آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

زنى که نمى‏خواهد در حماقت و جهل زندگى کند و تسلیم دنیاپرستان شود، چگونه زیستن را از کجا و چه کسى بیاموزد؟ در این دنیاى پرتلاطم مادى و زرق و برق‏هاى پرجاذبه و فریبنده که ممکن است هر دین‏دارى را به سوى خود بکشاند آیا راهى براى خود ساختن و صحیح زیستن وجود دارد؟
آیا در مذهب و فرهنگ ما زن مى‏تواند بینشى اصیل، مستقل و مناسب با طبیعت فطرى خود داشته باشد، تا بازیچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنیاى مادى نشود؟ براى به دست آوردن پاسخ باید به سراغ قرآن و تاریخ اسلام رفت.
قرآن کریم زنانى را معرفى مى‏کند که به خودسازى و زندگى پاکیزه دست‏یافته‏اند مانند آسیه (همسر فرعون) و مریم مادر مسیح. در تاریخ اسلام نیز افرادى این راه را پیموده و به ما آموخته‏اند که چگونه باشیم و چگونه زندگى کنیم. آنها زندگان تاریخ‏اند.
در این مقاله به برخى از صفات یکى از آن بانوان، حضرت زینب سلام الله علیها اشاره مى‏کنیم و گوشه‏هایى از زندگى درخشان آن بانو را به نظاره مى‏نشینیم.
محیط تربیتى خانه على(ع)
اولین محیط تربیتى هر انسان خانه اوست‏خانواده زینب; پدر و مادر او نمونه‏هاى کامل انسانیت هستند; على(ع) تا زمانى که زنده بود ذره‏اى غیر از حلال نخورد و براى غذاى خود به نان جو خشکى همراه با شیر اکتفا مى‏کرد. آخرت را بر آسایش و راحتى زندگانى دنیا ترجیح مى‏داد و اگر در مقابل دو کار الهى قرار مى‏گرفت کار سخت‏تر را انتخاب مى‏کرد. خود آب از چاه مى‏کشید و هیزم براى آتش مى‏آورد. على(ع) همیشه خوشرو و متبسم، متواضع و فروتن بود. بسیار ساده مانند بردگان مى‏نشست و غذا مى‏خورد. در عبادت بى‏نظیر بود. در هر شبانه روز اى بسا هزار رکعت نماز مى‏خواند. کانون خانواده‏اش سراسر ایثار، محبت و تعاون بود.
مادر زینب یعنى فاطمه زهرا(س) نیز الگوى فضایل و در تربیت فرزندانش بسیار کوشا بود. تمام کارهاى خانه را خود انجام مى‏داد. گندم آرد مى‏کرد و آرد را خمیر مى‏نمود و نان مى‏پخت و لباس‏وصله مى‏زد. شبهاى جمعه تا صبح در حالت رکوع و سجده به سر مى‏برد و جز براى دیگران براى خود هیچ دعا نمى‏کرد. در اثر کار زیاد بدنش رنجور شد، تا آنجا که على(ع) فرمود: در پى آب کشیدن از چاه اثر آن بر سینه زهرا باقى ماند و در اثر آرد کردن با آسیاب دست‏هایش پینه بست و در اثر نظافت و پخت و پز لباسش پیوسته گردآلود بود. در سخن گفتن از راستگوترین افراد بود.
این خانواده بهترین الگو براى احترام متقابل نسبت‏به یکدیگر است، احترام به همسر یکى از اصول زندگى خانه آنهاست، على(ع) مى‏فرماید: «به خدا قسم من هیچ زمان فاطمه را خشمناک نکردم و او را بر کارى اجبار ننمودم تا اینکه از دنیا رحلت کرد و همچنین هیچ‏گاه فاطمه مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانى ننمود و هر وقت‏به او نگاه مى‏کردم غم‏ها از وجودم رخت‏برمى‏بست.»
انفاق این خانواده سرمشق زندگى همگان است، زیرا پناهگاه یتیمان، فقیران و بردگان بوده و از کوچک تا بزرگ ایشان حتى غذاى خود را براى خدا از خویش دریغ مى‏داشتند و به نیازمند مى‏دادند. (آیات‏7 تا 11 سوره «هل اتى‏» بیان کننده روحیه جود و بخشش این خانواده است.)
فرزندان این خانواده که از جمله آنها «زینب‏» است، از مکارم اخلاق این پدر و مادر بهره‏ها گرفته‏اند; در دانش، زهد، صبر، عفت، حضور در صحنه‏هاى سیاسى.
از روایات و اخبار استفاده مى‏شود که بخشى از علوم بانوزینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود.
زینب در چنین خانواده و محیطى بزرگ شد. او نزد بهترین آموزگاران بشریت تربیت‏یافت.
دانشى از سوى خدا
از روایات و اخبار استفاده مى‏شود که بخشى از علوم بانو زینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود. امام سجاد(ع) در خطابى به عمه‏اش زینب فرموده است: «انت‏بحمدالله عالمة غیر معلمه و فهمه غیر مفهمه‏» تو بحمدالله دانشمندى معلم ندیده هستى و داراى درک و فهمى هستى که ذاتى تواست.
او «مفسر قرآن‏» بوده است و در ایامى که على(ع) در کوفه حضور داشت این بانوى بزرگ مجلسى در منزل خود داشته و براى زنان تفسیر قرآن بیان مى‏فرموده است. در یکى از روزها بیان تفسیر «کهیعص‏» را مى‏فرمود. در آن میان امیرمؤمنان(ع) وارد شد و فرمود: اى نور دیده! شنیدم که تفسیر کهیعص را براى زنان بیان مى‏نمودى. عرض کرد: بلى فدایت‏شوم! فرمود: اى نور دیده! این رمزى است در مصیبتى که پس از این بر شما عترت پیغمبر، وارد مى‏شود پس برخى از آن مصایب را برایش برشمرد تا جایى که گریه آن مظلومه بلند شد.
گواه دیگر بر دانش انبوه آن بانو خطبه‏هایى است که در کوفه و شام ایراد کرده است و دانشمندان زیادى آنها را ترجمه و شرح کرده‏اند. این خطبه‏ها نشان‏دهنده تسلط علمى آن بانو در علوم اسلامى بویژه قرآن کریم بوده است. آیاتى که او در این خطبه‏ها مطرح کرده است جواب دهنده شبهات بسیارى در زمینه‏هاى اعتقادى و غیر آن است.
حضرت زینب در خطبه‏هاى خود نشان داده که به معارف قرآن کاملا آشنا بوده است. اگر کسى به آیات قرآن معرفتى جامع نداشته باشد چگونه مى‏تواند هر آیه‏اى را براى استدلال مخصوص به گونه‏اى که دشمن را محکوم کند، به کار برد.
آرى، تنها غواص ماهر دریاى قرآن و حقایق آن مى‏تواند حامل پیام امامت ودیعه‏دار اسرار الهى باشد. او در زمان بیمارى امام سجاد(ع) از جانب امام حسین(ع) نیابت‏خاصى براى مراجعات و رفع مشکلات مذهبى مردم داشته است و مردم نیز در امور حلال و حرام به زینب سلام الله علیها مراجعه مى‏کردند تا زمانى که امام سجاد(ع) از بیمارى شفا پیداکرد.
شاهد دیگر بر مقام علمى او روایاتى است که آن محدثه نقل کرده است، از جمله آنها، خطبه مادرش فاطمه(س) در مسجد مدینه است. و حدیث «ام ایمن‏» پیرامون حوادثى که در آینده در کربلا به وقوع خواهد پیوست.
در محضر خدا
چنانکه نوشته‏اند آن بانوى پاک در همه عمر هیچ گاه نمازهاى نافله را ترک نکرده است. امام سجاد(ع) فرمود: «عمه‏ام زینب در مسیر کوفه تا شام نمازهاى واجب و مستحب را به جا مى‏آورد و در بعضى جاها به علت گرسنگى و تشنگى زیاد نمازش را نشسته مى‏خواند.»
از آنجا که امام حسین(ع)، از عبادت‏هاى خواهرش زینب کاملا مطلع بود مى‏دانست که او نزد پروردگار خود مقام استجابت دعا دارد در آخرین وداع به وى مى‏فرماید: «یا اختاه لا تنسینى فى نافلة اللیل‏»: اى خواهرم! مرا در نمازهاى شبت فراموش نکن.
مراتب عرفانى حضرت زینب با مقام امامت چندان فاصله‏اى ندارد. او مانند مادرش زهرا چنان در عبادت کوشا بود که پاهاى مبارکش متورم شد.
نشان داد که تفاوتى بین زن و مرد براى رسیدن به عبودیت پروردگار نیست و ملاک و امتیاز انسان نزد خداوند مذکر و مؤنث‏بودن نیست.
قرآن مى‏فرماید:«من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون‏»: هر کس عمل صالحى انجام دهد - مرد باشد یا زن - در صورتى که ایمان داشته باشد ما حتما به او زندگى پاکیزه روزى گردانیم و بهتر از آنچه عمل کرده‏اند به آنها پاداش مى‏دهیم.
در آیینه زهد
زاهد آن فقیرى نیست که به دلیل ناتوانى خویش دنیا را نخواهد بلکه کسى است که با وجود ثروت و امکانات، به زر و زیور دنیا دلبسته نباشد. زینب پاک در دامن مادرى تربیت‏شد که پوست گوسفند فرش خانه‏اش بود و پدر بزرگوارش بارها کفش خود را پینه مى‏زد و در زمان خلافت هرگز دو خورشت‏یکجا مصرف نکرد.
همسرش «عبدالله بن‏جعفر» از نیکان زمان و ثروتمندان آن عصر بود و در جود و بخشش مشهور به «ابوالمساکین‏» است.با این حال زینب سلام الله علیها براى خود هیچ اندوخته نداشت و با دست‏خالى به کربلا به اسارت رفت و بازگشت. امام سجاد(ع) فرمود: «زینب سلام الله علیها در زندگانى خود براى آینده‏اش هیچ چیز ذخیره نکرد.»
او هجرت و شرکت در حماسه کربلا و اسارت را بر ماندن در مدینه و زندگى در کنار شوهر و داشتن کنیزان و غلامان ترجیح داد و فریفته خوشى چند روزه دنیا نشد و نام خود را در کنار امام حسین(ع) ثبت کرد، آگاهى داشتن آن بانو از حوادث کربلا، شهادت برادرش و اسارت خود، بر عظمت این زهد مى‏افزاید.
وى دو فرزند خود را نیز به کربلا برد و آنها به شهادت رسیدند. با اینکه علاقه مادر نسبت‏به فرزند امرى ذاتى و فطرى است وقتى که آن دو به شهادت رسیدند براى اینکه در صبر و ایمان او خللى پیدا نشود براى دیدن دو فرزند شهیدش از خیمه‏ها بیرون نیامد.
او به زنان مسلمان آموخت‏به جاى نظاره و تقلید زندگى دیگران و توجه به زیورهاى دنیا و دل بستن به آنها باید دنیا را وسیله رسیدن به آخرت دانست و زخارف دنیا انسان را ابدى نمى‏کند و آنچه به انسان حیات جاوید مى‏بخشد تکیه به معنویت است.
مقام تسلیم و رضا
1. از ارزشهاى اخلاقى براى کمال ایمان و شرافت انسان، راضى بودن به قضاى الهى و تسلیم محض بودن در مقابل شداید، بلاها و گرفتاریهاى ناخواسته زندگى است. «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون - و لقد فتنا الذین من قبلهم...»: آیا مردم مى‏پندارند همینکه گفتند ما ایمان آورده‏ایم رهایشان کنند و امتحان نخواهند شد! (هرگز چنین نیست) و ما امتهاى پیشین را همه امتحان و آزمایش کردیم.»
تمام پیامبران مورد آزمایش و امتحان الهى قرار گرفتند اما امتحان همه یکسان نبود، برخى سخت‏تر و برخى ساده‏تر بود.
بسیارى از این آزمایش‏ها موفق بیرون نمى‏آیند و درجه‏اى هم نمى‏گیرند اما زینب سلام الله علیها از این آزمایش سربلند بیرون آمد. او نسبت‏به دین الهى سخن ناسزا بر زبان نراند و پس از مادرش بالاترین افتخار براى زنان مسلمان شد.
این پیام رضایت و تسلیم در مقابل حوادث از سوى امام حسین(ع) آن «نفس مطمئنه‏اى‏» که نداى «ارجعى‏» را با مقام بلند «راضیة مرضیة‏» لبیک گفته است در روز عاشورا به زینب واگذار شد.
ابن‏زیاد به حضرت زینب سلام الله علیها مى‏گوید: «کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک‏»: معامله خدا را با برادرت حسین و اهل بیتت چگونه دیدى؟
زینب جواب مى‏دهد: «ما رایت الا جمیلا» جز زیبایى چیزى ندیدم.
یعنى او نه تنها راضى به شهادت بوده است‏بلکه بر این خون و نبرد شجاعانه مباهات مى‏کند زیرا فرجام آن را زیبا مى‏بیند. کسى که خون و شهادت و سر از تن جدا شدن و بر بالاى نیزه رفتن را «زیبا» مى‏بیند سربلند همیشه روزگار است. وى علیت این زیبایى را چنین بیان مى‏کند: «اینها از آن انسانهایى هستند که خداوند کشته شدن را بر پیشانى آنها ثبت کرده است و اکنون به سوى جایگاههاى حقیقى خود رفته‏اند.»
آرى، وى با این همه رنج‏ها و بلاها نه تنها روحیه خود را نباخت‏بلکه به مقام خشنودى رسید. این فرهنگ زینبیان است که از کار پاکیزه خود پشیمان و ناراضى نیستند.
صبر و استقامت
به فرموده رسول گرامى اسلام صابر حقیقى کسى است که بر مصیبت، طاعت و معصیت صبر بورزد و زینب در این سه در درجه بالایى قرار داشت. عبادات آن بانو بهترین نشانه صبر بر اطاعت ایشان است و کسى که بر ترک گناه شکیبا نباشد لیاقت‏حمل پرچم کربلا را بعد از برادرش ندارد.
اما صبر بر مصیبت، راستى چه زنى به اندازه زینب مصیبت، رنج و اندوه دیده است. این زن قهرمان شاهد رنجهاى مادرش زهرا(س) و پدرش على(ع) بوده است.
شاهد شهادت مادرش و فرق شکافته پدر، شهادت برادرش حسن مجتبى و بیرون ریختن جگر او، شهادت برادرش حسین و چهار یا پنج‏برادر دیگرش، دو فرزند خود و فرزندان برادرش حسن و حسین که مجموع شهداى این خانواده 18 نفر مى‏باشند.
او خود به اسارت رفته است و گرسنگى، تشنگى، آوارگى و سرگردانى در بیابانها و .. را تحمل کرده است.
اینها بخشى از مصیبتهاى زینب است و به همین علت او را «ام المصائب‏» نامیده‏اند. براستى اگر این رنج‏ها بر قامت کوهى بلند فرو مى‏ریخت‏خم مى‏گشت و اگر بر روز روشن بار مى‏شد به شب تار تبدیل مى‏گشت.
زینب در صبر بى‏نظیر است. او از پیامبران اولوالعزم بویژه پیامبر خاتم صبر را به ارث برده است، قرآن پیامبر را چنین دعوت به صبر مى‏کند: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل‏»او صبر را از برادرش آموخت . حسین(ع) همه را از صبر خود به شگفتى درآورد: «لقد عجبت من صبرک ملائکة السماء» از صبرش نه تنها انسانها بلکه فرشتگان نیز که بر کرده صابران عالم آگاهند به شگفت آمدند.
امام سجاد(ع) مى‏فرماید: «وقتى ما واردگودال قتلگاه شدیم و چشم من به‏بدنهاى قطعه قطعه پدرم و یاوران او افتاد سینه‏ام دچار تنگى شد و حالتى به من دست داد که نزدیک بود روح از بدنم پرواز کند. در این حال عمه‏ام زینب وقتى نگرانى مرا دید، گفت: «مالى اراک تجود بنفسک؟»: اى یادگار جد و پدر و برادرانم، این چه حالى است که در تو مشاهده مى‏کنم؟ چرا با جان خود بازى مى‏کنى؟ غمگین مباش و بیتابى مکن! به خدا سوگند این پیمان رسول خداست‏با جد و پدر و عموى تو.»
شجاعت زینب
شجاع تنها آن نیست که در میدانهاى جنگ دلیران بجنگد و ترسى به دل راه ندهد. چه، اى بسا همین شخص اگر بلاهاى بزرگى به او برسد تحمل خود را از دست دهد. و اگر هواى نفس بر او غلبه کند چیره وى شود. همان‏طور که پیامبر اکرم(ص) فرموده است‏شجاعترین مردم کسى است که بر هواى نفس خود غالب شود. مؤمن به کسى گویند که همانند کوه استوار است و حوادث روزگار ایمان او را سست نمى‏کند.
زینب کبرى سلام الله علیها در حادثه کربلا نه تنها ایمانش ضعیف نشد بلکه با تکیه به خداوند هر روز بر عزت و شوکتش افزوده مى‏گشت. دلاورى زینب، پس از حادثه کربلا تجلى مى‏کند. در زمانى شجاعت‏خود را بروز مى‏دهد که حکومت جلاد و ظالم بنى‏امیه مهر خاموشى بر دهان همه زده است. تا زمان حسین(ع) تنها او بود که قدرت مقابله با طاغوت زمان را داشت اما بعد از امام حسین(ع) کسى جرات مبارزه علنى و افشاگرى با آن حکومت را نداشت. در چنین زمانى که خفقان کامل حکمفرما بود تنها زینب حافظ آیین خدا روى زمین و مصداق روشن آمر به معروف و ناهى از منکر، افشاگر مفاسد حاکمان جور، پاسدار آیین محمد و خون حسین و یاران او شد.
وى در دو مجلس کوفه و شام این قدرت را به نمایش گذاشت. با بى‏اعتنایى وارد مجلس ابن‏زیاد شد. ابن‏زیاد پرسید این زن کسیت؟ زینب جوابى به او نداد. پس وى براى تحقیر حضرت گفت: «ستایش خداى را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و سخنهاى دروغتان را نمایان کرد.»
اما پاسدار خون حسین به او چنین فرمود: «ستایش خداى را که ما را با پیامبرى چون محمد(ص) گرامى داشت. بدان که فاسق رسوا شد و دروغگو انسان نابکار است که آن هم غیر از ما (خاندان نبوت) است.»، یعنى شمایید فاسق و فاجر.
این سخن رویارو در حضور نماینده یک حاکم ظالم است، اما زینب در حضور خود ظالم یعنى یزید با عزت و قوت قلب بیشتر وارد مبارزه مى‏شود:
اى یزید! سلطنت، انسانیت تو را از بین برده است.
تو اهل عذاب آخرت هستى.
تو کسى نبوده‏اى «یابن الطلقاء»; آزاد شده جد من رسول خدایى.
نفرین‏ها بر تو باد.
ارزش تو را بسیار پست و ناچیز مى‏دانم، تو را سرزنشها و نکوهشهاى بسیار و کوبنده مى‏نمایم.
تو با دین رسول خدا مبارزه مى‏کنى اما بدان اگر تمام تلاشهایت را به کارگیرى دین ما از بین نمى‏رود و تا ابد باقى خواهد ماند. اما تو نابود خواهى شد.
این شجاعت زینب چنان یزید سرمست را به ذلت کشاند که او را پشیمان نمود و مردم نیز چهره پلید یزید را به خوبى شناختند. «یزید را دشنام دادند و لعن کردند و به اهل بیت علیهم السلام روى نمودند و یزید آگاه شد، خواست‏خویش را از خون آن حضرت تبرئه نماید نسبت قتل را به «ابن زیاد» داد و او را نفرین کرد و بر کشتن آن حضرت اظهار پشیمانى نمود ...»
سرچشمه این قدرت زینب، ایمان به خداست و انسان مؤمن همیشه داراى عزت و شوکت‏بوده، ذلت در او راه ندارد: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین‏».
این در حالى است که زینب سلام الله علیها عاطفه، رقت و گریه خود در پى داغ‏هاى بسیار سنگین را در سینه خفه کرده است و این‏گونه بر یزید مى‏تازد.
پس چرا گریه؟
با چنین حال، وى در جاهاى متعدد گریه کرده و همه را نیز به گریه انداخته است. چه اینکه گریه با شجاعت و استقامت منافاتى ندارد. او همان‏طور که با شجاعت و صبر و استقامت، مقام خویش را بالا برد با گریه بر سیدالشهدا و شهیدان خود در حماسه آنان و حفظ خون ایشان، جایگاه آنها را ارج نهاد. آرى گریه بر سیدالشهدا براى زینب پلکان عروج و آرام جان اوست و براى ما وسیله آمرزش گناهان است.»
دیگر این که انسان هر چه مقامات معنوى بالایى داشته باشد اما چون داراى جسم و جان انسانى است. از عاطفه، رقت و محبت‏بیشترى برخوردار است. کسى که چنین عزادار است عاطفه‏اش تحرک دارد و باید بر عزیز از دست رفته‏اش بیشتر اشک بریزد، همان‏طور که فاطمه زهرا(س) بر پدرش و امام صادق(ع) بر فرزندش گریستند.
پرستار یادگاران
در عظمت او همین بس که حضرتش مدتى از عمر خود را پرستار یادگاران آخرین برگزیده خدا بوده است. کودکان بى‏سرپرست و بیمارى که وى عهده‏دار تیمار آنان بود نیاز شدید به عطوفت، محبت و سرپرستى وى داشتند. پس از واقعه کربلا، حضرت سجاد(ع) سخت مریض و کودکان بى‏سرپرست و یتیم شده بودند و از نظر غذا، آب و امکانات در مضیقه قرار داشتند و در این حال یک پرستار و سرپرست قوى نیاز داشتند و آن حضرت زینب سلام الله علیها بود.
امام سجاد فرمود: «من در آن شبى که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بودم و عمه‏ام زینب نزد من بود و از من پرستارى مى‏کرد.»
در جاى دیگر فرمود: «در سفر اسارت از کوفه تا شام مشاهده کردم عمه‏ام زینب گاهى غذاى خود را بین کودکان تقسیم مى‏نمود و خود از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مى‏خواند.»
در بین راه شام در یکى از منازل کودکى از شتر مى‏افتد، فریاد مى‏کند «یا عمتاه‏»! چون حضرت به کمک وى مى‏شتابد بچه را در زیر دست و پاى شتر کشته مى‏بیند.
هنر یک پرستار این نیست که بالاى سر بیمار باشد بلکه باید خود را جاى او قرار دهد و بگوید گرسنگى او گرسنگى من و درد او درد من و ناله‏هاى او ناله‏هاى من است. و زینب در تیمار خود چنین بود.
هنرآفرین عصر
هنر روشهاى ویژه و شیوه‏هاى پیرایش شده حرکت انسان است. در هر امرى اگر انسان با روش خاص حرکت کرده و به آن نظم دهد تا به نتیجه مطلوب و نهایى برسد، این هنرمندى است.
زینب سلام الله علیها در سفر آسمانى خود با سه خطر بزرگ مواجه بوده است: یکى از بین رفتن و توجیه کردن خون سیدالشهدا از طرف دشمنان، دیگرى ادامه خلافت غاصبانه و سوم حفظ امانتهایى که به او سپرده شده بود. او باید ودیعه امامت را که از جانب برادرش حسین به او واگذار شده صحیح و سالم به صاحبش تحویل دهد و دیگر اینکه جان کودکان، دختران و بیمار عزیزیش على بن‏الحسین(ع) را به قیمت جان خود حفظ کند.
او چه شیوه‏اى برگزیند تا این سه خطر را دفع کند؟
با الهام از فکر بلند و ایمان قوى دو شیوه حساس و مهم را انتخاب مى‏کند: یکى حضور در صحنه مبارزه، سیاست و اجتماع مخوف آن زمان و دیگرى شیوه تبلیغ در زمان اسارت.
1- حضور زینب در صحنه اجتماع
سیاست در نگاه او اداره جامعه بر اساس عدل است نه فریب‏کارى. حضور زینب در صحنه‏هاى سیاسى از کوفه تا شام و از شام تا مدینه در پى از دست دادن یک برادر یا به خاطر چند عزیز نیست‏بلکه از دیدگاه زینب مساله اسلام و کفر، ایمان و نفاق و اصل خلافت مطرح است.
حرکت زینب مفهوم گسترده‏اى دارد و در اعماق خود تصمیم راسخى را نشان مى‏دهد که بر آن است تا حکومتى بناحق غصب شده را بازستاند و امتى را که به جاهلیت گذشته خود باز گشته به راه اعتدال آورد.
در کوفه مردم را متوجه اصل امامت کرده، در مجلس ابن‏زیاد، این جنایتکار را محکوم مى‏کند، خشم این ظالم تحریک مى‏شود تصمیم به قتل امام زین‏العابدین(ع) مى‏گیرد، اما زینب خود راسپر قرار داده، مى‏فرماید: «اگر تصمیم بر قتل او دارى باید از جسد من بگذرى و اول مرا بکشى.»
در شام و مدینه نیز مردم را علیه حکومت وقت مى‏شوراند و مردم با فرستادن نفرین‏ها و حرکتهاى مبارزاتى مخفیانه متاثر مى‏شوند و زینب در هر فرصتى وضعیت‏خلافت را به تصویر مى‏کشد و مفاسد را افشاگرى مى‏کند.
بنابراین حضور زینب در صحنه سیاست‏یعنى تحکیم اسلام در جامعه که این مساله هم به دوش مرد است و هم مربوط به زن، جز آنکه هر وجودى چون داراى ظرفیتى خاص است‏شیوه خاص نیز باید طى کند. زن از دیدگاه اسلام آنجا که لازم شود باید در جامعه حضور داشته باشد، اما با شرایط ویژه خود; حفظ عفت، ایمان، خود نباختن در برابر هر اجنبى، دفاع از حق، عدالت و ولایت.
2- تبلیغ در زمان اسارت
در زمان اسارتش او تبلیع را یک وظیفه الهى مى‏دانست. با فصاحت و بلاغت موروثى، علم ذاتى، شجاعتى على‏وار، با اینکه در بند است اما شمشیر برنده و گویاى خود را برهنه کرده، آن را با تمام وجودش علیه تمام اقتدار یک حکومت طاغوتى فرود مى‏آورد.
این قهرمان بزرگ تاریخ براى کارى سترگ بپا خاست‏بى‏آنکه کمترین تردیدى به خاطرش راه یابد یا از آن وقعیت‏خطرخیز بهراسد.
او در کوفه با مشاهده مردمى فریبکار در اوج استعداد و قله توانایى و در اجراى طرح و شیوه دفاعى خود در نهایت پایدارى و ثبات قدم، قرار مى‏گیرد. پاى نهادن در چنین راهى براى زن، به علت ضعف طبیعتش و فراوانى دردها و رنجهایش نه تنها آسان نیست‏بلکه علاوه بر همت و شجاعت، قدرت ادبى، فصاحت‏بیان و قوه خلاقه‏اى مى‏طلبید تا کلمات را بتمامى از معانى انقلابى و اعتقادى پربار سازد. و مهارت هنرآفرینى نیاز است که حقایق و درد و رنجها را تصویر و وضع موجود را نقد و ترسیم، و حسین و یزید دو چهره متضاد را معرفى‏کند.
در رویارویى با «ابن‏زیاد» و «یزید» در کوفه و شام در اطرافش زنان چندى از نزدیکان و خویشان او مانند ستارگان پراکنده بر صفوفى نامنظم گرد آمده بودند که همه آنها جوانب این مبارزه را اندیشیده، آماده پیکار بودند.
گویى زینب در آن لحظه براى رویارویى با دشواریها، قلب «امام حسین‏» را به عاریت گرفته بود. حاضر شدن در کنار ظالمانى که کوههاى سرکش را به هراس مى‏انداخت و انسانهاى زیادى را مرعوب مى‏نمود و مردم آن روز رنگ پریده با ترس و هراس جرات خود را از دست داده بودند کارى بس دشوار مى‏نمود. اما زینب هر چند قلبش پردرد، خاطرش مکدر و تنش ناتوان به نظر مى‏رسد اما در عمق وجود ژرفاى اندیشه دوربینش صبح شادى و بهجت دمیده و اطمینان خاطرى مى‏یابد و این اطمینان خاطر از آن نظر است که پیروزى واقعى را در برابر چشم، مجسم مى‏بیند.
زینب با فصاحت و بلاغتى تمام رسالت‏خود را اداء مى‏نماید، به‏گونه‏اى که «ابن‏زیاد» اقرار به فصاحت و بلاغت این بانوى سخنور مى‏کند و پس از سخنان زینب مى‏گوید: «این زنى است که سخن به سجع و قافیه گوید و به جان خودم همانا پدرش سخن به سجع مى‏گفت و شاعر بود.»
در مجلس یزید چنان فصاحت و بلاغت‏سر داده، جنایات یزید را بر حاضران در مجلس آشکار نمود که یزید خویشتن را حیران دید و مجلسى را که براى افتخار خود تنظیم کرده بود موجب رسوایى و افتضاح او شد. این سخنها به اطراف پایتخت‏سرایت کرد و بنى‏امیه منفور و مورد غضب مسلمین شدند و یزید را آشکارا لعن کردند و یزیدى که ى‏خواست‏براى پیروزى خود جشنها بگیرد، با سخنان این بانو چنان پست‏شد که چاره‏اى ندید جز اینکه قتل حسین را از خود دفع کند و به ابن‏زیاد نسبت دهد. و در مجلس بصراحت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را، من به قتل حسین راضى نبودم. ابن‏زیاد عجله کرد و او را به قتل رسانید!
ولى این سخن در نفوس مردم تاثیر نکرد بلکه کار به جایى رسید که دودمان یزید بکلى نیست و نابود گردید.
یکى از دانشمندان لبنانى مى‏نویسد: «زینب نشان داد که در میان اهل بیت‏با جرات‏ترین بانو و فصیح‏تر و بلیغ‏ترین آنهاست. او کارهایى مانند استدلالات عقلى، قوت نفس، شجاعت همراه با فصاحت و بلاغت، در کربلا و بعد از آن انجام داد که شهرتش همه جا پیچید و ضرب‏المثل گردید. مورخان و نویسندگان به این مطلب گواهى مى‏دهند.»
زینب با استفاده از دو اصل همدوش «پیکار» و «تبلیغ‏»، رسالت عاشوراى حسین را با همه ویژگیهایش به طرز صحیح به پایان مى‏رساند و با قهرمانى خاص خود در بحرانهاى فرساینده زندگى مسؤولیت‏خویش را فراموش نمى‏کند و بسان یک «پیامبر تبلیغى‏» نقشه طرح‏ریزى شده مکتب انقلاب حسین(ع) را شکل مى‏بخشد.
این بانو زینب است. نواده بزرگ پیامبر، دختر سخنور و دانشمند على، فرزند شجاع و پارساى زهرا، یادگار قیام و پایدارى محمد(ص)، چهره نمونه بانوان تاریخ، پیشواى شایسته همه زنان عالم. پرچم‏دار نهضت‏خونین کربلا، سیاستمدار آگاه به عصر خود و تنها حامى ولایت، دین و مکتب و ...
والسلام، سلام بر او در روز میلاد و میعاد

تبلیغات