حضرت زینب(س)پاسدار بزرگ ارزشها
آرشیو
چکیده
متن
زنى که نمىخواهد در حماقت و جهل زندگى کند و تسلیم دنیاپرستان شود، چگونه زیستن را از کجا و چه کسى بیاموزد؟ در این دنیاى پرتلاطم مادى و زرق و برقهاى پرجاذبه و فریبنده که ممکن است هر دیندارى را به سوى خود بکشاند آیا راهى براى خود ساختن و صحیح زیستن وجود دارد؟
آیا در مذهب و فرهنگ ما زن مىتواند بینشى اصیل، مستقل و مناسب با طبیعت فطرى خود داشته باشد، تا بازیچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنیاى مادى نشود؟ براى به دست آوردن پاسخ باید به سراغ قرآن و تاریخ اسلام رفت.
قرآن کریم زنانى را معرفى مىکند که به خودسازى و زندگى پاکیزه دستیافتهاند مانند آسیه (همسر فرعون) و مریم مادر مسیح. در تاریخ اسلام نیز افرادى این راه را پیموده و به ما آموختهاند که چگونه باشیم و چگونه زندگى کنیم. آنها زندگان تاریخاند.
در این مقاله به برخى از صفات یکى از آن بانوان، حضرت زینب سلام الله علیها اشاره مىکنیم و گوشههایى از زندگى درخشان آن بانو را به نظاره مىنشینیم.
محیط تربیتى خانه على(ع)
اولین محیط تربیتى هر انسان خانه اوستخانواده زینب; پدر و مادر او نمونههاى کامل انسانیت هستند; على(ع) تا زمانى که زنده بود ذرهاى غیر از حلال نخورد و براى غذاى خود به نان جو خشکى همراه با شیر اکتفا مىکرد. آخرت را بر آسایش و راحتى زندگانى دنیا ترجیح مىداد و اگر در مقابل دو کار الهى قرار مىگرفت کار سختتر را انتخاب مىکرد. خود آب از چاه مىکشید و هیزم براى آتش مىآورد. على(ع) همیشه خوشرو و متبسم، متواضع و فروتن بود. بسیار ساده مانند بردگان مىنشست و غذا مىخورد. در عبادت بىنظیر بود. در هر شبانه روز اى بسا هزار رکعت نماز مىخواند. کانون خانوادهاش سراسر ایثار، محبت و تعاون بود.
مادر زینب یعنى فاطمه زهرا(س) نیز الگوى فضایل و در تربیت فرزندانش بسیار کوشا بود. تمام کارهاى خانه را خود انجام مىداد. گندم آرد مىکرد و آرد را خمیر مىنمود و نان مىپخت و لباسوصله مىزد. شبهاى جمعه تا صبح در حالت رکوع و سجده به سر مىبرد و جز براى دیگران براى خود هیچ دعا نمىکرد. در اثر کار زیاد بدنش رنجور شد، تا آنجا که على(ع) فرمود: در پى آب کشیدن از چاه اثر آن بر سینه زهرا باقى ماند و در اثر آرد کردن با آسیاب دستهایش پینه بست و در اثر نظافت و پخت و پز لباسش پیوسته گردآلود بود. در سخن گفتن از راستگوترین افراد بود.
این خانواده بهترین الگو براى احترام متقابل نسبتبه یکدیگر است، احترام به همسر یکى از اصول زندگى خانه آنهاست، على(ع) مىفرماید: «به خدا قسم من هیچ زمان فاطمه را خشمناک نکردم و او را بر کارى اجبار ننمودم تا اینکه از دنیا رحلت کرد و همچنین هیچگاه فاطمه مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانى ننمود و هر وقتبه او نگاه مىکردم غمها از وجودم رختبرمىبست.»
انفاق این خانواده سرمشق زندگى همگان است، زیرا پناهگاه یتیمان، فقیران و بردگان بوده و از کوچک تا بزرگ ایشان حتى غذاى خود را براى خدا از خویش دریغ مىداشتند و به نیازمند مىدادند. (آیات7 تا 11 سوره «هل اتى» بیان کننده روحیه جود و بخشش این خانواده است.)
فرزندان این خانواده که از جمله آنها «زینب» است، از مکارم اخلاق این پدر و مادر بهرهها گرفتهاند; در دانش، زهد، صبر، عفت، حضور در صحنههاى سیاسى.
از روایات و اخبار استفاده مىشود که بخشى از علوم بانوزینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود.
زینب در چنین خانواده و محیطى بزرگ شد. او نزد بهترین آموزگاران بشریت تربیتیافت.
دانشى از سوى خدا
از روایات و اخبار استفاده مىشود که بخشى از علوم بانو زینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود. امام سجاد(ع) در خطابى به عمهاش زینب فرموده است: «انتبحمدالله عالمة غیر معلمه و فهمه غیر مفهمه» تو بحمدالله دانشمندى معلم ندیده هستى و داراى درک و فهمى هستى که ذاتى تواست.
او «مفسر قرآن» بوده است و در ایامى که على(ع) در کوفه حضور داشت این بانوى بزرگ مجلسى در منزل خود داشته و براى زنان تفسیر قرآن بیان مىفرموده است. در یکى از روزها بیان تفسیر «کهیعص» را مىفرمود. در آن میان امیرمؤمنان(ع) وارد شد و فرمود: اى نور دیده! شنیدم که تفسیر کهیعص را براى زنان بیان مىنمودى. عرض کرد: بلى فدایتشوم! فرمود: اى نور دیده! این رمزى است در مصیبتى که پس از این بر شما عترت پیغمبر، وارد مىشود پس برخى از آن مصایب را برایش برشمرد تا جایى که گریه آن مظلومه بلند شد.
گواه دیگر بر دانش انبوه آن بانو خطبههایى است که در کوفه و شام ایراد کرده است و دانشمندان زیادى آنها را ترجمه و شرح کردهاند. این خطبهها نشاندهنده تسلط علمى آن بانو در علوم اسلامى بویژه قرآن کریم بوده است. آیاتى که او در این خطبهها مطرح کرده است جواب دهنده شبهات بسیارى در زمینههاى اعتقادى و غیر آن است.
حضرت زینب در خطبههاى خود نشان داده که به معارف قرآن کاملا آشنا بوده است. اگر کسى به آیات قرآن معرفتى جامع نداشته باشد چگونه مىتواند هر آیهاى را براى استدلال مخصوص به گونهاى که دشمن را محکوم کند، به کار برد.
آرى، تنها غواص ماهر دریاى قرآن و حقایق آن مىتواند حامل پیام امامت ودیعهدار اسرار الهى باشد. او در زمان بیمارى امام سجاد(ع) از جانب امام حسین(ع) نیابتخاصى براى مراجعات و رفع مشکلات مذهبى مردم داشته است و مردم نیز در امور حلال و حرام به زینب سلام الله علیها مراجعه مىکردند تا زمانى که امام سجاد(ع) از بیمارى شفا پیداکرد.
شاهد دیگر بر مقام علمى او روایاتى است که آن محدثه نقل کرده است، از جمله آنها، خطبه مادرش فاطمه(س) در مسجد مدینه است. و حدیث «ام ایمن» پیرامون حوادثى که در آینده در کربلا به وقوع خواهد پیوست.
در محضر خدا
چنانکه نوشتهاند آن بانوى پاک در همه عمر هیچ گاه نمازهاى نافله را ترک نکرده است. امام سجاد(ع) فرمود: «عمهام زینب در مسیر کوفه تا شام نمازهاى واجب و مستحب را به جا مىآورد و در بعضى جاها به علت گرسنگى و تشنگى زیاد نمازش را نشسته مىخواند.»
از آنجا که امام حسین(ع)، از عبادتهاى خواهرش زینب کاملا مطلع بود مىدانست که او نزد پروردگار خود مقام استجابت دعا دارد در آخرین وداع به وى مىفرماید: «یا اختاه لا تنسینى فى نافلة اللیل»: اى خواهرم! مرا در نمازهاى شبت فراموش نکن.
مراتب عرفانى حضرت زینب با مقام امامت چندان فاصلهاى ندارد. او مانند مادرش زهرا چنان در عبادت کوشا بود که پاهاى مبارکش متورم شد.
نشان داد که تفاوتى بین زن و مرد براى رسیدن به عبودیت پروردگار نیست و ملاک و امتیاز انسان نزد خداوند مذکر و مؤنثبودن نیست.
قرآن مىفرماید:«من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون»: هر کس عمل صالحى انجام دهد - مرد باشد یا زن - در صورتى که ایمان داشته باشد ما حتما به او زندگى پاکیزه روزى گردانیم و بهتر از آنچه عمل کردهاند به آنها پاداش مىدهیم.
در آیینه زهد
زاهد آن فقیرى نیست که به دلیل ناتوانى خویش دنیا را نخواهد بلکه کسى است که با وجود ثروت و امکانات، به زر و زیور دنیا دلبسته نباشد. زینب پاک در دامن مادرى تربیتشد که پوست گوسفند فرش خانهاش بود و پدر بزرگوارش بارها کفش خود را پینه مىزد و در زمان خلافت هرگز دو خورشتیکجا مصرف نکرد.
همسرش «عبدالله بنجعفر» از نیکان زمان و ثروتمندان آن عصر بود و در جود و بخشش مشهور به «ابوالمساکین» است.با این حال زینب سلام الله علیها براى خود هیچ اندوخته نداشت و با دستخالى به کربلا به اسارت رفت و بازگشت. امام سجاد(ع) فرمود: «زینب سلام الله علیها در زندگانى خود براى آیندهاش هیچ چیز ذخیره نکرد.»
او هجرت و شرکت در حماسه کربلا و اسارت را بر ماندن در مدینه و زندگى در کنار شوهر و داشتن کنیزان و غلامان ترجیح داد و فریفته خوشى چند روزه دنیا نشد و نام خود را در کنار امام حسین(ع) ثبت کرد، آگاهى داشتن آن بانو از حوادث کربلا، شهادت برادرش و اسارت خود، بر عظمت این زهد مىافزاید.
وى دو فرزند خود را نیز به کربلا برد و آنها به شهادت رسیدند. با اینکه علاقه مادر نسبتبه فرزند امرى ذاتى و فطرى است وقتى که آن دو به شهادت رسیدند براى اینکه در صبر و ایمان او خللى پیدا نشود براى دیدن دو فرزند شهیدش از خیمهها بیرون نیامد.
او به زنان مسلمان آموختبه جاى نظاره و تقلید زندگى دیگران و توجه به زیورهاى دنیا و دل بستن به آنها باید دنیا را وسیله رسیدن به آخرت دانست و زخارف دنیا انسان را ابدى نمىکند و آنچه به انسان حیات جاوید مىبخشد تکیه به معنویت است.
مقام تسلیم و رضا
1. از ارزشهاى اخلاقى براى کمال ایمان و شرافت انسان، راضى بودن به قضاى الهى و تسلیم محض بودن در مقابل شداید، بلاها و گرفتاریهاى ناخواسته زندگى است. «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون - و لقد فتنا الذین من قبلهم...»: آیا مردم مىپندارند همینکه گفتند ما ایمان آوردهایم رهایشان کنند و امتحان نخواهند شد! (هرگز چنین نیست) و ما امتهاى پیشین را همه امتحان و آزمایش کردیم.»
تمام پیامبران مورد آزمایش و امتحان الهى قرار گرفتند اما امتحان همه یکسان نبود، برخى سختتر و برخى سادهتر بود.
بسیارى از این آزمایشها موفق بیرون نمىآیند و درجهاى هم نمىگیرند اما زینب سلام الله علیها از این آزمایش سربلند بیرون آمد. او نسبتبه دین الهى سخن ناسزا بر زبان نراند و پس از مادرش بالاترین افتخار براى زنان مسلمان شد.
این پیام رضایت و تسلیم در مقابل حوادث از سوى امام حسین(ع) آن «نفس مطمئنهاى» که نداى «ارجعى» را با مقام بلند «راضیة مرضیة» لبیک گفته است در روز عاشورا به زینب واگذار شد.
ابنزیاد به حضرت زینب سلام الله علیها مىگوید: «کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک»: معامله خدا را با برادرت حسین و اهل بیتت چگونه دیدى؟
زینب جواب مىدهد: «ما رایت الا جمیلا» جز زیبایى چیزى ندیدم.
یعنى او نه تنها راضى به شهادت بوده استبلکه بر این خون و نبرد شجاعانه مباهات مىکند زیرا فرجام آن را زیبا مىبیند. کسى که خون و شهادت و سر از تن جدا شدن و بر بالاى نیزه رفتن را «زیبا» مىبیند سربلند همیشه روزگار است. وى علیت این زیبایى را چنین بیان مىکند: «اینها از آن انسانهایى هستند که خداوند کشته شدن را بر پیشانى آنها ثبت کرده است و اکنون به سوى جایگاههاى حقیقى خود رفتهاند.»
آرى، وى با این همه رنجها و بلاها نه تنها روحیه خود را نباختبلکه به مقام خشنودى رسید. این فرهنگ زینبیان است که از کار پاکیزه خود پشیمان و ناراضى نیستند.
صبر و استقامت
به فرموده رسول گرامى اسلام صابر حقیقى کسى است که بر مصیبت، طاعت و معصیت صبر بورزد و زینب در این سه در درجه بالایى قرار داشت. عبادات آن بانو بهترین نشانه صبر بر اطاعت ایشان است و کسى که بر ترک گناه شکیبا نباشد لیاقتحمل پرچم کربلا را بعد از برادرش ندارد.
اما صبر بر مصیبت، راستى چه زنى به اندازه زینب مصیبت، رنج و اندوه دیده است. این زن قهرمان شاهد رنجهاى مادرش زهرا(س) و پدرش على(ع) بوده است.
شاهد شهادت مادرش و فرق شکافته پدر، شهادت برادرش حسن مجتبى و بیرون ریختن جگر او، شهادت برادرش حسین و چهار یا پنجبرادر دیگرش، دو فرزند خود و فرزندان برادرش حسن و حسین که مجموع شهداى این خانواده 18 نفر مىباشند.
او خود به اسارت رفته است و گرسنگى، تشنگى، آوارگى و سرگردانى در بیابانها و .. را تحمل کرده است.
اینها بخشى از مصیبتهاى زینب است و به همین علت او را «ام المصائب» نامیدهاند. براستى اگر این رنجها بر قامت کوهى بلند فرو مىریختخم مىگشت و اگر بر روز روشن بار مىشد به شب تار تبدیل مىگشت.
زینب در صبر بىنظیر است. او از پیامبران اولوالعزم بویژه پیامبر خاتم صبر را به ارث برده است، قرآن پیامبر را چنین دعوت به صبر مىکند: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل»او صبر را از برادرش آموخت . حسین(ع) همه را از صبر خود به شگفتى درآورد: «لقد عجبت من صبرک ملائکة السماء» از صبرش نه تنها انسانها بلکه فرشتگان نیز که بر کرده صابران عالم آگاهند به شگفت آمدند.
امام سجاد(ع) مىفرماید: «وقتى ما واردگودال قتلگاه شدیم و چشم من بهبدنهاى قطعه قطعه پدرم و یاوران او افتاد سینهام دچار تنگى شد و حالتى به من دست داد که نزدیک بود روح از بدنم پرواز کند. در این حال عمهام زینب وقتى نگرانى مرا دید، گفت: «مالى اراک تجود بنفسک؟»: اى یادگار جد و پدر و برادرانم، این چه حالى است که در تو مشاهده مىکنم؟ چرا با جان خود بازى مىکنى؟ غمگین مباش و بیتابى مکن! به خدا سوگند این پیمان رسول خداستبا جد و پدر و عموى تو.»
شجاعت زینب
شجاع تنها آن نیست که در میدانهاى جنگ دلیران بجنگد و ترسى به دل راه ندهد. چه، اى بسا همین شخص اگر بلاهاى بزرگى به او برسد تحمل خود را از دست دهد. و اگر هواى نفس بر او غلبه کند چیره وى شود. همانطور که پیامبر اکرم(ص) فرموده استشجاعترین مردم کسى است که بر هواى نفس خود غالب شود. مؤمن به کسى گویند که همانند کوه استوار است و حوادث روزگار ایمان او را سست نمىکند.
زینب کبرى سلام الله علیها در حادثه کربلا نه تنها ایمانش ضعیف نشد بلکه با تکیه به خداوند هر روز بر عزت و شوکتش افزوده مىگشت. دلاورى زینب، پس از حادثه کربلا تجلى مىکند. در زمانى شجاعتخود را بروز مىدهد که حکومت جلاد و ظالم بنىامیه مهر خاموشى بر دهان همه زده است. تا زمان حسین(ع) تنها او بود که قدرت مقابله با طاغوت زمان را داشت اما بعد از امام حسین(ع) کسى جرات مبارزه علنى و افشاگرى با آن حکومت را نداشت. در چنین زمانى که خفقان کامل حکمفرما بود تنها زینب حافظ آیین خدا روى زمین و مصداق روشن آمر به معروف و ناهى از منکر، افشاگر مفاسد حاکمان جور، پاسدار آیین محمد و خون حسین و یاران او شد.
وى در دو مجلس کوفه و شام این قدرت را به نمایش گذاشت. با بىاعتنایى وارد مجلس ابنزیاد شد. ابنزیاد پرسید این زن کسیت؟ زینب جوابى به او نداد. پس وى براى تحقیر حضرت گفت: «ستایش خداى را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و سخنهاى دروغتان را نمایان کرد.»
اما پاسدار خون حسین به او چنین فرمود: «ستایش خداى را که ما را با پیامبرى چون محمد(ص) گرامى داشت. بدان که فاسق رسوا شد و دروغگو انسان نابکار است که آن هم غیر از ما (خاندان نبوت) است.»، یعنى شمایید فاسق و فاجر.
این سخن رویارو در حضور نماینده یک حاکم ظالم است، اما زینب در حضور خود ظالم یعنى یزید با عزت و قوت قلب بیشتر وارد مبارزه مىشود:
اى یزید! سلطنت، انسانیت تو را از بین برده است.
تو اهل عذاب آخرت هستى.
تو کسى نبودهاى «یابن الطلقاء»; آزاد شده جد من رسول خدایى.
نفرینها بر تو باد.
ارزش تو را بسیار پست و ناچیز مىدانم، تو را سرزنشها و نکوهشهاى بسیار و کوبنده مىنمایم.
تو با دین رسول خدا مبارزه مىکنى اما بدان اگر تمام تلاشهایت را به کارگیرى دین ما از بین نمىرود و تا ابد باقى خواهد ماند. اما تو نابود خواهى شد.
این شجاعت زینب چنان یزید سرمست را به ذلت کشاند که او را پشیمان نمود و مردم نیز چهره پلید یزید را به خوبى شناختند. «یزید را دشنام دادند و لعن کردند و به اهل بیت علیهم السلام روى نمودند و یزید آگاه شد، خواستخویش را از خون آن حضرت تبرئه نماید نسبت قتل را به «ابن زیاد» داد و او را نفرین کرد و بر کشتن آن حضرت اظهار پشیمانى نمود ...»
سرچشمه این قدرت زینب، ایمان به خداست و انسان مؤمن همیشه داراى عزت و شوکتبوده، ذلت در او راه ندارد: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین».
این در حالى است که زینب سلام الله علیها عاطفه، رقت و گریه خود در پى داغهاى بسیار سنگین را در سینه خفه کرده است و اینگونه بر یزید مىتازد.
پس چرا گریه؟
با چنین حال، وى در جاهاى متعدد گریه کرده و همه را نیز به گریه انداخته است. چه اینکه گریه با شجاعت و استقامت منافاتى ندارد. او همانطور که با شجاعت و صبر و استقامت، مقام خویش را بالا برد با گریه بر سیدالشهدا و شهیدان خود در حماسه آنان و حفظ خون ایشان، جایگاه آنها را ارج نهاد. آرى گریه بر سیدالشهدا براى زینب پلکان عروج و آرام جان اوست و براى ما وسیله آمرزش گناهان است.»
دیگر این که انسان هر چه مقامات معنوى بالایى داشته باشد اما چون داراى جسم و جان انسانى است. از عاطفه، رقت و محبتبیشترى برخوردار است. کسى که چنین عزادار است عاطفهاش تحرک دارد و باید بر عزیز از دست رفتهاش بیشتر اشک بریزد، همانطور که فاطمه زهرا(س) بر پدرش و امام صادق(ع) بر فرزندش گریستند.
پرستار یادگاران
در عظمت او همین بس که حضرتش مدتى از عمر خود را پرستار یادگاران آخرین برگزیده خدا بوده است. کودکان بىسرپرست و بیمارى که وى عهدهدار تیمار آنان بود نیاز شدید به عطوفت، محبت و سرپرستى وى داشتند. پس از واقعه کربلا، حضرت سجاد(ع) سخت مریض و کودکان بىسرپرست و یتیم شده بودند و از نظر غذا، آب و امکانات در مضیقه قرار داشتند و در این حال یک پرستار و سرپرست قوى نیاز داشتند و آن حضرت زینب سلام الله علیها بود.
امام سجاد فرمود: «من در آن شبى که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بودم و عمهام زینب نزد من بود و از من پرستارى مىکرد.»
در جاى دیگر فرمود: «در سفر اسارت از کوفه تا شام مشاهده کردم عمهام زینب گاهى غذاى خود را بین کودکان تقسیم مىنمود و خود از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مىخواند.»
در بین راه شام در یکى از منازل کودکى از شتر مىافتد، فریاد مىکند «یا عمتاه»! چون حضرت به کمک وى مىشتابد بچه را در زیر دست و پاى شتر کشته مىبیند.
هنر یک پرستار این نیست که بالاى سر بیمار باشد بلکه باید خود را جاى او قرار دهد و بگوید گرسنگى او گرسنگى من و درد او درد من و نالههاى او نالههاى من است. و زینب در تیمار خود چنین بود.
هنرآفرین عصر
هنر روشهاى ویژه و شیوههاى پیرایش شده حرکت انسان است. در هر امرى اگر انسان با روش خاص حرکت کرده و به آن نظم دهد تا به نتیجه مطلوب و نهایى برسد، این هنرمندى است.
زینب سلام الله علیها در سفر آسمانى خود با سه خطر بزرگ مواجه بوده است: یکى از بین رفتن و توجیه کردن خون سیدالشهدا از طرف دشمنان، دیگرى ادامه خلافت غاصبانه و سوم حفظ امانتهایى که به او سپرده شده بود. او باید ودیعه امامت را که از جانب برادرش حسین به او واگذار شده صحیح و سالم به صاحبش تحویل دهد و دیگر اینکه جان کودکان، دختران و بیمار عزیزیش على بنالحسین(ع) را به قیمت جان خود حفظ کند.
او چه شیوهاى برگزیند تا این سه خطر را دفع کند؟
با الهام از فکر بلند و ایمان قوى دو شیوه حساس و مهم را انتخاب مىکند: یکى حضور در صحنه مبارزه، سیاست و اجتماع مخوف آن زمان و دیگرى شیوه تبلیغ در زمان اسارت.
1- حضور زینب در صحنه اجتماع
سیاست در نگاه او اداره جامعه بر اساس عدل است نه فریبکارى. حضور زینب در صحنههاى سیاسى از کوفه تا شام و از شام تا مدینه در پى از دست دادن یک برادر یا به خاطر چند عزیز نیستبلکه از دیدگاه زینب مساله اسلام و کفر، ایمان و نفاق و اصل خلافت مطرح است.
حرکت زینب مفهوم گستردهاى دارد و در اعماق خود تصمیم راسخى را نشان مىدهد که بر آن است تا حکومتى بناحق غصب شده را بازستاند و امتى را که به جاهلیت گذشته خود باز گشته به راه اعتدال آورد.
در کوفه مردم را متوجه اصل امامت کرده، در مجلس ابنزیاد، این جنایتکار را محکوم مىکند، خشم این ظالم تحریک مىشود تصمیم به قتل امام زینالعابدین(ع) مىگیرد، اما زینب خود راسپر قرار داده، مىفرماید: «اگر تصمیم بر قتل او دارى باید از جسد من بگذرى و اول مرا بکشى.»
در شام و مدینه نیز مردم را علیه حکومت وقت مىشوراند و مردم با فرستادن نفرینها و حرکتهاى مبارزاتى مخفیانه متاثر مىشوند و زینب در هر فرصتى وضعیتخلافت را به تصویر مىکشد و مفاسد را افشاگرى مىکند.
بنابراین حضور زینب در صحنه سیاستیعنى تحکیم اسلام در جامعه که این مساله هم به دوش مرد است و هم مربوط به زن، جز آنکه هر وجودى چون داراى ظرفیتى خاص استشیوه خاص نیز باید طى کند. زن از دیدگاه اسلام آنجا که لازم شود باید در جامعه حضور داشته باشد، اما با شرایط ویژه خود; حفظ عفت، ایمان، خود نباختن در برابر هر اجنبى، دفاع از حق، عدالت و ولایت.
2- تبلیغ در زمان اسارت
در زمان اسارتش او تبلیع را یک وظیفه الهى مىدانست. با فصاحت و بلاغت موروثى، علم ذاتى، شجاعتى علىوار، با اینکه در بند است اما شمشیر برنده و گویاى خود را برهنه کرده، آن را با تمام وجودش علیه تمام اقتدار یک حکومت طاغوتى فرود مىآورد.
این قهرمان بزرگ تاریخ براى کارى سترگ بپا خاستبىآنکه کمترین تردیدى به خاطرش راه یابد یا از آن وقعیتخطرخیز بهراسد.
او در کوفه با مشاهده مردمى فریبکار در اوج استعداد و قله توانایى و در اجراى طرح و شیوه دفاعى خود در نهایت پایدارى و ثبات قدم، قرار مىگیرد. پاى نهادن در چنین راهى براى زن، به علت ضعف طبیعتش و فراوانى دردها و رنجهایش نه تنها آسان نیستبلکه علاوه بر همت و شجاعت، قدرت ادبى، فصاحتبیان و قوه خلاقهاى مىطلبید تا کلمات را بتمامى از معانى انقلابى و اعتقادى پربار سازد. و مهارت هنرآفرینى نیاز است که حقایق و درد و رنجها را تصویر و وضع موجود را نقد و ترسیم، و حسین و یزید دو چهره متضاد را معرفىکند.
در رویارویى با «ابنزیاد» و «یزید» در کوفه و شام در اطرافش زنان چندى از نزدیکان و خویشان او مانند ستارگان پراکنده بر صفوفى نامنظم گرد آمده بودند که همه آنها جوانب این مبارزه را اندیشیده، آماده پیکار بودند.
گویى زینب در آن لحظه براى رویارویى با دشواریها، قلب «امام حسین» را به عاریت گرفته بود. حاضر شدن در کنار ظالمانى که کوههاى سرکش را به هراس مىانداخت و انسانهاى زیادى را مرعوب مىنمود و مردم آن روز رنگ پریده با ترس و هراس جرات خود را از دست داده بودند کارى بس دشوار مىنمود. اما زینب هر چند قلبش پردرد، خاطرش مکدر و تنش ناتوان به نظر مىرسد اما در عمق وجود ژرفاى اندیشه دوربینش صبح شادى و بهجت دمیده و اطمینان خاطرى مىیابد و این اطمینان خاطر از آن نظر است که پیروزى واقعى را در برابر چشم، مجسم مىبیند.
زینب با فصاحت و بلاغتى تمام رسالتخود را اداء مىنماید، بهگونهاى که «ابنزیاد» اقرار به فصاحت و بلاغت این بانوى سخنور مىکند و پس از سخنان زینب مىگوید: «این زنى است که سخن به سجع و قافیه گوید و به جان خودم همانا پدرش سخن به سجع مىگفت و شاعر بود.»
در مجلس یزید چنان فصاحت و بلاغتسر داده، جنایات یزید را بر حاضران در مجلس آشکار نمود که یزید خویشتن را حیران دید و مجلسى را که براى افتخار خود تنظیم کرده بود موجب رسوایى و افتضاح او شد. این سخنها به اطراف پایتختسرایت کرد و بنىامیه منفور و مورد غضب مسلمین شدند و یزید را آشکارا لعن کردند و یزیدى که ىخواستبراى پیروزى خود جشنها بگیرد، با سخنان این بانو چنان پستشد که چارهاى ندید جز اینکه قتل حسین را از خود دفع کند و به ابنزیاد نسبت دهد. و در مجلس بصراحت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را، من به قتل حسین راضى نبودم. ابنزیاد عجله کرد و او را به قتل رسانید!
ولى این سخن در نفوس مردم تاثیر نکرد بلکه کار به جایى رسید که دودمان یزید بکلى نیست و نابود گردید.
یکى از دانشمندان لبنانى مىنویسد: «زینب نشان داد که در میان اهل بیتبا جراتترین بانو و فصیحتر و بلیغترین آنهاست. او کارهایى مانند استدلالات عقلى، قوت نفس، شجاعت همراه با فصاحت و بلاغت، در کربلا و بعد از آن انجام داد که شهرتش همه جا پیچید و ضربالمثل گردید. مورخان و نویسندگان به این مطلب گواهى مىدهند.»
زینب با استفاده از دو اصل همدوش «پیکار» و «تبلیغ»، رسالت عاشوراى حسین را با همه ویژگیهایش به طرز صحیح به پایان مىرساند و با قهرمانى خاص خود در بحرانهاى فرساینده زندگى مسؤولیتخویش را فراموش نمىکند و بسان یک «پیامبر تبلیغى» نقشه طرحریزى شده مکتب انقلاب حسین(ع) را شکل مىبخشد.
این بانو زینب است. نواده بزرگ پیامبر، دختر سخنور و دانشمند على، فرزند شجاع و پارساى زهرا، یادگار قیام و پایدارى محمد(ص)، چهره نمونه بانوان تاریخ، پیشواى شایسته همه زنان عالم. پرچمدار نهضتخونین کربلا، سیاستمدار آگاه به عصر خود و تنها حامى ولایت، دین و مکتب و ...
والسلام، سلام بر او در روز میلاد و میعاد
آیا در مذهب و فرهنگ ما زن مىتواند بینشى اصیل، مستقل و مناسب با طبیعت فطرى خود داشته باشد، تا بازیچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنیاى مادى نشود؟ براى به دست آوردن پاسخ باید به سراغ قرآن و تاریخ اسلام رفت.
قرآن کریم زنانى را معرفى مىکند که به خودسازى و زندگى پاکیزه دستیافتهاند مانند آسیه (همسر فرعون) و مریم مادر مسیح. در تاریخ اسلام نیز افرادى این راه را پیموده و به ما آموختهاند که چگونه باشیم و چگونه زندگى کنیم. آنها زندگان تاریخاند.
در این مقاله به برخى از صفات یکى از آن بانوان، حضرت زینب سلام الله علیها اشاره مىکنیم و گوشههایى از زندگى درخشان آن بانو را به نظاره مىنشینیم.
محیط تربیتى خانه على(ع)
اولین محیط تربیتى هر انسان خانه اوستخانواده زینب; پدر و مادر او نمونههاى کامل انسانیت هستند; على(ع) تا زمانى که زنده بود ذرهاى غیر از حلال نخورد و براى غذاى خود به نان جو خشکى همراه با شیر اکتفا مىکرد. آخرت را بر آسایش و راحتى زندگانى دنیا ترجیح مىداد و اگر در مقابل دو کار الهى قرار مىگرفت کار سختتر را انتخاب مىکرد. خود آب از چاه مىکشید و هیزم براى آتش مىآورد. على(ع) همیشه خوشرو و متبسم، متواضع و فروتن بود. بسیار ساده مانند بردگان مىنشست و غذا مىخورد. در عبادت بىنظیر بود. در هر شبانه روز اى بسا هزار رکعت نماز مىخواند. کانون خانوادهاش سراسر ایثار، محبت و تعاون بود.
مادر زینب یعنى فاطمه زهرا(س) نیز الگوى فضایل و در تربیت فرزندانش بسیار کوشا بود. تمام کارهاى خانه را خود انجام مىداد. گندم آرد مىکرد و آرد را خمیر مىنمود و نان مىپخت و لباسوصله مىزد. شبهاى جمعه تا صبح در حالت رکوع و سجده به سر مىبرد و جز براى دیگران براى خود هیچ دعا نمىکرد. در اثر کار زیاد بدنش رنجور شد، تا آنجا که على(ع) فرمود: در پى آب کشیدن از چاه اثر آن بر سینه زهرا باقى ماند و در اثر آرد کردن با آسیاب دستهایش پینه بست و در اثر نظافت و پخت و پز لباسش پیوسته گردآلود بود. در سخن گفتن از راستگوترین افراد بود.
این خانواده بهترین الگو براى احترام متقابل نسبتبه یکدیگر است، احترام به همسر یکى از اصول زندگى خانه آنهاست، على(ع) مىفرماید: «به خدا قسم من هیچ زمان فاطمه را خشمناک نکردم و او را بر کارى اجبار ننمودم تا اینکه از دنیا رحلت کرد و همچنین هیچگاه فاطمه مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانى ننمود و هر وقتبه او نگاه مىکردم غمها از وجودم رختبرمىبست.»
انفاق این خانواده سرمشق زندگى همگان است، زیرا پناهگاه یتیمان، فقیران و بردگان بوده و از کوچک تا بزرگ ایشان حتى غذاى خود را براى خدا از خویش دریغ مىداشتند و به نیازمند مىدادند. (آیات7 تا 11 سوره «هل اتى» بیان کننده روحیه جود و بخشش این خانواده است.)
فرزندان این خانواده که از جمله آنها «زینب» است، از مکارم اخلاق این پدر و مادر بهرهها گرفتهاند; در دانش، زهد، صبر، عفت، حضور در صحنههاى سیاسى.
از روایات و اخبار استفاده مىشود که بخشى از علوم بانوزینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود.
زینب در چنین خانواده و محیطى بزرگ شد. او نزد بهترین آموزگاران بشریت تربیتیافت.
دانشى از سوى خدا
از روایات و اخبار استفاده مىشود که بخشى از علوم بانو زینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود. امام سجاد(ع) در خطابى به عمهاش زینب فرموده است: «انتبحمدالله عالمة غیر معلمه و فهمه غیر مفهمه» تو بحمدالله دانشمندى معلم ندیده هستى و داراى درک و فهمى هستى که ذاتى تواست.
او «مفسر قرآن» بوده است و در ایامى که على(ع) در کوفه حضور داشت این بانوى بزرگ مجلسى در منزل خود داشته و براى زنان تفسیر قرآن بیان مىفرموده است. در یکى از روزها بیان تفسیر «کهیعص» را مىفرمود. در آن میان امیرمؤمنان(ع) وارد شد و فرمود: اى نور دیده! شنیدم که تفسیر کهیعص را براى زنان بیان مىنمودى. عرض کرد: بلى فدایتشوم! فرمود: اى نور دیده! این رمزى است در مصیبتى که پس از این بر شما عترت پیغمبر، وارد مىشود پس برخى از آن مصایب را برایش برشمرد تا جایى که گریه آن مظلومه بلند شد.
گواه دیگر بر دانش انبوه آن بانو خطبههایى است که در کوفه و شام ایراد کرده است و دانشمندان زیادى آنها را ترجمه و شرح کردهاند. این خطبهها نشاندهنده تسلط علمى آن بانو در علوم اسلامى بویژه قرآن کریم بوده است. آیاتى که او در این خطبهها مطرح کرده است جواب دهنده شبهات بسیارى در زمینههاى اعتقادى و غیر آن است.
حضرت زینب در خطبههاى خود نشان داده که به معارف قرآن کاملا آشنا بوده است. اگر کسى به آیات قرآن معرفتى جامع نداشته باشد چگونه مىتواند هر آیهاى را براى استدلال مخصوص به گونهاى که دشمن را محکوم کند، به کار برد.
آرى، تنها غواص ماهر دریاى قرآن و حقایق آن مىتواند حامل پیام امامت ودیعهدار اسرار الهى باشد. او در زمان بیمارى امام سجاد(ع) از جانب امام حسین(ع) نیابتخاصى براى مراجعات و رفع مشکلات مذهبى مردم داشته است و مردم نیز در امور حلال و حرام به زینب سلام الله علیها مراجعه مىکردند تا زمانى که امام سجاد(ع) از بیمارى شفا پیداکرد.
شاهد دیگر بر مقام علمى او روایاتى است که آن محدثه نقل کرده است، از جمله آنها، خطبه مادرش فاطمه(س) در مسجد مدینه است. و حدیث «ام ایمن» پیرامون حوادثى که در آینده در کربلا به وقوع خواهد پیوست.
در محضر خدا
چنانکه نوشتهاند آن بانوى پاک در همه عمر هیچ گاه نمازهاى نافله را ترک نکرده است. امام سجاد(ع) فرمود: «عمهام زینب در مسیر کوفه تا شام نمازهاى واجب و مستحب را به جا مىآورد و در بعضى جاها به علت گرسنگى و تشنگى زیاد نمازش را نشسته مىخواند.»
از آنجا که امام حسین(ع)، از عبادتهاى خواهرش زینب کاملا مطلع بود مىدانست که او نزد پروردگار خود مقام استجابت دعا دارد در آخرین وداع به وى مىفرماید: «یا اختاه لا تنسینى فى نافلة اللیل»: اى خواهرم! مرا در نمازهاى شبت فراموش نکن.
مراتب عرفانى حضرت زینب با مقام امامت چندان فاصلهاى ندارد. او مانند مادرش زهرا چنان در عبادت کوشا بود که پاهاى مبارکش متورم شد.
نشان داد که تفاوتى بین زن و مرد براى رسیدن به عبودیت پروردگار نیست و ملاک و امتیاز انسان نزد خداوند مذکر و مؤنثبودن نیست.
قرآن مىفرماید:«من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون»: هر کس عمل صالحى انجام دهد - مرد باشد یا زن - در صورتى که ایمان داشته باشد ما حتما به او زندگى پاکیزه روزى گردانیم و بهتر از آنچه عمل کردهاند به آنها پاداش مىدهیم.
در آیینه زهد
زاهد آن فقیرى نیست که به دلیل ناتوانى خویش دنیا را نخواهد بلکه کسى است که با وجود ثروت و امکانات، به زر و زیور دنیا دلبسته نباشد. زینب پاک در دامن مادرى تربیتشد که پوست گوسفند فرش خانهاش بود و پدر بزرگوارش بارها کفش خود را پینه مىزد و در زمان خلافت هرگز دو خورشتیکجا مصرف نکرد.
همسرش «عبدالله بنجعفر» از نیکان زمان و ثروتمندان آن عصر بود و در جود و بخشش مشهور به «ابوالمساکین» است.با این حال زینب سلام الله علیها براى خود هیچ اندوخته نداشت و با دستخالى به کربلا به اسارت رفت و بازگشت. امام سجاد(ع) فرمود: «زینب سلام الله علیها در زندگانى خود براى آیندهاش هیچ چیز ذخیره نکرد.»
او هجرت و شرکت در حماسه کربلا و اسارت را بر ماندن در مدینه و زندگى در کنار شوهر و داشتن کنیزان و غلامان ترجیح داد و فریفته خوشى چند روزه دنیا نشد و نام خود را در کنار امام حسین(ع) ثبت کرد، آگاهى داشتن آن بانو از حوادث کربلا، شهادت برادرش و اسارت خود، بر عظمت این زهد مىافزاید.
وى دو فرزند خود را نیز به کربلا برد و آنها به شهادت رسیدند. با اینکه علاقه مادر نسبتبه فرزند امرى ذاتى و فطرى است وقتى که آن دو به شهادت رسیدند براى اینکه در صبر و ایمان او خللى پیدا نشود براى دیدن دو فرزند شهیدش از خیمهها بیرون نیامد.
او به زنان مسلمان آموختبه جاى نظاره و تقلید زندگى دیگران و توجه به زیورهاى دنیا و دل بستن به آنها باید دنیا را وسیله رسیدن به آخرت دانست و زخارف دنیا انسان را ابدى نمىکند و آنچه به انسان حیات جاوید مىبخشد تکیه به معنویت است.
مقام تسلیم و رضا
1. از ارزشهاى اخلاقى براى کمال ایمان و شرافت انسان، راضى بودن به قضاى الهى و تسلیم محض بودن در مقابل شداید، بلاها و گرفتاریهاى ناخواسته زندگى است. «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون - و لقد فتنا الذین من قبلهم...»: آیا مردم مىپندارند همینکه گفتند ما ایمان آوردهایم رهایشان کنند و امتحان نخواهند شد! (هرگز چنین نیست) و ما امتهاى پیشین را همه امتحان و آزمایش کردیم.»
تمام پیامبران مورد آزمایش و امتحان الهى قرار گرفتند اما امتحان همه یکسان نبود، برخى سختتر و برخى سادهتر بود.
بسیارى از این آزمایشها موفق بیرون نمىآیند و درجهاى هم نمىگیرند اما زینب سلام الله علیها از این آزمایش سربلند بیرون آمد. او نسبتبه دین الهى سخن ناسزا بر زبان نراند و پس از مادرش بالاترین افتخار براى زنان مسلمان شد.
این پیام رضایت و تسلیم در مقابل حوادث از سوى امام حسین(ع) آن «نفس مطمئنهاى» که نداى «ارجعى» را با مقام بلند «راضیة مرضیة» لبیک گفته است در روز عاشورا به زینب واگذار شد.
ابنزیاد به حضرت زینب سلام الله علیها مىگوید: «کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک»: معامله خدا را با برادرت حسین و اهل بیتت چگونه دیدى؟
زینب جواب مىدهد: «ما رایت الا جمیلا» جز زیبایى چیزى ندیدم.
یعنى او نه تنها راضى به شهادت بوده استبلکه بر این خون و نبرد شجاعانه مباهات مىکند زیرا فرجام آن را زیبا مىبیند. کسى که خون و شهادت و سر از تن جدا شدن و بر بالاى نیزه رفتن را «زیبا» مىبیند سربلند همیشه روزگار است. وى علیت این زیبایى را چنین بیان مىکند: «اینها از آن انسانهایى هستند که خداوند کشته شدن را بر پیشانى آنها ثبت کرده است و اکنون به سوى جایگاههاى حقیقى خود رفتهاند.»
آرى، وى با این همه رنجها و بلاها نه تنها روحیه خود را نباختبلکه به مقام خشنودى رسید. این فرهنگ زینبیان است که از کار پاکیزه خود پشیمان و ناراضى نیستند.
صبر و استقامت
به فرموده رسول گرامى اسلام صابر حقیقى کسى است که بر مصیبت، طاعت و معصیت صبر بورزد و زینب در این سه در درجه بالایى قرار داشت. عبادات آن بانو بهترین نشانه صبر بر اطاعت ایشان است و کسى که بر ترک گناه شکیبا نباشد لیاقتحمل پرچم کربلا را بعد از برادرش ندارد.
اما صبر بر مصیبت، راستى چه زنى به اندازه زینب مصیبت، رنج و اندوه دیده است. این زن قهرمان شاهد رنجهاى مادرش زهرا(س) و پدرش على(ع) بوده است.
شاهد شهادت مادرش و فرق شکافته پدر، شهادت برادرش حسن مجتبى و بیرون ریختن جگر او، شهادت برادرش حسین و چهار یا پنجبرادر دیگرش، دو فرزند خود و فرزندان برادرش حسن و حسین که مجموع شهداى این خانواده 18 نفر مىباشند.
او خود به اسارت رفته است و گرسنگى، تشنگى، آوارگى و سرگردانى در بیابانها و .. را تحمل کرده است.
اینها بخشى از مصیبتهاى زینب است و به همین علت او را «ام المصائب» نامیدهاند. براستى اگر این رنجها بر قامت کوهى بلند فرو مىریختخم مىگشت و اگر بر روز روشن بار مىشد به شب تار تبدیل مىگشت.
زینب در صبر بىنظیر است. او از پیامبران اولوالعزم بویژه پیامبر خاتم صبر را به ارث برده است، قرآن پیامبر را چنین دعوت به صبر مىکند: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل»او صبر را از برادرش آموخت . حسین(ع) همه را از صبر خود به شگفتى درآورد: «لقد عجبت من صبرک ملائکة السماء» از صبرش نه تنها انسانها بلکه فرشتگان نیز که بر کرده صابران عالم آگاهند به شگفت آمدند.
امام سجاد(ع) مىفرماید: «وقتى ما واردگودال قتلگاه شدیم و چشم من بهبدنهاى قطعه قطعه پدرم و یاوران او افتاد سینهام دچار تنگى شد و حالتى به من دست داد که نزدیک بود روح از بدنم پرواز کند. در این حال عمهام زینب وقتى نگرانى مرا دید، گفت: «مالى اراک تجود بنفسک؟»: اى یادگار جد و پدر و برادرانم، این چه حالى است که در تو مشاهده مىکنم؟ چرا با جان خود بازى مىکنى؟ غمگین مباش و بیتابى مکن! به خدا سوگند این پیمان رسول خداستبا جد و پدر و عموى تو.»
شجاعت زینب
شجاع تنها آن نیست که در میدانهاى جنگ دلیران بجنگد و ترسى به دل راه ندهد. چه، اى بسا همین شخص اگر بلاهاى بزرگى به او برسد تحمل خود را از دست دهد. و اگر هواى نفس بر او غلبه کند چیره وى شود. همانطور که پیامبر اکرم(ص) فرموده استشجاعترین مردم کسى است که بر هواى نفس خود غالب شود. مؤمن به کسى گویند که همانند کوه استوار است و حوادث روزگار ایمان او را سست نمىکند.
زینب کبرى سلام الله علیها در حادثه کربلا نه تنها ایمانش ضعیف نشد بلکه با تکیه به خداوند هر روز بر عزت و شوکتش افزوده مىگشت. دلاورى زینب، پس از حادثه کربلا تجلى مىکند. در زمانى شجاعتخود را بروز مىدهد که حکومت جلاد و ظالم بنىامیه مهر خاموشى بر دهان همه زده است. تا زمان حسین(ع) تنها او بود که قدرت مقابله با طاغوت زمان را داشت اما بعد از امام حسین(ع) کسى جرات مبارزه علنى و افشاگرى با آن حکومت را نداشت. در چنین زمانى که خفقان کامل حکمفرما بود تنها زینب حافظ آیین خدا روى زمین و مصداق روشن آمر به معروف و ناهى از منکر، افشاگر مفاسد حاکمان جور، پاسدار آیین محمد و خون حسین و یاران او شد.
وى در دو مجلس کوفه و شام این قدرت را به نمایش گذاشت. با بىاعتنایى وارد مجلس ابنزیاد شد. ابنزیاد پرسید این زن کسیت؟ زینب جوابى به او نداد. پس وى براى تحقیر حضرت گفت: «ستایش خداى را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و سخنهاى دروغتان را نمایان کرد.»
اما پاسدار خون حسین به او چنین فرمود: «ستایش خداى را که ما را با پیامبرى چون محمد(ص) گرامى داشت. بدان که فاسق رسوا شد و دروغگو انسان نابکار است که آن هم غیر از ما (خاندان نبوت) است.»، یعنى شمایید فاسق و فاجر.
این سخن رویارو در حضور نماینده یک حاکم ظالم است، اما زینب در حضور خود ظالم یعنى یزید با عزت و قوت قلب بیشتر وارد مبارزه مىشود:
اى یزید! سلطنت، انسانیت تو را از بین برده است.
تو اهل عذاب آخرت هستى.
تو کسى نبودهاى «یابن الطلقاء»; آزاد شده جد من رسول خدایى.
نفرینها بر تو باد.
ارزش تو را بسیار پست و ناچیز مىدانم، تو را سرزنشها و نکوهشهاى بسیار و کوبنده مىنمایم.
تو با دین رسول خدا مبارزه مىکنى اما بدان اگر تمام تلاشهایت را به کارگیرى دین ما از بین نمىرود و تا ابد باقى خواهد ماند. اما تو نابود خواهى شد.
این شجاعت زینب چنان یزید سرمست را به ذلت کشاند که او را پشیمان نمود و مردم نیز چهره پلید یزید را به خوبى شناختند. «یزید را دشنام دادند و لعن کردند و به اهل بیت علیهم السلام روى نمودند و یزید آگاه شد، خواستخویش را از خون آن حضرت تبرئه نماید نسبت قتل را به «ابن زیاد» داد و او را نفرین کرد و بر کشتن آن حضرت اظهار پشیمانى نمود ...»
سرچشمه این قدرت زینب، ایمان به خداست و انسان مؤمن همیشه داراى عزت و شوکتبوده، ذلت در او راه ندارد: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین».
این در حالى است که زینب سلام الله علیها عاطفه، رقت و گریه خود در پى داغهاى بسیار سنگین را در سینه خفه کرده است و اینگونه بر یزید مىتازد.
پس چرا گریه؟
با چنین حال، وى در جاهاى متعدد گریه کرده و همه را نیز به گریه انداخته است. چه اینکه گریه با شجاعت و استقامت منافاتى ندارد. او همانطور که با شجاعت و صبر و استقامت، مقام خویش را بالا برد با گریه بر سیدالشهدا و شهیدان خود در حماسه آنان و حفظ خون ایشان، جایگاه آنها را ارج نهاد. آرى گریه بر سیدالشهدا براى زینب پلکان عروج و آرام جان اوست و براى ما وسیله آمرزش گناهان است.»
دیگر این که انسان هر چه مقامات معنوى بالایى داشته باشد اما چون داراى جسم و جان انسانى است. از عاطفه، رقت و محبتبیشترى برخوردار است. کسى که چنین عزادار است عاطفهاش تحرک دارد و باید بر عزیز از دست رفتهاش بیشتر اشک بریزد، همانطور که فاطمه زهرا(س) بر پدرش و امام صادق(ع) بر فرزندش گریستند.
پرستار یادگاران
در عظمت او همین بس که حضرتش مدتى از عمر خود را پرستار یادگاران آخرین برگزیده خدا بوده است. کودکان بىسرپرست و بیمارى که وى عهدهدار تیمار آنان بود نیاز شدید به عطوفت، محبت و سرپرستى وى داشتند. پس از واقعه کربلا، حضرت سجاد(ع) سخت مریض و کودکان بىسرپرست و یتیم شده بودند و از نظر غذا، آب و امکانات در مضیقه قرار داشتند و در این حال یک پرستار و سرپرست قوى نیاز داشتند و آن حضرت زینب سلام الله علیها بود.
امام سجاد فرمود: «من در آن شبى که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بودم و عمهام زینب نزد من بود و از من پرستارى مىکرد.»
در جاى دیگر فرمود: «در سفر اسارت از کوفه تا شام مشاهده کردم عمهام زینب گاهى غذاى خود را بین کودکان تقسیم مىنمود و خود از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مىخواند.»
در بین راه شام در یکى از منازل کودکى از شتر مىافتد، فریاد مىکند «یا عمتاه»! چون حضرت به کمک وى مىشتابد بچه را در زیر دست و پاى شتر کشته مىبیند.
هنر یک پرستار این نیست که بالاى سر بیمار باشد بلکه باید خود را جاى او قرار دهد و بگوید گرسنگى او گرسنگى من و درد او درد من و نالههاى او نالههاى من است. و زینب در تیمار خود چنین بود.
هنرآفرین عصر
هنر روشهاى ویژه و شیوههاى پیرایش شده حرکت انسان است. در هر امرى اگر انسان با روش خاص حرکت کرده و به آن نظم دهد تا به نتیجه مطلوب و نهایى برسد، این هنرمندى است.
زینب سلام الله علیها در سفر آسمانى خود با سه خطر بزرگ مواجه بوده است: یکى از بین رفتن و توجیه کردن خون سیدالشهدا از طرف دشمنان، دیگرى ادامه خلافت غاصبانه و سوم حفظ امانتهایى که به او سپرده شده بود. او باید ودیعه امامت را که از جانب برادرش حسین به او واگذار شده صحیح و سالم به صاحبش تحویل دهد و دیگر اینکه جان کودکان، دختران و بیمار عزیزیش على بنالحسین(ع) را به قیمت جان خود حفظ کند.
او چه شیوهاى برگزیند تا این سه خطر را دفع کند؟
با الهام از فکر بلند و ایمان قوى دو شیوه حساس و مهم را انتخاب مىکند: یکى حضور در صحنه مبارزه، سیاست و اجتماع مخوف آن زمان و دیگرى شیوه تبلیغ در زمان اسارت.
1- حضور زینب در صحنه اجتماع
سیاست در نگاه او اداره جامعه بر اساس عدل است نه فریبکارى. حضور زینب در صحنههاى سیاسى از کوفه تا شام و از شام تا مدینه در پى از دست دادن یک برادر یا به خاطر چند عزیز نیستبلکه از دیدگاه زینب مساله اسلام و کفر، ایمان و نفاق و اصل خلافت مطرح است.
حرکت زینب مفهوم گستردهاى دارد و در اعماق خود تصمیم راسخى را نشان مىدهد که بر آن است تا حکومتى بناحق غصب شده را بازستاند و امتى را که به جاهلیت گذشته خود باز گشته به راه اعتدال آورد.
در کوفه مردم را متوجه اصل امامت کرده، در مجلس ابنزیاد، این جنایتکار را محکوم مىکند، خشم این ظالم تحریک مىشود تصمیم به قتل امام زینالعابدین(ع) مىگیرد، اما زینب خود راسپر قرار داده، مىفرماید: «اگر تصمیم بر قتل او دارى باید از جسد من بگذرى و اول مرا بکشى.»
در شام و مدینه نیز مردم را علیه حکومت وقت مىشوراند و مردم با فرستادن نفرینها و حرکتهاى مبارزاتى مخفیانه متاثر مىشوند و زینب در هر فرصتى وضعیتخلافت را به تصویر مىکشد و مفاسد را افشاگرى مىکند.
بنابراین حضور زینب در صحنه سیاستیعنى تحکیم اسلام در جامعه که این مساله هم به دوش مرد است و هم مربوط به زن، جز آنکه هر وجودى چون داراى ظرفیتى خاص استشیوه خاص نیز باید طى کند. زن از دیدگاه اسلام آنجا که لازم شود باید در جامعه حضور داشته باشد، اما با شرایط ویژه خود; حفظ عفت، ایمان، خود نباختن در برابر هر اجنبى، دفاع از حق، عدالت و ولایت.
2- تبلیغ در زمان اسارت
در زمان اسارتش او تبلیع را یک وظیفه الهى مىدانست. با فصاحت و بلاغت موروثى، علم ذاتى، شجاعتى علىوار، با اینکه در بند است اما شمشیر برنده و گویاى خود را برهنه کرده، آن را با تمام وجودش علیه تمام اقتدار یک حکومت طاغوتى فرود مىآورد.
این قهرمان بزرگ تاریخ براى کارى سترگ بپا خاستبىآنکه کمترین تردیدى به خاطرش راه یابد یا از آن وقعیتخطرخیز بهراسد.
او در کوفه با مشاهده مردمى فریبکار در اوج استعداد و قله توانایى و در اجراى طرح و شیوه دفاعى خود در نهایت پایدارى و ثبات قدم، قرار مىگیرد. پاى نهادن در چنین راهى براى زن، به علت ضعف طبیعتش و فراوانى دردها و رنجهایش نه تنها آسان نیستبلکه علاوه بر همت و شجاعت، قدرت ادبى، فصاحتبیان و قوه خلاقهاى مىطلبید تا کلمات را بتمامى از معانى انقلابى و اعتقادى پربار سازد. و مهارت هنرآفرینى نیاز است که حقایق و درد و رنجها را تصویر و وضع موجود را نقد و ترسیم، و حسین و یزید دو چهره متضاد را معرفىکند.
در رویارویى با «ابنزیاد» و «یزید» در کوفه و شام در اطرافش زنان چندى از نزدیکان و خویشان او مانند ستارگان پراکنده بر صفوفى نامنظم گرد آمده بودند که همه آنها جوانب این مبارزه را اندیشیده، آماده پیکار بودند.
گویى زینب در آن لحظه براى رویارویى با دشواریها، قلب «امام حسین» را به عاریت گرفته بود. حاضر شدن در کنار ظالمانى که کوههاى سرکش را به هراس مىانداخت و انسانهاى زیادى را مرعوب مىنمود و مردم آن روز رنگ پریده با ترس و هراس جرات خود را از دست داده بودند کارى بس دشوار مىنمود. اما زینب هر چند قلبش پردرد، خاطرش مکدر و تنش ناتوان به نظر مىرسد اما در عمق وجود ژرفاى اندیشه دوربینش صبح شادى و بهجت دمیده و اطمینان خاطرى مىیابد و این اطمینان خاطر از آن نظر است که پیروزى واقعى را در برابر چشم، مجسم مىبیند.
زینب با فصاحت و بلاغتى تمام رسالتخود را اداء مىنماید، بهگونهاى که «ابنزیاد» اقرار به فصاحت و بلاغت این بانوى سخنور مىکند و پس از سخنان زینب مىگوید: «این زنى است که سخن به سجع و قافیه گوید و به جان خودم همانا پدرش سخن به سجع مىگفت و شاعر بود.»
در مجلس یزید چنان فصاحت و بلاغتسر داده، جنایات یزید را بر حاضران در مجلس آشکار نمود که یزید خویشتن را حیران دید و مجلسى را که براى افتخار خود تنظیم کرده بود موجب رسوایى و افتضاح او شد. این سخنها به اطراف پایتختسرایت کرد و بنىامیه منفور و مورد غضب مسلمین شدند و یزید را آشکارا لعن کردند و یزیدى که ىخواستبراى پیروزى خود جشنها بگیرد، با سخنان این بانو چنان پستشد که چارهاى ندید جز اینکه قتل حسین را از خود دفع کند و به ابنزیاد نسبت دهد. و در مجلس بصراحت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را، من به قتل حسین راضى نبودم. ابنزیاد عجله کرد و او را به قتل رسانید!
ولى این سخن در نفوس مردم تاثیر نکرد بلکه کار به جایى رسید که دودمان یزید بکلى نیست و نابود گردید.
یکى از دانشمندان لبنانى مىنویسد: «زینب نشان داد که در میان اهل بیتبا جراتترین بانو و فصیحتر و بلیغترین آنهاست. او کارهایى مانند استدلالات عقلى، قوت نفس، شجاعت همراه با فصاحت و بلاغت، در کربلا و بعد از آن انجام داد که شهرتش همه جا پیچید و ضربالمثل گردید. مورخان و نویسندگان به این مطلب گواهى مىدهند.»
زینب با استفاده از دو اصل همدوش «پیکار» و «تبلیغ»، رسالت عاشوراى حسین را با همه ویژگیهایش به طرز صحیح به پایان مىرساند و با قهرمانى خاص خود در بحرانهاى فرساینده زندگى مسؤولیتخویش را فراموش نمىکند و بسان یک «پیامبر تبلیغى» نقشه طرحریزى شده مکتب انقلاب حسین(ع) را شکل مىبخشد.
این بانو زینب است. نواده بزرگ پیامبر، دختر سخنور و دانشمند على، فرزند شجاع و پارساى زهرا، یادگار قیام و پایدارى محمد(ص)، چهره نمونه بانوان تاریخ، پیشواى شایسته همه زنان عالم. پرچمدار نهضتخونین کربلا، سیاستمدار آگاه به عصر خود و تنها حامى ولایت، دین و مکتب و ...
والسلام، سلام بر او در روز میلاد و میعاد