است و شیعیان از دور و نزدیک براى زیارتش به این شهر روى مىآورند.
ابراهیم بنهاشم قمى
او از دانشمندان و فقهاى نامدار نیمه اول سده سوم هجرى است و توفیق حضور در محضر امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) را یافته.
شیخ در «فهرست» از وى اینگونه یاد مىکند:
«ابراهیم بنهاشم ابواسحاق قمى، اصلا از مردم کوفه بود و بعدها به شهر قم آمد و در آنجا رحل اقامت افکند. استادان ما گفتهاند که:
ابراهیم اول شخصى بود که، احادیث کوفىها را در قم منتشر ساخت.
کتابهایى را که از او مىشناسم کتاب نوادر و قضایاى امیرمؤمنان است».
مرحوم آیتالله خوئى نیز در «معجم رجال الحدیث» از روایاتى که وى در سلسله سند آن قرار گرفته نام مىبرد و مىگوید:
ابراهیم بنهاشم در سلسله اسناد بسیارى از روایات قرار گرفته است و روایاتش تا 6414 مورد مىرسد. در میان راویان حدیث مانند او در کثرت نقل روایت وجود ندارد. ابراهیم از حضرت امام محمدتقى(ع) روایت نقل کرده است و تعداد روایاتش از محمد بنابىعمیر، به 2921، از عبدالله بننجران به 150، از حسن بن محبوب به 650 و از احمد بنمحمد بنابىنصر به بیش از 120 مورد مىرسد.
هر چند آشکارا توثیقى از ابراهیم وارد نشده است، ولى بنا بر فرمایش امام صادق(ع)، اعرفوا منازل الرجال بقدر روایتهم عنا، مقام مردان حدیث را از مقدار روایاتى که از ما نقل مىکنند بشناسید، مىتوان به موقعیت وى پىبرد.
از جمله استادان وى هشام بنسالم، محمد بنابىعمیر و صفوان بنیحیى و از شاگردانش به: سعد بنعبدالله اشعرى، احمد بنادریس و محمد بنعلى بنمحبوب مىتوان یاد کرد.
احمد بناسحاق قمى
ابوعلى احمد بناسحاق اشعرى قمى، از اصحاب امام محمدتقى و امام على النقى و امام حسن عسکرى (علیهم السلام) بود. او در نزد امام عسکرى(ع) داراى مقام خاصى بود و وکیل آنحضرت در قم بود و پس از آن حضرت از جمله وکلاى ولىعصر(عج) به شمار مىرفت. احمد توقیعاتى نیز از سوى حضرت به همراه داشت.
او در عصر خود از بزرگان فقها و محدثین قم محسوب مىگشت; به گونهاى که در بین علماء خاندان اشعرى از درخشندگى خاصى برخوردار بودکشى با سند کامل از ابومحمد رازى روایت کرده است که گفت: من و احمد بنابىعبدالله برقى در عسکر (پادگان) بودیم; که فرستادهاى از سوى آن مرد آمد و گفت: حضرت مىفرماید: علیل، ایوب بننوح، ابراهیم بنمحمد همدانى، احمد بنحمزه و احمد بناسحاق همه مؤثق هستند.
از جمله اساتید و مشایخ این راوى بلندمرتبه; عبدالله بنمیمون، زکریا بنآدم و یا سرخادم بودند و ازشاگردانش; سعد بنعبدالله اشعرى، على بنابراهیم قمى و سهل بنزیاد آدمى رازى بودند.
شاگردان سعد
در میان قبیله راویان نور، جمعى توفیق درک محضر سعد بنعبدالله را یافتند. آنان عاشقانه به گرد شمع وى پروانهوار چرخیدند و از وجودش بهرههاى وافر بردند. افرادى همچون: محمد بنقولویه، على بنحسین بنبابویه، محمد بنحسن بنولید قمى (استاد شیخ صدوق) محمد بنحفص بنغیاث و محمد بنیحیى عطار قمى، که در این فراز به زندگانى دو تن از آن ستارگان آسمان روایت اشاره مىشود.
ابوجعفر محمد بنقولویه قمى
محمد از محدثین و فقهاى نامدار شیعه بود و از شاگردان و راویان خاص سعد بنعبدالله بود، که در طول زندگیش براى جمعآورى احادیث اهل بیت رنجسفرهاى زیادى را به جان خرید به آن امید که بتواند روایات اهل بیت را شنیده و به گوش شیفتگان اهل بیتبرساند. او در سال299 یا 301 ه . در شهر قم، دعوت حق را لبیک گفت.
على بنحسین بنبابویه قمى
او شیخ اهل قم بود و به این جهت وثاقت و فقاهتش در میان آنان اعتبارى خاصى داشت. على در ضمن سفرى که به عراق داشت، با ابوالقاسم حسین بنروح، سومین نائب خاص امام زمان علیه السلام، ملاقات و مسائلى را از او سؤال کرد.
ابوجعفر محمد بنعلى اسود مىگوید: على بنحسین بنبابویه، بعد از وفات محمد بنعثمان عمرى از من خواست تا از ابوالقاسم حسین بنروح بخواهم که از مولایش ولىعصر علیه السلام، تقاضا کند که او را مورد لطف قرار بدهد و از خداوند بخواهد تا فرزندى به او عطا کند. سه روز بعد حسین بنروح به من خبر داد که; حضرت براى على بنحسین دعا کرد و به زودى صاحب دو پسر با برکتخواهد شد.
پس از آن نیز صاحب پسران دیگرى خواهد شد.
وى در زمره شاگردان موفق سعد بنعبدالله قرار داشت و خود نیز داراى کتابهاى فراوانى از جمله; کتاب توحید، وضوء، صلاة، جنائز، امامت، منطق، تفسیر، مناسک حج و ... بود. سال وفاتش را نجاشى «329 هجرى قمرى» عنوان کرده است.
تالیفات سعد بنعبدالله
سعد بنعبدالله اشعرى از جمله راویان و محدثانى بود که با همت و تلاش آثار و کتب فراوانى به یادگار گذاشت. با این حال تنها کتابى که از سعد بنعبدالله به دست آمد و چاپ و منتشر شد «فرقالشیعه» است و از بقیه کتابهاى او اطلاعى در دست نیست و تنها اسامى تالیفاتش ضبط شده است: کتابهاى او عبارتند از:
کتاب الرحمة، ضیاء در رد محمدیه و جعفریه، رد بر غلات، فضل دعاء و ذکر، متعه، قیام اللیل، فضل عرب، امانت، فضل النبى، استطاعت، نوادر، منتخبات، المقالات و الفرق (که البته نام دیگر آن فرق الشیعه است)، مناقب شیعه، طبقات الشیعه، بصائر الدرجات، فضل قم و کوفه و فضل ابىطالب و عبدالمطلب و ابى النبى.
کتاب گرانقدر المقالات و الفرق معتبرترین کتاب در ملل و نحل یعنى عقاید و مذاهب است و در آن از فرقههایى که در میان شیعه بوجود آمد، سخن گفته شده است.
او در نزد امام عسکرى(ع) داراى مقام خاصى بود و وکیل آن حضرت در قم بود و پس از آن حضرت از جمله وکلاى ولىعصر(عج) به شمار مىرفت. احمد توقیعاتى نیز از سوى حضرت به همراه داشت.
سعد بنعبدالله با توجه به کتاب فرق الشیعه نوبختى به نگارش کتاب «فرقالشیعه» یا «المقالات و الفرق» دست زده است و ارزش این کتاب در این است که هر جاى کتاب نوبختى داراى نقص و کمبودى است، سعد که محدثى پرتوان است، آن را تکمیل نموده است.
کتاب «المقالات و الفرق» سعد بنعبدالله، همان کتابى است که شیخ اجل ابوالعباس نجاشى از آن به عنوان «فرقالشیعه» یاد کرده و شیخ طوسى در فهرستبه عنوان مقالات امامیه آن را نام برده است.
این کتاب با تصحیح و مقدمه و ملحقات دکتر محمدجواد مشکور منتشر شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
کتاب بصائر الدرجات
گویا سعد کتاب بصائر الدرجات را به پیرورى از بصائر الدرجات، نوشته محمد بنحسن صفار قمى معاصر خود تالیف کرد و موضوع آن هم فضائل و مناقب ائمهاطهار علیهم السلام، است. اصل کتاب در دسترس نیست و آنچه که اکنون موجود است، مختصرى از آن است که توسط شیخ حسن بنسلیمان حلى شاگرد شهید اول انتخاب شده است. ذکر این نکته ضرورى است که بصائر الدرجات مذکور غیر از آن کتابى است که مرحوم علامه مجلسى در بحار از آن نقل مىکند; زیرا منظور از آن کتاب که علامه با رمز (یر) نشان مىدهد بصائر الدرجات تالیف محمد بنحسن صفار قمى است.
خاموشى خورشید
در تاریخ وفات آن ستاره درخشان بین تاریخنگاران اختلافاتى روى دادهاست.
مرحوم نجاشى سال وفاتش را 301 ه . ق مىداند، حسن بنداود حلى از سال 300 ه .ق و علامه آقابزرگ تهرانى هم از سال 300 نام مىبرند، علامه تهرانى مىنویسد: سال 301 و299 هم گفته شده است، ولى بنا بر نظر رجالشناسان بهتر آن است که سال وفات و غروب آن خورشید تابان را حدود سال 300 بیان کنم همان طور که نظر محدث قمى نیز همین است.
محل دقیق دفن سعد نیز مشخص نیست و از مضجع شریف آن بزرگمرد روایت اثرى باقى نمانده است.
در هر صورت سعد از ستارگان درخشان قم است گرچه در شهرى دیگر افول کرده باشد.
گلچینى از روایات
استاد رجالى و فقیه گرانمایه آیتالله خوئى تعداد روایاتى را که سعد در اسناد آنها قرار گرفته استبالغ بر 1142 مورد مىداند. که در این میان19 مورد در کافى و459 مورد در تهذیب و263 مورد در استبصار و6 مورد در کتاب «من لا یحضره الفقیه» سعد در میان سلسله روایت قرار گرفته است و بقیه موارد در کتابهاى دیگر نامى از او ذکر شده است. او توفیق این را یافته تا در ابواب مختلف فقه و تفسیر و ادعیه ناقل کلمات و اهل بیتباشد که برخى از آن روایت چنین است:
حال تنها کتابى که از سعد بنعبدالله به دست آمد و چاپ و منتشر شد «فرقالشیعه» است و از بقیه کتابهاى او اطلاعى در دست نیست.
تاویل «کهیعص»
روزى سعد خدمتحضرت ولىعصر(عج) رسید و از تاویل آیه «کهیعص» پرسید. حضرت فرمود: «این حروف از اخبار غیبى است که خداوند متعال زکریا را از آن آگاه ساخت و بعد از آن بر پیامبر اسلام نازل فرمود. ولى هنگامى که زکریا این کلمات را به کار مىبرد، غم و اندوه قلب او را فرا مىگرفت. از خداوند متعال علت را پرسید، خداوند فرمود: (ک) اسم کربلا است. (هاء) هلاکت عترت حسین است. (یاء) اشاره به یزید دارد و او شخصى است که بر حسین ظلمها روا مىدارد، (عین) اشاره به عطش عترت حسین دارد و (صاد) از صبر و استقامت او خبر مىدهد. زمانى که زکریا این را شنید سه روز مکان سجدهاش را ترک نگفت و از آن پس نیز دائما در حال گریه و زارى بود ...»
ابلیس از ملائکه نیست
سعد بنعبدالله با سند صحیح از امام صادق(ع) نقل مىکند که; از حضرت پرسیدم; آیا ابلیس از ملائکه بود و یا از جنیان؟
فرمود: ملائکه گمان مىکردند که شیطان از آنهاست، ولى خداوند مىدانست که او از آنان نیست و زمانى که امر به سجود شدند، همه دانستند که ابلیس از ملائکه نبود چرا که امر مولایش را اطاعت نکرد.
نماز با تفکر
مرحوم صدوق به سند صحیح به نقل از زید بنعلى مىگوید که:
رسول الله صلى الله علیه و آله فرمود: دو رکعت نماز که همراه با تفکر و تدبر باشد از شب زندهدارى بدون تفکر و اندیشه بهتر است.
عبدالله از امام صادق(ع) نقل مىکند که حضرت فرمودند: در باقیمانده غذاى مؤمن شفاى هفتاد مرض است.
انسان برتر است اگر ...
سعد بنعبدالله از احمد بنمحمد بنعیسى و او از على بنحکم از عبدالله بنسنان نقل مىکند که; عبدالله مىگوید از امام صادق(ع) سؤال کردم مولاى من آیا ملائکه برتر هستند یا بنىآدم؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خداوند متعال در ملائکه عقل را قرار داد، بدون قدرت شهوت، در بهائم شهوت را قرار داد، بدون قدرت تعقل و در وجود آدم هر دو را قرار داد. پس کسى که عقلش بر شهوتش غلبه کند از ملائکه برتر است و کسى که شهوتش بر عقلش غلبه کند از حیوانها بدتر است.
فاخلع نعلیک
سعد بنعبدالله مىگوید از حضرت ولى عصر(عج) در مورد تاویل این آیه شریفه «فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوى» سؤال کردم حضرت در جوابءفرمود: حضرت موسى در وادى مقدس خطاب به حضرت حق گفت: خدایا من خودم را براى شما خالص کردهام و قلبم را از غیر تو شستهام [و حال آنکه حضرت موسى نسبتبه اهلش نیز علاقهاى داشت] پس خداوند متعال فرمود: اخلع نعلیک یعنى حب اهل و خانوادهات را از قلبتخارج کن، اگر محبت تو نسبتبه من خالص است.
مالک به مرور زمان با رهنمودهاى خود، بستگانش را نیز با اسلام آشنا ساخت.
مالک بنعامر آنقدر مورد لطف نبى مکرم اسلام قرار گرفت و خدماتش آنچنان چشمگیر بود که پیامبر در حق او و قومش دعاى خیر کرد و فرمود: «اللهم اغفر للاشعرین; خدایا اشعرىها را مورد لطف و رحمتخود قرار بده».
از این خاندان پاک، بزرگان و فقیهان نامآورى پا به عرصه جهان اسلام گذاشته و عالم تشیع را از وجود خویش بهرهمند ساختند. [«سعد بنعبدالله اشعرى»] یکى از این پاکان و راویان نور است که در این مقاله به شناساندن چهره پر فروغش مىپردازیم. هر چند فاصله زمانى ما بیش از چندین قرن و اطلاعاتمان در مورد وى بسیار اندک است; ولى:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگى باید چشید
سعد را بشناسیم
سعد بنعبدالله اشعرى قمى ابوالقاسم، آخرین دانشمند نامدار از خاندان بزرگ اشعرى بود که در اواخر سده سوم چشم از جهان بر بست. او از جمله راویانى است که اکثر علماء رجالى به تعریف و تمجید او پرداختهاند.
شیخ طوسى در بارهاش مىنویسد:
سعد بنعبدالله قمى مکنى به ابوالقاسم، داراى جلالت قدر بود و احادیثبسیارى از او نقل شده است. وى تصانیف فراوان دارد و دانشمندى موثق است.
شیخ نجاشى نیز معتقد بود; ابوالقاسم سعد بنعبدالله بن ابىخلف اشعرى قمى، رئیس این طائفه، فقیه و چهره سرشناس آنها است. او احادیث زیادى از عامه شنیده و در جستجوى حدیث، به نقاط مختلفى مسافرت کرد و با افراد مشهور از اهل سنت مانند: حسن بن عرفه، محمد بنعبدالملک دقیقى، ابوحاتم رازى، عباس برفقى ملاقات کرد. پدرش عبدالله بنابى خلف است و داراى روایتهاى اندکى است، او از حکم بنمسکین روایت نقل کرده است.
حسن بنداود حلى، دانشمند رجالى، از این عالم بزرگ در قسم اول کتابش که به دانشمندان موثق اختصاص دارد و در قسم دوم، که به راویان ضعیف مىپردازد نام برده است. هر چند این کار او موجب شگفتى بسیارى از علماء گردید، چنانکه مرحوم مامقانى در مورد این رفتار مىنویسد: سبحان الله نمىدانم چه باعثشده که ابنداوود مردى با این عظمت را در شمار ضعیفان آورده است. پناه به خدا از اشتباهى که محملى ندارد و خطایى که جبرانپذیر نیست.
و حضرت آیتالله خویى در معجم رجال الحدیث در دفاع از سعد بنعبدالله اظهار مىدارد که: براى عمل ابنداود نمىتوان توجیهى پیدا کرد زیرا سعد کسى است که اشکالى در وثاقتش نیست.
سخن محدث آگاه شیخ عباس قمى در شان و منزلتسعد قابل توجه است آنجا که مىگوید:
سعد بنعبدالله اشعرى، ابوالقاسم، جلیل القدر و داراى روایات فراوان و تصانیف متعدد است و شیخ طائفه و فقیه آنان شمرده مىشود.
لازم به ذکر است که سخن از مقام و شان سعد، تنها در میان رجال شناسان شیعى نیست، بلکه علماء و اهل سنت نیز به تعریف او پرداختهاند. خیرالدین زرکلى در این باره مىنویسد:
سعد بنعبدالله اشعرى قمى ابوالقاسم، فقیه امامى و از اهل قم است که در جستجوى حدیث تن به مسافرتهاى متعددى داد و در سال 300 ه. وفات یافت.
و عمر رضا کحاله دانشمند دیگر اهل سنت تحت عنوان، سعد قمى، مىنویسد:
سعد بنعبدالله اشعرى قمى، ابوالقاسم، فقیه محدث است. از مصنفات انبوه او کتاب مناقب رواة حدیث، مثالب روات حدیث، مقالات امامیه، جوامع الجمع، ضیاء در امامت است. او به سال 301 ه وفات یافت.
× سعد بنعبدالله اشعرى، ابوالقاسم، جلیل القدر و داراى روایات فراوان و تصانیف متعدد است و شیخ طائفه و فقیه آنان شمرده مىشود.
در حضور یار
از ابوالقاسم سعد بنعبدالله اشعرى روایتشده است، که چند مساله داشتم و میل قلبىام این بود که آنها را نزد امام حسن عسکرى(ع) مطرح کنم. روزى با احمد بناسحاق، که وکیل امام بود، به خدمتحضرت شرفیاب شدم.
احمد کیسههاى زرى را که با خود داشت، به امام تقدیم کرد. در این فاصله بود که کودکى وارد اتاق شد که بىنهایت زیباروى بود. امام به او فرمود: اینها هدیههاى شیعیان براى توست. در آنها تصرف کن. کودک گفت: مولاى من آیا سزاوار است که در آنها تصرف کنم. در حالى که سکههاى حلال و حرام با هم مخلوط شدهاند؟
امام عسکرى(ع) روى به احمد بناسحاق کرد و فرمود: پسر اسحاق کیسه زر را باز کن تا صاحبالامر، حلال را از حرام جدا سازد. آنگاه حضرت شروع به توضیح در مورد اینکه کدام سکه حلال و کدام حرام است کرد. سعد گفت: من خواستم سؤالهاى خود را از امام حسن عسکرى(ع) سؤال کنم امام فرمود: از فرزندم بپرس. بعد سؤالهایم را مطرح کردم و جواب آنها را نیز به طور کافى دریافت کردم. حتى بعضى از سؤالها را که فراموش کرده بودم حضرت یادآورى کرد و پاسخ داد.
در محضر استادان
سعد این توفیق را یافت که در محضر اساتید و مشایخ بزرگ به کسب فیض نایل شود. او در مقابل آن بزرگان زانوى ادب زد. اساتیدش منحصر به محدثان شیعه نمىشدند; او از اهل سنت نیز استادانى همچون: حسن بنعرفه، محمد بنعبدالملک دقیقى، ابوحاتم رازى، عباس برفقى (ترقفى) برگزیده بود از اساتید شیعى او مىتوان از بزرگانى همچون: على بنمهزیار اهوازى، ابراهیم بنهاشم قمى، احمد بناسحاق قمى، جمیل بنصالح، حماد بنعثمان، ایوب بننوح، حسن بنعلى بنفضال و جمعى دیگر از این ستارگان درخشان که در ذیل به زندگانى تنى چند از آنان خواهیم پرداخت، اشاره کرد.
ابراهیم اول شخصى بود که، احادیث کوفىها را در قم منتشر ساخت.
على بن مهزیار اهوازى
على از فقها و محدثان شیعه بود که عالمان خبره او را مورد تجلیل قرار داده و موثق و مورد اعتماد دانستهاند. شیخ طوسى در رجال خود على را از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى (علیهم السلام) مىداند. رجالى معروف نجاشى نیز از این دانشمند گرانقدر اینگونه یاد مىکند:
ابوالحسن(ع) على بنمهزیار اهوازى، از مردم «دورق» بود و پدرش مذهب نصرانى داشت، که بعدها به اسلام مشرف شد و البته گفته شده است که خود على نیز در کودکى نصرانى بود و خداوند به او منت نهاد و با آگاهى کامل به اسلام روى آورد. او از جوادالائمه علیه السلام نامههایى داشته که اشاره به مقام و منزلت وى در نزد آن امام داشتهاند. در یکى از نامهها امام جواد، براى او چنین مرقوم داشته است:
«من از خداوند مىخواهم که همیشه و در هر حال تو را در پناه خود نگهدارد. از حال خود به من مژده بده که امیدوارم خدا هر گونه ناراحتى را از تو دور سازد. از خداوند مىخواهم آنچه خیر است در بازگشت تو، برایت میسر گرداند...».
على بنمهزیار در عرصه تحقیق و تالیف کتابهایى را به رشته تحریر درآورده است که مىتوان از کتابهاى وضوء، صلاة، زکات، صوم، حج، طلاق و ... نام برد.
او در زمان حضرت عسکرى(ع) وفات یافت و سال وفاتش به درستى معلوم نیست. مدفنش هم اکنون در شهر اهواز داراى مرقد و ضریح زیبایى است و شیعیان از دور و نزدیک براى زیارتش به این شهر روى مىآورند.
ابراهیم بنهاشم قمى
او از دانشمندان و فقهاى نامدار نیمه اول سده سوم هجرى است و توفیق حضور در محضر امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) را یافته.
شیخ در «فهرست» از وى اینگونه یاد مىکند:
«ابراهیم بنهاشم ابواسحاق قمى، اصلا از مردم کوفه بود و بعدها به شهر قم آمد و در آنجا رحل اقامت افکند. استادان ما گفتهاند که:
ابراهیم اول شخصى بود که، احادیث کوفىها را در قم منتشر ساخت.
کتابهایى را که از او مىشناسم کتاب نوادر و قضایاى امیرمؤمنان است».
مرحوم آیتالله خوئى نیز در «معجم رجال الحدیث» از روایاتى که وى در سلسله سند آن قرار گرفته نام مىبرد و مىگوید:
ابراهیم بنهاشم در سلسله اسناد بسیارى از روایات قرار گرفته است و روایاتش تا 6414 مورد مىرسد. در میان راویان حدیث مانند او در کثرت نقل روایت وجود ندارد. ابراهیم از حضرت امام محمدتقى(ع) روایت نقل کرده است و تعداد روایاتش از محمد بنابىعمیر، به 2921، از عبدالله بننجران به 150، از حسن بن محبوب به 650 و از احمد بنمحمد بنابىنصر به بیش از 120 مورد مىرسد.
هر چند آشکارا توثیقى از ابراهیم وارد نشده است، ولى بنا بر فرمایش امام صادق(ع)، اعرفوا منازل الرجال بقدر روایتهم عنا، مقام مردان حدیث را از مقدار روایاتى که از ما نقل مىکنند بشناسید، مىتوان به موقعیت وى پىبرد.
از جمله استادان وى هشام بنسالم، محمد بنابىعمیر و صفوان بنیحیى و از شاگردانش به: سعد بنعبدالله اشعرى، احمد بنادریس و محمد بنعلى بنمحبوب مىتوان یاد کرد.
احمد بناسحاق قمى
ابوعلى احمد بناسحاق اشعرى قمى، از اصحاب امام محمدتقى و امام على النقى و امام حسن عسکرى (علیهم السلام) بود. او در نزد امام عسکرى(ع) داراى مقام خاصى بود و وکیل آنحضرت در قم بود و پس از آن حضرت از جمله وکلاى ولىعصر(عج) به شمار مىرفت. احمد توقیعاتى نیز از سوى حضرت به همراه داشت.
او در عصر خود از بزرگان فقها و محدثین قم محسوب مىگشت; به گونهاى که در بین علماء خاندان اشعرى از درخشندگى خاصى برخوردار بودکشى با سند کامل از ابومحمد رازى روایت کرده است که گفت: من و احمد بنابىعبدالله برقى در عسکر (پادگان) بودیم; که فرستادهاى از سوى آن مرد آمد و گفت: حضرت مىفرماید: علیل، ایوب بننوح، ابراهیم بنمحمد همدانى، احمد بنحمزه و احمد بناسحاق همه مؤثق هستند.
از جمله اساتید و مشایخ این راوى بلندمرتبه; عبدالله بنمیمون، زکریا بنآدم و یا سرخادم بودند و ازشاگردانش; سعد بنعبدالله اشعرى، على بنابراهیم قمى و سهل بنزیاد آدمى رازى بودند.
شاگردان سعد
در میان قبیله راویان نور، جمعى توفیق درک محضر سعد بنعبدالله را یافتند. آنان عاشقانه به گرد شمع وى پروانهوار چرخیدند و از وجودش بهرههاى وافر بردند. افرادى همچون: محمد بنقولویه، على بنحسین بنبابویه، محمد بنحسن بنولید قمى (استاد شیخ صدوق) محمد بنحفص بنغیاث و محمد بنیحیى عطار قمى، که در این فراز به زندگانى دو تن از آن ستارگان آسمان روایت اشاره مىشود.
ابوجعفر محمد بنقولویه قمى
محمد از محدثین و فقهاى نامدار شیعه بود و از شاگردان و راویان خاص سعد بنعبدالله بود، که در طول زندگیش براى جمعآورى احادیث اهل بیت رنجسفرهاى زیادى را به جان خرید به آن امید که بتواند روایات اهل بیت را شنیده و به گوش شیفتگان اهل بیتبرساند. او در سال299 یا 301 ه . در شهر قم، دعوت حق را لبیک گفت.
على بنحسین بنبابویه قمى
او شیخ اهل قم بود و به این جهت وثاقت و فقاهتش در میان آنان اعتبارى خاصى داشت. على در ضمن سفرى که به عراق داشت، با ابوالقاسم حسین بنروح، سومین نائب خاص امام زمان علیه السلام، ملاقات و مسائلى را از او سؤال کرد.
ابوجعفر محمد بنعلى اسود مىگوید: على بنحسین بنبابویه، بعد از وفات محمد بنعثمان عمرى از من خواست تا از ابوالقاسم حسین بنروح بخواهم که از مولایش ولىعصر علیه السلام، تقاضا کند که او را مورد لطف قرار بدهد و از خداوند بخواهد تا فرزندى به او عطا کند. سه روز بعد حسین بنروح به من خبر داد که; حضرت براى على بنحسین دعا کرد و به زودى صاحب دو پسر با برکتخواهد شد.
پس از آن نیز صاحب پسران دیگرى خواهد شد.
وى در زمره شاگردان موفق سعد بنعبدالله قرار داشت و خود نیز داراى کتابهاى فراوانى از جمله; کتاب توحید، وضوء، صلاة، جنائز، امامت، منطق، تفسیر، مناسک حج و ... بود. سال وفاتش را نجاشى «329 هجرى قمرى» عنوان کرده است.
تالیفات سعد بنعبدالله
سعد بنعبدالله اشعرى از جمله راویان و محدثانى بود که با همت و تلاش آثار و کتب فراوانى به یادگار گذاشت. با این حال تنها کتابى که از سعد بنعبدالله به دست آمد و چاپ و منتشر شد «فرقالشیعه» است و از بقیه کتابهاى او اطلاعى در دست نیست و تنها اسامى تالیفاتش ضبط شده است: کتابهاى او عبارتند از:
کتاب الرحمة، ضیاء در رد محمدیه و جعفریه، رد بر غلات، فضل دعاء و ذکر، متعه، قیام اللیل، فضل عرب، امانت، فضل النبى، استطاعت، نوادر، منتخبات، المقالات و الفرق (که البته نام دیگر آن فرق الشیعه است)، مناقب شیعه، طبقات الشیعه، بصائر الدرجات، فضل قم و کوفه و فضل ابىطالب و عبدالمطلب و ابى النبى.
کتاب گرانقدر المقالات و الفرق معتبرترین کتاب در ملل و نحل یعنى عقاید و مذاهب است و در آن از فرقههایى که در میان شیعه بوجود آمد، سخن گفته شده است.
او در نزد امام عسکرى(ع) داراى مقام خاصى بود و وکیل آن حضرت در قم بود و پس از آن حضرت از جمله وکلاى ولىعصر(عج) به شمار مىرفت. احمد توقیعاتى نیز از سوى حضرت به همراه داشت.
سعد بنعبدالله با توجه به کتاب فرق الشیعه نوبختى به نگارش کتاب «فرقالشیعه» یا «المقالات و الفرق» دست زده است و ارزش این کتاب در این است که هر جاى کتاب نوبختى داراى نقص و کمبودى است، سعد که محدثى پرتوان است، آن را تکمیل نموده است.
کتاب «المقالات و الفرق» سعد بنعبدالله، همان کتابى است که شیخ اجل ابوالعباس نجاشى از آن به عنوان «فرقالشیعه» یاد کرده و شیخ طوسى در فهرستبه عنوان مقالات امامیه آن را نام برده است.
این کتاب با تصحیح و مقدمه و ملحقات دکتر محمدجواد مشکور منتشر شده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
کتاب بصائر الدرجات
گویا سعد کتاب بصائر الدرجات را به پیرورى از بصائر الدرجات، نوشته محمد بنحسن صفار قمى معاصر خود تالیف کرد و موضوع آن هم فضائل و مناقب ائمهاطهار علیهم السلام، است. اصل کتاب در دسترس نیست و آنچه که اکنون موجود است، مختصرى از آن است که توسط شیخ حسن بنسلیمان حلى شاگرد شهید اول انتخاب شده است. ذکر این نکته ضرورى است که بصائر الدرجات مذکور غیر از آن کتابى است که مرحوم علامه مجلسى در بحار از آن نقل مىکند; زیرا منظور از آن کتاب که علامه با رمز (یر) نشان مىدهد بصائر الدرجات تالیف محمد بنحسن صفار قمى است.
خاموشى خورشید
در تاریخ وفات آن ستاره درخشان بین تاریخنگاران اختلافاتى روى دادهاست.
مرحوم نجاشى سال وفاتش را 301 ه . ق مىداند، حسن بنداود حلى از سال 300 ه .ق و علامه آقابزرگ تهرانى هم از سال 300 نام مىبرند، علامه تهرانى مىنویسد: سال 301 و299 هم گفته شده است، ولى بنا بر نظر رجالشناسان بهتر آن است که سال وفات و غروب آن خورشید تابان را حدود سال 300 بیان کنم همان طور که نظر محدث قمى نیز همین است.
محل دقیق دفن سعد نیز مشخص نیست و از مضجع شریف آن بزرگمرد روایت اثرى باقى نمانده است.
در هر صورت سعد از ستارگان درخشان قم است گرچه در شهرى دیگر افول کرده باشد.
گلچینى از روایات
استاد رجالى و فقیه گرانمایه آیتالله خوئى تعداد روایاتى را که سعد در اسناد آنها قرار گرفته استبالغ بر 1142 مورد مىداند. که در این میان19 مورد در کافى و459 مورد در تهذیب و263 مورد در استبصار و6 مورد در کتاب «من لا یحضره الفقیه» سعد در میان سلسله روایت قرار گرفته است و بقیه موارد در کتابهاى دیگر نامى از او ذکر شده است. او توفیق این را یافته تا در ابواب مختلف فقه و تفسیر و ادعیه ناقل کلمات و اهل بیتباشد که برخى از آن روایت چنین است:
حال تنها کتابى که از سعد بنعبدالله به دست آمد و چاپ و منتشر شد «فرقالشیعه» است و از بقیه کتابهاى او اطلاعى در دست نیست.
تاویل «کهیعص»
روزى سعد خدمتحضرت ولىعصر(عج) رسید و از تاویل آیه «کهیعص» پرسید. حضرت فرمود: «این حروف از اخبار غیبى است که خداوند متعال زکریا را از آن آگاه ساخت و بعد از آن بر پیامبر اسلام نازل فرمود. ولى هنگامى که زکریا این کلمات را به کار مىبرد، غم و اندوه قلب او را فرا مىگرفت. از خداوند متعال علت را پرسید، خداوند فرمود: (ک) اسم کربلا است. (هاء) هلاکت عترت حسین است. (یاء) اشاره به یزید دارد و او شخصى است که بر حسین ظلمها روا مىدارد، (عین) اشاره به عطش عترت حسین دارد و (صاد) از صبر و استقامت او خبر مىدهد. زمانى که زکریا این را شنید سه روز مکان سجدهاش را ترک نگفت و از آن پس نیز دائما در حال گریه و زارى بود ...»
ابلیس از ملائکه نیست
سعد بنعبدالله با سند صحیح از امام صادق(ع) نقل مىکند که; از حضرت پرسیدم; آیا ابلیس از ملائکه بود و یا از جنیان؟
فرمود: ملائکه گمان مىکردند که شیطان از آنهاست، ولى خداوند مىدانست که او از آنان نیست و زمانى که امر به سجود شدند، همه دانستند که ابلیس از ملائکه نبود چرا که امر مولایش را اطاعت نکرد.
نماز با تفکر
مرحوم صدوق به سند صحیح به نقل از زید بنعلى مىگوید که:
رسول الله صلى الله علیه و آله فرمود: دو رکعت نماز که همراه با تفکر و تدبر باشد از شب زندهدارى بدون تفکر و اندیشه بهتر است.
عبدالله از امام صادق(ع) نقل مىکند که حضرت فرمودند: در باقیمانده غذاى مؤمن شفاى هفتاد مرض است.
انسان برتر است اگر ...
سعد بنعبدالله از احمد بنمحمد بنعیسى و او از على بنحکم از عبدالله بنسنان نقل مىکند که; عبدالله مىگوید از امام صادق(ع) سؤال کردم مولاى من آیا ملائکه برتر هستند یا بنىآدم؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خداوند متعال در ملائکه عقل را قرار داد، بدون قدرت شهوت، در بهائم شهوت را قرار داد، بدون قدرت تعقل و در وجود آدم هر دو را قرار داد. پس کسى که عقلش بر شهوتش غلبه کند از ملائکه برتر است و کسى که شهوتش بر عقلش غلبه کند از حیوانها بدتر است.
فاخلع نعلیک
سعد بنعبدالله مىگوید از حضرت ولى عصر(عج) در مورد تاویل این آیه شریفه «فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوى» سؤال کردم حضرت در جوابءفرمود: حضرت موسى در وادى مقدس خطاب به حضرت حق گفت: خدایا من خودم را براى شما خالص کردهام و قلبم را از غیر تو شستهام [و حال آنکه حضرت موسى نسبتبه اهلش نیز علاقهاى داشت] پس خداوند متعال فرمود: اخلع نعلیک یعنى حب اهل و خانوادهات را از قلبتخارج کن، اگر محبت تو نسبتبه من خالص است.